۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه
گزارشی تلویزیونی در مورد «ازدواج موقت» در ایران
ایرج شكری
ایرج شكری
تلویویزیون فرانسوی – آلمانی آرته در روز جمعه 11 آوریل
(22 فرودین 93) در آخرشب گزارشی از ایران در مورد ازدواج موقت (صیغه) داشت.
در این گزارش صدا در گفتگوها به زبان اصلی(فارسی) است. در این گزارش می
توان دید که «اسلام عزیز» نعمت و برکاتش برای آخوندها پر دامنه بوده است و
تحت عناوین مختلف دم دستگاهی برای خود به راه انداخته اند، و نیز می توان
مشاهده کرده زنان به ویژه یک زن طلاق گرفته(مُطَلّقه) در این نظام اسلامی
بی پناه هستند و در واقع «صیغه شدن» و دریافت پول بابت آن چیزی جز همان تن
فروشی به خاطر فشار فقر نیست که لباس شرعی به آن می پوشانند . چرا که این
زنان به دلیل تنگدستی و فشار مالی به این کار روی می آورند و نه برای شکل
قانونی دادن به روابط عاطفی خود با مردی که مورد علاقه شان است و برای مصون
ماندن از مزاحمتهای «قانونی» متشرعان یا مزاحمتهای از نوع «گشت ارشاد» این
رژیم منحط ضد انسانی و ضد ایرانی.
صحنه ای هم از دفتر یک آیت الله العظمی به نام «گرامی»
نشان داده می شود. او در حال پاسخ به درخواستهای تلفنی و حضوری پی در پی
برای استخاره است(روشن نیست که این کار را با کارمزد انجام می دهد یا
رایگان). این آیت الله منفی بودن نظر زنان ایران به تعدد زوجات و ازدواج
موقت را محکوم می کند و آن را ناشی از حسادت می داند و در مقابل عربستان
سعودی را به عنوان سرمشق و نمونه ایده آل معرفی کند که در انجا مردان چهار
همسر خود را کنار هم در کنار خود دارند و روابط این زنان هم بایکدیگر خیلی
خوب است.
او حسن بزرگ دیگر این کار(تعدد زوجات) را آن می داند که
اگر برای یکی از زنان بیماری پیش بیاید، آن سه تای دیگر می توانند او را به
دکتر ببرند و مرد لازم نیست کار خودش را تعطیل کند. به هر حال آنچه در
«اسلام عزیز» که این همه نعمت برای آخوندها به همراه داشته به حساب نمی آید
یا چندان به حساب نمی آید عواطف و حرمت انسانی زنان است و اگر اشکال و
ایرادی باشد روشن است که نه به پای احکام اسلام و نه به حساب خطاکاری و
نفهمی و بی لیاقتی آخوندها گذاشته نمی شود. زنها مقصرند. چندی پیش یک
کانال تلویزیونی رژیم خبری را با آب و تاب و به نوعی ماشاء الله ماشاءالله
گفتن پخش کرد(در سایتهای اینترنتی رژیم هم درج شد) و آن عبارت بود از پدر
شدن یک کشاورز مازندرانی در 108 سالگی. در این گزارشها آنچه به حساب نیامده
بود آن زن بیچاره ای بود که معلوم نشد چگونه و تحث چه شرایطی به همسری این
مرد که به اسکلت متحرکی شبیه بود، در آمده بود. زن، همسر دوم این مرد بود.
در یکی از گزارشهای مربوط به این خبر آن زن نشان داده شد. او به نظر می
رسید که بین 30 تا 35 سال دارد. در فیلمی که نشانی آن در زیر آمده است، زنی
که روسری آبی به سر دارد همان زن باید باشد اما صورتش را درست نمی شود
دید. سرنوشت نوازدی که پدر 108 ساله دارد هم که موضوع شیرینی نمی تواند
باشد.
من از شرایط و چگونگی تهیه این گزارش و هماهنگی های که در
آن شده، نتوانستم اطلاعاتی بدست بیاورم. اما به هر حال در گزارشی است که
به مساله یی پرداخته که در گزارشهای تلویزیونی به آن پرداخته شده است گزارش
52 دقیقه است و فکر می کنم به دیدنش می ارزد.
در زیر نشانی گزارش تلویزیون آرته که اسم «زفاف پارسی»(ایرانی)* روی آن گذاشته شده است آمده است.
* la nuces persanes
گزارش مربوط به پدر شدن پیر مرد مازندرانی:
گزارش تلویزیون آرته:
درباره هویت واقعی معترضان به دفن ایرانشناس آمریکایی
ایسنا : پس از آنکه گروهی در اصفهان با تخدیش مقبرهی دو ایرانشناس آمریکایی اعلام کردند که از دفن ایرانشناسی که بهتازگی درگذشته و وصیت کرده در کنار زایندهرود به خاک سپرده شود جلوگیری میکنند و سپس انعکاس گستردهی این خبر در فضای رسانهای و اینترنتی داخل و خارج از کشور، عدهای از کاربران اینترنت نسبت به افشای هویت معترضان به دفن «ریچارد فرای» در اصفهان اقدام کردند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این کاربران که معتقدند اقدام به تخدیش مقبرهی دو ایرانشناس آمریکایی - «آرتور پوپ» و «فیلیس آکرمن» - در اصفهان، علاوه بر انطباق نداشتن بر مبانی قانونی و شرعی، بازتاب منفی برای ایران در عرصهی بینالمللی در حوزههای فرهنگی و سیاسی داشته است، با انتشار تصاویری مربوط به مراسمی که در سال 1389 برگزار شد، مدعی شدند، معترضانی امروز، در واقع مخالفان جدی ریاست جمهوری یازدهم و از طرفداران و بعضا وابستگان دولت قبل هستند.
در حاشیهی تصاویر انتشاریافته در فضای مجازی، با تأکید بر اینکه مخالفت اخیر بیشتر سرنوشت سیاست بهبود در روابط ایران با غرب بر سر مسائل هستهای را هدف گرفته، این پرسش مطرح شده است که چگونه حدود سه سال پیش مسوولان وقت و طرفدارانشان با حضور رییسجمهور وقت به استقبال فرای رفتند، او را تکریم کردند و سپس در مراسمی رسمی که اخبار مربوط به آن انتشار گستردهای یافت، از ریچارد فرای بهعنوان ایرانشناسی پیشکسوت تقدیر و حتا خانهای تاریخی را در اصفهان به او اهدا کردند، اما در فاصلهی کوتاهی از آن زمان و پس از درگذشت این ایرانشناس آمریکایی، او را دارای مواضع ضد جمهوری اسلامی و عنصر نامطلوب مینامند؟ آیا فرای که در سن 79سالگی درگذشت، میتوانست در مدت سه سال، از انسانی فرهیخته و ایراندوست به دشمن این کشور تبدیل شود که امروزه با او و استادش - پوپ - اینگونه برخورد میشود؟!
با این اوصاف، اگر اطلاعات انتشاریافته در فضای اینترنت درست فرض شود، معترضان امروز و تجلیلگران دیروز، به دفن فرای در جایی معترضاند که در دورهی رییسجمهور مورد علاقهی خود و در زمان حیات این چهرهی شناختهشدهی فرهنگی، در همانجا - حاشیهی زایندهرود - به او یک خانهی تاریخی رایگان اعطا کرده بودند!
گرافهای سفارت امریکا که توسط برادلی ( اکنون چلسی) فاش شدند، برما معلوم میکنند چگونه امریکائیها را میتوان گرفتار هراس و موافق جنگی دیگر در خاورمیانه، اینبار، با ایران کرد. الااینکه انتشار اسناد، کار آمادهسازی امریکائیان را عقیم گرداند:
تلگرافهای سفارت امریکا که توسط برادلی ( اکنون چلسی) فاش شدند، برما معلوم میکنند چگونه امریکائیها را میتوان گرفتار هراس و موافق جنگی دیگر در خاورمیانه، اینبار، با ایران کرد. الااینکه انتشار اسناد، کار آمادهسازی امریکائیان را عقیم گرداند:
کار اینسان تدارک دیده شده بود: واشنگتن
پست با نقل قول از آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بس محترم، و مدیرکل
محترمش، یوکیاآمانو، گزارش میکند که مدارک شگفتانگیزی بدست آمدهاند که
میگویند«ایران در کار ساختن یک بمب اتمی است». و این برغم گزارش سازمانهای اطلاعاتی امریکا که ایران درکار ساختن چنین بمبی نیست.
بعد نوبت محافظهکاران جدید میشود که، در صفحات همین روزنامه، همه آنهائی را تمسخر کنند که در صحت این «واقعیت» تردید میکردند. مینویسند
آژانسی که قول بوش درباره تسلیحات کشتار جمعی صدام حسین را رد کرد و حتی
آمانو متقاعد شدهاند که ایران درکار تولید بمب اتمی است.
مغزهای
محافظهکار جدید شتابان به جمع ایجادکنندگان هراس میپیوندند و کارشناسان
دربرنامههای تلویزیونی بکار متقاعد کردن مردم امریکا به ضرورت اقدام نظامی
بر ضد ایران مشغول میشوند. بعد، جمهوریخواهان و
دموکراتهای جانبدار خصومت وارد عمل میشوند و در باره ضرورت یک اقدام قطعی
داد سخن میدهند و سرانجام اسرائیلیها وارد صحنه میشوند و میگویند: این همان واقعیتی است که نخست ما پرده از سرش برداشتیم و هشدار دادیم. زمینه جنگ با ایران با چنان شتابی آماده میشد که مجالی برای اما و اگر و چون و چرا باقی نمیگذاشت.
بسا
سالها بعد – بعد از پرداخت هزینههای انسانی و اقتصادی سنگین – مردم
امریکا از حقیقت آگاه میشدند که آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مدیرکل آن
مرجع واقعبین و راستگوئی که به او باورانده بودند، نبودهاست. که آمانو آلت فعل امریکا و اسرائیل بودهاست. او نخست موضعی بسود ایران گرفت تا به عنوان کسی که تحت تأثیر امریکا نمیرود، به مدیریت آژانس برسد و آنگاه برضد ایران عمل کند. اسناد منتشره توسط وکیلبیکس، معلوم کردند که او از مقامات امریکا مطالبه پول کرده و محرمانه با اسرائیلیها ( برای همآهنگ کردم معارضه با برنامه اتمی ایران و همزمان، سکوت درباره زرادخانه اتمی اسرائیل) دیدار و گفتگو کردهاست.
● باوجود این، بخاطر افشای گزارشهای محرمانه، فرش از زیرپای تدارک کنندگان جنگ با ایران کشیده شد. تلگرافهای سفارت امریکا حقایق در باره آمانو را برملاء کرد. در 2011، روزنامه انگلیسی گاردین، گزارشها (که نیویورک تایمزو واشنگتن پست و دیگر وسائل ارتباط جمعی سنتی سانسورشان کرده بودند) درباره آمانو را منتشر کرد.
● وقتی گزارشها منتشر شدند، حدود یک سال از انتصاب آمانو به مدیرکلی آژانس میگذشت. و آژانس تحت مدیریت او مشغول ایجاد هیستری درباره برنامه اتمی ایران بود. مغزهای مؤسسه دانش و امنیت بینالمللی و واشنگتن پست و دیگر وسائل ارتباط جمعی امریکا نیز دستیارش بودند.
٭ آن چه گزارشها که فاش شدند میگفتند:
بنابر گزارشهای سفارت امریکا در وین، در سال 2009، آمانو آماده بودهاست درخدمت منافع امریکا، عمل کند. کاری را بکند که محمد البرادعی، مدیرکل پیش از او، نمیکرد. آمانو
به طرف امریکائی خود گفته بود که انتخاب خود به مدیریت کل آژانس را مدیون
حمایت میداند و آژانس را در مقابله باایران درکنار امریکا قرار میدهد. و از امریکا پول بیشتر برای آژانس تقاضا میکند.
● در تلگراف 9 ژوئیه 2009، ژئوفری پیات، شارژدافر امریکا میگوید: آمانو بخاطر انتخاب خود به مدیرکلی آژانس، از امریکا تشکر میکند. او انتخاب خود را مدیون حمایت امریکا و استرالیا و فرانسه میداند و بخصوص مداخله امریکا و آرژانتین را تعیین کننده میداند. آمانو
پیات را آگاه میکند که در مورد برنامه اتمی ایران، روشی متفاوت با روش
البردعی درپیش میگیرد و قطعنامههای شورای امنیت را به اجرا میگذارد.
آمانو همچنین درباره تغییر مقامهای آژانس به شارژدافر امریکا گزارش میدهد: برخی از مقامات ارشد حذف و برخی دیگر برجا میمانند. پیات گزارش میکند که ما بطور کامل با ارزیابی آمانو درباره دو مقامی که باید حذف شوند، موافق هستیم.
درعوض، آمانو انتظار دارد امریکا حمایت مالی مهمی از آژانس بعمل آورد... پیات همچنین آگاه میشود که آمانو، بلافاصله بعد از انتخاب خود به مدیرکلی آژانس، با میکائلی، سفیر امریکا درآژانس، مشورت کردهاست. قرار
میشود آمانو بگوید مدرکی حاکی از اینکه ایران درکار تولید بمب اتمی است،
هنوز در اختیار نیست تاکه ناباوران نیز باوران کنند که او شخص بیطرفی است. پیات گزارش میکند که آمانو مشورتهای رئیس کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل را پذیرفتهاست. در گزارشی به تاریخ 16 اکتبر 2009، هیأت نمایندگی امریکا در آژانس گزارش میکند که آمانو آماده است برای تحقق هدفهای استراتژیک امریکا عمل کند. او تأکید کرد که هر تصمیم استراتژیک امریکا را اجرا خواهد کرد. آمانو اهمیت حفظ ابهام سازی را در باره برنامه اتمی ایران، خاطر نشان کرد. به سخن دیگر، آمانو دیوان سالاری است آماده عمل در سمت و سوئی که امریکا و اسرائیل درباره برنامه اتمی ایران، به او نشان میدهند.
● پیات که طرف تماس با آمانو بود، اینک سفیر امریکا در اکراین است. او
همکار ویکتوریا نولند، معاون وزارت خارجه امریکا در امور اروپا، در ماجرای
اوکراین، برکنار کردن ویکتورایوانویچ، رئیس جمهوری منتخب کشورو برانگیختن
رویاروئی میان اوباما، رئیس جمهوری امریکا و پوتین رئیس جمهوری روسیه است.
● در فوریه 2013، واشنگتن پست، در صفحه اول خود، کارزار تبلیغاتی را به راه انداخت. نویسنده گزارش جوبای واریک و نوشته درباره برنامه اتمی ایران است. داوید آلبرایت، مدیر مؤسسه دانش و امنیت بینالمللی از او پشتیبانی میکند. او همان کسی است که حامی بوش در حمله به عراق در یک دهه پیش بود. آلبرایت/ واریک نسبت به قصد ایران برای نصب 100 هزار سانتریفوژ، اعلان خطر میکنند. مینویسند: «بتازگی، ایران درپی بدست آوردن دهها هزار الماس سخت پرداخت شدهای است که در سانتریفوژها بکار برده میشوند. و این علامت آناست که این کشور در کار توسعه فعالیتهای اتمی خویش به ابعاد بزرگ است.بدین توسعه، راه رسیدن به توان تولید اسلحه اتمی کوتاه میشود...
● اولی هینونن، معاون آژانس که، پیش از بازنشستگی خود در 2010، تفتیشهای تأسیسات اتمی ایران را سرپرستی کرده بود، اظهار کرد که نوع الماسی که ایران در پی بدست آوردنش بود، در سانترفوژهای نوع IR-1کاربرد دارد و نمیتوان آن را در سانتریفوژهای پیشرفته IR-2M بکار برد. هینونن گفت: ایران به ما گفت میخواهد 50 هزار سانتریفوژ نوع IR-1 بسازد. میزان ضایعات تولید 10 درصد است. بنابراین، نیاز به تولید سانتریفوژهای بیشتری دارد.
● ادعای واریک باز غلط ازکار درآمد. زیرا کارشناسان نظر دادند که ایران میزان ذخیره اورانیوم غنی شده خود را بحدی نمیرساند که برای ساختن بمب اتمی ضرور است. اورانیوم 20 درصد ایران از 250 کیلو تجاوز نکرد. بنابر این، هیچ اقدام تحریک آمیزی از سوی ایران بعمل نیامده بود. ایران
درحال ساختن بمب اتمی نبوده و بر اوباما فرض نبودهاست با دست زدن به
اقدام نظامی، مانع از دست یافتن ایران به سلاح هستهای شود...
٭ تغذیه جنگ:
روشن
است که ماهرگز نخواهیم دانست که برسرنقشه زمینه سازی جنگ، بعد از افشا شدن
گزارشهای محرمانه، چه آمد، اما ما میدانیم که این نقشه ریزی بی سابقه
نیست. در مورد حمله به عراق، همین نقشه تهیه و اجرا شد و مردم امریکا موافق حمله به عراق شدند و حمله به عمل آمد.
● مانینگ، این تحلیل گر جوان اطلاعات ، به این جنگ کشانده شد. او تا بخواهی با دلایل و مدارک گویای خشونت و عدم صداقت و بیشرفی روبرو شد و احساس کرد که باید کاری انجام دهد. کاری که کرد در اختیار ویکیکلیکس گذاشتن صدها هزار مدرک بود. این مدارک درباب جنایتهای جنگی در عراق و افغانستان در اختیار مطبوعات جهان نیز قرارگرفتند.
انتشار گزارشهای سری به مردم امریکا نیز امکان داد سر از واقعیتهائی درآورند که در پس پرده «سری است» پنهان بودند. این مدارک به این مردم میگفتند حکومتگران درپس این پرده چه کارهای کثیفی میکنند. شاید مهمترین اثر انتشار این اسناد «بهار عرب» باشد که به مردم کشورهای عرب امکان داد بتوانند مهار سیاسی زندگی خویش رابدست بیاورند. و با افشای نقش آمانو و چگونگی آماده کردن زمینه جنگ با ایران، بسا ایران نیز گرفتار جنگی ویرانگر نگشت.
ایران فراوان قربانی بازی کنش و واکنش بقصد برافروختن آتش جنگ شدهاست:
تحقیق سیمور هرش درباره سوریه را حکومت اردوغان تکذیب کرد. اما اینگونه زمینه سازیها برای جنگ، امر واقع مستمر در تاریخ کشورها، از جمله کشور ایران است. جنگی که اینک مردم سوریه قربانی آنند، فرآورده همینگونه زمینه سازی است. امر مهمی که قابل تکذیب نیست ایناست که همواره زیر سلطه بهانه برای مداخله نظامی و غیر نظامی سلطهگر فراهم میکند:
● منصوب کردن ابوطالبی به نمایندگی رژیم در سازمان ملل متحد، از قرار، رودستی است که روحانی و ظریف خوردهاند. کنشها و واکنش، کار را به اینجا رساندند که امریکا میگوید به او ویزا نمیدهم و سخنگوی وزارت خارجه میگوید: ایران نماینده دیگری را معین نخواهد کرد. و سازمان ملل میگوید دادن ویزا و ندادن ویزا به ما مربوط نمیشود. اثر
انتصاب ابوطالبی، فرصتی است که محافظهکاران جدید و لابیهای اسرائیلی در
تجدید احساسات ضد ایرانی نزد امریکائیان بخاطر تصرف سفارت و گروگانگیری به
دست آورده اند و اینگونه تمایلها در امریکا و نیز «تندروها» در ایران دست بالا را پیدا کرده اند .
بدینقرار، بعد از گذشت 35 سال، گروگانگیری همچنان عاملی است که، بنابر موقع، تعیین کننده میگردد.
● اما گروگانگیری یک طرح امریکائی بود. طراحان
که گردانندگان حزب جمهوریخواه امریکا بودند، میخواستند روحیه جمعی
امریکائیان را که از رهگذر شکست در جنگ ویتنام، انزوا طلب گشته بود، به
روحیه تهاجمی و مداخلهگر، تغییر دهند. نیاز به یک «شوک بسیار قوی» داشتند. تصرف سفارت امریکا و به گروگان گرفتن اعضای آن و ترتیب دادن کنشها و واکنشهایی (از جمله معاملهای پنهانی که افتضاح اکتبر سورپرایز نام گرفت) که سبب شدند تا آنها به مدت 444 روز شد گروگان بمانند، تهیه کنندگان نقشه را به هدف خویش رساند. و بدین ترتیب روحیه امریکائیان تغییر کرد. کارتر شکست خورد و ریگان به ریاست جمهوری امریکا رسید. اما طرف ایرانی بود که بیشتر از طرف امریکائی به تصرف دولت و استقرار رژیم «ملاتاریا» و یا بقول مشکینی «سلسله روحانیت»، به «انقلاب دومی بزرگتر از انقلاب اول» نیاز داشت. وگرنه چگونه ممکن بود بهار انقلاب را اینسان گرفتار خزان کرد؟
بدینقرار، گروگانگیری که هنوز دست از سر مردم ایران برنداشتهاست، زمینه ساز، تحریم اقتصادی ایران و حمله عراق به ایران (جنگ 8 ساله) و قرارگرفتن ایران در حلقه آتش که همچنان در آناست و کودتای خرداد 60 و استقرار یکی از خونریزترین و فسادگسترترین رژیمها در تاریخ ایران و...شد
و اینک زندگی ایرانیان در سرزمینی که تهدید به بیابان شدن میشود و تحت
رژیم تحریمها است و چندین نوبت، تا لبه پرتگاه جنگ رفتهاست. تا
زمانی که ایرانیان صاحب سرنوشت خویش نشوند و اختیار از کف اقلیتی زورپرست
نستانند که مرتب دستآویز و زمینه برای مداخله خارجیان ایجاد میکنند،
ایران سرزمین دستآویز و زمینه سازان باقی میماند و ایرانیان در مدار بسته
کنش و واکنش استبدادیان با قدرتهای خارجی گرفتار میمانند.
تصاویر ۲۵ تن از تیرباران شدگان در مدرسه رفاه در روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن ۵۷
۲۸ بهمن ۱۳۹۲
روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن سال ۱۳۵۷
۳۵ سال پیش در چنین روزی روزنامه کیهان از اعدام ۲۵ تن از افسران عالی رتبه ارتش و دیگر وابستگاه به حکومت شاه در مدرسه رفاه خبر دادنعمت الله نصیری، رضا ناجی، منوچهر خسروداد، مهدی رحیمی، آیت الله محققی، نصرالله شجاعی، هاشم برنجیان، نادر جهانبانی، پرویز امینی افشار، غلامرضا نیک پی، امیرحسین ربیعی، جمشید خاتمی مقدم، اسماعیل اتابکی، منصور روحانی، منوچهر یزدانبخش، نوذری بقاء، فخر مدرس، حسین همدانیان، سالارجاف، جعفر قلی صدری، عبدالله خواجه نوری، امیرهوشنگ امجدی، منوچهر آزمون و محمود جعفریان
روزنامه کیهان روز ۲۵ فروردین سال ۱۳۵۸
روزنامه کیهان روز ۲۵ فروردین سال ۱۳۵۸
جریان بازداشت پسران آیت الله طالقانی و عزیمت وی از تهران
بازداشت پسر خاله شاه
تیرباران در اهواز
پاکسازی مطبوعات
پاکسازی محله های جنوب تهران
بررسی طرح زنانه مردانه کردن دریا
توقیف جواهرات خواهر شاه
تعلیق شمارش آراء انتخابات سنندج
بازداشت مامور تیر گلسرخی
پاکسازی جنوب شهر تهران توسط مردم
پاکسازی مطبوعات
فرزندان آیت الله طالقانی چگونه دستگیر شدند؟
قیمت ثابت روغن نباتی از سال ۱۳۵۲
حراج ۱۱ سگ خانواده پهلوی
تیرباران فرماندار نظامی آبادان و معاون اش
اظهار نظر ابراهیم یزدی درباره اعدام های دادگاه انقلاب
قدردانی شخصیتها و طیفهای مختلف از علمای اهل سنّت و تداوم جنجال بر سر مرزبانان ایرانی
قدردانی شخصیتها و طیفهای مختلف از علمای اهل سنّت و تداوم جنجال بر سر مرزبانان ایرانی
شخصیتها و طیفهای مختلف از تلاشهای علمای اهل سنّت برای رها سازی مرزبانان ربوده شده ایرانی تقدیر کردند. از جمله کسانی که از این علما تقدیر کرده اند هاشمی رفسنجانی، جمعی از کنشگران ملی مذهبی، جبهه مشارکت و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم میباشند. همزمان جنجال بر سر این مرزبانان ادامه دارد. همسر مرزبان جمشید داناییفر که گروه «جیشالعدل» گفته است او را کشته، برای روشن شدن وضعیت همسرش از نهادهای بینالمللی درخواست کمک کرد. اسماعیل کوثری، رئیس کمیته دفاعی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با بیان اینکه باید 4 مرزبان آزادشده بهعلت تخلفات و کوتاهی در انجام وظیفه تنبیه شوند.پیام محمدرضا پورشجری به سازمان ها و فعالین حقوق بشر
امید به تغییر:
با درود فراوان، من یکی ازقربانیان استبداد و سرکوبگری رژیم
اسلامی حاکم بر ایران هستم که بدلیل درج و انتشار نظرات و انتقادهای خود
پیرامون بی عدالتی ها و نقض حقوق و آزادی های هم میهنانم در صفحه شخصی خود
در اینترنت ازسوی دستگاه قضایی این رژیم به چهارسال حبس، محکوم گردیده ام.
من تا امروز نزدیک به همه این سالها را درشرایط غیرانسانی و فاجعه بار
زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بوده ام.
هم اکنون که این مطالب را یادداشت میکنم در اتاقی به
مساحت کمتر از 21 مترمربع و در میان 40 تن از جانیان و قاتلین و قاچاقچیان و
سارقین و متجاوزین به عنف و زورگیرها و
چاقوکش ها و کودک آزارها و بیماران روان پریش و معتادین به مواد مخدر و
ولگردها و مجرمین از این قماش گرفتار و اسیر هستم و با وجود نارسایی ها و
عوارض قلبی و ابتلا به دیابت و بیماری ورم غده پروستات و سنگ کلیه در واقع
لحظه لحظه این روزها را با مرگ مبارزه میکنم.
من ازهمان ابتدا که توسط ماموران وزارت اطلاعات و باهجوم به
آپارتمان محل سکونتم دستگیر شدم مورد بازجویی و کتک و ضرب و شتم و شکنجه
قرارگرفتم و به مدت 8 ماه درسلول انفرادی و بدون هیچ گونه تماس با بستگانم
تحت فشارها و بازپرسی های طاقت فرسا قرارداشته و از تمامی حقوق یک متهم
محروم بوده ام. من پیوسته به مرگ و اعدام تهدید می شدم و حتی در بازداشتگاه
وزارت اطلاعات مرا با چشمان بسته بروی چهارپایه برده و ادعا کردند که
تصمیم گرفتیم تو را به دار بیاویزیم.
همه این رنجها و ناملایمات که برمن هموارشده تنها به این خاطر
است که من ازحقوق و آزادیهایی که مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر،
انسان را از آن برخوردار ساخته و بدان تصریح کرده است، استفاده نموده و
کوشیده ام هم میهنانم را با اندیشه ها و باورهای خود شریک سازم.
سرگذشت من به عنوان وبلاگ نویس و زندانی سیاسی تنها یک نمونه و
مثال از سرنوشت دردناک هزاران قربانی تبعیض و نقض حقوق بشر در جمهوری
اسلامی است.
بدبختانه امروز ملت ایران در دام رژیم مذهبی و قرون وسطایی و
به شدت عقب مانده گرفتار و اسیر گشته که برای ارزشها و پرنسیب های جهانی که
بشر متمدن حداقل 400 سال در راه کسب و ایجاد و بقا آن جانفشانی کرده است،
کمترین احترامی نمی شناسد. این رژیم ارتشی تا دندان مسلح و خونریز و
تروریستی بنام “سپاه پاسداران” انقلاب اسلامی تشکیل داده است تا خواسته ها و
مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم ایران را با خشونت سرکوب کند و با آزادی و
دموکراسی و حقوق بشر، هم درایران و هم در سطح جهان مقابله کند و بجنگد.
رژیم توتالیتر حاکم بر ایران، خفقان نفس گیری برجامعه اعمال
میکند، بطوریکه محض نمونه حتی یک فرد مخالف و منتقد در هیچ روزنامه و رسانه
ای درداخل کشور حق اظهار نظر و بیان آزادانه آرا و افکار خود را ندارد.
جمهوری اسلامی مجموعه قوانین شرم آور و ضدانسانی وضع کرده و
اجرا میکند، بنام قانون مجازات اسلامی که شامل مجازات هایی چون: قتل، قصاص،
اعدام، سنگسار، دست و پا بریدن، چشم درآوردن، از کوه پرت کردن، درآتش
انداختن و تازیانه زدن که یکایک آن توحش مسلم است که مصداق جنایت علیه بشر
محسوب می شود.
جمهوری اسلامی به گونه ای برنامه ریزی شده و هدفمند و منظم به
سرکوبی حقوق بنیادی مدنی می پردازد، از جمله محروم کردن مردم از ابتدایی
ترین حقوق خود یعنی امکان آزادی بیان، ممنوعیت استفاده از برنامه های
ماهواره و فیلترینگ وسیع اینترنت، ممنوع ساختن تجمعات، حتی جشن ها و
میهمانی دوستانه جوانان، تحقیر زنان با حجاب اجباری، تفکیک جنسیتی و سرکوب
آزادی های جنسی به منظور سلطه روانی بر جامعه، تبلیغات گسترده مذهبی با صرف
هزینه های هنگفت و باهدف رواج خرافات و تشویق مردم به نادانی و سفاحت و از
همه جنایت بارتر قتل و قصاص و اعدام در ملا عام و ایجاد ترس و وحشت در
اجتماع و بی اعتنا ساختن مردم نسبت به سرنوشت خود.
موارد یاد شده تنها بخش کوچکی از اقدامات زمامداران جمهوری
اسلامی ،جهت حفظ قدرت و سلطه هرچه فراگیرتر در جامعه امروز ایران است. بدون
شک توجه به این حقیقت راه گشاست که مقابله و مبارزه جمهوری اسلامی با
دنیای مدرن و دستاوردهای درخشان آن در زمینه آزادی و دموکراسی حقوق بشر
امری ذاتی و جوهری است و درمبانی و بنیادهای اسلامی و ایدئولوژیک این نظام
بصورت اصول تغییر ناپذیر، تبیین و تثبیت گردیده است. تجربه شکست خورده
گفتگوهای انتقادی با جمهوری اسلامی ازسوی برخی دولتها درگذشته و با امید
تغییر رفتارهای این رژیم، موید همین واقعیت است، همچنین نشان می دهد که
تلاشهای جهانی و روشهایی که نهادهای بین المللی به جهت ملزم ساختن دولت
اسلامی و محترم شمردن حقوق بشر در رعایت حقوق اساسی ملت ایران تاکنون
بکاربرده اند مفید و موثر واقع نشده و نیازمند رویکردها و راهکارهای
متفاوتی است.
روی هم رفته هرگونه تغییری در شرایط بسته و اختناق آمیز امروز
جامعه ایران مستلزم دگرگونی اساسی و ساختارهای سیاسی و حقوقی نظام موجود
است. به همین منظور ضروری است تا از پراکندگی کوشش ها و سرمایه گذاری های
مجامع بین المللی ممانعت بعمل آمده و نیروهای جهانی و دولت هایی که دغدغه و
دل مشغولی حقوق بشردارند و همچنین حفظ امنیت منطقه و جهان جزو سیاست های
تعریف شده آنهاست، بصورت متمرکز و سازمان یافته در مجموعه “دوستان ایران”
گردهم آیند و ملت ایران را در راه کسب حقوق و آزادی های خود و کسب حق تعیین
سرنوشت یاری رسانند.
سپاسگزار شما محمدرضا پورشجری
دارای نام مستعار «سیامک مهر» نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران».
کرج زندان ندامتکاه مرکزی کرج
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
۶ مارس ۲۰۱۴
۶ مارس ۲۰۱۴
میترا پورشجری: پدرم دارد می ميرد! (زندانی سیاسی محمد رضا پور شجری)
مراد شیخی: مُحمد رضا پور شجری، به چه گناهی در زندان است/چرا فریاد رسی نیست؟
مصاحبه روز با میترا پور شجری دختر وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پور شجری
به قلم زندانی سیاسی محمد رضا پور شجری(سیامک مهر)
کارت پستالی برای محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) ـ (زندانی سیاسی)
مراد شیخی: در توضیح یک عکس / از ریچارد نلسون فرای، تا آخوند محمد تقی رهبر، بسیجی ها، و پرچم یا زهرا
اگر نمی شود که ریچارد نلسون فرای
ایران شناس و شرقشناس برجسته آمریکایی متخصص برجستهٔ ایرانشناسی و استاد
بازنشستهٔ دانشگاه هاروارد که به زبانهای زبان فارسی، عربی، روسی،
آلمانی، فرانسوی، پشتو، ازبک و ترکی مسلط بود و با زبانهای اوستایی، پهلوی
و سغدی آشنایی کامل داشت، در شهر اصفهان مدفون گردد، خرد و منطق مدل شما
نیز به ما ایرانی ها حکم میکند که قبر امام رضا عربستانی
در شهر مشهد به کلی منهدم شود و استخوان های باقی مانده قبر این شخصیت
مذهبی به کشور عربستان انتقال داده شود. باید که ترتیب انتقال قبر امام زاده فاطمه معصومه به
کشورهای عربی را داد. و همچنین ده ها هزار امام زاده که در جای جای ایران
دفن شدند. که هیچ ربطی به ایرانی بودنشان نیست. خارجی هستند و ماحصلی به
غیر از ترویج عقب ماندگی و تامین منافع مادی برای جماعت مرتجع ندارند. اما
فرهنگ انسان دوستانه ما ایرانی ها هیچ زمانی به ملیت افراد نگاه نمی کند و
بلکه به شخصیت انسانی و احترام گذاشتن به حقوق دیگران و داشتن جامعه اي
عاری از خشونت و کینه و نفرت توجه دارد.
امثال ریچارد نلسون فرای، و آرتور آپهم پوپ مورخ شهیر
آمریکائی و معرف آثار هنری ایران، خدمات زیادی به تاریخ و فرهنگ ایران
شناسی در دنیا انجام دادند. اما سوال من از آخوند مفت خور بیکار و بیعار و
سربار جامعه «محمد تقی رهبر» این است که چه خدمتی فرهنگ ناب اسلام محمدی،
و حضور و دفن نوادگانشان برای ما کرده اند؟
این شخصیت های مقدس کشورهای عربی که در ایران جا خوش کرده اند
و به یمن وجودشان که فرهنگ جنایت و عقب ماندگی هم بیداد میکند، از ایرانی
ها چه علم و دانشی را به جهانیان معرفی کرده اند؟ ساده تر بگویم چه خیری به
جز ترویج عقب ماندگی، زن ستیزی، نابرابری میان زن و مرد، عزاداری، مرده
پرستی، کودک آزاری، بر سر و سینه زدن، شلاق، سنگسار، بریدن دست و پا،
خرافات، و از همه مهمتر اینکه جماعتی بنام آخوند تشکیل شده که در ایران
علی رغم اینکه هیچ کاری انجام نمیدهد و بلکه خود را در نقش مدعی العموم در
همه کارها دخالت و فضولی میکنند! و خمینی که نه تنها دخالت کرد و بلکه باعث
اعدام ده ها هزار جوان، و صد ها هزار جنایت خونین شد. و همچنین نظام
فرهنگ اسلامی حاکم که سیاستی به غیر از خشونت و جنایت و سرکوب را نمی
داند!
در معرفی آخوند محمد تقی رهبر امام جمعه نظام فاشیست های
حاکم در ایران امده است که ایشان “مصاحبههای متعددی در لزوم بستن فضای
فرهنگی کشور داشته است. وی همچنین از امضا کنندگان طرحی است که بر اساس آن
دانشجویان دختر برای ادامه تحصیل در دانشگاههای خارج از محل سکونت خود
نیازمند ارائه اجازه نامه کتبی از پدر یا شوهر خود هستند. یک همچین آدم
متحجری که از علم و دانش و انسان دوستی دنیا بی بهره است به خود اجازه
میدهد که در ارتباط با شخصیت های علمی دنیا هر مزخرفی را بگوید!
امثال شما زباله های متعفن داخل ایران هستید! و باعث شرمساری و ننگ تاریخ
ایران هستید. اثامه بن لادن هائی تروریست هستید که امیدوارم توسط مردم
ستمدیده ایران به زباله دانی های تاریخ ریخته شوید.
و همچنین ایرانی به بسیجی متحجر بیسواد گماشته و شستشوی
مغزی داده شده که رفته بالای قبر آرتور پوپ ایران شناس، و پرچم یا زهرا را
نشان می دهد، میگوید که، اگر آرتور پوب خارجیست، اون زهرای تو هم خارجی و غیر ایرانیست، و اهل کشور عربستان است.
و ضمن اینکه یک تفاوت بزرگی میان امثال آرتور پوب، و فرای با اون یا زهرای تو
وجود دارد، و اینکه اینها آدم های باسواد، مدرن، انسان دوست، تحصیلکرده و
کلی نیز خدمت فرهنگی برای کشور ایران انجام دادند. اما زهرای تو، و فرهنگ
پدری و اجدادش چیزی به غیر از تحقیر ایرانی ها، تجاوز به کشور ایران، و
هزاران درد بی درمان حاصلی دیگر نداشتند! این فرهنگ زهرای تو به معنی
دشمنی با فرهنگ ایران و تداوم عقب ماندگی برای وطن است، و نه قبر
پروفسورهائی که همه دغدغده زندگی شان خدمت به جهانیان است. (حمله اعراب به ایران)
جناب آخوند، بسیجی، مداح، مدافع فرهنگ ارتجاع عربیسم* در ایران، و یا زهرا
به معنی، عقب ماندگی، سنگسار، یا روسری یا تو سری، شلاق، تجاوز جنسی،
سانسور، شکنجه زندانیان سیاسی، و کلن جنایت و بی حقوقی و بی هویتی مردم
ایران است.
مزخرفات امام جمعه بی وطن مرتجع مدافع فرهنگ عربیسم در تعریف شخصیت ریچارد نلسون فرای را ببینید: محمدتقی رهبر امام جمعه اصفهان روز بیست و دوم فروردین ماه از این ایران شناس سرشناس به عنوان “جاسوس” و “دزد اموال ایران” نام برد!
جناب آخوند محمد تقی رهبر مفت خور سربار ایران، دارید برعکس
قضاوت می کنید و در حقیقت دزد اموال مردم ایران کسی جز شما آخوندای بیکار و
گماشتگان مسلح که به مزدروری شما مشغولند نیستند. این مسئله عین واقعیت
است که شماها با خرافه گوئی به چپاول اموال مردم و بلعیدن دسترنجشان
مشغولید. و نه پروفسور ریچارد فرای آمریکائی. شما که همه عمر و زندگی تان
در صدد ترویج عقب ماندگی و بدبختی بیشتر ایرانیان تلاش می کنید لباسی هم که
بر تن کردید هیچ ربطی به تاریخ و فرهنگ ایران ندارد. و امام زاده های شما
که همش خارجی اند عامل اصلی دزدی اموال مردم ایرانند. و نظام ننگین اسلامی
موجب همه بدبختی و تحقیر فرهنگ ایرانیان و هویت تاریخ ایران هستید. این شما
و امام زاده هایتان باعث ننگ و شرم ایرانیانند، و نه کسانی که در زندگی
شان تلاش کردند فرهنگ و هنر ایران را به جهانیان معرفی کنند.
افتخار شما آخوندا برای کشور ایران چیست؟
آیا جز این است که حدود 40 سال است که با جنایت و جنایت و جنایت زندگی
ایرانیان را به جهنمی تبدیل کردید؟ خون مردم ایران را در شیشه نمودید! و
این در حالیست که شما و آقا زاده ها و گماشتگان منتصب به نظام فرهنگ
آخوندیسم عربیسم بی وطن ایرانی از بهترین امکانات زندگی مادی در کشور بهره
مندید. آقازاده هایتان هم در کشورهای غربی زندگی میکنند.(اسامی یکصد و چهل نفر از غارتگران اموال ايرانيان) ـ (ناپدید شدن ۱۰۰میلیارد دلار از درآمدهای ایران) ـ (امپراتوری ۹۵ میلیارد دلاری آیتالله خامنهای).
شر شما بی وطن ها که از ایران و از سر زندگی مردم ایران کم
شود، آغاز رسیدن به یک زندگی متمدن و انسانیست. شما و امام زاده های مقدس
تان هیچ ربطی به هویت ایران و ایرانیت ندارید. حرف اکثریت مردم ایران این
است که همین امروز جمع کنید بساط تحجر و وحشی گری های فرهنگی تان را و
بروید در کشور عربستان و یا دیگر کشورهای عربیسم اقامت کنید. خیر شما هرگز
به مردم ایران نرسید، اما هر چه شاهدیم شر شماست! هر ساعتی که شر فرهنگ
عربیسم ارتجاعی از سر مردم شریف ایران کوتاه گردد، به خیر کودکان فردای
ایران است.
نوشته ام را با شعر زیبائی از سعیدی سیبرجانی که برگرفته از
واقعیتی تلخ از نفوذ و فرهنگ بی وطن های مرتجع در ایران است را به پایان
میبرم.
وطن امروز اسیر دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه
این یکی مرده خور و آن دگری گور کن است
آن شده پیش نماز چمن دانشگاه
واقعا قصه ی او قصه * خر در چمن * است
عطش قاضی اسلام بنازم که چنین
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است
حاکم شرع به حیوان عجیبی ماند
که دمش گاو و تنش خوک و سرش کرگدن است
هیات حاکم ما هیات خیرات خوری ست
هیات دولت ما هیات زنجیر زن است
تا که باشد وطنم دست دو تن تعزیه خوان
همه جا قتل حسین و حسن است
روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است
عجبی نیست اگر مرده ما بی کفن است
می زند خون جوانان وطن موج هنوز
این چنین است که لب تشنه و خونین بدن است
مملکت داری از این قوم چه داری تو امید
که در اندیشه جیب و شکم وخیک تن است
بر نیاید ز بز و بزمچه خرمن کوبی
کار بر عهده گاو نر و مرد کهن است
شده هر بی خردی صاحب یک دسته قشون
هر خطا پیش رئیس دوسه تا انجمن است
این یکی دشمن شعر و گل و موسیقی و عشق
آن یکی دشمن ملیت و خصم سنن است
بلبلان را همه کشتند به فتوای فقیه
حالیا وقت نوا خوانی زاغ و زغن است
حد شرعی به گل لاله و نرگس زده است
حاکم شرع که غارتگر دشت و دمن است
سرزمین گل و بلبل به چه روزی افتاد
بلبل آن وزغ است و چمن آن لجن است
مجلس ختم قناریست بیا ای قاری
که کنون نوبت تو طوطی شکر شکن است
این چه بو ییست که از زیر عبا می آید
که چنین باعث دلسردی مشک وختن است
داده بودند خبر بت شکنی می آید
بت شکن آمد و دیدیم که پیمان شکن است
مذهب مرجع تقلید اگر بی وطنی است
مراد شیخی
جمعه, 22 فروردين 1393
11/april/2014
* منظور من فرهنگی است که بعد حمله اعراب به ایران تحمیل شده
است. فرهنگی که ماحصلی به غیر از عقب ماندگی و بی هویتی برای ایرانیان
همراه نداشته.
میترا پور شجری: قناری های رنگ شده، بهارهای خزان زده! نوروز سال 93، با پیامهای تبریک و شادباش های سراسر امیدبخش(!)مقامات جمهوری اسلامی همراه بود! تا بهار و نوروز امسال نیز از خزان زدگیِ جماعتِ اهلِ تزویر همگاه بوده و در امان نباشد!
گویا، خامنه ای خرسند از تحقق کمدیی بنام “حماسه ی سیاسی”موعودِ سال گذشته و قبول شکست تلویحی در “حماسه ی اقتصادی” خواندن پارسال، باردیگر و در ادامه ی تولید نام های بی محتوا، مضحک، من درآوردی و توام با بازی کلمات، امسال را “سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی ومدیریت جهادی” گذاشت؛ مثل همیشه ملغمه ای از تضاد و تناقض! آرزوها و اسم گذاری های رهبر جمهوری اسلامی، مثل شخصیت “دیو” در مجموعه ی “کلاه قرمزی” بار معنایی معکوس دارد! بی کلام، چنین حکایت میکند که دلخوش به این نباشید که اقتصاد را دچار رکود و تورم و ورشکستگی نمودم، فرهنگ را هم به چنان فلاکتی خواهم نشاند!
شاید تنها مزیت این نام گزاری ها، فراهم کردن بستری مناسب برای سرگرمی و جک سازی مردم و طرح داستانهایی پیرامون آن و بحث در تاکسی و صف های نانوایی و دید و باز دیدهای نوروز باشد!
رفسنجانی ! پیر مکار و کارکشته ی نظام، هم به سنت گذشته کوشید متفاوت باشد و با تفألی به حافظ، مطلع غزلی را پیام نوروزی نمود که برای شخص من و حتما خیلی ها یادآور دهه ی فجر و جشن های زجرکُش کننده ی مدرسه بود:
بر سر آنم که گر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
مصراعی که بعد از 20 سال از اولین باری که درمدرسه آن را شنیدم هنوز ربطش را با سرنوشت مردم و سرزمینم نفهمیدم؛ “فجر”ی که یادآور زجرآور ترین و سیاه آلودترین روزهای این آب و خاک بود و هست و خواهد بود و نه تنها روزگاری چون شِکّر نیاورد که روزگار محنت و هراس را مضاعف کرد و نه تنها فرشته ای ندمید که دیوی صد بدتر بیرون پرید!… هیولایی دین خو و حیله گر!
سال پیش رو را چه سالی قرار است شود که این خیمه شب باز پیر، نوید میدهد که میخواهد دست به کاری بزند که غصه سرآید؟
و اما روحانی که “نوروز” ایرانی را با “عطر دل انگیز کوثر” توام میکند -همو که زایشش، زاده ی گسترش فشارهای جهانی بر حکومت و حضورش تنها خفیف کردن بار فشارها بر رژیم و نه ایران به خفت خو داده شده! است و به راستی توهم برش داشته که با “حمایت مردمی” به این جایگاه برکشید و نه به اشارت مقام رهبری و آن هم برای بَزَک جهانی و زمان خری و مانع تراشی از انفجار نارضایتی های داخلی و خارجی!- در پیام خود “برای آنهایی هم که به دلایلی کنار خانه و خانواده خود نیستند، آروزی رفع مشکل میکند”!!
روحانی در کلی گویی رفع تکلیف کننده اش، برای خانواده ی آن مرزبان بی گناه که در آرزوی دیدن نوزاد ده روز و هرگز ندیده ی خود ماند و قربانی انتقام جویی ها و سیاست های سرکوب گرانه ی حکومت مرکزی شد! یا برای صدها و صدها خانواده ای که نوروز خود را در راه یا کنار زندان برای دیدن عزیزانشان، سپری می کردند، چیز چندانی در چنته برای بیان نداشت!
گویا رییس جمهور اسلامی نیز همچون وزیر امور خارجه ی عوام فریبش -جواد ظریف- نام زندانیان وجدان و اندیشه و باور را نشنیده و نمی شناسدشان و منتظر است تا همچون او از قطع نامه ی اخیر اتحادیه ی اروپا عربده کشی کند و از این حرف حق آنها -که انتخابات در ایران تشریفاتی و فرمایشی است- برافروخته و برآشفته شود!!
و اما گوشه ای کوچک، اما تلخ از عیدی و هدایای نوروزی “دولت تدبیر و امید” به زندانیان “سالن 7 ندامتگاه مرکزی کرج” به مناسبت فرارسیدن “بهار اعتدال”!:
- فروشگاه و بوفه ی زندان؛ همان مکانی که زندانیان برای فرار و فاصله ی اندکی از غذاهای بی کیفیت و ناکافی و خوردن کمی میوه و خریدن سیگار -آن هم با پرداخت چند برابر قیمت نسبت به بیرون زندان- هر روز به آن پناه می آوردند، بدون اطلاع قبلی و ارائه ی دلیل منطقی، از 28 اسفند -درست شب عید- تا تاریخ 17 فروردین تعطیل میشود!
این به این معناست که 600 نفر زندانی تنها مجبور بودند از جیره ی حقیرانه ی زندان استفاده کنند که در نتیجه اکثر آنها گرسنه می ماندند یا با سوءتغذیه سر بر بالین های سفت و کثیف می گذاشتند!
چنین مواردی درست در روزهایی اتفاق میافتد که انتظار آن میرفت به مناسبت ایام نوروز با آوردن “خوراکیهای متنوع و مخصوص عید”، کمی از درد ومشکلات زندانیان ناشی از دوری خانواده وتحمل شرایط غیرانسانی و طاقت فرسای زندان و بیماری های متعدد کم شود نه اینکه همان اندک دلخوشی و مایحتاج ناچیز نیز قطع شود!
- تمامی این فشارهای روحی و مشکلاتی که بواسطه کمبود غذای مکمل و نبود سیگار بر زندانیان تحمیل شد، باعث تشدید تشنج، درگیری و نزاع شد؛ تا جایی که در 15-16 فروردین در جریان یکی از این دعواها، زندانی بنام “ایلامی” مجروح شد که بدلیل بی توجهی و دیر رسیدن آمبولانس، جانش را از دست داد و با مرگش شرایط را متشنج تر و ملال آورتر کرد، بطوریکه به گفته چند تن از زندانیان، بدترین ایام نوروز را داشته اند.
آری! این است ارمغان بهار اعتدال به بی حق ترین و مورد ظلم واقع شده ترین قشر -زندانیان سیاسی-! چنین حکومتی که به مردم خودش رحم نمیکند، چطور میتواند با جامعه ی جهانی پیرامون مساله ی هسته ای صادق و پایبند باشد. وقتی در برابر این جنایات ساکت است و هر اقدام و قطعنامه و گزارشی را به شدت رد میکند یا برچسب میزند؟!
تا وقتی که پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیار جمهوری اسلامی ایران -حقوق بشر و حق پایمال شده ی مردم مورد ستم- نقطه ی ممنوعه یا نکته ی ثانویه باشد، به سراغ مسائل دیگر رفتن، مصداق وقت تلف کردن و فرصت سوزی است و بس.
در چنین شرایطی که بهار به هزار رنگیِ دروغگویانِ جانی آغشته و آلوده است، شاید همان بهتر که همچون فروغ فرخزاد “به فصل سرد ایمان آورده شود”!!
میترا پورشجری
13 آپریل
اشتراک در:
پستها (Atom)