۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه
مادر افشین اسانلو: برگزاری مراسم چهلم با حضور ماموران امنیتی؛ پیگیرعلت مرگ فرزندم هستم
مادر افشین اسانلو: برگزاری مراسم چهلم با حضور ماموران امنیتی؛ پیگیرعلت مرگ فرزندم هستم
مرحوم افشین اسانلو، فعال کارگری زندانی که به گفته مسولان زندان رجایی شهر در اثر “سکته قلبی” روز۳۰ خرداد ماه فوت کرد مراسم چلهمش در بهشت زهرا با حضور گسترده ماموران امنیتی و تحت فشار آنها در روز دوشنبه هفتم مرداد ماه برگزار شد. مادر افشین اسانلو با اظهار این مطلب به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت که از مسولان زندان اوین برای مرگ فرزندش شکایت کرده است.مادر افشین اسانلو به کمپین گفت:” حتی اگر فرض سکته قلبی فرزندم را هم بپذیرم، نمی پذیرم برای چه مسولان زندان او را باید دیر به بیمارستان می فرستادند. پرسنل بیمارستان به بچه هایم گفته بودند افشین خیلی پیش تر از انتقال به بیمارستان فوت کرده بوده.”
فاطمه گل گزی با اشاره به اینکه او مرگ فرزندش را به دلیل سکته قلبی باور نداد به کمپین گفت:« ما در همان روزهای اول مرگ افشین تقاضای کالبد شکافی دادیم که گفتند جوابش سه ماه ماه دیگر آماده می شود اما من سکوت نمی کنم و پیگیر این جریان هستم. تا الان حالم خوب نبوده اما از این به بعد به کمک وکیلم پیگیری خواهم کرد. من باور نمی کنم افشین در اثر سکته قلبی فوت کرده باشد چون افشین سابقه بیماری قلبی نداشت و من ۷ روز قبل از مرگش او را ملاقات کرده بودم، حالش خیلی و سرحال بود. »
مرحوم افشین اسانلو، ۴۲ ساله، فعال کارگری، برادر منصور اسانلو و از اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در سال ۱۳۸۸ به اتهام تبانی و اجتماع به قصد اقدام علیه امنیت ملی به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. او در سال ۱۳۹۱ از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج برای سپری کردن باقی مدت محکومیتش منتقل شد و غروب پنجشنبه ۳۰ خرداد ماه در بیمارستان رجایی شهر کرج فوت کرد. علت مرگ او “سکته قلبی” عنوان شد و روز دوشنبه ۳ تیرماه در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
خواهر مرحوم افشین اسانلو در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر گفته بود که پرستاران بیمارستان به آنها گفتند که افشین مدت ها پیش از رسیدن به بیمارستان فوت کرده است. این در حالیستکه سهراب سلیمانی، مدیر کل زندان های استان تهران در گفتگوی با خبرگزاری فارس در تاریخ اول تیرماه از پروسه درمانی این زندانی در بیمارستان گفته بود که او پس از درد به بیمارستان رجایی شهر کرج منتقل می شود و پس از چند ساعت بر اثر سکته قلبی در بیمارستان جان خود را از دست می دهد.
فاطمه گل گزی گفت:« حتی اگر فرض سکته قلبی او را هم قبول کنم نمی توانم بپذیرم چرا مسولان زندان او را دیر به بیمارستان فرستاده اند. پزشکان بیمارستان به بچه های من گفته بودند که افشین خیلی بیش تر از اینکه به بیمارستان برسد فوت کرده است. من واقعا برای مسولان زندان متاسفم.»
مادر افشین اسانلو با اظهار اینکه مراسم چلهم فرزندش با حضور ماموران امنیتی برگزار شد، گفت:« خوشبختانه یا متاسفانه، نمی دانم واقعا دیگر چه بگویم، ماموران خیلی بودند اما چیزی پیش نیامد و ما توانستیم مراسم را برگزار کنیم. فقط آنها با اشاره به ما می گفتند خیلی حرف نزنیم و می خواستند که زود مراسم را تمام کنیم. وقتی کسی از ما می رفت پشت بلندگو تا حرف بزند با اشاره می خواستند چیز اضافه نگویم اما خدا را شکر جمعیت زیاد آمده بود و ما هم توانستیم مراسم را خوب برگزار کنیم.»
مادر افشین اسانلو گفت:« امیدوارم زندانیان سیاسی، به خصوص کارگران زندانی را آزار ندهند و به بیماری آنها و درخواست های پزشکی شان توجه کنند. آنها هر کدام خانواده ای دارند که در بیرون نگران وضعیت شان هستند و مرگ ناگهانی آنها پشت دیوارهای زندان آخرین چیزی است که آنها می خواهند. امیدوارم مسولان کمی انصاف به خرج بدهند.»
دوستان سابق! بخود آئید
اسماعیل وفا یغمایی
اسماعیل وفا یغمایی
به دلائل مختلف منجمله مشکل جسمی بر سر آن نبودم که چیزی بنویسم ولی نوشته های این چند روزه شماری از کسانی که اکثرا از جدا شدگان و بریدگان سالهای دوردست مجاهدینند،و در سودای دفاع از مجاهدین قلم میزنند (که البته حق دارند قلم بزنند) و هر چه میخواهند میگویند، (که البته حق ندارند ولی میگویند) مرا بر آن داشت چند خطی بنویسم.
تعارف را کنار بگذاریم! من نمیدانم برای چه سازمان مجاهدین چنانکه در رابطه با خود من و در پاسخ سئوال من پس از مدتها دو اطلاعیه توسط کمیسیونها صادر کرد و دو مطلب غلاظ و شداد و طولانی منجمله «شرافت به یغما رفته» را صادر نمود و بعد هم تبدیل به کتاب نمود و پخش نمود وارد میدان نمیشود تا چنانکه مدعی و خود میگوید محق است جوابی قابل قبول و دندان شکن به مخالفان بدهد؟
از این خبری نیست! اما چند ماه است به نظر من از سر استیصال ارتشی کوچک و فعال از افراد دور و بر خود که اکثریت نامداران آنها از اعضای جدا شده مجاهدین هستند و یا با نام مستعار مینویسند زمین و زمان را زیر ضرب گرفته و گاه با زشت ترین و موهن ترین کلمات کوشش میکنند در مقابل مخالفان سد ایجاد کنند، صدایشان را خفه کنند، مزدور و رژیمی و اطلاعاتی شان بنامند و دهانها و قلمها شان را گل بگیرند. اگر باور کنند دوستانه و البته مخالفانه میخواهم بگویم ، آقایان! خانمها ! نمی توانید و اگر شدنی باشد شما کسانی نیستید که بتوانید این کار را جلو ببرید زیرا نه مشکل و علت اصلی را میشناسید و نه حتی از روی ایمان و یقین دفاع میکنید .
میخواهم بگویم فارغ از ترهات و پرونده سازیها و تهمت و توهینهای بی ارزش و مضحک، تمام این هیاهوها و داد و فریادها،که در پایه نشان ناتوانی و عجز شما در مقابله با پایه و اساس مشکل است، این نوع کوششها شما را از یک چیز غافل میکند و آن هم این است که:
بطور واقعی، مشکلی وجود داشته و مشکلی وجود دارد که موجب شده است افرادی سابقا مجاهد، یا رزمنده یا شورائی، که به سودای آزادی مردمشان تقریبا تمام عمر بدرد بخور خود را صرف مبارزه با حکومت جلادان نموده اند، در واکنشی بسیار دردناک،که شما دردناکی آنرا اساسا نمی فهمید، یا عطای همراهی با مجاهدین و شورا را به لقایش بخشیده و سر در پر کشند، و یا در صف معترضان و سپس در صف مخالفان قرار گیرند، اگر چه ارتش کوچک و ناتوان بریدگان مدافع کوشش میکنند تمام این مخالفان را در صف دشمنان و همراه با آن در صف مزدوران ملایان قرار دهند و نشان دهند مخالف و معترضی در رابطه با جنبش ظفر نمون وجود ندارد و طبق معمول سیاسی و ایدئولوژیک سی و پنجسال گذشته هرچه هست درخشش پیروزی پس از پیروزی است و بس.
فارغ از قباحت این کار و اینکه دست اندر کاران و قلمزنان حاشیه جدال، بدون توجه به وجود مشکل سیاسی، انگار دعوای سر دمداران دو هیئت سینه زنی دو محله است که باید از یکی از آنها حمایت کرد کاغذ سیاه میکنند، باید بگویم و باز هم تاکید کنم :
مشکل واقعی است ومطمئن باشید با این تلاشها کاری از پیش نمی برید. همچنین به روسای جنبشی که این حضرات در حول و حوش آنها به انجام وظیفه مشغولند باید بگویم دارید اشتباه میکنید مشکلی وجود دارد که این همه، معلول آن مشکل یا مشکلات و ناشی از وجود آن مشکل است و این مشکل در آینده در ابعاد بزرگتر و خانمانسوزتری خود را نشان خواهد داد که نه تنها این ارتش درمانده مدافعان کنونی بلکه خود شما نیز از پس آن بر نخواهید آمد و این ابعاد بزرگتر و خانمانسوزتر ناشی از عملکرد من و ما ، فلان اعضای مستعفی و معترض شورا، آن زندانی سیاسی سابق و یا رزمنده جدا شده از مجاهدین و ارتش آزادیبخش نیست بلکه ناشی از عملکرد خود شماست که نمی خواهید این اشکالات را که سالهاست دارد از درون می پوساند و می خوردتان ببینید و بجای تدبر و تامل بر روی مشکل و مساله(آنچه که دین و آئین و سنت فرهنگی و مذهبی شما بر آن تاکید میکند) بازهم کوشش میکنید ایرج مصداقی را مزدور و شکنجه گر معرفی کنید، مرا از هضم رابع وزارت اطلاعات گذشته بشناسید!
استعفای اخیر اعضای شورا را در قالب یک توطئه به تماشا بگذارید و بجای آنکه اندکی، حتی اندکی بخود باز گردید که شاید مشکلی در درون نیز وجود داشته باشد افرادی را بکار گیرید که نهایتا هیچ دردی از شما را حتی در درون تشکیلات درمان نخواهند کرد بلکه به دلیل هویتها و ماهیتهای واقعی خود در آینده مشکل آفرین خواهند بود. سئوال میکنم ایا در درون جنبشی که روزگاری سرسخت ترین و جدی ترین نیروی مخالف حکومت ملایان بود جدیتی باقی مانده که به این مساله فکر کند.
دوستان سابق! من از زبان خود میگویم ، امثال من در ابتدا معترض به کارکردهای شما و امروز در بسیاری موارد مخالف شمائیم و این حق ماست . ما هنوز هم میگوئیم که دشمن شما نیستیم ولی شما از آنجا که نه مخالف و نه معترض را به رسمیت نمی شناسید کوشش میکنید همه را به صفوف دشمنان، یعنی رژیم حاکم برانید که نه موفق شده اید و نه موفق خواهید شد.
هویت هر کس از نظر سیاسی چون پوست بدن او و چون قلبی است که درسینه او میتپد و نه شما و نه هیچکس دیگر آنهم در این دوران موفق نخواهد شد با آلوده کردن افراد به مدد تبلیغات دروغ او را به صف دشمنان مردم ایران براند. بخود آئید. باور کنید این راه و رسم نه ره به کعبه و حتی ترکستان بلکه فارغ از تخیلات شما راه به تلاشی و نابودی خواهد برد. شما اگر معترضان و مخالفان خود را دشمنان خود نمی دیدید بسیاری از پرده ها را میتوانستید از جلوی چشم خود کنار بزنید و خطر واقعی را ببینید و راه چاره ئی جدی بجوئید. قلمزنانی که بدون مسئولیت واقعی و بدون درک مشکلات، و در بهترین شکل خود از روی گرایشات عاطفی به مجاهدین تیغ تیز توهین و تهمت و تحقیر را با نوشته هائی اکثرا سست و بی پایه بر میکشند دوستان شما نیستند. شما خیلی زود این را تجربه خواهید کرد. صفوفی که جبرا در حال شکل گیریست و روز به روز پر رنگ تر میشود میتوانست اینگونه شکل نگیرد ولی وقتی بجای درک علت بر آمدن انتشار نامه مصداقی، بدون توجه به محتوا و نقد آن، و حتی رد آن، آنرا معلول وزارت اطلاعات میدانید و بجای درک علت استعفای اعضای شورا آنر معلول یک توطئه علیه خود میشناسید و بدوم توجه به نامه خود من و نکاتی که میتوانست تکانی ایجاد کند با تهمت و توهین و داد و فریاد کوشش میکنید با نامه (شرف بر باد رفته، که من به دلیل متاثر بودن از درماندگی شما عجالتا از انتشار جواب خود را باز داشتم) لاجرم باید شاهد جنگاوران کم مایه وغیر مومنی باشیم که با عرض معذرت به دنبال کنندگان حول و حوش ارتشها در لشکر کشیها بیشتر شبیه اند تا سواران مومن قلب و جناحین سپاه اصلی.
دوستان سابق به شما اطمینان میدهم مطمئنا اگر روزی کسی سر درآخور خونین حکومت آخوندی ببرد چه من باشم و چه مصداقی و چه اعضای مستعفی شورا افشا و رسوای واقعی خواهد شد اما اگر اینچنین نباشد نه این خیل ناتوان و رقت انگیز بلکه با نیروئی بسا بیشتر از این هم کار نه به رسوائی متهم شدگان بل به بی آبروئی و در مرداب فرو رفتن هر چه بیشتر خطا کاران و دروغگویان و تهمت زنندگان خواهد انجامید. باز هم تکرار میکنم، بخود آئید و مشکل را دریابید.
29 ژوئیه2013
اسماعیل وفا یغمائی
اى آزادى…
اى آزادى…
اسماعیل وفا یغمایی
اسماعیل وفا یغمایی
ركوع مرا
هيچ آسمانى،
و سجود مرا
هيچ زمينى
... نظاره نخواهد كرد
خدائى را به نيايش اگر بايد ايستاد
تنها توئى
تنها تو، اى آزادى!
تو
كه تنها تو
آدمى را آفريدي
ودر آفرينشى بى پايان
دمادم، او را مى آفرينى.
نورى تو
هوا
و
آب
و
شعله اى
آنچه كه آدمى را زنده ميدارد
وآنچه كه به مرگ معنا مى بخشد.
زيبائي تو!
زيبائي اي آزادي
حتي زيباتر از معشوق من
ــ آفرينهاي كه در روشناي پوست تناش محو شوم
تا تاريكي و تنهائي خود را وانهم
و ترانهاي روشن جستجو كنم ــ
و مستي آورتر از آن شراب عتيقِ كهنِ ملعونِ مقدس
كه شاعران از خمخانهي شيطانش ربودهاند
تاآتش آن را در شعرهاي شبانه بر افروزند
و به آتشدانها و قلبهاي مردمانش هديه دهند .
زيبائي تو!
وآن محبوب بي پايان مشترك
كه به تفرقه پايان ميدهد
و سرودها و دستها را يگانه ميكند.
چنان معصوم و كوچكي تواي زيبا!
كه گيسوان رها شده در باد زني عابر
و كفر كافران و پيمانهي رندان رابه دفاع مي ايستي
و چنان عظيمي تو
كه تمامت خشم ملتي را
تنها در يك واژه مي نشاني
و در بارگاه «اقتدار» و«فريب»
منفجر مي كني:
آزادي !.
نه سياه
نه سپيد
نه سرخ
و نه زرد.
نه پرچم
نه مرز
و نه مذهب،
درآنسوي خدا و شيطان
فراتر ازهر آئين و آرمان
تو تنها زمين را به رسميت مي شناسي
و انسان را بر آن.
فراتر از هر تعريفي
كه همه چيز با تو تعريف ميشود
و خود هرگز تعريف نمي شوي،
تو،
تنها،
هستي،
چرخنده چون توفاني در ذات جهان
و استخوانهاي آنكه بر تخت شكنجه
يا در خيابانهاي غربت
و شعله ها ترا زبانه كشيد و فرياد كرد.
كدام شعر و كدام غزل
اي معشوق!
كه سرودني نيستي
تو تنها بودني هستي
كه تمامي بودني
بايد در هواي تو احاطه و عريان شد
و بي هراس و جسور ترا در آغوش كشيد،
تا يگانگي تن و جان و جهان
و تا وصل تو عطش تمنائي ديگر در كام ريزد.
از دور دست زمان
كاهنان آدميان را به سجدهي خدايان ندا دادند،
بشنويدم!
اينك منم آن منادي
كه تمامي خدايان و رسولان را به سجود تو مي خوانم
تا نقاب «تزوير»
از چهرهي «ابليس»
فرو افتد
و سيماي خداي راستين
نه در «طور»
و نه در «معراج»
بل درتجلي تو
به تماشاي جهان
نهاده شود.
9 ژوئيه 2003 ميلادي
اشتراک در:
پستها (Atom)