نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

خانم اینجا زباله‌گردی نکن،خانه شهردار است برای ما دردسر می‌شود برو جای دیگر!



خانم اینجا زباله‌گردی نکن،خانه شهردار است برای ما دردسر می‌شود برو جای دیگر!

 
یکی از معضلاتی که حسن روحانی به شدت با آن دست به گریبان است معضل اقتصادی است که طی سالهای اخیر بخشی از جامعه ایرانی را به دلایل مختلف به زیر خط فقر و حتی خط فقر مطلق کشانده است.
هر از چند گاهی نیز عکسی و یا ویدئویی که به نوعی نشان دهنده اوضاع نامناسب اقتصادی در ایران است حسابی در شبکه های اجتماعی سر و صدا میکند.
چند ماه پیش عکس هایی از طرح توزیع سبد خانوار سر و صدای زیادی به راه انداخت و واکنش های منفی فراوانی به دنبال داشت، مسیله تا جایی بالا گرفت که حسن روحانی به خاطر «برخی کوتاهی ها» در زمینه توزیع سبد کالای خانوار در تلویزیون از مردم عذرخواهی کرد.
حالا نیز ویدئوی دیگری از مشهد منتشر شده که حسابی در شبکه های اجتماعی داغ شده است.
این ویدئو شاید نشان دهنده یک روند کلی نباشد اما بحث های فراوانی را پیش کشیده است.
در این ویدئو که توسط جمعیت امام علی منتشر شده ، زنی که 26 ساله معرفی شده است در حال زباله گردی دیده میشود، او که به همراه چرخ دستی به دنبال ضایعات و سپس فروش آنها میگردند بر اساس معرفی جمعیت امام علی سه فرزند دارد، شوهرش معتاد است و او از طریق زباله گردی مخارج خانواده چهارنفره خود را تامین میکند،اما ناگهان ماموران شهرداری سر میرسند و چرخ دستی او را توقیف میکنند. آنها به این زن میگویند اگر میخواهد به آشغالگردی بپردازد به منطقه دیگری از شهر برود. آنها در توجیح این خواسته خود عنوان میکنند که شهردار و برخی از اعضای شورای شهر در این منطقه شهر زندگی میکنند و اگر آنها این زن را ببینند، برای ماموران شهرداری دردسر درست میشود.
برخی در شبکه های مجازی عنوان کرده اند:« فکر میکنم به جای اینکه پول رو تو ضریح بندازند تو سطل زباله بندازند بهتره این جوری حتما به دست یک مستحق می رسه» و یا دیگری گفته « خیلی سادست هر جا دزد زیاد داره فقر هم زیاده دیگه»
طبق قوانین ایران، شهرداری موظف است شهر و محل عبور عابرین را «تنظیف و نگهداری» کند و همچنین از گدایی جلوگیری کرده و «گدایان را وادار به کار کند» همواره نیز با استفاده از این دو بند از تعریف وظایف خود، شهرداری با گدایان، کارتن خوابها و یا زباله گردها برخورد کرده است.
طی سالهای اخیر سازمان های دولتی و غیر دولتی سعی کرده اند به نوعی با پدیده خیابان خوابی و زباله گردی مقابله کنند.
از ایجاد گرمخانه و پخش کردن غذا تا حمایت های منجر به خودکفایی این افراد.
از دیگر سو گزارشهایی از افزایش زنان خیابان خواب و کاهش سن آنها در ایران طی سالهای اخیر منتشر شده است و مسوولین و کارشناسان مسایل اجتماعی در ایران نسبت به آن ابراز نگرانی کرده اند.
 
 

چرا حکومت اسلامی حتی تحمل گوروگورستان دگراندیشان را ندارد؟

گورها وگورستان های اضطراب آور٬ مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
چرا حکومت اسلامی حتی تحمل گوروگورستان دگراندیشان را ندارد؟ ریشه های روانی تخریب گور و گورستان کجاست؟ چرا دگراندیش ستیزیِ روان نژندانه اضطراب آورترین پدیده ی حیات این حکومت است و حضورش این قَدَرقدرت دینی را به لقوه و رعشه ی مرگ واداشته است؟
من ازمخالفان روانشناسی گرائی (پسیکولوژیسم )، با این برداشت که پدیده ها و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وهنری،اخلاقی، مذهبی، ایدئولوژیک را با اتکا به علم روانشناسی توضیح داد، بودم. و نیزازمخالفان ذات گرائی یا اسانشیالیسم. اما تجربه حکومت اسلامی سبب شده است به فکر تجدید نظردراین مخالفت ‌ها بیافتم.
به گمان من حکومت اسلامی را می توان یک واحد روانی پنداشت، همه ی حکومت های دینی (مذهبی) و حکومت های ایدئولوژیک- با برداشت و معنای مذهبی از ایدئولوژی- را شاید بتوان یک واحد روانی قلمداد کرد. یک مغزند با ساختار ذهنی – روانی ای که پاره‌ای روندهای‌ روانی در مکان معین، و زمان حدودا" ثابت جاخوش کرده اند. یک ذهنیت ژنی- غریزی، تاریخی، مذهبی وفرقه‌ای، که غریزه مرگ پرستی و تخریب حلقه‌ی وصل و تسمه پروانه ی مجموعه‌ی آن هاست، ذهنیتی شیفته‌ی زوربا تمایل به انجامِ تخریب و ویرانگری. مذهب تشیع و تجلی سیاسی اش در دوران ما، یعنی آخوندیسم و حکومت اسلامی ، که پیروان‌اش می پندارند کتاب شان قران درهاله ای از خود حق پنداری و خود شیفتگیِ روان پریشانه :" کتابی ست که شک در آن راه ندارد"، و پیامبرشان بهترین است و خاتم همه‌ی پیامبران و ائمه اش همه نادره و بحرهای علوم و روایت ها و حدیث ها و توضیح المسائل های شان هم حّلال همه ی مسائل و مشگلات عالم و آدم و.... بدیهی ست برتراز دیگران پنداشته شود و محورعالم ، و اینگونه است که آن واحد روانی شکل می گیرد. این پدیده و روند روانیِ- اجتماعیِ خود حق پندارانه و مرگ پرستانه و شیفته ی تخریب را بیش از سه دهه است که مردم میهن ما به چشم دیده اند و با پوست و گوشت و استخوان شان لمس و حس و درک کرده اند.
در 36 سال گذشته رویاروئی و برخورد با دگراندیشی و دگراندیشان، از ایجاد محرومیت های گوناگون اجتماعی تا تحقیر وتحمیق و آزار واذیت وضرب وشتم وزندان و شکنجه، وقتل واعدام و کشتارجمعی، بازتاب عدم تحمل دیگری توسط همین " واحد" مرگ پرست و تخریب‌گربوده است.
گورزادها و"تخریب گوروگورستان"
تخریب و نابود کردن گوروگورستان دگراندیشان به عنوان یکی از کینه ورزانه ترین و کریه ترین رفتار، نشانه‌های همان ذهنیت ژنی – غریزی، تاریخی، مذهبی و فرقه ای ست، نشان هراسی اضطراب آور، که بلای جان حکومت اسلامی شده است: هراس از دگراندیشی و دگراندیشان.
تفکیک و جداسازی گور وگورستان درمیان ادیان و مذاهب مختلف و یا اندیشگی های غیرمذهبی و ضد مذهبی به عنوان اقدامی مرسوم درسراسر جهان، به ندرت تجلی و نماد ناسازگاری مذاهب و ادیان و ایدئولوژی ها و عقاید مختلف قلمداد شده اند. این اقدام بیش ازهرچیز به حساب احترام به روش ها وباورها و خلوت یکدیگر (privacy) برای مراسم تدفین وسوگواری گذاشته شده است. اما آنجا و هنگام که سخن از " قدرت " وستیز میان مذاهب و عقاید و سیاست ها پیش آمده است ، حتی یکتا پرستان و کتاب داران نیز که مدعی اند برای از دنیا رفته گانی که دستشان از دنیا کوتاه ست، و گور و گورستان شان احترام قائل‌اند ، مرده ها و گورها و گورستان های یکدیگرنیز تحمل نکرده اند. این دست سخنان که : " قاعدۀ احترام به اموات در حقوق اسلام و ساير كشورها قاعده‌اي مسلم و شناخته شده است. در دين مبين اسلام قاعدۀ «حرمة الميت كحرمة الحي» قاعده‌اي است كه نشانگر اهميت و اعتبار اجساد و احترام به آنان است كه احترام مردگان را چون احياء دانسته "، ونیزرواياتی از این دست که "حرمت ميت را مانند حرمت حي مي‌داند" حتی در مورد اجساد و گور و گورستان مسلمانان "غیرخودی" رعایت نشده و صادق نیست چه رسد به دگراندیشان غیر مسلمان.
حکایت اهالی تشیع در باره تخریب قبورهم حکایت خاصِ اینان است، شیعیانی که گوش خوانندگان تاریخ شان را با این هیاهوها و داد وهوارها پُروکر کرده‌اند که وهابيان سعودی جنایت ها کرده اند، که هولناک ترین‌اش تخریب :" قبور مطهر ائمه بقيع در سال 1220 هجري يعني زمان سقوط دولت اول سعودي‌‌ها توسط حكومت عثماني" ست ، و یا اینکه: "دردناكترين حادثه تاريخي - اسلامي معاصر را وهابی ها در هشتم شوال سال 1344 و پس از روي‌كار آمدن سومين حكومت وهابي عربستان، سبب شدند، كه به فتواي سران خود مراقد مطهر ائمه و اهل‌بيت ‌پيامبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) را مورد هجوم وحشيانه خود قراردادند و بقيع را به مقبره‌‌اي ويران‌شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبديل‌كردند".
این حضرات از قول "ايلدون رتر"، يكي از گردشگران غربي دررابطه با این تخریب گور نقل کرده اند که : "....با دومين تخريب قبورائمه بقيع درمدينه منوره مراقد مطهر ائمه(عليه‌السلام) به‌ شدت ويران‌شد و شكل ظاهري مقبره‌ها و گنبدهاي اين قبوررا دگرگون‌كردند."و"... براساس منابع و شواهد تاريخي، وهابيان سعودي تنها به تخريب قبور بقيع اكتفا ‌نكردند، بلكه بارها به تخريب مرقد بيامبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) نيز اقدام‌كردند...". "..روز هشتم شوال سال 1344هجری قمری روز سیاه برای مسلمانان جهان خوانده آند روزی که وهابیان دین ناشناس، حرم امامان معصوم بقیع را با خاک یکسان کردند. بنابر نقل مورخان آنچنان بقیع خراب گردید که به تپه‎ای از پاره سنگ و پاره آجر تبدیل شد و ازکینه وهابیان به گونه‎ای زیر و رو گشت که به منطقه‎ای زلزله‎زده شباهت پیدا کرد..."(1)
اما همین روضه خوانانِ " فاجعه تخریب قبوراهل بیت پیامبرو ائمه " شان نه فقط در قدرت سیاسی، حتی در دوران بی قدرتی کینه به دگراندیشی و کسانی که چون آنان فکر و رفتار نمی کردند، را به اشکال مختلف، حتی عدم تحمل گورهای آنان نشان داده اند و دست به تخریب گور و نبش قبر، و رفتارهائی شرم آورتر برده اند.
کم نداریم نمونه هائی ازتخریب گور وگورستانِ دگراندیشان عقیدتی و سیاسی در تاریخ میهنمان ، به ویژه پس از اشغال میهنمان توسط اعراب مسلمان ، اما راه دور نرویم:
"..... هنگام که اروپا روشنگری ملکه ی فکر و رفتارش بود در سرزمین‌مان‌ آغامحمدخان‌قاجارحتی از جسد کریم خان که به او مهربانی ها کرده بود نگذشت، امر کرد که استخوان های کریم خان را از قبر بیرون آورده در آستانه‌ی قصر او دفن کنند تا هر روز از روی آن عبور کرده و او را لعن و نفرین کند. آغا محمدخان که"نمازش ترک نمی شد" دگراندیش و خودی حالیش نبود، هیچ کس حق نداشت به قدرت اونزدیک شودو...." (2)
در همین نیم قرن اخیراهالی تشیع درجدا سازی گورستان ها ی دگراندیشان عقیدتی و سیاسی از قبرستان مسلمان ها و نبش قبر و تخریب گوراقلیت های مذهبی و مرامی ، ودگراندیشان سیاسی، و روشنفکران فرهنگی و سیاسی و هنرمندان کوتاهی نکرده اند.! دررژیم پهلوی فرصت مطلوب به گورزادهای گور تخریب کن داده نشد. دودمان پهلوی و بخشی ازمردم - جز درمواردی - اجازه دست بردن به این حد از قباحت و وحشیگری نمی دادند، اما با این حال مواردی وجود داشت : برای نمونه تلاش دسته ای ازآخوندها و دارو دسته شان برای نبش قبر و تخریب گور، خواننده گرانقدر بانو" مهوش"، که عملی نشد. روایت است تعدادی از جاهل ها و لات های علاقمند به بانو مهوش در اطراف مزار وی در ابن بابویه " نگهبانی و کشیک " دادند تا گورزادها سراغ گوراین بانوی هنرمند نیایند، که نیامدند. در میان اقلیت های دینی آخوندها محرک اصلی برای تخریب گورها و گورستان های بهائیان بودند:
در سال 1334 متعاقب فتوای آیت الله بروجردی علیه بهائیان و سخنان تحریک آمیز فلسفیِ واعظ در تبریز به بهائیان حمله کردند: " .....خسارات مالی بهائیان زیاد بوده، باغ های بهائیان را خراب می کنند و درختان را قطع می کنند. حتی گورستان بهائیان هم از خرابی در امان نمی ماند. همه سنگ قبرها را می شکنند" (3)
حکومت اسلامی اما خودِ جنس است، یعنی اوج کینه توزی و نیزهراس اضطراب آور ازگوردگراندیشان است.
درروزهای آغازین حرکت هائی که می رفت به انقلاب بدل شوند شکستن سنگ قبر" چپ" ها در بهشت زهرا ، به ویژه در قطعه ی 33، آغاز شد( دی و بهمن سال 1357)، نه فقط شکستن سنگ قبر، مواردی از" ادرار کردن روی قبرها و ریختن مدفوع روی سنگ قبرها دیده شده بود.". هفته های قبل از انقلاب دارو دسته‌ی هادی غفاری در جاده تهران نو قصد تخریب گورستان کوچک و قدیمی یهودیان( معروف به باغِ جهودها) درمنطقه ی خیابان ناجی و کوچه اسلامی ( پشت بیمارستان جرجانی) را داشتند اما نقشه شان عملی نشد.گورستانی که بخشی از آن به زمین فوتبال بدل شد.

از روزی که حکومت اسلامی برپا شد "هتک حرمت و اهانت به قبر" قربانیان ستمگری این حکومت و دگراندیشان نیز تشدید شد. گوروگورستان های بهائیان در زمره نخستین هدف امت حزب الله و حکومتیان ، به ویژه در شهرستان بودند. تخریب ها و هتک حرمت هائی که زیر آوار هیاهوی انقلاب مدفون می شدند. حتی سنگ قبرهای بسیاری از قربانیانی که توسط حکومت اسلامی اعدام شدند نیز تحمل نشدند، برای نمونه سنگ قبر سکینه قاسمی( معروف به پری بلنده) که در تاریخ 21 تیرماه 1358 اعدام شد و در گورستان بهشت زهرا در قطعه 41 دفن شد را بارها خرد کردند.
نخستین تخریب جنجالی گور اما تخریب مقبره رضا شاه بود. اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ حجت اسلام صادق خلخالی، قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب و حاکم شرع خمینی ، پس ازکسب تائید و تکلیف از خمینی با حدود ۲۰۰ نفر از افراد حکومتی و کمیته چی تخریب مقبره رضا شاه در شهرری را آغاز کردند. " ....با صدور فرمان حرکت به سوی مقبره پهلوی، مردم بسیج شدند. آن‌ها در‌‌‌ همان دقایق اولیه خیلی تلاش کردند ولی در عمل مشاهده شد که مقبره به قدری محکم ساخته شده بود که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته، مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم. از طرف سازمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلم‌برداری کنند. مردم ستم کشیده از دست این دودمان، به ویژه سالخوردگان حضرت عبدالعظیم، بی‌اندازه فعالیت می‌کردند، یکی سنگ‌ها را می‌شکست و دیگری پله‌ها را می‌کند و سومی به در و پنجره حمله می‌کرد و خلاصه هر کس کاری می‌کرد. سرانجام، کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشید." (4) و بعد از حدود سه هفته تلاش بالاخره بنا و گور را تخریب کردند. در این " اقدام اسلامی – انقلابی " مقبره‌های ناصرالدین شاه،علیرضا پهلوی (برادر محمدرضاشاه)، فضل الله زاهدی و حسنعلی منصور نیز تخریب شدند.
14 آذر ماه سال 1360 قبرستان بهائیان تهران، به نام گلستان جاوید مصادره و گورها تخریب شدند، بعدها این منطقه به یک بنیاد فرهنگی بنام خاوران بدل شد (5)، بهائیان مجبور شدند مردگان خود را درخانه های شان و یا در قطعه زمینی در همان منطقه خاوران که نام " لعنت آباد" یا " کفر آباد" به آن داده بودند، دفن کنند. در قائمشهر در استان مازندران( روستای درزیکلا) قبرستان بهائیان ۳ بارمورد هجوم تخریب کنندگان حزب الهی قرار گرفت. "گلستان جاوید" ، قبرستانی با ۹۵ مقبره درمنطقه نجف آباد در استان اصفهان نیز در دو روز پیاپی در شهریور ۱۳۸۶ تخریب شد. " البته این قبرستان از بدو تاسیس در اواسط دهه ۱۳۷۰ مورد تخریب‌های مقطعی قرار می‌گرفت تا اینکه درسال ۱۳۸۶ به کلی ویران شد. در نیمه دوم سال ۱۳۸۷ نیز درکنار تخریب گسترده قبرستان خاوران در تهران مقبره ۱۵ نفر از بهائیان نیزآسیب دید. در آذر ۱۳۹۲ به آرامگاه بهائیان در سنندج حمله شد، غسالخانه، دیوار آرامگاه، اتاق نماز تخریب شدند. و.....(6)

نه فقط بهائیان، سایراقلیت های دینی و مذهبی و مرامی نیزازاین نوع کینه ورزی مصون نمانده اند. گزارش ها و خبرهای متعدی از تخریب گور و گورستان مسیحیان ( ارامنه ) و زرتشتیان و سایر اقلیت های مذهبی حتی در مطبوعات حکومتی دیده شده اند. " پس از تخریب شبانه تنها كلیسای تاریخی در كرمان توسط عوامل جمهوری اسلامی ، خبرها حاكی است یک قبرستان تاریخی مسیحیان با بیش از ۲۰۰ سال قدمت بار دیگر در استان کرمان کاملن تخریب شد". (7). مقبره سید فرخ، از شخصیت های مورد احترام " اهل حق" یا آئین یارسان در تیر ۱۳90 تخریب شد .(8) مقبره فیروز نهاوندی- ملقب به ابولولو - که او را قاتل "عمر"خلیفه دوم شیعیان می‌دانند. تعطیل شد، تعطیلی‌ای که به گفته مرکز پژوهش‌های باستان‌شناسی در لندن، مقدمه تخریب آن بوده است . قبرستان آلت ها درشمال ایران و در ۹۰ کیلومتری شهر گنبدکاووس، که "دشت آلت‌ها" و قبرستان "خالد نبی" نیز نامیده شده است و حدود ۶۰۰ قبر در آن وجود داشت مورد حمله قرار گرفت وحدود نیمی از قبرها و ستون‌ها از بین رفتند. (9) بهمن ماه سال۱۳۸۷ نیروهای امنیتی به محل تجمع دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در تخت فولاد اصفهان حمله و مقبره درویش ناصرعلی، که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده بود به کلی تخریب شد.(10)
مقبره برخی از شخصیت های روشنفکری فرهنگی و سیاسی، و هنرمندان نیزاز هجوم حکومتیان و تخریب در امان نبوده اند، سنگ قبر"فریدون فروغی"، حداقل دوبار مورد تخریب قرار گرفته است. در میان گورهای مورد حمله ، سنگ مزار احمد شاملو نیز بارها تخریب شده است.
تخریب گور و گورستان های مخالفان سیاسی و دگراندیشان سیاسی از همان آغاز حکومت نشینیِ آخوندها آغاز شد، کاری که پیگیرانه ترین اش در مورد تخریب " گورستان خاوران" پیگیری شده است. تخریب گورستان خاوران یا " گلزار خاوران" ، که یکی از مهمترین نشانه ها و شواهد کشتار دگراندیشان سیاسی ونمادو مظهرجنایت های حکومت اسلامی ست ، بارها انجام شده و یا تلاش شده انجام شود. این گورستان قطعه زمینی ست " درمنطقه ای پس از سه راه افسریه در جنوب شرق تهران، کیلومتر شانزده بلوار امام رضا که در واقع سرآغاز جاده تهران مشهد است( جاده مسگر آباد سابق) قرار دارد. این گورستان از چند بخش که متعلق به اقلیت‌های مذهبی است تشکیل شده‌است. گورستان هندوها و مسیحیان واقع است و سپس گورستان بهائیان که در کنار آن محل دفن زندانیان سیاسی قرار دارد. ..." . این قطعه زمین را حکومتیان " لعنت آباد" یا " کفر آباد" نیز خوانده اند بعد از انقلاب ابتدا تعدادی از بهائیان در این محل دفن شدند و سپس تعدادی از مخالفان سیاسی حکومت اسلامی ، که اعدام‌شدگان و کشته شدگان در گیری های سال‌های ۶۰ که عمدتا" مجاهد ویا از گروه های چپ بودند، در این قطعه زمین به خاک سپرده شدند. " باقیمانده اجساد برخی از مخالفان رژیم که توسط حکومت اعدام شده بودند و در بهشت زهرا دفن شده بودند نیز به این قبرستان منتقل شدند." (11) حکومت به بهانه ی ساختن و گسترش " فرهنگ سرای خاوران" بارها تلاش کرده است این مناطق را تخریب کند .(12)
در کشتار بزرگ تابستان سال ۱۳۶۷ نیزاعدام شدگان جریان های چپ را دراین گورستان، ودر گورهائی دسته جمعی، دفن کردند. حکومت اسلامی تلاش کرده است تا این قبرستان را نابود کند اما خانواده قربانیان اجاز چنین کاری را نداده اند. این گورستان که بارها مورد حمله و تخریب قرارگرفته ، گورستانی بدون سنگ قبراست، چرا که حکومت به خانواده قربانیان حتی اجازه گذاشتن سنگ قبر بر مزار عزیزان شان نداده است. سال 1387 خانواده قربانیان از خاکبرداری گسترده با بولدوزر و کاشت درخت در محوطه گورستان توسط مأموران شهرداری خبر دادند. اعتراض‌ خانواده‌های قتل‌عام شدگان و حمایت مجامع حقوق بشری بین‌المللی سبب شدند تخریب این گورستان متوقف شود. این رفتار حکومتیان حتی صدای آیت الله منتظری را هم در آورد تا از لزوم احترام به مردگان سخن بگوید .(13)
در شهرستان ها نیز حکومت اسلامی" خاوران" های متعدد بر پا کرده است ، در مشهد، شیراز، شهرهائی در استان مازندران و گیلان و... در قزوین بر روی گورتعدادی از قربانیان دگراندیشی درپشت " شازده حسین" یا " امام زاده حسین" بناهائی بر پا کرده اند ، دراین منطقه اعدامیان سالهای 60 ( وبه احتمال 67 )را دفن کرده اند. " قبرستان انگلیسی ها" در مسجد سلیمان که 81 انگلیسی در آن دفن شده اند، درسال 60 و 61 به گورستان اعدامیان بدل شد وحکومت اسلامی اجساد 48 تن از اعدام شدگان را در کنار گورهای تخریب شده انگلیسی ها، یا درون آن ها دفن کردند.
مواردی نیز وجود داشته اند که خانواده ها ی قربانیان دگراندیشی مجبور شدند جسد فرزندا ن اعدام شده ی خود را در حیاط یا باغچه خانه دفن کنند.
***

در شرایطی که تنها طی ده سال گذشته 42 مورد حمله به گورستان های بهائیان در سراسر کشور صورت گرفته و گورهای بهائیان و سایر دگراندیشان عقیدتی و سیاسی تخریب شده اند، جابجائی " محترمانه" ی قبریک روحانی فریاد اعتراض مجتهدین را در آورده است.
" دفتر آیت‌الله صافی گلپایگانی پیرامون تخریب قبر میرزا حسن كاشفی اطلاعیه صادر کرده است که : "....آنچه در روزهای اخیر درباره‌ی تخریب قبر عالم بزرگوار مرحوم میرزا حسن كاشفی لاهیجی رحمة الله علیه اتفاق افتاده است موجب تاثر و تاسف علما و مردم با ایمان قم گردید. به اطلاع مردم شریف قم می‌رساند استفتایی كه از دفتر آیت الله العظمی صافی و بعضی دیگر از مراجع معظم تقلید شده و تاریخ آن حدود دو سال پیش می‌باشد درباره‌ی انتقال و جا به جایی قبر تحت شرایط خاص است كه كاملا اطراف قبر را بتون‌ریزی كنند و به نحوی كه قبر مورد اهانت قرار نگیرد آن را به جای دیگر، منتقل نمایند. بدیهی است اقدامات اشتباه روزهای گذشته برخی مراكز شهری و دولتی در تخریب قبر، و با وجود آنكه موضوع انتقال قبر بنا به تصویب شورای فرهنگ عمومی استان، به طور كلی منتفی شده بوده، مخالف استفتاء مذكور است ." ....این دفتر ضمن ابراز تاسف شدید از هتک حرمت به مزار این عالم بزرگوار، انتظار دارد مسئولین مربوطه، با احترام به احساسات پاك دینی مردم و توجه به اعتراضات مكرر و دلسوزانه‌ی علما و مؤمنان، نسبت به جبران امر به نحو شایسته، اقدام كنند..."(14)
دلانل تخریب گور و گورستان

آبشخورخوی تخریب گرو دگراندیش ستیزِ حکومت اسلامی، برداشت های این حضرات ازآموزه های ساطع از قران و پیامبر اسلام و ائمه و احادیث و روایات و... است. حکومت اسلامی ازتخریب گور و گورستان دگراندیشان این اهداف را دنبال می کند:
1- تحقیر بازماندگان و اهانت به آنان و همفکران و هم باوران درگذستگان و قربانیان.
حرمت گورعزیزاز دسته رفته و حفط و ادای احترام به آن به شکل های گونه گون سبب آرامش و کاهش تالم خانواده ها و بازماندگانِ درگذشتگان وقربانیان می شود، وحکومت کینه و خشونت نمی تواند آرامش و کاهش تالم این خانواده‌ها و وابستگان شان را تحمل کند.
2- ایجاد رعب و وحشت در میان خانواده ها و اطرافیان در گذشتگان و قربانیان.
3- ایجاد رعب و وحشت در میان دگراندیشان، و دادن این پیام که حتی از گور و گورستان تان هم نمی گذریم.
4- از بین بردن نشانه ها و نمادهائی که برای خانواده ها و یاران و همفکران در گذشتگان و قربانیان تجلی اندیشه و یادآورکردارعزیزان شان است.
5- حکومت اسلامی حکومتی انتقام جو وکینه توز است، و با رفتار تحقیر وتوهین آمیز خشم خود فرو می نشاند.
6- هراس از تجمع خانواده ها، وازراه تخریب و ارعاب تلاش کرده است مانع تجمع خانواده ها و بازماندگان شود. در سال‌های اخیر پس از استقبال عمومی از خاوران، بار‌ها خانواده‌های قتل‌عام شدگان از زبان مسئولان جمهوری اسلامی شنیده‌اند که عزیزان شان در خاوران دفن نشده‌اند و بهتر است آنجا تجمع نکنند. اینان حتی خانواده ها را مورد ضرب وشتم قرار داده و بازداشت کرده اند.
7- حکومتیان این عمل را نشانه ای از قدرت و برتری دینی( مذهبی) وسیاسی تلقی می کنند.
و بالاخره این " واحد روانی" هنوز ظرفیت درک و فهم این مهم نیافته که دگراندیش را به اشکال مختلف می توان تحقیرکرد ، زندان و شکنجه اش کرد، و او را کشت . می توان باجسدش وحشیانه ترین و وقیحانه ترین رفتار راانجام داد، وگور و گورستان اش را تخریب کرد، اما با دگراندیشی نمی توان درافتاد و آن را ازمیان برداشت.
****
برخی از منابع:
1- تخریب قبوراهل بیت پیامبرو ائمه توسط وهابیون
http://www.tabnak.ir/fa/news/189129/%D8%AA%D8%B
2- مسعود نقره کار، مقدمه‌ای بر کشتار دگراندیشان در ایران، انتشارات فروغ( کلن) ، چاپ دوم، 2013
3- سهراب نیکو صفت ، سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران، جلد نخست، از صفویه تا انقلاب اسلامی، انتشارات پیام،سال2009
" شرح و روایت تخریب و تصرف معبد بهائیان " حظیره القدس" در تهران را در این کتاب در صص 444 تا 460 بخوانید" .
4- آیت الله صادق خلخالی، ایام انزوا، خاطرات ، نشرسایه ، سال1380
5- فریدون وهمن، یکصدوشصت سال مبارزه با آئین بهائی ، انتشارات عصر جدید، سال 1388/ 2009
6 - حمله به آرامگاه بهائیان در سنندج ایران و تخریب بخشی از آن
http://news.persian-bahai.org/story/976
7- محبت نیوز،
http://mohabatnews.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4309:1391
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/294716
تخریب قبر ارامنه
http://iranwire.com/news/31/5585/
http://www.safarnevis.com/?p=3286
تخریب گورستان زرتشتیان
http://ettelaat.net/06-11/news.asp?id=17413
تخریب قبرسپنتا
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=141358
8- تخریب زیارتگاه پیروان آئین یاری در کرمانشاه
http://www.rahesabz.net/story/40205/
9- تخریب قبرستان آلت ها، گورستان تاریخی خالد نبی
http://www.turkmenistaniran.com/%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D8%AA-
10- تخریب مقبره درویش علی خان
http://zamaaneh.com/news/2009/02/post_8045.html
http://zamaaneh.com/ardavan/2009/02/post_210.html
11- تخریب مقبره‌ها در سایه جمهوری اسلامی/ توانا
https://tavaana.org
12- در" باره فرهنگ سرای خاوران"
http://www.hamshahrionline.ir/details/250547
13- اعتراض آیت الله منتطری به تخریب گور و گورستان
http://www.radiofarda.com/content/o2_montezari_khavaran/1374271.html
14- گزارش شیعه نیوز
http://www.saafi.net/fa/node/7510 
- قطعه 33 بهشت زهرا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B7%D8%B9%D9%87_%DB%B3%DB%B3_%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7
- مجید آقائی: جرائم عليه مردگان در حقوق كيفری ايران/ تهران، ميثاق عدالت، 1385.
- جنایت بر مرده :
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=34519#_ftnref1

بعد از ۵ سال زندان و تبعيد در زندان های اوين، بهبهان و کارون اهواز، می گويد: "هيچ وقت احساس پشيمانی نکردم، حتی اگر همه زندگی ام را از دست داده و در ازای آن هيچ چيزی به دست نياورده باشم".

مجيد دری: پشيمان نيستم

فرشته قاضی ـ روزآنلاین ـ بعد از ۵ سال زندان و تبعيد در زندان های اوين، بهبهان و کارون اهواز، می گويد: "هيچ وقت احساس پشيمانی نکردم، حتی اگر همه زندگی ام را از دست داده و در ازای آن هيچ چيزی به دست نياورده باشم".
مجيد دری، فعال دانشجويی، از اعضای شورای دفاع از حق تحصيل و از بازداشت شدگان اعتراضات بعد از انتخابات جنجال برانگيز خرداد ۸۸ است که از ۱۸ تير ۸۸ در زندان به سر می برد. او ابتدا از سوی دادگاه بدوی به يازده سال حبس و تبعيد محکوم شده بود؛حکمی که در دادگاه تجديدنظر به ۵ سال حبس در تبعيد در ايذه رسيد. اما شهرستان ايذه زندانی نداشت و مجيد دری را ابتدا به زندان بهبهان و سپس به کارون اهواز تبعيد کردند.
مجيد دری به دليل تشکيل و عضويت در شورای دفاع از حق تحصيل، به ارتباط با مجاهدين خلق و محاربه متهم شده بود. او که خود يکی از دانشجويان محروم از تحصيل دانشگاه علامه طباطبايی تهران است، در زندان برای ابراز پشيمانی و توبه تحت فشار بوده است. او اما تقاضای آزادی مشروط نکرد و در نامه ای از زندان نوشت: "اگر تقاضای آزادی مشروط حق من است، من در اعتراض به پايمال شدن حقوق خودم و تمامی زندانيان ديگر و در اعتراض به بازداشت و حصر خانگی موسوی و کروبی و رهنورد از اين حق خود می‌گذرم. که تقاضای حق از اينان کردن خنده‌دار است. تحمل می‌کنم ؛ هر چند سخت است و از خانواده‌ام که تاکنون به معنای واقعی در کنارم بوده‌اند و هيچ کم نگذاشته‌اند و سختی‌های حبس و تبعيدم را صبورانه تحمل نموده و حتی به روی خود هم نياورده‌اند؛ پوزش می‌طلبم و تقاضا می‌کنم اين مدت باقيمانده را هم دوام آورند. ای کاش آنقدر اميد داشتم که به ايشان نويد دهم: اندکی صبر سحر نزديک است".
اين دانشجوی محروم از تحصيل هنگامی که زندانی بود نامه اخراج خود از دانشگاه را دريافت کرد. او در واکنش به اخراجش در نامه ای نوشت:"شادم که در مقابلتان سکوت نکردم که هرچی می‌خواهيد بکنيد و سربلندم که در برابرتان سر خم نکردم و در اينجا جا دارد اخراجم را به خودم تبريک بگويم".
او روز پنج شنبه با پايان يافتن محکوميت اش از زندان آزاد شد اما همچنان از تحصيل محروم است. با مجيد دری دو روز پس از آزادی اش از زندان مصاحبه کرده ام، او از زندان، تبعيد، فشارها برای ابراز ندامت و توبه و پرونده خودش سخن گفته و در عين حال يادآور شده است که بخشی از وجودش را در زندان جا گذاشته.
* بعد از ۵ سال زندان و تبعيد چه حسی داشتيد از آزادی؟
- زندان جای خيلی بدی است خانم. جای چندش آوری است، تبعيد اين را ضرب در صد می کند. تبعيد آدم را واقعا از خيلی چيزها دور می کند، خواسته هايتان را به شدت تقليل می دهد، باورهايتان را به شدت تخريب می کند. همه اينها را بگذاريم کنار، بعد از اين همه اين ورو آن ور بردن، چيزی که خودم با آن برخورد کردم، اين بود که زندان يک چهارديواری بود که تعدادی آدم، در آن دور هم زندگی می کرديم؛ با گرايش های فکری متفاوت و حتی جرم های متفاوت. بين ما بچه هايی بودند که جرم شان مواد بود. حکم اعدام داشتند. بودند کسانی که ۸ سال، ۹ سال، ده سال حتی ۱۲ – ۱۳ سال زندان بودند. آدم هايی که يادشان رفته بود بيرون هم ممکن است دنيايی وجود داشته باشد. با محدوديت های بسيار شديدی که در زندان های خوزستان، بخصوص کارون حاکم بود. موقعی که داشتم می آمدم، يعنی وقتی در را باز کردند، برگشتم به بچه ها نگاه کردم به عنوان نگاه آخر. اشک را در چشمان آنها ديدم؛ هم خوشحال بودند که يکی از دوستان شان می رود هم اينکه نگران سرنوشت خودشان بودند. و اين حس دوگانه ای به من داد. نمی توانم بگويم از خوشحالی آزادی سر از پا نمی شناختم، اگر اين را بگويم دروغ گفته ام. نمی توانم هم بگويم که خوشحال نبودم. اما بخشی از وجودم ماند توی زندان، پيش خيلی از بچه ها، چه آنها که اوين هستند يا رجايی شهر، چه آنها که در بهبهان يا کارون هستند. نمی توانم با قاطعيت بگويم خوشحالم يا ناراحت هستم، هنوز وقت نکرده ام به اين حس ها برسم و ببينم چيست، ولی مطمئنم که بخشی از وجود من توی زندان ماند، پيش بچه ها.
* حالا که بيرون از زندان به اين ۵ سال نگاه می کنيد، در زندان چه چيزهايی را از دست داديد وزندان چه چيزهايی به شما داد؟
- هنوز نتوانسته ام با دنيای اين طرف ارتباط برقرار کنم و بفهمم چيزهايی که از دست دادم چيست و هنوز چندان روی خودم شناختی پيدا نکرده ام که بفهمم چيزهايی که به دست آورده ام چيست. بايد يک قياسی بزنيم که آدم هايی که بيرون بودند چی به دست آوردند و چی از دست دادند و من چی به دست آوردم و چی از دست دادم. بايد بين اين دو قياسی بزنيم و نتيجه بگيريم، اما کليت قضيه را می توانم بگويم که اصلا پشيمان نيستم و اگر ده بار ديگر هم چنين اتفاقاتی بيفتد و من بدانم که چنين اتفاقاتی می افتد، باز بدون لحظه ای درنگ، مسيری را که رفتم و کاری را که کردم، خواهم کرد. حتی يکبار احساس پشيمانی نکردم در اين ۵ سال، حتی يکبار، و هميشه به خودم روحيه می دادم که مطمئنا اين روزها تمام می شود. درست است که تا آخرش حکم ام را کشيدم و تمام شد اما بالاخره تمام شد. من هيچ وقت احساس پشيمانی نکردم حتی اگر همه زندگی ام را از دست داده و در ازای آن هيچ چيزی به دست نياورده باشم.
* شما محروم از تحصيل شده بوديد، شورای حق تحصيل را تشکيل داديد و بازداشت شديد ولی به محاربه و ارتباط باسازمان مجاهدين خلق متهم شديد. وقتی اتهام تان را شنيديد چه فکر کرديد؟
- راستش نمی توانم بگويم، خنديدم. البته اينقدر پرت بود که جای خنده هم نداشت. من فکر کردم يک شوخی است، يک بازی است، می خواهند بترسانند. اصلا فکر نمی کردم جدی باشد. من هيچ ارتباطی با اين گروه نداشتم و وصله خيلی احمقانه ای بود. جالب اينکه اين وصله احمقانه را زدند، حکم هم به ما دادند و ما هم حکم را کشيديم. خودشان هم می دانستند و می گفتند می دانيم شما چنين ارتباطی نداشته ايد. بازجوی ضيا نبوی گفته بود چقدر می نويسيد و می گوييد که ما فلان هستيم و ارتباط نداريم و.. ما که می دانيم، همه هم می دانند، اينقدر نگوييد.
* خب چرا چنين اتهامی زدند، وقتی خودشان هم معترف بودند که چنين اتهامی به شما وارد نيست؟
- فضا به شدت ملتهب بود. به ما رسما گفتند حکم های سنگين به شما می دهيم تا بتوانيم دانشجويان را کنترل کنيم و بترسانيم. فکر می کردند موفق می شوند؛البته تا حدودی هم موفق شدند. به حدی حکم های ما وحشتناک بود که خيلی از دانشجويان کشيدند کنار. جالب است قاضی توی دادگاه اجازه دفاع در خصوص اتهام محاربه را به وکلای من نداد و گفت از چنين اتهامی دفاع نکنيد. آقای اوليايی فرد يکی از وکلای من بود که حاضر شد در دادگاه هم شهادت دهد، قاضی گفت برای اين اتهام بايد اقرار باشد، مدارک مستند باشد و ما هيچ چيزی نداريم، فکر اين را نکنيد، اين منتفی است. آقای اوليايی فرد پرسيد پس از اين اتهام تبرئه شده اند؟ قاضی گفت بله لازم نيست اصلا دفاع کنيد، برويد مرحله بعدی. ولی بعد از ابلاغ حکم گفته بود من خودم می دانم اين حکم را نبايد می دادم ولی تحت فشار بودم. من شکايت کردم از قاضی و بازپرس پرونده، منتهی موقعی که با دوندگی خانواده ـ نامه ما را تحويل نمی گرفتند ـ در دادسرای قضات نامه را گرفتند، شخصی که نامه را گرفته بود پاره کرده و انداخته بود توی سطل و گفته بود همين که اعدامش نکرديم برويد خدا را شکر کنيد، از ما شکايت هم می کنيد؟ يعنی حتی حاضر نشدند برگه شکايت را از ما بگيرند. بعد پرونده من که به ديوان عالی کشور رفت، دو اتهام داشتم محاربه و تبليغ عليه نظام. من روی اتهام محاربه اعاده دادرسی کردم ولی روی فعاليت تبليغی اعتراضی نکردم. در ديوان عالی کشور حکم من نقض و به شعبه هم عرض ارجاع شد ولی در عرض کمتر از ۴۸ ساعت حکم مرا سريع تاييد کردند. يعنی اتهام محاربه و حکم صادره برای آن را تاييد و تبليغ عليه نظام را که من اعتراضی هم نکرده بودم نقض کردند. شما ببينيد چقدر می تواند در يک جريان تناقض و کينه ورزی باشد؟ چقدر می تواند تنگ نظری و بخل وجود داشته باشد. پرونده ما سراسر تناقض بود.
* با اين حال حکم را کشيديد. فکر می کرديد تا پايان حکم در زندان بمانيد يا مثل خيلی ها آن روزها تصور ميکرديد اين حکم ها اجرا نخواهد شد و يا حداقل ادامه نخواهد داشت؟
- در اين چند روز که بچه ها و افراد مختلف ديدن من می آيند بارها اين صحبت مطرح شده. کسانی که از نزديک و دور شاهد اين جريانات بودند. تمام بچه ها می گفتند در بدترين حالت تصور ميکرديم نهايت تا انتخابات بعدی بکشد و بعد ديگر اين مسائل و اين جريانات تمام شود اما می بينيم که ادامه دارد. من مطمئن بودم که به اين سادگی، مثلا يک ساله و دو ساله دست از سر ما بر نمی دارند، اما اينکه تا آخر ادامه دهند فکر نمی کردم و بدتر اينکه هنوز هم ادامه دارد. حالا حکم من ۵ سال بود که تمام شد اما بچه هايی داريم که حکم های سنگين ده سال و بالاتر دارند و ترس اين است که همين طور ادامه پيدا کند و دفعه بعد شما مجبور شويد با کسی مصاحبه کنيد که ده سال حکم اش را کشيده و بيرون آمده. اصلا نفس صادر شدن اين احکام خيلی جای بحث دارد و اينکه همچنان هم اين وضعيت ادامه دارد.
* شما تا مدتها محروم از مرخصی بوديد. در مصاحبه ای که با مادرتان داشتم می گفت از شما خواسته اند ابراز پشيمانی و توبه کنيد تا از حقوقی که براساس قانون برخورداريد استفاده کنيد. می خواستند از چه چيزی ابراز پشيمانی کنيد؟
- يک زمانی سخنگوی قوه قضائيه اعلام کرد که هرنوع تغييری در حکم و استفاده از تسهيلات زندان منوط به ابراز پشيمانی و ندامت متهم است. يعنی همه بحث های مرخصی و بقيه را منوط به اين کردند که شما بايد ابراز پشيمانی کنيد تا بعد اگر شد مرخصی بدهيم. يعنی دقيقا اين را به عنوان يک امتياز تلقی می کنند نه حق زندانی و خود را محق می دانند که اين حق را بگيرند؛به راحتی حق تبديل به امتياز می شود. هيچ کسی هم نيست که بگويد چرا اين اتفاق می افتد يا در مورد بقيه تخلفاتی که اتفاق می افتد، بپرسد. مثل آزادی مشروط يا مرخصی پايان حبس که هيچ شرطی ندارند اما اعمال نمی کنند. البته بعدها ديگر اين بحث ابراز پشيمانی برای مرخصی را عنوان نکردند و من بعد از چهار سال مرخصی آمدم. بچه های ديگر هم هيچ کدام برای مرخصی آمدن ازچيزی ابراز پشيمانی نکردند.
* شما بايد از چه چيزی ابراز پشيمانی می کرديد؟
- بنا به نوع اتهام خواسته های شان متفاوت بود. اتهام ما محاربه و ارتباط با سازمان مجاهدين خلق بود. به ما گفتند از اينها اعلام برائت کنيد. گفتيم باشد مشکلی نيست چون ما هيچ ارتباطی با اينها نداشتيم، نداريم و نخواهيم داشت. بعد می گفتند نه اين اعلام برائت قبول نيست، شما بايد بگوييدما اشتباه کرديم که اين کار را انجام داديم؛ يعنی پذيرش اتهامی که پس از مدتی تبديل به جرم ما شد و بابت آن حبس کشيديم. ما هم نمی پذيرفتيم. چون هيچ ارتباطی با چنين سازمانی نداشتيم که بگوييم ما اشتباه کرديم و.. ما می گوييم هيچ ارتباطی نداشته ايم و نخواهيم داشت. اما از چه چيزی بايد توبه کنيم؟ از کاری که نکرده ايم؟ من يکبار خطاب به مسئولين هم گفتم: از چه چيزی بايد توبه کنم؟ ازاينکه نگذاشتيد درس بخوانم و از دانشگاه اخراج ام کرديد؟ از اينکه کارم را از من گرفتيد؟ از اينکه جوان هستم اما هزار بلا سر من آورديد؟ از اينکه زندانی ام کرديد؟ از اينکه حکم تبعيد روی پرونده من گذاشتيد و اجرا کرديد؟ از چه چيزی؟ اما جواب درستی هم دريافت نکردم.

* شما تبعيد شديد، خانواده ها می گفتند تبعيد، مجازات مضاعف خانواده ها است. تبعيد چطور بود آقای دری؟ بر شما چه گذشت؟
- کسانی که زندان رفته و طعم تلخ زندان را کشيده اند می دانند بدترين نوع شکنجه اين است که فرد را جابجا کنند، حتی از اين اتاق به آن اتاق، از اين بند به بندديگر يا از زندانی به زندانی ديگر. يعنی بدترين نوع شکنجه روانی همين است. از هر کدام از کسانی که زندان رفتند بپرسيد بدترين اتفاقی که می افتد چيست مطمئنا خواهند گفت جابجايی. حالا بعد مسافت در اين حد هم بيايد روی آن، غير قابل تحمل است. ضمن اينکه در فضای سياسی بند ۳۵۰ بوديم ولی ما را تبعيد کردند به زندانی با شرايطی کاملا وحشتناک؛وحشتناک، هيچ حرف ديگری نمی شود زد. کابوسی بود که هی تکرار می شد. اينکه خانواده واقعا زجر کشيدند، اذيت شدند و هر بلايی که بوده سرشان آمده. خود ما هم زياد دل خوشی نداشتيم. به قول يکی از بچه ها هر اتفاقی می افتاد دل مان خوش بود که يک تعداد ۴۰ – ۵۰ نفری کنار هم هستيم اما ما که تبعيد شديم تنها بوديم و هيچ کسی نبود. بچه های جرايم عادی واقعا قابل احترام بودند اما چرا بايد اين اتفاق می افتاد؟ چرا من بايد به زندانی عادی تبعيد می شدم که خانواده برای ديدن من مجبور شوند دو ماه يکبار، سه ماه يکبار هزار کيلومتر راه را بکوبند و بيايند در اين جاده های خطرناک؟ آن اتفاقی که برای پيمان عارفی افتاد، واقعا فاجعه بود. می توانند در مورد لطمه های مادی و زمانی و.. که به خانواده های ما تحميل کردند، پاسخگو باشند؟
* اشاره کرديد به قضيه پيمان عارفی. وقتی شنيديد چه حسی داشتيد با توجه به اينکه خانواده شما هم مجبور بودند مسيرهايی طولانی را برای ملاقات با شما در رفت و آمد باشند؟
- شوکه آور بود. چنان شوکه شده بودم که اصلا نمی توانستم حرف بزنم. موقعی که به من گفتند هيچی نتوانستم بگويم، هيچ عکس العملی نتوانستم نشان دهم. واقعا هنگ کردم. يک لحظه تصور ميکردم يک نفر همين را به خود من می گفت، من چه ميکردم؟ هيچ تصوری نمی توانستم داشته باشم، وقتی فاجعه اينقدر بدست سعی می کنيد به آن فکر نکنيد. ما ضمن اينکه ابراز همدردی می کرديم با پيمان اما سعی می کرديم اصلا فکر نکنيم به اين مساله چون واقعا ديوانه کننده بود. من بعد اين ديگر نمی گذاشتم خانواده ام بيايند ملاقات. فقط يکبار آمدند، ديگر نمی گذاشتم بيايند. خيلی وحشتناک بود. حاضر بودم محروم باشم از ديدن خانواده اما نيايند و اتفاقی نيفتد.
* در اين ميان اما شما و ضيا نبوی و ساير بچه هايی که تبعيد شدند در قالب نامه ها از زندان، به نوعی گزارشگر واقعيت زندان هايی شديد که در رسانه ها خبری از آنها نبود و..
- برای اولين بار وقتی وارد زندان بهبهان شدم اولين چيزی که به ذهنم آمد اين بود که اعتصاب بکنم، فکر کردم ته اش اين است که می ميرم. يکباره می ميرم، بهتر از اين است که تدريجی بميرم. من نمی توانم راجع به عمق فاجعه ای که آنجا هر روز اتفاق می افتاد حرف بزنم. اصلا باورکردنی نبود. خيلی سخت بود بتوانيد چيزهايی را که می بينيد و با آن زندگی می کنيد، تبديل به کلمه کنيد. شايد برای خيلی ها اهميت نداشته باشد که سقف هواخوری شما پوشيده باشد اما واقعيت اين است که ما حق داشتيم از هوای آزاد استفاده کنيم اما آن را از ما گرفته بودند. ۵ حمام بود که يکی هم خراب بود و ۴۰۰ زندانی. بايد نيم ساعت زودتر می دانستيد که بايد برويد دستشويی که اقدام کنيد تا برسيد. همين طور زندان کارون؛ الان چندين نفر هستند که واقعا از لحاظ پزشکی در مرحله اضطراری هستند. آنجا يک نفر به نام سخی ريگی گواتر دارد و تشخيص داده اند که اين گواتر سمی است و بايد در اسرع وقت جراحی و شيمی درمانی شود و... اما اين آدم همچنان آنجا است و هيچ درمانی صورت نگرفته. هر روز دارد وضعيت اش بدتر می شود، هر روز نامه می نويسد، هر روز تقاضا می کند که مرا عمل کنيد يا بگذاريد بروم مرخصی استعلاجی، يا با هزينه خودم انجام دهيد اما توجه نمی کنند. يک نفر دارد گوش هايش کر می شود، يک نفر مشکل مفاصل دارد و حتی برای دستشويی هم نمی تواند راه برود. ولی اجازه نمی دهند اينها بروند بيمارستان و درمان کنند. فاجعه همين طور رخ می دهد. يک نفر هست که ام اس دارد، اينکه جرمش چه هست و بمب گذاری و هر جرم ديگر، بله محکوم است اما دليل نمی شود او را بياوريد. سکته کرده، ام اس دارد و وضعيت خطرناکی دارد تا جايی که درمانگاه زندان هم حاضر نشده او را بپذيرد، يعنی وقتی وضعيت او را ديدند گفتند ما قبول نمی کنيم ببريد. اين آدم روزی ده بار دچار تشنج می شود. صدای جاروبرقی می شنود، متشنج می شود، ما نمی توانستيم جاروبرقی بکشيم، بچه ها او را روی صندلی می نشاندند می بردند حياط، دور تا دورش را می گرفتند که صدا را نشنود... کافی بود توی حياط صدايی بشنود سريع دچار تشنج می شد. اما با همان وضعيت در زندان است. هيچ کاری هم برای او انجام ندادند. اين آدم مشخصا در يک قدمی مرگ است ولی رسيدگی نمی شود.
* الان می خواهيد چه بکنيد؟ محروم از تحصيل هم هستيد که.
- مطمئنا اين دغدغه ای است که اکثر کسانی که از زندان بيرون می آيند دارند. رشد قيمت ها و وضعيت اقتصادی فعلی، ما را خيلی بيشتر از ۵ سال عقب انداخته، شايد ۱۰ سال و ۱۵ سال هم بيشتر. وقتی نگاه می کنم نمی دانم واقعا از لحاظ مادی و اقتصادی چه بايد بکنم؟ اين يک بخش قضيه است. بخش ديگر قضيه تحصيل است که جلو تحصيل را هم گرفته اند، واقعا نمی دانم. اين اواخر توی زندان هم خيلی فکر می کردم که چه بايد بکنم اما به هيچ نتيجه ای نمی رسيدم. الان هم در حالت تعليق هستم و هيچ کاری نمی توانم بکنم.

* در پايان اگر صحبتی داريد بفرماييد.
- زندان خيلی بد است، واقعا يکی از بدترين مکان هايی است که ممکن است روی زمين وجود داشته باشد. حبس در حبس بدتر است. آزادی ات را گرفته اند، مشکل تبعيد و مسائل ديگر را هم تحميل کرده اند. اماصادقانه بگويم آدم هايی که در زندان ديدم اينقدر عالی بودند و همبستگی وکنار هم بودن اينقدر خوب بود که فکرش را هم نمی کردم واين اميدوارکننده بود. بعد استقبالی که در فرودگاه از من کردند، خيلی عالی بود، فکرش را هم نمی کردم بخصوص اينکه ۹۰ درصد بچه ها جوان بودند. از طرفی آقايان فکر می کنند همه چيز تمام شده، اما اينجاها می شود فهميد که نه. زنده است. اگر قرار است تغييری رخ دهد و به دموکراسی برسيم، دموکراسی هزينه دارد. خوشحالم که من در اين هزينه شريک بودم و اميدوارم زحماتی که بچه ها کشيدند به نتيجه برسد. اميدوارم روزهايی که گذشت تکرار نشود و اميدوارم پيام آور روزهای بهتر باشيم. حالا که آمده ام می خواهم از همه تشکر کنم، از همه کسانی که کنار خودم و خانواده ام در اين ۵ سال ماندند. بخصوص خانواده ام. بارها گفته ام نمی دانم با چه کلماتی بايد حرف بزنم و احساسم را بيان کنم. امروز مادر يکی از شهدای بعد از انتخابات آمده بود اينجا. اصلا نمی دانستم چه بگويم، فقط نگاه می کردم. نمی دانم چه حسی بود، نمی دانستم چه بگويم، فقط نگاه اش می کردم. از خانواده های شهدا بايد تقدير شود، هزينه ای که آنها پرداخته اند و می پردازند هزينه گزاف و فاجعه ای است، بايد همراه شان بود و تقديرشان کرد. خواهشی هم از همه دارم که مساله مهم وضعيت بد زندان های ايران است. بخصوص آن چيزی که در خوزستان ديدم، چه در بهبهان و چه در کارون. زندان کارون فاجعه است از لحاظ فرهنگی، از لحاظ بهداشتی، از نظر امکانات همه چيز در سطح صفر است و واقعا بايد کاری کرد. واقعا از کسانی که دست شان می رسد تقاضا می کنم در بهبود اين وضعيت کمک کنند.

نامه سرگشاده‌ی مریم زندی به رییس جمهور: وزارت کشور من را مجبور به استعفا کرده است

نامه سرگشاده‌ی مریم زندی به رییس جمهور: وزارت کشور من را مجبور به استعفا کرده است

maryam-zandi
عکس از علی تهرانی
مریم زندی، عکاس و رییس پیشین هیات مدیره انجمن ملی عکاسان ایران در نامه ای به حسن روحانی، رییس جمهور ایران نسبت به درخواست وزارت کشور مبنی بر حذف او از هیات مدیره انجمن عکاسان ایران اعتراض کرد.
در نامه‌ای که خانم زندی نسخه‌ای از آن را در اختیار سایت عکس آنلاین قرار داده، آمده است :
به نام خدا
تاریخ:۱۳۹۲/۹/۱۱
ریاست محترم جمهور، جناب آقای دکتر روحانی
با سلام
گفتید که سپیده را می بینم و ما امید بستیم به سپیده برای این شب تاریک طولانی
می‌دانم که سرتان شلوغ است وهمه برای دادخواهی ظلم هایی که برآنهارفته سراغ شما آمده اند، حق دارید ولی…من هم به شعار تدبیر و امید شما رأی داده ام.
در طول ۳۵ سال کار عکاسی حرفه ای ام بعنوان تنها زن عکاس حرفه ای ایران که تمام جریانات انقلاب۵۷ ‌را (در حدود ۲ سال) عکاسی کرده  و به عنوان کسی که به تنهایی آرشیو منحصر به فردی از ‌بزرگان و هنرمندان و‌تاثیرگذاران هنر وسیاست در این مرز و بوم تهیه کرده (که ادای دین من بوده به فرهنگ‌ میهنم) نه تنها هرگز کمک و همراهی با من نشده بلکه در هر‌مقطع با مشکلات و موانع بسیار‌ روبرو‌ شده ام .
●در تیر ماه سال ۱۳۸۸‌ به جرم عکاسی در تظاهرات دستگیر شدم که البته بعد از بازجویی و انگشت نگاری وغیره ،  آزاد شدم.
●در‌خردادماه سال ۱۳۸۹ نشان درجه یک هنر راکه قرار بود از دست رئیس دولت وقت بگیرم، دراعتراض به فشارها و شرایط بسیار بد عکاسان وعکاسی در جامعه‌، نگرفتم وطی نامه ای دلایل خود را ابراز کردم. ازآن تاریخ به شکل‌های مختلف برای من محدودیت ایجاد شده است.
جناب آقای روحانی
من عکاسم، قاضی نیستم ! عکاسی برای من حرفه، هنر ووظیفه است.
ایمان دارم که عکسهایم از وقایع اجتماعی ایران، اسنادی برای ملت ما و نسلهای آینده است و تاریخ قضاوت خواهد کرد که من تا چه اندازه به وظیفه ی فرهنگی خود عمل کرده ام.
همانطور که در تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ و تمام وقایع انقلاب ‌‌در خیابان بودم و عکاسی می‌کردم  (که عکسهایش‌سالهاست‌‌ در‌ محاق ‌سانسور وزارت‌ ارشاد قرار گرفته). همانطورکه در پیروزی شما در خرداد ۱۳۹۲ بین مردم بودم واز شادی آنها عکاسی می کردم، هراتفاقی که در میهن من بیفتد من موظف به ثبت آن هستم .
طی نامه شماره ۳۹۰۰۴ به تاریخ‌ ۱۳۹۲/۳/۲۳‌وزارت کشور، صدور پروانه تأسیس برای انجمن صنفی عکاسان ایران  (تنها NGO عکاسی فراگیر ایران) ‌منوط‌به حذف ! من‌ازهئیت مدیره انجمن شده است. انجمنی که من از موسسان آن بوده ام و‌در اولین ‌و تنها مجمع عمومی آن بالاترین تعداد رأی را داشته ام و حدود ۹ سال مسئولانه و مشتاقانه انرژی و وقتم رابه امید ارتقای جامعه و هنر‌عکاسی، درآن صرف کرده ام.
اکنون چون اعتراضات، دلایل و نامه نگاری های من به مسئولین، در این مدت به جایی نرسیده ومن بخاطر موقعیت انجمن عکاسان ایران، ‌مجبور به استعفا هستم و حتی نمی‌دانم ازچه مرجعی و بخاطر چه جرمی قرار است مجازات واز حقوق اجتماعی خود محروم شوم، به آخرین امیدم یعنی نوشتن این نامه متوسل شده‌ام.
درطول سی و پنج سال عکاسی حرفه ای درکشورم مطمئن هستم که هرگز خلاف قانون کاری نکرده‌ام. استدعا دارم دستور بفرمائید اگر من گناهی (جرمی) مرتکب شده ام آنرا مطرح ودر دادگاهی عادلانه ثابت کنند.
این نامه به معنی آنست که امیدعدالت در دلهای ما زنده شده، پس ای عدالت به میهن غمگین من بتاب.
با احترام وتشکر
مریم زندی

مریم زندی: تا وقتی شرایط چنین است جایزه نمی‌خواهم


مریم زندی: تا وقتی شرایط چنین است جایزه نمی‌خواهم

مریم زندی، عکاس برجسته ایرانی، از قبول یک نشان هنری دولتی خودداری کرد. وی در گفت‌وگو با دویچه وله از علل این اقدام سخن گفت. حسن سربخشیان، عکاس مهاجر ایرانی هم می‌گوید بهتر است اعلام شود تنها یک عکاس‌ دولتی حق کار دارد.
مریم زندی، دبیر انجمن ملی عکاسان ایران، با انتشار نامه‌ای از پذیرش نشان هنری اعطا شده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خودداری کرد.
این نشان هنری که عنوان «مدرک درجه یک هنری» را بر خود دارد در حالی قرار بود روز دو‌شنبه در مراسمی با حضور هفتاد هنرمند دیگر به زندی اعطا شود که کتاب عکس‌های انقلاب او دو سال است که موفق به دریافت مجوز چاپ نشده است.
به گزارش وب‌سایت «عکاسی»، خانم زندی در نامه خود به علل نپذیرفتن این نشان دولتی اشاره کرده است. وی نوشته است: «متأسفانه در حالی که حرفهٔ عکاسی و عکاسان به شدت مورد تهاجم قرار گرفته و هیچگونه امنیت حرفه‌ای و جانی برای عکاسان ایران وجود ندارد و تعدادی از آنها فقط به جرم عکاسی یعنی انجام وظیفه‌شان مورد ضرب و شتم و زندان قرار گرفته‌اند و در زندان یا بیرون منتظر احکامشان هستند و تعدادی از عکاسان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای ما از ترس جان، سرگردان در اقصی نقاط دنیا و در شرایط بسیار نامناسب هستند و در حالیکه من حتی از دست گرفتن دوربینم در خیابان باید بترسم، و امکان انتشار کتاب عکس خود و بعضی از همکارانم بدون سانسورهای سلیقه‌ای میسر نمی‌باشد. در چنین شرایطی برای گرفتن این مدرک، دلیل و اشتیاقی در خود احساس نمی‌کنم.»
این عکاس برجسته ایرانی در انتها عنوان کرده که خود را «از دریافت چنین نشان‌هایی تا زمانی که شرایط چنین باشد،» معاف می‌داند.
با این همه وی در گفت‌وگو با دویچه وله بر صنفی و نه سیاسی بودن حرکت خود تاکید کرد و گفت: «تنها خواستم در جهت منافع دوستان و همکاران عکاسم رفتار کنم که می‌دانم اکنون چقدر در فشار هستند.»
«حتی نمی‌توانم دوربینم را به دست گیرم»
مریم زندی که مجموعه پرتره‌هایش از بازیگران سینما و تئاتر ایران در کشور بسیار شناخته شده است، در گفت‌وگو با دویچه وله به شرح بیش‌تر آن‌چه در نامه خود خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته پرداخت.
وی گفت: «من خودم الآن عملاَ نمی‌توانم عکاسی کنم. منظورم این نیست که مثلاَ در آتلیه یا طبیعت هم نمی‌توانم عکس بگیرم. اما من یک عکاس هستم و در همه شرایط دلم می‌خواهد عکاسی کنم. همان‌طور که در زمان انقلاب هم که روز عاشورا و تاسوعا اعلام کردند که سربازان حق تیر دارند، من بچه یک ساله‌ام را برداشتم و رفتم در خیابان و عکاسی کردم، الآن هم من کارم این است و باید بتوانم از هر واقعه‌ای که در این مملکت اتفاق می‌افتد عکاسی کنم.»
خانم زندی ادامه داد: «عملاَ این کار را نمی‌توانم بکنم، حتی دوربینم را نمی‌توانم درآورم.»
به گفته مریم زندی کتاب عکس‌های انقلاب این هنرمند اکنون دو سال است که در وزارت ارشاد در انتظار مجوز مانده و هنوز مجوز چاپ دریافت نکرده است. وی گفت: «می‌گویند باید یک تعدادی از عکس‌ها را بردارید و با این‌که تا به حال بسیار انعطاف نشان داده‌ام ولی دیگر جوری‌ست که بیشتر از این نمی‌شود تغییر ایجاد کرد چون به همه چیزهایی که قرار است سند باشد و حق و سرنوشت این ملت است صدمه می‌خورد. نه من و نه هیچ کس دیگری حق نداریم سلیقه‌ای کم و زیادش کنیم.»
وی یادآوری کرد: «دوستان دیگری هم می‌دانم در این شرایط هستند.»
به گفته این هنرمند هیچ عکاس اجتماعی اکنون نمی‌تواند در بیرون عکاسی کند. او بیان کرد: « این موضوع هم از نظر روانی و هم از نظر معیشتی ضربه‌زننده است.»
حسن سربخشیان
حسن سربخشیان
«اعلام کنند که عکاسی تعطیل است»
حسن سربخشیان، یکی از عکاسانی‌‌ست که در روزهای پس از انتخابات مجبور به ترک کشور شد. او در گفت‌وگو با دویچه وله تاکید کرد «فضای ناامن موجود در ایران باعث شد که کشور را ترک کند.»
وی گفت: « بعد از کلی کلنجار با خودم و بخاطر احساس نگرانی‌ای که از وضعیت داشتم تصمیم گرفتم ایران را ترک کنم چون بعضی از دوستان عکاس را دستگیر کردند و فضای بسیار ناامن بود.»
حسن سربخشیان از فشارهای پیش از ترک کشور نیز سخن گفت: «هیچ کس خبر ندارد چه اتفاق‌هایی افتاد. به هر حال تهدیدهای تلفنی و احضارها و خصوصاَ این‌که عملاَ نتوانی دیگر کار کنی، به آدم فشار وارد می‌کند.»
«دوربینم را نمی‌توانستم حمل کنم. و یک عکاس بدون دوربین می‌‌خواهد چه کار کند؟ همه صحنه‌ها جلوی چشم ما اتفاق می‌افتاد و امکان عکاسی وجود نداشت.»
سربخشیان که سابقه کار با خبرگزاری آسوشیتد پرس را در کارنامه کاری خود دارد، با اشاره به این‌که در یک سال گذشته عملاَ به جز عکاس‌هایی که از کشور خارج شده‌اند دیگران هم اجازه عکاسی نیافته‌اند، گفت: « تصورم این است که تصویر و عکس برای حکومت ایران به تابو بدل شده و هر فریم عکس به منزله لرزش پایه‌های این رژیم است.»
او گفت: «اما اگر قرار باشد فضا همین‌گونه باشد بهتر است اعلام کنند که عکاسی تعطیل است و صرفاَ عکاس‌های دفتر ریاست‌جمهوری و رهبری کار کنند.»

23 ساعت،40 دقیقه گذشته مانا نیستانی باتلاق داعش

مراسم پنجمین سالگرد شهادت کیانوش آسا نخبۀ کرد در کرمانشاه برگزار شد

مراسم پنجمین سالگرد شهادت کیانوش آسا نخبۀ کرد در کرمانشاه برگزار شد
مراسم در ساعت ۵ عصر روز٢۵ خرداد ١٣٩٣ در منزل عزیز دانشور آسا برادر کیانوش آغاز گردید. در ادامه اقشار مختلف از همشهریان و بستگان و به خصوص افرادی از ایل بزرگ سنجابی ایل شادروان دکتر کریم سنجابی رهبر فقید جبهۀ ملی ایران، در مراسم حضور یافتند و با خواندن شعر و تنبورنوازی به گرامیداشت مقام این شهید پرداختند. یکی از زیباترین اشعار هم که توسط کامران تکوک از فعالان ملی کرمانشاه سروده شده بود، به این شرح قرائت گردید
ای مام وطن سوگ سیاووش ببین
این آتش خشم خلق خاموش ببین
جانباختگان راه آزادی را
با نام بلند چون کیانوش ببین
همچنین بخشی از وسایل کیانوش در وسط حیاط در روی میز قرار گرفت که موجب تاثر شدید حضار گردید. برادر کیانوش حتی در اواسط مراسم یک نقاشی مربوط به ١١ سالگی کیانوش را به حضار نشان داد که تصویری از مبارزۀ یک فرد ضعیف با اژدها بود و تاکید کرد کیانوش از کودکی در راه مبارزه با ظلم تلاش کرده است.
در خاتمه در حدود ساعت٧ حضار به شکل دسته جمعی قیام کرده و سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» را خواندند. بعد مراسم دعای مخصوص مردم اهل حق به یاد کیانوش برگزار و مراسم خاتمه یافت و خانواده به سر مزار رفتند. در آنجا نیز مادر شهید به شدت بی‌تابی می‌کرد که سرانجام با کمک بستگان به منزل رفت. 
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00493.JPG
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00492.JPG
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00480.JPG
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00488.JPG
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00484.JPG
C:\Users\user\Desktop\25\DSC00490.JPG
کرمانشاه- ٢۵ خرداد ١٣٩٣

گفتگو با جهانشاه بختیار، "جاسوس سیا و موساد"

گفتگو با جهانشاه بختیار، "جاسوس سیا و موساد"

نوشتۀ ناصر اعتمادی
جهانشاه بختیار در کتابی که به تازگی در فرانسه منتشر کرده گفته است که طی سالهای متمادی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران برای سازمان های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل جاسوسی کرده است. او از جمله گفته است : نه فقط نظام پولشویی جمهوری اسلامی ایران را در خارج برملا کرده ام، بلکه اسامی مأموران اطلاعاتی رژیم ایران را در اختیار سرویس های اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا گذاشته ام.

گفتگو با جهانشاه بختیار، جاسوس سیا و موساد
 
14/06/2014 by ناصر اعتمادی
جهانشاه بختیار، نوۀ شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر نظام پادشاهی در ایران، در کتابی که به تازگی در فرانسه در دویست صفحه و با عنوان "من، ایرانی، جاسوس سیا و موساد"، منتشر کرده دلایل و گوشه هایی از اقدام خود را به عنوان جاسوس دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل توضیح داده و به ویژه از دلبستگی عمیق اش نسبت به شاپور بختیار سخن گفته است.
در کتابش جهانشاه بختیار تصریح نموده که به خونخواهی قتل پدربزرگش و به منظور ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران به جاسوسی برای اسرائیل و آمریکا روی آورده است.
در گفتگویی اختصاصی با رادیو بین المللی فرانسه، جهانشاه بختیار انگیزه ها، دلایل و اهداف خود را از اقدام جاسوسی و همچنین انتشار کتابش در این باره بیان کرده است.