در جریان هستید که یک مصراع دستکاری شده سعدی پشت یک وانت در تهران چه جنجالی به بار آورده.
(جور محمود به ز مهر حسن)
اگر در جریان نیستید توی همین خودنویس پیدایش میکنید.
«خاموشی» را صلاح ندانستم، چرا که شاعر پاسخگو را چندان ابله نیافتم که بیشرم.
جوابی به چلغوز آدمیزاد!
----------------------
شاعر خوشبهحال را از من
دو کلام مشخص و روشن
اولا ایمنی همینت بس
که جواب تو هست در محبس!
تا که عالی پیام زندانیست
بهر تو نوبت درافشانیست
نیست هالو که پاسخت گوید
آب از شعر و از رخت شوید
تازه آزاد هم که شد چه بسا
ندهندش توان بانگ رسا
مثل تو تا که شاعران هستند
که زبانچرب و روغنی دستند،
کی به هالو دهند فرصت جیک
پس در آغاز، خدمتت تبریک!
بعد، چلغوز داده ای بیرون
از دهان؟ مرغ گشته ای وارون!
مرغ از انتها، تو از آغاز
ماکیان از نشیب و تو ز فراز
بعد گفتی که خلق چلغوز است
لابد این نیز کشف امروز است
خلق چلغوز و دزدکی پفیوز*
خس و خاشاک بود تا دیروز
وای، چلغوز شد خس و خاشاک؟
واقعاَ آفرین به این ادراک
خلقِ «متشکریم روحانی»
گشت چلغوز با چه آسانی!
شاعرا! خلق، ملت است، همه
بند کردی چرا به این کلمه؟
پس قیاسِ به نفس فرمودی
چونکه قدری فرا-فکن بودی
بابت پاچه خواری حسنی
این میان کرده ای فرا فکنی
پشت وانت نوشته شد مصرع
تو پریدی ز جا که عً عً عً!
بابت این فجایع بشری
شاعر خوش سخن بشد حشری
کک به تنبان روزگار افتاد
بند تنبان او بکار افتاد
خواست ثابت کند که آن محمود
پتیاره تر از حسن هم بود
غافل از اینکه زیر حکم «ولی»
چه علی خواجه و چه خواجه علی
هرکسی شد رئیس جمهوری
حقنه گشته به خلق ما زوری
«ولی» آنکس که بوده منظورش
کرده شخصاَ رئیس جمهورش
بعد «منصوب» کرده یارو را
نصب کرده به خیک ما او را
همه مانند هم، به فرموده
همچو پشگل میان یک روده
همه شان ذوب در ولایت او
همگی نوکر حمایت او
کارگزار رژیم آدمکُش
دل به اعدام انقلابی خوش
همگی پاپی حجاب زن اند
از ابول تا حسن، ابوالحسن اند
نیست فرقی میانشان چندان
مگسانند دور یک قندان
آن یکی داشت اندکی انصاف
دیگری اندکی مزاجش صاف
یکی اخلاق داشت، مردمدار
آن یکی پخمه، آن یکی طرار
آین یکی قهرمان خوشرقصی
فرق هاشان خصوصی و شخصی
هست توفیرشان به جزییات
کلهم اجمعین سه تا صلوات!
شاعرا، تو به خلق نزدیکی
وصل بر او ز راه باریکی!
اگر از او جدا هم افتادی
بار چلغوز آدمیزادی!
«دولت بی مهار و بی باور»
«دولت نخبه کش، گدا پرور»
آنچه گفتی ز دولت محمود
شامل دولت حسن هم بود
هر دو تا را فقیه زائیده
دوقلوی بهم نچسبیده
هر دو از سوی رهبر آمدهاند
هر دو از یک خلا درآمدهاند
پس رها کن سخن سرائی را
نوش جانت، بخور سه تائی را!