بهروز شادیمقدم
قیام سال 57،ردمشی چریکی درجریان مبارزه طبقاتی،نفی عملی پوپولیسم(وعقب افتادن منادیان اَن ازمبارزات توده های مردم وناکاراایش)ونقدنظری اَن ازطرف منصورحکمت ورفقایش دراَن زمان، براریکۀ قدرت نشستن اسلام سیاسی وبربادرفتن همۀ دستاوردهای قیام که کمونیست هادراَن نقش بسزایی داشتند.سرکوب اَزادیخواهان و اعدام و بردار کشیدن کمونیست ها بلافاصله بعدا ز قیام ، تلاشی و از بین رفتن سازمان های چپ وانقلابی و ناتوانی اَنها قبل از ضربه خوردن در هدایت مبارزات مردم و پیش برد امر مبارزه، اشاعۀ ونفوذ مارکسیسم واقعی از طرف اتحاد مبارزان کمونیست ، وجود طیف وسیعی از کمونیست های منفرد و اَنهایی که از تشکل های دیگر جذب مارکسیسم انقلابی شده و نیاز وضرورت سازمانیابیشان در یک تشکل ، ضرورت یک تشکل بزرگتر وسرتاسری برای اتحاد مبارزان کمونیست با تئوری ها و اَرمان هایش ، ضعف تئوریک و لزوم داشتن رهبری قویتر از نظر تئوری برای کومه له به مثابه سازمانی که عمدتا” درمنطقۀ کردستان فعالیت داشت و در میان توده های مردم محبوب بود و دربین تشکل های کمونیستی و انقلابی جایگاه خاصی داشت ، طبقاتی تر شدن مبارزه در جامعه و در نهایت برای پیشبرد مبارزۀ طبقاتی در ایران امرتشکیل حزب کمونیست ایران را ضروری ساخته بود .
حزب کمونیست ایران در سال 62 تشکیل شد . تشکیل حزب هنگامی که حکومت توانسته بود بیشتر تشکل های مبارزاتی را نابود کند و حکومتش مستحکمتر شود برای کمونیسم وکمونیست ها یک پیشروی محسوب میشد . حزب کمونیست ایران در مدت کمی توانست خود را به خصوص به پیشروان بشناساند و کمونیسم مورد نظر خود و برنامۀ حزب را که درایران تازگی داشت معرفی کند .
فعالیت مستمر سیاسی و تئوریک رفقای رهبری اتحاد مبارزان کمونیست و در راس اَنها منصور حکمت در حزب و رو به بیرون ، فعال تر شدن رهبری وبه طبع اَن تشکیلات کومه له در حزب کمونیست ایران و همچینین اَنهایی که خارج از این دو جریان به حزب پیوسته ودر اَن فعال بودند ، حزب کمونیست را در مدت کمی به تشکلی جا افتاده تبدیل کرد .
سازندگان اصلی حزب کمونیست ایران ، اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له بودند .
کومه له سازمانی در مقطع تشکیل حزب ، رادیکال وسازش ناپذیر نسبت به رژیم و جریانات ارتجاعی ،منتقد و افشاگر سازمان چریکهای فدایی خلق و سازش کاری هایش ، تا جایی که در کردستان به دلیل وجود کومه له ( حتی قبل از پشتیبانی این سازمان از رژیم ) سازمان فوق بسیار ضعیف شد . کومه له سازمانی محبوب در میان توده های مردم و باسیاست های سنجیده و پیشرو ، غیر سکتاریست و فعال ، با رهبری ، اعضا و کادر هایی خوش سابقه، مبارزو شناخته شده در میان مردم، اما ازنظر تئوری ضعیف ، تئوری که لازمۀ مبارزۀ سیاسی است .
اتحاد مبارزان کمونیست تشکلی کوچک که دربعضی نقاط ایران نفوذ و فعالیت داشت . قدرتش در تئوری های مارکسیستی بود که اَن را تبلیغ و ترویج میکرد . منصور حکمت و دیگربنیانگذاران اَن در کنار مارکسیست بودنشان ، فرهنگ و پیشروی های غرب را که با اَن اَشنا بودند در عرصۀ سیاست و تشکیلات به کارمی بستند . فعالین این تشکل عموما” مبارزینی بودند که با تئوری مارکسیستی اَشنابوده و به کار بست این تئوری باور داشتند .
در تشکیل حزب ، کومه له و اتحاد مبارزان لازم وملزوم بودند . ضرورت این دو جریان را با هم متحد ومتشکل کرد . این مسئله قبل از این که نتیجۀ اراۀ انسانها باشد ، به اوضاع سیاسی جامعه و پیشروی های مبارزۀ طبقاتی بستگی داشت . با این وصف اگر اتحاد مبارزان نبود کومه له به تنهایی نمیتوانست حزب را بسازد . ( حتی با جریانی دیگر هم . اگرچه جریان دیگری که با کومه له مثل اتحاد مبارزان نزدیک باشد وجود نداشت . ) این درست است که از نظر کمیت و نام ، کومه له پایۀ اصلی حزب را تشکیل داد . اما کمیت و نام برای ساختن حزب همیشه ودر اَن شرایط تنها کافی نبود. برای یک سازمان فعال سیاسی هم یکی از اصول اصلی و اساسی داشتن تئوری انقلابی و مارکسیستی است و کومه له اگر در تشکیل حزب هم سهیم نمیشد در فردای مبارزۀ طبقاتی و تندپیچهایش به تئوری مارکسیستی و کار برد اَن احتیاج داشت ، مگر سازمان چریکهای فدایی که به مراتب از کومه له ( در ایران نه در کردستان ) قوی تر و نفوذ بیشتری داشت بدلیل نداشتن تئوری مارکسیستی و بهتر است بگویم به دلیل تئوری و تحلیل غیر مارکسیستی که داشت درمدت کمی به ابزاری در دست حکومت اسلامی تبدیل نشد .اَنها با تئوری غیر مارکسیستی خود (در واقع تئوری کمونیسم شوروی ) معتقد بودند از راه رشد غیر سرمایه داری و تقویت رژیم ضد امریکایی اسلامی میتوانند گام به گام به جامعۀ سوسیالیستی نزدیک تر شوند . و در این راه نیت خیری داشتند و خود را سازشکار با رژیم نمیدیدند و تصور میکردند تنها راه رسیدن به سوسیالیسم همان است و در راه همین سوسیالیسمشان به پاسداران حکومت تبدیل شده و رفقای همسنگر دیروزشان را شناسایی کردند و خود نیز فدایی سیاست و تئوری غلطشان شدند . یا متکی نبودن به تئوری مارکسیستی و تئوری سیاسی طبقات دیگر را به کار بستن ، و به این باور بودن که تئوری مارکسیستی است باعث شد بعد از قیام و در جریان جنگ ایران و عراق و اشغال سفارت امریکاازطرف رژیم بخش عمدۀ چپ ایران به طرفداران صادق! رژیم تبدیل شوند. این ها تند پیچ هایی برای سازمانهای چپ در ایران بود .
کومه له هم از این قاعده نمیتوانست مستثنا باشد . مگر بخشی از رهبری همین کومه له نبود که بعد از سالها گذشت ازپوپولیسم ومشقات اَن ، قیام مردم عراق بر علیه صدام را بدون در نظر گرفتن شعارهای ناسیونالیستی احزاب مسلط بر قیام و نقش سیاسی امریکا در رهبری اَن ، قابل پشتیبانی می دانستند . و ازنظر تئوریک و انطباق اَن با مبارزۀ طبقاتی قادر به تفکیک مبارزۀ مردم و شعار ها واهداف سیاسی که راهنمای جنبش مبارزاتی میشود ، نبودند . در نتیجه با این تئوری پوپولیستی هرقیام وجنبش توده ای را بدون توجه به رهبری وشعارهای اَن قابل پشتیبانی میدانستند.
با این اوصاف کومه له نمیتوانست بدون اتحاد مبارزان حزب بسازد . اما اتحاد مبارزان میتوانست . چون از تئوری مارکسیستی و تئوری برای ساختن حزب برخوردار بود . جنبش کمونیستی و مبارزاتی هم در اَن مقطع در درجۀ اول به این تئوری برای تشکیل حزب احتیاج داشت . مسلما” اعتبار مبارزاتی و امکانات سازمانی کومه له امر تشکیل حزب را ساده تر کرد و درصورت نبودن این امکان برای اتحاد مبارزان تشکیل حزب به موقعیت دیگر و نیروی دیگر احتیاج داشت .
اختناق و سرکوب ادامه دار رژیم در سالهای بعد از تشکیل حزب وعدم امکان فعالیت سیاسی و تشکیلاتی درجامعه ، بازتابش را در احزاب و سازمانهایی که از جامعه دور شده بودند نشان داد . حزب کمونیست ایران نیز از این مسئله تاثیرگرفت . گرایشات فکری و سیاسی غیر کارگری و متعلق به طبقات دیگر در حزب کم کم اَشکار تر شدند. جنب و جوش سیاسی در عراق و مطرح شدن مجدد احزاب ناسیونالیستی کردستان عراق در بخشی از تشکیلات حزب ( کومه له ) نیز موثر افتاد که منجر به اختلافات درون حزبی گردید.منصور حکمت در این دوره گرایشات عمده در حزب کمونیست را به گرایش مارکسیسم انقلابی ، گرایش سانتر و گرایش ناسیونالیستی تقسیم کرد .
درمبارزات درون حزبی گرایش مارکسیستی به رهبری فعال منصور حکمت گرایشات دیگر را ضعیف و منزوی کرد . اما گرایش ناسیونالیستی هم در درون حزب ماند و پر و بال گرفت. گرایش سانتر اَن موقع حزب هم ساکت ماند و سالهای بعد خود صاحب حزب و کومه له شد .
قیام مردم در عراق و پیروزی ناسیونالسیم کرد ، گرایش ناسیونالیستی درون کومه له را به رهبری عبداله مهتدی ذوق زده و فعال کرد . اما در ارتباط با مبارزۀ سیاسی در ایران و در درون خود حزب کمونیست ایران راهی بود که میبایست طی شود تا به صورت علنی اعلام جدایی نماید . این راه در سالهای بعد طی شد و این جدایی صورت گرفت .
در ادامۀ اختلافات داخی حزب ، کانون کمونیسم کارگری و طرفدارانش همۀ امکانات حزب ازجمله برنامه حزب کمونیست ایران و اَثار منتشره شان ! را به جای گذاشتند و حزب کمونیسم کارگری ایران را به وجود اَوردند . مانیفست کمونیسم کارگری را باید” تفاوت های ما” ی منصور حکمت دانست که خواندنش برای هر مبارز کمونیستی لازم است .
حزب کمونیست ایران بعدی متشکل از عمدتا” گرایش راست و ناسیونالیستی و گرایش محتاط و سانتر با این وعده که در راه اَرمان و اهداف حزب خواهند کوشید و جدا شدگان را رفیقان نیمۀراه و فراری خوانده به تبلیغ و ترویج برنامه و اَثار حزب در رادیو پرداخته و منصور حکمت را پلخانف مرتد دانسته که اَثارش از خودش جداست .
“دیپلوماسی و انتظار” کومه له که سیاست دیرینۀ احزاب ناسیونالیستی کرد در مناطق کردنشین کشورهای دیگر هم بوده و ضرورت واقعی این نوع سیاست در مبارزۀ مسلحانۀ دراز مدت به خصوص در شرایطی که تشکلی در کشور دیگر و در ارتباط دیپلوماتیک و سیاسی با حکومت ها و احزاب مسلط و دروضعیت نیاز تسلیحاتی وتدارکاتی و مالی قرار میگیرد ، عوارض و پیامد هایی بدنبال خواهد داشت و در نهایت اگر تشکل خوشنام باشد به اعتبار سیاسیش ضربه میزند
سکوت چندین سالۀ حزب کمونیست ایران بعد از جدایی کمونیسم کارگری درکردستان عراق در مقابل سرکوب کمونیستها ، سرکوب اعتراضات کارگری ، ترور و زن اَزاری توسط احزاب ناسیونالیست مسلط درکردستان عراق ، شرکت در جلسات احزاب ناسیونالسیت کرد چندین کشور و.. همه اینها نتایج این سیاست و درمقابل ماندن و به انتظار نشستن و حتی اجازۀ وارد شدن به خاک ایران را نداشتن بود و هست .
گرایش سانتر موجود در حزب کمونیست ایران قبل از جدایی ، بعد از اَن و تا به امروز یک خط مستقل است . داشتن برنامۀ حزب کمونیست ایران و اعتقاد به حقوق مردم ستمدیدۀ کرد ، پای فشاری و دفاع از حقوق طبقات ستمدیدۀ ایران ، تحلیل و موضع عمدتا” واقع بینانه از وضعیت سیاسی ایران و کردستان و دیگر مناطق کرد نشین کشورهای دیگر ، مرز بندی با هر گونه چپ روی ، خصلت نمای حزب کمونیست ایران است که رفیق ابراهیم علیزاده در رهبری اَن نقش تعیین کننده دارد .
در کنار سیاست دیپلوماسی وانتظار ،گرایش مسلط بر حزب کمونیست ایران همیشه گرایش ناسیونالیستی دورن حزب را نگه میداشت .در جریان اختلافات چپ و راست در درون حزب گرایش ناسیونالیستی به اتکای سانتر درون حزب خود را نگه داشته بود و گرایش سانتر نیز این نگه داشتن را حفظ میکرد . بعد از بیرون اَمدن کمونیسم کارگری از حزب نیز این معادله ادامه داشت . اما بی قراری چندین سالۀ گرایش ناسیونالیستی به سر رسید تا مستقل و به سبک و روش خود جدا شد .
سازمان زحمتکشان بعد از تشکیل با احزاب برادر و لابد با پرچم کردستان در کنفرانسی در امریکا شرکت کرد و بارها به عناوین مختلف و این بار هم نشان داد و اعلام موضع کرد که اَنها نیز چون جلال طالبانی میتواند باشند . اما امریکا این وزنه را سنگین ندید و به اَنها نه گفت و سازمان زحمتکشان کردستان ایران با پرچم نیمه افراشته برگشت . با حکومت جمهوری اسلامی هم تلاش کرد که مذاکره کند که در این زمینه هم موفق نشده بود . سازمان فوق مایوس از شکست سیاست هایش به انشعاباتی دیگر دچار شد.
جریان دیگر در درون حزب کمونیست ایران که نمیشود دقیقا” گرایش نامید وسالهاست از حزب انتقاد دارد و خواهان حذف نام حزب کمونیست ایران و فعالیت به نام کومه له است ،چندی پیش اعلام کانونی به نام ” فراکسیون فعالیت به نام کومه له ” را نمود . فراکسیون فوق نقطه نظراتش را در نوشته ای اَورده است و عده ای به غلط ( شاید خود حزب هم ) اَنها را گرایش ناسیونالیستی دانسته اند . این فراکسیون و اکثر اَنهایی که در خارج حزب ، ازشان پشتیبانی کرده اند در طول مبارزه شان نظرا” و عملا” از ناسیونالیسم فاصله داشته اند . اما صرفا” با خواست اَنها برای برداشتن نام حزب و ابهاماتشان در مورد سوسیالیسم و طرح عقب افتادگی جامعۀ ایران و مشکلات بنیانگذاری سوسیالیسم در جامعه که مطرح کرده اند به خودی خود نمیشود به ناسیونالیست بودن و ضد سوسیالیست بودنشان رسید . واضح است هر جریانی که به تئوری انقلابی و مارکسیستی متکی نباشد ، اگر هزار نیت خیر هم داشته باشد در موضع گیریها و رودر رویی اش با مسائل اجتماعی و سیاسی به چپ و راست زدن و انحرافاتی دچار خواهد شد . به خصوص حزب و تشکلی که بخش عمدۀ کارش مسائل کردستان بوده و هر روزه با اَن درگیر است ، امکان در غلطیدنش به دام ناسیونالیسم هم وجود دارد .
فراکسیون با طرح نظرتشان در جلسات حزب و اعلام این نظرات به صورت کتبی و سابقۀ مبارزاتی تشکیل دهندگانش و مرزبندی عملی اَنها با گرایش ناسیونالیستی درون حزب در گذشته مسئلۀ ناسیونالیسم بودنشان را منتفی میکند .
اما این چگونه جریانی است که ناسازگاریش روز به روز بیشتر میشود و هنوز با حزب مانده و میماند . در موردکومه لۀ قبل از تشکیل حزب گفتیم از ضعف تئوریک رنج میبرد. تشکیل حزب کمونست ایران این نقص کومه له را پوشاند و بارفتن گرایش کمونیسم کارگری مشکل کمبود تئوری در حزب باز سنگینی میکند . برای یک حزب دخیل درمبارزۀ طبقاتی فقط داشتن برنامۀ حزب و تحلیل از اوضاع کافی نیست . تئوری راهنمای این مبارزه هم لازم است . کمبود تئوری از هم اکنون یکی از نقاط ضعف فراکسیون است .
در ضمن فراکسیون یک گرایش پراگماتیستی سابقه دار در کومه له است و رهبران و کادرهای اَن در طول فعالیتشان در کومه له و حزب انس و الفت اَنچنانی با تئوری نداشته اند . و این در شرایط کنونی کار اَنها را دشوارتر میکند . حزب کمونیست ایران هم در مجموع وضعیت تقریبا” مشابهی دارد . اما شرایط حزب فرق میکند . برای فراکسیون در اینجا اختلاف نظر و چه بسا در اَینده مسئلۀ ماندن و یاجدا شدن مطرح است و در این صورت بحث تئوری وجایگاه اَن برای گرایشی که میخواهد جدا شود معلوم است و الا در هر حزبی چه در سطح رهبری و چه در بدنۀ اَن عدۀ زیادی پراگماتیست اند و قرار نیست همه تئوریسین باشند . بحث تئوری فقط در ارتباط با رهبری حزب اهمیت اساسی دارد .
فراکسیون به این مسئلۀ واقف است و از طرف دیگر عدم گسترش حزب در ایران نقص فعالیت حزب میداند و برای رفع اَن خواهان برداشتن نام حزب میشود . اینکه در اوضاع و احوال جامعۀ ایران حزب بیشتراز این نمیتواند گسترش داشته باشد و این مسئله ای است که فراکسیون به اَن توجه نمیکند. از طرف دیگر بودن نام حزب اعتباریست برای کومه له و برداشتن این نام ضربه ای به کومه له و اهداف سوسیالیستی اَن خواهد بود .
فراکسیون چون دورنمای سوسیالیسم را در سایه میبیند و تئوری راهنمای عملش نیست ، اَینده راتیره و تار دیده و در این روند گذشته و اَینده جا عوض کرده و نستالوژی و به گذشته رجعت کردن و از کومه له پدیدۀ مقدس ساختن شکل میگیرد و این تنها مختص فراکسیون نیست . اَنها که در دنیای مبارزه تنها کومه لۀ قدیم را مبارز میدانند و اَنرا تافتۀ جدا بافته تصور میکنند کم نیستند .
باید در نظر گرفت کومه له چون هرتشکل دیگر ابزار مبارزاتی بوده و هست . ابزار مبارزاتی اَرمان نیست ، وسیله است . وسیلۀ مبارزۀ . بعضی ها به کومه له نه چون تشکل و ابزاری بلکه همانند میراث مقدسی برخورد میکنند واین را درنظر نمیگیرند که کومه له مورد نظر اَنها در اَن سالها با نقاط ضعف و قدرتش در مرحلۀ خاصی از مبارزه دخیل بوده و تاریخ اَن دوران سر اَمده است .
اظهار نظر و تلاش اَنهایی که میخواهند کومه له ای به همان شکل که در گذشته بود ، درست شود از همه چیز گذشته با مقولۀ تاریخ و مراحل اَن همخوانی ندارد و تلاشی بیفایده واز نظر مارکسیستی ارتجاعی و تاریخ را به عقب برگرداندن است . نباید از یاد برد حدود سی سال از کومه لۀ مورد نظر گذشته است . جریان فوق نتیجۀ شرایط اجتماعی و سیاسی خاصی بود که تکرار اَن شرایط غیر ممکن میباشد. از همۀ این ها گذشته اَنهایی که همچنان از کومه لۀ اینچنانی و اَنچنانی صحبت می کنند اگر چنین کومه له ای هم باشد و خودشان در اَن فعالیت داشته باشند در عمل متوجه خواهند شد که تشکل فوق جوابگوی مبارزۀ این مرحله از تاریخ نیست و با همۀ تلاشی که بکنند مشکل بتوانند همطراز حزب کمونیست ایران بشوند و دربهترین حالت وضعیت احزاب دیگر و از جمله حزب کمونیست ایران خواهند داشت . اما این هم غیر ممکن است . چنین تشکلی در واقعیت به گروهی کوچک و منزوی تبدیل خواهد شد که جوابگوی مبارزۀ طبقاتی به هیچ وجه نخواهد بود .
فراکسیون کومه له حتما” به این امر واقف است که ضمن اختلاف هنوز در حزب مانده است. اَنهامیدانند که با بیرون اَمدن از حزب خود را ضعیف میکنند و ماندنشان به نفع خط سیاسی خود و کومه له خواهد بود . و این بهترین راه است .
+ + +
حزب کمونیسم کارگری ایران و در راس اَن منصور حکمت با همۀ تبلیغات احزاب چپ ایرانی و ناسیونالیست های کرد که بر علیه اَن شد ، توانست در مدت کمی به نیروی قابل توجه در خارج کشور تبدیل شود و بخش قابل ملاحظه ای از مبارزین کمونیست ونسل جوان را به خود جذب کند .
نوشتن برنامۀ یک دنیای بهتر و افزودن یک سری اَثار باارزش دیگر به مجموعۀ اَثار خود از طرف منصور حکمت و تاسیس حزبی که عمدتا” نتیجۀ تلاش او بود و سابقۀ مبارزاتی و تئوریکش در حزب کمونیست ایران ، رهبری سیاسی و نظری او در جریان اختلافات درونی حزب کمونیست ایران و تحلیل و ارزیابی درستش از حملۀ امریکا به کشور عراق و پیامدهای اَن و چگونگی برخورد حزب کمونیست ایران در اَن مقطع ، این ها و ظرفیت های انسانی و کمونیستی که داشت ، منصور حکمت را در حزب و خارج حزب بیشتر شناساند .
بعد از شکست شوروی و کشورهای بلوک شرق ،ابرقدرتی امریکا و تغیر وتحولاتی که در دنیا پیش اَمد ، بعضی از کشورها به کانون جنگ های داخلی و ملی کشیده شده و ایران نیز میرفت به تحولی دچار شود ، منصور حکمت در تحلیلی ازاین وضعیت نوشت :
در تبيين کليه نيروهاى سياسى اپوزيسيون ايران از سير اوضاع سياسى آتى ايران تا امروز يک فرض مشترک و بسيار مهم وجود داشته است که اکنون متاسفانه بايد بطور جدى زير سوال قرار داده شود. همه نيروها، از راست و چپ، و با هر سياست و استراتژى اى در صحنه مبارزه با رژيم موجود، روند آتى اوضاع را بصورت تغيير حکومت مرکزى در ايران و جايگزينى رژيم اسلامى با يک رژيم ديگر تصوير ميکنند. يکى اين را حاصل انقلاب توده مردم و ديگرى محصول کودتاى نظامى يا تغيير تدريجى رژيم موجود ميبيند، يکى حکومت آتى را چپ و آزاديخواه و ديگرى راست و مستبد تجسم ميکند، يکى يک نظام سياسى سکولار و مدرن و ديگرى حکومتى قومى يا مذهبى را انتظار ميکشد. اما بهرحال در تبيين همه اينها يک “دولت” جاى خود را نهايتا به “دولت” ديگرى ميدهد. در اين تبيين، بحران و کشمکش و انقلاب و کودتا و غيره بهررو حلقه اى است که ميان دو موقعيت “غير بحرانى” و “متعارف” قرار ميگيرد. در انتهاى اين پروسه، جامعه سر جايش است، دولت سر جايش است، زندگى اقتصادى سر جايش است. دولت دولت است، مردم مردمند و ايران ايران است. اما در پرتو موقعيت سياسى و اقتصادى ايران و رويدادهاى مهم بين المللى، اين فرض دارد بطور روزافزونى ناموجه ميشود. سير محتمل ديگرى دارد بتدريج طرح ميشود و آن اينست که روند فروپاشى جمهورى اسلامى به يک جنگ و کشمکش داخلى کشدار و کمابيش دائمى، ترکيب پيچيده اى از ملوک الطوايف نظامى، اشغال خارجى و تجزيه جغرافيايى و بعضا قومى کشور منجر گردد. سير اوضاع سياسى کشورهاى مختلف در دوره پس از پايان جنگ سرد، از يوگسلاوى و افغانستان، تا رواندا و سومالى و کشورهاى شوروى سابق نشان دهنده ابعاد باور نکردنى مشقاتى است که اين سناريوى دوم به توده ميليونى مردم تحميل ميکند( روياهاى ممنوع مجاهد: چرا دولت مجاهدينى غيرممکن است ١٩٩٤ )
جريانات مختلف اپوزيسيون و از جمله خود ما سنتا تحول سياسى بعدى در ايران را انتقالى از يک دولت به دولت ديگرى ديده ايم. اگر کودتا، جنگ، قيام و غيره اى در اين تصوير رخ ميدهد در واقع تسمه نقاله و مجرايى براى انتقال از دولت قبلى به دولت بعدى است. بعبارت ديگر، اين دوره تحول، با همه جنگ و خونريزى اى که ميتواند در طول آن صورت بگيرد پاره خطى است که دو وضعيت متعارف را به هم وصل ميکند. در دو سوى اين ماجرا دو دولت و دو وضعيت اجتماعى نسبتا تعريف شده و نسبتا متعارف قرار ميگيرند. وقتى مردم از سرنگون کردن جمهورى اسلامى حرف ميزنند همين تصوير را دارند. جمهورى اسلامى برود و دولت ديگرى، رژيم ديگرى، جاى آن را بگيرد. همانطور که گفتم در اين بحث ما داريم اين احتمال را مطرح ميکنيم که سير اوضاع ميتواند به شيوه ديگرى هم پيش برود. اوضاع پس از سرنگونى جمهورى اسلامى ميتواند يک وضعيت بيشکل و در هم ريخته باشد. تجسم اين حالت با توجه به تصاويرى که ما از کشورهاى مختلف دستخوش هرج و مرج در چهارگوشه جهان ميگيريم دشوار نيست .
(سناريوى سياه، سناريوى سفيد: بحثى پيرامون روند اوضاع سياسى در ايران ١٩٩٥ )
تحلیل و بررسی اوضاع سیاسی ایران در اَن مقطع و ارزیابی که منصور حکمت از شرایط دارد میتوان همه را درست و ممکن دانست .اما نتیجه گیریی که از اَن اوضاع واحوال میخواهدبگیرد و به طرف قدرت خیز بردارد نادرست است .
با تحلیل فوق از جامعه ، وضعیت سیاسی جهان بعداز جنگ سرد ، اوضاع خطیر کمونیسم در دنیا ، عدم حضور جدی طبقۀ کارگر در صحنۀ مبارزۀ طبقاتی ، جنب و جوش و سربر اَوردن سیاسی وایدئولوژی احزاب واقشارو طبقات دیگر ( در راس اَنها رفرمیست ها و اصلاح طلبان )در جامعۀ ایران و تلاششان برای کسب قدرت سیاسی از یک طرف و ضرورت بیش از این معطل نگه نداشتن نیرویی که دور حزب جمع شده بود از طرف دیگر ، منصور حکمت را به این نتیجه رساند که تا دیر نشده است باید قدرت سیاسی را بدست گرفت .
گنگرۀ دوم حزب باطرح مسئلۀ “حزب و جامعه ” و “حزب قدرت سیاسی ” ازجانب منصورحکمت دوران جدیدی ازفعالیت خود را شروع کرد :
اين “ممنوعيت” در رابطه با حزب و قدرت سياسى فقط در مورد ماست. فقط ما کمونيستها هستيم که وقتى از قدرتگيرى سياسى حرف ميزنيم، به ما هشدار ميدهند که سر جاى خود بنشينيد، شما مطابق تئورى خودتان قرارنيست به عنوان حزب به قدرت سياسى نزديک شويد،قراراست طبقه کارگر به قدرت سياسى نزديک شود.
چه در درون جنبش سوسياليستى و چه در بيرون از ما، با اين موضع مواجه ميشويم و به ما اين تذکر را ميدهند. اين جزء “ممنوعيت”هاى ما است. اگر پنج نفر ناسيوناليست جمع شوند و يک حزب جديد تشکيل بدهند،فورا از گرفتن قدرت سياسى حرف ميزنند و هيچ کس هم به آنهاايرادىنميگيرد،هيچکس! ميگويند حزب ناسيوناليست جديد ايران تأسيس شده و آقاى فلانى رئيس آن است و تصميم خود را براى گرفتن قدرت سياسى اعلام ميکند، رئيس جمهور و نخست وزير را هم معرفى ميکنند و در روزنامهها و راديو تلويزيون در اين مورد هم مصاحبه ميکنند، ولى اگر ما بگوئيم که حزب کمونيست کارگرى ميخواهد به طرف قدرت سياسى گام بردارد، اولين کسى که يقه ما را ميگيرد يکى از همين چپهاى بغل دست ما از نوع وحدت کمونيستى است که ميگويد: آقا چه شد؟ اين طبقه است که قرار است قدرت را بگيرد، مگر پديده شوروى را نميبينيد( سخنرانى در کنگره دوم حزب کمونيست کارگرى ايران آوريل ١٩٩٨ حزب و قدرت سياسى)
این نظر منصور حکمت که کمونیسم باید از حالت گروه فشار و اپوزسیون خارج شده و برای کسب قدرت سیاسی مبارزه کند ، درست است و طرح انتقادی و جسورانۀ اَن در جنبش کمونیستی ایران تازگی داشت . اما این فقط یک طرف مسئله است . اتفاقا” به شکلی که منصور حکمت مطرح میکند کسب قدرت سیاسی درایران ممکن است و میشود به اَن صورت قدرت را بدست گرفت . اما بحث اصلی این است که چنین قدرتی در صورت عملی شدن چندان تاب نمیاوَرد و علت تاب نیاوردنش :
یک = از نظر عملی حکومتی که قدرت را دردست بگیرددربهترین حالت حکومت شورایی (البته شورای همگانی ) خواهد بود . ( در صورتی که هیچ مشکل و مانعی پیش نیاید و حکومت به صورت دلخواه پیش رود ) در اولین روزها و در اولین جلسات شورا ، نمایندگان که نمایندگان تمام اقشار و طبقات جامعه هستند به خواسته ها و نمایندگان مورد نظر خود رای خواهند داد وبا این کار از همان اول حاکمیت دردست طبقات غیرکارگر متمرکزخواهد شد .چون طبقۀ کارگر ( طبقۀ غیر سازماندهی شده ؟ ) در مقابل طبقات دیگر در جامعه که اقشار وسیعی را تشکیل میدهند ، از نظر کمیت وزنه ای نیست و اکثریت با طبقات دیگر و نمایندگانشان خواهد بود . درچنین حالتی یا حزب به وضعیت تحمیل شده تن خواهد داد یا غیر دموکراتیک عمل کرده و از بالا دیکتاتوری حزبی برقرارمیکند که در این صورت این گفتۀ انگس خواهد شد که :
“از آنجاكه بلانكى هر انقلابى را به مثابه اقدام ناگهانى يك اقليت كوچك انقلابى تلقى ميكند، الزاما پس از موفقيت خواه ناخواه ديكتاتورى جايگزين آن خواهد شد. البته نه ديكتاتورى تمام طبقه انقلابى پرولتاريا، بلكه ديكتاتورى تعداد معدودى از افراد است كه دست به اين اقدام زده اند . ” انگلس : برنامۀ کمونارهای بلانکیست فراری (1)
دو =که در واقع فرضیۀ اول را رد میکند ، از نظر تئوری مارکسیستی طرح کسب قدرت سیاسی به این شکل از همان شروع کار غلط است . از نظر مارکسیسم برای حزبی که میخواهد به قدرت نزدیک شود قواعد و پیش شرط هایی میگذارد که لازم الاجراست . در غیر این صورت هر گونه خیز برداشتنی برای قدرت به شکست منتهی میشود . کسب قدرت سیاسی که مسئلۀ اصلی و اساسی قیام و هر جابجایی اجتماعی است باید حزب طبقۀ کارگر دروهلۀ اول طبقه کارگر و دیگر اقشار و طبقات را برای این امر حاضر و در صورت حاضر نبودن طبقه به هیچگونه حرکتی در جهت کسب قدرت ننماید و از جابجایی طبقه و حزب درقبال قیام و انقلاب پرهیز کند .
لنین در ” مارکسیسم و قیام ” مینویسد : ” برای اینکه قیام موفقیت اَمیز باشد باید به توطئه و یا حزب متکی نگردید.بلکه به طبقۀ پیشرو تکیه نمود . این اولا”. قیام باید به شور انقلابی مردم متکی باشد. این ثانیا”. قیام باید به اَنچنان نقطۀ تحولی در تاریخ انقلاب فرازنده متکی باشد که در اَن فعالیت دسته های پشرو مردم بحداکثر خود رسیده باشد و تزلزل صفوف دشمن و صفوف دوستان ضعیف و دو دل ومتزلزل انقلاب از هر وقت شدید تر باشد . اینهم ثالثا” . این سه شرط لازم طرح مسئلۀ قیام ، مارکسیسم را از بلانکیسم متمایز میسازد . ” ( 2 )
اگر جنبش اصلاح طلبی و روی کار اَمدن خاتمی بار دیگر برای بخشی از چپ ایران تند پیچی بود و اَنها را به حامیان رژیم تبدیل کرد ، برای منصور حکمت هم این دوران نه از موضع توهم و دنباله روی از حکومت بلکه به شیوۀ معکوس و در ارتباط با سرنگونی اَن تند پیچی بود که منجر به اتخاذ سیاستی غیر مارکسیستی و غلط از جانب او شد.
درعالم سیاست اشتباه عملی است ممکن و اجتناب ناپذیر . منصور حکمت در کارنامۀ درخشان خود اگر چندین اشتباه دیگر هم میکرد باز بعنوان تئوریسین و مروج بر جستۀ مارکسیسم و نقشی که درجنبش کمونیستی ایران ایفا کرد ، از مقام و موقعیت سیاسی که داشت کم نمیشد . او پدیده ای منحصر به فرد و تکرار نشدنی در دنیای سیاست بود . مرگش هم برای جنبش کمونیستی ضربه ای جبران نشدنی . منصور حکمت اگر میماند میتوانست در کنار اشتباهی هم اگر میکرد جنبش کمونیستی ایران را فعال تر وغنی تر نماید . تصور من این است اگر او میماند با شم تیز سیاسی که داشت خیلی وقت پیش خود نقاد این اشتباهش هم میشد .
بعد از تغیرخط و کنگرۀ دوم حزب کمونیسم کارگری ایران عده ای از حزب جدا شدند.درمیان جدا شدگان رفیق رضا مقدم با رفیق ایرج اَذرین جریان ” اتحاد سوسیالیستی کارگری” را بعدا” تشکیل دادند و هریک درنقد خط حزب نوشته ای منشر کردند . به نامهای : ” در دفاع از مارکسیسم نقدی برمشی تازۀ حزب کمونیسم کارگری ” از : ایرج اَذرین و ” در این بن بست ( سه حزب کمونیسم کارگری در انتهای راه ) ” از : رضا مقدم . ورفقا جعفر رسا ، فرهاد بشارت در نشریۀ ” نگاه ” با رفیق بیژن هدایت همکاری میکنند . از جدا شدگان بعضی فردی و بعضی به شکل جمعی فعالیت میکنند . اسناد مباحثات دورنی حزب کمونیسم کارگری ایران در دوره جدایی این عده بنام : ” زنده باد کمونیسم ” که رفیق بهمن شفیق اَنرا انتخاب و ویرایش کرده است و حاوی مطالب دو طرف بود در اَن زمان چاپ ومنشر شد .
بعد از مرگ منصور حکمت حزب کمونیسم کارگری ایران دچارتحولات داخلی شد . عده ای ازمرکزیت و کادرهای حزب جدا شده و ” حزب کمونیسم کارگری ایران = حکمتیست ” را تشکیل دادند و بعد از مدت دیگر عده ای از مرکزیت و اعضای حزب جدا شده و حزب ” اتحاد کمونیسم کارگری ” را به وجود اَوردند . از حکمتیست ها هم جمعی از مرکزیت و کادرهای اَنها جدا شده که از میان اَنها رفیق ایرج فرزاد با همفکرانش نشریۀ ” کانون کمونیسم ” و رفقا نسان نودنیان و مجید حسینی با همفکرانشان ” نشریۀ مبارزان کمونیست ” را منتشر میکنند.
شکست جناح به اصصلاح اصلاح طلب در حاکمیت جمهوری اسلامی ، از جنب و جوش افتادن موقت موج اصلاح طلبی در سطح جامعه ، ثبات نسبی اوضاع سیاسی ایران بعد ازاین مرحله ، مرگ منصور حکمت ، به مرور زمان بحث ” حزب و قدرت سیاسی ” را برای حزب کمونیسم کارگری ایران و جریان های منشعب از اَن کمرنگ کرد و به حاشیه راند .
بهروز شادیمقدم / 18 . 9. 2008
http://shadochdt.wordpress.com
( 1 ) “ برنامۀ کمونارهای بلانکیست فراری ” اثرانگلس رامیتوانید در ستون مقالات سایت شاهدخت ببینید .