نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

۱۰ سالگی قتل‌های محفلی کرمان؛ حکم اعدام برای قاتلانی که آزادند


شعبه ۱۰۶ دادگاه جزایی کرمان در اواخر آبان سال جاری با گذشت ۹ سال از تشکیل پرونده «قتل‌های محفلی کرمان»، محمدحمزه مصطفوی، سلیمان جهانشاهی، محمد سلطانی و علی ملکی چهار عضو بسیج کرمان را به اتهام شرکت در قتل عمدی به اعدام محکوم کرد.

این چهار نفر به همراه شماری دیگر از اعضای پایگاه علی اصغرمولای بسیج کرمان در سال‌های ۸۰ تا ۱۳۸۱ و در در جریان قتل‌های زنجیره‌ای، دستکم پنج شهروند کرمانی و از جمله شهره نیک‌پور و همسرش محمدرضا نژادملایری را به قتل رسانده بودند.

خبر صدور چندباره حکم اعدام برای عاملان بسیجی قتل‌های کرمان را نعمت احمدی وکیل خانواده شهره نیک‌پور به خبرگزاری ایسنا اعلام کرد و گفت که همه این متهمان به همراه دومتهم دیگر با هویت‌های چنگیز سالاری و محمد یاعباسی «به اتهام معاونت در قتل‌ها به مجازاتی بین ۱۰ تا ۱۵ سال حبس به تناسب عمل ارتکابی محکوم شدند.»

نعمت احمدی همچنین گفته است که «در این پرونده ادعای مهدورالدم بودم مقتولان از سوی هیئت عمومی اصراری دیوان عالی کشور رد شده بود که به همین اعتبار با تفهیم اتهام شرکت در قتل به متهمان، دو جلسه دادگاه برگزار و نهایتاً رأی این پرونده صادر شد.»

طی سال‌های ۸۲ تاکنون نعمت احمدی و جعفر یزدی، و غلامعلی ریاحی وکالت خانواده شهره نیک‌پور و محمدرضا نژادملایری زوجی که قربانی قتل‌های زنجیره‌ای گروهی از بسیجیان کرمان شده بودند، را بر عهده داشتند، و عاملان بسیجی قتل‌های محفلی کرمان در سال‌های گذشته رضایت خانواده‌های سایر قربانیان را کسب کرده‌اند.

ماجرای این پرونده زمانی آغاز شد که در فاصله سال‌های ۸۰ تا ۸۱ گروهی از بسیجیان در شهر کرمان طی زنجیره‌ای از قتل‌ها شماری از شهروندان کرمانی را ربوده و به قتل رساندند.

خبر بازداشت عاملان این قتل‌های سازماندهی شده نخستین بار در اسفند سال ۸۱ از سوی «سرتیپ محمدرضا جورکش» فرمانده وقت نیروی انتظامی استان کرمان رسانه‌ای شد، و شش عضو «پایگاه علی اصغرمولا» مستقر در مسجد آقاغلامعلی بازار کرمان بازداشت و انجام این قتل‌ها را پذیرفتند. این قتل‌های زنجیره‌ای، سازماندهی شده و عقیدتی از سوی رسانه‌ها «قتل‌های محفلی کرمان» نام گرفت.

محمدرضا جورکش که در جریان پافشاری بر افشای این قتل‌ها، غلامحسین حیدری رئیس وقت دادگستری کرمان را به «مناظره» فراخوانده بود، بلافاصله از سوی محمدباقر قالیباف فرمانده کل نیروی انتظامی در آن سال، از سمت فرماندهی نیروی انتظامی کرمان برکنار شد، اما با رسانه‌ای شدن خبر قتل‌های کرمان، مقام‌های قضایی ناگزیر در سال ۸۲ طی دادگاهی غیرعلنی شش عضو «پایگاه علی اصغر مولا» مستقر در مسجد آقاغلامعلی بازار کرمان را به عنوان عاملان قتل‌های محفلی کرمان محاکمه کردند.

این محاکمه و حتی صدور احکام اعدام برای بسیجیانی که این قتل‌ها را مرتکب شده بودند اما پایان «پرونده قتل‌های محفلی کرمان» نبود؛ عاملان اجرای این قتل‌ها که همگی از اعضای پایگاه بسیج علی اصغر مولا مستقر در مسجد آقاغلامعلی کرمان بوده‌اند از سال ۱۳۸۲ تاکنون چندبار محاکمه و دستکم در سه دادگاه به اعدام محکوم شده‌اند، و البته همگی به جز یک نفر از سال ۱۳۸۴ آزادند.

نعمت احمدی وکیل خانواده شهره نیک‌پور با تأیید اینکه «تن‌ها یک نفر از متهمان» یعنی علی ملکی از بدو بازداشت تاکنون تحمل حبس کرده و سایر متهمان پس از مدتی آزاد شده‌اند، و «دادگاه تجدید نظر با وجود اینکه متهمان به اتهام قتل عمد تحت پیگرد بودند و حسب قانون باید بازداشت موقت می‌شدند، قرار بازداشت آنان را فسخ و به قرار وثیقه تبدیل کرد.»

وکیل مدافع اولیای دم پرونده قتل‌های محفلی کرمان در ۲۷ آبان سالجاری به خبرگزاری ایسنا گفت «هم‌اکنون که رأی دادگاه مبنی بر قصاص متهمان صادر شده است، با توجه به صراحت قانون باید این افراد بازداشت موقت شوند و این بازداشت مورد درخواست اولیای دم نیز هست.»

تمامی احکام صادره از سوی قضات دادگستری کرمان نیز از سوی شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور نقض شده‌اند، شعبه‌ای که یک روحانی قدرتمند؛ محمدسلیمی دادستان کل ویژه روحانیت، ریاست آن را بر عهده داشته است.

حمایت‌های پیدا و پنهان از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای کرمان حتی تا آنجا پیشرفت که در ۱۴ اردیبهشت سال ۸۷، احمد تویسرکانی رئیس کل دادگستری استان کرمان به صراحت اعلام کرد که «اعدام متهمان این پرونده منتفی شده است»، و البته به «اختلاف نظرهایی میان محاکم قضایی رسیدگی‌کننده در استان کرمان و دیوان عالی کشور» نیز اشاره کرد و گفت که «در محاکم استان تشدید مجازات و احکام سنگین‌تر و در دیوان عالی کشور مجازات حفیف‌تر مدنظر است و مراحل رسیدگی به این پرونده ادامه دارد.»

نعمت احمدی، وکیل خانواده شهر نیک‌پور از قربانیان قتل‌های کرمان اما‌‌ همان زمان در واکنش به اظهارات رئیس دادگستری کرمان گفت که «یکی از اختلافات در این پرونده این است که هم‌اکنون پنج تن از متهمان آزاد هستند، در حالی که هر یک از این افراد احکام قطعی در خصوص ربودن و آتش‌زدن و... را در پرونده خود دارند که قاعدتاً باید اکنون در حال تحمل حبس باشند.» او همچنین به «دست‌های پنهانی» اشاره کرد که درصددند تا «خون بی‌گناهان پایمال شود.»

کشف قتل‌های زنجیره‌ای کرمان از آخر

پرونده ماجرای قتل‌های محفلی کرمان زمانی از پرده برون افتاد که در ۲۷ آبان سال ۸۱ شهره نیک‌پور، ۲۸ ساله و فارغ‌التحصیل کار‌شناسی حقوق به همراه نامزدش مهندس محمدرضا نژادملایری هر دو از خانواده‌های سر‌شناس کرمان، مفقود شدند.

مفقود شدن این زوج یک روز بعد در ۲۸ آبان سال ۸۱ از سوی عشرت خدابخش‌زاده مادر شهره نیک‌پور به طور رسمی به کلانتری ۱۱ کرمان اعلام شد. مادر شهره نیک‌پور در شکایت خود اعلام کرد که «شب ۲۷ آبان دخترم به همراه نامزدش محمدرضا‌نژاد ملایری با اتومبیل پژوی سفید در حین مراجعت به منزل مفقود شده‌اند. در حالی که با تلفن همراه با منزل تماس داشته‌اند‏ تماسشان قطع شده و تاکنون خبری از آن‌ها در دست نیست.»

نزدیک به دو هفته بعد در ۱۳ آذر سال ۸۱ مأموران جسد محمدرضا نژادملایری را در حاشیه جاده جوپار-کرمان در مناطق جنوبی کرمان در حالی کشف کردند که حیوانات وحشی بخش‌هایی از جسد را خورده و برخی اعضای بدن او را در منطقه پراکنده بودند.

دو روز بعد ماموران اداره آگاهی کرمان اتومبیل پژوی محمدرضا‌نژاد ملایری را که‌ «شب حادثه به همراه نامزدش با آن بیرون رفته بود، در زنگی‌آباد در شمال کرمان و با فاصله چندین کیلومتری از محل کشف جسد او پیدا کنند. این اتومبیل با ریختن بنزین روی آن به آتش کشیده شده بود به طوری که موتور آن هم ذوب شده بود.»

در ۱۷ آذرماه ۸۱ نیز جسد متلاشی شهره نیک‌پور در اطراف محل کشف جسد محمدرضا نژادملایری کشف و «مادرش‌از روی بقایای جسد و تکه‌های لباس توانست دختر خود را شناسایی کند.»

در ادامه ماجرا مأموران با پیگیری تماس‌هایی که پس از کشته شدن محمدرضا نژادملایری با تلفن همراه او گرفته شده بود به سرنخ قتل‌های محفلی کرمان دست یافتند؛ محمدحمزه مصطفوی طلبه مدرسه الهادی قم، فرمانده بسیج پایگاه علی اصغر مولا و برادرزاده حسن و محمد مصطفوی کرمانی دو تن از کسانی که از آن‌ها به عنوان «شهدای دوران جنگ» یاد می‌شود.

او همزمان با بر عهده داشتن فرماندهی پایگاه بسیج علی اصغرمولا در نزدیکی بازار کرمان، در حین گذراندن دوره سربازی در «مرکز کنترل فرماندهی نیروی انتظامی کرمان» بود.

محمدحمزه مصطفوی پس احضار، ابتدا هرگونه آشنایی و ارتباط با زوج به قتل رسیده را انکار کرد، اما سرانجام پذیرفت که همراه با محمد یاعباسی و ‌محمد سلطانی دو بسیجی دیگر اقدام به بازداشت و قتل شهره نیک‌پور و محمدرضا نژادملایری کرده است.

به دلیل وابستگی‌های خانوادگی هر سه متهم با فرماندهان بسیج و سپاه کرمان و نیز مقام‌های محلی کرمان، «هنگامی که مأموران قصد داشتند برای دستگیری همدست این متهمان اقدام کنند، محمدحمزه مصطفوی با ترفندی خاص مأموران را گمراه کرد و گفت که اگر من با آنان صحبت کنم راحت‌تر تسلیم می‌شوند» اما «‌پس از رفتن نزد دو همدستش با آنان تبانی کرد تا فقط قتل محمدرضا و شهره را گردن بگیرند و منکر انجام قتل‌هایی دیگر شوند.»

چندی بعد اما علی ملکی یکی دیگر از اعضای بسیج کرمان نیز به اتهام مشارکت در این سه قتل بازداشت شد و «‌در جریان بازجویی‌ها به تصور اینکه همدستانش همه چیز را به پلیس گفته‌اند به قتل پنج نفر اعتراف کرد»، و گفت که «به جز محمدرضا و شهره‌، مصیب افشاری، محسن کمالی، و جمیله (زهرا) امیراسماعیلی را نیز به قتل رسانده‌ایم.»

به این ترتیب اسامی پنج نفر از قربانیان در پرونده قتل‌های محفلی کرمان ثبت شد، اما روزنامه‌های انتخاب و اعتماد در جریان برگزاری نخستین دادگاه این پرونده در سال ۱۳۸۲، از قول مقام‌های نیروی انتظامی کرمان شمار غیررسمی قربانیان قتل‌های محفلی کرمان را «۱۸ نفر» اعلام کردند.

عاملان و آمران؛ هر دو آزاد

محمدحمزه مصطفوی متولد سال ۱۳۶۰ و فرمانده پایگاه بسیج علی اصغر مولای کرمان، محمد یاعباسی متولد سال ۱۳۶۱، محمد سلطانی متولد سال ۱۳۶۲، سلیمان جهانشاهی متولد سال ۱۳۵۹، چنگیز سالاری متولد سال ۱۳۴۸، و علی ملکی متولد سال ۱۳۵۷ همگی از اعضای پایگاه بسیج علی اصغر مولا مستقر در مسجد آقاغلامعلی کرمان به عنوان عاملان این قتل‌ها بازداشت شدند.

همگی‌عاملان پرونده قتل‌های کرمان بنابر اقرار رسمی خود و تأکید وکلایشان در دادگاه «از اعضای پایگاه بسیج مسجد آقا‏‎ غلامعلی مسجد ارگ کرمان بودند و در زمان ارتکاب قتل‌ها، کارت شناسایی بسیج داشتند.»

وکیل محمدحمزه ‏مصطفوی و محمد یاعباسی در جریان دادگاه اول به ریاست قاضی امیری تبار اعلام کرد که هر دوی آن‌ها عضو فعال بسیج کرمان و در زمان ارتکاب قتل‌ها به ترتیب ‏در سمت فرمانده و جانشین فرمانده پایگاه مقاومت علی اصغر مولا مستقر در مسجد آقاغلامعلی کرمان فعالیت می‌کردند، و کارت و احکام‎ ‎ممهور به مهر ناحیه ‏مقاومت بسیج کرمان نیز داشتند.

علاوه براین عاملان قتل‌های کرمان در جریان تمامی دادگاه‌های خود اقرار کردند که علاوه بر در اختیار داشتن محل پایگاه بسیج علی اصغر مولا، از امکانات و ادوات دیگر بسیج از جمله چهار ‎دستگاه بی‌سیم‏‌، خودرو، دستبند استفاده می‌کردند.

متهمان در جریان برگزاری دادگاه اول گفتند که پس از سخنرانی شب تاسوعاتی سال ۸۰ محمدتقی مصباح یزدی تصمیم به انجام قتل‌ها گرفته‌اند و هدف خود را نیز «مبارزه با مفاسد اجتماعی» عنوان کردند.

محمدحمزه مصطفوی در دادگاه گفت که «آیت الله مصباح یزدی در مسجد امام حسن مجتبی در تاسوعای سال ۸۰ (۸ فروردین سال ۱۳۸۰) فرموده بود که وظیفه افراد امر به معروف و نهی از منکر است اگر طرف نپذیرفت در نوبت دوم باید او را به مقامات قضایی معرفی کرد و متعاقباً اگر این فرد به اعمال سابقه خود ادامه داده آمر به معروف حق دارد او را بکشد».

یکی از متهمین که در واقع مغز متفکر آنان می‌باشد درباره نحوه استخاره می‌گوید – بعد من هم استخاره گرفتم دیدم عدد ۶ آمد یعنی تعجیل در انجام عمل، پس من هم فکر می‌کردم در هر کاری باید استخاره کرد، وقتی دیدم خوب آمد قبول کردم که با آن‌ها همکاری داشته باشم. (ص ۱۳ رأی شعبه نهم دادگاه کرمان)

علاوه بر این در جریان چند دور محاکمه، عاملان قتل‌های کرمان از جمله محمدحمزه مصطفوی و محمد سلطانی به صراحت اعلام کردند که از سوی محمدعلی شجاع حیدری فرمانده وقت بسیج ناحیه کرمان، و محمد رئوفی‌نژاد فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران برای انجام قتل‌ها تحریک و تشویق شده‌اند.

نقش پر رنگ شماری از مقامات محلی و کشوری در قتل‌های محفلی کرمان چنان پررنگ بود که غلامحسین حیدری رئیس وقت دادگستری کرمان پیش از برگزاری نخستین دادگاه این پرونده، در نامه‌ای از آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه کسب تکلیف کرد.

آیت‌الله شاهرودی در پاسخ به غلامحسین حیدری نوشته بود «با قاطعیت ‏پیگیری فرمایید جهت ‏بررسی نقش و مداخله سایر اشخاص ‏احتمالی در ارتکاب جنایت و کشف ‏نفس‌الامر قضیه و ‏اینکه متهمان خودسرانه ‏راساً مرتکب قتل گردیده یا اینکه فرد یا ‏افرادی به‌عنوان آمر در قضیه مدخلیتی ‏داشته‌اند یا ‏خیر؟»

اما به رغم آنکه در پرونده قضایی قتل‌های کرمان بار‌ها از محمدتقی مصباح یزدی، محمدعلی شجاع حیدری فرمانده وقت ناحیه بسیج کرمان و نیز محمد رئوفی‌نژاد فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران کرمان به عنوان محرک، مشوق و افراد مؤثر بر اعضای بسیج پایگاه علی اصغرمولا برای انجام این قتل‌ها نامبرده شده اما مقام‌های قضایی تنها به اخذ یک استعلام از مصباح یزدی اکتفا کردند که در آن وی اعلام کرد: «من در این زمینه فتوایی نداده‌ام و فقط اجماع فقها را نقل کردم، ضمن اینکه گفته‌ام اگر ولی فقیه اثبات موضوع را منوط به رأی دادگاه کند و یا هر حکم حکومتی دیگری صادر کند حکم ولی فقیه لازم‌الاجراست.»

فرماندهان وقت سپاه و بسیج کرمان نیز فقط به عنوان «مطلع» یک بار به دادگاه احضار شدند و به رغم تأیید روابط خود با عاملان قتل‌های کرمان، اقرار عاملان قتل‌ها درباره تحریک و تشویق به انجام قتل‌ها را انکار کردند.

محمدعلی شجاع حیدری فرمانده وقت ناحیه بسیج کرمان حتی در ‏پاسخ به استعلام دادگاه، طی نامه‌ای حتی ادعا کرد؛ پایگاهی که قاتلان از آن استفاده می‌کردند «یک روز بعد از آخرین قتل افتتاح شده است.»

قتل‌های ایدئولوژیک با استخاره

عاملان قتل‌های محفلی کرمان در دادگاه پذیرفتند که «با طرح و نقشه قبلی» مقتولین را به محل‌هایی کشانده و بازداشت می‌کردند، و پس از انتقال به محل پایگاه بسیج و در برخی موارد در منازل خود یا مرتبطان‌شان مورد بازجویی قرار می‌دادند.

عاملان قتل‌های کرمان بنابر اعترافات خودشان در دادگاه، درباره سرنوشت بازداشت‌شدگان با استخاره تصمیم می‌گرفتند، و در صورتی که استخاره «خوب» یا «شش» می‌آمد برای کشتن شهروندان به عنوان «عجله در کار خیر» به کشتار شتاب می‌دادند.

قربانیان را به مکان‌های خلوت و متروک، و در چند مورد به باغ پسته پدر محمدحمزه مصطفوی منتقل کرده و پس از کشتن نیز جنازه آن‌ها را سر به نیست می‌کردند.

مصیب افشاری جوان ۱۹ ساله‌ای بود که در بازار کرمان به فروش نوار موزیک و فیلم مشغول بود. محمدحمزه مصطفوی فرمانده پایگاه بسیج علی اصغر مولا درباره جزئیات قتل مصیب افشاری به دادگاه گفته؛ «او را دستگیر کرده‏ داخل پایگاه آوردیم. از او سؤالاتی کردیم. پس از بازجویی استخاره کردیم که خوب آمد او را بکشیم. سلیمان (جهانشاهی) گردن او را فشار داد و من دست و پای او را گرفتم و محمد یاعباسی هم کمک داد تا اینکه دیدیم این طور نمی‌شود او را کشت. چون مسجد بود از آنجا بیرون آمدیم. او را به خانه آوردیم. صبح روز بعد او چند شماره تلفن همراه از مشروب‌فروشی‌های حرفه‌ای به ما داد. سپس او را سوار ماشین کرده به باغ پسته‌ای بردیم» و «او را در یک گودال که کمتر از یک متر بود گذاشتیم. دستان او را بستیم و سنگ بزرگی را من (محمدحمزه مصطفوی) از بالا به طرف او پرتاب کردم. سلیمان پایین دست و پای او را گرفته بود و محمد (یاعباسی) هم کمک می‌داد تا اینکه خون از سر او بیرون آمد و سلیمان چندین بار سنگ را بر سر او زد و من و محمد خاک روی او ریختیم تا اینکه خاک بدن او را پوشاند.»

محسن کمالی دلفارد به ادعای عاملان قتل‌های محفلی کرمان به اتهام «داشتن چند تخته بنگ» بازداشت شد. محمد ملکی در جریان دادگاه نخست درباره قتل محسن کمالی به شعبه نهم دادگاه عمومی کرمان گفت که «محسن کمالی را دستگیر کرده به طرف پایگاه رفتیم. در آنجا از داخل جیب او چند تخته بنگ پیدا کردیم. او را بازجویی کردیم» و «پس از استخاره او را به باغ پدر محمدحمزه مصطفوی بردیم.»

بنابر اقرار علی ملکی، آن‌ها محسن کمالی را در حالی که دست‌هایش از پشت بسته بود به طرف حوضی در این باغ بردند و او را داخل آب انداختند و «محمد یاعباسی و محمدحمزه مصطفوی بر روی کمرش پاگذاشته و سرش زیرآب رفت و من (علی ملکی) هم پا روی پای او گذاشتم که بالا نیاید. این قدر او را زیر آب گذاشتیم که جان داد.»

محمد یاعباسی دیگر عضو پایگاه بسیج علی اصغرمولا نیز درباره قتل جمیله (زهرا) امیراسماعیلی که از او به عنوان طعمه برای بازداشت افراد موردنظرشان استفاده می‌کردند، به دادگاه گفت که «آقای مصطفوی شب زنگ زد خانه ما» و «گفت فوراً بیا و ماشین را هم بیار و من رفتم دنبال علی ملکی» و «رفتیم آنجا. دیدم که به آن زن دستبند زدند و حمزه گفت او را به داخل ماشین ببرید. همین‌طور داخل شهر می‌چرخیدیم. حمزه گفت که باید او را به سر تلمبه (حوض) ببریم. مصطفوی استخاره گرفته بود، ‌گفت استخاره خوب است» و «من گفتم حمزه این زن است و من دست به جان او نمی‌زنم. گفت باشد تو اطراف را داشته باش» و من «دیدم که حمزه او را داخل آب انداخت و علی ملکی هم داخل آب بود.»

بنابر مندرجات حکم دادگاه «مکانی که مقتولین در آن با خفگی به قتل رسیده‌اند حوض آبی است که به عمق تقریبی نیم متر آب» بوده و عاملان قتل‌ها دستکم «۴ تا ۵ دقیقه» مقتولان را در آن با نگهداری زیر آب خفه کرده‌اند. عاملان قتل‌های محفلی کرمان همچنین در برخی موارد از جمله در مورد «مصیب افشاری جوان ۱۹ ساله» با روشی مشابه سنگسار او را به قتل رسانده‌اند.

هیچ یک از شعب دادگاه کرمان طی ۹ سال گذشته درباره ۱۸ مورد قتل و مفقودی دیگری که با شرایط مشابه قربانیان قتل‌های محفلی کرمان و در فاصله سال‌های ۸۰ تا ۸۱ در اداره آگاهی و نیروی انتظامی کرمان ثبت شده، تحقیقی صورت ندادند، و پرونده تنها به پنج قتلی که عاملان قتل‌ها به انجام آن در فاصله شهریور تا آبان سال ۸۱ اقرار کردند، محدود ماند.

این درحالی است که محمدحمزه مصطفوی که دادگاه از او به عنوان «متهم ردیف اول» نامبرده به دادگاه گفته بود که تحت تأثیر سخنرانی ۸ فروردین سال ۸۰ آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی تصمیم به انجام این قتل‌ها گرفته بودند.

کاریکاتور عدالت

طی ۹ سال گذشته پرونده قتل‌های محفلی کرمان در ابتدا از سوی دو شعبه مختلف دادگاه کرمان به ریاست قاضی امیری تبار و قاضی پرویزی به اعدام محکوم و حبس‌های طویل‌المدت محکوم شدند، اما هر دو بار شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور که ریاست آن را محمد سلیمی بر عهده داشت این احکام نقض کرد.

شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور «نبود دلیل بر ارتباط نامشروع متهمان ردیف‌های ۱ تا ۳» و «اعتقاد به مهدور الدم بودن مقتولان» عنوان کرده و همچنین تأکید کرده بود که «متهمان بعضاً از خانواده‌های شهید داده یا ایثارگر هستند و خود آنان در دادگاه بر این اعتقاد اصرار ورزیده و مستندات و مستمسک‌هایی برای آن، مهدورالدم بودن مقتولان، ذکر کرده‌اند.»

در سومین دادگاه اما مجید دوستعلی که در سال‌های ۸۶ تا ۸۹ با حکم محمود احمدی‌نژاد به دبیری هیئت دولت رسید، قضاوت پرونده قتل‌های محفلی کرمان را بر عهده داشت. دوستعلی نظر شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور درباره اعتقاد عاملان قتل‌های به «به ‏مهدورالدم بودن مقتولان» را پذیرفت و آنان را تبرئه کرد. اولیای دم و خانواده مقتولان به این حکم اعتراض کردند اما دیوان عالی کشور در اینجا اعتراض آنان را وارد ندانست.

آن گونه که غلامعلی ریاحی یکی از وکلای خانواده مقتولان به خبرگزاری ایسنا گفته «پس از صدور حکم تبرئه تعدادی از متهمان پرونده قتل‌های محفلی کرمان، هیئت عمومی اصراری کیفری دیوان عالی کشور تشکیل جلسه داد و ضمن نقض حکم قصاص یکی از متهمان که به تنهایی به قصاص محکوم شده بود، صدور حکم برائت تعدادی دیگر از متهمین را بر خلاف قانون و موازین شرع تشخیص داد.»

به گفته غلامعلی ریاحی، علاوه براین وکلای خانواده مقتولان از رئیس قوه قضاییه خواستند تا با استفاده از اختیارات خود و با «اعمال ماده ۱۸» تقاضای اعاده دادرسی کند، که «بر این اساس و با دستور رئیس قوه قضاییه، شعبه ۱۰۶ دادگاه جزایی کرمان رسیدگی مجدد به اتهامات پنج نفر از متهمان را در ارتباط با قتل محمدرضا نژادملایری و شهره نیک‌پور» را در دستور قرار داد.

این وکیل دادگستری همچنین گفته است که عاملان قتل‌های کرمان با گذشت نزدیک به یک دهه «به شدت از اعمال گذشته اظهار ندامت و پشیمانی کردند.»

از میان شش نفر عاملان قتل‌های محفلی کرمان، پنج نفر که دارای خانواده‌های متنفذ و وابسته به نهادهای مختلف نظامی و حکومتی هستند پیشتر با روش‌های مختلف از خانواده‌های سه قربانی دیگر پرونده رضایت گرفته بودند و در حالی که در اقاریر صریح مرتکب دستکم ۵ قتل شده‌اند از سال ۱۳۸۴ با حکم قاضی وقت پرونده، مجید دوستعلی، آزاده شده و تاکنون نیز آزاد و به زندگی خود مشغولند، و تنها زندانی پرونده قتل‌های محفلی کرمان از بدو بازداشت تکنون «علی ملکی» دستفروش عضو پایگاه بسیج علی اصغر مولاست.

...........................................................................................

منابع:

نامه آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری: «با آب دیگری وضو بسازید»



ایرج مصداقی

بسمه العلیم الخبیر
                                                                                                       اول آذر ۱۳۶۳ شمسی
السلام علی عباد الله الصالحین
جناب آقای منتظری
 «اذکر مع کل لذه زوالها و مع کل نعمه انتقالها»

این نامه از کسی به شما نوشته شده که حدود چهل و دو سال قبل با شما آشنا شد و این آشنایی از دیدار در مدرسه فیضیه قم - در حجره فوقانی جنوب شرقی مدرسه شروع شد که با مرحوم مطهری بودیم. سال ها همچنان گذشت. شما چشمتان تراخم داشت و به شما سفارش می­شد که وضو را با آب تمیزتری از آنچه در حوض کذایی آنروز وسط مدرسه ( یا از آن جالبتر حوض مدرسه دارالشفا و نیز حوض آبریزگاه گوشه مدرسه که «بالخیر» دم درب ورودی آن می­نشست  تا از کتاب و عباهای مراجعه کننده ها نگهداری کند و با آن خوش مزگیها که داشت، دل غمزده یک عده طلبه غریب و بینوا را شاد کند و با صدای مخصوصی که می­کرد ، کمی آنها را بخنداند... باری)
آری ، با آب دیگری وضو بسازید.
این مطالب را همانطور که الان به خاطرم خطور کرد نوشتم، تا خود شما هم شاید  فرصت کنید آنروزها را کاملاً به خاطر آورید.
البته آنروز شما آقای منتظری امروز نبودید، بلکه آشیخ حسینعلی  بودید و نجف­آبادی، همانند آشیخ اسد الله ( که نمیدانم الان کجا هستند) و دیگران که با آن شلوار سیاه و گیوه کذایی این جا و آنجا به سرعت حرکت می­کردید و درس می‌دادید و درس می­خواندید و ...
امروز هم اینطور است که می­بینید. سخنان شما شنیده شده و در سطح مملکت پخش می­شود. دیدارها و ملاقات ها دارید و به اصطلاح رهنمودهای نقل مجالس می­شود، که در هر 2 حال در آزمایش بوده و هستید.
 «کذالک نبلوکم بالشر و الخیر فتنته و الینا ترجعون »
اینک به گوشه ای از یادآوری های این آشنا و دوست سابق و ناصح امین توجه کنید.
                         
                                                                              علی گل­زاده غفوری

 
 
 
 
 
آیت‌الله منتظری چگونه عزیز مردم شد؟

۲۹ آذرماه ۱۳۸۸ مصادف با دوم محرم ۱۴۳۰ آیت‌الله منتظری چشم از جهان فرو بست و ۱۱ دیماه همان‌سال آیت‌الله  گلزاده‌ی غفوری نیز به میهمانی خاک رفت.
برای خیلی‌های هنوز جای سؤال است که آیت‌الله منتظری «امید امت و امام» چگونه از او و «نظام» فاصله گرفت و مورد غضب واقع شد.
او که آن‌ همه جنایت در سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۶۰ را به چشم دیده و سکوت کرده بود چه شد که در ۱۷ مهرماه ۱۳۶۵ نامه‌ی معروف خود به خمینی را نوشت و به صراحت خطاب به او گفت: «جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.»
او که چشم بر اعدام‌های گسترده‌ی سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ بسته بود چه شد که در سال ۶۷ بر خمینی خروشید و رو در روی فرمان او برای قتل‌عام زندانیان سیاسی ایستاد و بعدها اسناد آن‌‌چه را که  در آن روزها گذشته بود برملا ساخت.

چه شد به گفته‌‌های «ناصحینی» که او را به سکوت می‌خواندند گوش نکرد و ایستاد و ایستاد و ایستاد و گفت و گفت و گفت.

برای پاسخ به این دسته سؤالات بایستی بگویم:

سال ۶۳، سالی تعیین کننده برای آیت‌الله منتظری و آینده‌ی ایشان بود. برای اولین بار نمایندگان مستقیم او با جنایات هولناکی که در زندان‌های جمهوری اسلامی صورت می‌گرفت از نزدیک آشنا شدند و روشنگری زندانیانی که با نماینده‌ی آیت‌الله منتظری در زندان قزلحصار دیدار داشتند و انتقال گفته‌ها و نوشته‌ها و دیده‌ها به آیت‌الله منتظری، زمینه‌‌ساز تحولی شگرف در ایشان شد. (۱) اما اگر نبود هشدارهای امثال زنده‌یاد آیت‌الله گلزاده‌ی غفوری که مصادف بود با ایام مذکور قطعاً این تلاش‌ها آنطور که باید و شاید به بار نمی‌نشست. 

در این یادداشت نکاتی چند از نامه‌ی کوتاه و موجز آیت‌الله گلزاده غفوری به آیت‌الله منتظری و فراخوندن او به جدا کردن راهش از خمینی را مورد بررسی قرار می‌دهم. 

نامه آیت‌الله گلزاده‌ی غفوری که من او را «آقا» می خوانم‌ با «بسمه العلیم الخبیر» (به نام دانای مطلق و واقف) شروع می‌شود. «آقا» با نکته سنجی که از ایشان انتظار می‌رفت و با شناختی که از آیت‌الله منتظری داشت صفات فوق را در مورد خداوند مورد استفاده قرار می‌دهد تا به آیت‌الله منتظری در همان ابتدای کار یادآور شود که اوست «دانای مطلق و واقف به امور».
و سپس بدون آن‌که القاب عجیب و غریب و غیرواقعی مرسوم دنیای آخوندی را ردیف کند مخاطب نامه را «جناب آقای منتظری» می‌خواند. (۲)
و بلافاصله سر اصل مطلب رفته و با ذکر سخن علی‌ابن‌ابوطالب «اذکر مع کل لذه زوالها و مع کل نعمه انتقالها» به او گوش زد می‌کند که «هرگاه در لذت باشی، به یاد بیاور روزی زایل می‌شود، و اگر در هر نعمتی هستی، به خاطر داشته باش که روزی سلب خواهد شد.»

و سپس گذشته‌ی آیت‌الله منتظری را به یاد او می‌آورد. روزهایی که با چشمانی تراخم گرفته از حوضی کثیف وضو می‌ساخت و به او سفارش می‌شد وضو را با آب تمیزتری بسازد.
«آقا» با ذکر این خاطره، آیت‌الله منتظری را به گذشته می‌برد و قاطعانه به او هشدار می‌دهد که «آری با آب دیگری وضو بسازید.»
در واقع «هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این‌جاست». با توجه به شخصیت و روحیه‌ی آیت‌الله منتظری از این زیباتر و عمیق‌تر و تأثیرگزارتر نمی‌شد او را به جدا کردن راهش از خمینی و جنایاتش فرا خواند.
«آقا» با ظرافتی عجیب و خیره‌کننده «نظام» و راه و روش خمینی را همچون آب کثیف حوض کذایی وسط مدرسه‌ی فیضیه قم و مدرسه‌ی دارالشفا و حوض آبریزگاه گوشه مدرسه، آلوده می‌خواند و پرهیز از آن را واجب.
 «آقا» خوش‌مزگی‌های «بالخیر» را که کتاب‌ها و عباهای مراجعه‌ کنندگان به حوزه را نگاه می‌داشت یادآور شده و هنر او را به رخ آیت‌‌ الله منتظری می‌کشد. «بالخیر» هنری نداشت الا این که «دل غمزده» یک عده طلبه «غریب و بینوا» را «شاد کند» و «کمی آن‌‌ها را بخنداند».
 «آقا» بی جهت موضوع «دل غمزده» و «غریب و بینوا» را پیش نمی‌کشد.
سه سال از سرکوب گسترده‌ی پس از ۳۰ خرداد ۶۰ گذشته است. با اشاعه و بسط شیوه‌های گوناگون سرکوب، چهره‌ی ایران دیگرگون گشته و آداب و سنن ارتجاعی مذهبی، چونان پرده‌ و روپوشی سیاه، کشوری را که هنوز روزگاری چند از شادی و سرورش نگذشته بود، در اندوه و ماتمی بزرگ فرو برده است. کوچه‌ها و خیابان‌ها را سکوت و حزنی عمیق فرا گرفته. اخبار تکان‌دهنده و گاه غیرقابل تصور اعدام‌های دست‌جمعی جوانان و نوجوانان و عبور گاه و بی‌گاه کارناوال‌ جنازه‌‌ی قربانیان جنگ در شهرها، شوق زیستن و امید را در آدمی می‌کُشد. لباس‌های رنگارنگ با زور سرنیزه و چماق و تکفیر از فضای جامعه رخت بر بسته و رنگ‌ها خاموشی گزیده و تیرگی و کدورت مسلط شده است. دیگر ترانه‌ای در خیابان‌ها زمزمه نمی‌شود. نوحه‌های گوش‌خراش و شیون‌های عزاداری، چهره‌ی شهرهای میهن را در هم ‌کشیده است. اجتماع مردم تنها در آیین‌های مذهبی و عزاداری دیده می‌شود. آن هم به شکلی حزن‌انگیز و غم‌آلود، شیون‌‌کنان و بر سر زنان، در حالی که بر مرگ عزیزانشان مویه می‌کنند. ملت ایران در میهن و زادگاه خود «غریب و بینوا» گشته‌ است.

 «آقا» وقتی از «شادی» و «خنده» می‌گوید می‌داند مخاطبش کیست و چه می‌گوید. او به یکی از مسئولان نظامی نامه می‌نوشت که خون به دل مردم کرده بودند و جز اشک و آه، ارمغانی برای مردم نداشتند.
او پس از گذشت ۴۲ سال، «یاد کسی را به خیر می‌کند» که دل‌‌های «غمزده» را «شاد» می‌کرد و آن‌ها را کمی، تنها «کمی‌ می‌خنداند».

«آقا» در ادامه، موقعیت دیروز «حضرت‌ آیت‌الله‌‌ العظمی منتظری امید امت و امام» را گوشزد می‌کند؛ دورانی که «آشیخ حسینعلی» بود و «شلوار سیاه» به تن داشت و «گیوه‌ کذایی»  به پا.

مسئولیت‌های امروز او را یادآور شده و از زبان قرآن به «آزمایش الهی»‌ اشاره می‌کند. «نبلوکم بالشر و الخیر فتنته و الینا ترجعون»( آری) «شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود و به سوى ما بازگردانيده مى‏شويد» (آیه ۳۵ سوره‌ی انبیا).

 «آقا»در این نامه از آیت‌الله منتظری می‌خواهد که سکوت خود را بشکند. به او گوشزد می‌کند که «سخنانش» شنیده می‌شود و در سطح مملکت پخش می‌شود. به دیدارها و ملاقات‌های او اشاره می‌کند و به این ترتیب بر «مسئولیت» او در قبال آن‌چه در کشور می‌گذرد پای می‌فشارد.

 «آقا» نامه را با عنوان «آشنا و دوست سابق و ناصح امین» پایان می‌دهد. او در تاریخ اول آذرماه ۱۳۶۳ آیت‌الله منتظری را شریک در جنایات خمینی می‌داند و کسی که از «حوض کثیف و آلوده‌ی نظام» وضو می‌‌سازد. به همین دلیل پرهیز می‌کند که خود را دوست دیرینه و قدیمی او بخواند و آگاهانه از عبارت «دوست سابق» استفاده می کند و به این ترتیب بر فاصله‌ی خود با نظام تأکید می‌کند و به آیت‌الله منتظری یادآور می‌شود که امروز با موقعیتی که او دارد و با سکوت تأییدآمیزی که پیشه کرده «دوستی»‌ای با او ندارد و هرچه بوده مربوط به گذشته است و چنانچه با «آب دیگری وضو بسازد» می‌تواند دوباره در زمره‌ی دوستان او قرار گیرد.

پیام «آقا» ساده و در عین حال رساست. هرکس که می‌خواهد «دوست» او باشد قبل از هرچیز بایستی از «آب دیگری وضو بسازد».

«آقا» به عنوان «ناصحی امین» و متفاوت از دیگر «ناصحینی» که آیت‌الله منتظری را احاطه کرده بودند، گفت و گفت و گفت و آیت‌الله منتظری پیغام او را به گوش جان شنید و شنید و شنید و خروشید و خروشید و خروشید و این گونه بود که از «چاه» ذلت و جنایت خمینی به درآمد و «عزیز» مردم شد.


ایرج مصداقی ۷ آذرماه ۱۳۹۰



پانویس:
۱- در مهرماه ۱۳۶۳ گفتگویی طولانی با حجت‌الاسلام انصاری نجف آبادی که در زندان قزلحصار با نام حجت‌الاسلام ناصری حضور می‌یافت داشتم. به اصرار او در دفترچه‌ای ۴۰ برگ آن‌چه را که در زندان‌های جمهوری اسلامی می‌گذشت و من شاهدش بودم و یا بر سرم آمده بود نوشته و تحویل دادم. چند روز بعد آقای انصاری نجف‌آبادی به من اطلاع داد که دفترچه‌‌ی مزبور را شخصاً به دست آیت‌الله منتظری داده‌ است. شرح گفتگوی من با آقای انصاری نجف‌آبادی در جلد دوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» آمده است. 

 ۲- برای پی بردن به منش و فرهنگ والا و زلال «آقا» آن را مقایسه کنید با فرهنگ «آخوند» تازه به دوران رسیده‌ای چون محسن کدیور که در یک بحث طلبگی آخوند جنایتکاری همچون محمد جواد فاضل لنکرانی را که در قتل رافق تقی نویسنده آذری اظهار شادمانی کرد «صدیق» و «معزز» و «آیت‌الله» و «وارث مسند مرجعیت و فقاهت» می‌خواند و می‌نویسد:

 «صدیق معزز آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته
سلامتی و توفیق شما را از خدای بزرگ خواستارم. موقع را مغتنم شمرده سالهائی را که مشترکا از محضر اساتیدی که اکنون در جوار رحمت ایزدی آرمیده اند استفاده می کردیم به نیکی یاد کنم. امیدوارم شما به عنوان وارث مسند مرجعیت و فقاهت مرحوم والدتان همچون ایشان استقلال حوزه ها را پیگیری فرمائید. »

رافق تقی اواخر آبان‌ماه گذشته به فتوای پدر محمد جواد فاضل لنکرانی به ضرب چاقو در آذربایجان از پای درآمد.  
کدیور از معنا و مفهوم ایدئولوژیک کلمات یاد شده به ویژه در فرهنگ قرآنی به خوبی آگاه است و به کارگیری‌ آن‌ها برای آخوند جنایتکاری که در مرگ یک نویسنده به شادی و سرور پرداخته بی‌جهت نیست.
«صديق» در فرهنگ قرآنی به انسان‌های بسار راستگویی اطلاق می‌شود که با عمل‌شان گفتارشان را تصدیق کرده‌اند و از این بابت ارج و قرب زیادی نزد خداوند دارند.  قرآن مقام صديقين را بعد از انبياء ذکر کرده و آن‌ها را بالاتر از شهدا می‌داند. در آيه 69 سوره نساء آمده است:
 «وَ مَن يُطِعِ الله وَ الرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الّذين اَنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النبينَ وَ الصديقينَ و الشُهداءِ وَ الصّالحين وَ حَسُنَ اُولَئِکَ رفيقاً"« وآنان که از خدا و رسول اطاعت کنند، البته با کساني محشور خواهند شد که خدا به آنها لطف و عنايت کامل فرموده يعني با پيامبران و صديقان و شهيدان و شايستگان، و اينان در بهشت چه نيکو رفيقاني هستند .»
در قرآن از سه نفر به عنوان «صدیق» یاد شده که عبارتند از  ادریس پیامبر «و اذکر في الکتاب ادريس انّهُ کان صديقاً نبياً»، یوسف پیامبر «يُوسُفْ ايُّها الصديق» و حضرت مریم «وَ امُّهُ الصديقه». در فرهنگ شیعه نیز از علی‌ابن‌ابی‌طالب به عنوان «صدیق اکبر» و فاطمه زهرا به عنوان «صدیقه» یاد می‌شود.
تصورش را بکنید کدیور «صدیق» را برای چنین جانی‌ای کافی ندانسته و «معزز» به معنای توانا کرده شده و ارجمند گردانیده شده و «آیت‌الله» و «وارث مسند مرجعیت و فقاهت» را نیز به آن اضافه می‌کند.

سفارت رژیم در انگلیس تعطیل و دیپلمات - تروریستهای آن اخراج شدند




جعفر پویه
پس لرزه های حمله تروریستی عوامل رژیم ولایت فقیه به سفارت انگلیس یکی پس از دیگری گریبان دزدان و غارتگران بحران آفرین را می گیرد. روز گذشته ویلیام هیگ، وزیر خارجه انگلیس با خواندن بیانیه ای در پارلمان انگلیس گفت: "دستور تعطیلی فوری سفارت ایران در بریتانیا صادر شده و به کارمندان این سفارت‌خانه ۴۸ ساعت فرصت داده شده که خاک بریتانیا را ترک کنند."
او توضیح داد: "سفارت بریتانیا در ایران تعطیل شده است و اگر بریتانیا قادر به کار کردن در ایران نباشد، سفارت ایران در لندن نیز باید کاملا تعطیل شود."
این درحالی اتفاق افتاد که روز قبل از آن کشور نروژ اعلام کرده بود به دلیل نگرانی از ناامنی در ایران، سفارت خود در تهران را به طور موقت تعطیل کرده است.
همچنین روز گذشته کشورهای فرانسه و آلمان اعلام کردند که سفرای خود را برای رایزنی درباره حمله غیرقابل قبول به سفارت انگلیس از تهران فراخوانده اند.
در تهران عوامل رژیم نسبت به اقدام شدید دولت انگلیس واکنشهای متفاوتی از خود نشان داده اند. در حالی که وزارت خارجه رژیم از اعمال بسیجیها و ماموران لباس شخصی در حمله به سفارت انگلیس ابراز تاسف می کند، علی لاریجانی، رییس مجلس آخوندها با حمایت از این اعمال تروریستی و تخریب گرانه، آن را "نمادی از فضای افکار عمومی مردم ایران" می نامد. لاریجانی در کرسی ریاست مجلس آخوندها کلماتی به زبان آورد که حکومتی بودن این اعمال بی شرمانه را نشان می دهد. او گفت: "با رفتار دیپلماتیک نمی توان رفتار و روشهای خصمانه را تحت الشعاع قرار داد و حرکت دانشجویان در انتقاد به این وضعیت بود."
این است که هیچ کسی در هیچ جای دنیا این عملیات هجومی و تخریبگرانه علیه سفارت یک کشور و غارت و آتش زدن اموال آن را که ناقض قوانین بین المللی و کنوانسیونهای آن است را خودسرانه یا "خودجوش" ندانسته و آن را دستوری و سازمان دهی شده می دانند؛ به طوری که ویلیام هیگ در پارلمان انگلیس می گوید:
 "ایران کشوری است که در آن رهبران مخالفان در بازداشت خانگی هستند، بیش از ۵۰۰ نفر در سال جاری اعدام شده اند و اعتراضهای واقعی در آن بی‌رحمانه سرکوب می‌شود... این که مقامهای ایرانی نتوانند از سفارت‌خانه ما محافظت کنند یا این که این حملات بدون درجاتی از رضایت در داخل رژیم ایران انجام شده باشد، ساده‌انگارانه است."
گفته ویلیام هیگ را رییس نهاد نمایندگی خامنه ای در دانشگاه ها تایید می کند که ضمن حمایت از حمله کنندگان می گوید: "دانشجویان با این اقدام نشان دادند که کانون فتنه را پیدا کرده اند."
از سوی دیگر، موسا قربانی، عضو کمیسیون حقوق قضایی مجلس نیز گفت: "دانشجویانی که دیروز وارد سفارت انگلیس شدند، بخشی از تشکلهای رسمی و موثر درون نظام هستند که به تشخیص تکلیف خود اقدام کرده اند."
به این دلایل است که دستور تعطیلی سفارت رژیم و اخراج کارکنان آن از انگلیس صادر می شود.
این درحالی است که شورای امنیت سازمان ملل متحد با رای هر 15 عضو خود حمله به سفارت انگلیس را محکوم کرده است. همچنین دولتهای سوئد و دانمارک با فراخواندن سفیر رژیم به وزارت خارجه خود به شدت نسبت به این عمل بی شرمانه اعتراض کرده اند. هلند نیز سفیرش را فراخوانده و ایتالیا در حالی پیگیری تعطیلی سفارت خود در تهران است.
به نظر می رسد دست پیش گرفتن رژیم برای حمله که پایورانش در روزهای گذشته آن را بهترین دفاع ارزیابی کرده بودند، به ضد خود تبدیل شده و رژیم ولایت فقیه را در یک بن بست دیپلماتیک قرار داده و راه های فرار را برای او بسته است.
در روزهای آینده یا رژیم باید به طور علنی از این اعمال خود به غلط - کردم بیفتد یا اینکه خود را برای مشکلات دیپلماتیک و بحران بین المللی بیشتر آماده کند؛ موقعیتی دو سرباخت که طراحان حمله به سفارت انگلیس تصور آن را نمی کردند.

Rafiq Tağı رافق تقی و داستانِ هولناکِ ارتداد

Anjali Kamat Reports on Pending Results of the First Post-Mubarak Electi...

1 12 Dael, Daraa أوغاريت داعل حوران اقتحام الدبابات المدينة

دونقاش بزرگ انسان و طبيعت

رفتار خشن آخوند قمی

Word of the Day: Reserve Requirements

US Fed Buys Europe Some Time

Police more militarized than ever

Police State Canada: From the McDonald Commission to the G20

تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنرانی مهدی اصلانی در پارلمان اروپا

مهدی اصلانی
آن‌چه از دست‌تان بر می‌آيد برای ثبت و حفظِ خاوران، اين مهم‌ترين بنای يادبود و سند جنايت جمهوری اسلامی دريغ نکنيد و کشتار تابستان ۶٧ را مصداق جنايت عليه بشريت به رسميت بشناسيد و برخوردی شايسته‌ی قاتل داشته باشيد!
مهدی اصلانی ـ ويژه خبرنامه گويا
خانم‌ها، آقايان سلام بر شما.از شما متشکرم که اين فرصتِ مغتنم را در اختيار من قرار داده‌ايد.
اين نخستين بار نيست که جمهوری اسلامی از ورود هيئت‌های نمايندگی به ايران جلوگيری به عمل می‌آورد. به عنوان نمونه چندی پيش نيز و پس از آن‌که جامعه‌ی جهانی از سر تعامل همه‌ی پيش‌شرط‌های نظام اسلامی مبنی بر غير اروپايی و مسلمان و مرد بودن گزارشگر ويژه سازمان ملل را پذيرفت، از ورودِ آقای احمد شهيد به ايران ممانعت به عمل آوردند.
خانم‌ها آقايان! اگر شما به گونه‌ای ادواری با اين شکل از عدم تعاملِ اين عنصر شرير و اصلاح‌ناپذيرِ جامعه‌ی جهانی يعنی نظام اسلامی مواجهه می‌شويد، اين نظامِ خدا‌سالار از بدو تولدش، روزانه بی‌‌هيچ تعاملی با شهروندان خود، نوعی تحقير اجتماعی را بر جامعه‌ی ايرانی تحميل کرده است.
شما قرار بود در سفرتان به تهران با مسئولينِ نظام اسلامی در مواردی هم‌چون حقوق بشر و برنامه‌ی هسته‌ای "گفت‌و‌گوی سازنده" داشته باشيد. پس به من اجازه دهيد کمی از موقعيت خود و ارتباط آن با نقض حقوق بشر و غيرِ ‌سازنده بودنِ اين حد از تعامل بگويم.
من يکی از بازمانده‌گان کشتار سراسری در زندان‌های ايران در تابستان سال ۱۳۶٧ هستم. سالی که پس از پايانِ جنگ ايران و عراق به فرمانِ بالاترين مقامِ مذهبی- سياسی ايران آيت‌الله خمينی و هم‌راهی و هم‌دستی تاًئيد‌آميزِ تمامی کار به‌دستان نظام اسلامی که بسياری‌شان در مقام قضاوت و مسند قدرت هستند دست‌کم نزديک به چهار هزار نفر زندانی حکم گرفته‌‌ی نظام اسلامی در فاصله‌ای کم‌تر از يک ماه در مقابل هيئتِ مرگِ منصوب از جانب آيت‌الله خمينی که يادآور دادگاه‌های تفتيش عقايد در دوران مدرن بود قرار گرفته و سهميه‌ی گورستان‌های بی‌نام و نشان شدند. تکرار می‌کنم دست‌کم نزديک به چهار هزار نفر. اين کشتارِ بی‌بديل که به جهت سکوتِ همه‌ی دولت‌مردان وقت هم‌چنان در نظام اسلامی يک رازِ دولتی است، متاسفاًنه در زمانِ وقوع با سکوتی جهانی نيز مواجه شد. شادمانی از پايان يافتن جنگی هشت ساله و بازگشت جمهوری اسلامی به جامعه‌ی جهانی و کمک به بازسازی و سهم‌بری از نفت و ديگر مزايای اقتصادی بی‌ترديد در چشم بستنِ بر آن اسيرکشی نقشی انکارناپذير داشت.
خانم ها آقايان! شما در سفر احتمالی‌تان به ايران فرصت نمی‌کرديد يا اين فرصت به شما ارزانی نمی‌شد تا از مکانی که می‌خواهم به شما معرفی کنم، ديدار کنيد. اين مکان گورستانی متروکه در کيلومتر سيزده جاده‌ی خراسان در جنوب شرقی تهران است. گورستانی که پس از انقلاب دفن‌گاه بی‌خدايان، مشرکان و کفار و بهائيان شد. اين گورستان که حکومتيان آن را لعنت‌آباد نام نهادند، امروز از جانب خانواده‌های قربانيان گلزار خاوران ناميده می‌شود. خاوران امروز مکانی است برای فراموش نکردن. آن‌چنان که آشويتس و داخائو نزد همه‌گی‌مان چنين مرتبتی دارد. خاوران دفن‌گاه پاره‌ای از روشنفکران و فعالين سياسی ايرانی است که تنها به جهت داشتن فکر مخالف در گورهايی بی‌نشان جای گرفته‌اند. هنوز دفن‌گاه هزاران اعدامی ديگر بر ما دانسته نيست. در تابستان شصت و هفت اما به جهتِ ابعاد و ويژه‌گی جنايت، اعدام‌شده‌گان را پس از دار زدن، با کاميون‌های يخچال‌دار حمل گوشت بدين مکان حمل و شبانه در گورهای جمعی پنهان کرده‌اند.
خاوران تنها گورستانی از اين دست نيست که مشهورترين آن است. اغلب گورهای جمعی پس از سرنگونی‌ی حکومت‌ها کشف می‌شوند و محافل حقوق بشری از آن‌ها به عنوانِ اسنادِ آشکارِ جنايت عليه بشريت سخن به ميان می‌آورند. خاوران را اما مادرانِ ايران‌زمين زمانی کشف کردند و با چنگ و ناخن شخم زدند، که هنوز حکومت اسلامی پابرجا است. خاوران شناسنامه‌ی دگرانديش کُشی نظام اسلامی می‌باشد.
برای يافتن اورانيوم غنی شده و برنامه‌ی اتمی جمهوری اسلامی شما نيازمند دستگاه‌های پيچيده و ماهواره‌های فوق مدرن هستيد، اما اگر گذارتان به گورستان خاوران افتاد، با کمی خراش خاک به استخوان می‌رسيد. حفاری خاوران يعنی کشف استخوان هزاران جان جوان و غيبت انسان. حکومتيان بارها قصد تخريب و تغيير جغرافيای اين مکان را داشته‌اند. مادران خاوران اما اين گورستان را برای روز دادخواهی عادلانه که دور نيست حفظ کرده‌اند.
امروز که اين شانس نصيب من شده تا از اين مکان خواستِ هزاران خانواده و وجدانِ زخمی و بيدار، که جز دادخواهی عادلانه نمی‌باشد را پژواک دهم، آن‌چه از دست‌تان بر می‌آيد برای ثبت و حفظِ اين مهم‌ترين بنای يادبود و سند جنايت جمهوری اسلامی دريغ نکنيد و کشتار تابستان ۶٧ را مصداق جنايت عليه بشريت به رسميت بشناسيد و برخوردی شايسته‌ی قاتل داشته باشيد! متشکرم.
ـــــــــــــــ
* اين سخنرانی در روز سه‌شنبه هشتم آذرماه ۱۳۹۰ (۲۹ نوامبر ۲۰۱۱) در پارلمان اروپا - بروکسل ايراد شد.

به سوی نظامی شدن بیشتر





جعفر پویه

دورخیز نیروهای سپاه پاسداران برای قبضه پستهای کلیدی در رژیم جمهوری اسلامی، پس از جنگ و در دوره زمامداری هاشمی رفسنجانی آغاز شد. وارد کردن نیروهای وزارت اطلاعات در فعالیتهای اقتصادی و واگذاری پروژه های نان و آب دار زیر نام "سازندگی"، به ویژه سد سازی به واحد مهندسی جنگ سپاه، سنگ بنایی شد برای وارد شدن هرچه بیشتر نظامیان در ساختار اقتصاد حکومتی رژیم ولایت فقیه. چندان طولی نکشید که افرادی از سپاه پاسداران با حفظ سمت و یا با استعفای ظاهری، در پستهای متفاوت به نقش آفرینی پرداختند.
حضور شماری از این نیروها در راس بعضی از موسسات مالی و سیاسی باعث شد تا فرماندهان سپاه اندک اندک به فکر محکم کردن جا پای خود در نهادهای قدرت باشند. بعد از "دولت سازندگی" رفسنجانی که بخش "سازندگی" آن را بیشتر واحدهای مهندسی سپاه به عهده داشت، در زمان دولت به ظاهر اصلاح طلب خاتمی، نقش سپاه در کنترل اهرمهای قدرت بیش از گذشته پر رنگ شد. دخالت سپاه در امور جاری تا جایی پیش رفت که خاتمی ناتوان از افتتاح فرودگاه تازه تاسیس "امام خمینی" به دلیل اشغال نظامی آن توسط سپاه، مجبور به برکناری شرکتهای ترکی شد که بخش خدمات فرودگاه را در مناقصه به عهده گرفته بودند. این باج خواهی علنی و با زور، از چشم بسیاری از تحلیلگران دور نماند. همان زمان می شد حدس زد که سپاه با گامهایی استوار و حساب شده برای قبضه بخشهایی از قدرت پیش می رود.

اختلاف بین علی خامنه ای و جناح به اصطلاح اصلاح طلب که نگران آینده رژیمی بود که برای برپایی آن از هیچ شناعت و فرومایگی روی نگردانده بود، تا جایی پیش رفت که خامنه ای با طراحی یک انتخابات مهندسی شده، همه آنان را از دایره قدرت به بیرون پرتاب کرد و در مرحله بعدی که تا انتخابات آینده ریاست جمهوری طول کشید، آنها را به زندانهای نموری سپرد که در گذشته، خود حکمرانان آنها بودند. همه اینها میسر نمی شد مگر با اتکا به نیروی نظامی و سازمان یافته سپاه پاسداران. اما در این همدستی در جارو کردن رقبا از قدرت با علی خامنه ای، سپاه بخشی از قدرت را به عنوان سهم خود دریافت کرده و با به کار گماری نیروهایش در پستهای وزارت و بخشهای میانی مدیریت، حضورش را تثبیت کرد.
محمود احمدی نژاد که از اطلاعات سپاه آمده است، در موقعیت ریاست جمهوری جدید، خود را حلقه واسطی تصور می کند که بین نظامی امنیتیها و خامنه ای قرار دارد. به این دلیل او نه تنها خود را نماینده نظامی امنیتیهای وارد شده در اقتصاد و سیاست رژیم می داند، بلکه با اعتمادی که به ظاهر خامنه ای به او دارد، خود را امین بیت او نیز قلمداد می کند. اما عناصری که در دستگاه خامنه‌ای به رتق و فتق امور مشغولند، این نقش را برنمی تابند و باعث کشاکش در این میانه می شوند. این افراد با اردوکشی در برابر رییس دولت و وادار کردن احمدی نژاد به طرح موضوعاتی که می تواند مشکلاتی بین او و ولی فقیه پیش آورد، میانه را شکراب می کنند تا موقعیت به خطر افتاده خود را اندکی ترمیم کنند. کشاکش بین بیت رهبری و دولت، کار را به جایی می رساند که تبلور آن در درگیری بین سران سه قوه خود را بازتاب می دهد. علی لاریجانی که از معتمدین بیت رهبر از گذشته دور تا کنون است، در پست ریاست قوه مقننه، آنچنان با دولت دست به گریبان می شود که صدای آن در دورترین دخمه های رژیم نیز پژواک پیدا می کند. درگیری مجلس و نهاد ریاست جمهوری نیز به آن حد اوج می گیرد که زمزمه طرح عدم کفایت رییس جمهور در مجلس شنیده می شود. این کشاکش بیش از آن که مشکلی از باند حاکم که به گمان علی خامنه ای اکنون با بیرون ریختن "دوم خرداد"یها یکدست شده حل کند، به تشتت در اردوی خودی می انجامد. نماینده باند نظامی امنیتیها بیرق انشعاب بر می افرازد و کشمکش بین بیت رهبر با همکاری مجلس و قوه قضاییه و نهاد ریاست جمهوری بالا می گیرد. اتهام پیاپی دو طرف به یکدیگر و پرخاشگری و لفاظیهای پر سر و صدا از تریبونهای گوناگون، صف بندی دو طرف در برابر یکدیگر را مستحکم تر نشان می دهد. هشدارهای علی خامنه ای برای پایین کشیدن فتیله این درگیریها تا کنون کار ساز نبوده و دو طرف ماجرا هر کدام راه خود را می روند. اما در این میانه نیروهای سپاه پاسداران که خود بخشی از قدرت و دست اندر کار چند وزارتخانه هستند، چندان درگیر نیستند و بیشتر به عنوان نظاره گر ماجرا خودنمایی می کنند.
سرکوب جنبش برآمده پس از انتخابات مفتضحانه ریاست جمهوری، به مدد سپاه و بسیج و همکاری نیروهای اطلاعاتی میسر می شود. این نمایش قدرت سپاه و ابزارهای آن در سرکوب مردمی که برای حقوق اولیه خود به میدان آمده بودند، اگر چه توانست علی خامنه ای را از سرنگونی حتمی برهاند، اما حریف قدرتمندی را در برابرش نمایان کرد که توان عملیاتی بالایی در حوزه های متفاوت دارد. هرچند کسانی چون مصطفی محمد نجار در وزارت کشور، احمدی وحیدی در وزارت دفاع، مجید نامجو در وزارت نیرو، حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات، صادق محصولی در وزارت کشور و وزارت رفاه از عناصر سپاه کرسیهای وزارتخانه های مختلف را اشغال کرده اند، اما واگذاری وزارت نفت به فرمانده قرارگاه خاتم سپاه، گام بزرگی است که این نهاد نظامی در جهت قبضه بیشتر قدرت برداشته است. دستیابی به گلوگاه اقتصادی رژیم و به چنگ آوردن آن آرزویی است که سپاه با ممارست و تلاش بسیار آن را به واقعیت نزدیک کرده است. اما این همه کار نیست؛ حرکت به سوی وزارت خارجه نیز از آن گامهایی است که سپاه برداشته و به طرف آن دور خیز کرده است. هرچند سفارتخانه های مختلفی در چند کشور خارجی در اختیار نمایندگان سپاه قرار دارد، اما دورخیز سپاه برای به دست گرفتن اهرم این وزارت خانه را نمی شود ندیده گرفت. در این حالت، یکی از بهترین وضعیتها برای نیروهای بخش خارجی سپاه با توسل به موقعیت دیپلماتیک مهیا می شود.

همه اینها را باید در کنار نمایندگانی از مجلس که سابقه سپاهی گری دارند یا از این ارگان نظامی رهسپار انجام وظیفه در مجلس شده اند چید تا موقعیت سپاه در هرم قدرت رژیم ولایت فقیه بیشتر واضح شود.
اگرچه در کشاکش بیت علی خامنه ای با احمدی نژاد، عناصر بیت موفق به متزلزل کردن موقعیت او نشده اند، اما توانسته اند میانه احمدی نژاد با خامنه ای را شکراب کنند. در این میان دستیابی به بخشهایی از اسناد وزارت اطلاعات توسط احمدی نژاد و گروکشی او از آن به خوبی تا کنون عمل کرده است. برملا شدن اختلاس سه هزار میلیاردی از بانک صادرات کار را به جایی رساند که بسیاری تصور می کردند آخرین میخ بر تابوت دولت احمدی نژاد کوبیده شده است. اما گذر زمان ثابت کرد، باندی که او برای خود سازمان داده، آب دیده تر از آنی است که با ابزاری این چنین از میدان بدر رود. کشاندن شمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد و دارایی دولت به مجلس برای استیضاح، تلاش بیهوده ای بود که در صحن مجلس ناکام باقی ماند. حضور احمدی نژاد در روز استیضاح در مجلس با پرونده ای زیر بغل، بسیاری از مجلس نشینها را به سکوت وادار کرد. نصیحت علی لاریجانی به مجلس نشینها برای رای ندادن به استیضاح، مفتضح تر از آنی است که بشود توضیح داد. جالب این که در این روز بیش از 60 نفر از نمایندگان مجلس غایب بودند؛ غیبت آنها در جلسه ای به این مهمی نمی تواند اتفاقی باشد.
همچنین استعفای علی مطهری به دلیل مسکوت گذاشتن طرح سووال از رییس جمهور و شایعه در دستور قرار گرفتن آن و تشکیل جلسه برای بررسی این استعفا و عدم رای مجلس به آن، و تکذیب شایعه در دستور قرار گرفتن سووال از رییس جمهور پس از ابقای علی مطهری، بیشتر به یک بازی کودکانه شبیه است تا عملکرد یک نهاد قانونگذاری کشور. این بازی برای سر دواندن مطهری و ترس مجلس از احمدی نژاد برای سووال از او توسط لاریجانی طراحی شده بود.
اما پرونده زیر بغل احمدی نژاد و حکایتهای اطراف آن به حدی بود که ترکشهایی از آن به علی خامنه ای هم اصابت کرد. پچ پچهایی مبنی بر این که احمدی نژاد اسنادی از دخالت رهبر در مواردی چند در گذشته و حال در دست دارد، اگر نادرست نیز باشد، توانسته در به زیر سووال کشیدن او کارا باشد. جنجال اختلاس بانک صادرات و ابعاد آن، بر ملا شدن اختلاس در سازمان تامین اجتماعی و تلاش برای پوشاندن آن، و چندین پرونده سنگین دیگر، همه و همه حکایت از سیستمی به غایت فاسد دارد.

به جز آن، افشا شدن ابعاد مختلفی از دزدی و قاچاق در بیرون و داخل کشور و مبادله پولهای کلانی در سیستم فاسد، حیثیت رژیم را برباد داده است. به زبان راندن لغت "برادران قاچاقچی" توسط احمدی نژاد و برملا شدن گردش مالی کلاهای قاچاق معادل گردش پولی واردات قانونی، گواه دست داشتن عناصر بلند پایه حکومتی در این مبادلات است. هرچند احمدی نژاد سعی کرد تا با برملا کردن اسکله های قاچاق و جلوگیری از واردات با عنوانهای محرمانه و نظامی، توپ را در زمین نظامیهای دست اندرکار بیندازد، اما عدم موفقیت او در این کار حتا با افشای ابعادی از قاچاق اسلحه و مواد مخدر در خارج کشور نتوانست اندکی سپاه را به عقب براند.
فرار ارز از سبد دولت و گامهای بلند گرانی ارزهای خارجی و سکه نشان می دهد که اعتبار دولت و در کل رژیم، در پیش چشم صاحبان سرمایه ها از بین رفته است. به همین دلیل کمتر کسی است که با وضعیت موجود حاضر باشد سرمایه خود را به پول حکومتی تبدیل و یا درگیر معادلاتی کند که هیچ امیدی به آنها نیست. به همین دلیل صاحبان سرمایه ها، پولهای خود را تبدیل به ارز خارجی یا سکه و طلا می کنند. این امر نشانه بی ارزش بودن پول ملی و عدم اعتبار آن در پیش چشم مردم است.
بی دلیل نیست که کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل شده و سیل بیکاران به خیابانها روانه می شوند. اما در عوض دولت و سردمداران حکومتی دایم به دروغ خبر از ایجاد میلیونها شغل جدید می دهند. در کشوری که آمار امنیتی است و مراکز متفاوت آمار یا تعطیل شده و یا مجاز به انتشار آن بدون صلاح دید متولیان امر نیست، پیدا کنید اعتبار این حکومت را نزد کسانی که می خواهند در اقتصاد آن سرمایه گذاری کنند یا وارد روابط مالی و پولی شوند؟

هر چقدر امواج گرانی و بیکاری بیشتر بالا می گیرد، تلاش برای زنده ماندن نیز به موازات آن بیشتر می شود. در چنین وضعیتی آمار کسانی که حاضر به پوشیدن لباس سپاه پاسداران باشند، زیادتر از گذشته است. به جز اندک حقوقی که می تواند کفاف زندگی آنها را بدهد، امتیاز عضویت در نهاد سرکوب و دزد و صاحب قدرت نیز جلوه هایی دارد که می تواند بسیاری را بفریبد. باز از این وضعیت آشفته و به غایت غیر انسانی، این سپاه و ارگانهای دیگر آن همچون بسیج است که سود می برند و بر تعداد افراد خود می افزایند.
در حالی که در طرف دیگر ماجرا در داخل حکومت، درگیری با شدت بسیار ادامه دارد، افراد گردآمده به دور احمدی نژاد به سردمداری مشایی، "گروه انحرافی" نامیده شده و به زیر ضرب کشیده می شوند. عده ای از آنان دستگیر و به زندان می روند و با بازجوییهای سنگین تلاش برای پرونده سازی شروع می شود. اما اینها کسانی هستند که با همان کارتی بازی می کنند که عناصر بیت رهبر و راستهای رژیم تا کنون علیه دیگران به کار گرفته اند. تعدادی از نزدیکان احمدی نژاد صاحب مدارک جعلی اعلام می شوند، دولت او فاسد ترین دولت تا کنون نام می گیرد. "منحرفین" اطراف او به شیوه های متفاوت از تریبونهای مختلف کوبیده می شوند، اما آنها هر روز بیشتر می شوند و در نهایت بسیاری معتقدند با همه این حرفها، بیشترین کرسیهای مجلس آینده را این گروه قبضه خواهد کرد.
برای برگزاری یک انتخابات مهندسی شده و کم خسارت از مدتها قبل تلاش بسیاری شروع شده است. اما بهم پاشیدگی در زیر خیمه نظام آنچنان آشفتگی ای به وجود آورده است که تلاش شبانه روزی کسانی که علی خامنه ای برگمارده بود تا جبهه ای یکدست از جریان موسوم به اصولگرایی بسازند تا شاید ریزش نیرو و شکاف در آن را به حداقل برسانند، ناکارآمد تر از همیشه می نماید. آیت الله مهدوی کنی پس از سالها دوری از قدرت با پادرمیانی خامنه ای جایگزین رفسنجانی در کرسی ریاست مجلس خبرگان شد. اگر چه این عمل او توانست یکی از رقبای دیرینه خامنه ای یعنی، رفسنجانی را از اریکه مجلس خبرگان به زیر کشد، اما ادامه کار نشان داد که بیرون راندن او نیز نتوانست مشکلات بین رهبر با باند نظامی امنیتی گرد آمده گرد احمدی نژاد را حل و فصل کند. ریاست مهدوی کنی بر آنچه جبهه متحد اصولگرایی نامیده می شود و تاکید آنها بر گرد آوری همه نیروها به زیر پرچم جامعتین یعنی، "جامعه روحانیت مبارز و مدرسین و محققین حوزه علمیه قم"، از ناکامیهای بزرگ اوست. درگیری باند احمدی نژاد با ناطق نوری و افشاگری علیه او در زمان تبلیغات ریاست جمهوری موضوعی نیست که از نظرها دور مانده باشد. اگر چه مهدوی کنی می تواند جایگاه رفسنجانی را پر کند، اما بروز علنی تر و قدرتمند تر ناطق نوری را احمدی نژاد و اطرافیانش بر نمی تابند و این موضوع همچون استخوان لای زخم برای ادامه اختلاف در صفوف به اصطلاح اصولگرایان باقی می ماند.

اطرافیان احمدی نژاد این روزها حساب خود را از آنچه "اصولگرایان" می خوانند، جدا کرده و علی اکبر جوانفکر، یکی از مشاوران و نزدیکان او در گفتگو با روزنامه "اعتماد" - که به توقیف آن انجامید - اصولگرایان را "قافیه باختگان سیاست ایران" خواند. این گونه، بهم ریختگی در اردوی ولی فقیه رژیم آنچنان آشفته بازاری را به وجود آورده است که هیچ کسی نمی تواند بگوید به درستی در آنجا چه می گذرد. اما آنچه را می شود به خوبی بیان کرد، این است که علی خامنه ای قادر به کنترل و مدیریت این بحران داخل نیروهایش نیست و ناتوان تر از گذشته ناظر ماجرای میدان باقیمانده است. مایه گرفتن او برای حذف پست ریاست جمهوری و دورخیز به این سمت، اگرچه از سوی بعضی از چاپلوسان مورد تمجید قرار گرفت، اما خود گواه دچار شدن خامنه ای به درد بی درمانی است که از علاج آن ناتوان است.

اما این بهم ریختگی در زیر خیمه نظام می تواند به سود کسانی تمام شود که سازمان یافته و متحد در داخل خود می توانند به سیاست سازی و عمل دست بزنند. و چه کسانی بهتر از عناصر سپاه پاسداران که در کمین دستیابی هرچه بیشتر به مقامهای عالی تر رژیم هستند. به این ترتیب می شود گفت، از این بهم ریختگی، سپاه بیشترین سود را می برد و گام به گام به راس قدرت نظام نزدیک تر می شود.
با این حساب و سنجش همه جوانب می توان گفت: سپاه به داشتن اکثریت در مجلس نیاز ندارد و به همان اقلیتی که سیاستهایش را به دیگران دیکته کند، بسنده خواهد کرد. بنابراین در مدیریت میانی و عالی به دنبال جاهای خالی می گردد و عناصر خود را جاسازی می کند. همه اینها برای کنترل این نهادها و وزارتخانه ها و مووسسات است. همچنین تصرف مقام ریاست جمهوری هنوز در دستور سپاه قرار ندارد و به همان ریاست وزارتخانه ها بسنده می کند و با اهرم آنها راس دولت را تحت فشار قرار خواهد داد. خیز سپاه به سوی ریاست جمهوری به معنی نظامی شدن کامل رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود. در این صورت علی خامنه ای کاریکاتوری از ولایت فقیه خواهد شد و نخواهد توانست حکم حکومتی خود را علیه آنان بکار گیرد. افراد نظامی بیش از این که گوش به فرمان رهبر و ولی فقیه رژیم باشند، تابع سلسله مراتب خود و گوش به فرمان فرماندهان خویش هستند. اینجاست که علی خامنه ای مجبور است فرمان و دستور را ابتدا به جایی دیگر بدهد و از آنجا درخواست اجرا به بطلبد؛ جایی که بیت او یعنی، همان قدرت در سایه ای که تا کنون با شیوه های متفاوت تحت فرمان رهبر، سعی به کنترل دیگران می کرد، دیگر در دسترس او نخواهد بود. در چنین حالتی خامنه ای مجبور است به مقام فرمانده کل قوایی خود تکیه کند و از آن جایگاه به امر و نهی بپردازد؛ موقعیتی که ولایت فقیه را امری ثانوی خواهد کرد و به جایگاه درجه دوم یا فرمایشی نزول خواهد داد. در چنین وضعیتی است که سپاه پاسداران فعال مایشا و مالک اصلی قدرت خواهد بود.

جار و جنجالهای جنگ و وضعیتی که بحران نظامی را عمده کند، نیاز به بازوی قدرتمند نظامی را بیش از پیش برجسته می کند. به این دلیل است که سپاه چندان هم نگران هیاهو و سر و صدای جنگ و حمله نظامی نیست، زیرا در زیر این سیل تبلیغات و بگو مگو و کشمکشها، این سپاه است که نیاز به وجود خویش را توجیه می کند و با برگزاری مانور و جابجایی نیرو به شاخ شانه کشی و پیشبرد برنامه خود می پردازد. این چنین است که نظامیهای دور خیز کرده برای قدرت در رژیم جمهوری اسلامی سعی خود را برای بهره گیری از تمام حالتهای ممکن می نمایند. این گونه است که در کشاکشها و درگیری باندهای قدرت، باندهای تاکنونی ساختار قدرت روز به روز بازی را بیشتر به سپاه می بازند.
با همه این اوصاف جای مردم در این نگرش خالی می ماند. زیرا جبهه مردم را در این کشاکشها جایی نیست. فقر و فلاکت، بیکاری و بحران اقتصادی که به گرانی و بی ارزش شدن پول ملی انجامیده است، روز به روز آنها را برای یک رویارویی نهایی مصمم تر می کند. به این دلیل، نیروی مردم سرکوب شده و نگران از آینده خویش مترصد یک فرصت است تا حساب خود را با رژیم تسویه کند. آیا زمان این تسویه حساب تا قبضه کامل قدرت توسط سپاه طول خواهد کشید یا در یکی از امواج بحرانهای مداوم، کلیت رژیم به زیر آن مدفون خواهد شد؟ این پرسش را آینده پاسخ خواهد داد.

منبع: نبرد خلق شماره 317، سه شنبه اول آذر 1390 - 22 نوامبر 2011