| ||||
Reply | Reply to all | Forward |
| ||||
Reply | Reply to all | Forward |
@September 1, 2009 2:40 PM | لينک دايمی | [مصاحبهها ][ ارسال به بالاترين]
* زبان و مدرنیت
* تغییر عادات زبانی، زمان میبرد
* بوف کور از ديد تاريخی - مصاحبه با دويچه وله
* زبانِ مدرن، زبانِ باز
* درانتظار دست غيبي؛ يا از جمکران يا از آمريکا
* «ما دنبال مدرنيزاسيون هستيم، نه مدرنيته»
* فرو افتادن پايگاه روشنفکران
* روشنفکری دست اول، روشنفکری دست دوم
آدرس ترکبک برای اين مطلب
http://www.malakut.org/cgi-bin/mt33/donbalak.cgi/5602
جناب آشوری سلام دوباره،
یک پوزش وتوضیح در باره ی نظر قبلی دارم، حق با شماست در مقاله ی یاد کرد مرحوم خلیل ملکی وعده ای نداده بودید و فقط نوشتن بیشتر در مورد ایشان را بعد از انتشار آثار و آرای آن مرحوم ممکن دانسته بودید و در مورد مصاحبه با بی.بی.سی بدبختانه دسترسی به این طور مصاحبه هااز طریق این سرعت شبکه و نبود متن نوشتاری کامل بسیار دشوار است. درکتاب ما و مدرنیت در پانوشت، مقاله ی شرق و غرب را پاره ای از رساله ی "از شرق به جهان سوم" خوانده بودید که در اینجا هم به آن اشاره کردید، می خواستم از پیشرفت این رساله جویا شوم واینکه آیا در ایران به صورت کتاب منتشر خواهد شد؟ همچنین در جایی از وجود کین¬توزی نسبت به خود یا غرب در سبک فکری روشنفکران یاد کردید، با توجه به وضع کنونی فکر نمی کنید رویکرد دیگری یعنی ناامیدیِ بی سابقه در میان صاحب نظران علوم انسانی به وجود آمده باشد؟(البته این ناامیدی در دوره های پیشین هم به وجود آمده است و یکی از بدترین آنها در دوره ی انقلاب فرهنگی بود) چه راه کاری برای مبارزه با این ناامیدی وجود دارد؟ در بیان دیگر اگر انقلاب فرهنگی دوم به راه افتاد که گویا افتاده صاحب نظران علوم انسانی در داخل چه در پیش دارند؟ سخن دراز شد حرف آخر اینکه امسال مشروطه صد ساله شد ولی هنوز شما و دیگران باید در تبعید بیاندیشید پس از این هم اطمینان دارم افراد دیگری مثل جناب شفیعی کدکنی از ایران کوچ اجباری خواهند داشت تا به شما بپیوندند. ناامیدی از این بالاتر.
--- دوست گرامی، با وضعی که پیش آمده نمیدانم چه به سرِ علومِ انسانی و اهل علوم انسانی در ایران خواهد آمد. نگرانی من اکنون از فروپاشیدنِ کشور و به جانِ هم افتادن مردم است. کار را با جهالت و دیوسیرتی به جایی رسانده اند که باید نگران همهچیز باشیم، نه تنها علوم انسانی.
د آ..
Posted by: اوحدیان | September 1, 2009 10:51 PM
با درود به استاد،
گفتگو را هنوز نخواندهام. گفتم عرضِ ادبی داشته باشم. طبیعی است از ديدگاهِ بسيار بديعِ حضرتعالی راجع به موضوعِ بسيار مهمِّ "غربزدگی" کمابيش آگهی دارم.
صرفِ ديدنِ عنوانِ نوشتههایِ جنابعالی، انسان را وادار به سپاسگزاری میکند!
بهزودی، شايد باز خدمت برسم. اگر گپی باشدم...
(من پوستانداختهام استاد! وقت کرديد، سری بزنيد:
http://jirjirakepir.blogspot.com/)
تندرست و خويشکام بُويد!
--- از لطف شما سپاسگزار ام.
د. آ.
Posted by: مهدی سهرابی | September 2, 2009 5:53 PM
درود فراوان.ترجمه شیوایتان از مکبث را برای بار چندم میخوانم.دو سوال:آیا اقتباسهای سینمایی را که از مکبث شده دیده اید؟مشخصا سریر خون کوروساوا و مکبث پولانسکی.به نظرتان کدام در اجرای روح اثر شکسپیر موفق بوده اند؟قطعا "هملت" هم به ترجمه شیوای استاد آشوری اثری ماندگار در زبان فارسی خواهد شد.تصمیم ندارید آن را کار کنید؟یا از تراژدیهای یونانی؟با سپاس.
---- آقای صراف، از لطف شما سپاسگزار ام. مکبثِ اورسن ولز را دیده ام و کار کوراساوا را. کار پولانسکی را هم به گمانان دیده ام، اما از آن چیزی در خاطر-ام نمانده است. باری، سالهای بسیار بر این تماشاگریها گذشته است. از میانِ آنها از فیلم کوراساوا، که آن را به فضای ژاپونی برده بود، خاطرهی بیشتر و بهتری دارم.
در مورد ترجمهی هملت، نمیدانم با این کارهای سنگینی که من روی دست خود گذاشته ام و باید تمامشان کنم، هرگز فرصت خواهم کرد یا نه. اگر روزگار امان دهد شاید این را هم کردم.
شادمان باشید
د. آ.
Posted by: غلامرضا صراف | September 13, 2009 9:33 AM
با سلام
کتابِ زبانِ بازتان را خواندم. گمان می¬کنم راهی را که با این کتاب باز کرده اید هرچند بسیار دشوار امّا بسیار دل¬نشین خواهد بود. به نظر-ام از معدود کارهایِ تحقیقاتی درست-و-حسابی در علومِ انسانی است. نکته¬ای کوچک به ذهن¬ام رسیده است که با شما در میان می¬گذارم. در مبحث سر-واژ-سازی که از سر-حرف¬نامی و تکه¬برداری صحبت کرده اید برای تکه برداری مثال¬هایی همچون Bio تکه¬برداری¬شده از Biology و مانند آن زده اید. من کلمه¬یِ et al را در ویکی¬پدییا سرچ کردم. لیستِ بلند-¬بالایی را از این گونه کلمات در اختیار-ام گذاشت. گمان می¬کنم این هم نوعی تکه¬برداری باشد که به سبب¬هایی در کتابِ شما نیامده است. مطلبی دیگر نیز دارم. من پایان¬نامه¬یِ خود را به زبان¬نگاره¬یِ شما نوشتم. بیشترِ کسانی که این زبان¬نگاره را دیدند توصیه به حذف آن کردند امّا خوش¬بختانه استاد-ام هیچ نظری در این مورد نداد و زبان¬نگاره به همان صورت ماند و مایه¬یِ خوشحالی من شد.
شادان و شادکام باشید.
--- دوست ارجمند
برای من مایهی شادی ست که ایدهی زبانِ باز ذهنهای جوان مانندِ شما را به خود جلب کرده است. ولی این پروژهای نیست که به دست یک نفر انجام شدنی باشد، بلکه بسیجِ نیروهایِ جوان و کارِ جمعی را میطلبد.
سطرهای میانیِ پیام شما به علتِ در هم آمیختگی حروف فارسی و لاتین، در هم ریخته است و نتوانستم نکتهای را که اشاره کرده اید درست دریابم.
این نکته نیز برای من جای شادی دارد که شیوهی پیشنهادی من برای نگارش رفته-رفته دارد جا باز میکند.
د. آ.
Posted by: محمد | September 14, 2009 9:21 AM
سلام...
خواستم فقط تشکر کرده باشم از اینکه در این حیطه دوباره مطلبی در وبلاگتان قرار دادید چون دیگر تمام مطالبتان و "ما و مدرنیت" را با ولع تمام چندین بار مطالعه کرده ام.
مشتاقانه منتظر آثار هرچه بیشتر شما و به خصوص در قالب کتاب هستم!
با تشکر
Posted by: امیر | September 15, 2009 5:45 AM
سلام
با تشکر از پیامِ زیبایی که برایِ من گذاشته اید.
منظورِ من این بود که در کتابِ شما مثال¬هایی که برایِ تکه¬برداری زده اید مثال¬هایی چون بیو تکه¬برداری¬شده¬یِ بیوگرافی و مانند آن است. کلماتِ زیادی مثلِ اِت-آل (به معنی همکاران در مقالاتِ علمی استفاده می¬شود) و کلماتِ شبیه آن، که کم هم نیستند، تکه¬برداری شده از اصلِ لاتینی (در موردِ اِت-آل از اِِت-آلیا و…) است. اصلِ لاتینی این کلمات اکنون استفاده نم¬شود. ولی مثلاً کلمه¬یِ بیوگرافی که کلمه¬ای شناخته¬شده است که بیو از آن تکه¬برداری شده است. البته شما در جایِ دیگری اشاره کرده اید که کلماتی مانند بیوگرافی، آنتروپوژنیک و مانند آن خود چند تکه اند که هر تکه لاتینی یا یونانی یا لاتینی-یونانی است. اما به گمان¬ام کلماتی مانند اِت-آل کمی با این¬ها فرق کنند. البته این چیزی است که به ذهن من آمده و برایِ درستیِ فکر¬ام آن را به شما گفتم.
شادان و شادکام باشید.
--- کلمهی موردِ نظرِ شما که در ارجاعها به کار میرود، کوتهنویسِ کلمهی لاتینی ست (اِ الیبی) به معنای "و دیگران" یا "و جای دیگر".
د. آ.
Posted by: محمد | September 16, 2009 8:34 AM
با سلام خدمت استاد گرامی جناب آقای آشوری
می خواستم راهنمایی کنید که برای مطالعه ی فلسفه ی قاره ای ابتدا یادگیری زبان فرانسه لازم است یا آلمانی
باتشکر
---از هز یک از این دو زبان برای مقصود شما میتوان بهرهمند شد. و اگر کسی بتواند هر دو را بیاموزد، دسترس بیکرانی به منابع فلسفهی قارهای خواهد داشت.
د. آ.
Posted by: محمد حسین | September 19, 2009 2:41 PM
نکته ای دیگر اینکه آقای دکتر محمد خرمی استاد دانشگاه الزهرا نیز زبان-نگاره ای نو برای نوشتن زبان فارسی ابداع کرده و از آن در فصلنامه ی گاما استفاده می کنند. آیا شما این زبان- نگاره را دیده اید. اگر پاسخ تان مثبت است نظرتان در مورد آن چیست.
----آقای محمودی، من این زباننگاره را ندیدهام.
د. آ.
Posted by: ر. محمودی | September 29, 2009 11:16 AM
با عرض ارادت خدمت آقای آشوری می خواستم از خدمت آن استاد گرامی سوال کنم که آیا برای یاد گرفتن و مطالعه در فلسفه ی قاره ای زبان آلمانی مهم تر است یا فرانسه؟
---آقای خانبگی، هر دو زبان برای آن منظور مهم اند.
د. آ.
Posted by: محمد حسین خانبگی | October 1, 2009 9:28 AM
سلام جناب آشوری
میشود بگوئید چرا نوشتهها(یا گفتهها)ی آرامش دوستدار را برآمده از کینتوزیاش میدانید؟
گفتنی(نوشتنی) است از نامبرده چهار کتاب چاپ شده است. به گمانام کتاب نخستاش «ملاحظات فلسفی در علم و دین» و کتاب سوماش «امنتاع تفکر در فرهنگ دینی» و مقالهی «روشنفکر پیرامونی و مسئلهی زبان» بسیار دقیق ـــ البته از نطر من ـــ و فلسفی است. در کتاب دوماش «درخششهای تیره» هم وی به معرفی دو مفهوم «دینخویی» و «روزمرگی» میپردازد و شرحی دقیق ـــ با استلال ـــ از وضعیت برخی روشنفکران ایرانی میدهد.
آیا بررسی تفاوتهای بین دین، علم و فلسفه و جداکردنشان از هم به روشی دقیق و استدلالی کینتوزی است؟
اگر دکتر دوستدار در کتاب سوماش برخی نامداران فرهنگ ما را بررسیده است ـــ برای نمونه روشهای استدلال ابنسینا
در اثبات وجود خدا یا عقیدهی اتمیستی زکریای رازی آن هم با معرفی کتابی پرمایه
از پینس (دیگر کتابهای چاپشده را در بارهی رازی در ایران میتوان با نوشتهی دوستدار سنجید و عبرت گرفت) تازه با بررسی گفتههای ناصرخسرو در بارهی رازی ـــ آنهم با روش علمی و استدلال
به گمانام هیچ اشکالی که ندارد بسیار خوب و البته دیرهنگام انجام شده است. مقالهی روشنفکری پیرامونی و مسئلهی زبان به راستی آموزنده است.
بد نیست که شما دلیلتان را در بارهی کینتوزی دوستدار بنویسید. گمان نکنم لحن تندـوـتیز و به نوشتهی شما پرخاشگری پرجوش و خروش دوستدار (که همیشه با استدلال همراه است) دلیلی بر کینتوزی دوستدار باشد. اگر هم نتیجهگیریهای دوستدار را از برخی واقعیتها یا فاکتهای فرهنگ ما نمیشود پذیرفت باز هم من دلیلی بر کینتوزی وی نمیبینم.
سلامت باشید
----دوست ارجمند، من کینتوزی به معنای نیچهای آن را، چنان که در تبارشناسی اخلاق، در ساحتِ رابطهی قدرت، طرح کرده است، یک وضعِ کمابیش همهگانی در فضای روشنفکریِ جهان سومی (دنیای گرفتارِ عقدهی حقارت و سرکوفتگی) میدانم. اشارهی من به آرامش دوستدار در آن مصاحبه هم تنها به عنوانِ یک مثالِ نمایان است، نه آن که تنها او را دچار این ناخوشی بدانم و یا خود و دیگران، از این قبیلهی روشنفکری، را یکسره بری از آن. ما همه به درجات گرفتار آن هستیم. نمونهی اعلای آن برای من احمد فردید است. اما من با شناختی که از آن پیدا کرده ام، کوشیده ام، از جمله از درِ زبان، راهی به بیرون از این تنگنای روانی بیابم. اما دوستار هرچه جلوتر رفته دست و پای خود را بیشتر در این کلاف گرفتار کرده است. به همین دلیل، به رغم نمای پژوهشگرانهی بخش بزرگی از نوشتههای او موتور روانیِ پشت رهیافتهای آن همین کینتوزی ست که به صورت پرخاش و خوارشماری دایمی-- و نیز خودبینیِ بیاندازه-- خود را نشان میدهد. برای درک دیدگاه من نسبت به روانشناسی کینتوزی در فضای روشنفکری ما پیشتهاد میکنم مقالهی "معمای بوف کور" و برخی دیگر را در همین وبلاگ بخوانید.، از جمله مقالهی "چیرگی بر دینخویی" را، که در باره دوستدار است.
هیچ وقت و حوصلهی آن را ندارم که به سراغ کتابهای او بروم تا به شما نشان دهم حرفهای دوستدار در بارهی زبان و بسیاری مقولاتِ دیگر چه اندازه خام و نیز کینتوزانه است. به نظر من، گرفتاری هرچه بیشتر او در چنگال کینتوزی خراب کرده است آن مایه از استعداد و دانش فلسفی را که در او بود و میتوانست به صورتِ روشنگرانه و سودمند-- چنان که در نخستین کتاب او در بارهی جداسازی رهیافتهای شناختیِ دین و علم و فلسفه، میبینیم-- به کار آید. آن کتاب، با وجودِ ضعفهایاش، نخستین کتابِ جدی به زبان تحلیل فلسفی در فارسی ست، اما کتابهای دیگر-اش را من نمیپسندم و از آنها چیزی نیاموخته ام، زیرا چندان که جوش-و-خروش روانِ زخمدیده در آنها دیده ام، سلامت و سنجیدگیِ فکر فلسفی و علمی ندیده ام. باری، او هم، مانندِ همهی ما، به زبانِ هگل در تحلیلِ رابطهیِ خدایگان و بنده، گرفتارِ "آگاهیِ شوم" است، آگاهیِ شومِ روشنفکریِ جهانِ سومی که سخت آزاردهنده است و نیز انگیزهی آزار دادن.
د. آ.
Posted by: آ.ق. | October 5, 2009 2:37 PM
سلام استاد
اول اينكه خواستم از شما به خاطر تلاش هايتان در بهبود وضع علوم انساني تشكر كنم.يك تنه بي هيچ كمك دولتي حقيقتا مردانگي به خرج داده ايد. آنچه كشور ما نياز دارد مرداني است با پشتكار زياد و ادعاي كم. ولي آنچه داريم سياستمداراني است با ادعاهاي گزاف و عقل ناقص.
دوم اينكه برنامه شما را در بي بي سي ديدم و از آن استفاده كردم.هرچه شما منطقي صحبت مي كرديد آن ديگري( كه استاد دانشگاه ماست هرچند نه استاد من كه رشته من رياضي است) مهمل مي بافت. البته او فكر بازگشت به ايران را نيز مي كرد.
آخر اينكه معمولا از عرفا مي خواهند كه دعا كنند ولي من دعاي اهل علم را به استجابت نزديكتر مي دانم.
استاد براي علوم انساني دعا كنيد.
هرچند اينكه كار به دعا كشيده است خود مايه ي نگراني است...
يا علي
Posted by: علي | October 9, 2009 9:14 PM
سلامی دوباره. استاد عزیزم به عنوان یک پیشنهاد ، به نظر میرسد ما نسل جوان نیاز به یک درآمد و رویکرد مدرن به متون مذهبی به خصوص کتاب مسلمانان - قرآن - داریم. آیا قصد آن را دارید تا در آینده آثار اینچنینی ارائه کنید ؟ ولو به رغم عدم چاپ آن در ایران.
--- با سپاس از لطف شما، باید بگویم، خیر، چنین قصدی ندارم. حوزهای ست که ورود به آن در صلاحیت من نیست.
د. آ.
Posted by: طاهر | October 10, 2009 11:03 PM
با سلام خدمتِ استادِ ارجمند، جنابِ آقایِ آشوری
با آرزویِ سلامتی برایِ شما
سوالی داشتم. من در چند کتاب از نشرِ مرکز و روزنامه¬یِ اعتماد دیده¬ام که "ای" را به صورت "یی" می¬نویسند. مثلاً کلمه¬یِ "خانه¬ای" را به صورتِ "خانه¬یی" می¬نویسند. در صورتِ امکان مایل¬ام نظرِ شما را در این باره بدانم.
با تشکر و سپاسِ فراوان.
---من اینها را "ـای" مینویسم. به نظر ام همخوانی آواییِ آن با واگوییاش بیشتر از "ـیی" است.
د. آ.
Posted by: محمد | October 12, 2009 9:25 AM
استاد خسته نباشید
می خواستم از شما بپرسم که چرا شما ترجمه ی ِ دیگر ِ آثار ِ نیچه را انجام نداده اید. چون به نظر ِ من ترجمه های ِ شما با دیگر، افرادی که این کار را انجام داده اند بسیار ممتاز است.
---از لطف شما سپاسگزار ام. اما "هر کسی پنجروزه نوبتِ اوست". بیش از این فرصت و امکانی نبوده است. همین هم با جانسختی بسیار انجام شده است.
د. آ.
Posted by: محمد حسین خانبگی | October 14, 2009 4:16 PM
با خواندن چنین گفت زرتشت دیدم نسبت به زندگی عوض شد، یک سال خواندن آن طول کشید و بعد از آن نیاز به خواندن نیچه را در تمام وجودم حس میکنم، ای کاش غیر از این کتاب و غروب بتها و تبار شناسی اخلاق و فراسوی نیک وبد آثار بیشتری از او ترجمه کنید،غرض تشکر کردن بود از زحمات شما که احساس میکردم ترجمه شما از آثار نیچه تاثیر مهمی بر من داشته.
سالم و شاد باشید
Posted by: Ali Izadi Ghorveh | October 27, 2009 12:28 AM
سلام استاد آشوری:
امروز در دانشکده هنر های زیبا اتفاقا چشمم به کتابی به نام ایران شناسی چیست افتادم و با توجه به اینکه نویسنده آن شما بودید همانجا خواندمش....دقیقا سوال های من بود که همیشه میخواستم آنها را به زبان بیاورم... مقاله اول آن...با اینکه هی یه چیزی توسرم میخورد از جنس حقایقی که آدم ازشون فرار میکنه اما بعد خوندنش سبک شدم...راستش هنوز هم در دانشگاه برای تعریف انسان شرقی..که امروزه همه دانشجویان به دنبال آن هستند ، مراجع ابتدا تعریفی از انسان غربی ارائه میدند و سپس باقرار گرفتن غرب در برابر شرق به راحتی انسان شرقی را تعریف میکنند!! البته از نوع همان انسان هزار و یک شبی که عجیب تعابیر شما به دل می نشیند...
Posted by: روشنک آهنگر | November 17, 2009 4:59 PM
پیشنهاد شما همان است که ما امروز نیاز داریم. نیاز به شناخت موشکافانه ی "اندیشیدن و بکار بستن آنچه اندیشیده شده به روش غرب". روشی که آل بویه پیش از بیداری غرب به کار گرفت و بزرگترین کتابخانه ی آنروز جهان به یاری دوراندیشی کمیاب سه برادر در اینجا بر پا داشته شد.
Posted by: ehsan | November 20, 2009 3:44 PM
« سکینه گفتی و کردی کبابم »
هملت به ترجمهی داریوش آشوری همین الان هم یه چهار صد سالی دچار تاخیر بوده. لطفاً بیش از این ما رو در انتظار نگذارید.
وحید (ع)
Posted by: Vahid Evazzadeh | December 4, 2009 1:31 PM
سلام
من دانشجو معماريم پنج شنبه اين هفته 3/10 يه ارا راجع به غربزدگي دارم واسه درس انقلاب!
مي خوام فوق العاده باشه به خاطر همين موضوع هاي تكراري برنداشتم خيلي ممنون ميشم اگه واسم نظرتون راجع به كتاب غبزدگي آل احمد و دكتر شريعتي و نظر شخص خودتون واسم بفرستيد
تشكر
--- در بارهی نظر من نسبت به مفهوم غربزدگی و نفد من بر آل احمد٬ فردید٬ شریعتی به کتابِ «ما و مدرنیت» مراجعه کنید٬ همچنین به مقالات و مصاحبهها در وبلاگِ من.
د. آ.
Posted by: پريسا فرخ نژاد | December 17, 2009 8:38 PM
خوشبختانه اولین تجربه من در خواندن اثری از نیچه کتاب تبارشناسی اخلاق با ترجمه داریوش آشوری بود. تجربه ای یگانه و فراموش نشدنی. با خودم آرزو میکردم کاش هیچ کس دیگر به ترجمه کتابهای نیچه دست نمیبرد. یا از آن ضروری تر، کاش آشوری همه آثار نیچه را ترجمه میکرد. ترجمه داریوش آشوری نه تنها ترجمه کتاب دیگری، که اثری مستقل است برای خود.اثری ماندگار در ادب و اندیشه.
Posted by: کامران | February 11, 2010 10:13 PM
دروود بر شما استاد گرامی،خیلی سعی نمودم که مطالب را به ایمیلتان ارسال کنم اما نشد،لذا اگر مطالب نسبت به موضوع، بی ارتباط است ،پوزش می طلبم.استاد گرامی ابتدا جای دارد مطلبی را بی تعارف عرض کنم،وآن این است که تالیفات وترجمه های بی نظیر شما،سهم بسیار زیادی را در روشنگری نسل جوان ایران داشته است واز این بابت از شما بسیار متشکرم اما مطلبی را که میخواهم بیان کنم،این است که روشنفکران وجامعه شناسان ایرانی همواره در تجزیه وتحلیل جامعه ایرانی از متد های جامعه شناسی غربی استفاده میکنندو معمولا بدلیل بیگانه بودن فرهنگ ایرانی با این متد های غربی معمولا تجزیه وتحلیل هایشان در حد تئوری باقی میمانند و هیچ گاه بصورت کارکردی در جامعه مطرح نمیگردند.بطور معمول بیشتر این اندیشمندان بسته به گرایشات فکریشان وبدون در نظر گیری خصوصیات فکری ورفتاری اقشار مختلف ایران از متد های جامعه شناسی استفاده میکنند که این متدها برگرفته ازاندیشه های سوسیالیستی ولیبرالیستی میباشند وانصافاهیچ گونه تناسبی با واقعیات جامعه ایرانی ندارند.چرا ما در ایران فاقد یک جامعه شناسی ومردم شناسی بومی هستیم؟ایراد کار درکجاست ؟برای نمونه در حوادث پس انتخابات تجزیه وتحلیل های زیادی مطرح شد و روشنفکران بسیاری در این باره اظهار نظر کردند ولی جنبش مردمی ایران در نهایت از اهداف اولیه خود دور شد وروی بسوی رادیکالیزه شدن نهادوحاصل آنکه انشقاقی بین نیروهای متمایل به راست (میانه رو)که در ابتدا باجنبش همراه بودند ونیروهایی که به مدرنیسم گرایش دارند بوجود آمد.این را فقط برای نمونه عرض کردم واگر نگاهی به جامعه ایرانی بیاندازیم از این دست مورادبسیار دیده میشود .حال من از شما سوال میکنم بدور از تعارفات معمول،وظیفه جامعه شناسان ایرانی چیست؟دلیل این همه منفعلی وبی تفاوتی در کجاست؟ومن بعنوان یک دانشجوی رشته هنر که دغدغه کشورم وسرنوشتش را دارم چه میتوانم بکنم ؟بازهم ازاین که مجبور شدم این مطالب را که سعی هم نمودم بسیار خلاصه وار بیان کنم را در قسمت نظریات آورم از شما پوزش میطلبم.
--- دوست ارجمند٬ جامعه شناسی در جایگاهِ یک علم٬ یا تا آن جا که میکوشد علم باشد٬ نمیتواند به جنبشهای سیاسی و اجتماعی رهنمود بدهد. رهنمودها را ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی میدهند که پایه شان بر ارزیابی و ارزشگذاری ساختارها و هنجارها و ارزشهای اجتماعی ست. البته رابطه ی علومِ اجتماعی و ایدئولوژی پیچیده و چهبسا در هم تنیده است . علومِ اجتماعی بهشدت از ارزشها و آرمانها و ایدئولوژیهای زمانه ٬اثر میپذیرند٬ اما در جایگاهِ علم٬ ناگزیر باید بکوشند٬ تا جای ممکن٬ فاصلهشان را با آن ارزشها و آرمانها نگاه دارند٬ وگرنه به شبهِ علم بدل میشوند.
د. آ.
سلام
عالی بود. شادان و شادکام باشید.اگر بتوانید وب ِتان را زود-تر به-روز کنید -در حد یک عکس یک احساس یک خط نوشته و ...- ممنون ِتان می -شوم.