نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

اعتراض شفیعی کدکنی به «فروش شرعی» گور مفاخر ایران

۲۱,۱۱,۱۳۹۰
محمدرضا شفیعی کدکنی به بی‌توجهی حکومت و مردم ایران به مفاخرشان اعتراض کرده و از «فروش شرعی گور بدیع الزمان فروزانفر» و »تبدیل قبر فرخی یزدی به پارک» و «از بین‌ رفتن مدارک دانشگاهی ملک‌الشعرا بهار» خبر داده است.
 ShafieeKadkani MohammadReza 120210خودنویسمحمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در تازه‌ترین شماره نشریه «ایران‌شناسی» به بی‌توجهی مردم و حکومت به مفاخر فرهنگی‌شان اعتراض کرده است.
وی از فرخی یزدی و بدیع‌الزمان فروزانفر و ملک‌الشعرا بهار به عنوان نمونه‌هایی از این بی‌توجهی نام می‌برد.
شفیعی کدکنی در این یادداشت با اعتراض به اینکه «قبر فرخی یزدی تبدیل به پارک شده است» نوشته است: «چرا هیچ کس نمی‌داند که قبر فرخی یزدی کجاست؟ شاعری که مانند آرش کمانگیر، تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟»
شاعر «در کوچه‌باغ‌های نیشابور» سپس به «فروش شرعی گور بدیع الزمان فروزانفر» اشاره کرده و ادامه داده است: «جای دوری نمی‌روم، در همین دوره بعد از سقوط سلطنت، یعنی در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (به صرف گذشت سی سال و رفع مانع فقهی) فبر بدیع‌الزمان فروزانفر، بزرگ‌ترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان (در آن زمان قیمت یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجی بازاری فروختند. در کجای دنیا چنین واقعه‌ای، امکان‌پذیر است؟»
شفیعی کدکنی کشور فرانسه را مثال می‌زند و می‌نویسد: «من در میان هزاران مانعی که در این راه می‌بینم، به شوخی به آنها می‌گویم اگر شما از دولت فرانسه به پرسید که «در فلان تاریخ، و در فلان قهوه‌خانه خیابان شانزه‌لیزه، آقای ویکتور هوگو یک فنجان قهوه خورده است؛ صورت حساب آن روز ویکتور هوگو، در آن کافه مورد نیاز من است»، فورا از آرشیوه ملی فرانسه می‌پرسند و به شما پاسخ می‌دهند، اما ما جای قبر فرخی یزدی را نمی‌دانیم؟»
این استاد دانشگاه افزوده است: «اگر از دانشگاه تهران بپرسید که ما می‌خواهیم نوع سئوالات امتحانی ملک‌الشعراء بهار یا بدیع‌الزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه - فقط یک نمونه- از پرسش‌های امتحانی این استادان بزرگ و بی‌مانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل داده‌اند، می‌تواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه تنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتی پرونده استخدامی ملک‌الشعراء بهار را هم ندارد.»

در پاسخ به ابراهیم نبوی

در پاسخ به ابراهیم نبوی

اصطلاح عوضی» به دو معنا به کار برده می شود. من در اینجا هر دو معنا را توضیح می دهم تا خواننده خود تصمیم بگیرد که اغلب نویسندگان مستخدم سایت وزیر ارشاد اسلامی سابق در ایالات متحده آمریکا از کدام دسته هستند.
یک تعریف ممکن است شامل حال گروهی که اشتباها خود را جای روزنامه نگار، طنزپرداز، تحلیل گر سیاسی و سرانجام تئوریسین جنبش سبز جا می زنند، بشود و تعریف دیگر شامل کسانی که در قالب ناسزا ، مردم آنها را خائن، بی شعور، نان به نرخ روز خور، چماقدار سابق، و… به شمار می آورند.

امروز ابراهیم نبوی در سایت جرس که برخی آن را «کیهان سبز» می خوانند، نوشته ای با عنوان «عوضی ها» درج کرد و من و همه کسانی را که با اشغال مسالمت آمیز سفارت جمهوری اسلامی همدلی کرده بودیم با همان ادبیات سخیف هدف گرفت، این نوشته پاسخی ست فراخور همان نوع ادبیات.
نبوی نوشته است «عوضی ها» یی که به سفارت ایران (این سفارت ایران یعنی جایی که شما دائم در آن بیتوته می کنید نیست، سفارت جمهوری اسلامی است) در هلند حمله کردند «نه انقلابی اند، نه مخالف حکومت اند، نه جزو نیروهای جنبش سبز اند، نه سلطنت طلب اند، هیچ کدام نیستند، فقط یک مشت موجود بی فکر و رهبری طلب هستند که می خواهند جلب توجه کنند و از این مسیر آبروی یک جنبش بزرگ اجتماعی را هم می برند»

شیوه منطق و استدلال واضع دکترین «اسب تروا» بهتر از این نیست، یعنی گروهی که مخالف حکومت یا انقلابی نیستند بی هیچ دلیل آشکاری به قول وی به سفارت «حمله می کنند»!

و بعد هم تکلیف شان را مشخص کرده که این ها جز نیروهای جنبش سبز هم نیستند، این  اظهر من الشمس است که جنبش سبزی که شما روشنفکر و رهبرش باشید همان بهتر که چنین پیروانی نداشته باشد. به گمان نبوی این افراد تنها در پی جلب توجه بوده اند و حتی آبروی جنبش بزرگ اجتماعی موسوی که بزرگترین دستاوردش تا به اینجا دعوت عام برای شرکت در یک «نمایش انتخابات» دیگر بوده، را هم می برند.

باید پرسید که آبروی این «جنبش» تا به حال چه بوده است که با یک اعتراض در سفارت جمهوری اسلامی برده می شود؟ اگر این «جنبش» شما آبرویی داشت آن وقتی که در کمال وقاحت و ساده لوحی، گوسفند وار در برابر همین سفارتخانه ها صف کشیدید و به مشروعیت نطام جمهوری اسلامی رای دادید و معترضان را ریشخند کردید، آبرویش را از کف داد.

و اساسا چه بهتر که آبروی این جنبش شما با چنین اعتراضاتی از بین برود وقتی نهایت تدبیر و درایت شما سر از «اسب تراوا» در می آورد که یک فرصت بی نظیر را از دست جنبش مردم می رباید! و کسانی شما را نفوذی و عامل وزارت اطلاعات برای خاموش کردن اعتراضات می خوانند.
نبوی سپس چنین ادامه می دهد: «می گویم ” عوضی” ها و مقصودم انقلابیونی است که انقلاب کردن را از راه دور دوست دارند، اگر بنا به شهامت باشد، لابد باید این انقلابیون کفش و کلاه کنند و به ایران برگردند و مثل بسیاری از آنها که در اعتراض به حکومت، به خیابان می روند، با دولت استبدادی بجنگند، اما انقلابی عوضی، یا انقلابی قلابی کسی است که شهامت جنگیدن ندارد، به همین دلیل خودش را تندتر از همه انقلابیون نشان می دهد.
او به قلب حکومت حمله می کند، ولی نه در تهران، بلکه در لاهه، او توسط پلیس دستگیر می شود، ولی نه توسط وحشی های جمهوری اسلامی، بلکه توسط پلیس مودب و تمیز هلند، او به زندان می رود، ولی نه در کهریزک، بلکه در زندانی تمیز در قلب هلند. انقلابی قلابی چنین است.»

نبوی برای آنکه عده ای هوادار نوجوان ش را که کتاب خواندن را دوست ندارند سر موضع نگه دارد، همان مهملات همیشگی سبزها را ردیف می کند و خودش را به کوچه علی چپ می زند!
مثلا نمی گوید زمانی که «انقلابیون» گروه گروه به فتوای امام خمینی ش تیرباران می شدند، خودش کجا بود؟ من آدرس ش را بلدم، وزارت کشور جمهوری اسلامی!

نبوی نمی گوید که این «انقلابیون» جان بدر بردگان شکنجه ها و قتل عام های دهه شصت به دست همکاران خودش در وزارت اطلاعات و وزارت کشور هستند که اکنون همان همکاران رسانه های اصلاح طلب را می گردانند!

نبوی نمی گوید که این «انقلابیون» هر لحظه آماده برگشتن و گذشتن از مرزها هستند اما عوضی های اصلاح طلب ما در عافیت نشسته اند و هر از چند وقت در مهمانی سفارت و نمایش انتخابات حضور بهم رسانده و تنور مشروعیت جمهوری اسلامی را گرم نگه می دارند.

نبوی نمی گوید که زمانی که یک نوجوان چهارده ساله را به اتهام داشتن یک برگ اعلامیه زیر شکنجه متلاشی می کنند و همان شبانگاه بی هیچ دادگاهی پیکر نیمه جانش را به رگبار می بندند و حتی نشان گور دستجمعی را هم به خانواده ش نمی دهند اما بابت پنج گلوله، پنچ هزار تومان طلب می کنند او و امثال او کجا بودند؟ نخست وزیر محبوب امام شان کجا بود؟ رئیس مجلس و رئیس بنیاد شهیدشان کجا بود؟ وزیر ارشاد و معاون وزیر اطلاعات شان چه می کردند؟

نبوی نمی گوید که اغلب نویسندگان «کیهان سبز» در آمریکا نه تنها رنگ زندان را ندیده اند بلکه حتی تجربه یک بازجویی تشریفاتی ساده را هم ندارند، او نمی گوید که اگر هم کسی مانند خودش زندانی شده با نوشتن توبه نامه و تن دادن به رذالت مصاحبه تلویزیونی و اعترافات ساختگی علیه دیگران و لودگی از بند رهایی یافته است و اکنون کنج عافیت نشسته است.

نبوی نمی گوید که در حالی که بسیاری از همین «انقلابیون» سالها ممنوع الخروج بوده اند او و امثال او با ویزا و دعوتنامه سوار هواپیما شده و محترمانه به خارج از کشور «صادر» شده اند!
نبوی نمی گوید که این «انقلابیون» زمانی که او در دفترش در وزارت کشور نشسته بود و چایی و کشمش و کلمپه ش را می خورد و برای سرکوب «ضد انقلاب» مانند همان اسب تراوا یش طرح و برنامه می داد، جنگ شان را کرده بودند، آن هم وقتی که بهای همراه داشتن یک اعلامیه سرب داغ بود.

«عوضی واقعی» چنین مهملاتی را برای گروهی نوجوان سبزالله به هم می بافد!
نویسنده در استخدام سایت جرس سپس برای زهرآلود تر کردن نوشته خود می افزاید: «عوضی ها جنس اصلی نیستند، کپی اند، رونوشتی مخدوش که کارنامه شان را خودشان می نویسند، دوازده مدرک دکترا دارند، اما دیپلم شان را نگرفته اند، از سن شش سالگی عضو سازمانهای چریکی بوده اند، اما زمانی طرفدار مبارزه مسلحانه شده اند که همه اجداد تاریخی شان دست از آن ماجراجویی ها برداشتند.
روزنامه نگارانی بسیار باسابقه اند، اما عجیب است که تعداد مقالات شان در عصر درخشان روزنامه نگاری شان به تعداد انگشتان دست نمی رسد. کمونیست های دوآتشه ای هستند که کلاه چه گوارا هم برای سرشان گشاد است. وقتی کمونیست شده اند که همه کمونیست ها در دیدگاه شان تجدید نظر کرده اند.»

متلک پراکنی نبوی البته آن چنان جاهلانه است که نیازی به پاسخ ندارد اما شاید بد نباشد اشاره کنم که «عوضی های واقعی» کسانی هستند که در همه دولت ها در ده جا کار می کردند و ده جا همزمان «کارت ساعت» می زدند! عوضی ها کسانی هستند که وقتی مردم شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» می دهند به دنبال «انتخابات» دیگری هستند و وقتی مردم شعار «مرگ بر خامنه ای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» می دهند از شعارهای ساختارشکنانه اعلام برائت می کنند و به تقدس اصل ولایت فقیه و اعلام بیعت با رهبرشان می پردازند.

عوضی های واقعی کسانی هستند که با سهیمه یا بدون کنکور به دانشگاه رفتند و با ضرب و زور مدرکی گرفتند در حالی که بسیاری از «انقلابیون» از ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل محروم بودند، عوضی های واقعی کسانی بودند که در دانشگاه چماقدار بودند و یا سردسته «انقلاب فرهنگی» بودند و بعد به لطف دوستان روزنامه نگار شدند و گاه هم که سنبه پر زور بود در روزنامه آن یکی جناح طنازی کردند!

عوضی های واقعی نه پرنسیب دارند و نه اخلاق، عوضی اند و همیشه دنباله روی قدرت!
نبوی در «عوضی نامه» ش نوشته است: «عوضی ها، از همه تندرو ترند، آنها به خاتمی و موسوی فحش می دهند، چون خاتمی و موسوی در موضع قدرت نیستند، اما از آنها نمی شنوید که کلمه ای علیه خامنه ای و احمدی نژاد که در موضع قدرت اند چیزی بگویند. آنها وقتی در سوئیس هستند، و همزمان با حضور احمدی نژاد و مرتضوی و لاریجانی که تصویری مخدوش از واقعیت نشان می دهند، گم می شوند، اما در سخنرانی اکبر گنجی حاضر می شوند تا او را به اتهام اینکه سی سال قبل انقلابی بوده، محاکمه کنند. آنها فقط می توانند ضعیف کشی کنند. آنها فقط می توانند در کشورهای دموکرات چهره انقلابی بگیرند، آنها فقط علیه زندانیان شعار می دهند ولی نمی دانیم چرا کاری به زندانبانان ندارند.»

مصرف داخلی این «عوضی نامه» فقط برای شستشوی مغزی سبزالله است همانطور که وقتی خامنه ای آسمان و ریسمان را به هم می بافد و همه چیز را به «توطئه دشمن» ربط می دهد تا ذهن حزب الله ش را مطابق مشی خود «فرمت» کند.

والا چه کسی نمی داند که مخالفان جمهوری اسلامی مخالف هر دو جناح و هر دو پادگان جمهوری اسلامی هستند و طبعا هیچ دریغی ندارند که علیه خامنه ای یا علیه خاتمی- موسوی سخن بگویند. نبوی تصور می کند که کسی به سایت ها، نشریات و رسانه های اپوزیسیون واقعی یا مخالفان جمهوری اسلامی دسترسی ندارد و به یمن فیلترینگ گسترده برادرانش، هر کسی هر چه او بگوید می پذیرد؟

نبوی در روز روشن دروغ می گوید و منکر تظاهرات و اعتراضات «انقلابیون» علیه حضور هر یک از مقامات جمهوری اسلامی در سالهای اخیر در هر نقطه از جهان می شود و از این میان برای او مهم این است که کسی به گنجی اعترض نکند!

عوضی های واقعی نه تنها دغلکارند بلکه مانند پینوکیو هنگام دروغگویی دماغ شان هم دراز می شود!
نبوی سپس می نویسد: «عوضی ها، در زمانی که مردم آرام می روند تا به مقصدشان برسند، تند می کنند و زمانی که همه مردم در صحنه حاضر می شوند، به مهمانی رفقایشان می روند. عوضی ها در تهران با یک متر سبیل می شوند چپ طرفدار دولت دیکتاتور که فقط علیه زندانیان و مردم حرف می زنند، در هلند می شوند تندرو تر از سبزهایی که بآرامی مقابل سفارت تظاهرات می کنند و مودبانه اعتراض می کنند و در آمریکا می شوند منتقدین جدی خدا و پیغمبر»
.
با همین شیوه عوضی نامه می توان گفت: عوضی های واقعی زمانی که مردم برای رسیدن به خواسته های دهها سال مبارزه برای آزادی و حقوق دمکراتیک، موتور جنبش انقلابی را به حرکت در می آورند، فرمان عقب گرد می دهند و به مهمانی سفارت می روند و علیه هر کسی که در حزب آنها نباشد لجن پراکنی می کنند ولی وقتی مخالفان اعتراضات مسالمت آمیز در برابر سفارتخانه ها برگزار می کنند به آنها مارک «عوضی» و تندرو می چسبانند و در آمریکا می شوند جیره خوار بنگاه های مختلف برای تامین هزینه حق التحریر دوستان و شرکاء و تفریحات سالم و مسافرت های دائمی و البته نماز خواندن پشت سر حاج آقا.

دو هفته پیش از «نمایش انتخابات» در یک مناظره آن لاین با نبوی گوشزد کردم که این «انتخابات» نیست! نتیجه ش روشن است و فقط به رژیم مشروعیت می دهد که مخالفان را از دم تیغ بگذراند اما عوضی هایی مانند اصلاح طلبان فتوای شرکت در انتخابات دادند، حالا که پس از ده ماه مردم، آشکار و روشن از اصلاح ناپذیر بودن رژیم و لزوم سرنگونی آن سخن می گویند، عوضی ها باز از سازش و «دعوای خانگی» و فراخوان برای شرکت در انتخاباتی دیگر حرف می زنند.

عوضی ها همیشه سد راه تغییر و دگرگونی زیربنایی هستند اما همیشه هم چون برف در برابر خواسته های مردم آب می شوند»

بهرام بیضایی فیلمی دارد به نام «سگ کشی» پیشنهاد می کنم اگر ندیده اید، ببینید!

امید حبیبی نیا : زور بیار به پایت!




۱۵ آبان, ۱۳۹۰
به گمان من به جای دخیل بستن به آمریکا باید به فکر آگاه سازی، سازماندهی و اعتلاء مبارزه در داخل و خارج از کشور و با چشم اندازی روشن و آشکار، به جای موکول کردن همه چیز به آینده ای نامعلوم، بود. با چنین پلاتفرم و تدارکاتی است که توده های مردم و در پیشاپیش آن نیروهای ذاتا انقلابی، مبارزه را تا به آخر پیش خواهند برد.

  1. نبرد در دو جبهه : امید حبیبی نیا
  2. «عوضی خودتی!» : امید حبیبی نیا
  3. پرسش و پاسخ با امید حبیبی نیا: چرا نبوی دروغ می گوید؟
  4. گاو گندچالِ دهانِ کیهان و اصلاح طلبان خارج نشین! : امید حبیبی نیا
  5. آقای موسوی، من شاهد زنده «عدل علوی» شما در دهه ۶۰ هستم!: امید حبیبی نیا
امید حبیبی نیامادربزرگ من اصطلاحی داشت که شبیه همان ضرب المثل «کس نخارد پشت من جز انگشت و ناخن من» بود، نمی دانم این اصطلاحی محلی بود یا ساخته خودش؟ بهر روی، هر چقدر بزرگ تر شدم بیشتر فهمیدم که این اصطلاح چقدر راهگشاست.
ابراهیم نبوی امروز در سایت روز آنلاین در نوشته ای تحت عنوان «خانم کلینتون ما کمک می خواهیم» رسما و البته با چاشنی طنز نیت درونی خود مبنی بر دخیل بستن به آمریکایی ها را برملا ساخت. اگر فرض کنیم نبوی نماینده بخش مهمی از اصلاح طلبان است در این صورت این اظهار نظر علنی او مبنی بر اتکاء به آمریکایی ها را می توان نشانه بارزی از دگردیسی اصلاح طلبان خارج از کشوری از زائده جریان اصلاح طلبی به ابواب جمعی لشگر امپریالیسم به شمار آورد.
در این میان آنچه مغفول می ماند منافع ملی، استقلال و مبانی دمکراسی است زیرا واضح است که هیچ گربه ای برای رضا خدا موش نمی گیرد. سالهاست که سلطنت طلبان بطور مستقیم و برخی دیگر از گروههای اپوزیسیون بصورت غیرمستقیم مورد حمایت آمریکایی ها قرار دارند ولی از آنجا که این گروه ها پایگاه مردمی در داخل کشور ندارند، اساسا حمایت از این گروه ها نفعی برای آمریکایی ها نداشته است، هرچند که ممکن است سربازان سر به راهی به نظر برسند.
آنچنان که از اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس در باره ارتباط اصلاح طلبان با آمریکایی ها برمی آید آمریکایی ها شناخت درستی از ماهیت جنبش انقلابی مردم و سازوکارهای رهبری آن نداشته اند.
دولتمردان آمریکایی در طول سه دهه گذشته به دلایل گوناگون از جمله لابی ها و ارتباطات اقتصادی گوناگون و همچنین وجود جمعیت ایرانی الاصل بالغ بر یک میلیون نفر که برخی از آنها که با خود سرمایه ای به آمریکا آورده و نفوذی یافته اند یا از وابستگان به رژیم گذشته هستند و یا کسانی که سالهاست ارتباطی با ایران ندارند (و حتی برخی نام کوچک و فامیل خود را هم عوض کرده و مثلا غلامحسین را ال و فریدون را فری گذاشته اند و البته در مناسبت های مختلف هم رگ آریایی شان به جوش می آید!) شناخت شان از جامعه و سیاست روز ایران شناختی سطحی و مبتنی بر کانالهای محدود ارتباطی بوده است.
آنچه از اسناد تازه انتشار یافته ویکی لیکس در باره ملاقات مدیران اطلاعاتی آمریکا با برخی از رهبران اصلاح طلبان در خارج از کشور از جمله اردشیر امیرارجمند منتشر شده، می توان فهمید آن است که آمریکایی ها شناخت روشنی از جریان، ماهیت و پتانسیل جنبش اعتراضی که اصلاح طلبان آن را جنبش سبز می خواندند نداشتند و از سوی دیگر تصور می کردند که اصلاح طلبان هدایت کامل این جنبش را برعهده دارند و از این رو این پیام که آمریکا نباید به حمایت از آن بپردازد توسط دولت اوباما بسیار جدی گرفته شد.
اکنون به نظر می رسد حداقل اصلاح طلبان خارج از کشور از ارسال این پیام اشتباهی به آمریکایی ها پشیمان شده اند و آن گونه که نبوی آب پاکی بر دست اصلاح طلبان ریخت حتی تلویحا خواستار دخالت نظامی آمریکا هم هستند. نبوی می نویسد: « اگر توسط سه لات چاقوکش وسط خیابان مشغول کتک خوردن باشیم و ده تا زخم هم برداشته باشیم، و شما یا آقای ناتو بیایید و با یک اسلحه بگوئید کمک می خواهید، ما خواهیم گفت: نه، خیلی ممنون، خودم از عهده این ها برمی آیم. و بعد ممکن است زخمی بشویم یا حتی بمیریم ولی به احتمال زیاد از شما کمک نمی گیریم. »
ابراهیم نبوی در سایت روزآنلاین علنا خواستار دخالت نظامی ناتو و آمریکا شده است
از سوی دیگر به نظر می رسد که علیرغم عدم پشتیبانی عملی آمریکایی ها از جنبش اعتراضی، توجه آمریکایی ها از سلطنت طلب ها به سوی اصلاح طلبان تغییر کرده است از همین روست که رقابت میان سه جریان اصلی اصلاح طلبان، سلطنت طلبان و مجاهدین خلق در آمریکا شدت گرفته است. مجاهدین خلق خواستار خروج از لیست تروریستی است که امکان فعالیت و لابی علنی را می دهد، اصلاح طلبان برعلیه مجاهدین امضاء جمع می کنند، مقاله می نویسند و حتی واقعیت را قلب می کنند تا خود را جایگزین مناسب تری برای حمایت آمریکایی ها قلمداد کنند و سلطنت طلبان نیز پس از سالها رخوت ناگهان به تکاپو افتاده اند، رضا پهلوی مدام این جا و آنجا ظاهر می شود و به نام مردم ایران سخن می گوید و حتی شاید حاضر شود بر سر تاج و تخت از دست رفته ش نیز سازش کند.
برای هر سه این رقبا البته جلب حمایت آمریکا به معنای کلید پیروزی است. گویی هر سه فراموش کرده اند که سیاست هویج و چماق آمریکا در برابر جمهوری اسلامی سیاستی است که سبب شده است تا منافع استراتژیک آمریکا در منطقه تامین شود.
واضح است که رشد اسلام گرایی افراطی بیش از هر چیزی به سود سیاست های امپریالیستی آمریکا بوده است. اگر فرانکشتین های دست ساخته آمریکا نظیر بن لادن دو دهه بعد علیه خالق خود قد برمی دارند، بی شک نفع آن برای حفظ آرایش قوا، مداخله نظامی در زمان لازم و غارت ثروت ملت های منطقه از ضررش کمتر نیست و هرگاه که تاریخ مصرفش به پایان رسید، سر به نیست ش می کنند.
سناریوی آمریکا برای ایران نیز تاکنون حداقل در دو دهه گذشته تغییر زیادی نکرده است، واگذاری میدان تاخت و تاز در منطقه برای توجیه حضور نظامی و افزایش سیطره اقتصادی ش در منطقه. اما آیا تاریخ مصرف جمهوری اسلامی هم از نظر دولت آمریکا به پایان رسیده است؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید به دو نشانه مهم توجه کرد: از نظر دولت آمریکا موضوع دخالت نظامی در عراق، به دلیل درگیریش در سایر نقاط خاورمیانه خاتمه یافته است، از این رو به جمهوری اسلامی برای دامن زدن به آتش جنگ داخلی عراق و توجیه حضور نظامی ش نیاز ندارد.
از سوی دیگر به نظر می رسد سیاست تازه آمریکا برای حمایت از جنبش های ضددیکتاتوری در منطقه و تغییر آرایش قوا در خاورمیانه، میدان را برای جمهوری اسلامی تنگ خواهد کرد و کار را از معامله و درگیری پنهان به تدریج به سوی درگیری علنی پیش خواهد برد.
به نظر می رسد که از نظر آمریکایی ها تاریخ مصرف جمهوری اسلامی به پایان رسیده است.
اما به گمان من آنچه در این میان اهمیت دارد آن است که تمامیت رژیم جمهوری اسلامی، فارغ از جناح ها و باندهایش، از نظر مردم ایران فاقد مشروعیت سیاسی است، زیرا حتی عقب مانده ترین اقشار مردم که هنوز به وعده اصلاحات یا نمایش انتخابات جمهوری اسلامی دل بسته بودند نیز پس از آخرین نمایش انتخاباتی و کشتار معترضان به دستور مستقیم علی خامنه ای، دریافتند که چاره ای جز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در پیش ندارند.
اما از قضا، همین اصلاح طلبان که ابراهیم نبوی نیز جزء آنها است با تکیه بر توهم بخشی از طبقه متوسط شهری کوشیدند تا سرنگونی جمهوری اسلامی را به تاخیر بیندازند و یا همچون ترمز، آتش جنبش اعتراضی را خاموش سازد،به ویژه پس از رخدادهای انقلابی روز عاشورا (نهم دی ماه ۱۳۸۸) که طلیعه اعتلاء انقلابی و چشم انداز سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی را در برابر مردمی که سی و دو سال در کشوری اشغال شده اسیر شده بودند، گستراند.
اصلاح طلبان در خارج از کشور که تمامی تریبون ها را اشغال کرده اند و خود را نماینده مردم ایران و تنها اپوزیسیون مشروع در داخل جمهوری اسلامی قلمداد می کنند با لطائف الحیل و تاکنون با زبان بی زبانی می کوشیدند تا به قدرتهای غربی که تاکنون حمایت لجستیکی شان را برعهده داشتند چنان وانمود کنند که اگر جمهوری اسلامی اصلاح شود، منافع غرب در آن بهتر حفظ خواهد شد تا آنکه اصلاح طلبان کنترل اوضاع را از دست بدهند و انقلاب خواب و خیال اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت را برآشوبد، طبعا در آن صورت دیگر هیچ یک از این حضرات در قدرت حضوری ندارند تا منافع ارباب حفظ شود!
اصلاح طلبان سعی می کنند همگان را از انقلاب محتمل بترسانند زیرا می دانند که در آن صورت هیچ کنترلی بر آن ندارند و دست شان برای همیشه از قدرت کوتاه می شود
روشن است که این لشگر اصلاح طلبان استخدام شده در رسانه های دولتی غرب یا بورس گرفته در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی، کمک های مالی و علنی و غیرمستقیم به رسانه های اصلاح طلب و لابی گری برای بزرگنمایی اصلاح طلبان توسط اتحادیه اروپا و آمریکا بی دلیل نیست.
اتحادیه اروپا و آمریکا حداقل از چند سال پیش متوجه شده اند که بدون آنکه خود را با شاخ گاو دربیندازند میتوانند از اصلاح طلبان حمایت کنند تا شاید با تغییر تدریجی در داخل کشور منافع آنها تامین شود، با چنین سیاستی از یک سو هم می توانند مدعی شوند که از دمکراسی حمایت می کنند و هم از سوی دیگر ماهیت جمهوری اسلامی را به خطر نینداخته اند زیرا آنها نیز لابد می دانند که اصلاح طلبان نه میخواهند و نه می توانند از خط قرمزهای جمهوری اسلامی فراتر بروند.
این سیاست از نظر جمهوری اسلامی نیز با استقبال روبرو می شود زیرا از نظر آنها اصلاح طلبان با وجود هر اختلافی «خودی» محسوب می شوند، به همین دلیل است که آنها نیز از اینکه مخالفانشان اصلاح طلبان قلمداد شوند راضی هستند. از این رو است که حتی آثار روزنامه نگاران مشهور اصلاح طلب در خارج از کشور در داخل کشور ممنوع نیست و از جمله کتاب سردبیر یک سایت اینترنتی اصلاح طلب درست در روز کشتار معترضان به دستور خامنه ای در تهران با مجوز وزارت ارشاد منتشر می شود یا در رسانه های حکومتی دائم همین چند روزنامه نگار و چهره اصلاح طلب در داخل و خارج از کشور به عنوان مخالف «تبلیغ» می شوند.
 جناح غالب جمهوری اسلامی البته می تواند با لیست کردن حمایت غرب از اصلاح طلبان، خوراک تبلیغاتی کافی برعلیه آنها نیز بیابد. بنابراین حمایت اروپا و آمریکا از اصلاح طلبان برای این جناح با توجه به ناکارآمدی ذاتی اصلاح طلبان چندان هم ناخوشایند نیست!
جمهوری اسلامی نیز بدش نمی آید که اپوزیسیون ش تنها اصلاح طلبان باشند، برای همین به روزنامه نگاران اصلاح طلب مقیم خارج از کشور اجازه چاپ آثارشان را می دهد!
اکنون ابراهیم نبوی علنا دست به دامن خانم کلینتون شده است و باز هم از جانب ملت ایران از آمریکا تقاضای کمک کرده است و حتی آرزوی دخالت نظامی ناتو و آمریکا در ایران را نیز برملاء ساخته است، امری که حتی سلطنت طلبان نیز که سی و سه سال است با اتکاء به حمایت آمریکا فعالیت می کنند حداقل در گفتار رسمی خود، با چنین صراحتی از آن سخن نگفته اند.
روشن است که اگر آمریکا، اروپا و یا هر دولت و نهاد بین المللی دیگری قصد حمایت از جنبش دمکراتیک داخل کشور را داشته باشند راههای بسیاری برای این حمایت در پیش رو هست، از حمایت برای تضمین دسترسی مردم به اطلاعات آزاد و اینترنت بدون سانسور گرفته تا وارد آوردن انواع فشارهای دیپلماتیک بر رژیم (مانند اخراج از مجامع جهانی و…) به جای سیاست یکی به نعل و یکی به میخ زدن.
اما همچنین روشن است که حمایت خارجی به هر شکلی که باشد بدون چشمداشت نیست و آنچه سبب می شود تا سیاست هویج و چماق غرب در برابر رژیم، تحت تاثیر افکار عمومی تغییر کند. اعتلاء جنبش دمکراتیک در داخل کشور است. جمهوری اسلامی به عنوان یک دیکتاتوری مذهبی تنها با بحران آفرینی در خارج از کشور و سرکوب هار و لجام گسیخته در داخل کشور می تواند به حیات خود ادامه دهد.
تکلیف جمهوری اسلامی باید در خیابان روشن شود!
از همین روست که اگر جنبش انقلابی در ایران بتواند جمهوری اسلامی را به عقب براند، افکار عمومی مردم جهان خود به عنوان حامیان اصلی این جنبش دولت ها و نهادهای بین المللی را وادار خواهند کرد که از این جنبش حمایت کنند. به عبارت صریح تر تکلیف جمهوری اسلامی باید در خیابان روشن شود.
از همین روست که به گمان من به جای دخیل بستن به آمریکا باید به فکر آگاه سازی، سازماندهی و اعتلاء مبارزه در داخل و خارج از کشور و با چشم اندازی روشن و آشکار، به جای موکول کردن همه چیز به آینده ای نامعلوم، بود. با چنین پلاتفرم و تدارکاتی است که توده های مردم و در پیشاپیش آن نیروهای ذاتا انقلابی، مبارزه را تا به آخر پیش خواهند برد.
مادربزرگ من مثلی داشت که می گفت: «این قدر که زور میاری به نای ت، زور بیار به پای ت!»

لیلا قبادی: این همه هیاهو برای “جدائی نادر…” از چیست؟



۲۰ بهمن, ۱۳۹۰
تا کنون سابقه نداشته که راجع به جایزه گرفتن یک فیلم خارجی‌، از رئیس جمهور فرانسه و مقامات و سیاستمداران دولتی تا وزارت امور خارجه آمریکا تبریک و تهنیت بگویند و از آنطرف هم جشنواره سینمأیی فجر رژیم فیلم را، که سهام داراصلی‌ درتولید آن بانک پاسارگاد وابسته به سپاه پاسداران رژیم اسلامی است، جایزه باران کرده و با سلام وصلوات راهی‌ اسکار کند!

  1. پرتو نوری علا‌ء: جدایی نادر از سیمین؛ فیلمی مصلحت اندیش و آلوده به قدرت
  2. ابراز تنفر از حکم شلاق و زندان برای یک فیلمساز و بازیگر زن در ایران
  3. سال ۸۸؛ سال افتخارآفرینان بی نشان: لیلا ملک محمدی
  4. فیروزه بذرافکن: من برای آزادی بیان مبارزه می کنم
  لیلا قبادیهر سال صدها فیلم در قد و قواره فیلم “جدائی…” و چه بسا با تکنیک و داستان پردازی بسیار قویتر در اروپا و آمریکا ساخته می شود. این فیلم حتا در مقایسه با فیلمهای سینمای جمهوری اسلامی هم فیلمی بسیار معمولی است چرا که در سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی سالانه دهها فیلم از این دست با کیفیت و پرداخت بهتر ساخته
می شود؛ فیلمهأیی که معضلات خانوادگی و مشکلات روابط میان زن و مرد را نه‌ با فوکوس بر ریشه‌های اصلی‌ آن که همان بی‌ عدالتی و فاصله طبقاتی حاکم بر جامعه ایران است، بلکه تنها از زاویه اخلاق ریاکارانهمذهبی‌ و فرهنگ طبقه حاکم تصویر می‌کنند.
از یک طرف وزارت خارجه آمریکا این فیلم را سندی بر غنا و انعطاف پذیری فرهنگ ایرانی می داند(!) و از سوی دیگر مقامات وزارت ارشاد رژیم آن را افتخار و سربلندی ایران و ایرانیان می‌‌نامند!
اما واقعیت عریان آنست که آنچه امروز در ایران کمر خانواده‌ها را می شکند فقری خانمان سوز و همزمان با آن ترویج فرهنگ مصرف گرائی است؛ از پرده و مبل و اتومبیل گرفته تا نوع لباس و آرایش تا جنون جراحی زیبائی که جامعه بیماردر تب رقابت وهم چشمی رو به تباهی است. زمانی که در جامعه ی پرنسیبها و معیار زندگی‌ چنین سقوط کند بدیهی‌ است که روابط خانوادگی به سمت نابودی برود. وقتی‌ بخش بزرگی‌ از جامعه که از همه چیز محروم است قصرهای سر به فلک کشیده و زندگی‌ افسانه یی پولدارها را تماشا می‌کند معلوم است که دهها مشکل روانی‌ و خانوادگی گریبانگیرش شود.
اما اینگونه فیلمها دقیقاً به این انگیزه ساخته می شوند که ذهنیت جامعه را از ریشه اصلی‌ مشکلات موجود دور کرده و به آن عبائ توجیه شرعی و مذهبی‌ بپوشانند که آری آدمها نباید با هم سوتفاهم داشته باشند، دروغ نگویند‌- آنهم در زیر سایه حکومتی که اساسش بر دروغ استوار است!- بی جا به هم شک نکنند، به جا به هم شک کنند(!) واز این دست مزخرفات مذهبی‌ که با نام فیلم و سینما به خورد جامعه می دهند.
اما این فیلم در پرداختن به همین خزعبلات مذهبی‌ هم کاری معمولی و دست چندم است پس چرا یکباره پیرامون چنین فیلمی تمام دولتهای غربی و فستیوالهای سینمأیی و رسانه هائی آنها چنان هیاهو راه می‌‌ندازند که انگار یک اتفاق بزرگ در سینمای دنیا رخ داده است؟!
در واقع تا کنون سابقه نداشته که راجع به جایزه گرفتن یک فیلم خارجی‌، از رئیس جمهور فرانسه و مقامات و سیاستمداران دولتی تا وزارت امور خارجه آمریکا تبریک و تهنیت بگویند و از آنطرف هم جشنواره سینمأیی فجر رژیم فیلم را، که سهام داراصلی‌ درتولید آن بانک پاسارگاد وابسته به سپاه پاسداران رژیم اسلامی است، جایزه باران کرده و با سلام وصلوات راهی‌ اسکار کند!
براستی چرا با این حجم وسیع تبلیغاتی و به زور جایزه ها می‌‌خواهند این فیلم را جلوی چشم همگان بگذارند بسیار مهم جلوه اش دهند تا مورد بحث همه واقع شود از جیره خواران رژیم تا بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج ازکشور؟
لیلا حاتمی در جداییبدون شک این حجم تبلیغات و کف زدنهای مصنوعی و زورکی تنها نشان دهنده این واقعیت است که ایجاد این همه هیاهو ربطی‌ به خود فیلم ندارد و از قرار مسأئل مهمتری مد نظر دولتها و صاحبان این فستیوالها و رسانه هاست و این فیلم بهانه ی بیش نیست تنها اینبار قرعه به نام “جدایی نادر…” افتاده است.
اگر در دوره قبل این جایزه‌ها بیشتر برای تقویت به اصطلاح اصلاحطلبان بود و در حقیقت مدال را به گردن خاتمی می‌‌انداختند، اما اینبار دلیل این همه هیاهو بر می‌‌گردد به وضعیت انفجاری درون جامعه ایران و حجم فقر و بدبختی و فشاری که بر گرده مردم سوار است وهر آن امکان انفجاری اجتماعی را پیش بینی‌ می‌کنند، که اگر در جامعه ایران انفجار اجتماعی رخ دهد و صاحبان قدرت در دهکده جهانی‌ کنترل و تسلطی بر آن نداشته باشند معلوم است که منافع حیاتی آنها نه‌ تنها در ایران بلکه در کل منطقه به خطر می‌‌افتد پس برای دور کردن و به تعویق انداختن این خطر می خواهند به بهانه مطرح کردن این فیلم در اسکار یک شادی و افتخار دروغین و غرور ناسیونالیستی به جامعه زیر فشار و توهین و تحقیر شده تزریق کنند که مفتخر باشند که یک فیلم “ایرانی” به سطح اسکار رسیده و صد البته شکم گرسنه کودک‌ شان هم با این جشن و سرور جهانی سیر خواهد شد!
طبیعی است جامعه ای که هیچ نقطه امیدی برایش نمانده و ریسمانی برای چنگ انداختن ندارد و همه هویتش تخریب شده و در فلاکت و فقر و بدبختی گرفتار است حالا می خواهند با معرکه اسکار یک شادی و مسکن کاذب صدقه اش دهند و برای مدت کوتاهی هم که شده آرامش کنند
حرکتی نمایشی در ردیف بازی فوتبال چند سال پیش بین ایران و آمریکا…
بی‌ شک برای دور کردن خطر انفجاراجتماعی فقط ازابزار سینما استفاده نمی کنند از تمامی ابزارها بهره
می برند و سینما یکی‌ از ابزارهای تاثیر گذار و پر زرق و برق است، روزانه با دهها شگرد و ماجرا با جامعه بازی می کنند تا توده‌ها را مشغول نگاه دارند که عصیان نکنند. تا آنجا که حتا مردم ایران این روزها برای حاکمان “بسیار عزیز و دوست داشتنی” هم شده‌اند هندوانه زیربغل “مردم عزیز ایران” می گذارند تا بیشتر غارتشان کنند؛ از یک طرف وزارت خارجه آمریکا این فیلم را سندی بر غنا و انعطاف پذیری فرهنگ ایرانی می داند(!) و از سوی دیگر مقامات وزارت ارشاد رژیم آن را افتخار و سربلندی ایران و ایرانیان می‌‌نامند!
اما همه این ترفندها و شیادی‌ها نشانه این است که تا چه حد از جامعه در حال انفجار ایران می‌‌ترسند که اگر از سربرآوردن یک جنبش واقعی در میان مردم محروم و زیر ستم احساس خطر نمی‌کردند دیگر احتیاجی به این همه دست و پا زدن و مانور دادن نداشتند تا جایی که حتا فیلمی در سطح “جدایی نادر…” را بهانه کنند اما به قول گیس سفیدها اسکار هم برای نجات باجی -جمهوری نکبت اسلامی- تنبان نمی شود و این حکومت فساد و فقر و تباهی جز نابودی سرنوشتی ندارد.
Related posts:
  1. پرتو نوری علا‌ء: جدایی نادر از سیمین؛ فیلمی مصلحت اندیش و آلوده به قدرت
  2. ابراز تنفر از حکم شلاق و زندان برای یک فیلمساز و بازیگر زن در ایران
  3. سال ۸۸؛ سال افتخارآفرینان بی نشان: لیلا ملک محمدی
  4. فیروزه بذرافکن: من برای آزادی بیان مبارزه می کنم

امید حبیبی نیا: جمهوری اسلامی و نقش های بدلی ش در خارج از کشور



امید حبیبی نیا: جمهوری اسلامی و نقش های بدلی ش در خارج از کشور

۲۰ بهمن, ۱۳۹۰
آیه ها بشارت می دهند که روز داوری دور نیست و بی گمان مردمی که سرنوشت خود را رقم می زنند نه به خیمه شب بازی واعظان پاریس، لندن، بروکسل و واشینگتن نشین دل می بندند و نه به آسمان چشم می دوزند، آنها حالا می دانند که در روز موعود خورشیدشان از میان خیابان سربرخواهد آورد، روزی که دکان همه بدل ها تعطیل می شود تا قهرمان نقش اصلی بدرخشد.
Related posts:
  1. گاو گندچالِ دهانِ کیهان و اصلاح طلبان خارج نشین! : امید حبیبی نیا
  2. جمهوری اسلامی همچنان در قعر جدول آزادی رسانه های خبری
  3. امید حبیبی نیا : زور بیار به پایت!
  4. تهدید «رسمی» سایت آزادی بیان توسط سفارت جمهوری اسلامی در لاهه
  5. نبرد در دو جبهه : امید حبیبی نیا
امید حبیبی نیاسی و سه سال حاکمیت دیکتاتوری مذهبی در هر روز و دقیقه و ثانیه ش برای مردمی که با بی عدالتی، فقر، تبعیض، حکمرانی قوانین ارتجاعی و مذهبی و خفقان دست به گریبان هستند، به عینه آشکار ساخته است که جمهوری اسلامی نظامی اصلاح پذیر نیست، زیرا که اصلاحات درون ساختار حکومتی زمانی معنا می یابد که زیرساخت های آن از یک سو ونیروهای پیش برنده آن در درون حاکمیت وجود داشته باشند.
بنابراین نقطه شروع هر بحثی برای یافتن راهکارهای عملی و عینی مبارزه برای آزادی بیان که لاجرم با مبارزه با جمهوری اسلامی گره می خورد آن است که : جمهوری اسلامی آری یا نه؟
این سوال از آن جهت ضروری است که هنوز به نظر می رسد عده ای که خود را به مدد انحصار رسانه ای بر موج افکار عمومی انبوه خلق سوار کرده اند یا پاسخ شان آری ست یا آشکارا از پاسخ دادن به این سوال طفره می روند.
در غیاب چنین اتحاد ها و جبهه هایی ست که عناصر فرصت طلب و نشان دار وابسته به جریانات بدنام و وابسته به جمهوری اسلامی میاندار صحنه می شوند و خود را روزنامه نگار «مستقل» یا اصلاح طلب و یا فعال سیاسی عضو اپوزیسیون جا می زنند.
به گمان من کسانی که هنوز امید معجزه از این امامزاده یا مثلا سربه راه شدن خامنه ای و دیکتاتوری مذهبی ش را دارند یا خود را بخشی از بدنه نظام جمهوری اسلامی می بینند و لاجرم از سرنوشت خود به دلیل عملکرد گذشته خود در فردای سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی نگران هستند و یا می کوشند تا سوار برموج توده طبقه متوسط شهری که پس از شوک نمایش انتخاباتی دو سال و نیم با مربیان «عوضی» به میدان آمد باقی بمانند که بازی را به حریف واگذار کرد.
در این میان بخشی از کسانی که داعیه روزنامه نگاری دارند نیز خود بر مسموم کردن این فضا اهتمام می ورزند، از سویی با درست کردن باند و دسته و نوچه پروری سعی می کنند میدان انحصار رسانه را با لطایف الحیل به نام خود ثبت کنند و از سوی دیگر خود را بدیل جناح حاکم جا بزنند، به عبارت دیگر این گروه بیش از آنکه روزنامه نگاربه معنای واقعی کلمه باشند، فعال سیاسی و در وجهه مبتذل ش «بیزنس من» (یا بیزنس ومن) هستند که از همه جا نیز سر در می آورند از راهروهای وزارت خارجه آمریکا گرفته تا تالاری در استکهلم.
برای این عده نه اخلاق و معیارهای روزنامه نگاری مطرح است و نه اصول و مبانی کار حرفه ای، در هر حال به بیزنس و منافع حزبی خود پایبند هستند و در همین حال خود را داعیه دار روزنامه نگاری دوم خردادی نیز به شمار می روند.
از قضا جمهوری اسلامی هم با این عده که کاملا هم قانونی از کشور خارج شده اند هیچ مشکلی ندارد که هیچ برای آنها بیست و چهارساعته مجانی تبلیغ هم می کند، کتابهای این «روزنامه نگاران مخالف» در داخل کشور چاپ می شوند و آنها با هر عمله و اکره رژیم که بخواهند مصاحبه می کنند از فلان فالانژ شهرری گرفته تا نماینده مجلس و حکام شرع ش، آیا روزنامه نگاران مستقل نیز از چنین حاشیه امنی نزد جمهوری اسلامی برخوردار هستند؟
عکس یادگاری شرکت کنندگان در کنفرانس استکهلم
نهادهای امنیتی و رسانه های جمهوری اسلامی می دانند که تا زمانی که این اپوزیسیون خود خوانده در خارج از کشور تمام هم و غم خود را صرف منکوب کردن اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی و سرگرم کردن مردم از طریق نوشتن داستانهای تخیلی- جیمزباندی یا خزعبلات روزانه با صدها تریبون و البته تاکتیک هایی چون «اسب تروا» می کند نه تنها هیچ خطری برای حاکمیت رژیم ندارد که هیچ بلکه از طریق بازی کردن نقش بدل برای جناح غالب و تضعیف اپوزیسیون و راه حل های رادیکال سبب تحکیم قدرت ش هم می شود.
دقیقا در ادامه همین نقش بدلی ست که کنفرانسی در استکهلم با شرکت همین عناصر همیشگی برگزار می شود که قرار است مقدمه ای باشد برای بدیل سازی سفارشی، نگاهی به ترکیب این کنفرانس نشان می دهد که اغلب شرکت کنندگان به نوعی از نظر حزبی با جریان اصلاح طلبی چه در بطن درونی و برونی حکومتی ش نظیر دفتر تحکیم وحدت گره خورده اند و یا با حاشیه آن نظیر حزب توده و سازمان (فدائیان) اکثریت که اغلب رسانه های فارسی دولتی در اروپا را اشغال کرده اند، همسو بوده اند.
 این نوع گزینش دقیقا نشانگر آن است که بدیل سازی برای جناح غالب از سوی برنامه ریزان و طراحان متکی بر درخواستهای حداقل و تغییرات جزئی، حتی المقدور در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و مثلا حداکثر با محدود کردن اختیارات رهبر و بازگردان جناح فعلا مغلوب به قدرت و البته سهیم شدن «تبعیدیان» فعلی در قدرت و منافع حاصل از آن به پاس مجاهدات شان در ممانعت از انقلاب اجتماعی برای سرنگونی کلیت نظام صورت می گیرد.
نهادهای امنیتی و رسانه های جمهوری اسلامی می دانند که این اپوزیسیون خود خوانده در خارج از کشور نه تنها هیچ خطری برای حاکمیت رژیم ندارد که هیچ، بلکه از طریق بازی کردن نقش بدل برای جناح غالب و تضعیف اپوزیسیون واقعی و راه حل های رادیکال سبب تحکیم قدرت ش هم می شود.
اما روشن است که این گونه بدل کاریها، نمی توانند نقش اصلی داستان را تحت الشعاع قرار دهد، نقش اصلی در این میان طبقات مختلف مردم هستند که در آستانه بحران فزاینده ناشی از به پایان رسیدن تاریخ مصرف جمهوری اسلامی برای غرب، هر روز پیش از روز قبل از گفتمان درون چارچوب نظام فاصله می گیرند، نظامی که کارش از مداخله امام زمان در مقدراتش به مقواسازی دیکتاتورسابق کشیده است و هر روز یکی از پایه گذاران ش ضجه فاتحه برایش سر می دهد.
با این همه آنچه رازبقای جمهوری اسلامی با وجود فقدان مشروعیت ش بوده فقدان آلترناتیو منسجم و دمکراتیک برای آن بوده است، هرچند که رسمیت آلترناتیو باید در پرتو مبارزات رادیکال در داخل کشور شکل گیرد اما واقعیت آن است که اپوزیسیون ایرانی در سی و سه سال گذشته در خارج از کشور از پیشروی به سوی ارائه آلترناتیوی فراگیر و دمکراتیک بازمانده است. این امر نه تنها بین طیف های مختلف نیروهای سیاسی صورت عینیت نیافته بلکه بین طیف های ظاهرا همسو نیز نمود بارز و عینی و باکاربردهای علمی در مبارزه نیافته است.
نمونه های اتحاد جمهوریخواهان در میان نیروهای میانه رو و اتحاد انقلابی نیروهای چپ و کمونیست در میان نیروهای رادیکال و انقلابی نشانگر آن است که حتی در میان نیروهای ظاهرا همسو نیز دستیابی به اتحادعمل و ایجاد جبهه ای مشترک سخت دست نیافتنی به نظر می رسد.
در غیاب چنین اتحاد ها و جبهه هایی ست که عناصر فرصت طلب و نشان دار وابسته به جریانات بدنام و وابسته به جمهوری اسلامی میاندار صحنه می شوند و خود را روزنامه نگار «مستقل» یا اصلاح طلب و یا فعال سیاسی عضو اپوزیسیون جا می زنند.
در فضایی که اکثریت رسانه های فارسی که با بودجه دولتی و عمومی اداره می شوند به اشغال این فعالان سیاسی درآمده و یا برای کسب غنائم تازه از بودجه های اهدایی نهادهای غربی برای خود کیسه های تازه می دوزند، روزنامه نگاران واقعا مستقل و فعالان سیاسی که به آزادی بی قید و شرط بیان باور دارند نباید مرعوب این جوسازیها و موج سواریهای این گروه تازه از راه رسیده شوند، بی گمان در روز داوری صدای آلترناتیو حتی اگر منقوش بر ورق پاره ای در میدان آزادی باشد، رساتر و تاثیرگذارتر از دهها تلویزیون، رادیو و سایت اصلاح طلب خواهد بود که دیگر حرفی برای گرفتن نخواهند داشت.
آیه هایی که این روزها در کوچه و خیابان نازل می شوند بشارت می دهند که آن روز دور نیست و بی گمان مردمی که سرنوشت خود را رقم می زنند نه به خیمه شب بازی واعظان پاریس، لندن، بروکسل و واشینگتن نشین دل می بندند و نه به آسمان چشم می دوزند، آنها حالا می دانند که در روز موعود خورشیدشان از میان خیابان سربرخواهد آورد، روزی که همه بدل ها، بدمن ها، کتک خورها، سیاهی لشگرها و فیلمفارسی سازها دکان شان تعطیل می شود تا قهرمان نقش اصلی مصمم و آگاه در میانه قاب میدان انقلاب بدرخشد.