نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید



مهناز قزلو


براستي كدام عقل سليم مي پذيرد شما صد مجاهد را قرباني نجات هفت نفر كنيد؟


با نگاهي به تحليل ها، گفته ها و ادعاهاي شما در سال هاي اخير اين پرسش پيش مي آيد كه شما چگونه 

اينهمه تناقض را با خود حمل مي كنيد. چرا بر ادعاي خود درگذشته مبني بر مخير كردن افراد به ترك عراق 

متعهد نمانديد. مگر مبارزه يك انتخاب نيست. چرا در نشست های “حوض” در سال هفتاد و چهار به مجاهدین 


اخطار دادید که خروج از سازمان ممنوع است. این چگونه ادبیاتی ست که شما باب کردید; "مجاهد اقساطی و 

مدت دار با اتمام تاریخ مصرف نداریم". مگر آنها كالا هستند، مگر شما مالک جان دیگران هستید. نکند واقعن 



باورتان شده خدایگان هستید. حتا افراد را تهديد كرديد در صورتی که بخواهند از سازمان جدا شوند به جرم این 


تقاضا باید ۲ سال سلول انفرادی در خروجی اشرف و همچنین به دلیل ورود غیرقانونی به عراق ۸ سال نیز 


زندان ابوغریب را ناگزير باید تحمل کنند. شما اشرف را "مثلث برمودا" مي خوانديد. چرا؟ چرا سر میله های 


سیم خاردار در "اشرف" رو به داخل بود، مانند زندانها! شما در پی دفاع از قرارگاه "اشرف" نبودید، هراس شما 


از گریز افراد درون "اشرف" بود. شما براي مجبور كردن افراد به ماندن، با دولت عراق نيز به توافق رسيده 

بوديد. چرا آنان كه ديگر مايل به ماندن با شما نبودند به رژیم ایران تحویل مي داديد؟ در مقطعی هم برای 


اجتناب از انحلال "اشرف"، در کمال بی خردی، حتا خودکشی جمعی را توصیه کرده و از سر بی دانشی توجیه 

ایدئولوژیک نیز کرده بودید. آیا نمی توان اعتصاب حاضر را ادامه ی رویه ی نابخردانه ی خودکشی جمعی 


دانست. اينها بخشي از پرسش هايي است كه در برابر شماست و موظفيد و بايد به آن پاسخ دهيد. تاريخ هرگز 

نه فراموش خواهد كرد و نه خواهد بخشيد. اينها اعمالي است كه هر كس به جرم ارتكاب آن محاكمه مي 

شود، چرا شما مستثنا باشيد.
سه دهه است كه هر سال را سال سرنگوني اعلام مي كنيد از اين حماقت دست برداريد، وقتی این همه 

اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کنید. پس از خلع سلاح و 

تخليه ي "اشرف" با معضل ليبرتي مواجه شديد. قبول كنيد شرايط جديد، استراتژي هاي نو طلب مي كند. 

"اشرف" برچيده شد با بهاي گزاف از دست رفتن جان هاي دهها انسان و سال هاست شاهد اين چرخه ي 

بيهوده و بي حاصل هستيم، چرا؟ بپذيريد كه توان و صلاحيت رهبري را نداريد، از اين خودخواهي و قدرت طلبي 

ابلهانه دست برداريد. تا همين جا هم شما اشتباهات فاجعه باري مرتكب شده ايد.


امروز "کانون استراتژیک نبرد"! برچيده شده است. چرا در پي نجات جان بازماندگان نيستيد؟ آیا واقعن معتقدید 

ماندگاری افراد در عراق به سرنگونی رژیم کمک می کند. پس از سه دهه بايد اين را ديگر متوجه شده باشيد، 


شما فقط مانع مبارزه شده و همچون سد عمل کرده اید. ارتش آزاديبخشي كه قرار بود مردم را نجات دهد، 

خود امكانات، وقت و نيروي عظيمي راپيوسته طلب كرده تا آن را از اين بن بست مرگ آفرين برهانند. شما 

هنگام ورود به عراق می گفتید اگر بخواهیم طولاني مدت در عراق بمانیم نابود خواهيم شد. چرا مانديد و بر 


چنان ماندن پرهزينه و بي حاصل لجاجت كرديد. اما... نه! شما بر ماندن باور نداشتيد وگرنه خود بدون "اشرف 


نشانان" به ساحل امن عزيمت نمي كرديد. حقيقت اين است كه شما آنها را تنها گذاشتيد. آنچه شما در 
كارنامه 

ي شرم آور خود داريد، شارلاتانيزم ناميده مي شود. تا لحظه اي كه نيروهاي فرانسوي مريم رجوي را دستگير 

نكرده بودند، چنين وانمود کرديد كه در كنار آنها هستيد. آيا اين تا چه اندازه صادقانه بود؟ 


نيروهاي فرسوده و بدون سلاح و بدون هيچ انسجام سياسي و نظامي كه به عنوان پناهنده در زندان ليبرتي 

بسر مي برند چگونه مي خواهند رژيم را سرنگون كنند و با اين وصف كه متاسفانه عين واقعيت است، اساسن 

چه اصراري بر حضور آنان در عراق داشته و همچنان دارید؟ ارتشي بي سلاح و بي فرمانده و التزام كتبي فرد


 فرد آنان به پرهيز از مبارزه ی مسلحانه و البته هر نوع خشونت! در عمل چه کاری از آن برمی آید. نیرویی 


فرسوده و ناتوان كه حتا قادر به حفاظت خود نيست نه تنها نمي تواند رژيم را سرنگون كند، بلكه بايد هر چه 


سريعتر راه نجاتي برايش تدبير كرد. در حالي كه اندك امكان و چشم اندازی براي بازگشت به "اشرف" نيست 

اين اصرار واقعن به چه منظور است. چرا به دنبال راهکار جدی و جدید مبتنی بر واقعیات نیستید؟ چرا امکانات مالی و تبلیغی سازمان را به بازگشت لیبرتی به "اشرف" هدر می دهید.
مگر نه آنكه اصل بر تحليل مشخص از شرايط مشخص است، به نظر مي رسد شما درك و شناخت درستي از 

شرايط هيچگاه نداشته ايد. در شرایط جدید، عراق از وجود مجاهدین مستقر در عراق به عنوان برگ برنده و 


كسب امتياز در مذاکرات و یا تنظیم هر نوع رابطه با رژیم جمهوری اسلامی بهره مند می شود. چطور اين را 

متوجه نیستید و يا هستيد و به روي مبارك خود نمي آوريد؟ شما در غيبت امام زماني خود از تمامي مختصات 

و پارامترهاي زمان دور افتاده ايد. مضحكه ي خاص و عام شده ايد. چرا به خودتان نمي آييد. بيمارگونه دچار 

توهم ايد. در حال حاضر، امام زمانی با قدمتی معتبرتر از شما قادر نیست از چاه برون آید و گره از مشکل 

خویش گشاید. شما دیگر در کدام چاه فروشده اید؟ هیچ ميدانيد ديگر كم كم شما را امام عليه السلام و حضرت صلوات الله لقب داده اند (البته به طنز) .... پس ظهور كنيد!
عصر معجزات غيرعلمي گذشته. ما در عصر ديگري زندگي مي كنيم، عصر تكنولوژي هاي شگفت انگيز و نه 


عصر رسولان بي خرد و بي مايه، عصر سمبل هاي بي زماني شايد و نه امام زماني، بي ترديد. شما فاقد 

توانايي لازم در شناخت شرايط و تحليل وضع موجود هستيد. در شگفت ام... يعني يك نفر هم از نزديكان شما نيست كه از اين بلاهت شما را برهاند.
مريم رجوي در یک سخنرانی در روز شنبه ١٩ اکتبر در پاریس گفت:  هم چنان که پیش از این گفته‌ام، هدف 


واقعی رژیم، این نیست که مجاهدین، لیبرتی یا عراق را ترک کنند؛ هدف این رژیم، تسلیم یا نابودی فیزیکی 



مجاهدین است." !! سوال اين است؛ با علم و اعتراف به اين حقيقت چرا پس بر ماندن اصرار دارید؟ و هیچ اقدام 

جدی در جهت آن انجام نداده و نمی دهید.


ادعا كرده ايد مدارک قابل ارائه در دادگاه های بین المللی دارید مبنی بر اینکه گروگانها در بغداد به دست دولت 

مالکی اسیر بوده و در معرض استرداد به ایران هستند. اگر اینچنین است چرا از طرح دعوی حقوقی با استناد 


به مدارک مذکور تاکنون خودداری کرده اید؟ آيا عدم اقدام جدی از طرف شما براي جان هفت مجاهد جاي 


سوال، ابهام و شبهه برجای نمی گذارد.

اگر چنين است كه دولت هاي غربي در پذيرش ساكنان ليبرتي اهمال مي كنند به جاي پرداخت بودجه اي 


هنگفت برای پخش يك آگهي از تلويزيون "سي ان ان" آمريكا که صرفن تاكيد بر نجات هفت گروگان دارد، چرا با 

صرف همان بودجه افكار عمومي را متوجه ی نجات سه هزار ساكن ليبرتي نمي كنيد که بنا به کنوانسیون 


چهار ژنو تحت حفاظت محسوب میشوند. آيا قصد داريد آن هفت نفر را از زندانی بیرون آورده و دوباره به زندان 


ليبرتي منتقل كنيد. اين تا چه اندازه عاقلانه يا خيرخواهانه است.


در شرایط فعلی که کشور عراق برای حتا خود شهروندانش محلی امن نیست، شما به جای درخواست انتقال

فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث، درخواست هایی را مطرح می کنید که به هیچ وجه سنجیده نیست. طرح 

درخواست دیوار حفاظتی، استقرار کلاه آبی ها و امثال آن آیا تاکنون کمکی به حفظ امنیت ساکنان لیبرتی 

کرده 

است. گویا به عمد قصد دارید جان افراد را به بهانه ها و تحلیل های نادرست و واهی بیش از پیش در معرض 

مرگ قرار دهید.

در پایان تاکید بر گزینه هایی است که پیش رو هستند تا شاید از مرگ حتمی ساکنین لیبرتی و اعتصابیون 


جلوگیری کند:

(١) کنفرانس مطبوعاتی علنی و حضوری مسعود رجوی با رسانه های بین المللی در اعتراض به عدم پذیرش 


و انتقال به کشور ثالث


(٢)  اعتصاب غذای مریم رجوی و مسعود رجوی در همین راستا



(٣) حضور فیزیکی مسعود رجوی و مریم رجوی و پیوستن به اعتصابیون در لیبرتی که بی تردید بازتاب گسترده 

و موثر در تحت الشعاع قرار دادن افکار جهانی ایفا خواهد کرد


(٤) ارائه مدارکی که ادعا می شود علیه رژیم در دست دارید و به کار گرفتن وکلا و طرح دعاوی حقوقی در 



دادگاه های صالحه

(٥) اعتصاب غذای اعضا شورای ملی مقاومت


(٦) حضور فیزیکی اعضا شورای ملی مقاومت در لیبرتی و پیوستن آنان به اعتصابیون



(٧) تاکید بر انتقال فوری ساکنین لیبرتی به کشور ثالث و نه بازگشت به ایران و یا اشرف


(٨) کمپین سراسری در اروپا و آمریکا برای انتقال هر چه سریعتر افراد به کشور ثالث


(٩) تشکیل کنفرانس برای محکوم کردن سیاست دول غربی (اروپا و آمریکا) و تاکید بر پذیرش ساکنان لیبرتی
مهناز قِزِلٌو

بیست و چهارم اکتبر دوهزار و سیصد و سیزده

Mahnaz_ghezelloo@hotmail.com

آقای معصومی من یکی از «دوستان مورد اعتماد ایرج مصداقی» هستم - قسمت دوم

م
امیر صیاحی

آقای معصومی حالا که با نام و چهره‌ی یکی از منابع ایرج مصداقی آشنا شدید چه چیز برای گفتن دارید؟ امیدوارم دبه در نیاورید. برای اطلاع شما و کسانی که مرا نمی‌شناسند می‌گویم. برای مسئولین مجاهدین به خوبی روشن بود که فعالیت های سال ۶۶-۶۷ من در داخل کشور چه ابعاد وسیعی داشت. ختی پس از خروج از کشور وقتی توضیح دادم برای آن‌ها در ابتدا غیرقابل باور بود. به گونه‌ای که نزدیک به یک سال مرا در استانبول نگه داشتند که مطمئن شوند نفوذی رژیم نیستم. مجاهدین بهتر از هر کس می‌دانند نیروهایی که به من وصل بودند و ملاء اجتماعی که به وجود آمده بود چقدر به درد کارشان در داخل کشور خورد و چه مسئله‌ای از آن‌ها حل کرد. بخشی از آن نیروها بعدها به منطقه آمدند و بخشی را در داخل کشور به کار گرفتند.  
متأسفانه بر خلاف تصور شما و مجاهدین شاهدان و منابع یکی پس از دیگری به سخن می‌آیند و چنان که می‌بینید هیچ‌کدامشان افراد فعال در سایت‌های وزارت اطلاعات چنان‌که مدعی بودید نیستند که مرزبندی قاطعی هم دارند و بهایش را هم پرداخته‌اند. آخرین موردش سعید جمالی از فرماندهان مجاهدین بود که همراه با مریم رجوی به فرانسه آمده بود و دوباره به عراق و اشرف بازگشت. می دانم او جزو منابع ایرج مصداقی نبود اما می‌بینید که حرف‌ها و شهادت‌ها یکی است. امیدوارم روزی چشم‌هایتان باز شود و به خاطر عمر برباد‌رفته‌تان و تهمت‌های ناشایستی که به رنج‌دیدگان و مبارزین زدید شرمنده شوید.
آقای معصومی شما گزارش ایرج مصداقی از زیرپا گذاشته شدن حقوق بشر در اشرف را زیر سوال برده‌‌اید:   

«من هیچ گاه در اشرف نبوده ام» (ص38). امّا «من بر اساس شهادت دوستان مورد اعتمادم تردیدی در نقض ابتدایی ترین اصول حقوق بشری در ارتباط با اعضای مجاهدین ندارم»

حالا من که دو دهه در اشرف بودم چند مورد معمول و رایج در اشرف را توضیح می‌دهم و از شما می‌پرسم آیا این اعمال نقض ابتدایی ترین اصول حقوق بشر مورد پذیرش شما هست یا نه؟‌

نشستی که در آن محاکمه شدم
در مناسبات مجاهدین این فرهنگ حاکم بود که می‌گفتند هر وقت می‌خواهید صحبت کنید از خودتان بگویید. من هم در ابتدا از خودم می‌گویم و نشست «دیگی» که خودم سوژه‌ی آن بودم. همان نشست‌هایی که ابتدایی‌ترین اصول انسانی در آن‌ها نقض می‌شد و شما بدون آن که در آن‌جا حضور داشته باشید مدعی دروغ بودن آن شده‌اید! ای کاش خودتان را در یکی از نشست‌ها سوژه می‌کردند تا از این بلبل‌زبانی‌ها برای رهبری مجاهدین نکنید.
نشست‌های موسوم به «دیگ» در باقرزاده شروع شده بود. از اسم‌اش پیداست قرار بود در دیگ جوشان چه بر سر ما بیاورند. ما در ابتدا صداهایی می‌شنیدیم که اغلب با فحش و ناسزا همراه بود. به نظر می‌رسید نشست‌هایی در سطوح بالاتر از ما پیشتر شروع شده بود .
بعد از چند روز این نشست‌ها به لایه‌های پایینتر راه برد.

روزی که نوبت من رسید به من گفته شد که به نشست بروم. قبلش هادی جاهدنیا مسئول مستقیمم به من گفت: امیر چند روز است اینجا هستی اما گزارشی نمی‌نویسی، لال مونی گرفتی، هیچ صحبتی نمی‌کنی؟
او به این ترتیب با تهدیداتش نارضایتی مسئولان سازمان را به اطلاعم رساند و این که بایستی خود را آماده برخورد کنم. 
شب‌هنگام نشست شروع شد. مسئول نشست حمیده شاهرخی (افسانه) یکی از اعضای ارشد سازمان بود. تعداد زیادی از خواهران شورای رهبری پشت سر او نشسته بودند. قبل از من چند نفر دیگر سوژه‌ی نشست بودند. سوژه یعنی کسی که در وسط انداخته می‌شود و حاضران مجبورند با فحش و ناسزا و ... به او حمله کنند. این دفاع فعال از انقلاب در مناسبات تعریف می‌شود و راه خلاصی فرد از این فضا تنها این بود که بگوید مسئله من «جیم» است و مشکل من قبل از هر چیز زن است و بس و نه بن‌بست خطی و استراتژیکی و بلاتکلیفی مستمر.
نشست در یک چادر برگزار می‌شد که بصورت مستمر شلوغ می‌شد . وقتی هم که شلوغ می‌شد همراه با فحش و ناسزا و حرف‌های زشت که باورش نمی‌کنید بود.
عاقبت نوبت من شد. از من خواسته شد که از خودم بگویم و این که از بحث‌های سازمان چی گرفتم. با تهدید مرا نشانه رفته و می‌گفتند خوب «یک ذره برای ما بگو» از خودت شروع کن. من با توجه به چیزهایی که دیده بودم ترسیده بودم که چی بگم و چی نگم. چند جمله‌ای نگفته بودم که صحبتم را قطع کرده و گفتند کلی گویی نکن ، بی تفاوتی‌ها و نیامدن تو بحث‌ها مال چیست؟ بگو مشکل‌ات چیه؟ بگو مشکل‌ام جیم (جنسی) است که دست و پام رو بسته و نمیذاره رو به جلو حرکت کنم.
در پاسخ من و من کنان گفتم این نمی‌تواند باشد. یک دفعه دیدم همه چیز به هم ریخت. جمع حاضر باعث بهم‌ریختگی نشست شدند. ریختند سرم. در حالی که صورتشان را مماس صورتم گرفته بودند با دهانی کف کرده و چشمانی از حدقه درآمده و دست‌هایی که به صورت تهدید‌ آمیز بالا و پایین می‌کردند با تمام قوا سرم فریاد می‌کشیدند، چرا تعطیل کردی آشغال، بگو «جیم» مشکل من است. من در حلقه‌‌ی این افراد بودم و مسئول نشست را نمی‌دیدم. مستمر فحش می‌شنیدم، بی‌شرف تو ننگ سازمانی، جز پاسیفیسم هیچ کاری بلد نیستی،  پست فطرت، مفت خور.
رنگم پریده بود، چشم هایم داشت از حدقه در می‌آمد، سرگیجه داشتم دچار شوک شده بودم. بدنم یخ کرده بود، دچار رعشه بودم و شروع کردم به لرزیدن. یادتان هست در زمان انقلاب ایدئولوژیک در سال ۶۴ در نامه به مسعود و مریم رجوی در مورد حالت‌تان پس از شنیدن خبر انقلاب ایديولوژیک نوشته بودید:‌ »حس کردم، در آستانه‌ی انفجار و مرگ ایستاده‌ام. رعشه‌ای شدید بر خرمن اندیشه‌های دوپایه‌ میراثم افتاده بود.»
بله من محصول «انقلاب ایدئولوژیک» را می‌دیدم که به چه قله‌ای رسیده بود. من هم مثل شما می‌لرزیدم، درست مثل شما «درآستانه انفجار و مرگ» بودم اما نه چون شما نشسته در جای گرم و نرمی چون پاریس و کنار رود سن، بلکه در وسط چادر نشست دیگ در قرارگاه باقرزاده.
چون آسم داشتم و دورم حلقه‌ زده بودند نفس‌کشیدن برایم مشکل بود. دچار حمله‌ی آسم شدم. تنها فحش می‌شنیدم و هرزگی. وقتی که می‌لرزیدم یک نفر می‌گفت «برنامه جمعی»‌ نیست، آمدی برقصی؟ آشغال باید جواب بدی. تمام نکرده‌هایت را بایستی بالا بیاوری. به همین سادگی‌ها ولت نمی‌کنیم. فکر می‌کنی با دسته کورها طرفی. زرنگی، خودت را به موش مردگی زدی؟ از دست ما نمی‌توانی در بروی.
گیج بودم و همه چیز را تار می‌دیدم. باور نمی توانستم بکنم. این‌ها کسانی هستند که من با ایمان و اعتقاد به آرمانشان به آن‌ها پیوسته بودم و حاضر بودم جانم را در راهشان بدهم.
سال‌های ۵۸ دانشگاه جندی شاپور اهواز برایم تداعی می‌شد که چماقداران چگونه بچه‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. یک لحظه نگاهم افتاد به حمیده شاهرخی مسئول نشست و خواهران شورای رهبری که او را همراهی می‌کردند، آن‌ها نگاهم می‌کردند و لبخند به چهره داشتند. در آن وضعیت مرا مسخره می‌کردند. تصورش هم برای شما سخت است اما ما این شرایط را از سر گذراندیم. مایی که رفته بودم با جان و مال و هستی‌مان برای آزادی مردممان بجنگیم از سوی همراهانمان تحقیر می‌شدیم. می‌توانید درک کنید من در محاصره دشمن نبودم، من در چنگال نیروهای دشمن اسیر نشده بودم. دوستان و همرزمانم این بلا را به سر من می آوردند. و فردا نوبت یکی دیگر از آن‌ها می‌شد و بقیه بایستی او را مورد حمله قرار می‌دادند.
وقتی حالم را بحرانی دیدند حمیده شاهرخی که مسئول نشست بود گفت امشب دیگر ولش کنید، بس‌اش است.
همان شب به عنوان دستور‌العمل به من گفتند که می روی می‌نشینی گزارش می‌نویسی و همه‌ی «فاکت‌هایت» را می‌نویسی و فردا در جمع می‌خوانی. من ساده هم رفتم و گزارش نوشتم . گزارشم به دستور آن‌ها فقط فاکت بود. ۴ صفحه آ ۴.
این گزارش نشد بلکه بلای جانم شد. مرا دوباره سوژه کردند و گفتند پدرسوخته ، بی شرف، پست فطرت، قرمساق، بی‌ناموس، مزدور، خائن، این لوش و لجن‌ها چیست که در ذهن توست؟ گفتم خواهر ژیلا (دیهیم) اجازه است در جمع بخوانم؟ اجازه نداد در جمع بخوانم . این‌ها رنگ و بوی سیاسی دارد. پدرسوخته نشستی این‌جا که شاهد مرگ تدریجی سازمان باشی بی‌شرف.
دوباره کلی فحش خوردم مسئول نشست ژیلا دیهیم بود. گزارش من در ارتباط با مسائل خطی استراتژیک سازمان بود و به خاطر همین زیر فشار مضاعف رفته بودم.
بعد از این واقعه هادی جاهدنیا مسئول مستقیمم گفت بیا با هم برویم. گفتم کجا؟ گفت ربطی به تو ندارد. به او گفتم من که همه‌ی این قرارگاه را وجب به وجب می‌شناسم. گفت تو شایسته این همه اعتماد نبودی.
مقداری که رفتیم، گفت همانجا بایست. می‌دانستم آن‌جا محدوده‌ای است که مسئولان بالای سازمان رفت و ‌آمد می‌کنند. آن‌جا مهوش سپهری بود به همراه ژیلا دیهیم بود، رقیه عباسی بود، فاطمه داعی‌الاسلام (ژاله) و ... بود.
مهوش سپهری مثل بازجوها با تحقیر پرسید چند ساله هستی؟ گفتم متولد ۱۳۴۲. او گفت خوب ماندی، آدم بی‌غمی هستی که خوب ماندی. امیر بی‌غم. به جای نوشتن این مسائل، موارد اخلاقی‌ات رو می‌نوشتی. همانجا دوباره دچار شوک شدم . با این حال گفتم خواهر، چرا در این نشست محدود جواب دهم. نشست بزرگ بگذارید و موضوع را جمعی کنید. تا افراد مواردی را که از من دارند بگویند. هر وصله‌ای ممکن بود به من بچسبد اما این یکی محال بود. جمع حاضر هم با روحیات من بخوبی آشنا بود.
بعد پرید به  من و گفت کی می‌خواهی آدم بشوی که جواب بزرگترها را ندی. بعد موضوع را عوض کرد و نظرم را در مورد یکی از بچه‌ها پرسید. آن فرد موسی حاتمیان بود. شب‌ها تا دیروقت بیدار بود و قرآن مطالعه می‌کرد و مستمر یادداشت برمی‌داشت و آن‌ها از این فضا کاملاً بهم ریخته بودند و علاقه‌ای به این کار نداشتند و به بهانه‌های مختلف به او گیر می‌دادند.
بازهم گفتند نشست. نشست در یک جمع محدودتر بود. به من گفتند «گواهینامه‌» ات صادر نشده است. مسئول نشست علیرضا زائر بود. او گفت شما را به قرارگاه همایون نمی‌بریم. تو درست بشو نیستی. باید اثبات کنی برای جمع که تغییر کردی. تا زمانی که این جمع حاضر تو را نپذیرد تو را با خودمان نمی‌بریم تو همین‌جا می‌مانی.
یک بازداشتگاه در خود قرارگاه باقرزاده برای عناصر ناراضی بود. این بازداشتگاه، قلعه‌ای در ضلع جنوبی قرارگاه بود که با یک دیوار از سایر قسمت‌ها جدا شده بود.
من دوباره گزارش نوشتم و جمع رد کرد. گفتند امیر «انطباق» کار می‌کند، انشا نوشته است. تیغ به خودش نکشیده. این جمع هم خوب بهت تیغ نمی‌کشد. چون خودشان تا فرق سر غرق هستند. به این ترتیب فضایی در جمع ساخت که هرکدام برای اثبات خودشان به من بیشتر فحش دهند. امیر درست بشو نیست. مسئولم گفت باید یاد بگیری با مسئول بالات تند صحبت نکنی.
بعد من که کاملاً‌ به هم ریخته بودم قدم به قدم برده شدم تا بنویسم من پاسدار آخوند یونسی بودم. در گزارشم پذیرفتم که پاسدار آخوند یونسی بودم. در این موقع مسئول نشست نظر جمع را پرسید. فضایی ایجاد کرد که جمع اعتراف من را بپذیرد. بعد پرسید آیا جمع می‌پذیرد گواهینمامه‌ات را بدهد ؟ جمع هم تأیید کرد که من در جمع‌شان باشم.
آقای معصومی تاریخ نگار گرامی من در سال ۶۷ دهسال قبل از این که آخوند یونسی وزیر اطلاعات شود به ارتش آزادیبخش پیوسته بودم اما مجبور شدم بنویسم که پاسدار آخوند یونسی بودم. خنده‌تان نمی‌ گیرد؟
بلافاصله گزارش از من گرفته شد و لابد بایگانی هم شده است. همان موقع گفته شد در عمل روزمره در کار و مسئولیت باید اثبات کنی این موضوع را و مناسباتت را تغییر بدی.
دوباره چند شب بعد  گفته شد نشست. نشست تغییر سازماندهی است. مسئول نشست ژیلا دیهیم بود. من که به لحاظ روحی خیلی بهم ریخته بودم وقتی تغییر سازماندهی را ابلاغ کرد و گفت امیر می‌روی قرارگاه ۷ در بصره. من که در انتهای چادر نشسته بودم با اشاره دست به او نه گفتم . گفت حرف بزن میری یا نمیری. نمیری نداریم باید بروی. دوباره با دست گفتم نمی‌روم. طاقتم طاق شده بود. در بصره به خاطر مشکل آسم شدیدی که داشتم زندگی برایم جهنم بود و آن‌ها با وجود اطلاع از وضعیت جسمی‌ام می‌خواستند مرا به آن‌جا بفرستند تا شرایط برایم هرچه سخت‌تر شود. قبلا برایشان نوشته بودم در قرارگاه ۷ ، حبیب. در بصره اغلب هوا شرجی بود و این مشکل تنفسی برای من ایجاد می‌کرد. در ماموریت هایی که می‌رفتیم حتی به صورت موقت من خیلی اذیت می‌شدم. چون قرارگاه کنار رودخانه بود و نخلستان و هوا برای من وحشتناک و طاقت‌فرسا بود.
جمع حاضر دوباره شروع به دادن فحش و ناسزا کردند. آشغال، بی شعور، احمق تو کی هستی که با خواهر شورای رهبری این جوری صحبت میکنی. چرا جواب  خواهر مسئول را اینجوری میدی. کی می‌خواهی آدم شوی. بگو می‌ترسم و جرأت ندارم به قرارگاه حبیب بروم. این در حالی بود که آن‌ها می‌دانستند من اغلب در مأموریت‌های مرزی بودم. من در مواجهه با آن‌ها که هیچ حد و مرزی را رعایت نمی‌کردند به لحاظ روحی کاملا بهم ریخته بودم، قادر به صحبت کردن نبودم. جمع چنان مرا حلقه کرده بود که دوباره دچار مشکل تنفسی شدم. ژیلا گفت آقا ما دیگر تو را نمی‌خواهیم بایستی بروی لب مرز. خسته شدیم. تو درست بشو نیستی. منظورش این بود که بایستی تو را تحویل رژیم بدهیم. 
من هم گفتم لب مرز، همین الان. جمعیت شعار می‌دادند طعمه برو گمشو. طعمه برو گمشو. لب مرز، لب مرز، راست میگه خواهر ژیلا باید این بره لب مرز. باید بریم تو رو بذاریم لب مرز.
وقتی پاسخ منو شنید. اوباش و اراذل حاضر به من حمله کردند.
در این شرایط یک باره جلیل که از قبل توجیه شده بود گفت امیر چت شده تو که بچه‌ی این سازمان هستی ، این همه سال اینجا بودی. بایستی قبح این حرفت را بگیری.
من آنقدر حالم بد بود که نه می‌توانستم صحبت کنم، نه بنشینم. بعد که دیدند من در حرفم جدی هستم سریع بحث را جمع و جور کردند.
تأثیری که به لحاظ روحی و روانی این نشست‌ها‌ در من گذاشت خواب را هم بر من حرام کرد و کابوس‌های وقت و بی وقت که تا پیش از آن سابقه نداشت به سراغم آمد. آدم‌هایی که از نزدیک با من زندگی کرده‌آند متوجه‌ی ناله و فریادهای وحشت‌آلود من در خواب شده‌اند. وقتی بلند می‌شوم بدنم کاملا خیس عرق است. آقای معصومی چنین پدیده‌ای به سراغ کسانی می آید که شرایط سختی مثل زندان و اسارت را از سر گذرانده‌اند. منی که به قول شما در «بهشت» بودم چرا بایستی از این عارضه رنج ببرم.

لب مرز چیست؟‌
بحث شد که ما دیگه از این بعد طعمه نداریم، خارج از کشور نداریم، می‌خواهید مبارزه کنید بفرمایید اشرف. نه برو ایران. این بحث کاملا جدی بود. خود مسعود رجوی پشت آن بود. مسعود رجوی گفت دیگه کسی را به خارج از کشور نمی‌فرستیم. این یک بار و دوبار نبود و چیزی که در نشست محدود صحبت آن شده باشد  او مستمر در نشست‌های عمومی تأکید می‌کرد پای هیچ طعمه‌ای را نمی‌گذارم به خارج از کشور برسد و در حالی که مشت خود را گره کرده بود می‌گفت چارچوب روشن است؟ نمی‌خواهید، بفرمایید ایران. خارج از این چارچوب مشت آهنین.
شما ادعای ایرج مصداقی را که نوشته است:

ـ «دوستان و رفقایی دارم که به صداقتشان ایمان دارم». از قول آنها می نویسد: «شما بعد از نشستهای حوض در سال ۷۴، رسماٌ به مجاهدین اعلام کردید که "خروج از سازمان ممنوع است"... »
در مقاله‌تان رد کرده‌اید. من خودم شاهد بودم. مسئولان سازمان بهتر از هرکسی به این امر واقف هستند. من خودم حضور داشتم که مسعود رجوی می‌گفت. صدها بار گفتند. یک بار و دوبار نبود.
«طعمه» نام مستعار عناصر ناراضی سازمان بود که به دلایلی حاضر به ادامه‌ی راه  نبودند چرا که چشم‌اندازی نمی‌دیدند و اغلب در صحبت هایشان تاکید می‌کردند که به هرحال تا کی بایستی کج دار و مریز ادامه داد. بحث عملیات سرنگونی کی است؟
شمایی که یک روز اشرف نبوده‌اید در رد روایت واقعی ایرج مصداقی که با صدها ساعت تحقیق و اطمینان از وقوع آن نوشته است می‌نویسید:‌
«مصداقی که هرگز به اشرف نرفته و در نشستهای به قول او «طعمه»، شرکت نداشته است، آن نشستها را با  این درجه از هولناکی تصویر می کند و ذرّه یی هم حاضر نیست بپذیرد که  ممکن است راوی این روایتهای وحشت آورِ «من در آوردی»، درمورد دشمن ترین دشمنان رژیم سفّاک آخوندی، «مزدوران» وزارت بدنام بوده باشند.    می پرسد: «آیا دروغ است که همه کادرهای بالای مجاهدین، به گونه یی در سرکوب اعتراضات و معترضین و... دست داشته اند؟... من تجربه بدترین شرایط زندان را دارم و این مسائل را خوب درک می کنم. شما همه این بی حقوقی ها را توجیه ایدئولوژیک و تشکیلاتی کرده اید: "مجاهد خلق یک حق بیشتر ندارد آن هم فدای خالصانه"» (ص38
ایرج مصداقی که به اشرف نرفته اشتباه کرده در مورد نشست‌های «طعمه» و «هولناکی» آن گزارش نوشته. شما که اشرف نبودید و از منطق و درایت هم برخوردارید به چه حقی به خودتان اجازه می‌دهید چنین روایت‌هایی را یکسره نفی کنید و «ذره‌یی هم حاضر نیستید» بپذیرید که ممکن است درست باشد و مجاهدین سرتان را کلاه گذاشته‌اند. مگر می‌شود این همه راوی همه دروغ بگویند؟
آقای معصومی کجای کارید منی که آن شرایط را از سر گذراندم شهادت می‌دهم ایرج مصداقی در تصویر هولناکی نشست‌های طعمه موفق نبوده است. بعید می‌دانم کسی به چنین کاری قادر باشد.
آیا آن‌چه را که به چشم دیدم و خودم از سر گذراندم و صدها شاهد برایشان هست «من درآوردی»‌ است؟ من یک راه حل پیش پای شما می‌گذارم. پایتان را در یک کفش کنید و از مسئولان مجاهدین بخواهید که فیلم نشست طعمه‌ی مهدی افتخاری را نشانتان دهند. همان که خود مسعود رجوی هم بود. اگر «روایت‌های وحشت آور» واقعی بود حاضرید لعن و نفرین به رهبر عقیدتی مجاهدین کنید که این اعمال «وحشت‌آور» در حضورش انجام گرفته است؟
ببینید مجاهدین به چه حضیضی دچار شده‌اند که می‌پذیرند نوشته‌‌ی شما را چاپ کنند. نوشته‌ای که در آن به «روایت‌های وحشت‌آور» بیان شده در گزارش ۹۲ آن‌هم با «این درجه از هولناکی» اشاره کرده‌اید.
درست است که شما با تزویر و ریا همه چیز را دروغ ارزیابی کرده‌اید. اما خود مجاهدین که می‌دانند این روایت‌ها واقعی است. بعد هم از زبان سینه‌چاکان خارج از کشوری رهبری‌شان می‌شنوند که دستپخت رهبری و «انقلاب مریم رهایی» را «هولناک» و «روایت‌های وحشت‌آور» می‌خوانند.
اگر روزی به این نتیجه رسیدید که گزارش ایرج مصداقی نتوانسته به خوبی «هولناکی» روابط مجاهدین را تصویر کند حاضرید جبران کنید؟
حاضرم با شما هرجا که خواستید نزد مسئولان مجاهدین شرح آن‌چه را که خودم شاهد بودم بدهم، هرکجا که دروغ گفتم چشم در چشم من و شما بگویند دروغ می‌گویم.
سعید جمالی یکی از اعضای سابق مرکزیت مجاهدین چند شماره مقاله نوشته است. اگر وقت کردید و وجدان‌تان اجازه داد بروید بخوانید. به او که دیگر نمی‌توانید بگویید در اشرف و مناسبات نبوده است.
آقای معصومی من و مایی که «روایت‌های وحشت‌آور» و ماجراهای «هولناک» را از سرگذراندیم امروز چه بایستی بکنیم؟ از کسی که این بلاها را به سرمان آورده تشکر کنیم؟ فریاد ایران رجوی، رجوی ایران سردهیم؟ بر سر کسانی که رنج و مصیب‌های ما را گزارش کرده‌اند بریزیم. آن‌ها را به مزدوری وزارت اطلاعات و ... متهم کنیم؟ با وجدانمان چه کنیم؟
شما آن را شنیدید «وحشت آور» و «هولناک می‌نامید. ما که از سر گذراندیم چه بگویم؟ اگر بر سر شما آمده بود چه قشقرقی به پا می‌کردید؟‌
از آن‌‌جایی که من تسلط کامل به زبان عربی دارم همراه با اکیپ‌‌های سازمان در مأموریت مرز بودم تا هماهنگی‌های انجام شده با عناصر عراقی را ترجمه کنم.
تیم‌هایی که می‌خواستند برای عملیات به داخل کشور اعزام شوند را ما تا لب مرز همراهی می‌کردیم و ترجمه هماهنگی کارهای خروج از مرز با من بود.
در یکی از مأموریت‌ها نگاهم به خودروهای ستون افتاد. خودروی سوژه‌هایی که بایستی به داخل کشور اعزام می‌شدند کاملا بسته‌بندی و چادر کشیده و طناب‌پیچی بود.
با یکی از بچه‌ها صحبت می‌کردم پرسیدم کسانی که قرار است به داخل اعزام شوند کجا هستند؟ کنجکاو شده بودم که چه کسانی می‌خواهند بروند. با دست به جیپ‌ها اشاره کرد و هیچ توضیحی نداد. حرکت کردیم سمت مرز. به مرز که رسیدیم هوا کاملا تاریک شده بود. چادرها رو باز کرده و بچه‌ها را پیاده ‌کرده به سمت مرز هدایت کردیم. بیست دقیقه بایستی پیاده می‌رفتیم. آن‌ها را از یک روخانه عبور می‌دادیم. آن موقع فشار آب زیاد بود. من به سرتیم عملیات گفتم ممکن است سنگلاخ‌ها به بچه‌ها آسیب برساند او گفت به درک که آسیب می‌رساند. تعجب کردم چرا با رزمندگانی که برای عملیات داخل می‌روند اینگونه برخورد می‌شود.
حدود هشت نفر بودند. در آن‌جا متوجه یکی از بچه‌ها به نام علی دانشجو اهل مشهد شدم که در پذیرش مدتی تحت مسئول من بود.
بعد از چند هفته رژیم اعلام کرد تعدادی از عناصر منافقین را در مرز دستگیر کرده. به همین بهانه قرارگاه اشرف را با سه فروند موشک هدف قرار داد.
فرماندهی اکیپ با جمال شمس‌الدین بود که بعداً‌ خودش هم به رژیم تحویل داده شد. داستانش را در ادامه خوام گفت.
بعداً در گفتگوهایی که داشتیم یکی از بچه‌هایی که در واحد اطلاعات بود در ارتباط با تحویل غیر رسمی افراد به رژیم می‌گفت هیچی هم که برای ما نداشته باشد وقت و انرژی‌‌ای که این‌ها از رژیم می‌گیرند به سود ماست. راه سوءاستفاده آتی آن‌ها از نام مجاهد هم بسته می‌شود. چرا که به این ترتیب «رژیم مال» می‌شوند.

جمال شمس‌الدین کیست؟
جمال شمس‌الدین پیش از نشست‌های «حوض» جزو مسئولین بالای سازمان بود. یعنی از فرماندهان گردان لشکر ۳۷ محور شش بود. در آن مقطع مژگان پارسایی که بعداً سردار سرداران شد خدمه‌ی تانک بود.
جمال پیش از نشست‌های حوض مسئله دار شده بود و در مقر تحت نظر بود. همزمان با شروع نشست‌ها ما همه اعزام شدیم بغداد.
گویا مسعود رجوی به همراه تعدادی نزد او رفته و  خواسته بود که در نشست شرکت کند که با مخالفت او روبرو می‌شود. در همان‌جا عباس داوری به او حمله می‌کند و او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد.
پس از پایان نشست و بازگشت به قرارگاه اشرف عصر ساعت ورزش جلوی قلعه مقر محور شش شلوغ شد. دیدیم جمال در محاصره‌ی تعدادی بود و مستمر فحش می‌خورد. یکی از افراد یقه‌ی جمال را گرفته و گردنش را فشار می‌داد و می‌گفت بیشرف بی ناموس تو می‌خواستی فرار کنی. کریم رشیدی با نام مستعار محراب این فضا را ایجاد کرد چرا که جمال حاضر نشده بود در نشست شرکت کند.
در آن جمع یک نفر به نام ب- ش پیت نفت آورده و می‌خواست جمال را آتش بزند.
 اقرار می‌کنم من هم با دیدن آن فضا ترسیده بودم  و جزیی از این اوباش شده بودم. هراس من و خیلی های دیگر از این بود که به همان سرنوشت دچار شویم ولی متأسفانه دچار خود فریبی شده بودم چرا که تن به کاری دادم که از آن تنفر داشتم و صرفاً‌ به حفظ خود فکر می‌کردم و نه ارزش‌هایی که به دنبال آن بودم. حداقل کاری که می‌توانستم بکنم دور شدن از آن فضا و یا سکوت اختیار کردن و پرداخت بها بود.
آن‌جا برگه آورده بودند همراه با «تخته کار» (تخته‌ای که کاغذ روی آن گذاشته شده و گزارش نویسی می‌شود) و از او می‌خواستند که اقرار کند قصد فرار داشته. به او با تهدید گفته می‌شد «بنویس با تحت مسئولان خودم رابطه غیر اخلاقی داشتم». جمال که کاملا خود را باخته و رنگ‌ و رویش پریده بود هرآن‌چه از او می‌‌خواستند می‌نوشت. این نشست که در جلوی درب مقر بود دو ساعت طول کشید. در همان حین مسئولینی از بالا آمدند که در راس‌شان محبوبه جمشیدی بود. بعد نشست تا صبح ادامه داشت اما ما دیگر نبودیم.
بعد از این واقعه، جمال فرمانده اکیپی شد که افراد را تا لب مرز می‌برد و در واقع به نوعی تحویل رژیم می‌داد. او الان خود در ایران است.
جمال شمس‌الدین سازماندهی‌اش در قرارگاه بصره بود زمانی که ۷۷ موشک به قرارگاه‌های مجاهدین زدند و بخشی از آن‌ها به قرارگاه بصره اصابت کرد. از زبان مسعود رجوی شنیدیم که گویا جمال شمس‌الدین ترسیده دست یکی از میلیشاها را گرفته و به سمت ایران فرار کرده است که توسط مامورین امنیتی عراقی دستگیر می‌شود. بعد از دستگیری مورد وی به سازمان اطلاع داده می‌شود. مسعود رجوی می‌گفت ما به آن‌ها اطلاع دادیم دیگر جمال شمس‌الدین را نمی‌خواهیم اما آن بچه را تحویل دهید.


فعال صنفی طرح کرد: بدهی ۳۰۰ میلیاردی دولت به فرهنگیان/ دو ماه حق مراقبت و تصحیح پرداخت نشده است

بدهی ۳۰۰ میلیاردی دولت به فرهنگیان/ دو ماه حق مراقبت و تصحیح پرداخت نشده است
 

 «در حوزه اجرایی به معلمانی که از جلسه امتحان مراقبت کرده‌اند باید ۲۰۰ هزار تومان پرداخت شود و در حوزه تصحیح به معلمانی که برگه‌های امتحانی را تصحیح کرده‌اند باید برای هر برگه ۳۰۰ تومان پرداخت شود. اما هنوز حق الزحمه معلمان در امتحانات نهایی خرداد ماه پرداخت نشده است.»
یک فعال صنفی معلمان از پرداخت نشدن حق اضافه کاری اردیبهشت و خرداد ماه سال جاری معلمان خبر داد.
«مهدی بهلولی» در این باره به ایلنا گفت: در حوزه اجرایی به معلمانی که از جلسه امتحان مراقبت کرده‌اند باید ۲۰۰ هزار تومان پرداخت شود و در حوزه تصحیح به معلمانی که برگه‌های امتحانی را تصحیح کرده‌اند باید برای هر برگه ۳۰۰ تومان پرداخت شود. اما هنوز حق الزحمه معلمان در امتحانات نهایی خرداد ماه پرداخت نشده است.
بهلولی همچنین یادآور شد: طی دو سال گذشته حق مدیریتی نیروهای ستادی همچون معاونان و مدیران مدارس که ماهانه حدود ۱۰۰ هزار تومان می‌شود پرداخت نشده است.
این فعال صنفی در پایان اظهار داشت: کمک بلاعوض بابت ازدواج فرزندان و کفن و دفن والدین فرهنگیان نیز از سال ۹۰ قطع شده است.
بدهی ۳۰۰ میلیاردی دولت به فرهنگیان
به گزارش ایلنا، بهلولی در ادامه این گفتگو به بدهی حدود ۳۰۰ میلیارد تومانی دولت در خصوص بیمه طلایی فرهنگیان اشاره کرد و در تشریح مطالبات معلمان از وزارت آموزش و پرورش بابت بیمه طلایی فرهنگیان اظهار کرد: در حالی که ماهانه ۲۴ هزار تومان بابت بیمهٔ طلایی از حقوق معلمان کسر می‌شود، می‌بایست نصف این مبلغ که همان سهم دولت است بعد از مدت کوتاهی به حساب آنان باز می‌گشت که هنوز این امر محقق نشده است.
وی با اشاره به وجود یک میلیون فرهنگی در سراسر کشور تصریح کرد: سهم دولت از بیمه طلایی در سال ۹۱ حدود ۳۰۰ میلیارد تومان می‌شود که هنوز به حساب فرهنگیان واریز نشده است.
این فعال صنفی در ادامه با انتقاد از خدمات ضعیف بیمه طلایی بازنشستگان افزود: فرهنگیان بازنشسته تنها زمانی از خدمات بیمه طلایی شان بهره‌مند می‌شوند که در بیمارستان بستری شوند و برای آزمایش، عکسبرداری، سونو گرافی، عینک، دندان پزشکی، حق معاینه پزشک و... خدماتی دریافت نمی‌کنند.


forootan-48.jpg
وزیر راه و شهرسازی و دیگر مسئولان دولت یازدهم که چندان دل خوشی از پروژه مسکن مهر نداشتند و از ابتدای فعالیتشان از کاستی‌های این پروژه و مشکلات مالی که به دولت تحمیل کرده انتقاد داشتند، طی تصمیمی در آخرین جلسه هیات دولت، ادامه طرح مسکن مهر را متوقف اعلام کردند و مقرر شد فقط واحدهای نیمه‌تمام تکمیل و به متقاضیان تحویل داده شود.
به گزارش خبرنگار مسکن خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تکمیل یک و نیم میلیون واحد مسکن مهر در 17 شهر جدید، میراث دولت قبل برای دولت یازدهم است حال دولت یازدهم چه بخواهد و چه نخواهد باید انتظارات پیش‌خریداران را برآورده کند اما با توجه به برنامه‌های متفاوت وزیر جدید راه و شهرسازی برای تامین مسکن جامعه و مشکل کمبود نقدینگی که این پروژه به دولت تحمیل کرده، ادامه این طرح منتفی شد.
اجرای طرح مسکن مهر که از سال 86 با هدف خانه‌دار شدن اقشار ضعیف جامعه آغاز شد اکنون با گذشت ‌بیش از شش سال هنوز به اتمام نرسیده است و با مشکلات زیادی همراه شده است؛ مشکلاتی که به زعم وزیر راه و شهرسازی دولت یازدهم گرفتار کردن دولت‌های آینده و مردم را دربر دارد و طرح جالبی هم نیست که ادامه یابد.
به گفته آخوندی بسیاری از واحدهای مسکن مهر فاقد آب و گاز، فاضلاب و خدمات هستند که دولت را به شدت گرفتار کرده است. اینکه در جاهای نامرغوب و نامناسب خانه ساخت، درست نیست و این‌گونه نمی‌شود کشورداری کرد و خلق‌الله را به بیابان برد.

با پول ضعفا برای اقشار متوسط خانه مهر ساخته شده است

وی تصریح کرد: مسکن فقط چهاردیواری و خانه نیست و مردم حمل و نقل، روابط اجتماعی و خدمات می‌خواهند. هم اکنون 200 هزار واحد مسکن مهر فاقد امکانات هستند. از سوی دیگر قرار بود ساخت مسکن مهر به نفع طبقات کم‌درآمد باشد اما عملا به نفع طبقه متوسط شده؛ بنابراین این طرح هدف خود را تامین نکرده است.
به گفته سیف، رییس کل بانک مرکزی نیز واحدهای مسکن مهر از جیب ضعفا ساخته شده‌ و 60 درصد نقدینگی کشور را به خود اختصاص داده است.
در روزهای آغازین فعالیت دولت یازدهم، مسئولان از مسکن مهر به عنوان خوابگاه یاد کردند و گفته شد این واحدها که در بیابان ساخته شده که بهتر بود در شهرها ساخته می‌شدند.

نقدینگی در دستان مسکن مهر

طبق آنچه مسئولان وزارت راه و شهرسازی اعلام کرده‌اند 50 هزار میلیارد تومان برای ساخت مسکن مهر از طریق بانک مرکزی به بانک مسکن تزریق شده که دیگر امکان تزریق دوباره این اعتبار نیست.
همچنین طبق اعلام رییس کل بانک مرکزی درباره میزان نقدینگی در اختیار مسکن مهر، پایه پولی حجم نقدینگی 500 هزار میلیارد تومانی 100 هزار میلیارد تومان است که با ضریب فزاینده پنج برابر به این میزان رسیده است. همچنین 48 هزار میلیارد تومان از این 100 هزار میلیارد تومان دقیقا متعلق به مسکن مهر است.

پیوند سرنوشت بیش از 10 میلیون نفر با طرح مسکن مهر!

با توجه به انتقادات مسئولان دولت یازدهم نسبت به پروژه مسکن مهر و ارائه طرح‌های جدید برای خانه‌دار شدن مردم از جمله طرح مسکن اجتماعی و ایجاد صندوق پس‌انداز برای متقاضیان و ... این طرح دیگر ادامه نخواهد داشت و دولت یازدهم به تحقق وعده‌های دولت قبلی در اجرای این طرح که سرنوشت بیش از 10 میلیون نفر با آن پیوند خورده بسنده می‌کند و طبق تاکید سکاندار مسکن کشور واحدهای مسکونی نیمه کاره مهر تکمیل می‌شوند و دولت یازدهم به تعهدات دولت قبلی در این زمینه پایبند است لذا پیش‌خریداران نگران تحویل واحدهایشان نباشند.

خانه «بنان» با خاک یکسان شد



شما ازاين جماعت دزد وحشی و با فرهنگ بدوی عربی!
چه انتظاری داريد؟ مگرقراراست دست پروردهای حوزه بهترازاين باشد؟
خمينی،خلخالی،خامنه ای،خوينئی ها، حسنی ،موسوی تبريزی ، رفسنجانی  و۰۰۰اينها پروردگان حوزهای قم ، مشهد، نجف
همين جلادان است۰

تهران - به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، خانه استاد آواز ایران تخریب شد تا جایش ساختمان بلند سیمانی سر به فلک بگذارد.


بر پایه این گزارش، این خانه تاریخی که در نیاوران، بلندی های جمال آباد، نبش کوچه مینا، پلاک 12 قرار داشت، حالا از هر خاطره ای تهی شده و تهران یکی دیگر از بناهای مشاهیر خود را از دست داد.

«محمد بهشتی»، مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی، تخریب این خانه را به مثابه از دست دادن صاحبان تهران می داند: «تهران شهر خاطره است. خاطره های این شهر را صاحبان این خانه به وجود آورده اند. اکنون شنیده ام که خانه بنان را تخریب کرده اند.»

او می گوید: «تهران کجاست؟ تهران چیست؟ آیا تهران جز خاطره است؟ جز یک رویاست؟ جز چیزی است که دلمان برای آن تنگ می شود؟»

این خانه در حالی تخریب می شود که تا همین چند سال پیش پیچک هایش با فشار دست کنار می رفتند و حیاطش پر از چنار و اقاقی بود. بنان از سال 54 در این خانه دو طبقه زندگی می کرد که ایوانی رو به بلندی های دماوند داشت.

این خانه در حالی تخریب شد که امروز در دنیا با ارج نهادن بر خانه مشاهیر٬ نه تنها هویت ملی را حفظ می‏کنند که خوارک خوبی برای گردشگری فرهنگی نیز پدید آمده است.

سعید عسگر (عامل ترور) سعید حجاریان



سعید عسگر (عامل ترور) و سعید حجاریان ( بعد از ترور)ترور حجاریان
دقایقی بعد از ترور حجاریان - سنگفرش خیابان بهشت - مقابل ساختمان شورای شهر

مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران: ماهانه یک میلیارد دلار باید خرج پارس‌جنوبی شود/ هر روز تاخیر 100 میلیون دلار ضرر دارد / فرصت آزمون و خطا نداریم

مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران:
اگر درآمد هر فاز از پارس جنوبي حدود 2.5 ميليارد دلار در سال باشد از مجموعه 12 فازهاي توسعه نيافته پارس جنوبی، سالانه 30 ميليارد دلار درآمد حاصل مي شود.
مدیرعامل شرکت ملی نفت با بیان اینکه برای تحقق اهداف توسعه پارس جنوبی باید ماهانه یک میلیارد دلار منابع مالی در توسعه این میدان مشترک گازی هزینه شود زیان هر روز تاخیر در توسعه پارس جنوبی را 100 میلیون دلار اعلام کرد و گفت: فرصت آزمون و خطا نداریم.

به گزارش عصر ایران به نقل از مهر، ركن‌الدين جوادي در تشریح مهمترین برنامه‌های توسعه پارس جنوبی در دولت تدبیر و امید با بیان اینکه براي تحقق كامل توسعه تمامي فازهاي پارس جنوبي تا دو سال آینده باید حدود 25 ميليارد دلار سرمايه در این میدان مشترک گازی سرمایه‌گذاری شود، گفت: به عبارت دیگر براي تحقق اهداف توسعه‌اي پارس جنوبی بايد ماهانه يك ميليارد دلار منابع مالی و اعتباری هزینه شود.

مدیرعامل شرکت ملی نفت با تاکید بر اینکه در شرکت نفت و گاز پارس به عنوان متولی توسعه پارس جنوبی باید برای حدود 35 ميليون دلار به صورت روزانه بايد تصميم سازي و تصميم گيري شود، تصریح کرد: تا منابع مالی به موقع در پروژه‌ها هزينه شود که اين فرآیند نيازمند ساز و كار دقيق است.

معاون وزیر نفت همچنین درباره درآمدهای حاصل از توسعه هر فاز استاندارد پارس جنوبی، تصریح کرد: اگر درآمد هر فاز از پارس جنوبي حدود 2.5 ميليارد دلار در سال باشد از مجموعه 12 فازهاي توسعه نيافته پارس جنوبی، سالانه 30 ميليارد دلار درآمد حاصل مي شود.

این عضو هیات مدیره شرکت ملی نفت، افزود: اگر درآمد 30 ميليارد دلار را بر هر روز تاخير در توسعه فازهای پارس جنوبی تقسيم شود، رقمي معادل 100 ميليون دلار حاصل مي شود و اين بدين معنا است كه اين شركت روزانه بايد 35 ميليون دلار هزينه و 100 ميليون دلار به درآمد كشور اضافه كند.

این مقام مسئول با یادآوری اینکه با هر روز تاخير در بهره‌برداري پروژه هاي پارس جنوبي، به اندازه 3 روز هزينه كه معادل يك روز درآمد شركت نفت و گاز پارس است، ضرر خواهيم كرد، اظهار داشت: براي بهبود امور و فعاليت‌هاي شركت نفت و گاز پارس به صورت روزانه تلاش كرد و انجام فعاليتي كه مختص به امروز است نبايد به فردا واگذار شود.

معاون وزير نفت تاکید کرد: عوامل متعددي در تاخير پروژه هاي پارس جنوبي دخيل است كه با هنر مديريت مي توان آنها را شناسايي و در راستاي بهبود امور قدم برداشت.

جوادي با بیان اینکه براي به ثمر رساندن پروژه‌هاي پارس جنوبي، فرصت آزمون و خطا وجود ندارد، تاکید کرد: زيرا با هر روز تاخير از درآمد 100 ميليون دلاري، كشور بي نصيب خواهد ماند و اين رقم بزرگي است و بايد با احساس مسئوليت زمان را از دست ندهيم.

مديرعامل شركت ملي نفت ايران، خط قرمز شركت نفت و گاز پارس را زمان اعلام كرد و گفت: اگر به زمان توجه شود و در اولويت فعاليت ها قرار گيرد؛ بي ترديد صرفه جويي نيز به دنبال آن ايجاد خواهد شد.

وي همچنین از شركت نفت و گاز پارس به عنوان يك شركت بزرگ با ماموريت پيچيده ياد كرد و افزود: اين شركت همزمان در دو بخش توسعه اي و توليدي فعاليت مي كند و اين موضوع يكي از دلايل پيچيدگي اين شركت است.

معاون وزير نفت در پایان بر روند تسريع پيشرفت پروژه هاي نفت و گاز پارس تاكيد کرد و خاطرنشان ساخت: درآمد 100ميليون دلاري روزانه از فازهاي پارس جنوبي بايد هر چه زودتر باید محقق شود. 

دومین زنجیره انسانی برای نجات رودخانه کارون در اهواز تشکیل شد.


در این زنجیره انسانی شمار زیادی از دوستداران محیط زیست روز پنجشنبه همزمان با عید غدیر با تجمع در ساحل رودخانه کارون در شهر اهواز ، دومین زنجیره انساانی برای نجات کارون را تشکیل دادند.

شرکت کنندگان در این زنجیره انسانی خواستار جلوگیری از انتقال آب کارون به مناطق مرکزی ایران و رفع مشکل کم آبی این رودخانه شدند.
برخی پایگاه های خبری در خوزستان تعداد شرکت کنندگان در این زنجیره انسانی را چند هزار نفر برآورده کرده اند.


پایگاه خبری " بروال"  نوشت: تعدادی از نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر اهواز و شهرستان کارون، فرمانده نیروی انتظامی خوزستان، رئیس اصناف کشاوری و فعالان محیط زیست در این زنجیره انسانی حضور داشتند.
تجمع مذکور که ساعت 5 بعد از ظهر پنجشنبه شروع شد در کمال آرامش پس از 2 ساعت پایان یافت. 
 
پیش از این معصومه ابتکار رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست و عبدالحسن مقتدایی استاندار خوزستان از تشکیل زنجیره انسانی در حمایت از کارون اعلام حمایت کرده بود.
 
یکی از شرکت کنندگان در این زنجیره انسانی که به همراه مجموعه ای از جوانان شهر ایذه در این برنامه شرکت کرده بود به خبرنگار "بروال" گفت: از همه مسئولین از جمله رئیس جمهور درخواست می کنیم از انتقال آب کارون به استانهای دیگر جلوگیری کنند چرا که با انتقال آب کارون، از خوزستان جز بیابانی باقی نمی ماند.


"فالح" کشاورزی که از شهر شیبان در این برنامه شرکت کرده اظهار داشت: سالهاست که اجازه برداشت آب از کارون را به ما نمی دهند، مسئولین سازمان آب و برق خوزستان این مسئله را به دلیل کم آبی بیش از حد رودخانه کارون  می دانند. به همین دلیل کشاورزی منطقه کاملا از بین رفته و بسیاری از کشاورزان رو به کار در شهرها آورده اند و فقط در فصل زمستان گندم دیم کشت می کنند. 
 
"فرید طهماسبی" ساکن منطقه کیانپارس اهواز هم به خبرنگار بروال گفت: تمامی فضای سبز فعلی اطراف کارون، روزگاری نه چندان دور جزئی از روخانه کارون بود و با برنامه ریزی دقیقی نسبت به پرکردن و ازبین بردن رودخانه اقدام کردند تا کم آبی آن ظاهر نگردد. 
وی از کلیه مسئولین از جمله استاندار جدید خوزستان در خواست کرد با توجه به حمایت همه جانبه مردم از وی نسبت به پیگیری و دفاع از حقوق مردم خوزستان اقدام کنند. او تاکید کرد: هرجا که احساس نیاز به حضور مجدد مردم کرد ما با تمام جان حاضریم مجددا حمایت خود را از وی اعلام نماییم. 

 
گروهی از خانواده ها که از شهر رامهرمز به زنجیره انسانی در اهواز پیوستند نیز بر حمایت همه خود از کارون تاکید کردند. یکی از این اهالی شهر رامهرمز حاضر در زنجیره انسانی نجات کارون گفت:بسیاری از زمینهای مرغوب استان خوزستان که روزگاری سر سبز بوده و از آنها محصولات گوناگون به دست می آمد اکنون خشک و خالی و تبدیل به بیابان شده اند.

یکی دیگر از شرکت کنندگان که از هویزه در این زنجیره انسانی شرکت کرده بود با یادوآوری سخنان مقام معظم رهبری درباره طرح توسعه اقتصادی کشاورزی خوزستان گفت: در صورتی که این طرح اجرایی شود خوزستان علاوه بر نفت که کل کشور را تغذیه می کند ،می تواند تحول بزرگی در کشاورزی کشور ایجاد نماید.
همچنین گروهی از کشاورزان خوزستان با در دست داشتن پلاکارد در این زنجیره انسانی شرکت کرده و به بیان مشکلاتشان برای خبرنگاران پرداختند. 





























































عمامه گذاری !!رسميت يافتن زندگی انگلی










بیست تصویر آماتور که دنیا را در دو قرن اخیر تکان داده است

بیست تصویر آماتور که دنیا را در دو قرن اخیر تکان داده است

 
از نبرد نرماندی در جنگ جهانی تا بهار عربی. اینها تماما بخشی از تاریخ قرن بیستم و بیست یکم است که به قلم تصویر در آمده اند؛ یعنی پس از آنکه انسان امکان ثبت تاریخ را به وسیله تصاویر متحرک ایجاد کرد.
در این دوران نیز فیلم های حرفه ای زیاده ساخته شدند، فیلم های رسمی و دولتی، فیلم هایی با هدف پروپاگاندا، فیلم هایی که روزنامه نگاران آنها را ثبت کرده اند، اما در این میان فیلم های آماتوری نیز هستند که تاریخ ساز شده اند. عده ای به این خاطر که در مناسبترین زمان در مناسبترین مکان بوده اند و برخی نیز به این دلیل که روزنامه نگاران اجازه حضور در آنجا را نداشته اند.
«ناظران» در فرانس24 که از زمان آغاز برنامه خود در این شبکه به طور اختصاصی به بررسی ویدئوها و تصاویر آماتور میپردازد، تصاویر آماتوری که طی حدود یک صد سال گذشته، دنیا را تکان داده اند را انتخاب کرده است.
 
 1939-1945 آلمان: در مخفیگاه آدولف هیتلر
اولین تصاویر آماتور که از وقایع و اتفاقات مهم گرفته شده به نوعی به جنگ جهانی دوم برمیگردند. به یاد ماندنی ترین ویدئوهای آماتور این دوره بی شک، ویدئوهایی است که توسط اوا بران معشوقه آدولف هیتلر از محل اقامت او در آلپ گرفته شده. این ویدئوها نگاهی به درون قدرت مرکزی حزب نازی دارند، جایی که تصمیم های مهم گرفته میشده. این تصاویر در سال 2010 در یک فیلم مستند ساخته ایزابل کلارک و دنیل کاستل جمع آوری شده اند.
 
 
1955 فرانسه: فاجعه در پیست اتومبیلرانی
 بیست و سومین دوره مسابقات اسطوره ای اتومبیلرانی فرانسه، به هولناکترین حادثه تاریخ ورزش اتومبیلرانی بدل شد. در این مسابقه مرسدس شماره 20 و راننده فرانسوی آن پیر لوگ به آستن مارتینی که در حال عبور بود برخورد کرد، خودروها هر کدام به گوشه ای پرت شدند و خودروی مرسدس بنز به میان تماشاچیان پرت شد، 80 نفر از جمله راننده این خودرو کشته شدند. تنها کسی که توانست این حادثه را ثبت کند یک آماتور بود که بر حسب اتفاق در کنار زمین مسابقات در حال فیلمبرداری بود.
 
 
 
امریکا: ترور جان اف کندی رییس جمهور امریکا
بی شک این فیلم، مشهورترین فیلم آماتور تاریخ است. چون فیلمی که توسط آبراهام زپرودر گرفته شده تنها شاهد تصویری از ترور جان اف کندی رییس جمهور امریکا1936
توسط لی هاروی استوالد در روز 23 نوامبر سال 1963 در خلال بازدید از دالاس است. این فیلم طی چند روز در تمام دنیا منتشر شد تا ثابت کند، با هر چه بیشتر مردمی شدن دوربین های فیلم برداری و عکس برداری هر کسی میتواند بخشی از تاریخ که میتواند بی نهایت مهم باشد را ثبت کند. شاید این ویدئو را بتوان محل تولد ایده استفاده از ویدئوهای آماتور به عنوان شاهدی بر اخبار حرفه ای روزنامه نگاران خواند. ویدئویی که مجله «لایف» آن را 150 هزار دلار از زپرودر خریداری کرد.
 
 
 
1981 ایتالیا: تلاش نافرجام برای ترور پاپ ژان پل دوم:
نزدیک به سه سال پس از انتخاب پاپ ژان پل دوم به این مقام، او مورد سوء قصد یک مرد اهل ترکیه به نام مهمت علی اگسا قرار گرفت. در تاریخ 13 می سال 1981 در میدان سنت پیر در رم، این مرد به سمت رهبر کلیسای کاتولیک شلیک کرد. ویدئوی آن توسط یک فرد آماتور گرفته شد. در ویدئوی زیر که نسخه ای از فیلم اصلی است که از شبکه ای بی سی امریکا منتشر شده لحظه حمله از ویدئو حذف شده است و تنها قبل و بعد از آن پخش شده.
 
 
1989 چین: سرکوب قیام میدان تین آن من
15 آوریل تا 4 ژوین سال 1989، دانشجویان، روشنفکران و تحولخواهان چینی دست به تظاهراتی در میدان تین آن من در چین پکن زدند و خواستار اصلاحات دموکراتیک و از بین بردن فساد مالی در چین کمونیست شدند. در روز پایانی دولت تصمیم گرفت ارتش را برای پایان دادن به معضل، به این میدان اعزام کند. در این روز ویدئوی معروفی که طی آن یک مرد در مقابل تانک های در حال حرکت ایستاده است متولد شد. عکس هایی که توسط یک سرباز دو روز بعد از این سرکوب گرفته شده بودند نیز برای اولین بار در سال 2012 توسط یک وبلاگ نویس چینی و همینطور «ناظران» منتشر شد.
 
 
1991 امریکا: ضرب و شتم رادنی کینگ
 روز 3 مارس سال 1991 رادنی کینگ یک سیاه پوست امریکایی در حال رانندگی در لس آنجلس بود. او الکل زیادی نوشیده بود و پلیس به همین موضوع مشکوک میشود و از او میخواهند که خودرو را متوقف کند. او به دستور پلیس توجهی نمیکند. پلیس او را تعقیب میکند و نهایتا توسط افسرهای لس انجلسی دستگیر میشود. پلیس های امریکایی او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار میدهند، بدون آنکه بدانند یک شهروند عادی درحالی فیلم برداری از آنها است. این ویدئو طی چند روز تمامی شبکه های تلویزیونی دنیا را درنوردید، اما پلیس های خاطی چندان مورد پیگرد قرار نگرفتند، اتفاقی که به اعتراضات گسترده و تاثیرگذار سال 1992 در لس آنجلس منجر شد.
 
 
2000 سقوط هواپیمای کنکورد
 روز 24 ژوییه سال دوهزار، هواپیمای کنکورد از فرودگاه رواسی در فرانسه راهی نیویورک شد. در واقع این هواپیما آخرین پرواز خود را تجربه کرد. زمانی که این هواپیما از زمین جدا شد، چرخ هایش آتش گرفت، آتشی که به تمام هواپیما سرایت کرد و 113 کشته برجای گذاشت. اندراس کسگرگلی یک دانشجوی لهستانی که علاقه خاصی به هواپیما و این صنعت داشت در این محل بود و این تصویر را با دوربین خود گرفت، عکسی که خبرگزاری رویترز آن را از وی خریداری کرد.
 
 
2001 امریکا: حملات تروریستی به برج های دوقلو
 هزاران تصویر از حمله تروریستی به برجهای دوقلو گرفته شده است اما تنها یکی از آنها حاوی تصاویری از اولین حمله و برخورد اولین حمله به برج های دوقلو است.
در یازدهم سپتامبر سال 2001 دو فرانسوی در حال ساخت یک فیلم مستند درمورد آتش نشانان نیویورکی تنها چند صد متر آن طرف تر از برج های دوقلو بودند، آنها توانستند بر حسب اتفاق برخورد اولین هواپیما با برج های دقلو را ثبت کنند. در حالی که تمامی فیلم های دیگر یازدهم سپتامبر، تنها حاوی برخورد هواپبمای دوم در آن روز با برج های دوقلو است.
 
 
2004 عراق: شکنجه زندانیان در ابوغریب
 در ابتدای سال 2004 تصاویری که نشان دهنده شکنجه زندانیان در زندان ابوغریب بود دنیا را تکان داد. زندانی در غرب بغداد و در کنترل نیروهای امریکایی. در این عکس ها زندانیان عراقی در سال 2003 دیده میشدند. در این تصاویر شکنجه و تحقیر این زندانیان توسط ارتش امریکا مشخص بود.
این عکس ها ضربه بزرگی به تصویر امریکا در سطح بین المللی و به خصوص کشورهای عربی زد. یکی از مشهورترین این عکس ها، تصویری از یک زندانی است که سرش پوشانده شده دستانش صلیب وار بسته شده و دستگاه شوک الکتریکی به او وصل است.
 
 
2004 اقیانوس هند: سونامی اندونزی
در پی یک زلزله در اقیانوس هند به قدرت 9.1 درجه ریشتر، یک سونامی کشورهای اندونزی، سریلانکا و تایلند را فرا گرفت. فاجعه ای که 220 هزار کشته برجای گذاشت. بسیاری از این کشته شدگان توریست هایی بودند که از اقصا نقاط دنیا به آنجا سفر کرده بودند و بسیاری دیگر نیز روستاییان و مردم محلی بودند. اینگونه بود که تمامی دنیا در پی این اتفاق داغدار شد.
 
 
2005 انگلیس: حمله تروریستی به لندن
چشمان ما باشید. این پیغامی بود که بی بی سی خطاب به مسافران خطوط مترویی که توسط مسلمانان تندرو مورد حمله تروریستی قرار گرفته بود، پخش شد. حمله ای در روز 7 ژوییه سال 2005 که به 57 کشته و 700 مجروح انجامید. این شبکه انگلیسی صدها ویدئو و عکس که توسط تلفن های همراه مردم گرفته شده بودند دریافت کرد. پیشرفتی شگرفت در زمینه «شهروند خبرنگاری».
در حالی که در لحظات مختلف وقوع این فاجعه هیچ روزنامه نگاری در آن محل حضور نداشت، این شبکه توانست صدها ویدئوی آماتور از لحظات مختلف این حمله تروریستی از سوی مردم عادی دریافت کند.
 
 
2007 فرانسه: یک ویدئوی آماتور ادعای پلیس را رد کرد
25 نوامبر، محسن سهولی 15 ساله و لرامی سمورا 16 ساله، توسط پلیس زیر گرفته شدند، این اتفاق در حالی در ول دواز یکی از شهرهای اطراف پاریس رخ داد که دو نوجوان سوار بر یک موتور سیکلت بودند و کلاه ایمنی نیز به سر نداشتند. پلیس مدعی شد خساراتی که روی خودروی آنها دیده میشود پس از تصادف ایجاد شده است اما ویدئویی که توسط یکی از ساکنان آن محل گرفته شده بود نشان میداد خودرو درست در همان وضعیتی است که عکاسان حرفه ای رسانه ها چند ساعت بعد آن را به تصویر کشانده اند. اینگونه بود که مسوولیت نیروهای پلیس در فاجعه ای که رخ داده بود و به نحوی پلیس در حال شانه خالی کردن از آن بود اثبات شد. این اتفاق به دو روز شورش در این شهر منجر شد.
 
2007 پاکستان: ترور بی نظیر بوتو
در کارزار انتخابات پارلمانی پاکستان که قرار بود در ژانویه سال 2008 برگزار شود. نخست وزیر اسبق این کشور، بینظیر بوتو طی یک حمله انتحاری در محل برگزاری میتینگ حزبش کشته شد.
 
 
2008 چین: سرکوب تبتی ها
دهم مارس سال 2008 چند ماه مانده به بازی های المپیک پکن، ساکانان لهاسا در استان تبت چین دست به یک تظاهرات زدند و خواستار آزادی زندانیان تبتی ای شدند که از سال 2007 توسط دولت چین بازداشت شده بودند. روز 14 مارس این جنبش مبدل به یک شورش کامل علیه حضور دولت چین در منطقه تبت شد. تصاویر زیادی از این شورش منتشر نشد اما این ویدئو یکی از ویدئوهایی بود که از اتفاق مخابره شد و خشونت سرکوب این اعتراضات را توسط دولت چین به نمایش گذاشت.
 
 
2009 ایران: ندا سمبلی از جنبش سبز ایران
انتخاب مشکوک محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور ایران که بسیاری از مردم و اپوزسیون این کشور معتقد به تقلب در انتخاب او بودند، به موجی از اعتراضات و تظاهرات خیابانی مردم ایران منجر شد، تحولاتی که به جنبش سبز ایران معروف شد. حضور صدها هزار و گاها میلیون ها ایرانی معترض در خیابان که پس از انقلاب سال 1979، هیچ گاه مشابهش دیده نشده بود.
این تظاهرات به شدت با سرکوب دولت ایران مواجه شد و در میان کشته شدگان این سرکوب شدید یک دختر زیبا و جوان که توسط گلوله کشته شد، مبدل به یک سمبل و «آیکون» شد، دختری به نام ندا.
 
 
2010 تونس: تظاهرات کنندگان سیدی بوزید بهار عرب را جرقه زدند
17 دسامبر محمد بوعزیزی که از دست پلیس برآشفته بود خود را آتش زد. پلیسی که بساط فروش سبزیجات او را توقیف کرده و کشیده ای هم به او زده بود. اینگونه بود که بهار عرب از شهری بسیار کوچک در تونس متولد شد و ناظران اولین رسانه ای فرانسوی بود که تظاهرات و راهپیمایی های مردم تونس را مورد توجه و پوشش خبری خود قرار داد.
 
 
2011 ژاپن:سونامی
 11 مارس یک زلزله به قدرت 9 ریشتر باعث به وجود آمدن یک سونامی در ژاپن شد. سونامی ای که مرکز اتمی فوکوشیمای این کشور را تخریب کرد و همراهی این اتفاق با اشتباهات تکنسین های این سایت هسته ای در سرد کردن هسته راکتور اتمی، یک فاجعه هسته ای را در این گوشه از دنیا رقم زد. فیلم های آماتور بسیار زیادی از این فاجعه از سوی شهروندان ژاپنی منتشر شد
 
 
2011 سوریه: انقلابی که مبدل به جنگ داخلی شد
در سایه سقوط رژیم های تونس و مصر طی بهار عربی، مردم سوریه نیز طی تظاهرات هایی مخالفت خود را با بشار اسد نشان دادند. تصاویری که روز 26 آوریل از تظاهرات مردم توسط ویدئوهای آماتور به جهان مخابره شد شاید اولین جرقه تبدیل یک اعتراض مسالمت آمیز به یک جنگ داخلی بود. زمانی که نیروهای دولتی بی وقفه مردم را به گلوله بستند.
 
 
 
2011 لیبی: مرگ معمر قذافی
پس از سقوط پایتخت لیبی و به کنترل در آمدن آن توسط شورشی های این کشور. کلنل قذافی که از سال 1969 مرد اول لیبی بود نهایتا توسط شورشی ها زنده دستگیر شد، اما تنها چند ساعت بعد خبر مرگ او مخابره شد. ویدئویی از لحظات بازداشت او منتشر شد که وضعیت بسیار شوکه آور او در ویدئو توسط یکی از شورشی ها به تصویر کشیده شده بود.
 
 
2012 فرانسه: حمله به خانه یک تروریست اسلام گرا
محمد مراح تروریست23 ساله اسلام گرای فرانسوی، پس از به قتل رساندن هفت یهودی از جمله سه کودک، در منزلش مورد محاصره پلیس قرار گرفت. محاصره ای که نهایتا به مرگ او منجر شد. یکی از همسایه های محمد مراح لحظات حمله به خانه او را ثبت کرد.