۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه
علی (پاتریک) پهلوی؛ شگفتی خاندان پهلوی
علی (پاتریک) پهلوی فرزند علیرضا پهلوی(برادر تنی محمدرضا پهلوی) یکی از شگفتی های خاندان پهلوی است که کمتر مورد توجه افکار عمومی و رسانه ها قرار گرفته است، بخش تاریخی پارسینه تلاش کرده است، این داستان شگفت انگیز و جالب را بازگو کند.
علی پهلوی در جوانی
علیرضا پهلوی دومین پسر و آخرین فرزند رضا شاه پهلوی و تاجالملوک آیرملو و برادر تنی محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۰۱ به دنیا آمد.وی در سال ۱۳۲۳ وارد ارتش فرانسه شد و تا سال ۱۳۲۶ در آنجا خدمت کرد . در ایام خدمت در فرانسه با کریستیان شولوسکی که لهستانی تبار بود، ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام پاتریک پهلوی شد، ولی دربار ایران هیچگاه این ازدواج را به رسمیت نشناخت به همین دلیل همسر و فرزند علیرضا در پاریس زندگی می کردند.
علیرضا پهلوی در ۶ آبان ۱۳۳۳ درست در زمانی که شایعه ولیعهدی او (به دلیل بچه دار نشدن شاه و ثریا اسفندیاری) بر سر زبان ها بود، در یک سانحهٔ هوائی کشته شد. پس از مرگ وی، پسرش علی(پاتریک) را به ایران آوردند و تحت سرپرستی دربار قرار دادند.اما پاتریک(علی) عمویش محمدرضا پهلوی را بانی مرگ پدرش می دانست.
علی پاتریک(1388)
اما پاتریک که عمویش ، شاه را مسبب مرگ پدرش میدانست و از دربار دل خوشی نداشت کم کم از دربار بریده شد و به دین و مذهب روی آورد . نام خود را به علی پهلوی تغییر داد و پس از ازدواج با همسرش سونیا به خرمدره (ازتوابع قزوین) مهاجرت کرد و در آنجا به کار کشاورزی و دامداری همت گماشت . در اسناد ساواک اینطور اومده که :...و در اول كار رفت بيمارستان او را ختنه كردند... زمانی كه سونيا (همسر علي پهلوي ) از سوييس آمد در حضور پروفسور عدل و بهمن حجت كاشاني و محضردار دربار در پونك، سونيا به عقد قانوني والاگهر درآمد و مسلمان شد ... چادر نماز سر ميكرد و ضمنا از آن موقع به كلي هيچ مردي به خانهي آنها نميرفت و اصولا مرد را راه نميدادند . والاگهر خودش صبح تا شام در منزل كار ميكرد... از همه كنارهگيري كرده بود و كسي هم به ديدن او نميآمد. نماز ميخواند، به مردم كمك ميكرد، به اشخاص كور و مريض كمك ميكرد، خمس و زكوه، هم ميداد...
وی در سال 1354 به همراه دوست همفکرش بهمن حجت کاشانی (برادرزاده سپهبد کاشانی رئیس سازمان تربیت بدنی) طرحی را جهت براندازی رژیم پهلوی برنامه ریزی میکنند و در پی اقدام به مبارزه مسلحانه، بهمن کاشانی کشته و علی پهلوی توسط ساواک دستگیر و زندانی میشود.
اما بعد از مدتی با واسطه گری تاج الملوک از زندان آزاد و به همراه همسر و فرزندانش به گرگان و در ملک شخصی پدرش ، کلاله ، زیرنظر ساواک تبعید میشود . و شهرت خود را از علی پهلوی به علی اسلامی تغییر میدهد.
یکی از متون مورد استناد درباره علی پهلوی، مقاله ای است که نشریه پانزده خرداد به قلم : سيد حميد حسيني سمناني در مورد علی پهلوی به رشته تحریر در آمده است، نکته جالب این بود که نشریه پانزده خرداد بعد از انتشار قسمت اول این مطلب و اعتراض علی پاتریک، رسما از وی بخاطر انتشار عکس خانوادگی وی عذر خواهی کرد:فصلنامهي 15 خرداد لازم مي داند مراتب تأسف خود را از خطايي كه در شمارهي نخست اين نشريه روي داد و عكس خانوادگي جناب علي پهلوي به علت شتابزدگي در نشريه به چاپ رسيد، اعلام نمايد و از جناب ايشان و خانوادهي محترمشان پوزش بخواهد.
اما در مقاله مشروح سید حمید حسینی سمنانی درباره سابقه علی پاتریک می خوانیم :
قيام 15 خرداد، نقطهي عطفي در تاريخ مبارزات ملت ايران بود. كشتار مردم در آن روز به دست ارتش شاه، مرحلهي نويني در شيوهي مبارزاتي ملت ايران پديد آورد و عدم كارايي مبارزات مسالمت آميز و پارلمانتاريستي را به درستي آشكار كرد. اين واقعيت اذهان و انديشهها را به سوي خود كشيد كه شاه و درباريها، جز زبان زور نميفهمند و با آنان تنها با زبان سرب و گلوله ميتوان سخن گفت. از اين رو، انديشهي مبارزات قهرآميز در ميان اقشار و طبقات گوناگون جامعه رشد كرد و ريشه دوانيد. از كسبه و بازاري تا طلبه و روحاني و دانشگاهي به قيام مسلحانه روي آوردند و جنبشهاي قهرآميز يكي پس از ديگري پديد آمد. حركت مسلحانهي گروه بخارايي كه به اعدام انقلابي حسنعلي منصور، نخست وزير آن روز كشيده شد، خيزش خود جوش رضا شمس آبادي، آن فرزند رشيد اسلام در كاخ مرمر در 21 فروردين 1344 كه لرزه بر اندام شاه افكند، كشف گروهي زير نام حزب ملل اسلامي كه در تدارك اسلحه و مواد منفجره براي دست زدن به قيام مسلحانه بودند، نيز جنبشهاي چريكي از سوي گروههاي مختلف مانند گروه سياهكل، فدائيان خلق، مجاهدين خلق، گروه اباذر، مهدويون، منصورون و... از پديدههايي بود كه در پي قيام 15 خرداد به وجود آمد و گسترش يافت.
به دنبال طرح حكومت اسلامي از سوي امام در سال 1348 در نجف اشرف، مبارزان مسلمان با انگيزهي جديتري به حركتهاي قهرآميز برخاستند و مبارزه بر ضد رژيم شاه را پي گرفتند. بسياري از آنان حتي در مرحلهي بازجويي و محاكمه نيز اعتراف كردند كه هدف آنان از خيزش و جنبش تشكيل حكومت اسلامي بوده است. چنانكه در شمارهي قبل هم آورده شد، حركت مسلحانه بر ضد شاه و رژيم شاهي به دربار نيز سرايت كرد و عناصري از نورچشميها و جوانان درباري كه از اوضاع ناخشنود بودند، به مبارزه با شرايط موجود برخاستند و به قيام مسلحانه دست زدند. علي پهلوي پسر شاهپور عليرضا پهلوي، همراه بهمن حجت كاشاني از ناراضيهاي دربار و هيأت حاكمهي آن روز ايران بودند كه در سال 1350 برنامهاي را براي براندازي رژيم پادشاهي تدارك ديدند و تا مرحلهي برخورد مسلحانه پيش رفتند. آنها نخست به خرمدره كه منطقهاي كوهستاني در نزديكي زنجان و ابهر ميباشد كوچ كردند و پس از مدتي تبليغات در ميان روستائيان بر ضد شاه، حجت كاشاني، همراه همسر و فرزندان خود به ارتفاعات خرمدره صعود كرد و در ميان يك غار سنگر گرفت. تلاش ساواك و دربار براي بازگردانيدن او از كوه و كشانيدن او به زندگي عادي نتيجهاي نداد. درباريها و مقامات ساواك با آگاهي از روحيهي ديني علي پهلوي و حجت كاشاني به برخي از روحانيان منطقه كه از افراد سادهانديش و يا خود باخته بودند، متوسل شدند و ملاي روستاي خرمدره را براي مذاكره و پند و اندرز به پناهگاه حجت كاشاني فرستادند و به گفتگو با نامبرده واداشتند. ليكن از اين ترفند نيز طرفي برنبستند. در يكي از گزارشهاي ساواك زنجان دربارهي حجت كاشاني و علي پهلوي آمده است:
... تحقيقات انجام شده حاكي است بهمن حجتي كاشاني از مدتها قبل [درصدد] مبارزه با افراد بيدين بوده و عقيدهمند است كه مانند پيامبر اسلام وظيفه دارد مردم را به راه راست هدايت و از گمراهي آنها جلوگيري كند و چندين بار نيز در مورد عدم ارشاد مردم به [وسيله] روحانيون اعتراض و از جمله خاطر نشان ساخته كه راديو و تلويزيون و چاي حرام است و بايد توسط روحانيون تحريم گردد و حتي سماورها و راديوهاي كارگران خود را معدوم نموده است.
ياد شده، كليهي درآمد مزرعه و مستمري اهدائي پرفسور عدل (ماهانه 150000 ريال) را صرف كمك به افراد مستمند نموده و از اين طريق بين آنان محبوبيتي كسب نموده است. ياد شده از چندي قبل به اطرافيان خود خاطرنشان ساخته چون در طول اقامت خود در خرمدره نتوانسته مردم را به راه راست هدايت و آنها را مجبور به اطاعت از مباني اسلامي نمايم لذا مانند پيامبر هجرت نموده و در فرصتي مناسب جهاد خواهم نمود. وي در محل اقامت خود در كوه از كمك روستائيان بهرهمند شده و برابر اطلاع واصله همسر خود را كه افليج است روي دستها بلند كرده و يا حسين ميگويد و به سه فرزند خود تلقين نموده چنان كه شما و همسرم بميريد به بهشت ميرويد...
بهمن حجت كاشاني پس از مدتي زيستن در ارتفاعات ياد شده در تاريخ 30 فروردين 1354 ـ بنا بر گزارش ساواك ـ تنها و بدون همسر و فرزندان وارد كشتزار خود در خرمدره ميشود و چند تن از كارگران خود را به گلوله ميبندد كه دو تن از آنان به نامهاي غلام و عين الدوله از پاي درميآيند، يك تن زخمي ميشود و يك تن ديگر آسيبي نميبيند. به نظر ميرسد علت دست زدن او به اين عمل روي ذهنيت نسبت به كارگران بوده است كه از سوي ساواك به عنوان منبع و به نام كارگر در كنار او گماشته شده بودند. نامبرده پس از به گلوله بستن چند تن از كارگران با وسيلهي نقليهاي كه علي پهلوي در اختيار او قرار ميدهد، به جانب تهران حركت ميكند تا به ترور چند تن از مقامات دولتي مانند امير عباس هويدا نخست وزير، امير اسدالله علم، خسرو جهانباني، عبدالعزيز فرمان فرمائيان، قره گوزلو و پرفسور عدل دست بزند. اينكه نام شاه در ليست او نيامده است، شايد به علت عدم دسترسي او به كاخ سلطنتي و شخص شاه بوده است. در يكي از گزارشها در ميان كساني كه قصد ترور آنان را داشته نام فرح ديبا نيز آمده است. در پي حركت او به جانب تهران يكي از كارگران كشتزار او در خرمدره بيدرنگ ماجرا را به شهرباني گزارش ميكند. شهرباني خرمدره نيز به وسيلهي بيسيم، شهرباني و ژاندارمري ابهر را در جريان قرار ميدهد و بيدرنگ به بستن راهها دست ميزنند. حجت كاشاني كه راهها را در كنترل و محاصرهي مأموران ميبيند، ماشين را در ميان راه رها ميكند و از بيراهه خود را به تهران ميرساند و به منزل يكي از دوستان ديرينهي خود به نام تاجدار ميرود و قصد خود را براي ترور شماري از مقامات دولتي با او در ميان ميگذارد و از او براي اجراي اين نقشه كمك ميخواهد. نامبرده به بهانهي اينكه با يك نفر انگليسي قرار ملاقات دارد، از منزل بيرون ميآيد و جريان را به پرويز ثابتي (رئيس وقت ساواك تهران) و برخي ازمقامات دربار خبر ميدهد. مأموران ساواك و نيروهاي انتظامي و مأموران كميتهي مشترك ضد خرابكاري، بيدرنگ منزل تاجدار را در آريا شهر محاصره ميكنند و با حجت كاشاني درگير ميشوند. او در برابر مأموران، به مقاومت مسلحانه دست ميزند و پس از ساعتي درگيري و تبادل آتش ـ بنا بر گزارش ساواك ـ در ساعت 12:15 روز 1/2/54 بر اثر تيراندازي مأمورين كشته ميشود و دو قبضه سلاح كمري و يك قطار فشنگ از او به جاي ميماند. آقاي تاجدار كه خود از منابع ساواك و رئيس قسمت اقتصادي بانك مركزي بوده است، در مصاحبهاي با مقامات ساواك پيرامون بهمن حجت كاشاني چنين اظهار نظر كرده است:
... بهمن حجت كاشاني در اين اواخر خيلي افراطي شده بود و مرتب از دين و خدا و قرآن صحبت ميكرد و ميگفت معامله با دولت حرام است. حتي من براي او حوالهي بذر [بزر] يونجه گرفتم ليكن او از بازار آزاد بذر [بزر] خريد آن هم به قيمت گرانتر. درست پانزده روز بعد بود كه بهمن به منزل من آمد و گفت من به اتفاق كاترين و بچهها تصميم دارم به غار بروم شما هم بياييد با ما در غار زندگي كنيم كه من پاسخ مخالف دادم و مدتي در اين زمينه با هم بحث نموديم. در پايان، بهمن به من گفت من هجرت ميكنم و سپس در فرصت مناسب جهاد خواهم نمود... تا روز 1/2/54 كه صبح زود براي راهپيمايي از منزل خارج شدم. در ساعت 6:30 به منزل مراجعت نمودم ديدم در منزل من است. گفت من 4:00 صبح به تهران رسيدم و در مسجد آرياشهر نماز خواندم و از من خواست كه با هم در تراس منزل خصوصي صحبت كنيم سپس اضافه نموده دوشب قبل از خرمدره آمدم ابهر كه بيايم تهران و بين راه مأمورين چند مرتبه آمدند ماشين ما را بازديد نمودند و مرا نديدند و يك شب در يك غار ماندم و امروز صبح به تهران رسيدم و موضوع كشتن چهار نفر را شرح داد و گفت اول رفتم به طرف ابهر و چون ديدم ژاندارمها جمع هستند من راهم را تغيير دادم. سپس گفت هم اكنون نوبت شما است. متعاقب آن گفت من اين اشخاص را خواهم كشت. شما را، پرفسور عدل، پدرم، خسرو جهانباني، عبدالعزيز فرمانفرمائيان، مهندس مجد، آقاي علم، آقاي نخست وزير، قره گوزلو، فرهاد وارسته رئيس دفتر والاحضرت شهناز و اشاره نمود از بچههايم خبر ندارم كه مرده يا زندهاند. من گفتم با يك انگليسي ملاقات دارم بايد بروم و گفت به پرفسور عدل بگو من اينجا هستم من آمدم بانك سكرتري روزنامهاي آورد و گفت حجت كاشاني را بخوان ديدم بله سرهنگ رضائي نيز كشته شده است.
كه من به بازرس شاهنشاهي و آقاي ثابتي تلفن زدم و موضوع را گفتم حدود ساعت 09:00 بود كه آقاي ثابتي گفتند بهتر است خانم و بچهها را به طريقي از منزل خارج كنيد كه من به وسيلهي خواهر خانم اين كار را كردم و در هنگام عمليات كسي در خانه نبود من در اداره تصميم داشتم ظهر بروم منزل مادر بهمن و او را كه بهمن از وي شنوائي دارد، به منزل خود ببرم. بهمن آن روز به من گفت حزب رستاخيز درست ميكنيد و به مردم با زور ميگوئيد بيائيد عضو شويد گفتم چرا نخست وزير را ميخواهي بكشي گفت نخست وزير عامل دست است و در مورد طرح خود بسيار مصمم بود. كاترين عدل نيز در مذهب افراطي بود و ميتوانست جانيترين فرد باشد. ضمناً بهمن و كاترين توطئه چيده بودند كه شهبانو را ترور كنند.
از سوي ديگر نيروهاي نظامي و انتظامي پيش از آنكه از حادثهي تهران باخبر شوند، به گمان اينكه حجت كاشاني در ارتفاعات كوه خرمدره به سر ميبرد، پناهگاه او را در محاصره قرا ميدهند و به طرف آن تيراندازي ميكنند. همسر حجت كاشاني نيز متقابلا به آتش آنان پاسخ ميدهد و بنابر گزارش ساواك، سرهنگ دوم رضايي فرماندهي منطقهي ژاندارمري قزوين بر اثر گلولهاي كه از پناهگاه شليك ميشود، به هلاكت ميرسد. ساواك زنجان در پي كشته شدن دو تن از كارگران و حركت حجت كاشاني به جانب تهران، حادثه را اين گونه به تهران گزارش ميكند: ياد شده ساعت 23:00 مورخه 30/1/54 از پناهگاه خود به اصطبل مزرعهي شخصي مراجعت و چهارنفر از كارگرانش را احضار و آنها را دعوت به جهاد مينمايد ليكن افراد مزبور تقاضاي وي را رد و اظهار مينمايند افكار شما درست نبوده و اين عمل صحيح نميباشد. مشاراليه كه همراه خود دوقبضه اسلحهي كمري و يك تفنگ دولول و يك ساك فشنگ داشته، يكي از كارگران را به محل اقامت والاگهر علي پهلوي نيا اعزام و پيغام ميدهد ماشين مرا روشن كرده و جلوي اصطبل بياور كه والاگهر نيز ماشين را به جلوي اصطبل آورده و بلافاصله به محل اقامت خود مراجعت مينمايند. ياد شده چهار كارگر مزبور را جلوي ديوار قطار كرده و اظهار ميدارد حال كه دستور مرا اجرا نميكنيد، روح شما بايد مانند روح فرزندان من به آسمان پرواز كند و شما نيز به پيش آنها خواهيد رفت و من هم به تهران رفته و بعد از تصفيه حساب به آسمانها پرواز خواهم نمود. سپس كارگران مزبور را به گلوله بسته در نتيجه دو نفر از كارگران به نامهاي غلام و عين اله (اهل قريه قازقالو) كشته و يكي از آنها به نام اصغر خلجي مجروح و چهارمي براي اينكه نشان دهد تيرخورده خود را به زمين مياندازد. در اين هنگام حجت كاشاني سوار ماشن خودش شده كه به طرف تهران حركت كند. بلافاصله نفر چهارمي كه زنده بوده خود را به شهرباني خرمدره رسانده واقعهي امر را بازگو ميكند. شهرباني خرمدره وسيله بيسيم شهرباني ابهر و ژاندارمري ابهر را از چگونگي مطلع و اقدام به بستن راهها مينمايند. حجت كاشاني كه راه را مسدود ميبيند بلافاصله به مخفيگاه خود در كوههاي خرمدره مراجعت و در حال حاضر نيروي كمكي منطقهي ژاندارمري كه بر طبق تقاضاي اين ساواك روز جاري از قزوين به محل اعزام شدهاند، وي را در محاصره قرار دادند. با توجه به اظهارات حجت كاشاني احتمال دارد فرزندان خود را به قتل رسانيده باشد و در حال حاضر تا دستگيري وي نميتوان راجع به فرزندان و همسرش اظهار نظر سريع نمود. ساواك در گزارش ديگري آورده است:
نامبردهي بالا از چندي قبل محل سكونت خود را ترك و با خانوادهاش به ارتفاعات قريهي خرمدره از توابع شهرستان ابهر زنجان رفته و در آنجا به سر ميبرده در تاريخ 30/1/54 از پناهگاه خارج و مقابل اصطبل مزرعهي شخصي به چهار نفر از كارگران خود با اسلحه تيراندازي كه دو نفر از آنان كشته و يكنفر زخمي ميشوند. متعاقب آن به پناهگاه رفته و در برابر مأموريني كه ارتفاعات را محاصره نموده بودند مقاومت و به سوي آنان تيراندازي مينمايد (مراتب قبلاً به استحضار رسيده است). سرهنگ 2 رضايي فرماندهي منطقهي ژاندارمري قزوين بعد از ظهر روز 31/1/54 كه با عدهاي كمكي از قزوين به خرمدره عزيمت نموده بوده در ساعت 17:45 در اثر شليك گلولهاي كه از پناهگاه به سوي وي تيراندازي شده بود شهيد ميشود. حجت كاشاني هنگام شب از تاريكي استفاده و از محاصره خارج و به تهران عزيمت و ساعت 06:30 روز 1/2/54 به خيابان آريا شهر خيابان 11 پلاك 16 به منزل شخصي به نام تاجدار كارمند بانك مركزي كه قبلاً در دفتر والا حضرت شهناز پهلوي خدمت ميكرده و با بهمن حجت كاشاني آشنا بوده مراجعه، ابتدا قصد كشتن وي را داشته سپس از كشتن او منصرف و اجازه ميدهد از منزل خارج شود. تاجدار پس از خروج از منزل مراتب را به بازرس شاهنشاهي و ساواك اطلاع ميدهد. مأمورين كميتهي مشترك ضدخرابكاري منزل مذكور را محاصره و چون حجت كاشاني مقاومت مسلحانه مينمايد در اثر تيراندازي مأمورين در ساعت 12:15 روز 1/2/54 كشته ميشود و دو قبضه سلاح كمري و يك قطار فشنگ كه همراه وي بوده به وسيلهي مأمورين ضبط ميگردد. ضمنا همسر و فرزندان نامبرده در پناهگاه خرمدره ميباشند و اين پناهگاه در محاصره مأمورين ژاندارمري بوده و از شب گذشته تيراندازي از طرف پناهگاه به مأمورين قطع گرديده است. در مورد نحوه و ساعت خروج مشاراليه از غار و ترتيب رسيدن وي به طهران تحقيقات ادامه دارد.
به دنبال كشته شدن سرهنگ رضايي فرماندهي منطقهي ژاندارمري قزوين، سرلشگر قاسمي (فرماندهي لشگر 16 زرهي قزوين) و سرتيپ سلحشور (معاون لشگر قزوين) و سرتيپ خالصي (معاون ناحيه ژاندارمري مركز) همراه با يك گروهان سرباز، با ادوات كامل جنگي، شماري زرهپوش چرخ لاستيكي و نفربر از قزوين به خرمدره لشگركشي كردند و از زمين و هوا (با هليكوپتر) پناهگاه حجت كاشاني را كه تنها يك زن و سه دختر خردسال در آن به سر ميبردند. به زير آتش گرفتند و چندين نارنجك دستي به درون غار انداختند و كاترين عدل (همسر حجت كاشاني) بر اثر اصابت نارنجك كشته شد. دختر او به نام مريم نيز به شدت جراحت برداشت. بنابر گزارش تأئيد نشده، دختر دو سالهي حجت كاشاني به نام فاطمه نيز آسيب ديد و بينايي خود را از دست داد. بنابر گزارش ساواك، ارتش به گمان اينكه حجت كاشاني در پناهگاه به سر ميبرد فرمان شليك با توپ 105 به طرف غار صادر كرده بود كه از مركز گزارش رسيد كه بهمن حجت كاشاني در يك درگيري در تهران كشته شده است و از شليك به طرف غار خودداري شود و ادوات جنگي نيز بازگردانيده شود. ساواك زنجان به صورت لحظه به لحظه رويدادهاي خرمدره را به مركز گزارش ميكرد. در يكي از گزارشهاي خود در ساعت 18 روز 1/2/54 خبر داده است:
طبق اطلاعي كه هماكنون واصل شد، دختر بزرگ حجت كاشاني در ساعت 18 از غار خارج و با گريه و زاري، التماس ميكرد كه ما و مادرم زخمي هستيم دكتر به كمك ما بشتابد. به طوري كه اظهار شده است دختر در كمال سلامت بوده و هرچه به وي تأكيد ميشود كه از محل پايين بيايد، امتناع [ ميكند ] و به داخل غار ميرود...
ساواك در گزارش ديگري به زخمي شدن كودك 8 سالهي حجت كاشاني چنين اعتراف كرده است:
از فرزندان بهمن حجت كاشاني به اسامي فاطمه 2 ساله، معصومه 4 ساله و مريم 8 ساله كه در وضع بسيار نامناسبي بودهاند، در محل (درون غار) عيادت به عمل آمد. وضع روحي، گرسنگي، بيخوابي، گريه و زاري آنها، اجازهي تحقيق زيادي از آنان نميداد. معهذا از مريم (8 ساله) كه سمت راست بدن وي بر اثر انفجار نارنجك دستي مجروح شده بود سئوالاتي به شرح زير در حضور سرتيپ خالصي (معاون ناحيهي ژاندارمري مركز) به عمل آمد:
1. طفل اظهار داشت پدرم نيمهشب از پناهگاه خارج شد و خيلي خيلي از شب گذشته بود.
2. مادرم بر اثر بمب نظاميها (منظور نارنجك دستي) مرد.
3. سرهنگ رضايي را مادرم نكشت بلكه مادرم تير خالي كرد ولي خدا او را كشت.
پزشك قانوني اظهار داشت جمعاً پنج گلوله به بدن همسر حجت كاشاني (چهار عدد زير بغل راست و يك گلوله به سمت راست گردن) اصابت و باعث مرگ او شده است. و اضافه نمود كه گلولهها از بدن وي خارج نشده است.
پيشنهاد رئيس ساواك زنجان : با توجه به اينكه در اين عمليات، ژاندارمري بنا به اظهار سرتيپ خالصي 7 عدد نارنجك دستي استعمال نموده است، چنانچه از زن كالبد شكافي به عمل آيد معلوم خواهد شد كه آيا قطعات نارنجك مشاراليها را به قتل رسانيده و يا گلولهي اسلحهي كمري همسرش. توضيح اينكه جنازه به وسيلهي آمبولانس به تهران حمل و اطفال ساعت 11:40 وسيلهي هليكوپتر ژاندارمري خرمدره به قلعهمرغي حركت نمودهاند...
با اينكه بنابر گزارش ساواك تيراندازي از ساعت 18 روز 1/2/54 از سوي پناهگاه مذكور به كلي قطع شده بود، ارتش شاه و ديگر نيروهاي نظامي و انتظامي تا روز 2/2/54 جرأت نزديك شدن به آن محل را نداشتند و در روز مزبور نيز پس از ساعتها وقت گذراني و وارسي اوضاع غار به خود جرأت دادند كه در محل فرود آيند و از آنجا كه كاترين (همسر مقتول بهمن حجتكاشاني)، دختر پروفسور عدل بود از عواقب عكسالعمل نامبرده در برابر كشته شدن دخترش به دست نيروهاي نظامي و انتظامي نگران بودند، از اينرو، تلاش كردهاند وانمود كنند كه كاترين به دست همسرش (بهمن حجتكاشاني) پيش از آنكه از پناهگاه خارج شود، به قتل رسيده است.
همزمان با ورود لشگر 16 زرهي به خرمدره يك تيم تعقيب و مراقبت براي دستگيري علي پهلوي كه در منزل خود در خرمدره به سر ميبرد، وارد آن روستا شدند. تيمسار نصيري در دستور كتبي خود تأكيد كرده بود:
به محض خروج علي پهلوي از منزل، خلع سلاح و دستگير شود و محل سكونت او مورد بازرسي قرار بگيرد و سلاح و مهماتي كه در منزل دارد، گردآوري و ضبط شود.
تيمسار نصيري (رياست ساواك كشور) پيش بيني ميكرد كه اگر مأموران براي دستگيري نامبرده به منزل يورش برند، چه بسا با مقاومت مسلحانهي او رو به رو شوند و ممكن است در درگيري با مأموران آسيبي به او برسد و يا از پاي دربيايد. مقامات ساواك به خوبي ميدانستند كه كشتن يك تن از افراد دودمان پهلوي (پسر برادر شاه) با واكنش شديد اعضاي خاندان سلطنت رو به رو خواهد شد. بيترديد آنان اين رويداد را تحمل نخواهند كرد و كمترين مجازات آن كنار گذاشتن فرماندهان و مقامات كشوري و لشكري است كه در صحنهي درگيري حضور داشتهاند. از اين رو، جناب تيمسار به تيم تعقيب و مراقبت دستور اكيد داده است كه منزل او را در محاصره و زيرنظر داشته باشند. تا ازمنزل بيرون بيايند و او را در بيرون منزل به شكل غافلگيرانه دستگير كنند. آن گاه كه علي پهلوي از منزل خود در خرمدره بيرون ميآيد، بيدرنگ در محاصرهي اكيپي كه منزل را به صورت نامرئي در محاصره داشتند، قرار ميگيرد و دستگير ميشود. مأموران نامبرده را به مركز ساواك در تهران انتقال ميدهند و پس از بازجويي به بازداشتگاه اوين تحويل ميشود. هنگام ورود او به زندان اوين ـ طبق صورت جلسهاي ـ وسايل همراه و محتويات جيب او را چنين فهرست برداري كردهاند:
چمدان يكعدد، پليور دو عدد، شلوار دو عدد، زير پيراهن چهار عدد، زير شلوار چهار عدد، مسواك يك عدد، قرآن مجيد يك جلد ترجمه لاتين، كتاب يك جلد، وجه نقد 30000 ريال، كليد يك عدد، كاغذ يادداشت انگليسي يك برگ، كلام الله مجيد با گردن بند استيل يك عدد، روسري يك عدد، چكمه لاستيكي يك جفت. مأموران ساواك پس از دستگيري علي پهلوي منزل او را در خرمدره مورد بازرسي قرار داده در بررسي اوليه گزارش داده اند:
... تاكنون تعدادي سلاحهاي مختلف از جمله برنو كوتاه و بلند كه تعدادي از آنها در لحاف پيچيده شده بود، به اضافهي يك والتر و مقدار زيادي فشنگهاي مختلف و يك صندوق پول حدود چهار صد الي پانصد هزار تومان (هنوز شمارش نشده) از منزل والاگهر علي كشف گرديده است. نتيجهي بررسي كامل متعاقبا اعلام خواهد شد. رييس ساواك استان زنجان: جهان بين
از ماشين سواري علي پهلوي كه حجت كاشاني آن را ميان راه زنجان ـ تهران رها كرده بود، بنا بر گزارش ساواك اسلحه و وسايل ديگر به دست آمد. از جمله: 270 تير فشنگ اسلحه كمري كاليبر 45، 188 تير فشنگ خفيف كاليبر 22، يك كوله پشتي و يك قمقمه سربازي، تعدادي خرما و يك جلد قرآن و وسايل نماز. گزارش نهايي ساواك پيرامون اسلحه و مهمات به دست آمده در منزل علي پهلوي در خرمدره به اين شرح است:
1 ـ تفنگ پنج تير گلوله زني برنو يك قبضه
2 ـ تفنگ گلوله زني منچستر يك قبضه
3 ـ تفنگ دولول شكاري يك قبضه
4 ـ تفنگ گلوله زني پنچ تير پران يك قبضه
5 ـ تفنگ گلوله زني با دوربين ماوزر يك قبضه
6ـ تفنگ خفيف كاليبر يك تير ساخت چكسلواكي يك قبضه
7 ـ اسلحه كمري وار (بدون خشاب) با مارك شهرباني يك قبضه
8 ـ كارد دولبه يك عدد
9 ـ كارد خنجري مارك جنرال يك عدد
10 ـ قطب نما يك دستگاه
11 ـ توپي اسلحه كمري توتال كاليبر 22 يك عدد
12 ـ دو بسته وسايل تنظيف مربوط به اسلحهها عبارت از سنبه، برس با جلد مربوطه
مهمات:
1 ـ فشنگ برنو سريهاي مختلف 34 تير با جلد چرمي
2 ـ فشنگ كاليبر 45، ده جعبه، هر جعبه 50 تير، جمعاً 500 تير
3 ـ فشنگ كاليبر 32 ـ 22 تير آكبند كاغذي
در پي كشته شدن بهمن حجت كاشاني و همسرش (كاترين) و بازداشت علي پهلوي، ساواك به دستگيري گستردهاي در خرمدره و تهران دست زد و شماري از كساني را كه با نامبردگان به نحوي در ارتباط بودند تحت تعقيب و مورد بازجويي قرار داد. طاهر حنيفه و حسن نظري از كارگران باغ و منزل علي پهلوي از كساني بودند كه مورد بازجويي قرار گرفتند. نامبردگان در بازجوييهاي خود نظرياتي دربارهي علي پهلوي دادند كه تا پايهاي نمايانگر خصلتها و ويژگيهاي او ميباشد و از باورمندي و پايبندي او به اسلام، نشان دارد. حسن نظري در پاسخ به پرسشهاي بازجو پيرامون عملكرد علي پهلوي ميگويد:
... نماز ميخواند، به مردم كمك ميكرد، به اشخاص كور و مريض كمك ميكرد، خمس و زكوه، هم ميداد، مرتب نماز ميخواند و در اول كار هم رفت بيمارستان او را ختنه كردند... موقعي كه سونيا [ همسر علي پهلوي ] از سوييس آمد در حضور پروفسور عدل و بهمن حجت كاشاني و محضردار دربار و والاگهر در پونك، سونيا به عقد قانوني والاگهر درآمد و مسلمان شد... چادر نماز سر ميكرد و ضمنا از آن موقع به كلي هيچ مردي به خانهي آنها نميرفت و اصولا مرد را راه نميدادند و حتي از من هم رو ميگرفت... والاگهر خودش صبح تا شام در منزل كار ميكرد... از همه كنارهگيري كرده بود و كسي هم به ديدن او نميآمد.
علي پهلوي نيز در بازجويي خود به نكتههاي درخور توجهي اشاره كرده و روي مسائل با اهميتي انگشت گذاشته است، برخي از اعترافات او در پي ميآيد:
... حجت كاشاني در راه خدا همه چيز خودش را داده بود و از جان گذشته بود، ميگفت بالأخره در راه خدا خواهم مرد. من از نظر هجرت با او همعقيده بودم ليكن با جهاد موافق نبودم... به عقيدهي من يك نفر [به تنهايي] نميتواند جهاد كند، چون اين عمل يك نوع خودكشي است و خودكشي در دين اسلام قدغن است.... من تا جايي كه اجتماع مسلمان باشد، با اجتماع كاري ندارم، [ اما ] زنهاي لخت را قبول ندارم. من فرد اجتماعي هستم، ميخواهم بچههايم را بياورم بيرون [ تو اجتماع ليكن ] نميخواهم زنهاي لخت را ببينند. مينيپوشها را قبول ندارم. من مخالف اين چيزها هستم. من با مشروب خوردن اين اجتماع مخالفم... من با مشروب فروشي مخالفم. چرا مشروب فروشي هست؟ و كاميون كاميون آبجو توزيع ميشود در اين مملكت... من تقاضا ميكنم كلمهي والاحضرت را از جلوي اسمم برداريد... من كشورم را دوست دارم و به مردم ميگويم قرآن گفته مشروب نخوريد... من روحيهي والاحضرتي ندارم، من يك فرد عادي هستم... به هر حال به من والاحضرت نگوييد. به من بگوييد: علي پهلوي! چون والاحضرتها را در پنبه بزرگ ميكنند و من ميل دارم لباس خود را در جوي آب بشويم. در مورد هجرت، من هم روزي هجرت خواهم نمود... در قرآن گفته هجرت كنيد و در جايي گفته جهاد كنيد... در مملكت ما پنج مورد است كه اجرا نميشود: دست دزد را نميبرند، زنها حجاب ندارند، مشروب به حد وفور مصرف ميشود، سينماها داير است، بانكها نزول ميگيرند. در قرآن نزول قدغن است...
رئيس ساواك اين نظريات علي پهلوي را كه در زندان بازگو كرده بود، به شاه گزارش ميكند و به اصطلاح به شرف عرض ميرساند و پاسخ شاه را به نام خود اين گونه به او ابلاغ ميكند:
... شما مسلمان واقعي نيستيد، آن قدر در زندان ميمانيد تا بپوسيد، يا مسلمان واقعي شويد. يك مسلمان واقعي كه اين كارهاي شما را نميكند و دنبال حجت آدمكش نميرود. مسلمان واقعي كارهايي كه شما ميكنيد هرگز نميكند. كدام كار شما به يك مسلمان واقعي شباهت دارد. شما نامه را به خط لاتين مينويسيد و خود شما نميدانيد چه ميخواهيد. اين كارهايي كه شما ميكنيد در كجاي قرآن نوشته شده است؟ شما هنوز نميدانيد كه قرآن چيست و چه ميگويد...
علي پهلوي از زندان نامههايي به خط لاتين براي مادر، همسر و فرزندانش نوشته و با آنان درد دل كرده است. در نامه به همسرش نوشته است:
من در سلول خود تنها هستم، من به خدا فكر ميكنم و به تو ميانديشم و به فرزندان فكر ميكنم و سپس دوباره به خدا ميانديشم... به خدا فكر كن... سوزا! بيانديش كه او همه چيز را گرامي ميكند... من هيچ نميدانم ولي ميدانم كه خدا وجود دارد و تو را دوست دارم...
علي پهلوي در مدتي كه در زندان ميگذرانيد با شاه و تيمسار نصيري رئيس ساواك نيز، گاهي برخوردهاي كتبي داشته و پيامهاي تند و معنيداري ميان آنان رد و بدل ميشده است. علي پهلوي در يك صحبت خصوصي با يكي از مقامات ساواك اظهار ميدارد:
... مگر من چه كردهام، به جز اينكه از دين پيغمبر صحبت ميكردم، آن وقت والاگهرهاي ديگر مثل پسر همين خاتمي كه شنيدهام معتاد به هروئين است و يا والاگهر نيلوفر و يا والاگهر شهرام كه مادرشان والاحضرت اشرف ميباشد به علت داشتن پارتي در امر قاچاق مواد مخدر دست داشته كه مراتب در جرايد خارج نيز درج شده است. [او] ميتواند هر موقع بخواهد به خارج از كشور برود ولي من به علت كسالت و معالجه تقاضاي مسافرت به امريكا نمودم، مخالفت كردند. آن وقت ميگويند چرا انسان ناراحت ميشود، مگر با زور و فشار ميشود تمام كارها را انجام داد، وقتي فشار بيش از حد شد انسان هم بالأخره عكسالعمل نشان ميدهد. من دوستاني دارم كه اگر اين فشارها را براي آنها كه همگي مخبرين جرايدي مثل پاري ماچ در امريكا و يا انگليس هستند بنويسم، ديگر آبرويي نميماند... ليكن چون من اعتقاد به دينم دارم و مسلمان هستم، ميبينم اگر چنين كنم از نظر مذهب صحيح نيست... پس به خدا واگذار ميكنم و مطمئن هستم كه موفق خواهم شد...
علیرضا پهلوی، پدر علی پاتریک
رئيس ساواك پس از دريافت نظريات او دستور ميدهد اين پيام را بدون كم و كاست به علي پهلوي برسانند:
... آيا شما ميدانيد كه شريك جرم قاتلي هستيد و اسلحهي خود را در اختيار يك نفر كه قتلي انجام داده گذاردهايد؟ و آيا نميدانيد از وسيلهي نقليهي شما كه در اختيار او گذارده بوديد براي انجام اين قتل استفاده كرده است و طبق قوانين تمام كشورها شما در اين قتل شريك جرم هستيد؟ و به علت والاحضرت بودن تحت تعقيب قرار نگرفتيد؟ متأسفانه شما تحت تأثير تبليغات سوء جرايد چپ كمونيست و جرايد مخالف ايران و اراجيفي كه روي دشمني با ايران مينويسند، قرار گرفتهايد. فرزندان شادروان خاتمي جوانان پاكسرشت ورزشكار و خلبان هستند، چگونه ميتوانند معتاد باشند؟ جاي تأسف است كه به دروغهاي بيگانگان غير مسلمان توجه ميكنيد و به حقايق توجهي نداريد. البته ميدانيد كه دروغگويي و توجه به دروغ و بازگو كردن دروغ در مذهب اسلام از گناهان بزرگ است...
علي پهلوي نيز متقابلا براي رئيس ساواك چنين پيام ميدهد:
1. در مورد اسلحه بايد بگويم اگر من گناهكار باشم به همان اندازه كساني كه به من اجازهي داشتن اسلحه دادهاند، گناهكار هستند.
2. در مورد وسيلهي نقليه كه در اختيار بهمن گذاشتهام و به راه انجام قتل استفاده كرده... بايد اينطور گفت كه چون هواپيمايي كه پدرم با آن سقوط كرد و كشته شد ميگويند باك بنزينش سوراخ بوده و هواپيما متعلق به اعليحضرت همايوني بود، پس تقصير متوجه اعليحضرت است، در حالي كه اينطور نيست!
3. در مورد اينكه من تحت تأثير تبليغات سوء جرايد چپ كمونيست و جرايد مخالف ايران و اراجيفي كه روي دشمني با ايران مينويسند قرار گرفته و گفتهام فرزندان شادروان خاتمي معتاد بودهاند، بايد بگويم گويندهي اين مطلب به خود من، والاحضرت بهزاد فرزند والاحضرت حميدرضا بوده. چگونه گويندهي اين مطلب يعني والاحضرت بهزاد را كمونيست خطاب ميكنيد. اين مطلب را فراموش نخواهم كرد.
4. تاجدار همان شخصي كه بهمن در منزلش به قتل رسيد، با بهمن دوست بود و مأمور ساواك هم بود، پس ساواك از دوسال پيش اطلاع داشته و نيامده حرفي بزند.
5. من سه سال پيش هفت تيري به بهمن دادم... در حالي كه همان زمان پروفسور عدل اقلاً سه يا چهار قبضه تفنگ به بهمن داد. اگر من شريك جرم باشم چرا پروفسور عدل كه اسلحهي بيشتري به بهمن داد، شريك جرم شناخته نشد؟...
6. در مورد اعتياد والاحضرتها بايد بگويم والاحضرت بهزاد مطالبي ميگفت و حتي عنوان نمود كه والاحضرت داريوش (فرزند والاحضرت فاطمه از همسرامريكايي)، معتاد ميباشد و حتي نزد من گفته كه خودش هم مواد مخدر استعمال ميكند...
7. من نصيحت تيمسار نصيري را ميپذيرم و حرفهايم را پس ميگيرم، چون خودم نديدم كه والاحضرتها معتاد باشند و چون ديدم تيمسار مسلماني داريم، كينهاي به دل ندارم و خوشحال شدم كه تيمسار نصيري اطلاعاتي از دين دارند...
به گزارش پارسینه، رژيم شاه، علي پهلوي را مدت كوتاهي در زندان نگه داشت و سرانجام تصميم گرفت كه او را به همراه همسر و فرزندانش به منطقهي گرگان تبعيد كند تا در ملك شخصي پدرش در كلاله به كشاورزي و دامداري بپردازد و زير نظر و مراقبت ساواك مازندران قرار داشته باشد و هيچگونه سلاح گرمي نيز در اختيار او نباشد. جالب توجه اينكه ساواك زنجان توصيه ميكند كه كودكان بهمن حجت كاشاني نيز نبايد با ساير كودكان در كودكستان و يا دبستان بگذرانند و سلاح نيز نبايد در دسترس آنان به خصوص مريم (8 ساله) قرار بگيرد! علي پهلوي پس از اقامت اجباري در كلاله درخواست كرد كه شهرت او از پهلوي به اسلامي تغيير كند. اين درخواست بيدرنگ از سوي رژيم شاه پذيرفته شد تا به اصطلاح آن وصلهي ناجور از خاندان پهلوي زدوده شود! در پي اقامت علي پهلوي در كلالهي گرگان، ديگر اطلاعي از او در دست نيست تا در نيمهي سال 1357، گزارشي به ساواك و دربار ميرسد كه:
نامبرده مرتب به جوانان تلقين مينمايد كه با روحانيون همكاري كنند و براي نجات دين اقدام نمايند و از گذاشتن پول خود در بانكها خودداري كنند.
علی پهلوی در سالهای اخیر
وی بعد از آزادی از زندان باز به مخالفتهای خود ادامه می دهد و در نامه ای که به امیراصلان افشار می نویسد خواهان دخالت نکردن دربار در امور شخصی اش می شود. متن نامه چنین است:
«دکتر افشار، می توانم به گونه ای رضایتبخش اموراتم را اداره کنم و به رئیس دفتر نیازی ندارم. در صورتی که از دربار شاهنشاهی فشاری بر من وارد آید مجبور می شوم برای همیشه کشور را ترک کنم.
بعد از پیروزی انقلاب او مدتی در ایران زندگی کرد و بعد به خارج از کشور گریخت. نشریه نیوزویک در سال « 1987 » وی را چنین معرفی می کند: «علی پهلوی برادرزاده شاه ایران که خود را «گوسفند سیاه» خانواده سلطنتی می داند در سال « 1982 » از ایران گریخت ولی به منطقه کردستان ایران بازگشت و چند ماه به همراه کردها ... جنگید.»
علی پاتریک پهلوی سه فرزند به نامهای "داود، هدی و محمد یونس" دارد:
داوود پهلوی (متولد 1971)
هدی پهلوی ( متولد 1972)
محمد یونس پهلوی (متولد 1977)