نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

از فراخوان وبلاگ نویسان علیه اعدام حمایت کنید

به کدامین گناه ؟


کمپین شماره 2 وبلاگ نویسان علیه اعدام

تخريب بناي تاريخي عطروش در شيراز

خبرگزاري مهر:

خانه عطروش كه متعلق به دوره قاجار است و از نظر كاشيكاري و نقاشي رنگ روغن سقف از آثار منحصر به فرد محسوب مي شود در حال حاضر مسكن مهاجران و افاغنه در شيراز بوده و بسياري از كاشيكاريها و تزئينات نفيس آن صدمه ديده و يا به تاراج رفته است.

*************************************************************************************
روزی که به سرزمينمان باز گرديم فرزندانمان را به سر گور

خميني خواهيم بردوچنين
خواهيم گفت:

"اين خونخواری که اينجا خفته است ، خانه مان را ويران

وفرزندانش را سربريد

وآواره کرد و چشمه ساران آنرا خشک و جنگهای آنرا ويران نمود

"او" و "جانشينانش"
دشمن فرهنگ و تاريخمان بودند."


ما فقط معترضانی ساده به نتايج انتخابات بوديم!



کلمه: جمعی از زندانيان حوادث پس از انتخابات که نام هايی ناشناخته و يا کمتر شناخته شده برای مردم و رسانه ها هستند ،هم زمان با نوروز نامه ای نوشته اند و در آن پرسيده اند :” چرا قاچاقچيان ، کلاهبرداران ، فروشندگان سوال های کنکور و داير کنندگان خانه های فساد شامل عفو و مرخصی و آزادی مشروط می شوند ، اما کسی فکری برای ما نمی کند؟”اين زندانيان سياسی در نامه خود نوشته اند که رسانه ای نبود که کلامی از ما بنويسد . حق داشتند . چه کسی ما را می شناسد ؟ از ميان مردم ساده کوچه و خيابان بوديم که به جرم دريافت و ارسال پيامک و ايميل ، تماشای تجمع های اعتراضی و همراهی با سکوت معترضان به نتايج انتخابات بازداشت شده بوديم.

متن کامل اين نامه را که در اختيار کلمه قرار گرفته است ،می خوانيد:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com



اينجا در اوين صدای پای بهار برای ما قربانيان بی گناه و بی نام و نشان که تصور می کرديم سال نو در کنار خانواده هايمان خواهيم بود ، ديگر به گوش نمی رسد . وعده های آزادی و عفو و مرخصی عملا با مرخصی های کوتاه مدت برای عده ای انگشت شمار آن هم با وثيقه هايی سنگين چند صد ميليون تومانی و ميليارد ی محقق شد .

اما برای ما قربانيان بی نام و نشان داستان به گونه ای ديگر است . در اين ۹ ماه به همه جا و هر گروه و انجمنی وصلمان کردند . گويی اصلا در اين سرزمين به دنيا نيامده بوديم . حرفمان شده پول اصحاب کهف . يک روز به گروه های مختلف مرتبط می شويم و روز بعدش از ارتباط ما با بيگانگان و جاسوسان پيچيده سخن می گويند .

هر روز يکی از ما به خاطر اين جرم های سنگينی که برای ما تراشيده شد ، حکمی می گرفت که تا به حال حکومت به مخالفان و معاندان سرسختش نداده است . به جرم دريافت و ارسال پيامک و ايميل ، تماشای تجمع های اعتراضی و همراهی با سکوت معترضان به نتايج انتخابات به محاربه و توهين به مقامات ، تبليغ عليه نظام اسلامی و تجمع و تبانی و … ، در دادگاه هايی بدون حضور وکيل مدافع و گاه در نبود نماينده دادستان به احکامی بيش از ۵ سال و شش سال محکوم شديم .

ما فقط معترضانی ساده به نتايج انتخابات بوديم ورسانه ای نبود که کلامی از ما بنويسد . حق داشتند . چه کسی ما را می شناسد ؟ از ميان مردم ساده کوچه و خيابان بوديم که به قول بازجوهايمان که خود را کارشناس می خوانند ” حالا کف روی آب هستيم و شده ايم سنگر مخالفان رژيم که پشت آن حکومت را نشانه رفته اند .” سنگرهايی بوديم که به قول بازجوها يکی يکی دارند فتحمان می کنند .

ما نمی دانيم چرا قاچاقچيان ، کلاهبرداران ، فروشندگان سوال های کنکور و داير کنندگان خانه های فساد شامل عفو و مرخصی و آزادی مشروط می شوند ، اما کسی فکری برای ما نمی کند؟

همچنان و تا ابد اميدمان به خداست . صدای پای بهار می آيد و می خواهيم صبور باشيم و اميدوار به روزی که بی گناهيمان ثابت شود .

خدايا نااميدمان نکن.

علی کانطوری محکوم به ۱۵سال زندان: برای قبول اتهامات شکنجه زیادی متحمل شدم

کمپین: اتهامات شما در پرونده ای که منجر به صدور ۱۵ سال حبس تعزیری شده بود چه بود؟

کانطوری: بعد از دریافت حکم ۱۵ سال حبس، یقین داشتم که در شرایط فعلی ایران هیچ تضمینی برای سلامتی من در زندان وجود ندارد. ادله اثبات جرم و صدور حکم آدم ربایی و سایر اتهامات عمومی در دادگاه “علم قاضی” عنوان شده است و من به هیچ وجه این اتهامات را نپذیرفتم. بعد از دو روزی که در قزوین بازداشت شدم تفهیم اتهام شده و من را به دادسرای عمومی قزوین بردند که خود قاضی از اتهامات من بی اطلاع بود و پرسید که چرا بازداشت شدید و من پاسخ دادم که شما من رابازداشت کرده اید وشما باید به این پرسش پاسخ بدهید. چون هیچ اطلاعی از پرونده ام نداشت مجبور شدم توضیح بدهم که در ارتباط با حضور در مراسم ۱۶ آذر ماه ۱۳۸۶ بازداشت شده ام. در احکامی که به من دادند حکم ۳۲ ماه به دلیل اتهاماتی نظیر اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ و تبانی علیه نظام و سپس در ادامه برای این که پرونده را از شکل فعالیت های اجتماعی و سیاسی خارج کنند اتهامات عمومی مانند آدم ربایی به من وارد شد که در هیچ مرحله ای این اتهامات را نپذیرفتم. این موضوع هم برخورد تازه ای نیست و سی سال است که با عناوین مختلف تکرار می شود.

چه فعالیت هایی داشتید که بر اساس آن این اتهامات و در نهایت حکم ۱۵ سال حبس را برایتان صادر کردند؟ شرایط دوران بازداشت شما چگونه بود؟

بازداشت من در ارتباط با برگزاری مراسم ۱۶ آذر بود. نکته جالبی که وجود داشت این بود که پیش از هر اقدامی برای برگزاری مراسم در روز ۱۱ آذرماه ۱۳۸۶ سه نفر از دوستان ما به نامهای آقایان سعید ابراهیم حبیبی، ابراهیم گرایلو و بهروز کریم زاده بازداشت شدند و دستگیری ها در خود دانشگاه هم در روز ۱۳ آذرماه ادامه داشت. لباس شخصی ها به دانشگاه می آمدند و دانشجویان را بازداشت کرده و به همراه می بردند. در ادامه ی این برخوردها من در روز ۲۲ دی ماه و همچنین تعداد دیگری از دوستانم در روز ۲۴ دی ماه بازداشت شدند. در روزهای اول بازجویی ها در ساعت های بسیار طولانی توام با ضرب و شتم همراه بود و برای کاهش مقاومت ام به صورت مکرر به خود و خانواده ام بی احترامی می شد. شنیده بودم که در زندان اوین مکانی به اسم “اتاقک فنی” وجود دارد که افراد در آن شکنجه های گوناگون را تحمل می کنند. اما شکنجه را نمی توان محدود به ضرب و شتم و برخورد فیزیکی دانست و شکنجه های روحی تا مدتهای مدید با انسان همراه خواهد بود و اسفناک تر از شکنجه های جسمی هستند. وقتی از تجاوز به زندانی صحبت می کنیم این تجاوز تنها به شکل هایی که در ذهن همه ثبت شده اتفاق نمی افتد. یکی از موارد این است که زندانی را که در انفرادی بوده است به بهانه اطمینان از به همراه نداشتن وسیله ای که خود را با آن بکشد لخت می کنند. این رفتار یک تجاوز و تعرض آشکار روحی و روانی است که به انسان می شود. ماحصل این بازداشت ها و فشارها برای من ۱۵ کیلو کاهش وزن، آسم شدید و همچنین بیماری های روحی روانی متعدد بود که به آن مبتلا شدم و هنوز هم دارو مصرف می کنم.

یک بار زمانی که در انفرادی و در شرایط ایزوله بودم به دروغ اطلاعاتی در مورد خانواده و نزدیکان من دادند و تحمل آن برای من که دسترسی به خانواده نداشتم بسیار سخت و سنگین بود. به ویژه در اوایل بازداشت زمانی که می خواستند برای موارد اتهامی امضا بگیرند بازجویی ها با ضرب و شتم توام بود و به تدریج از شدت شکنجه های جسمی کاسته شد و به شکنجه های روحی و روانی تغییر شکل داد. به تدریج فشارهای فیزیکی کمتر و فشارهای روحی روانی به مراتب بیشتر می شد. در رابطه با اتهام آدم ربایی که به من وارد شد کل تمرکز من را بر هم زد. این اتهامی بود که تنها متوجه ی من نبود و می خواستند از طریق تحت فشارقرار دادن من برای پذیرش این اتهام کل جنبش دانشجویی را زیر سوال ببرند. برای قبول کردن این اتهام شکنجه های زیادی را متحمل شدم. بعد از این که آزاد شدم هم تماس های مکرری با خود و خانواده ام می گرفتند و بعد از انتخابات در حدود مرداد ماه سال جاری که برادر من را در خانه بازداشت کردند و ضمن تفتیش خانه کیس کامپیوتر و لوازم شخصی مرا نیز به همراه بردند. نکته اینجا بود که هیچ دلیلی برای بازداشت برادرم وجود نداشت اما ماموران تنها به خاطر دسترسی و اعمال فشار بر من جهت معرفی خودم برادرم را بازداشت کردند و با این که بردارم هیچ گناه یا جرمی مرتکب نشده بود با قید وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد شد.

شرایط زندان هایی که در آن بازداشت بودید چطور بود؟ شما مدتی از دوران حبس خود را در زندان قزل حصار گذرانده اید. وضعیت این زندان را چطور توصیف می کنید؟

در دورانی که در بند ۲۰۹ بازداشت بودم، در جلسه سوم بازپرسی ام در شعبه دوم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی موسوی تشکیل شد فردی به نام سید مجید که طبق پرس و جوهایی که کردم یکی از شکنجه گران دهه شصت بود،، اظهار کرد اگر میخواهید شب عید آزاد شوید باید اتهامات خود را قبول کنید وگرنه به جایی منتقل می شوید که پشیمان خواهی شد. من قویا اتهامات خود را در دادگاه رد کردم و بعد از یک هفته که در قرنطینه اوین سپری کردم به زندان قزل حصار منتقل شدم. می خواهم شرایط این زندان را به نمایندگی از زندانیان آن تشریح کنم. این زندان سلول هایی در ابعاد ۶ متر دارد با جمعیت ۹ الی ۱۵ نفر که در آن نگهداری می شوند و مشکلات بهداشتی فراوانی وجود دارد. طبق قوانین بند شما می توانید هر هفته سه بار به مدت ۳ دقیقه از حمام استفاده کنید اما به دلیل جمعیت زیاد معمولا در هفته یک بار این امکان فراهم می شود و مشکل بدی که وجود دارد به دلیل عدم رعایت موارد بهداشتی شپش وجود دارد و هرچقدر هم بهداشت فردی را رعایت کنید مشکلات پوستی متعددی ایجاد می شود. در این زندان امکان ارتباط چندانی با بیرون وجود ندارد. زمانی که من بازداشت بودم دو تلفن وجود داشت که در مجموع برای کلیه زندانیان بیست دقیقه فرصت تماس با بیرون وجود داشت. اما این زمان وقتی در میان آن همه زندانی تقسیم می شد فرصت ناچیزی باقی می ماند که به احوالپرسی با خانواده هم نمی رسید چه برسد به این که کسی بخواهد از داخل زندان با وکیل خود مشورت کند و موارد حقوقی پرونده اش را پیگیری کند. این امکان نه برای من برای هیچ زندانی دیگری وجود نداشت.

نکته ی دیگری که وجود داشت پتوهای آلوده ای بود که در اختیار افراد قرار می گرفت و به دلیل استفاده از این وسایل بسیاری از افراد دچار مشکلات پوستی و ناراحتی های تنفسی می شدند. در مورد استفاده از امکانات پزشکی وقتی کسی در زندان مریض می شود هر هفته هر سالن پنج نفر را می تواند به بهداری معرفی کند. اگر هم مسئول بهداری تشخیص دهد که شما وضعیت جسمی خوبی ندارید پنج نفر از افراد را با تشخیص خود به بهداری معرفی می کند و معالجات هم معمولا با داروهای بسیار کم و ناکافی انجام می شود. زنگ آمار هر روز دو بار در زندان زده می شود در این مواقع گاهی از بیست دقیقه تا یک ساعت روی دو زانو باید در سالن می نشستیم تا هر وقت زندانبان بیاید و آمار بگیرد. زندانبان هایی هم بودند که دغدغه ی وضعیت زندانیان را داشتند اما عموم زندانبانان برخورد مثبتی با زندانیان نداشتند و شرایط سختی بر این زندان حاکم بود.

ولی مسوولین ادعا می کنند که زندان قزل حصار امکاناتی برای آموزش زندانیان دارد؟

زندان قزل حصار به شکلی که من تجربه کردم نه تنها بر خلاف ادعاهای موجود هیچ جنبه ی آموزشی و اصلاحی ندارد بلکه تنها جنبه ی تنبیهی دارد و افرادی که آنجا زندانی می شوند امکان یادگرفتن کارهایی که در بیرون ندارند را در این زندان پیدا می کند و این امر شرایط خطرناکی را ایجاد می کند.

شما در حال حاضر در ترکیه زندگی می کنید. زندگی دوران پناهجویی در ترکیه را چطور یافته اید؟

اصولن این دوران نه تنها برای من بلکه برای کسانی که از ایران خارج شده اند طبیعی نیست. کسانی که غیرقانونی از مرز خارج می شوند با آمادگی وارد این کشور نمی شوند. در ابتدای ورود به ترکیه به مشکلات مالی و آشنایی نداشتن به زبان بر خوردم. اما مشکل عمده ای که وجود دارد همسایگی ایران و ترکیه است و بنا به سوابق موجود تهدیدهای امنیتی همیشه پناهجویان را آزار می دهد. من به محض ورود به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مراجعه کردم و منتظر مصاحبه اصلی با این سازمان هستم.

کمین بین المللی حقوق بشر در ایران : علی کانطوری از فعالان اجتماعی و فعالان طیف چپ دانشجویی دی‌ماه سال ۸۶، نزدیک محل سکونتش در قزوین بازداشت و به بند ۲۰۹ اوین و سپس زندان قزل‌حصار منتقل شد و پس از تحمل پنج ماه حبس، در خردادماه سال ۸۷ با قرار وثیقه ۱۵۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. پیشتر نیز دادگاه انقلاب سنندج به اتهام تبلیغ و تبانی علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی وی را به ۳۲ ماه حبس محکوم کرده بود. او در گفت وگو با کمین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که حکم این دادگاه را در شرایطی دریافت کرد که در دادگاه رسیدگی دیگری به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد و این حکم روز ۴ اسفندماه به وکیلش ابلاغ شد. کانطوری مدتی پیش ایران را ترک کرده و هم اکنون در ترکیه دوران پناهجویی را سپری می کند. کانطوری که در شرایط دشوار و با سپری کردن یک هفته در ارتفاعات مرزی خود را به خاک ترکیه رسانده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “یک هفته در مناطق مرزی در شرایطی دشوار سپری کردم و دو روز این مسیر را در حال کوهنوردی در ارتفاعات در سرمای سخت و بارش برف گذراندم. شبی که به مرز ترکیه رسیدیم با تیراندازی ماموران ایران در مرز مجبور به بازگشت شدیم و فردای آن روز با طی مجدد این مسیر از مرز عبور کردیم”. او مسیر خروج از ارتفاعات ومناطق مرزی را از نظر شرایط طبیعی و همچنین امنیت جانی بسیار خطرناک توصیف می کند. این فعال طیف چپ در گفتگویی با کمپین بین المللی حقوق بشر درخصوص پرونده خود و اتهامات وارد شده که به حکم ۱۵ ساله زندان منتهی شد، شرایط دوران زندان و تصمیم اش برای خروج از مرز مصاحبه کرده است. متن مصاحبه با علی کانطوری در پی می آید:

پارسانیک جو :تأملی در پیام نوروزی میر حسین موسوی


بهار خجسته در راه است و برگزاری جشن فرخنده ی نوروز شوری در مردم و سوزی در حاکمان برانگیخته است. به مناسبت فرا رسیدن جشن نوروز پیام های نوروزی نیز در راهند. میر حسین موسوی نیزکوشیده است پیشا پیش پیام خود را به گوش مردم و حاکمان برساند. وی در پیام نوروزی اش پس از ارائه ی تصویری از راه تا کنون طی شده، به ترسیم راهی که باید پیموده شود می پردازد. به باور من برای شناخت دقیق تر راه چاله ی سبز اصلاح طلبان حکومتی، تأمل در متن این پیام ضروری است.

موسوی پیام خود را با تبریک عید ملی نوروز به ملت ایران به ویژه خانواده ی شهدا و رزمنده گان جنگ هشت ساله و شهدا و آسیب دیده گان سال هشتاد و هشت آغاز می کند. موسوی در ادامه می گوید قافله ی شهدای جنگ و شهدای سال هشتاد و هشت: « به هم پيوسته است و سرنوشت اين شهدا را در طول تاريخ کشور به هم پيوسته می‌دانم.» بی شک برای موسوی و اصلاح طلبان حکومتی، بین جنگ ایران و عراق و جنگ جناح های حاکمْ همانندی های بسیاری وجود دارد. اول آن که جنگْ نعمتی بود که حکومت اسلامی توانست با استقبال و دامن زدن به آنْ دست آوردهای دموکراتیک انقلاب بهمن را سرکوب کرده و پایه های حکومت ارتجاعی خود را با کشتارهای دهه ی شست، مستقر و تثبیت کند. جنبش اعتراضی کنونی نیز تا جایی که محصور و محدود به افق اصلاح طلبان حکومتی است، نعمتی است که اصلاح طلبان با استقبال و کنترل آن می کوشند رادیکالیسم و انقلابیگری را طرد و منزوی کرده و بقا و دوام خود را به واسطه ی آن تضمین کنند.

دوم آن که رزمنده گان و شهدای جنگ هشت ساله، خواسته یا ناخواسته قربانیان سیاست های جنگ افروزانه ی راه قدس از کربلا می گذرد ِ حاکمانی شدند که سودای صدور انقلاب اسلامی را در سر می پروراندند. میر حسین موسوی خود یکی از آن حاکمان بود. شرکت کننده گان و جان باخته گان جنبش اعتراضی کنونی نیز تا جایی که اسیر افق و نیروی پیش برنده ی سیاست سهم خواهی اصلاح طلبان اند، در واقع قربانیان اسلام سیاسی سبز تلقی می شوند.

سوم آن که همان گونه که خمینی زمانی که جنگ طلبی می رفت به ضد خود تبدیل شود، ناگزیر جام زهر را سر کشید؛ موسوی و اصلاح طلبان نیز زمانی که جنبش اعتراضی کنونی مرزهای اصلاح طلبی را درنوردد، جام زهر را سرکشیده و فرمان آتش بس صادر خواهند کرد. اما به رغم این همانندی های ناگزیر، باید تاکید کرد که بین جنگ ایران و عراق و جنبش اعتراضی کنونی تمایزهای بسیاری وجود دارد که نباید آن ها را نادیده گرفت. جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن، رویدادی ارتجاعی بود که دارای هیچ سویه ی دموکراتیک و رهایی بخشی نبود؛ در حالی که جنبش اعتراضی کنونی به رغم وزن بالای اصلاح طلبانْ دارای سویه ها و قابلیت های دموکراتیک و رهایی بخش درخوری است. سویه هایی که با تداوم جنبش کنونی بسط و تعمیق خواهد یافت. هر چند مردم در طول هشت سال جنگ نتوانستند به شیوه ای موثر با سیاست های جنگ طلبانه ی حاکمان مقابله کنند، اما در جنبش کنونیْ بخش در خور توجهی به سرعت توانستند مرزهای اصلاح طلبی را پشت سر گذاشته و کلیت نظام را نشانه روند. اگر چه می توان گفت تمامی شرکت کننده گان و کشته شده گان جنگ، قربانیان خواسته و ناخواسته ی سیاستی ارتجاعی بودند، اما بی شک بسیاری از شرکت کننده گان و جان باخته گان رویدادهای اخیر به سویه های دموکراتیک و رهایی بخش جنبش کنونی تعلق دارند. گرچه جنگ یکسره در خدمت تثبیت حکومت و تضعیف نیروهای رادیکال قرار گرفت، اما جنبش کنونی ضمن تقویت گرایش های رادیکال توانسته است ضربات جبران ناپذیری به حکومت وارد کند. هر چند خمینی توانست با سر کشیدن جام زهر به جنگ ایران و عراق خاتمه دهد، اما بسیار بعید است که اصلاح طلبان نیز بتوانند با سهم گیری و یا صدور فرمان آتش بس به جنگ مردم با حاکمان خاتمه دهند.

موسوی در ادامه می گوید: « دامنه اين جنبش آنچنان فرا رفته است که در آن سوی دنيا مردم خود را وابسته به هويت عميق ايرانی، اسلامی، می‌دانند و برای انقلاب و عظمت و پيشرفت کشور زحمت می‌کشند و سعی می‌کنند در سرنوشت کشور و ميهن خود مشارکت داشته باشند.» در این واقعیت تلخ که اصلاح طلبان حکومتی پس از گذشت سی سال از حاکمیت خونبار اسلامی، توانستند جمعیت قابل ملاحظه ای از ایرانیان این سوی دنیا را برای نخستین بار به پای صندوق های رای کشیده و سپس نیز با پرچم رأی من کجاست؟ به خیابان ها بکشند تردیدی نیست. در این که اصلاح طلبان حکومتی برای چند صباحی توانستند مفهوم و مصداق مشارکت سیاسی را به شرکت در انتخاباتی نمایشی و کنترل شده تقلیل دهندْ شکی نیست. اما به هیچ وجه نمی توان تمامی ایرانیانی که این سوی دنیا را به صحنه ی اعتراض علیه کلیت نظام تبدیل کردند، یک کاسه به سبزهای دنباله رو اصلاح طلبان حکومتی نسبت داد. مهم تر آن که همان جمعیت رأی دهنده و سردهنده ی شعار رأی من کجاست؟ بسیار زود حباب توهم اش ترکید و فهمید در این حکومت حتا مشارکت صوری خودی ها نیز دیگر سرابی بیش نیست. در ضمن گرچه بسیاری از رأی دهنده گان هم چنان اسیر هویت عمیق ایرانی اند و دل در گرو عظمت و پیشرفت کشورشان دارند، اما بخش زیادی از آنان به همت حاکمیت اسلامی توانسته اند خود را از هویت اسارت بخش اسلامی رها کنند؛ مهم تر آن که دغدغه و مساله ی اصلی اکثریت مطلق این جمعیت رأی دهنده نه حفظ انقلاب اسلامی، بل رهایی از کابوس انقلاب اسلامی است. اینان می پنداشتند با حاضر شدن در پای صندوق های رأی و انتخاب بد می توانند از شر بدتر رها شوند.

موسوی در فرازی دیگر از پیام خود می گوید: « آنچه جنبش عظیم سبز با تعاملی که بین افراد شکل داد نتیجه‌گیری کرد که همه مطالبات در تحقق اهداف قانون اساسی و آن هم بدون تنازل باید تجلی یابد و این امر تبدیل به شعار گسترده‌ای شد که اکثریت هم آن را قبول کردند.» در ادامه نیز می افزاید: « قانون اساسی یک میثاق ملی است. بدون آن ما وحدت نداریم بلکه هرج و مرج داریم و دورنمای تاریکی داریم. قانون اساسی مجموعه‌ای به هم پیوسته است و باطل کردن بخشی از آن یا تضعیف آن سایر بخش‌ها به مثابه بی‌معنا ساختن آن است.» اول آن که مردم دیریست دریافته اند که تحقق مطالبات شان در گرو الغای قانون اساسی است. زیرا قانون اساسی حکومت اسلامی نه فقط نافی حقوق انسانی و شهروندی و مدنی، بل نافی شأن و کرامت انسانی است. بنابر این قانون اساسی حکومت اسلامی نه سند میثاق ملی، بل سند رسمی و قانونی و شرعی ِ بنده و صغیر پنداشتن مردم ایران است.

موسوی در آخر می گوید: « ملت خواسته غیرعادی ندارد. یک انتخابات درستی که گزینشی نباشد که عده‌ای درجه دو انتخاب کنند و عده‌ای از روی انتخاب آنها، انتخاب کنند درخور شأن ملت ایران نیست. ملت ایران، ملتی بزرگ، پیشرفته و متمدن است و درست نیست مثل یک ملت غیرمتمدن و نادان با آن برخورد شود و برای او تعیین تکلیف کنند. اجازه دهید افکار و اندیشه‌های ملت و اراده ملی آنان حضور تجلی یابد و یقیناً اسلامی خواهد بود و نتایجی خواهد داشت و ایران پیشرفته و آباد توأم با عدالت و آزادی را برای ما به ارمغان می‌آورد.» موسوی با تقلیل خواست مردم به انتخاباتی درست و غیرگزینشی، و اسلامی پنداشتن اراده ی مردم، نه فقط به تحریف و سرکوب خواست و اراده ی مردم می پردازد، بل بیگانه گی و بی آینده گی سیاسی اصلاح طلبی را به نمایش می گذارد.

agahbash.blogfa.com

تیوری "بیشماران" و مباحث گرد آن (5)- لیلا جدیدی




تیوری "بیشماران" و مباحث گرد آن (5)

لیلا جدیدی
پست مدرنیسم، مبارزه طبقاتی و تیوریهای آنتونیو نگری
در چهار شماره پیشین نشریه نبرد خلق در سلسله مقاله های "تیوری بیشماران و مباحث گرد آن" به بررسی نظرات "آنتونیو نگری" و "مایکل هارت" که در دو کتاب "امپایر" یا "امپراتوری" و "مالتیتود" یا "بیشماران" تشریح شده اند پرداختیم. همچنین مباحثی که این تیوری را رد کرده و یا از آن پشتیبانی می کنند را مورد بررسی قرار دادیم. در بسیاری موارد نیز پاسخهای آنتونیو نگری به مخالفان نظریه خود را مطالعه کردیم.
از آنجا که بخش وسیعی از تیوریهای آنتونیو نگری بر دیدگاه پست مدرنیسم وی بنا گردیده، در این بخش تلاش می کنیم آشنایی بیشتری با این دیدگاه داشته باشیم. در باره پست مدرنیسم سخنان زیادی گفته شده است. بسیاری از فلاسفه و جامعه شناسان به صورتهای گوناگونی آن را تشریح کرده اند. آشنایی با این تعاریف و درک بیشتر این دیدگاه، به ما در شناخت تیوریهای نگری و طرح جنبش "بیشماران" کمک خواهد کرد.

پایه گذاران پست مدرنیسم
"میشل فوکو" (15اکتبر1926- ۲۴ ژوئن 1983)، فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی است. او به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب می‌شود. وی از رهبران نظریه پسا ساختگرایی می باشد. آنتونیو نگری تحت تاثیر نظرات او تیوریهای خود را شکل داده است.
فوکو می‌گوید که هر رابطه اجتماعی، یک رابطه قدرت است. اما او یادآور می‌شود که هر رابطه قدرت به طور ناگزیر به یک سلطه ختم نمی‌شود. از نظر او قدرت در جامعه مدرن، نظامی از روابط مبتنی بر دانش (شبکه دانش/ قدرت) است که فرد را در درون خود جا می‌دهد. به این معنا که فرد، همزمان که شناخته می‌شود (از سوی عوامل بیرونی ثبت می‌شود و یا از درون، خود را مطابق هنجارها و دانش تحمیل شده از سوی اجتماع می‌فهمد و طبقه بندی می‌کند) یا تحت نظام دانشهایی چون پزشکی، روان شناسی و یا آموزش قرار می‌گیرد، مرئی می‌شود و به این ترتیب، تحت سیطره قدرت قرار می‌گیرد. قدرت، افراد را به گونه فیزیکی نیز از طریق آموزش و نظم دادن به محیط زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهد و به همین دلیل می‌توان از زیست- قدرت یا زیست- سیاستی حرف زد که می‌خواهد بر وجود فیزیکی اعمال شده و آن را در نظم مورد نظر خود سازمان دهد.
یکی دیگر از منابع مورد استناد نگری، ژاک دریدا (۱۵ژوییه ۱۹۳۰- ۸ اکتبر ۲۰۰۴)، فیلسوف الجزایره ای ‌تبار فرانسوی می باشد. تیوریهای وی در فلسفه پست مدرن و نقد ادبی بسیار تاثیر گذار بوده اند. وی که از پهنه پدیدارشناسی به ساختارگرایی و ساختارشکنی نزدیک شد، با دیدگاه‌هایش درباره زبان، دانش و معنا و به ویژه ماهیت متن مورد توجه ارتباط ‌شناسان قرار گرفت.
او شاگرد نهضت ساختارگرایی و اندیشه‌های پساساختارگرایی میشل فوکو بود و با نقدی که از این اندیشه و بیشتر از جنبه نشانه‌شناسی کرد، مورد توجه محافل نقد ادبی و جامعه پست مدرن دانشگاهی آمریکا قرار گرفت. دریدا در آثارش فاصله بین فلسفه و ادبیات را کاهش داد و به عنوان یک منتقد ادبی قدرتمند هم شناخته شد.

پست مدرنیسم (پسا نو گرایی)
برای شناخت پست مدرنیسم یا پسا نوگرایی بهتر است نخست به مدرنیسم بیاندیشیم زیرا به اعتقاد بسیاری، پست مدرنیسم از جنبش مدرنیسم برخاسته است. مدرنیسم دارای دو گونه تعریف است که به درک پست مدرنیسم مربوط می شود. اولین جنبه یا تعریف از مدرنیسم، از یک جنبش زیبایی شناختی که به طور کلی مدرنیسم نامیده‌‌‌ می‌‌شد، سرچشمه می‌‌‌‌گیرد. این جنبش تماما با اندیشه‌‌های غربی قرن بیستم در مورد هنر همسان است. علایم در حال ظهور آن را می‌توان در قرن نوزدهم هم یافت. مدرنیسم جنبشی است در هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات و نمایشنامه‌‌‌‌نویسی که معیارهای سنتی در پاسخ به این پرسش که هنر چگونه باید شکل بگیرد، استفاده گردد و چه معنایی داشته ‌باشد را نادیده می گیرد.
مدرنیسم بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ دوران اوج خود را طی کرد. چهره‌‌های شاخص ادبیات مدرن به عنوان پایه‌‌‌گذاران مدرنیسم قرن بیستم، به توصیف مجدد این امر که شعر و داستان باید چگونه باشد و چه کاری می‌‌تواند انجام دهد، کمک کردند.
نوگرایی به دوره زمانی یا شرایطی گفته می شود که با انقلاب صنعتی و یا نهضت روشنفکری شناسایی می‌شود. این گونه بیان می گردد که یکی از کاربردهای نوگرایی، پرورش پیشرفت و ترقی است که از طریق به‌کارگیری اصول منطق، سلسله مراتب در بخشهای عمومی و هنری زندگی به دست می‌آید.
یکی از شاخص ترین تفاوتها بین نوگرایی و پسا نوگرایی، نگرانی از جامعیت یا کلیت است. نوگراها جامعیت یا کلیت در برخی صحنه‌ها را هدف قرار می دهند. پست مدرنیستها این تمایل را کنار می زنند.
برخی از فیلسوفها مانند "جین فرانکویز لیوتارد" و "جین بادریلارد" نوگرایی را به‌عنوان یک وضعیت فرهنگی که دارای خصوصیت تغییر مداوم در جهت پیشرفت است می‌شناسد. همچنین پسانوگرایی را ارایه کننده مرز نهایی این پیشرفت می‌دانند که در آن تغییرات مکرر به صورت پدیده‌ای عادی در آمده و پندار پیشرفت به کهنگی می‌گراید.
پست مدرنیسم از بیشتر عقاید مدرنیسم پیروی می‌کند، در حالی که منکر مرز‌‌‌بندی میان اشکال والا و پست و تمایزات ثابت است و بر تقلید، کنایه و فکاهی بودن تاکید دارد. هنر و اندیشه پست مدرن از انعکاس‌‌‌پذیری، ناخود‌‌آگاهی، از هم گسیختگی و ناپیوستگی به ویژه در ساختار‌‌‌ های روایی، ابهام و تقارن زمانی حمایت کرده و بر موضوعاتی فاقد ساختار و ثبات تاکید می‌‌ورزد.
پست مدرنیسم از ایده پراکندگی و موقتی بودن و فقدان انسجام حسرت نمی خورد بلکه، بیشتر آن را می‌‌‌ستاید: "جهان بی‌‌معناست، پس بیایید وانمود نکنیم که هنر می تواند بدان معنا بخشد، بیایید تنها با چرندیات بازی کنیم!"
"فردریک جیمسون" معتقد است: "مدرنیسم و پست مدرنیسم اشکالی فرهنگی هستند که در مراحل خاصی از سرمایه‌‌داری شکل گرفته اند. مرحله اول را در سرمایه‌‌داری ای که از قرن هیجدهم تا اواخر قرن نوزدهم در کشورهای اروپای غربی، انگلستان و ایالات متحده (و تمام پهنه های تحت نفوذشان) شکل گرفت، می توان سراغ گرفت. این مرحله و شاخص فرهنگی آن یعنی، رئالیسم به گونه‌ای خاص به پیشرفتهای تکنولوژیکی مانند اختراع موتور بخار مرتبط می‌‌باشد.
مرحله دوم، از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم، در زمان جنگ جهانی دوم شکل گرفت. این مرحله، یعنی دوران پیدایش سرمایه‌‌داری انحصار طلبانه با ظهور مدرنیسم مرتبط است.
مرحله سوم، مرحله‌‌ای است که هم اکنون در آن قرار داریم یعنی، مرحله سرمایه‌‌‌‌داری چند ملیتی و مصرفی که تاکید آن بیشتر بر بازار‌یابی، فروش و مصرف کالا است و نه تولید آن و ارتباطی تنگاتنگ با تکنولوژی هسته‌‌‌ای، الکتریکی و پست مدرنیسم دارد."
تحلیل "جیمسون" از پست مدرنیسم به عنوان سبک تولید و تکنولوژی، بیشتر از تاریخ و جامعه‌شناسی نشات می گیرد تا از ادبیات و تاریخ هنر! این تفکر، پست مدرنیسم را به عنوان یک شکل کامل اجتماعی یا مجموعه‌‌‌ای از نگرشهای جامعه‌ ‌‌‌شناختی - تاریخی می‌نامد و به بیان دقیقتر، این روش بیشتر پست مدرنیته را با مدرنیته مقایسه می‌کند تا پست مدرنیسم را با مدرنیسم ! اما فرق این دو در چیست؟
مدرنیسم عموما به جنبشهای گسترده زیبا‌شناختی در قرن بیستم و مدرنیته به مجموعه‌‌‌ای از عقاید فلسفی سیاسی و اخلاقی که پایه‌‌گذار جنبه زیبا‌‌‌شناختی مدرنیسم هستند، اشاره دارند.
مدرنیته قدمت بیشتری از مدرنیسم دارد. عنوان "مدرن" که اولین‌بار در جامعه‌شناختی قرن هفدهم به کار برده شد، به معنای متمایز ساختن دوره کنونی از دوره پیشین که "دوره عتیق" نامیده می‌شد، است.
محققان همیشه بر سر زمان دقیق آغاز دوره پست مدرنیسم و چگونگی تمایز میان آنچه مدرن هست و آنچه مدرن نیست، بحث و مجادله داشته‌‌اند. اما در جمع، دوران مدرن با عصر روشنگری اروپایی که در اساس در قرن هیجدهم شروع شد، مرتبط است.

نگری و پست مدرنیسم
آنتونیو نگری در هنگام اقامت خود در پاریس در کنار نظریه پردازان پست مدرن مانند "فوکو" قرار گرفت و همراه وی و "دولوز" و "گاتری" عضو حلقه روشنفکران فرانسوی شد. نگری در این سالها به کارهای نظری پرداخت و در ماهیت سرمایه و اقتدار مرکزی دولت و ماهیت نیروهای دموکراتیک انقلابی همچون کارگران، شورشیان و فقرا تعمق کرد. او سپس پس از چند سال زندان و اقامت طولانی در فرانسه به حالت تبعید و ارتباط نزدیک با اندیشمندان پست مدرن فرانسوی یعنی، "میشل فوکو"، "ژیل دلوز" و "ژاک دریدا" در سال 1997 به ایتالیا باز گشت و تفکرات جدید خود را در قالب اثر مشترکش با "مایکل هارت"، نویسنده آمریکایی، کتاب "امپراتوری" منتشر نمود.
از جمله نقدهای قابل توجه و قدرتمندی که پیرامون اندیشه های نگری شده است، نقدی است که "آلکس کالینیکوس"، نظریه پرداز برجسته چپ، عضو شورای مرکزی "حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا" و استاد علوم سیاسی در "کینگز کالج" لندن تحت عنوان "محدودیتهای نظریه و عمل اوتونومیستها" به نگارش درآورده است . آلکس کالینیکوس نیز به واسطه ترجمه آثار متعددی از او به زبان فارسی، نامی نا آشنا در ایران نیست.
روزبه کلانتری در نوشته ای تحت عنوان "درآمدی بر نقد اندیشه های تونی نگری" می نویسد: "کالینیکوس به نقد تفکرات نگری در مقطعی که تحت تاثیر پست مدرنیستهای فرانسوی قرار می گیرد می پردازد . وی به دقت به برداشتهای نادرست نگری از متون "گروند ریسه" و "کاپیتال" اشاره می کند. به اعتقاد کالینیکوس، نگری تحت تاثیر متفکرین پست مدرن فرانسوی و از جمله میشل فوکو، درک خویش از مارکس را به پسا ساختار گرایی پیوند می زند و اندیشه مارکس را به یک تیوری قدرت و ذهنیت تنزل می دهد. او همانطور که گفته شد، با تبدیل "کارگر صنعتی" به "کارگر اجتماعی" به این نتیجه می رسد که مبارزه طبقاتی به تمام لحظات زندگی روزمره تسری می یابد و پیرو آن، پرولتاریا هم همه جا هست. هر کس که در زندگی خویش سلطه سرمایه را احساس کند، جزیی از طبقه کارگر است. کالینیکوس می گوید که همین دگردیسی فکری باعث شد که نگری با کمال بی تفاوتی مسیر فاجعه بار مبارزه طبقاتی در ایتالیا در سالهای پایانی دهه 70 را بنگرد و با خوش بینی شگفت آوری در آن مقطع از پیروزی و در اکثریت بودن کارگران صحبت کند و این همان زمانی است که "تونی کلیف"، تیوریسین بر جسته و ارتدکس چپ، تحلیل خود از تغییر توازن نیروهای طبقاتی به نفع سرمایه را بسط داده بود و گذر زمان نشان داد که تحلیل کلیف بسیار صحیح تر از ارزیابی نگری است."
نگری و هارت بر این باور هستند که ماهیت قدرت جهانی در حین جهانی شدن تغییر کرده است و به جای امپریالیسم که شامل آمریکا و انگلیس بود و جهان را تحت کنترل داشتند، اکنون امپراتوری که شامل مراکز متعدد قدرت است، نشسته است. همزمان، سرمایه داری در دوره امپراتوری نیز دارای مراکز متعدد قدرت است.

دکتر کاظم علمداری در مقاله ای با عنوان " پایان تاریخ یا برگشت تاریخ" می نویسد: "از نظر نگری و هارت سرمایه داری دوره‌ی امپایر نه بر اساس کار تولیدی پرولتاریا (طبقه کارگر) در تیوری مارکس بلکه، تمام تولیدگران و مصرف‌کنندگان و کنشگران نهاد‌های جامعه، از جمله مذهب و ان.جی.او. ‌ها (انبوه توده مردم) قرار دارد."
وی ادامه می دهد: "بیشماران یا مالتیتود در تیوری ‌هارت و نگری مردمی هستند که در نهادهای مختلف در جهان برای حفظ امپایر نقش ایفا می‌کنند. ولی همینها هستند که سر انجام از طریق جهانی شدن به هم وصل می‌شوند و در انقلابی جهانی، امپایر را تغییر خواهند داد. ‌هارت و نگری معتقد‌ند که پادزهر نظم غیرعادلانه جهانی، دمکراسی از پایین است. در حالی که دمکراسیهای موجود از بالا هدایت می‌شوند، دمکراسی یک پروژه ناتمام است. همان نیروهایی که امروز پایه حفظ امپایر هستند (یعنی توده مردم با خواستهای متفاوت درسراسر جهان) به عامل حذف آن بدل می‌شوند. به دیده آنها طیف وسیع جنبشهای ضد جهانی شدن، نطفه‌های این دگرگونی‌اند. همانگونه که مارکس معتقد بود سرمایه‌داری دشمن خود، طبقه کارگر را به وجود می‌آورد، ‌هارت و نگری معتقدند که امپراتوری، "مالتیتیود" را که عامل حذف آن خواهد بود، به وجود می‌آورد."
دکتر کاظم علمداری در ادامه می نویسد: "‌هارت و نگری بر خلاف سایر پست مدرنیستها به جای توجه به مسایل و معیارهای محلی، به مسایل جهانی توجه دارند. این دید مارکسیستی جهانی‌دیدن پدیده‌ها با دیگاه محلی‌نگری پست مدرنیستی، اساس تیوری "مالتیتیود" را می‌سازد."

منوچهر صالحی، نویسنده و مترجم است و از جمله کتابهایی که به ترجمه وی منتشر شده، کتاب "علیه لنینیسم ، مجموعه مقالات کارل کائوتسکی" می باشد.
وی در یک نوشته به بررسی سه کتاب پرداخته که صف‌بندی‌ موجود در برخورد به مبارزات سیاسی، اجتماعی و مسایل مربوط به‌طبقات را به روشنی بازتاب می دهند. این سه اثر عبارتند از "نیروی کار" نوشته "بورلی سیلور"، "نیرومندسازی اجتماعی" نوشته "روبرت کاستل" و "بیشماران" نوشته مایکل هارد و تونی نگری.

مبارزه طبقاتی در کارخانه‌ها
بورلی سیلور معتقد است که تحرک جهانی سرمایه را نمی‌توان بدون بررسی مبارزه طبقاتی درک کرد. او در کتاب خود نشان می‌دهد که از میانه سده نوزده به‌بعد، ناآرامیهای کارگری و فرار منطقه‌ای و جهانی سرمایه در رابطه تنگاتنگی با یکدیگر قرار دارند. به‌عبارت دیگر، فرار سرمایه واکنشی است در برابر مقاومتی که کار زنده نسبت به‌استثمار سرمایه از خود نشان می‌دهد. به‌این ترتیب، حرکت سرمایه از منطقی درونی پیروی نمی‌کند و بلکه عکس‌العملی است در برابر مبارزات سیاسی و اقتصادی که در جامعه‌ای که سرمایه در آن فعال است، انجام می‌گیرد.
سیلور بر این باور است که دگرگونی شیوه تولید و همراه با آن از یک روند تولید به روند تولید دیگری پا نهادن و دگرسانی سازماندهی کار و تولیدهای به‌هم پیوسته و به‌طور کلی پیشرفتهای فنی را فقط می‌توان در پرتو مبارزات طبقاتی فهمید. بورلی سیلور این همه را نتیجه لحظه‌ای از مبارزه طبقاتی می‌نامد که تعیین‌گر کیفیت و کمیت آن دگرگونیها و دگرسانیها است. انتقال سرمایه از نیمه شمالی کره زمین به نیمه جنوبی نتیجه مبارزه طبقاتی‌ای است که کارگران کارخانه‌های کشورهای شمالی برای به‌دست آوردن سطح مزد بیش‌تر، آسان‌تر ساختن شرایط کار خود در کارخانه‌ها و بهتر نمودن زندگی خویش انجام می‌دهند. این امر همزمان در ارتباط با ‌مراحل جابه‌جایی قرار دارد که شاخص شیوه تولید سرمایه‌داری است.
سیلور به‌این نتیجه رسیده است که قدرت کارگران هنوز نیز در صنایع تولید اتومبیل بسیار زیاد است زیرا کارگران قادرند با دخالت‌گری اندکی روند تولید را مختل سازند. در عوض، کارگران در صنایع پارچه‌بافی از انجام یک‌چنین نقشی ناتوان بودند. تفاوت میان کارگران این دو شاخه تولید در آن است که موفقیت کارگران صنایع پارچه‌بافی بیش‌تر مرهون قدرت تشکیلاتی آنها بود (سندیکاها، احزاب سیاسی و اتحادهای فرا طبقاتی آنان با جنبشهای ملی و ...). اما بنا بر بررسیهای سیلور، بنیاد طبقه کارگر جدید در صنایع اتومبیل‌سازی آمریکا در درجه اول بر الگویی از سازماندهی سندیکایی متکی است که بر اساس آن کارگران با عضویت در سندیکای اتومبیل‌سازی از محل کار امن برخوردار می‌شوند و سندیکاها تضمین‌کننده محل کار برای اعضای خود هستند و از استخدام کسانی که عضو سندیکا نیستند در صنایع اتومبیل‌سازی جلوگیری می‌کنند. همین بررسیها نشان می‌دهد که در بخش خدمات از یک‌چنین سازماندهی سندیکایی خبری نیست زیرا بیش‌تر کسانی که در این شاخه‌ها کار می‌کنند، مهاجرانی از کشورهای آمریکای لاتین هستند که هر چند بیشترشان به طور غیرقانونی در آمریکا بسر می‌برند و کار می‌کنند، لیکن به‌خاطر وجود جنگهای پارتیزانی و توده‌ای در کشورهای‌شان، دارای تجربه مبارزاتی هستند و می‌کوشند با تکیه بر آن تجربیات، مبارزات سندیکایی خود را به‌پیش برند. بنا بر باور سیلور وارد ساختن مهاجرین به‌بازار کار کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری به‌این خاطر صورت می‌گیرد که سرمایه تمایل به رفتن به کشورهای نیمه جنوبی کره زمین را ندارد بلکه می‌کوشد با بهره‌گیری از یک‌چنین نیروی کاری که فاقد تجربه سندیکایی و مبارزه طبقاتی است، طبقه کارگر خودی را به‌ سازش طبقاتی به‌ سود خود وادار سازد.

مبارزه طبقاتی در محدوده دولت‌ملی رفاه
روبرت کاستل (جامعه شناس فرانسوی) در کتاب "توانمند سازی جامعه" به‌بررسی تنظیم مبارزه طبقاتی در محدوده دولت رفاه ‌ملی می‌پردازد که در سده گذشته در غرب اروپا در ارتباط با امنیت اجتماعی و دمکراسی به وجود آمد.
دولتهای کشورهای صنعتی اروپای غربی توانستند در سده 20 به‌تدریج شالوده دولت رفاه را بریریزند. شالوده دولت رفاه بر کار مزدوری استوار است که در رابطه تنگاتنگ با مکانیسمهای امنیتی مختلفی همچون تعیین سقف دستمزدها، تضمین دریافت مزد، حق ائتلاف تشکیلاتی در حوزه کار، تضمین بیمه‌های اجتماعی و... قرار دارد. در دولت رفاه سه جنبه پرولتریزه سازی به‌سود تنظیم و هدایت دایمی مشکلاتی چون اداره بازار کار، بیمه‌های اجتماعی، بهداشت عمومی، آموزش و پرورش و... توسط دولت رفاه و در همکاری تنگاتنگ با نمایندگان سندیکاها و اتحادیه‌های کارفرمایان به‌هم پیوند داده می‌شوند و زمینه را برای بازتولید مناسب و اجتماعأ قابل پذیرش "کالای نیروی کار" آماده می‌سازند. سیاست اقتصادی بیشتر دولتهای رفاه سیاستی است که بر اساس آن دولت رفاه موظف است در دورانهای رکود اقتصادی حتی با دریافت وامهای کلان در بخشهای عمومی هم‌چون جاده‌سازی، نوسازی و گسترش مدارس و بیمارستانها و... سرمایه‌گذاری کند تا از بیکارشدن کلان کارگران جلوگیری شود. بر مبنای این تیوری، تکامل اقتصادی و رفاه اجتماعی در هم تنیده می‌شوند و گوهر واحدی را تشکیل می‌دهند. هدف آن است که در بازار داخلی (ملی) میان تولید و تقاضا توازن برقرار شود.
اما با پیدایش اشکال نوین اشتغال مانند کار نیمه وقت، اشتغال موقت و مشاغل به ظاهر آزاد که شاغلان فاقد تضمین حقوقی هستند، به ابعاد بیکاری در این کشورها افزوده شده است. به‌همین دلیل نیز کاستل خواهان جداسازی حق اشتغال افراد از وضعیت قانونی اشتغال است. به‌عبارت دیگر، او خواهان آن است که در قانون اساسی قید شود که اشتغال حق هر فردی است. به‌این ترتیب دولت در برابر فرد مسوول است و باید همه امکانات را برای دستیابی فرد به‌تخصص و شغل فراهم آورد و هنگامی که فردی نتواند شغلی به‌دست آورد، دولت باید هزینه زندگی او را تامین کند.

تیوری بیشماران
در دیدگاه سوم، هارد و نگری مدل اسپینوزایی رادیکال را جانشین تضادی ساخته‌اند که نیروی شکل‌دهنده طبقاتی خود را از دست داده است. آنها با این مدل سه سطح پرولتریزه سازی را از جنبه دیگری مورد بررسی قرار می‌دهند. آن دو در این رابطه از اندیشه‌های ژیل دلوز و میشل فوکو الهام ‌گرفته‌اند که ذهنیت را فرآورده‌ای از مناسبات جمعی می‌دانند. به‌این ترتیب در تنوع جزییت، قدرت بیشماران نهفته است که هستی، کارکرد، زندگی و کار را در بر می‌گیرد بدون آن که آنها را به‌پدیده‌هایی عادی بدل سازد.
آنتونی نگری در یک رساله کوتاه با عنوان "به سوی یک تعریف هستی شناسانه از بیشماران ( مالتیتود)" در باره طبقه می گوید:
"بیشماران یک مقوله طبقاتی است. در واقع، توده بسیار گونه همواره مولد است و همیشه متحرک. از نقطه نظر زمانی، در فرآیند تولید استثمار می¬شود و از نقطه نظر فضایی، باز هم استثمار می¬شود و این بار به مثابه جامعه مولد یا تعاون اجتماعی به قصد تولید.
مقوله "طبقه بیشماران" را نباید به سان مقوله "طبقه کارگر" مورد بررسی و تحلیل قرار داد. مقوله طبقه کارگر، در واقع ترم محدودی می¬باشد، هم از نظر تولید (زیرا اساساً زحمتکشان صنعتی را در بر می¬گیرد) و هم از موضع تعاون اجتماعی (چون بخش کوچکی از زحمتکشان فعال در مجموعه تولید اجتماعی را شامل می¬گردد)."

*یک توضیح کوتاه:
آقای علی نورالدینی که خود را مترجم کتاب مالتیتود معرفی نموده، از عدم اشاره به نام خویش در سلسله نوشته های تحقیقی من درباره نظریه "بیشماران" انتقاد کرده است. ضمن سپاس از توجه ایشان، ابتدا متذکر می شوم که آقای نورالدینی تنها مترجم این کتاب نیستند. آقای منوچهر هزارخانی نیز این کتاب را ترجمه کرده اند.
با ارج گذاری به این تلاشها، فاکتهای مستقیم در نوشته من از کتاب مالتیتود، برگردان از نسخه انگلیسی کتاب مزبور Multitude: War and Democracy in the Age of Empire، نشر Penguin Books است. در مواردی که مطلبی از دیگران آورده شده، نام آنها قید شده است.

منبع: نبرد خلق، شماره 297- یکشنبه 1 فروردین 1389 (21 مارس 2010)

خانواده ندا آقا سلطان: کاسپین ماکان نماینده ما نیست





بی بی سی ، فرشته قاضی : خانواده ندا آقا سلطان، دختری که در جريان اعتراضات پس از انتخابات رياست جمهوری در ايران کشته شد، از سفر کاسپین ماکان، نامزد ندا آقا سلطان به اسرائیل به شدت انتقاد و تاکيد کردند که آقای ماکان نماينده ندا، خانواده آقا سلطان و يا مردم ايران نيست.

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا گفت که نامزد ندا بودن این حق را برای کاسپین ماکان ایجاد نمی کند که به اسرائیل سفر و با شیمون پرز دیدار کند و با سوء استفاده از نام ندا، خود را نماینده مردم ایران بخواند.

در روزهای اخیر خبرهایی همراه با تصاویر دیدار کاسپین ماکان با شیمون پرز، رئيس جمهوری اسرائیل منتشر شد. براساس این گزارش ها، نامزد ندا آقا سلطان به دعوت تلویزیون کانال دو اسرائیل به این کشور سفر کرده است.

مادر ندا آقا سلطان با تایید آشنایی و نامزدی دخترش با کاسپین ماکان گفت: "ندا و کاسپین 20 فروردین ماه آشنا شدند و این آشنایی بعد از دوماه به مرحله نامزدی رسیده بود. يعنی بحث خواستگاری مطرح شده بود و قرار بود رسما با هم ازدواج کنند که تظاهرات شروع و ندا شهید شد و اگر این اتفاق نیفتاده بود ندا و کاسپین با هم ازدواج می کردند، اما حتی این نزدیکی و نامزدی نیز، چنین حقی را به کاسپین نمی دهد که از نام ندا سوء استفاده کند."

خانم رستمی مطلق با ابراز تاسف از سفر کاسپین ماکان به اسرائیل گفت: "نباید چنین کاری می کرد و قبل از شما من با خود کاسپین تلفنی صحبت کردم و به خود او هم گفتم که "با این کار خودت را خراب کردی، ندا را خراب نکن و از نام ندا سوء استفاده نکن و بگذار روحش در آرامش باشد."

به گفته خانم رستمی مطلق، کاسپین ماکان در این تماس تلفنی به مادر ندا گفته است که هدف او از سفر به اسرائیل و دیدار با شیمون پرز انساندوستانه و برای صلح بوده است.

خانم رستمی مطلق گفت: "من به کاسپین گفتم که اگر ندا شهید نمی شد او را نه به اسرائیل و نه هیچ جای دیگری دعوت نمی کردند و بهتر است بیش از این وجهه خود را خراب نکند. او از دید خودش کار درستی انجام داده است، اما من به او گفتم که اسرائیل جایگاهی بین مردم ایران ندارد و تو با این کار خودت را منفور و وجهه ات را خراب کردی."

وی افزود:" نه فقط سفر به اسرائیل، بلکه کاسپین ماکان هر کاری که انجام می دهد و هر جایی که می رود تصمیم شخصی خود اوست و هیچ کسی او را به عنوان نماینده انتخاب نکرده است. او نه نماینده ندا، نه نماینده خانواده آقا سلطان و نه نماینده مردم ایران است و کارهای او را به حساب ندا يا خانواده ندا و مردم ایران نگذارید."

مادر ندا آقا سلطان در پایان از همگان درخواست کرد: " اجازه دهید روح دخترم کمی آرام بگیرد و حداقل روحش در آرامش باشد. دختر من آدمی سیاسی نبود و هیچ نکته سیاسی در زندگی او و زندگی خانواده ما وجود نداشت. او مثل سایر بچه هایی که کشته شدند ، کشته شد و هیچ فرقی با بچه های دیگرمان که شهید شده اند ندارد. روح او را آرام بگذارید."

هدی آقا سلطان، خواهر ندا نیز تاکید کرد که کارها و سخنان کاسپین ماکان باید به حساب شخصی خود او گذاشته شود و کارهای او هیچ ارتباطی به ندا و خانواده آقا سلطان ندارد.

او با رد برخی شایعات در باره رابطه ندا و کاسپین گفت:"برخی سایت ها به نقل از من ادعا کرده اند که رابطه ندا و کاسپین تمام شده بود و .... در حالی این قضیه صحت ندارد."

هدی آقا سلطان در پاسخ به این سوال که گفته می شود خود شما در ایمیلی چنین قضیه ای را عنوان کرده اید، توضیح داد: "من در آن ایمیل که برای یک کارگردان فرستاده بودم، نوشته بودم که کاسپین نامزد رسمی ندا نبود؛ دو ماه با هم دوست بودند و این دوستی تا خواستگاری پیش رفته بود و قرار بود با هم ازدواج کنند که ندا شهید شد. من می توانم متن ایمیلم را برای شما بفرستم تا ببینید که ادعای این سایت ها صحت ندارد، اما قضیه اصلی این نیست. بلکه قضیه الان این است که کاسپین حق ندارد به خاطر بهره برداری شخصی خود يا هر دلیل دیگری، از نام ندا سوء استفاده کند."