نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

قربانی فقر گرسنگی

مقالاتی از: سارا بن نفيسه، اريک رولو، هشام بن عبدالله العلوی



مقالاتی از: سارا بن نفيسه، اريک رولو، هشام بن عبدالله العلوی
ترجمه بهروز عارفی


تبی که منطقه را فراگرفته، حلقوم مصر را می فشارد
سارا بن نفيسه، پژوهشگر انستيتو پژوهش برای توسعه
ترجمه بهروز عارفی

از سال 2005، مصر شاهد جنبش های اعتراضی است. از اواخر ژانويه، اين جنبش ها شدت يافته اند. کل طبقه سياسی مصر از جمله اخوان المسلمين شگفت زده شده اند.

فرايند دموکراسی در جهان عرب «می بايست» از مصر شروع می شد. جهان عرب آخرين منطقه جهان است که پس از سقوط ديوار برلين، تحول سياسی چشمگيری به خود نديده است. ظهور جنبش کفايه حول مطالبات دموکراتيک و رد رياست جمهوری موروثی حسنی مبارک در سال 2005 و سپس ورود محمدالبراعي، دبير کل پيشين آژانس انرژی اتمی در بازی سياسی در سال 2009، بمثابه نشانه هائی از تحول تلقی می شد. اما، به هيچوجه چنين نشد.
چرا رژيم در تونس سقوط کرد و نه در قاهره؟ برای درک اين امر، بايد به رابطه بين اعتراضات اجتماعی و ساختار سياسی پرداخت. برخی می گويند که اختلاف اصلی ميان دو کشور به ماهيت بسيار سرکوبگرانه و پليسی رژيم زين العابدين بن علی بر می گردد. گويا، مصر وضع انعطاف پذير تر، هوشمندانه تر و استبدادی تری دارد: در آن جا می شود آزادنه حرف زد � در مطبوعات، تلويزيون، وجود بلاگ ها � و حتی به ابتکارات سياسی دست زد، همان طوری که توسعه فزاينده اعتراضات اجتماعی گواه آنست. کسانی خواهند گفت مطالبات اجتماعی در محيط کار «بدنبال» جنبش سياسی براه افتاده در سال 2005 چند برابر شد، بدون اين که ترجمانی سياسی بيابد.
در چنين عکسبرداری از مصر، تونس نقش «نگاتيو» فيلم را بازی می کند: ظاهرا، شورش اجتماعی که ريشه ای نداشت با سرعتی خيره کننده و به رغم يا بخاطر- سرکوب خونينی که هدفش خفه کردن آن بود، به دگرگونی سياسی بدل شد.
باوجود اين، شرايط دو کشور شباهت های حيرت آوری دارند. هيچ نيروی سياسی نمی تواند ادعای پدری انقلاب تونس را بکند. شرايط در مصر تفاوتی ندارد. در اين کشور نيز نيروهای سياسی اپوزيسيون بسيار عقب تر از اعتراضات اجتماعی اند. در اين کشور، جنبش مطالباتی در مرتبه نخست با بازيگران گوناگون رسانه ای ائتلاف می کند و آنان تقسم قدرت را به عهده می گيرند: تساهل ، شنيدن شکايت ها و در صورت نياز، عقب نشينی. ولی بطور نسبی.
بدين ترتيب، مجموعه طبقه سياسی مصر از جمله اخوان المسلمين (1) از گسترش اعتراضات نه فقط در محيط های کارگری بلکه همچنين در محلات غير رسمی (نوعی آلونک نشين ها)، که خواهان عرضه خدمات وتجهيزات اند، متحير شدند. بيماران معترضی را ديديم که عليه کيفيت بد خدمات بيمارستانی شوريدند. با وجود اين، پديده جديد، به بعد ديگری ارتباط دارد. بخش های نيازمند از نگاه اجتماعي، فرهنگی و سياسی در بين اهالی به گفتارهای مربوط به«جامعه مدنی»، «دموکراسی»، حقوق بشر، «شهر وندی»، «اصلاحات» سياسی که از سال 2005 فضای عمومی را اشغال کرده، بی اعتنا نيستند. لفاظی های بين المللی مسلط بی تاثير نيستند: اين ها امکان می دهد که بازيگران گوناگون از جمله اقشار مردمي، آنها را از آن خود کرده و بر وضعيت خويش منطبق کنند .
رسانه ها رنج اجتماعی را بازتاب داده ، اعتراضات متعدد مردمی را پخش می کنند. در مقابل انسداد تقريبا کامل همه مکان های بيان سياسی � که انتخابات بسته مجلس در نوامبر � دسامبر 2010 با پيروزی 90 درصدی حزب دولتی «حزب ملی دموکراتيک» - رسانه ها فضاهای سياسی بديلی را نمايندگی می کنند. روز قبل از انتخابات، هيئت حاکمه در روزنامه ها، راديو و تلويزيون ها، کارزار وسيع انقياد براه می اندازند.

باوجود کنترل رسانه اي، نارضايتی ها بيان می شوند و گاهی با خشونت

بسيار پيش از اين انسداد رسانه اي، جنبش های مطالباتی مصر از دو جنبه توسعه می يافتند. از يک سو، شاهد اوجگيری اشکال کارزار خشونت بار بوديم: بستن راه ها برای نکوهش تلفات تصادفات ناشی از عدم رسيدگی به وضع بد خيابان ها در برخی محلات و همچنين تهديد به خودکشی در ملاء عام که پس از اقدام بوعزيزی زياد شده بود . اين خشونت به بی ارادگی رژيم در مقابل اشکال ديگر آکسيون پاسخ می داد. رژيم که از «غير سياسی» بودن اين کارزارها مطمئن بود، به خواست هائی پاسخ نمی داد که از حوزه هائی نشات می گرفتند که به بنظر حاکميت غير استراتژيکی هستند.

با اين همه، پس از رويدادهای تونس، هيئت حاکمه بسيار زود واکنش نشان داد: تعويق انداختن تصويب لايحه قانونی در مورد اصلاحات اداری دولتي، استخدام کارکنان دولت، اعلام تصميمات اجتماعی و غيره. اما مقامات مذهبی رسمی يادآوری کردند که خودکشی عملی ارتدادی است � امری که در تضاد با اظهار نظر متفاوت يوسف القرداوی واعظ بسيار محبوب در تلويزيون ماهواره ای الجزيره در مورد بوعزيزی بود.

دومين مشخصه جنبش اجتماعی مصر: افزايش مطالباتی که از ريشه های هويتی يا فرقه ای استفاده می کند. بدين ترتيب، بدوی های سحرای سينا عليه رفتار امنيتی که بخاطر نزديکی منطقه با اسرائيل قربانی اش هستند، شورش می کنند؛ يا اهالی نوبيون (جنوب مصر) که از شرايط زندگی شان شکايت داشته و بخاطر انتقال اجباری شان هنگام ساختمان سد مرتفع در سال های 1960 خسارت می خواهند. اما آن چه بخاطر تازگی شکل کارزار توجه را جلب می کند، اعتراضات قبطی هاست که پس از سوءقصد عليه کليسای اسکندريه در سحرگاه اول ژانويه 2011 گسترده تر شد.

مطالبات اجتماعی و اعتراضات سياسی ويژگی تظاهرات 25 ژانويه است.

شماری از تحليلگران مصری معتقدند که جنبش اجتماعی و سياسی تونس «ميانه روتر»، پخته تر، و سياسی تر است، چرا که عمدتا از لايه های تحصيلکرده و با سواد نشات می گيرد : طبقه متوسط انگشت نمائی که به زبان متمدن حقوق انساني، آزادی و دموکراسی (2) صحبت می کند. آيا زبان «فرقه ای» و «هويتی» جائی در تونس نخواهد داشت؟ اين حرف کاملا درست نيست، «فرقه گرائی منطقه ای» مردمی وجود دارد که «معجزه تونس» به فراموشی شان سپرده بود و اينان نوک پيکان واقعی انقلاب هستند: پديده ای که قفصه، سيدی بوزيد، ثاله، قصرين، جندوبه را در بر گرفته است. پيش از آن که به حومه های مستمندان پايتخت و سرانجام به خيابان بورقيبه شهر تونس برسد.
در مصر نيز کلام معترض به گونه های مختلف بيان می شود. زبان مربوط به اخلاق و مذهب مشخصه جنبش های اجتماعی محيط های مستمند تر از جمله در محلات «غير رسمی» است، زيرا تنها زبان قابل دسترسی است. در محافل تحصيلکرده، مانند کارمندان ماليات و يا دبير دبيرستان ها، زبان معترض از عدالت صحبت کرده و بر ماهيت بی چون و چرا و اکيدا اجتماعی آرمان آنان انگشت می گذارد. انکار حتی سياست ترفند بازيگرانی است که محدوديتی را که استبداد بر فعاليت اعتراضی تحميل می کند، درک کرده است.
بهمان ترتيب، چطور می توان در اعتراض جوانان قبطی پس از سوءقصد اسکندريه، خروج از محدوديت «فرقه ای» را نديد که هدفش بردن «مسئله قبطی» در درون فضای همگانی ملی است؟ چگونه می توان در پشت شعار خطاب به نمايندگان دولت «ما حقوق خود را می خواهيم»، زبان شهروندی را تشخيص نداد؟(3) در مصر، شاهد خواست مذاکره مجدد در مورد چگونگی وحدت ملی هستيم. «فرقه گرائی» منطقه ای تونس، مطالبات مشابهی را مطرح می کند.

بوعزيزی خود را در مقابل ساختمان مرکزی دولت در سيدی بوزيد به آتش کشيد و تظاهرات 14 فوريه 2011 در برابر وزارت کشور انجام شد. اين استناد به دولت، مشخصه فضای اعتراضات مصر نيز هست که از طريق بست نشستن( sit-in ) يا گرد هم آئی در مقابل وزارتخانه ها، يا مراکز حکومتی و پايگاه های پليس ابراز می شود. اين مشخصه مشترک دلبستگی جماعت و بويژه مستمندترين آنان را به دولت اجتماعی ای نشان می دهد که فردای استقلال اين کشور ها پديد آمدند، دولتی که در دهه های اخير بصورت وسيعی ناپديد شده است (4)
اما جنبش های اعتراضی تونس و مصر، همچنين متوجه خارج از کشور است و افکار بين المللی را از طريق رسانه ها مخاطب قرار می دهد (5). در اينجا با نقل و انتقال مهمی روبرو هستيم: ما با جامعه های بيش از پيش «جهانی شده» طرفيم که فهميده اند که ديگر نمی بايد زندانی ديو غول پيکر * L�viathan عربی بمانند و خارج از کشوراجبارا تهديدی تلقی نمی شود.
در دوران « چند گونه شدن» رژيم های سياسی در جهان � نظريه ای که مطرح می کند که چارچوب جهانی سازي، ظرفيت دولت ها را زير سوال برده و در صدد محو کردن تمايزی است که بين رژيم های استبدادی و دموکراتيک دره ای ساخته است (6)- اعتراضات در هر دو کشور پيوند موازی اشکال کارزار جمعی و روش های بيان سياسی را نشان می دهد. حتی در کشورهای عربي، سياست به نهادهای رسمی خلاصه نمی شود- مصر نشان دهنده شرايطی است که در آن انسداد استبدادی با دگرگونی بنيادی مناسبات دولت با جامعه همزيستی دارند (7)
تونس نشان داد که فاصله ميان اعتراض اجتماعی بی چون وچرا و اعتراض سياسی چندان بزرگ نيست.
تظاهرات بزرگ مردم مصر در قاهره و شهرهای ديگرجلوه ای از اين پديده بود که با فراخوان جوانان در بلاگ های اينترنتي، 25 ژانويه 2011 را «روز خشم» اعلام کرده بود. در اين تظاهرات شاهد اختلاطی از شعارهای اجتماعی و سياسی و نيز گونه گونی گروه های اجتماعی شرکت کنندگان بوديم، گر چه جوانان بخش عمده انان را تشکيل می دادند. علاوه بر آن، اگر اپوزيسيون سياسی بويژه اخوان المسلمين به خيابان ها آمدند، اکثريت شرکت کنندگان پيش از هر چيز، به «فراخوان تونس» پاسخ داده بودند، گرچه در برخی مناطق، نامزدهای اپوزيسيون که از شکرت شان در انتخابات فرمايشی مجلس جلوگيری شده بود، هدايت تظاهرات ها را به عهده داشتند. برخی از آنان که درخواست اصلاحات عميق سياسي، از جمله بازبينی آئين نامه انتخابات رياست جمهوری را که قرار بود در پايان سال جاری برگزار شود، کرده بودند، اين تقاضاها را پس گرفتند.
----
عنوان اصلی مقاله:
L�Egypte saisie par la fi�vre r�gionale, par Sarah Ben N�fissa
-----
پاورقی ها:


* L�viathan لوياتان هيولای دريائی غول پيکر فنيقی که در متن کتاب مقدس آمده است. اشاره به يک هيولا و غول عظيم الجثه ای است که از دريا سَرک مي‌کِشد و مثل و مانند ندارد. اين نام از باب چهل و يکم ايوّب، در تورات گرفته شده‌است. م

http://ir.mondediplo.com/article1650.html 

لوموند ديپلماتيک، فوريه 2011
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خاطرات يک سفير
اريک رولو ،روزنامه نگار و سفير پيشين
ترجمه بهروز عارفی

اريک رولو در ژوئيه 1985 به سفارت فرانسه در تونس برگزيده شد. او در زمانی مسئوليت يافت که پاريس از جانشينی «قريب الوقوع» حبيب بورقيبه، بنيانگذار جمهوری تونس نگران بود.

ماموريت من به لحاظی به يک بازپرسی در کشوری کاملا دستخوش حوادث می مانست. رئيس بورقيبه که چند بار ملاقاتش کردم، از قدرت تشخيص درست برخوردار نبود. هنگام ديدار،بارها با بيان مطالب نه چندان ديپلماتيک، حتی نامنسجم، الباجی قائد السبسي، وزير خارجه اش را دچار مخمصه می کرد. پس از ملاقات، وزير مجبور به پوزش خواهی می شد. در ديداری که ژنرال موريس اشميت Mairice Schmitt، رئيس ستاد ارتش فرانسه، از روی ادب مرسوم انجام داد، بورقيبه برخاست و پيش از فشردن دست او، شروع به دکلمه شعر بسيار بلندی از ويکتور هوگو کرد. در حرافی يک جانبه اش، او فراموش کرد که به هدف ماموريت مهمانش اشاره کند، در حالی که اين موضوع با امنيت ملی ارتباط داشت.
بورقيبه که فقط چند ساعت در روز هشيار بود سکان دولتی را که رهبرش بود دردست نداشت. حکومت او که در راس آن محمدالمزالی قرار داشت، به چند دسته رقيب تجزيه شده بود.نخست وزير بيشتر وقتش را صرف مراقبت از وجهه اش می کرد و هدف آشکارش جايگزينی بورقيبه در قدرت بود. اين کار دندان ها را در کاخ کارتاژ به هم می سائيد. دختر برادر شخص بورقيبه که بر او نفوذ غالبی داشت، تحسين آغشته به مهر خود را نسبت به ژنرال زين العابدين بن علی مخفی نمی کرد؛ باوجود اين، هيچکس گمان نمی برد که او نردبان ترقی بن علی بسوی قدرت شده و در خلع عمويش نقش بازی کند.
ژنرال بن علی که در سال های 1986-1985، ابتدا وزير مشاور و سپس وزير کشور بود، برای فرانسه معمائی بود. او به بهانه های مختلف از پذيرفتن شخصيت های فرانسوی که از تونس ديدار می کردند، خودداری کرد. از جمله خانم اديت کرسون Edith Cresson و پيير برگوآ Pierre B�r�govoyکه وزير بودند. از آن ها شگفت آور تر، خودداری وی از ملاقات با ژنرال رنه امبو Ren� Imbotرئيس کل امنيت خارجی فرانسه (DGSE) بود. اوج ماجرا زمانی بود که سرهنگ (ژنرال آتی) ايوان دو لی نيير Ivan deLigni�re وابسته نظامی سفارت به من اطلاع داد که از چند هفته پيش، بن علی او را بايکوت کرده است، در حالی که مرتبا با رئيس سيا CIA در تونس ملاقات می کند. در حالی که او و بن علي، هر دو دانشجوی همدوره پيشين دانشکده افسری سن سير بودند و همديگر را « تو» خطاب می کردند و عادت داشتند که در مورد مسائل مشترک المنافع گفتگو کنند. ايوان دو لی نيير، گليست چپ، دارای مدال افتخار برای خدمات مسلحانه اش در مبارزه با «سازمان ارتش مخفی» OAS* در الجزاير، آشنا به زبان عربی تونسی بخاطر درستکاری و علاقه به کشورش مشهور بود. طبيعتا، اين اطلاعات در يک تلگرام سری و خطاب به مسئولان بالای وزارت خارجه و کاخ اليزه ارسال شد.
تناقض به اسرار افزود: بن علی داوطلبانه با من ملاقات خصوصی می کرد. گفتگوهای ما عمدتا به فروش سيستم ارتباطات بسيار پيچيده به گارد ملی تونس اختصاص داشت. دولت فرانسه اعتبارات سخاوتمندانه ای برای اين خريد ها در اختيار تونس می گذاشت. باوجود اين، مزالی نخست وزير، مرتبا با اين خريدها مخالفت می کرد و دليل می آورد که اين خريدها بودجه کشور را سنگين تر خواهد کرد. پيرو اطلاعات ما، اين بهانه ای بيش نبود. نخست وزير از جاه طلبی های سياسی وزير کشورش هراس داشت.
درست است که گذشته حرفه ای بن علی در اعضای غيرنظامی دولت، اعتماد چندانی بر نمی انگيخت. او را به عنوان «سرکلانتر» سنگدلی می شناختند که شورش های گرسنگان را در سال 1984 در خون سرکوب کرده بود و همچنين تظاهرات گوناگون اعتراضی کارگری و دانشجوئی را. بن علی که در يک مدرسه عالی اطلاعات و امنيت در ايالات متحده تحصيل کرده بود، تا حد وسواس شکاک بود و همه ميدانستند که در مورد همه بايگانی اطلاعاتی دارد.
در يکی از ديدارهايمان، او ، خارج از موضوع، سه عامل بی ثبات کننده رژيم را چنين بيان کرد: نا بسامانی اجتماعي، تنش با ليبی قذافي، «تهديد اسلام گرايان» که به عقيده او خطرناکترين بود. او توضيح داد که جنبش وابسته به رشيد غنوشی در همه محيط ها حضور دارد از جمله در بين افسران جوان. و با حرکتی تآتري، به دکمه دستگاهی فشار داد و فهرست درازی از نام کسانی بيرون زد که مظنون بودند و زير مراقبت دائمی. بن علی که مهندس کامپيوتر و شيفته فنون است از استفاده اين دانش کسب اطلاعات، برای هدف های پليسی خسته نمی شد.
او ادامه داد که مسلم است که غنوشی به دولت تضمين صريح داده بود که هرگز دست به خشونت نخواهد زد. او نتيجه می گرفت که چالشی که بايد از ميان بردارد سياسی است يعنی بسيار جدی تر، زيرا او فکر نمی کرد بتواند بطور نامحدود از «توسعه سريع» جنبش اسلامی جلوگيری کند. من نمی توانستم با عقيده او موافق باشم، چرا که اطلاعاتی که به سفارت می رسيد و نيز نظر کارشناسان در پاريس خلاف نظر وی بود و حاکی از واقعی بودن رشد جنبش اسلامی بود ولی آن را تهديدی نمی دانست. وانگهي، دو سال پس از به قدرت رسيدن جانشين بورقيبه در انتخابات مجلس در 1989 که تا حدودی آزاد بود، هواداران اسلام گرايان 14 درصد رای آوردند. با وجود اين، بن علی حزب را منحل و هزاران هوادار آن را زندانی کرد که برخی در زير شکنجه به قتل رسيدند. او هرگز از تکان دادن مترسک اسلام گرايان دست برنداشت. و اين امر موجب پشتيبانی قدرت های غربی ونيز بيشتر دولت های عربی از او گشت. اين دولت ها خود از همين ترفند برای خفه کردن کل اپوزيسيون از جمله لائيک ها استفاده می کنند.
آقای غنوشی آن طوری نبود که تبليغات تونس معرفی می کرد. من که در محل تبعيد او لندن، در سال 1990 او را ملاقات کرده بودم، استنباطم اين بود که «شيخ»، عنوانی که برايش دکترای الهيات از دانشگاه سوربن را به ارمغان آورد � فرد با ايمان پرشور و پيرو اسلام رهائی بخشی است که عدالت و بهزيستی همه شهروندان را تضمين کند. ولی به عنوان استاد فلسفه، نظراتش را با چنان ظرافتی همراه با خردمندی طرح می کرد که بن علی در صحبت های خصوصي، «هراسناک» ارزيابی اش می کرد. در جهان عرب، او با تجدد انديشه و وابستگی اش به يک جامعه کثرت گرا از رهبران اسلام گرای ديگر تميز داده می شد. و اين خصلت وی بود که از نگاه رژيم خودکامه بيشتر از طرفداران مشی خشونت آميز خطرناک تر جلوه می کرد.
در يک گفتگوی طولانی که در ژوئن 1996 در لندن با او داشتم (فرانسه تقاضای پناهندگی سياسی وی را رد کرده بود)، او توضيح می داد که کاربرد زور «اثر معکوسی» دارد، همان طوری که تجربه نقاط ديگر نشان داده است. به همين رو، او کسانی از اعضای حزب را که برای تضعيف رژيم بن علی ، دست زدن به سوءقصد را توصيه می کردند، از حزبش اخراج کرد. او با جنبش هائی هم نظر بود که با موفقيت روش مشارکت در زندگی سياسي، در مجلس و حتی در برخی حکومت های کشورهای عربی را برگزيده بودند. سمت گيری او به «دموکرات های اسلامی» ترکيه شباهت داشت که موفق شدند از راه های پارلمانی به قدرت برسند. آنان به نظام لائيکی که کمال آتاتورک پايه گذاشته است، پای بندند. غنوشي، مرتبا سوءقصدهائی را که جنبش های ديگر منتسب به اسلام مرتکب می شدند، محکوم می کرد. از اين رو، برای من طبيعی بود که در دوران مسئوليت ديپلماتيکم در تونس، با او مثل بقيه مخالفان تونسی رفتار کرده و نامش را به مدعوين ضيافت های سفارت اضافه کنم. و روشن بود که او با کمال ميل در آن ها شرکت می کرد. اين اقدام من برخی را می آزرد.
اين حرکت خلاف جريان، نمی توانست تنها عامل تيرگی تدريجی روابط من با وزير کشور وقت بوده باشد. در روز خداحافظی از وزير کشور، بن علی با خشمی آشکار از من پرسيد که چرا من او را مامور سيا دانسته و فردی با جاه طلبی مبالغه آميز ارزيابی می کردم؟
و او برای اثبات گفته اش، تقريبا کلمه به کلمه، تلگرام های محرمانه مرا که به وزارت خارجه فرانسه فرستاده بودم، بازگوئی کرد....
سفير نيز از حلقه شبکه های جاسوسی او در امان نمانده بود.
----

عنوان اصلی مقاله:
Souvenir d�un diplomate, par Eric Rouleau

*OAS سازمان نظامی مخفي، يک سازمان مخفی سياسی- نظامی فرانسوی بود که خواهان حفظ وضع استعماری در الجزاير بود. اين سازمان که در سال 1961 تاسيس شد، دست به قتل های زيادی در الجزاير زده و در مخالفت با استقلال الجزاير، يک بار نيز به جان ژنرال دوگل سوء قصد کرد.

http://ir.mondediplo.com/article1654.html 

لوموند ديپلماتيک، فوريه 2011
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تونس، طلايه داران

هشام بن عبدالله العلوي، عضو شورای مشورتی ديده بان حقوق بشر، |پژوهشگر انستيتو مطالعات بين المللي، دانشگاه استانفورد، کاليفرنيا، همچنين پسرعموی پادشاه مراکش است.

ترجمه بهروز عارفی

«فقر و بيکاری روحيه اعراب را درهم شکسته است»
دبيرکل جامعه عرب، نشست سران در شرم الشيخ، مصر، 19 ژانويه
بهتر از اين نمی توان هراس حکومت های منطقه را از تهديدی بيان کرد که انقلاب تونس برای رژيم هايشان ايجاد می کند.

رژيم مستبدی که به دزدسالاری (kleptocratie، نظام متکی بر دزدی و فساد) گرائيده و خودکامگی سرکوبگر آن تشديد شده بود، سرنگون شد. خانواده ای مظهر قدرت، جامعه تونس را غارت کرده بود. خودسوزی يک جوان ديپلمه نا اميد، سبزی وميوه فروش دوره گردی بر روی يک چرخ دستي، سرآغاز شورشی شد که يکی از مطلقه ترين رژيم های جهان عرب را بزير کشيد.با وجوداين، ديکتاتور در منطقه کم نيست.

اين قيام قهرمانانه يک ملت بزرگ حکم نمونه را دارد. شورشی غير قابل پيش بيني، بدون رهبری سياسی واقعی از وضعيت سامان نيافته اش بهره برد. اگر بيش از اين بود، شايد رژيم آنرا در هم می کوبيد. قيام کنندگان که منطق ستوه عليه رژيم زين العابدين بن علی تنها عامل وحدتشان بود، به کمک اينترنت وارد نوعی ارتباطات شدند که رژيم پيش بينی نکرده بود (به رغم «جنبش سبز» در ايران که در سال 2009، حکومت مذهبی حاکم آنرا مهار کرد)، در کمتر از يک ماه، شورش موفق شد ديکتاتوری را سرنگون کند که در حدود يک ربع قرن، تونس را به يکی از بسته ترين کشورهای آفريقای شمالی و خاورميانه تبديل کرده بود.

اکنون، امتيازهای چنين قيامی عمده ترين ضعف آن بشمار می آيد: فقدان رهبري، برنامه سياسی يا توانائی اداره جامعه پس از سرنگونی رئيس جمهور بی آبرو. کشور که دارای تحصيلکرده ترين و سکولار ترين جمعيت جهان عرب است، تاکنون توانسته از برتری عملی اسلام گرايان تندرو جلوگيری کند. آنچه در افق ديده می شود، ظاهرا نمی تواند به آنان فرصتی دهد تا از راه های خشونت آميز قدرت را کسب کنند. پس از آن، اگر گروهی از اسلام گرايان (نظير وابستگان «نهضت») (1) شرکت در بازی دموکراتيک را بپذيرند، آنچه اهميت داردآنست که آنان جذب نظام سياسی شوند تا بهتر بتوان اسلام گرايان تندرو را منزوی کرد.

احساس عدم اطمينان ملموس پس از سقوط و فرار بن علی از فقدان نخبگان سياسی مستقلی ناشی می شود که بتوانند جايگزينی قدرت و گذار به يک رژيم دموکراتيک را تضمين کنند؛ چرا که اکنون نخبگان رژيم ساقط شده اند، احزاب سياسی در حال جنينی بسر می برند و سنديکاهای کارگری بی رهبر مانده اند.

اگر ترس از هرج و مرج، بر اعتماد به کارآئی خودکفائی جامعه و واقع بينی سياسی غالب شود، ساختار های سياسی امکان ظهور نمی يابند. در جامعه ای در جستجوی دموکراسي، جوانان امتيازی بحساب می آيند، همان جامعه ای که توانست بدون آن که خسارت های غيرقابل جبران انسانی را تحمل کند خود را از ديکتاتوری رها سازد .
آيا در آستانه اولين انتخابات موسسان، رهبران جديد، يک بار ديگر بر طبل هراس از اسلام گرايان خواهند کوبيد تا بتوانند زير سوال بردن حاکميت مردمی را به حکومت های غربی بقبولانند؟ جنبش مردم درکوچه ها، صاحبان جديد قدرت را می ترساند.. رژيم گذار ممکن است تلاش کند تا بنوعی وضع موجود را حفظ کند و برای جلوگيری از درگيری های خشونت آميز بخشی از قدرت رئيس جمهور خلع شده را محفوظ دارد . با برگزاری انتخابات سريع، قدرت انتقالی با خطر تحکيم موقعيت مهره های نخبه ی حقانيت از دست داده، روبرو می شود که ممکن است تحت عنوان « نوزائی » گرد هم می آيند.

اين نمای کلی امر متداولی است. همان طوری که در اوايل سال های دهه 1990 در بلغارستان و رومانی رخ داد. رژيم پيشين خود را با نخبگان قديمی پيوند می زند تا با ظاهری جديد دوباره جان بگيرد. مثال اوکراين گوياتر هم است: گسستی اساسی تر (چرا که دولت جديد ظاهر می شود)، ولی کادرهای سياسی قديمي، تا آب ها از آسياب افتاد، دوباره به سر امور برگشتند. راه چاره همه اين اوضاع اين است که مردم عليه مسئولان منفوری بسيج شوند که سقوط شان فورا فشار توده ای را آرام می کند. اين مشکل مرکزی است که گذار را در نقاطی که جامعه مدنی کمتر سازمان يافته، با نابسامانی روبرو می کند.
به هر حال، قيام ژانويه تونس اميد مردم عرب را می پروراند. تجربه رهائی مسری است. هم زمان، در الجزاير، مصر، اردن، مراکش، سوريه و حتی فلسطين شاهد آن بوديم. تا اندازه ای در همه جا، نسل های جديد که از نظام خودکامه به ستوه آمده اند، از خلاصی از آن نا اميد می شدند. ولی دقيقا بخاطر غير محتمل بودن آن، تجربه تونس در مابقی جهان عرب به همان صورت تکرار نخواهد شد.
در تونس، ارتش تاحدودی از بخش های امنيتی و سرکوبگر و از جمله پليس، جدا بود- باستثنای افراد گارد رياست جمهوري، ارتشيان حقوق کمی دريافت می کردند- بخش هائی از ارتش می دانستند چگونه شورش های مهارشده را اداره کنند و سرکشی ها را در نطفه خفه کنند. ولی آنان نمی دانستند چگونه شورش های کمتر سازمان يافته و دربرگيرنده اقشار متعدد را درهم بشکنند.

صرف نظر از بخشی از قدرت برای مقاومت بهتر

حکومت خودکامه تونس هدف آسانی برای کينه توزی مردمی بود. اين حکومت با الجزاير که دارای استبداد جمعی است و دردست های يک نفر متمرکز نيست، متفاوت بوده ولی شبيه مصر است که «رئيس» تمام تنفر و کينه را به خود معطوف ساخته است.
دخالت های تقريبا تمامی خانواده بن علی در غارت کشور به اين پديده شتاب بيشتری داده بود. بيرون راندن ديکتاتوری های نامتمرکز سخت تر از ديکتاتوری هائی است که چهره مشخصی را در برابر رنج توده ای قرار می دهد، همان طوری که در مورد شاه ايران و سوهارتوی اندونزی ديديم، اگر فقط به همين دو مثال بارز بسنده کنيم. از سوی ديگر، ائتلاف های جرگه سالارانه پايه وسيع تری نسبت به ديکتاتوری های فردی دارند: در نتيجه، آسيب پذيری کمتری هم دارند. نظام های خودکامه برای مقاومت بيشتر، بخشی از قدرت را به مردم و بويژه گروه های متنوع ذينفع واگذار می کنند. در مقايسه با تونس، هيئت حاکمه مراکش و الجزاير، شبکه های دارای منافع بسيار بزرگتر و پيچيده تر ايجاد کرده اند که به آنان وابسته اند. در مورد الجزاير، درآمد نفتی گروه بندی های سياسی ای را فشرده می کند که مستقيما به تثبيت دوام رژيم علاقه مندند.
يکی از ويژگی های نظام تونس تبديل انتخابات به همه پرسی ای شوم بود (27/99% آرا در 1989، 91/99% در 1994، 45/99% در 1999، 49/94% در 2004، 62/89% در 2009) که هيچ روزنه ای برای اپوزيسيون باقی نمی گذاشت. صحنه سياسی به تمام معنی وجود خارجی نداشت. در مصر چنين نيست. زيرا در اين کشور نظام انتخاباتی با اين که با تقلب وسيع قطعی همراه است، مکانی برای اعتراض و رودرروئی است. از سوی ديگر، مطبوعات در مصر، به اندازه تونس دچار خفقان نبود.
در الجزاير وضع متفاوت است. در اين کشور، روی هم رفته در آمد نفتی امکان می دهد تندشدن خشم توده ای را به تعويق انداخت. دست کم تا زمانی که سلسله مراتب نظامی در ضمن حفط اتحاد خود، کمتر در صحنه سياسی ظاهر می شود و قادر است بخشی از فعالان سياسی را که ايفای نقش عضو را می پذيرند، جذب کند. از سوی ديگر، خروج از يک جنگ داخلی ده ساله، الجزاير را کم توان کرده و از همين رو به سختی می پذيرد که عليه رژيمی قيام کند که هر چند به بهای صد هزار کشته، بر اسلامی گرائی تندرو چيره شده است.
اما در مراکش، تاکنون کينه مردمی پادشاه را هدف قرار نداده است. ولی طبقه جوان که در نبود چشم انداز، در اثر بازی های سياسی مسدود، در اثرتداوم فشار نيروهای امنيتی و شبکه حامی پروری ( کلاينتاليسم ) کمرشکن سرخورده است، ممکن است انگيزه ای برای شورش بيابد. وضعيت بغرنج کشور می تواند شورش را شدت بخشد. در واقع، اختلافات قومی در اين کشور بيشتر و عميق تر بوده و فرايند همگن سازی پيشرفت کمتری کرده است.

جنبش های اجتناب ناپذير غيرقابل تصور

در همه اين کشورها، مدل توسعه کم تحرک و عميقا غيرعادلانه بر پايه سياست کاسبکارانه در دستگاه دولت، تفتيش قلدرانه مردم و فقدان گشايش سياسي، وضعيتی آفريده که قدرت رژيم ها بخاطر ضعف جامعه مدنی شان است. اما با کمترين نقصی که در سپر زرهی شان پديد می آيد، بخشی از اعتراضات در ان رخنه کرده و فروپاشی آنها را تهديد می کند.
در مورد تونس، دقيقا وضعيت کرم خورده رژيمی رانده شده و غير مشروع موجب تبلور شورش مردمی شد. ميوه رسيده ای که آماده افتادن از درخت است! باوجود اين، حکومت بن علی يکی از محکم ترين و باثبات ترين دولت های منطقه تلقی می شد. نقص ها بچشم نمی آمدند و سرانجام، امر غير مترقبه رخ داد.
رژيم های ديگر اين قدر آسيب پذير نيستند. با وجود طول عمرشان، آنان طعمه آسانی برای جنبش هائی اند که امروز، تجسم وجودشان مشکل است ولی ناگزير، ديرتر اين پديده پيش خواهدآمد، همان طوری که رژيم تونس را بزانو در آورد. سهولتی که بن علی ديکتاتور با آن در مقابل تهاجم جوانان از پای درآمد، گواهی است بر ناتوانی ماشين سرکوب در خرد کردن جنبش هائی که ناگهانی به راه می افتند.
ناهماهنگی توسعه ايالت های مختلف کشور انقلاب تونس را تقويت کرد. در حوزه های ساحلي، سرمايه گذاری های قابل ملاحظه ای برای تشويق جهانگردی شده، ولی مناطق داخلی کشور به حال خود رها شده اند. درست در همين منطقه ها بود که جنبش برخاست و رژيم را با خود برد. در کشورهای ديگر عربی نيز اين ناهماهنگی وجود دارد ولی به اشکال ديگر. جامعه ای که، نظام سياسی در چنگ گروه نيرومند محدود و فاقد حقانيت است، در واقع بدون خودکفائی تکنوکراسی (فن سالاری) کارآمد که به سبک چينی ها اقدام کند، نمی تواند رشدی خردمندانه داشته باشد. زيرا بيشتر کشورهای عربی تکنوکراسی شان را فدای فساد و خودکامگی می کنند.
جوانان پريشان و قاچاق فروش (در الجزاير) و اغلب با مدرک دانشگاهي، کوچه ها بی هيچ سر و صدائی پر می کنند: بيکاران بيخ ديوار (2) با تمايلات اسلام گرا يا بطور ساده، قربانيان نظامی که به آن ها فرصت يک زندگی شرافتمندانه را نمی دهند . با ياس آنان نظير مصر يا الجزاير (بدون اين که موفق به تغيير اوضاع شوند، رو به خاموشی می برند)، يا حالت بغض دائمی (نظير اردن يا مراکش) اغلب بدون اين که متوجه شوند، رژيم ها ثبات خود را بر روی بی تفاوتی جامعه ای بنياد می نهند که حتی نمی تواند شورش کند. روزی که خشم منفجر شود، کورتر و خشن تر خواهد بود.
تا زمانی که نااميدی جوانان با واقعيتی که بتواند جرقه ای به باروت بزند، عجين نشود، اين رژيم ها دست نخورده باقی خواهند ماند. ولی کوچکترين «حادثه» نظير خودسوزی يک جوان کافی ست تا جامعه پشت سر شورش صف ببندد، در ابتدا در سطح محلی و سپس منطقه اي، و آنگاه رژيم با سرعتی باورنکردنی با شرمساری فرو می ريزد.
تاثير جنبش تونس بر باقی جهان عرب به توان آن در برقراری دموکراسی در کشور بستگی دارد. اگر دموکراسی سامان يابد، قريب به يقين شاهد پخش آن بويژه در کشورهای مغرب خواهيم بود. مطالبات مردمی آخرسر با التزام به کثرت گرائی و مشارکت افزايش خواهد يافت. اگر با شکست مواجه شود، رژيم های خودکامه تقويت خواهند شد و نتيجه آن نوميدی اهالی است: بدون ترديد، بيشتر رژيم های عرب شق دوم را ترجيح می دهند حتی اگر به ايجاد بلبشو منجر شود.
ميتوان دو سناريو را پيش بينی کرد: يا رژيم های عرب به مطالبات مرم شان گوش فرا می دهند و شروع به گشايش سياسی می کنند؛ يا به هر قيمتی شده در پی حفظ حاکميت شان بر می آيند، بدون اين که به خواست مشارکت سياسی شهروندانشان پاسخ دهند.

رودرروئي، گشايش يا سرکوب

در امکان نخست، راه ناهموار است. پس از چند دهه انسداد و سرکوب، رژيم های عرب در واقع بايد بتدريج متحول شوند تا از تصادم رودررو احتراز کنند که ممکن است آن ها را بسوی سرنگونی سوق دهد. با در نظر گرفتن اميدهای بربادرفته مردم، می بايست گشايش دموکرايتک آنان به حد کافی صادقانه باشد تا بمثابه فريبی تلقی نشود و اين گشايش بحدی پيشرفته باشد تا نظام سياسی را به تلاطم انقلابی نکشاند. حال آن که تغييرات تدريجی ميسر نمی شود مگر با مهارت و مشارکت نخبگان سياسی که نه ثبات را فدا می کند و نه فوريت روند دموکراسی را. در توانائی رژيم های موجود در جلب چنين نخبگانی و ارائه قدرت کافی به آنان جهت تکميل ماموريت گشايش جای ترديد است.
راه حلی که باقی می ماند، انسداد سياسی است. رژيم های خودکامه عرب، با درس گيری از رويدادهای تونس، تلاش خواهند کرد انگيزه فوری شورش ها را بی اثر کنند. از جمله از طريق مبارزه با گرانی مواد اوليه مورد نياز (نان، شکر، گوشت، تخم مرغ و غيره). سپس انان تلاش خواهند کرد تا کارائی سرويس های امنيتی و اطلاعاتی خود را افزايش دهند.
نمونه تونس نشان می دهد که در سيستم ارتباطات نقصی پديد آمد، اينترنت پناهگاهی شد برای مخالفان که از طريق يوتيوب، تويتر، فيس بوک و غيره ارتباط برقرار می کردند. نظام سرکوبگر تونس، همچنين از همکاری ناجور بين سطوح مختلف آن (پليس، اطلاعات و امنيت، ارتش) آسيب ديد. رژيم های عرب با الهام از نمونه ايرانی انهدام جنبش های اجتماعي، آموختند که اينترنت را فيلترگذاری کرده و در صورت نياز قطع کنند و در نهايت، خبرنگاران خارجی را اخراج يا تحت نظر بگيرند. اين رژيم ها با استفاده از شيوه بسيجی های ايران (3) تلاش می کنند شورش های شهری را با جداکردن محلات از هم و ايجاد جای پای محکم برای مداخله موضعي، درهم شکنند. خلاصه، در چنين حالتی شاهد «امروزی کردن» و «گسترش» سرويس های سرکوبگر خواهيم بود. اما، چنين درمانی عليه اشکال جديد کارزارهای جمعی که جنبش های اجتماعی آينده می توانند ابداع کنند، کاری نيست. راه حل های سرکوبگرانه در بهترين حالت، فقط در کوتاه مدت موثر خواهد بود.
اگر «جنبش سبز» در ايران از همدردی قابل ملاحظه در غرب برخوردار شد، در مورد تونس چنين نبود. جنبش تونس حتی با واکنش های نزديک بينانه و کاملا نا متناسب روبروشد.بويژه در فرانسه، کشوری که تا آخر نسبت به ديکتاتوری بن علی وفادار ماند. ديگر پايتخت های غربي، از جمله واشينگتن نوک زبانی از شورش ها پشتيبانی کردند. گوئی غرب به رغم سخنوری های گاهی آتشين، شادمانی چندانی نسبت به دموکراسی در جهان عرب نشان نمی دهد. جنبش تونس می تواند فرصتی باشد برای تغيير رفتار از جمله در پاريس.

در جهان عرب، که تبانی با ديکتاتوری را بمثابه ادامه استعمار و امپرياليسم از راه ديگر تلقی می کنند، بر عکس، پشتيبانی از روند استقرار دموکراسی را نشانه احترام به جامعه هائی می دانند که رژيم های نامشروع سرکوب شان می کنند.

اگر غرب از ترس اسلام گرائی تندرو يا بخاطر منافعش، در عدم کمک به اين جنبش های دموکراتيک پافشاری می کند، دست کم، می تواند بی طرفی خيرخواهانه در پيش گيرد.
-----
عنوان اصلی مقاله:
La Tunisie, Eclaireurs, par Hicham Ben Abdallah El Alaoui
----
پاورقی ها:
1 � النهضه، جنبش احيای فرهنگی و سياسی که در اواخر قرن نوزدهم تاسيس شد. اين جنبش خواست اصلاحات در اسلام را با دگرگونی جامعه درهم می آميزد. به مقاله آن لور دوپون به زبان فرانسه مراجعه کنيد:
Anne-Laure Dupont, « Nahda, la renaissance arabe », Mani�re de Voire, n� 106, « L��mancipation dans l�histoire », aout-septembre 2009.
2 � Hittiste مشتق از واژه عربی حايت بمعنی ديوار: بيکاری که تمام روز«ديوار کوله» ميکند.
3 � جوانان بسيجی وابسته به سپاه پاسداران اتقلاب اسلامی .

http://ir.mondediplo.com/article1653.html 


لوموند ديپلماتيک، فوريه 2011 

سی ودوسال جنايت و خيانت ،دوباره ميسازمت وطن

سند تجاوز مزدوران خامنه ای با جنایت های دیگر

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

VOAمصاحبه ی مادر و خواهر کیانوش و کامران آسا با

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

نحوه کشته شدن کیانوش آسا از زبان برادرش

اف۱۲ میلیارد دلار از درآمد نفتی کشور به حساب ذخیره ارزی واریز نشده است


 

دوشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :دو عضو کمیسیون برنامه و وبودجه مجلس از گزارش جدید دیوان محاسبات کشور خبر دادند که نشان می دهد دولت 11/7 میلیارد دلار از درآمدهای حاصل از مازاد فروش نفت و اقساط فروش نفت را به حساب ذخیره ارزی واریز نکرده و به جبران کمبور درآمد خود و یا در محل نامشخص دیگری هزینه کرده...

دو عضو کمیسیون برنامه و وبودجه مجلس از گزارش جدید دیوان محاسبات کشور خبر دادند که نشان می دهد دولت ۱۱/۷ میلیارد دلار از درآمدهای حاصل از مازاد فروش نفت و اقساط فروش نفت را به حساب ذخیره ارزی واریز نکرده و به جبران کمبور درآمد خود و یا در محل نامشخص دیگری هزینه کرده است.
جعفر قادری در گفت‌وگو با خانه ملت، با اشاره به بررسی گزارش دیوان محاسبات کشور در جلسه عصر دیروز کمیسیون برنامه و بودجه، گفت: در گزارش دیوان محاسبات آمده است که درآمدهای حاصل از محل فروش نفت که به صورت قسطی بوده، همچنین ۸۰ درصد از مازاد فروش به حساب ذخیره ارزی واریز نشده است.
نماینده شیراز با تاکید بر اینکه جمع این تخلفات مبلغی بالغ بر ۷/۱۱ میلیارد دلار می‌شود، ادامه داد: مسئولان دیوان محاسبات کشور عدم واریز این مبلغ به صندوق را ناشی از کاهش درآمد دولت اعلام کردند و گفتند دستگاه مجریه برای پر کردن ردیف بودجه ۱۱ میلیارد را به این حساب نپرداختند.
قادری افزود: با توجه به اینکه مسئولان بانک مرکزی در جلسه حضور نداشتند علت اصلی عدم واریز مشخص نشد.
عضو دیگر کمیسیون برنامه و بودجه با بیان اینکه عدم واریز ۷/۱۱ میلیارد دلار به حساب ذخیره ارزی سوال بر انگیز است، گفت: این سوال مطرح می شود که چرا با وجود کمبود درآمد ۸۰ درصد درآمدها به غیر از گمرک وصول شده است؟
سید حسین حسینی نماینده مردم فریمان همچنین به خانه ملت گفت: در خصوص اظهار نظر دیوان محاسبات در ارتباط با حساب ذخیره ارزی امروز صبح جلسه ای تشکیل شد و بعد از خروجی این جلسه می‌توان گفت نتایج اعلام شده چه دلایلی را در بر دارد.

توفان بر فراز کشورهای عربی



و رياکاری امپرياليستها و صهيونيستها و عمال ايرانی آنها 
توفانی که در تونس وزيد و تومار رژيم بن علی زين العا بدين را درهم پيچيد و موجب فرار او از کشور شد به کشور مصر و سپس به يمن و اردن و.. سرايت کرد و ارکان رژيمهای ديکتاتوری و ارتجاعی را به لرزه درآورد. اين جنبشها تا همينجا دست آوردهای مهمی داشته و موجب شور و تحرک انقلابی در آفريقا و آسيا گشته و خلقها را درموضعی تعرضی در مقابل رژيمهای ارتجاعي، امپرياليستها بويژه امپرياليست آمريکا و رژيم صهيونيستی اسرائيل در منطقه خاورميانه قرارداده است. توفانی که بپا شده است ريشه در فقر عمومي، بيکاری افسارگسيخته، اختلافات شديد طبقاتی و سرکوب های وحشيانه سياسی دارد. طبق برآورد آمارهای رسمي، درآمد سالانه مردم درتونس 3500 دلار، درمصر حدود 1700 دلار و در يمن 2300 دلار است. نيمی از جمعيت 83 ميليونی مردم مصر با درآمدی حدود دودلار در روز زندگی می کنند. نزديک به نيمی از مردم 20 ميليونی در قاهره در زاغه ها و فقير نشينهای حاشيه پايتخت زيست می کنند و درآمد آنها زير يک دلار برآورد شده است. کشور يمن که هشتاد درصد درآمد آن را نفت و گاز تشکيل می دهد، يکی از فقير ترين کشورهای عربی است. شايان ذکر است که صندوق بين المللی پول در سال 1991 تحولات نئوليبرالی اقتصادی را در کشورهای تونس و مصر از طريق رژيمهای حاکم پياده کرده و حاصل آن جز افزايش سرسام آور کالاهای مورد نياز مردم، خصوصی سازيها، صرفه جوئيهای اقتصادي، رشد بيکاری و شکاف عظيم طبقاتی نبوده است. صندوق بين المللی پول بارها از الگوی "موفق" کشورهای مصر و تونس سخن گفته است. اين "الگوی موفق صندوق بين المللی پول و بانک جهانی" همه تحت هدايت رژيمهای وابسته و نيمه مستعمره مصر و تونس و... صورت پذيرفته است. اين رژيمها سالهاست که به اوامر و ديکته امپرياليست آمريکا و همينطور اتحاديه اروپا کمر همت بسته اند و به عنوان خادمان امپرياليسم انجام وظيفه کرده اند. اختلاف طبقاتی به اندازه ای دراين ممالک رشد کرد که ديگر زندگی برای توده زحمتکش غيرقابل تحمل گرديد ولذا تلنگری لازم بود تا توفان آغازيدن کند. خود آتش زنی جوان تونسی جرقه ای بود که به حريقی در تونس، مصر، يمن ، اردن و.. تبديل گردد. 

توفانی که بر فراز کشورهای آفريقای شمالی و خاورميانه به پرواز درآمد نه تنها تمامی رژيمهای منطقه را تکان داد، بلکه امپرياليستها بويژه امپرياليست آمريکا را به وحشت مرگ انداخت. اهميت استراتژيک مصر در شاخ آفريقا و خاورميانه بعنوان متحد قابل اتکاء و پايدار امپرياليست آمريکا و رژيم صهيونيستی اسرائيل بويژه در سرکوب خلق فلسطين غير قابل کتمان است. از اين رو اکنون امپرياليست آمريکا چون ماری زخم خورده به فکر چاره است تا با طرحهای ارتجاعی مانع تداوم و عمق گرفتن نهضت انقلابی مردم گردد. کنترل تغييرات اوضاع و حفظ ارتش و سازمان اطلاعات و از سوئی اجرای اصلاحاتی جزئی در بالا ازجمله تاکتيک آمريکا در شرايط کنونی است. حمايت از البرادعی و پيشنهاد يک حکومت ائتلافی با سران رژيم مبارک يکی از طرحها و مانورهای سياسی آمريکا برای برون رفت از بحران فعلی است. امريکا با استفاده از تجارب موفق خود درخرابکاری در نهضت اندونزی و فيليپين که سرانجام مانع نضج گيری و تکامل جنبش گرديد می خواهد با همان شيوه و دخالتهای آشکار و پنهان جنبش انقلابی مردم در مصر و تونس، يمن و.. را به انحراف ببرد. ازين رو وظيفه ای بس سنگين بر دوش نيروهای مترقی و استقلال طلب و بوِيژه کمونيستهای اين کشورهاست که هشيارانه عمل کنند و جنبش دمکراتيک و عدالتجويانه را در پيوند با مبارزه عليه امپرياليستها و ابزارهای نو استعماری آنها صندوق بين المللی پول و بانک جهانی بی پيش برند. درتونس حزب کمونيست کارگران با اتخاذ سياستی خردمندانه بر وحدت نيروهای انقلابی و ترقی خواه و مبارزه عليه سياستهای امپرياليستی و ويرانگر نئوليبرالی و همينطور قطع رابطه ديپلماتيک با رژيم نژاد پرست و صهيونيستی اسرائيل تاکيد کرده و اين سياست در برنامه جبهه 14 ژانويه که متشکل از چند حزب و گروه سياسی است به روشنی منعکس شده است. 
مبارزات قهرمانانه مردم مصر و ساير مردم عرب بيشک بر ضد رژيم جمهوری اسلامی هم هست. بی دليل نيست که سيد علی خامنه ای درنماز جمعه اخير و از سر ترس دچار هذيان گوئی شد و مردم مصر را به استقرار نظام جمهوری اسلامی تشويق نمود. اين درحاليست که جنبش دمکراتيک و عدالتجويانه مردم مصر همانند جنبش دمکراتيک مردم ايران در22 خرداد 88 هيچ نشانی از مطالبات مذهبی ندارد. اين جنبش با فرياد نان، آزادی و عدالت اجتماعی آغاز شده است. ليکن برخورد حاکميت جمهوری اسلامی و رژيم مبارک در سرکوب توده های به ستوه آمده بسيار شبيه بهم است. اگر دارودسته اوباش مبارک با قمه و شتر و اسب به ميدان آمدند و با کشتار دهها نفر و هزاران زخمی مذبوحانه کوشيدند تا آتش خشم مردم را خاموش سازند، رژيم شاه در ايران با چاقوکشان شعبان بی مخ به ميدان آمد و رژيم جمهوری اسلامی نيز با بسيج موتور سواران و لباس شخصيهای قمه بدست و تير اندازی از بالای بام و ايجاد رعب و وحشت و قتل و شکنجه کوشيد به اهداف رذيلانه اش برسد. اين دو رژيم درسرکوب و پستی و خيانت به ملت همزاد يکديگرند، ماهيتشان ضد بشری و بربرمنشانه است. در پاسخ به اراجيف سيد علی خامنه ای و خواست استقرار جمهوری اسلامی در مصر يکی ازسخنگويان اخوان المسلمين فورا اعلام داشت که "حکومت آينده مصر اسلامی نخواهد بود، نهضت مصر به همه مردم مصر تعلق دارد". در همين رابطه تنی چند از افراد اسلامی در تونس نيز سخن گفتند که خواهان ادغام دين با دولت نيستند و انقلاب تونس به همه ملت تعلق دارد. سخنانان خامنه ای در نماز جمعه و دعوت از مردم مصر به استقرار نظام اسلامی ناشی از ترس او از بروز انفجار مشابه درايران است و جز اين نيست. 

آما آنهائی که دراشکال مختلف قيام برحق مردم مصر را با مارک اسلام سياسی تخريب می کنند و مدام بر طبل اينکه اگر "اسلاميستها بر سر کارآيند..." می کوبند. يا نادانند و يا از نيروهای امپرياليستی و صهيونيستی خط می گيرند زيرا در عمل مردم را به پذيرش رژيم مبارک دعوت می کنند. نقش خائنانه آنها اين است که اساسا برای حق تعيين سرنوشت ملتها بدست خودشان اعتقادی ندارند. آنها تنها با آن حق سرنوشتی موافقند که منافع اسرائيل و آمريکا و طبقه حاکمه ارتجاعی اين ممالک را تامين کنند. آنها با حق تامين منافع ما موافقند و بدورغ و رياکاری خود را هوادار انتخابات آزاد جا می زنند. رياکاری آنها در همين عبارت معلوم می شود که خود را مدافع "آزاديهای بی قيد وشرط" جا می زنند ولی وقتی پای منافع ملتها به ميان می آيد از حمايت از آنها سرباز می زنند. جنبش انقلابی که در طی يک ماه اخير آغاز شده است در کلييتش يک نهضت خودجوش است، هنوز دارای رهبری نيست. ديکتاتوری سی ساله در مصر و بيست و سه سال ديکتاتوری در تونس اجازه سازماندهی به مردم و تشکلات سياسی را نداده است. ازاين رو نيروهای انقلابی بايد برای پيروزي، در انقلاب مردم فعالانه شرکت کنند و به مردم آموزش سياسی دهند. بايد در روند انقلاب شعارهای صحيح را طرح و تلاش نمايند که رهبری مبارزه را کسب کنند. هر کس خانه نشين شود و بگويد رهبری دست اسلامی هاست من ترجيح می دهم حسنی مبارک سرکار بماند خائن به مردم خودش و مردم منطقه است. پيروزی هميشه با مبارزه همراه است. خانه نشينها هرگز کاری ازشان ساخته نيست. انقلاب در ممالک عربی ضربه هولناکی به اسرائيل و امپرياليسم در منطقه است. جنبش فلسطين اوج می گيرد. تجاوز اسرائيل به لبنان منتفی می شود. صهيونيستها بايد حساب کار خودشان را بکنند و آمريکائيها بايد گورشان را از عراق و افغانستان بکنند و بروند. منطقه بهمريخته است و اين بنفع مردم منطقه است. دوستان و عمال اسرائيل و تمام رسانه های غربی مردم را از هيولای اسلام در اين ممالک می ترسانند تا از اين مبارزات حمايت نکنند. بر نيروهای انقلابی و بويژه کمونيستهاست که به افشای عمال اسرائيلی چه در ايران و چه در جهان که مرتب می گويند مشکل جهان اسلام سياسی است بپردازند. نيروهای انقلابی و دموکرات و مترقی بايد از مبارزه مردم عرب دفاع کنند. از هم اکنون امپرياليستها دست بکار شده اند قهرمانان نجات قلابی نظير البرادعی برای مصريها و يا برای تونسی ها که رهبری جنبش در دست نيروهای دموکراتيک است بسازند تا صدمه ای به اسرائيل و سياست راهبردی امپرياليستها وارد نشود. بايد خلقهای عرب هشيار باشند پيروزی آنها پيروز ملتهای ايران و عربستان سعودی هم هست. مارکسيست لنينيستها بايد دراين نبرد عظيم طبقاتی پيشاپيش جنبش حرکت نمايند و با رهبری صحيح آن را به سرانجام برسانند. تنها دراين صورت است که جنبسش به پيروزی نهائی نائل خواهد آمد. 
نکته ديگری که مبارزه قهرمانانه ملتهای عرب بر ملا کرد رياکاری امپرياليستها و صهيونيستهاست. کسانيکه تا ديروز از اين رژيم های آدمخوار حمايت می کردند و برايشان سنگ تمام می گذاردند و برای حقوق بشر ارزشی قايل نبودند و قلدری صهيونيستها را در قتل عام مردم فلسطين تائيد می کردند و در محاصره 5/1 ميليون فلسطينی به جرم گزينش حماس در يک انتخابات آزاد شرکت داشتند بيکباره اين نوکران خويش را ديکتاتور می نامند و بيکباره از نقض حقوق بشر سخن می رانند توگوئی که آنها خوابنما شده اند. اين رياکاری نه از آن جهت است که آنها هوادار حقوق بشر و دموکراسی شده اند. خير! آنها برای فريب مردم عرب و ملتهای غرب سعی می کنند با ملتهای عرب هم آوا شوند و مجددا راه را برای تثبيت آدمخواران هموار نمايند. 
آنها بويژه در مصر با کمک مبارک چاقوکشان را به ميدان آوردند تا مبارزين را سرکوب کنند. ارتش بی تفاوت به مسئله برخورد می کند. پس از اينکه هجوم مردم ادامه يافت و اين تاکتيک ننگين با شکست روبرو شد به ارتش دستور دادند نقش ميانجی و عامل صلح و قهرمان نجات ملی را ايفاء کند که عاملی برای جلوگيری از هرج و مرج است. ارتش مصر سراپا آمريکائی است. هزاران نفر سسران آن در آمريکا دوره ديده و با سران ارتش آمريکا در تماسند . هر روز نيز از آمريکا تخاذ تصميم می کنند. ارتش مصر وظيفه اش در شرايط کنونی فريب دادن مردم است تا حاکميت بتواند سر فرصت از گيجی بدر آمده جلوی رشد جنبش را گرفته و با کنترل جنبش را توسط عوامل خويش به کجراه برد. سران صهيونيست با اين تصميمات همدهان مبارک هستند. اين تجربيات نشان می دهد که مبارزه خلقهای خاورميانه و از جمله ايران آکر بخواهد به نتيجه برسد بايد نه تنها عليه رژيمهای مستبد حاکم بلکه عليه امپرياليسم و صهيونيسم نيز مبارزه کند و گرنه امپرياليستها و صهيونيستها جنبش را به بيراهه می کشند. در ايران نيز از هم اکنون عمال آنها فعالند و می خواهند آمريکا و اسرائيل را از زير ضربه مبارزين نجات دهند. آنها مزورانه خود را پشت مبارزه با جنايات جمهوری اسلامی پنهان می کنند و نمی گذارند مردم ميهن ما از مبارزات مردم اين ممالک حمايت کنند. آنها برای همدردی با مردم ساير ممالک وقت ندارند ولی از همه جهان می خواهند که مبارزه مردم ايران را بر ضد جمهوری اسلامی مورد حمايت قرار دهند. وقتی مچ آنها را می گيريد عربده می کشند که ما ايرانی هستيم و بايد عليه مستبدين خودمان بجنگيم و در امور داخلی ساير ممالک دخالت نکنيم. همين سياست نقاب عوامفريبی آنها را می درد و دستشان را رو می کند. هر مدعی مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی الزاما انقلابی نيست می تواند عامل آمريکا و اسرائيل هم باشد اين است که ايرانيان ميهنپرست، انقلابي، دموکرات و کمونيستها بايد مواظب اين جاسوسان باشند. 

زنده باد مبارزات قهرمانانه خلقهای عرب عليه ارتجاع و امپرياليسم و صهيونيسم 

حزب کارايران(توفان) 
بهمن ماه 1389 
www.toufan.org 
toufan@toufan.org