۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه
جنبش تسخیر در آستانه اولین سالگرد تولدش
جنبش تسخیر در آستانه اولین سالگرد تولدش
سپتامبر 6, 2012 یونس پارسابناب• جنبش تسخیر که اولین عکس العمل بزرگ همگانی علیه سی سال جنگ طبقاتی جدید و شدید از سوی صاحبان ثروت و قدرت (یک در صدی ها) علیه اقشار مختلف مردم (۹۹ درصدی ها) بویژه کارگران و دیگر زحمتکشان و تهیدستان در آمریکا محسوب می شود, نزدیک به یک سال پیش در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در شهر نیویورک آغاز گشت …
سهشنبه ۱۴ شهريور ۱٣۹۱ – ۴ سپتامبر ۲۰۱۲
درآمد
جنبش تسخیر که اولین عکس العمل بزرگ همگانی علیه سی سال جنگ طبقاتی جدید و شدید از سوی صاحبان ثروت و قدرت ( یک در صدی ها ) علیه اقشار مختلف مردم ( ۹۹ در صدی ها ) بویژه کارگران و دیگر زحمتکشان و تهیدستان در آمریکا محسوب می شود , نزدیک به یک سال پیش در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در شهر نیویورک آغاز گشت . این جنبش توده ای که بلافاصله در ٣۰۰ شهر بزرگ و کوچک آمریکا بسط یافت , در نیمه اول سال ۲۰۱۲ امواج خروشان آن به سواحل و درون ۲۶۰۰ شهر و روستا در اکناف جهان نیز رسید . امروز در آستانه اولین سالگرد تولدش ، این جنبش با اینکه در بعضی از شهرهای آمریکا و اروپا با سرکوب وحشیانه پلیسی روبرو گشته ولی موفق گشته که فضا و بُعد و خواسته های انسانی و جهانی تسخیر را از میدان ها ، پارک ها و چادرها به درون افکار عمومی و وجدان عمومی ملی و جهانی منتقل سازد . نگارنده که در طول نزدیک به یک سال گذشته در ارتباط با این جنبش بوده و در تعدادی از جلسات مجمع عمومی آن شرکت داشت ، موفق شده درسها ، تجارب و آزمون های متنوع اجتماعی و سیاسی درباره ویژگی های موفقیت آمیز و کمبودها و محدودیت این جنبش کسب کند .
موفقیت های جنبش تسخیر
۱ – یکی از موفقیت های بزرگ این جنبش اعتلای آگاهی های اجتماعی و سیاسی اقشار مختلف مردم درباره نابرابری های طبقاتی و بسط و تبدیل آن به یک گفتمان جاری در جامعه آمریکا است . سطح آگاهی درباره این نابرابری ها بقدری در بین توده های مردم بویژه جوانان بالا رفته که در ژانویه ۲۰۱۲ » مرکز پژوهشی پیو » اعلام کرد که در حدود دو سوم جمعیت ٣۲۰ میلیون نفری آمریکا معتقدند که در حال حاضر یک تلاقی بسیار قوی بین ثروتمندان و فقرا در جامعه آمریکا بوجود آمده است . این رقم ۱۹ درصد از سال ۲۰۰۹ به این سو افزایش یافته است .
۲ – اندیشه و انگاشت نابرابری بین فقر و ثروت که بین توده های وسیعی از مردم در یک سال گذشته به یک گفتمان جاری و قوی تبدیل یافته عمدتاَ نتیجه تظاهرات ممتد ، اعتراضات وسیع و اعتصابات سرتاسری است که توسط تسخیرکنندگان در سراسر شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا به مورد اجراء گذاشته شده انذ در طول یکسال گشته متجاوراز۷هزار نفر از این تسخیرکنندگان در ۱۱۵ شهر در آمریکا دستگیر گشته اند . علیرغم خود سانسوری از سوی رسانه های گروهی جاری فرمانبر ، جنبش تسخیر که در اوایل آغازش به شدت نادیده گرفته و مورد انکار قرار می گرفت در گزارشات خبری روزنامه ها و کانال های تلویزیونی جای ویژه خود را کسب کرده است .
٣ – اوضاع دردناک و شرایط فلاکت بار آنهائی که دسترسی به منابع معیشتی زندگی نداشته و عموماَ بدون قدرت و صدا ( بویژه کودکان خیابانی ، دختران فراری ، بی خانمان ها و زاغه نشینان ) بوده و وجودشان پیوسته مورد انکار صاحبان ثروت و قدرت ( یک در صدی ها ) و رسانه های گروهی فرمانبر قرار می گرفت امروز توسط جنبش تسخیر در مرکز گفتمان روزانه همگان قرار گرفته است . در واقع برای اولین بار در تاریخ استقلال آمریکا ( از ۱۷۷۶ به این سو ) مسئله خانمانسوز نابرابری بین فقر و ثروت ( که همیشه وجود داشته و در سی سال گذشته عمیق تر و گسترده تر گشته اشت ) بطور موثر و جامعی ورد زبان خاص و عام گشته و به بخشی از انظار ، افکار و وجدان عمومی تبدیل شده است .
پرسش ها و پاسخ ها
پرسش اول : در پرتو اوضاع رو به رشد – تعمیق روزانه بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه داری و فراز امواج خروشان بیداری و رهائی در سراسر جهان – آیا احتمال دارد که طبقه حاکمه آمریکا ( یک در صدی ها ) برای سرکوب و خفه ساختن صدای توده های مردم ( ۹۹ در صدی ها ) در جهت ابقای زالووار خود متوسل به ایجاد یک نظم فاشیستی در آمریکا گردد ؟
- در پاسخ به این پرسش باید خاطر نشان ساخت که فاشیسم و استقرارش در آمریکا که احتمالش خیلی کم است دارای ویژگی ها و مولفه هائی خواهد بود که با نظام های فاشیستی سابق در تاریخ تفاوت های آشکار و قابل تعمق خواهد داشت . یکی از این ویژگی ها طبیعتاَ شکل و شمایل » فاشیسم آمریکائی » خواهد بودکه بطور نمایان بعدو خصلت جهانی خواهد خواهد داشت.فاشیسم آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی دارای بُعد کشوری و ملی بودند زیرا دولت های حاکم در آن کشورها حامیان نظام هائی بودند که شکل هایشان فقط یک نحوه تولیدی ( سرمایه داری کشوری ) را ترسیم و نمایندگی می کردند . برخلاف آنها نظام حاکم در آمریکای کنونی صرفاَ نماینده و حامی یک نحوه تولید کشوری – ملی – نبود ه و بلکه به عنوان راس نظام سرکرده یک نظام جهانی است . و اما چرا جوانان کارگر و بیکار جنبش تسخیر بر آن هستند که احتمال توسل طبقه حاکمه به ایجاد یک نظام فاشیستی در آمریکا خیلی کم است ؟
- طبقه حاکمه آمریکا با اینکه در راس نظام جهانی قرار دارد ولی فاقد آن هژمونی است که فاشیسم ایتالیائی در حوزه فرهنگی ایتالیا و فاشیسم هیتلری ( نازیسم ) در حوزه فرهنگی آلمان کسب کرده بودند . به عبارت دیگر فاشیسم ایتالیائی در دهه ۱۹۲۰ و فاشیسم آلمانی در دهه ۱۹٣۰ حداقل در آغاز فرازشان به قله قدرقدرتی به مقدار قابل توجهی در بین توده های مردم به قول آنتونیوگرامشی دارای » هژمونی فرهنگی » بودند . به عبارت دیگر رهبران نیروهای فاشیستی به اضافه قدرت نظامی و اعمال جنایات فاشیستی به طور قابل ملاحظه ای دارای نفوذ سیاسی ، ایدئولوژیکی و فرهنگی بین مردمان کشورهای خود بودند . اما آمریکای کنونی و طبقه حاکم آن هیچ نوع هژمونی غیر از نیروی عریان نظامی را دارا نیستند و اگر هم روزگاری در گذشته دارای حداقل پرستیژ و هژمونی در گستره های دیپلماتیک ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و هنری در بخش هائی از جهان بودند امروز فقط از طریق اعمال قهر نظامی می توانند به ادامه زالووار خود ادامه دهند . در نتیجه طبقه حاکمه آمریکا علیرغم اینکه در راس نظام جهانی قرار دارد قادر به استقرار فاشیسم در آمریکا نیست . و این امر را به خوبی می فهمد . صاحبان اصلی و کلان ثروت و قدرت علیرغم آرزوها یشان می دانند که کوچکترین وسیله و محملی برای کنترل مردم آمریکا چه در گستره ایدئولوژیکی و چه در گستره سیاسی و فرهنگی را دارا نیستند و بطور روز افزونی در بین اقشار مختلف مردم بی اعتبارتر گشته و امروز نه تنها ضد برابری را بویژه در حیطه معیشتی و اقتصادی در سراسر جهان رواج می دهند بلکه به مانع بزرگی در مقابل بسط اندیشه ها و سیاست های دموکراسی خواهی و حقوق بشری نیز تبدیل شده اند .
پرسش دوم : اکثریت بزرگی از مردم در آمریکا ( که هنوز هم در راس نظام جهانی سرمایه داری قرار دارد ) دچار ناامیدی و حتی یاس نسبت به آینده خود و فرزندانشان هستند . آیا این احساس در انظار عمومی تازگی دارد و یا اینکه در دوره های گذشته تاریخ این کشور وجود داشته است ؟
- نیمه اول دهه ۱۹۷۰ را می توان یک نقطه عطف تاریخی در اوضاع اقتصادی – سیاسی آمریکا محسوب داشت . تا آن زمان نزدیک به دو قرن آمریکا با تمام فراز و نشیب هایش یک کشور دائماَ در حال توسعه در جهت صنعتی سازی و رشد قابل توجه اقتصادی بود . بعد از عروج آمریکا به قله قدرقدرتی سیاسی ، اقتصادی و نظامی در سال های بعد از پایان جنگ جهانی ، خیلی از مفسرین همراه با بخش اعظم اقشار مختلف مردم به این باور روی آوردند که این توسعه و رشد که مختص ویژگی های بی نظیر و استثنائی آمریکاست ، بطور همیشه و ابدی بوده و هیچوقت به پایان عمر خود نخواهد رسید . این باور حتی در بحبوحه رکود بزرگ اقتصادی در سال های ۱۹٣۶ – ۱۹۲۹ در بین مردم و حتی در بین بیکاران نیز به قوت خود باقی بود . ولی بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه که در واقع در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ آغاز گشت ( ولی تا نیمه دوم سال ۲۰۰۷ برملا و رسانه ای نگشته بود )به روند صعودی قدرقدرتی همه جانبه و موقعیت هژمونیک آمریکا در گستره های فرهنگی ، هنری ، سیاسی ، اقتصادی ، دیپلماتیکی در جهان و بالاخره در داخل خود آمریکا خاتمه داد .
- نا امیدی و یاّس و گسترش احساس بی امنی و مخصوصاَ معیشتی در بین آمریکائی ها که عمدتاَ جدید هستند بالاخره منجر به بروز نارضائی ها و سپس خشم نسبت به صاحبان ثروت وقدرت گشته و بشکلهای گوناگون در جنبش تسخیردر سراسر آمریکا انعکاس مییابد.البته این وضع بی نظیر در آمریکا ( خشم مردم یعنی ۹۹ در صدی ها علیه صاحبان ثروت و قدرت یعنی یک در صدی ها) در کشورهای جهان بویژه در کشورهای دربند پیرامونی نظام به هیچ وجه » بی نظیر » محسوب نمی گردد و سابقه حداقل صد ساله دارد .
پرسش سوم : بدون تردید شکلگیری و رشد این » وضع بی نظیر » در آمریکا دارای پایه عینی است . به نظر شما علت اصلی عروج و گسترش این وضع چیست ؟
- برای تهیه پاسخ مناسب به این سئوال باید به وضع و موقعیت کارگران و زندگی معیشتی آنان اشاره کنیم . در دهه ۱۹٣۰ در بحبوحه » رکود بزرگ » اکثریت عظیمی از کارگران بیکار انتظار داشتند که دیر یا زود بر سر کارهای خود بر خواهند گشت . امروز اکثر کارگران آمریکائی که در صد بیکاری بین آنان تقریباَ به درصد دوره رکود بزرگ( ۲۵ در صد) رسیده است – اگر اوضاع بر این منوال پیش رود – هیچوقت موفق به کسب کار نخواهند گشت.این وضع که در آغاز دهه ۱۹۷۰شروع گشت هیچوقت قطع نگشته و به مسیر خود ادامه داد و کارگران امروز بیش از گذشته به این امر آگاهی پیدا کرده اند .
- یکی از علل اصلی پیدایش پدیده » بیکاری دائمی » بین کارگران که توسط مورخ اقتصاد ( رابرت برنر ) شرح داده شده است . کاهش درصد سود در حیطه انباشت سرمایه است . به موازات این کاهش ما شاهد شکلگیری یک دگردیسی عظیمی در اقتصاد آمریکا گشتیم : تبدیل پروسه صنعتی سازی و توسعه گری به پروسه صنعتی زدائی و توسعه زدائی به نفع مالی سازی و جهانی گرائی بیشتر . البته خود تولید کالاهای صنعتی در خارج از آمریکا بیش از پیش افزایش یافت که به خاطر ابر استثمار نیروی کار و تاراج بی سابقه منابع طبیعی آن کشورها بی اندازه سودآور بود ولی عمدتاَ به ضرر زندگی معیشتی طبقه کارگر تمام شد . این دگردیسی که در آغاز دهه ۱۹۷۰ آغاز گشت در مسیر رشد خود باعث دگرگونی هائی در ساختار نظم سرمایه داری در چهل سال گذشته گشت که اوضاع رو به رشد را غیر قابل بازگشت ساخت . تمرکز بیش از حد ثروت در دست بخش مالی ( عمدتاَ بانک ها ) مسلماَ نمی توانست بدون محروم سازی بیش از پیش کارگران و دیگر زحمتکشان میّسر گردد .
پرسش چهارم : تبدیل بخش مولده جامعه به بخش مالی که در روند آن نظام دائماَ عمومی تر ، متمرکزتر و جهانی تر می گردد در نهایت به ضرر خود نظام اقتصاد سرمایه داری تمام می شود . آیا این روند که نظام را فرتوت تر ، بی ربط تر و گندیده تر می سازد در تحلیل نهائی به نفع انقلاب و طبقات توده ای تمام نمی شود ؟
- ضرورتاَ نه . یکم اینکه فرتوتی ، گندیدگی و بی ربطی نظام به موازات وضع فلاکت بار معیشتی افزایش درجه فاجعه بار آن وضع در بین کارگران ، دهقانان و دیگر تهیدستان لزوماَ به سرنگونی نظام و یا رژیم و استقرار یک نظم و دولت برابری طلب ( و دموکراتیک تر ) منجر نمی گردد . این نظرگاه خود به خودی نه تنها ضد تاریخی بوده و علمی و حتی پوپولیستی نیست بلکه دارای انگاشت ها و اندیشه های یوتوپیکی ، نیهلیستی و دادا ایستی است که در دهه های آغازین عصر سرمایه داری انحصاری در بخش قابل توجهی از کشورهای اروپا ( روسیه ، آلمان ، فرانسه ، انگلستان و…. ) در بین روشنفکران رواج داشته است .
- دوم اینکه امروزه مالی تر ، عمومی تر و جهانی تر شدن سرمایه به تمرکز و ادغام نه فقط ثروت بلکه به موازات آن کلیت قدرت سیاسی در دست یک درصدی ها منجر شده است . این وضع نه تنها در تاریخ مکتوب جوامع انسانی یلکه حتی در تاریخ پانصد ساله سرمایه داری نیز بی نظیر بوده است .
پرسش پنجم : جنبش تسخیر به غیر از مبارزه طولانی برای برون رفت از نابرابری های تحمیلی علیه » ۹۹ در صدی ها » چه خواستی را در برون رفت از این وضع فلاکت بار بی نظیر ( تمرکز و تجمع بی نظیر ثروت و به موازات آن تمرکز مطلق قدرت سیاسی در دست یک در صدی ها ) تبلیغ و ترویج می کند ؟
- جنبش تسخیر یک رابطه ناگسستی و مکمل بین برابری و دموکراسی توده ای می بیند و در نتیجه مبلغ کسب و استقرار برابری به موازات دموکراسی توده ای و مشارکتی است . در اینجا منظور از دموکراسی توده ای به هیج وجه دموکراسی های پارلمانی ، نیابتی و نخبه گرانه نیست . این نوع دموکراسی ها اگر روزگارانی در گذشته ارتباطی با شرایط اجتماعی در مبارزه علیه زورگوئی ها و استبداد و حتی اعتباری در بین اقشار مختلف مردم داشتند امروز در بحبوحه بحران ساختاری نظام حاکم سرمایه داری یک در صدی ها به کلی آن مناسبت و اعتبار را از دست داده و بین اقشار مختلف مردم به دموکراسی بی ربط و دم بریده معروف شده اند . مضافا دموکراسی توده ای نوعی مردمسالاری است که در آن امر رهائی از استبداد و ظلم با امر رهائی از نابرابری و فقر ادغام گشته و همراه با شرکت فعال توده های مردم در مسیر طولانی استقرار جهانی بهتر به پیش می رود .
نتیجه اینکه
۱ – جنبش تسخیر که بخش جداناپذیری از جنبش جهانی علیه نظام جهانی سرمایه است با مسائل بزرگی هم اکنون روبرو است که باید آنها را به نفع ۹۹ در صدی ها و به ضرر یک در صدی ها حل کند . فعالین این جنبش در آستانه اولین سالگرد تولد جنبش مشخصاَ با دو چالش و مشکل بزرگ و مهم روبرو هستند که حل مناسب آنها می تواند نقش کلیدی در رسیدن تسخیر کنندگان به هدف نهائی خود ( استقرار جهانی بهتر = جهانی دموکراتیک تر و برابری طلب تر ) ایفاء کند . این دو معضل بزرگ عبارتند از :
۲ – جنبش شدیدا نیاز دارد که بخشی از اقلیت های ساکن آمریکا را که اکثرآ در زاغه ها ، گتوها زیر پل ها ی درون شهرها زندگی می کنند به میدان مبارزه و تسخیرها بکشد . باید توجه کرد زمانی که بحران اقتصادی بروز می کند این اقلیت های نژادی و اتنیکی مثل بومیان آمریکائی ، سیاه پوستان آفریقائی تبار و اتنیک های لاتین تبار از کشورهای آمریکای لاتین و …. هستند که مهلک ترین و خانمانسوزترین ضربه ها را خورده و بر تعدادشان بطور مداوم افزوده می شود . مضافا این اقلیت ها هستند که سال های سال نبردی نامرئی و آرام را علیه صاحبان ثروت و قدرت به پیش برده و قربانیان بی شماری را در این راه از دست داده اند . استراتژی هائی چون » تسخیر گتوها » ی محله بزرگ برانکس نیویورک و تاسیس » مرکز انتشارات تسخیر » در بروکلین و… به روشنی نشان می دهند که این جوانان کارگر و سربازان از جنگ برگشته بطور جدی آگاه گشته اند که بدون جلب و جذب این اقلیت ها نمی توانند آن جهان بهتری را که استقرارش هدف نهائی این جنبش است ، در آمریکا بر پا سازند .
٣ – دیگری اینکه ، فعالین این جنبش در مقاومت و مبارزه طولانی خود برای ایجاد جهانی بهتر باید به یک تغییر بزرگی که در دموگرافی جهان در کشورهای پیرامونی در صد سال گذشته اتفاق افتاده توجه کرده و در مورد آن آگاهی فعالین جنبش تسخیر را بیش از پیش اعتلاء بخشند . توضیح اینکه ایجاد جهانی بهتر در کشورهای مسلط مرکز اگر احیاناَ در گذشته های دور امکان داشت ولی امروزه بدون توجه به مشکلات کشورهای پیرامونی در بند که ٨۰ در صد جمعیت هفت میلیارد نفری جهان را در بر می گیرند ، امکان پذیر نخواهد بود . شایان شادابی و قدردانی است که فعالین جنبش تسخیر به این نکته کلیدی نیز برخورد استراتژیکی کرده و با اعزام نمایندگان خود به میدان تحریر و دیگر میدان ها در کشورهای سه قاره و دعوت هیئت های اعزامی از کشورهای مصر ، تونس ، یمن و… نشان می دهند که به این اصل تاریخی و تاریخساز آگاه بوده و خواهان همبستگی ، همدلی و هم زبانی با مردمان در بند پیرامونی هستند که ساکنین اصلی کشورهای » مناطق طوفانی » ( حلقه های ضعیف ) نظام جهانی سرمایه داری بوده و خواهان کسب استقلال و گسست از محور نظام و استقرار آزادی های دموکراتیک برای توسعه عدالت اجتماعی در کشورهای خود هستند.
منابع و مآخذ
۱ – نوام چامسکی ، » تسخیر » نیویورک ۲۰۱۲ .
۲ – ریچ مارین » در صد روزافزونی از آمریکائی ها متوجه تلاقی بین فقر و ثروت می شوند » ، مرکز پژوهشی پیو ، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۲ .
٣ – در باره وقایع جنبش و رشد و گسترش آن در آمریکا و اروپا ، رجوع کنید به شماره های بهار و تابستان ۲۰۱۲ مجله adbustersدر سایت www.adbusters.org .
۴ – یونس پارسا بناب ، » نگاهی به جنبش فتح وال استریت » ، در سایت عصر نو ۱٨ ژانویه ۲۰۱۲
به یاد رفیق صمد بهرنگی وجای خالی اش درجنبشِ آزادیخواهانه وعدالتجویانه مردم ایران وجهان
به یاد رفیق صمد بهرنگی وجای خالی اش درجنبشِ آزادیخواهانه وعدالتجویانه مردم ایران وجهان
------------------------------
صمد بهرنگي را بيشتر ما به
عنوان نويسندهي قصههاي كودكان ميشناسيم. يا دست بالا به عنوان يك نويسنده كه
با هدف سياسي و به زبان ساده براي بچهها قصه مينوشت اما تأمل و تفكر در كارهاي
صمد و در قصههاي او ما را برآن ميدارد كه از اين حد فراتر برويم. اويك جامعهشناس
تمام عيار است كه به منطق علمي مجهز است. او از درون گود، از درون طبقه، ازدرون
زاغهها و خانههاي گلي و از ميان مردمي كه با آنها زندگي ميكند و خود او هم يكي
از آنهاست با ما سخن ميگويد، او اما پاي خود را از حد يك مفسر و گزارشگر مسائل و
مشكلات و دردها فراتر ميگذارد و براي غلبه برآنها راه حل هم ارائه ميدهد. منطق
او تغيير جهان است، نه تفسير آن.
ماهي سياه در چنبرهی
آموزش انتزاعي
صمد بهرنگی وآسیب شناسی نظام آموزشی
نگارش : خسروصادقی بروجنی - یاسر عزیزی
نگارش : خسروصادقی بروجنی - یاسر عزیزی
«شهري است كه ويران ميشود، نه فرونشستن
بامي. باغي است كه تاراج ميشود، نه پرپر شدن گلي. چلچراغي است كه در هم ميشكند،
نه فرومردن شمعي وسنگري است كه تسليم ميشود ،نه از پا در آمدن مبارزي!
صمد چهره حيرت
انگيز تعهد بود. تعهدي كه به حق ميبايد با مضاف غول و هيولا توصيف شود : ‹‹غول
تعهد!››، ‹‹هيولاي تعهد!›› چرا كه هيچ چيز در هيچ دور و زمانه اي همچون ‹‹تعهد
روشنفكران وهنرمندان جامعه›› خوف انگيز و آسايش بر هم زن و خانه خراب كن كژيها و
كاستيها نيست.
چرا كه تعهد
اژدهايي است كه گرانبهاترين گنج عالم را پاس ميدارد: گنجي كه نامش آزادي وحق
حيات ملتها است.
واين ازدهاي
پاسدار، ميبايد از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظيم را از دسترس تاراجيان دور
بدارد. ميبايد اژدهايي باشد بي مرگ وبي آشتي. وبدين سبب ميبايد هزار سرداشته
باشد ويك سودا. اما اگر يك سرش باشد و هزار سودا،چون مرگ بر او بتازد، گنج بيپاسدار
ميماند.
صمد سري از
اين هيولا بود.
وكاش .... كاش
اين هيولا، از آن گونه سر ،هزار ميداشت؛ هزاران ميداشت !»(احمد شاملو)
‹‹صمد بهرنگي›› در تير ماه
1318 به دنيا آمد. در كوچه اسكوليلر محله چرنداب مركز استان آذربايجان يعني تبريز.
ودر كوچه جمال آباد همان محله بزرگ شد وبه دبستان رفت. پدرش عزت كارگری فصلی بود
که هرروز به کاری میپرداخت ومادرش، سارا زنی مهربان که پسرانش را به تحصيل وآموزش نصيحت میکرد، در زمانهای که جنگ
حاصلی چون قحطي وگرانی و ناامنی نداشت.
صمد بهرنگي دوره سيكل اول را
در دبيرستان خواند و در پي آن، تحصيلات را در دانشسرا دنبال كرد. دانشسراي
مقدماتي را در 1336 به اتمام رساند و در 18 سالگي شد آقا معلم. بر اساس تعهدي كه
به آموزش وپرورش داده بود براي تدريس روانه روستا هاي آذر شهر شد ويازده سال تمام
در روستاهاي ممقان، خوراقان، قد جهان، گوگان، آخير جان
و .... با عشق وعلاقه به بچههاي ساده و بي آلايش روستايي درس داد و درس گرفت.
صمد گذشته از قصههاي كودكان كه با بهترين نمونههاي ادبيات كودكان دنيا هم
ترازند، مقالههاي زيادي هم نوشتهاست كه در دوران اختناق و سانسور ستم شاهي با
نامهاي مستعار قارانقوش، ص-آرام، چنگيز مراتي، رشيد خلقي و... در برخي از نشريات
آن دوران منتشر ميشد . كندو كاو در مسائل تربيتي، مقاله هاي تربيتي و مجموعه مقالهها و باقي
مقالههاي او به صورت كتاب منتشر شدهاست.
حاصل تلاشهاي خستگي ناپذير
او براي جمع آوري ادبيات شفاهي مردم آذربايجان دفترهاي فولكور است كه تاكنون سه
جلد از آنان منتشر شدهاست. شعر هايي كه از شاعران معاصر فارسي زبان به آذري ترجمه
كرده نمودار قدرت وتسلطاش
به زبان تركي است. تلخون، ماهي سياه كوچولو، افسانه محبت و افسانه هاي آذربايجان
از جمله مهمترين آثار اوست . با اين همه به قول غلامحسين ساعدي:
‹‹شاهكار او زندگيش
بود›› . ماهي
سياه كوچولو پس از ديده برهم نهادن نويسندهاش در نمايشگاه 1969بولون در ايتاليا
ونمايشگاه بي نيال در برانيسلاو چكسلواكي برنده جايزه طلايي شد.
تعهد؛ رشتهي اتصال آثار صمد
ادبيات متعهد در قرن بيستم
مبتني بر نوعي واقعگرايي انتقادي و متاثر از انديشههاي ماركس توصيف شده است.
ادبياتي كه بر آن بود تا از دل كاخها و از ميانهي اشرافيت بلند شود و از اعماق
جامعه سخن بگويد. بي گمان «ماكسيم گوركي» كه از چهرههاي متعهد و موثر اين حوزهي
تعهد اجتماعي است، تاثير بارزي بر ذهن و زبان صمد بهرنگي گذاشت. نقش تعهد در آثار
و زندگي صمد بهرنگي نقشي پيراموني و حاشيهاي نبود، به گونهاي كه در كنار زيبايي
اثر و هنر ادبي، گاهي نيز حرفي زده باشد. متن اساسا در حاشيهي خواست و هدفي كه
مطلقا ناشي از تعهد اجتماعي و رسالت انساني وي بود سامان مييافت. رسالتي مبتني بر
مبارزه براي تغيير و تكثير خود در جامعه.
سارتر می گويد:‹‹نويسنده ملتزم ميداند كه سخن همانا عمل است. مي داندكه
آشكاركردن تغييردادن است. نميتوان آشكار كرد مگر آنكه تصميم بر تغيير دادن گرفت.
نويسنده ملتزم آن روياي ناممكن را از سربه در كردهاست كه نقش بيطرفانه و فارغانهاي
از جامعه واز وضع بشري ترسيم كند. انسان موجودي است كه در برابر هيچ موجودي نمي
تواند بيطرف باشد : حتي خدا .›› و ‹‹از
هر راهی که بدين جا آمده باشيد، ادبيات شمارا به ميدان نبرد میافکند. نوشتن، نوعی
خواستن آزادی است. اگر دست به کار آن شويد ،چه بخواهيد، چه نخواهيد، درگير
وملتزميد››(1). وبه راستی که صمد
وآثارش مصداق چنين سخنی است چرا که صمد در فقر زاده و در سانسور بزرگ
شده
بود وبه خوبی آگاهی داشت که آنچه مسبب اين فقر است نظام طبقاتی حاکم بر جامعه است.
صمد بهرنگي را
بيشتر ما به عنوان نويسندهي قصههاي كودكان ميشناسيم. يا دست بالا به عنوان يك
نويسنده كه با هدف سياسي و به زبان ساده براي بچهها قصه مينوشت اما تأمل و تفكر
در كارهاي صمد و در قصههاي او ما را برآن ميدارد كه از اين حد فراتر برويم.
اويك جامعهشناس تمام عيار است كه به منطق علمي مجهز است. او از درون گود، از
درون طبقه، ازدرون زاغهها و خانههاي گلي و از ميان مردمي كه با آنها زندگي ميكند
و خود او هم يكي از آنهاست با ما سخن ميگويد، او اما پاي خود را از حد يك مفسر و
گزارشگر مسائل و مشكلات و دردها فراتر ميگذارد و براي غلبه برآنها راه حل هم
ارائه ميدهد. منطق او تغيير جهان است، نه تفسير آن.
صمد در زمانهاي مينوشت كه
مرز ميان دو دوره مختلف در تاريخ سياسي واجتماعي ايران بود.
پشت سر او، كودتاي
امپرياليستي 28مرداد 32 و تاخت و تاز فرمانداري تهران و پليس سياسي و قلع و قمع
سازمانهاي سياسي و تبليغات گوش خراش در رابطه با تثبيت و تحكيم رژيم كودتا و
ترويج بيتفاوتي و بيعملي قرار داشت و در پيش رو در برابر تأمل و تفكر در علل
شكست نهضت عظيم ضدامپرياليستي و ضدديكتاتوري سالهاي 32-29 و چارهانديشي و راهيابي
براي غلبه بر جو بيعملي موجود.
صمد يكي
ازهزاران رهرو صادق و صميمي راه سخت و صعب و پرفراز و نشيب تغيير و تحول اجتماعي
بود. اوبه كارواني تعلق داشت كه از نخستين روزپيدايش جامعه طبقاتي و در ستيز با
اين جامعه در جهت براندازي و جايگزيني آن
با يك جامعه بدون بهرهكشي و بدون ستم و آزار به راه افتادهاست.
صمد به عنوان يكي
از پيشتازان جنبش نوين انقلابي روشنفكران ما، كوشيد تا جنبش روشنفكران ما را با
كارگران و دهقانان پيوند دهد. اوبه روستا رفت، صمد در ميان مردم ، درميان تودهها
زيست. فقر، محروميت، ستم طبقاتي، ستم ملي، بيبهداشتي، بيسوادي و گرسنگي آنها
را ديد و خودش هم با اين مسائل دست به گريبان شد. او ميگفت: ‹‹ بايد سرما را
خوب حس كرد تا آنجا كه استخوانهايت بسوزد و آنوقت داد از سرما بزني››. و او ميتوانست
داد از سرما بزند چون سرما مغز استخوانش را ميسوزاند.
صمد كه به قول يكي از
شاگردانش :‹‹خود درددامان رنج، محروميت و ستم پرورش يافت، هر چه بيشتر ميزيست،
با محروميت و ستم بيشتر آشنا ميشد و حس ميكرد كه هيچ وقت نميتواند و نبايد
سرنوشت خود را از سرنوشت مردمي كه كه با آنها زيسته بود جدا كند، همين عدم جدايي
از زحمتكشان از او نويسندهاي ساخت كه براي فقيران بنويسد آن هم با زباني ساده كه
آنها بتوانند نوشتههاي او را و زبان او را بفهمند و اصرار داشت كه تنها اين طبقه
حق خواندن داستانهاي اورا دارند: ‹‹حرفهاي آخر اينكه هيچ بچه عزيز دردانه و
خودپسندي حق ندارد قصه من و اولدوز را بخواند به خصوص بچههاي ثروتمندي كه وقتي
توي ماشين سواريشان مينشينند پز ميدهند و خودشان را يك سروگردن از بچه هاي
ولگرد و فقير كنار خيابانها بالاتر ميبينند و به بچههاي كارگر هم محل نميگذارند.
آقاي بهرنگي خودش گفته كه قصههايش را بيشتر براي همان بچههاي ولگرد و فقير و
كارگر مينويسد.(2)›› .
صمد و آسیبشناسی
نظام آموزشی ایران
كانت
معتقد است كار و وظيفهي معلمي، بيش و پيش از آموختن انديشهها، آموختن انديشيدن
است. آموختن انديشهها بيش از هرچيز، دانشآموز و دانشجو را با جهان ذهني و عرصهي
تخيلات و تحيرات ديگران آشنا ميكند و فهم سنجيدهي شخصي وي را چندان كه درگير
پروسهي انديشيدن وي باشد موجب نميشود. اين سخن البته گسترهي دانش فرد را محدود
به يافتههاي حسي و ادراك شخصي وي نميكند، بلكه دانشهاي آموختني را در اختيار
تحليل و فهم فردي خود قرار ميدهد. در اين ميان دو حوزهي نظرپردازي در برابر صمد
بهرنگي گشوده بود. يكي حوزهاي كه دانشآموز را در آن ميديد و نسبت او را با
محتوياتي كه در اختيارش مينهند، و ديگري حوزهي آموزگاران يا معلمان و نسبت آنها
با كاري كه ميكنند.
صمد بهرنگي خود در طول حيات آموزشياش، منطبق بر متدي كه از كانت
شاهد آورديم و برخلاف واقعيتي كه هر زمان فرصت ميكرد به نقد آن ميپرداخت، رفتار
و عمل ميكرد. در كنار اين عمل آگاهي بخش، همچنان كه گفته شد در آثار و نوشتههايي
از صمد دربارهي نظام آموزشي و دو حوزهي مرتبط با دانشآموز و معلم از سويي و
شرايط و امكانات نامناسب از ديگر سو، نوعي آسيب شناسي آموزشي به خوبي طرح شدهاست.
سيري در آثار و نوشتههاي صمد، ميتواند با وضوح بيشتري اين ادعا را به نمايش
بگذارد.
وی در نامهای به نسیم خاکسار مینویسد: «بچههای دبستانی
روستایی همیشه مشغلهی ذهنی من بودهاند. میدانی، من یازده سال است در دهات
آذربایجان الفبای فارسی گفتهام. همیشه فکر میکردم که روزی بالاخره باید اینها
هم ادبیات خاص خود را داشته باشند و خلاصه کردن «کلیله و دمنه» و ساده کردن «شمسه
و قهقمه» و «مرزبان نامه» و امثالش یا ترجمهی «یاوهی بازار» و «قصر اژدها» و
نظایرش برای اینها ادبیات نمیشود.»(3)
کتاب «کندو کاوی
در مسائل تربیتی ایران» از مهمترین آثار
غیر داستانی صمد بهرنگی است. صمد در این کتاب با نقد روششناسی آموزش و پرورش
و «وارداتی» دانستن آن در ایران، به آسیب
شناسی روش آموزشی و تحلیل محتوای کتابهای فارسی و کتابهای آموزش زبان انگلیسی در
مدارس ایران میپردازد. وی اعتقاد داشت این کتابها که بر اساس فرهنگ و شیوهی
زندگی غربی طراحی شدهاست جوابگوی نیازهای کودکان محروم ایران نیست و با زندگی واقعی آنان بیگانه است. صمد در
اينجا بر نكتهاي مهم و ايرادي اساسي در نظام آموزشي رسمي انگشت ميگذارد. عدم انطباق دنياي نظري و حوزهي
مفاهيم و پنداشتهايي كه به نام درس و آموزش ِ تدوين شده در اختيار دانشآموزان
قرار ميگرفت با واقعيت زندگي آنان كمترين نزديكي را داشت. اين مهم هيچ گاه از
نگاه تيزبين وي دور نبود. تصوير سازي از دنياي كه كمترين شباهت را با واقعيت دانشآموز
دارد، نه تنها تخيلات و تصورات وي را بر پايهي پنداشتي واقعي قرار نميداد، بلكه
عامدا و عالما فرصت نگاه به جهان خويش را از همان ابتدا از دانشآموز ميگيرد. در
چنين ترسيم مشوشي كه نوعي تعليق آگاهي در دوگانهاي نامرتبط را موجب ميشود، ميتوان
بذر هر رشد كنترل شدهاي را پاشيد. اين خط سير را در آثار خود وي از حوزهي ادبيات
داستاني ميتوان پيگيري كرد.
به باور وی: «کتاب درسی نمیتواند
از زندگی دانشآموز جدا باشد، وگرنه نتیجهی خوب نخواهد داد. مثلاً کتابهای قرائت
فارسی را بگیریم. عوض اینکه «اشعار پندیات» خشک و خنک مداحان عصر غزنوی را تو
کتاب پرکنیم و ذهن بچه را بینباریم از هیچ و پوچ، چه عیب دارد که از ترانههای دو
بیتی محلی و متلهای فراوان هر استان استفاده کنیم؟ قضاوت کنید. بچه اینها را به
رغبت میخواند یا آن شعر بیمعنا و بیمزهی کتاب اول را: «شد ابر پاره پاره، چشمک
بزن ستاره...» (یعنی که ستاره «چشمک بزن» شد)»(4)
صمد همچنین با
تحلیل محتوای کتابهای آموزش زبان انگیسی شیوهی زندگیای که در این کتابها توصیف
و آموزش داده میشود را بیگانه با واقعیات زندگی کودکان اقشار محروم جامعه میداند.
«در کتاب زبان انگلیسی سال
هشتم گفتگوها و رفت و آمدهای یک خانوادهی آمریکایی مقیم تهران با یک خانوادهی
اشرافی تهران شرح داده شدهاست. بچهها دربارهی مدرسههای خود صحبت میکنند. از Homeroom بحث میکنند . School bus آنها را میآورد و دم درب
خانه پیاده میکند و از این دست کارها. آداب و رسوم و جشنهای آمریکایی توصیف میشود.
روزهای
تعطیل هر دو خانواده با ماشینهای سواریشان به «پیکنیک» میروند طرفهای جاجرود.
زن و مرد قاطی هم میشوند و Hotdog میخورند که حقیر خود تا دو هفته پیش
آنرا هم ندیدهبودم و مثل منند صدی نود وپنج دبیران انگلیسی – به جرأت میتوانم
بگویم- تمام ایران. باور کنید که یکی از دبیران انگلیسی در یک قصبهی بسیار دور
آذربایجان آن را «سگ گرم» معنا کرده و گفتهبود که آمریکاییها مسیحی و کافرند، سگ
که چیزی نیست، حتی خوک و خر را هم گرم میکنند و میخورند...در قصبهای که افتخارش
در این است که روز عاشورایش را ششصد قمهزن عظمت میبخشد، دانشآموز کلاس هشتم زود
باور می کند که آمریکاییهای مسیحی و کافر راستی راستی سگ را گرم میکنند و میخورند!»(5)
‹‹ديگر وقت آن گذشته است كه ادبيات را محدود كنيم به تبليغ و تلقين
و نصايح خشك بي برو و برگرد. نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر ومادر، حرف
شنوي از بزرگان، سروصدا نكردن درحضور مهمان ...دستگيري از بينوايان به سبك وسياق
بنگاههاي خيريه و مسائلي از اين قبيل كه نتيجه كلي و نهايي همه اينها بي خبر
ماندن كودكان از مسائل بزرگ و حاد و حياتي محيط است.››(6)
با مروری گذرا
به تحلیلهاي صمد بهرنگی در پيرامون روش آموزشی در مدارس ایران و عنایت به متن
تاریخیای که صمد در آن زیست میکرده و امکانات و شرایط آن، هنگامی که در شرایط
حاضر به روش آموزشی (فارسی و انگلیسی) مدارس و آموزشگاهها میپردازیم همانندیهای
زیادی در این روشها مشاهده میشود.
برای نمونه کتابهای زبان
انگلیسی Interchange
که در اکثر موسسات زبان انگلیسی تدریس میشود قابل بررسی است. در این کتابها که
توسط مراکز آکادمیک غرب برای آموزش زبان انگیسی در کشورهای عمدتاً توسعهنایافته
طراحی شدهاست، الگو و شیوهی زندگیای توصیف و آموزش داده
میشود که عمدتاً غرب محور است. گرچه این مسئله را میتوان به انگیزهی زبان
آموزان برای مهاجرت و آشنایی با فرهنگ کشورهای اروپایی و آمریکا ربط داد، اما در
همین چهارچوب معنایی نیز عناصری از فرهنگ غرب آموزش داده میشود که ترویج دهندهی
نوعی فرهنگ کاذب، مصرفی و بازارمحورانه است. برای مثال در دروس این کتابها کمتر
اثری از بیوگرافی مخترعین، مکتشفین، دانشمندان و تحولات فرهنگی، تاریخیای چون
انقلابات و جنبشهای اجتماعی و مدنی دیده میشود و اکثر دروس دربارهی بیوگرافی
خوانندگان و هنرپیشگان سینما و آشنایی با رسم یا سنتی از شیوهی زندگی غربی
است. این سیاست آگاهانه را باید در راستای
«جهانیسازی فرهنگ»ی تلقی کرد که مراکز فکرسازی و ایدئولوژیک جهان توسعهیافته
غالباً از آن به «جهانیشدن فرهنگ» تعبیر میکنند.
در آخرین بخش
«کندو کاوی در مسائل تربیتی ایران»، صمد در فصلی تحت عنوان «زیر میکروسکوپ»، زندگی
کارمندان(به ویژه معلمان) را بررسیای انتقادی میکند. وی قشر کارمندان را «قطعه
گوشت مردهای» میداند که باید زیر میكروسکوپ گذاشته تا مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند.
او ویزگیهای این قشر را چنین برمیشمرد:
«آسان طلبند. هرآنچه آسانتر
بهتر. هرچه مسئولیت آور، نو، عمیق خلاف غریزه و خارج از دایرهی دیدنیها، شنیدنیها
و دانستنیهای آنها باشد بیبو و بیخاصیت است. دور انداختنی است. یا دستکم
نباید به دنبالش رفت. آسایش خانوادگی هدف است. چندر قاز حقوق ماهانه هم کفاف ندهد،
باید زندگی قسطی راه انداخت و آسان و خوشبخت زیست. اصل این است: «سری که درد نمیکند
چرا دستمالش میبندی؟» با این دید است که آنها به دنیا و اجتماع و پدیدههایش مینگرند.»(7)
به دنبال این توصیف معتقد
است برای این قشر مسئولیت پذیری مفهومی ندارد.«هر اتفاقي ميخواهد بيفتد، هر بلايي
ميخواهد نازل شود، هر آدمي ميخواهد سر كار بيايد، در هر صورت آقاي چوخ بختيار(
خيلي خوشبخت) عين خيالش نيست، به شرطي كه زياني به او نرسد، كاري به كارش نداشته
باشند و چيزي از او كم نشود.»(8) اگر آمدهاند و شغل معلمی پذیرفتهاند، نه از
هشیاری بلکه از از سرناچاری است و بیکاری. همیشه در انتظار صوراسرافیل، یعنی آخر
برج، و چه اهمیت دارد که شاگرد چه خواند و چه فهمید و چه اندیشید و چگونه، به آنها
مربوط نیست.
اين بخش از تحليل
صمد به يك تحليل جامعهشناختي – اقتصادي نزديك ميشود. در تحليل وي كارمندان به
طور عام و معلمين به طور خاص، به آن دليل «قطعه گوشت مردهاي» خوانده ميشوند، كه
جداي از عدم مسئوليتپذيري به عنوان يك گرايش شخصي كه بيترديد تحت تاثير
انطباعات ذهني و فرهنگ عمومي نيز بودهاست، به علتي مهم و اساسي ديگري نيز وابستهاند.
عدم تناسب تخصص و علاقه در تقسيم كار اجتماعي كه در آن معلم صرفا براي رفع نياز و
كسب درآمدي كه زندگي او را تامين كند به اين كار مبادرت و اشتغال مييابد، نوعي بيرغبتي
را در كنار عدم مسئوليت پذيري در قبال دانشآموزان و جامعه موجب ميشود. مصرف زدگي
و اهميت آزمندانهي زندگي مادي در كنار اين علل رواني – مادي، وجه مكمل بحث پيش
گفته در باب «جهاني سازي فرهنگ» است كه از آن زمان تاكنون تداوم داشته است. آغاز
رشد و شيوع فرهنگ مصرفگرايي در ميان كارمنداني كه طبقهي متوسط را شامل ميشدند،
صرفا نوعي فرهنگ شبيه سازي با طبقات بالا و در نتيجه پذيرش مصرفگرايي به هر قيمتي
را دامن ميزد. چنين نگاه و تحليلي از سوي صمد بهرنگي در چند دهه پيش، اكنون و در
زمانهي ما نيز شايد با شدتي بيشتر قابل تحقيق و مشاهده باشد.
صمد و ادبیات
کودکان
تا پيش از صمد
چيزي به نام ادبيات كودكان به معناي واقعي و سياسي آن در ايران وجود نداشت. هر آن
چه بود عبارت بود از مطالب صرفاً اخلاقي كتب درسي و يا داستانهاي تمثيلي همچون جن
و پری و كليله ودمنه. صمد نخستين كسي بود كه در حوزه ادبيات كودكان دست به كار
جدي زد و با خلق آثاري در اين حوزه، زمينههاي رشد اين نوع ادبيات را فراهم آورد.
‹‹آيا كودك غيرازيادگرفتن
نظافت واطاعت از بزرگان وحرف شنوي ازآموزگار و ادب چيزديگري لازم ندارد؟ آيا نبايد
به كودك بگوييم كه بيشتر از نصف مردم جهان گرسنهاند و چرا گرسنهاند و راه
برانداختن گرسنگي چيست؟ آيا نبايد درك علمي و درستي از تاريخ وتحولات اجتماعي
بشري به كودك بدهيم؟ چرا دستگيري از بينوايان را تبليغ ميكنيم و هرگز نميگوييم
كه چگونه آن يكي بينوا شد و ديگري ‹‹توانگر››كه سينه جلو بدهد وسهم بسيار ناچيزي
از ثروت خود را به آن باباي بينوا بدهد و منت سرش بگذارد كه آري من مردي خير و
نيكوكارم و هميشه از آدمهاي بيچاره و بدبختي مثل تو دستگيري ميكنم.››(9)
صمد براي خلق
آثار براي كودكان دو نكته را لازم مي داند :1- ادبيات كودكان بايد پلي باشد
ميان دنياي رويايي كودكان با بي خبريها و خيال پردازيهاي رنگآميزي شده و شيرين
كودكانه آن و دنياي واقعي بزرگترها كه مملو از دردها و رنجها وسيهروزيها و تلخيها
است. در اين صورت است كه بچه مي تواند كمك و يار واقعي پدرش در زندگي باشد و
موجود سازنده اي در اجتماع راكد و رو به نابودي.2- بايد جهانبيني دقيقي به بچه
داد. معياري به او داد كه بتواند مسائل گوناگون اخلاقي را در شرايط و موقعيت هاي
اجتماعي كه دائماً در حال تغيير و تحولاند به درستي ارزيابي كند.
دوري جستن از ساختن دنيايي
فانتزي و خيالي وعاري از واقعيت، مشخصه داستانهايي است كه صمد براي كودكان
نگاشتهاست ‹‹اگر ميخواهي داستان بنويسي براي بچهها بايد مواظب باشي
دنياي قشنگ الكي برايشان نسازي››. ‹‹ بچه را بايد از عوامل الكي وسست بنياد
نااميد كرد و بعد اميد دگرگونهاي بر پايه شناخت واقعيتهاي اجتماعي ومبارزه با
آنها را جاي آن اميد اولي گذاشت››.
روز نهم شهريور
1347 پيكر بي جان صمد رادرراه درياي خزر از رود ارس گرفتند. مرگ صمد مردم ما
وجامعه ما را از يكي از بهترين فرزندان، يكي از بهترين آموزگاران و يكي از صميميترين
خدمتگزاران خود محروم ساخت.
براي رسيدن به
آنچه كه صمد برايش زيست و برايش مبارزه كرد كارهاي بسياري هست كه بايد انجام داد.
تا وقتي كه اولدوزها زير دست زن باباهاي ظالم رنج مي كشند. تا وقتي كه خواهر
ياشارها زير كرسي از سرما خشك ميشوند و تا وقتي كه پولادها وصاحبعليها در حسرت
يك دانه هلو آه ميكشند،كار صمد به سرانجام نرسيده است و تا هنگامي كه تاري وردي
و خواهرش به جاي به مدرسه رفتن و درس خواندن زير دست حاجي قلي ها كار ميكنند و تا
هنگامي كه دده ياشارها بيكارند آرمانهاي صمد همچنان در دستور كار دوستداران اوست
وصمد، عمو صمد آنان باقی خواهد ماند.
منابع و مأخذ:
1-
ادبيات چيست؟، ژان پل سارتر، ترجمه ابوالحسن نجفي، مصطفي رحيمي- چاپ زمان
2-صمد
بهرنگي، اولدوز وعروسك سخنگو
3-
نامههای صمد بهرنگی، گردآوری اسد بهرنگی، انتشارات امیرکبیر 1357، ص 15
4-
کندو کاو در مسائل تربیتی ایران، صمد بهرنگی، انتشارات شبگیر، آذر 1336، ص 76
5-
همان، ص 77
6-
صمد بهرنگي، مجموعه مقالات
7-
کندو کاو در مسائل تربیتی ایران، ص 113
8-
مقالهي آقاي چوخ بختيار، 19 مهر 1343
9-
مجموعه مقالات
پیوست: متن زیر بخشی از
مقالهی صمد بهرنگی دربارهی کتاب آوای نوگلان است. اصل مقاله در مجلههای
نگین(اردیبهشت ۱۳۴۷) و راهنمای کتاب(خرداد ۱۳۴۷) چاپ شدهاست. از این متن عناصر
اصلی اندیشهی صمد پیرامون ادبیات کودکان و آسیبشناسی نظام آموزشی در ایران
برداشت میشود.
ادبیات کودکان
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بیبروبرگرد، نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و
مادر، حرفشنوی از بزرگان، سروصدا نکردن در حضور مهمان، سحرخیز باش تا کامروا باشی، بخند تا دنیا
به رویت بخندد، دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق بنگاههای خیریه و مسائلی از
این قبیل که نتیجهی کلی و نهایی همهی آینها بیخبر ماندن کودکان از مسائل بزرگ
و حاد و حیاتی محیط زندگی است.
چرا باید در حالی که برادر بزرگ دلش برای یک نفس آزاد و یک
دم هوای تمیز لک زده، کودک را در پیلهای از «خوشبختی و شادی امید» بیاساس خفه
کنیم؟ بچه را باید از عوامل امیدوارکنندهی الکی و سست بنیاد نا امید کرد و بعد
امید دگرگونهای بر پایهی شناخت واقعیتهای اجتماعی و مبارزه با آنها را جای آن
امید اولی گذاشت.
آیا کودک غیر از یاد گرفتن نظافت و اطاعت از
بزرگان و حرفشنوی از آموزگاران (کدام آموزگار؟) و ادب (کدام ادب؟ ادبی که زورمندان
و طبقهی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟) چیز دیگری لازم ندارد؟
آیا نباید به کودک بگوییم که در مملکت تو هستند
بچههایی که رنگ گوشت و حتی پنیر را ماه به ماه و سال به سال نمی بینند؟ چرا که
عدهی قلیلی دلشان میخواهد همیشه «غاز سرخشده در شراب» سر سفرهشان باشد.
آیا نباید به کودک بگوییم که بیشتر از نصف مردم
جهان گرسنهاند و چرا گرسنه شدهاند و راه برانداختن گرسنگی چیست؟
آیا
نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تحول و تکامل اجتماعات انسانی به کودک بدهیم؟
چرا باید بچه های شستهورفته و بیلکوپیس و بیسروصدا
و مطیع تربیت کنیم؟
مگر قصد
داریم بچهها را بگذاریم پشت ویترین مغازههای لوکس خرازی فروشیهای بالای شهر که
چنین عروسکهای شیکی از آنها درست می کنیم؟
چرا میگوییم دروغگویی بد است؟
چرا میگوییم دزدی بد است؟
چرا میگوییم
اطاعت از پدر و مادر پسندیده است؟
چرا نمیآییم ریشههای پیدایش و رواج و رشد
دروغگویی و دزدی را برای بچهها روشن کنیم؟
کودکان را میآموزیم که راستگو باشند در حالی که زمان،
زمانی است که چشم چپ به چشم راست دروغ میگوید و برادر از برادر در شک است و اگر
راست آنچه را در دل دارد بر زبان بیاورد، چه بسا که بعضی از دردسرها رهایی
نخواهد داشت.
آیا اطاعت از آموزگار و پدر و مادری نایاب و
نفسپرست که هدفشان فقط راحت زیستن و هرچه بیشتر بیدردسر روزگار گذراندن و هرچه
بیشتر پول درآوردن است، کار پسندیدهای است؟
چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ میکنیم و هرگز نمیگوییم
که چگونه آن یکی «بینوا» شد و این یکی «توانگر» که سینه جلو دهد و سهم بسیار
ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا یدهد و منت سرش بگذارد که آری من مردی
خیر و نیکوکارم و همیشه از آدمهای بیچاره و بدبختی مثل تو دستگیری میکنم، البته
این هم محض رضای خداست والا تو خودت آدم نیستی.
اکنون زمان آن است که در ادبیات کودکان به دو
نکته توجه کنیم و اصولا این دو را اساس کار قرار دهیم:نکتهی اول: ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای
رنگین بیخبری و در رویا و خیالهای شیرین کودکی و دنیای تاریک آگاه غرقه در
واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. کودک باید از این پل
بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنیای تاریک بزرگترها برسد.
در این صورت است که بچه میتواند کمک و یار
واقعی پدرش در زندگی باشد و عامل تغییردهندهی مثبتی در اجتماع راکد و هردم
فرورونده. بچه باید بداند که پدرش با چه مکافاتی لقمه نانی به دست میآورد و برادر
بزرگش چه مظلوموار دست و پا میزند و خفه میشود.
آن یکی بچه هم باید بداند که پدرش از چه راههایی
به دوام این روزگار تاریک و این زمستان ساختهی دست آدمها کمک میکند. بچهها را
باید از عوامل «عوامل امیدوار کنندهی سست بنیاد» ناامید کرد. بچهها باید بدانند
که پدرانشان نیز در منجلاب اجتماع غریق دست و پا زنندهای بیش نیستند و چنان که
همهی بچهها به غلط میپندارند، پدرانشان راستس راستی هم از عهدهی همهی کارها
برنمیآیند و زورشان نهایت به زنانشان میرسد.
خلاصهی کلام و نکتهی دوم، باید جهانبینی دقیقی به بچه داد، معیاری به
او داد که بتواند مسائل گوناگون اخلاقی و اجتماعی را در شرایط و موقعیتهای دگرگون
شوندهی دایمی و گوناگون اجتماعی ارزیابی کند.میدانیم که مسائل اخلاقی از چیزهایی
نیستند که ثبات دایمی داشته باشند. آن چه که یک سال پیش خوب بود ممکن است دو سال
بعد بد تلقی شود. کاری که در میان یک قوم یا طبقهی اجتماعی اخلاقی است ممکن است
در میان قوم یا طبقهی دیگری ضداخلاق محسوب شود.
در خانوادهای که پدر همهی درآمد خانواده را صرف عیاشی و
خوشگذرانی و قماربازی میکند، و هیچ اثر تغییردهندهای در اجتماع ندارد و یا سدّ
راه تحول اجتماعی است، بچه ملزم نیست مطیع و راستگو و بیسروصدا باشد و افکار و
عقاید پدر را عینا قبول کند.
ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ «محبت و نوعدوستی
و قناعت» از نوع اخلاق مسیحیت باشد. باید به بچه گفت که به هر آنچه و هرکه ضد
بشری و غیر انسانی و سد راه تکامل تاریخی جامعه است کینه ورزد و این کینه باید در
ادبیات کودکان راه باز کند.تبلیغ اطاعت و نوعدوستی صرف، از جانب کسانی که کفهی
سنگین ترازو مال آنهاست، البته غیرمنتظره نیست اما برای صاحبان کفهی سبک ترازو
هم ارزشی ندارد.
منبع طرح ها:سایت صمد بهرنگی
مجموعه فوق را پیشکش کردم به کودکان کار و
خیابان
تکثیراز جهانگیر
محبی
اشتراک در:
پستها (Atom)