نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

کشف تونلی در مسیر غزه به اسرائیل

کشف تونلی در مسیر غزه به اسرائیل


گفته شده این تونل در عمق تقریبا ۱۵ تا ۱۸ متری زمین حفر شده است
ارتش اسرائیل اعلام کرده که موفق به کشف تونلی به طول بیش از یک و نیم کیلومتر شده که از نوار غزه به خاک این کشور کشیده شده است.
یکی از سخنگویان ارتش اسرائیل گفته است از این تونل که در نزدیکی کیبوتص "عین هاشلوشا" واقع است، برای انجام حملاتی علیه غیرنظامیان اسرائیلی استفاده می‌شده است.
این تونل دوشنبه گذشته پس از آن که ساکنان این مزرعه از شنیدن صداهایی غیر عادی از نواحی مرزی شکایت داشتند، کشف شد.
به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، این تونل از دهکده آبسان در نزدیکی خان یونس در غزه به سمت عین هاشلوشا کشیده شده است.
یکی از سخنگویان ارتش اسرائیل به بی‌بی‌سی گفته که این تونل تقریبا در عمق ۱۵ تا ۱۸ متری زمین حفر شده است.
جنبش حماس که کنترل غزه را در اختیار دارد در واکنش اسرائیل را به "غلو کردن " بیش از حد موضوعات متهم کرده است.
یکی از سخنگویان حماس گفته است اسرائیل با انتشار اخباری در مورد کشف یک تونل در تلاش است تا محاصره غزه و اعمال خشونت مداوم بر این منطقه را توجیه کند.
موشه یعلون، وزیر دفاع اسرائیل گفته است کشف این "تونل ترور نشان می‌دهد که حماس در حال تدارک برای رویایی با اسرائیل و انجام حملات تروریستی بیشتری است".
وزیر دفاع اسرائیل افزوده با توجه به این که از تجهیزات ساختمانی برای حفر این تونل استفاده شده "به همین دلیل من خواستار متوقف کردن انتقال این تجهیزات به نوار غزه شده‌ام."
یکی از گروه‌های حقوق بشری اسرائیل گفته قرار بود که امروز (یکشنبه ۱۳ اکتبر)، ۷۰ کامیون حامل مصالح ساختمانی برای بخش خصوصی و ۶۰ کامیون از این مصالح برای پروژه‌های بشر دوستانه وارد غزه شوند.
محاصره غزه توسط اسرائیل از سال ۲۰۰۷ میلادی یعنی از زمانی که حماس کنترل این منطقه را در اختیار گرفت، شدت یافت.
اما از سال ۲۰۱۰ بتدریج این محدودیت‌ها کاهش یافته بود.


منبع: بی بی سی

ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺍﺳﻨﺎﺩ اختصاص ﺑﻮﺭﺳﻴﻪ وزارت علوم به ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺻﺪﺭﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺮﻳﻌﺘﻰ



روزنامه شرق از «ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺑﻮﺭﺳﻴﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺻﺪﺭﺍﻟﺪﻳﻦ» خبر داده و نوشته است: «روز شنبه تارنمای 
انتخاب اقدام به 

انتشار اسنادی کرد که نشان می‌دهد وزارت علوم اقدام به بورسيه فرزندان صدرالدين شريعتی، رييس سابق 

دانشگاه علامه طباطبايی کرده است.»



روزنامه شرق ضمن انتشار تصاوير دو نامه داخلی وزارت علوم، نوشته است که در اين نامه‌ها، 
«سيدحسام‌الدين شريعتی 

فرزند سيدصدرالدين، و نفيسه‌سادات شريعتی ديگر فرزند سيدصدرالدين معرفی شده‌اند که صلاحيت آنها در 
هيات مرکزی 
جذب اعضای هيات علمی مطرح و صلاحيت عمومی آنها به‌عنوان بورسيه وزارت علوم مورد تاييد قرار گرفته 
است.»

اين روزنامه با اشاره به اينکه انتشار اسناد اختصاص بورسيه دکترای وزارت علوم به فرزندان صدرالدين 
شريعتی 
«حواشی 
تازه‌ای نسبت به نحوه مديريت صدرالدين شريعتی در دانشگاه علامه و کامران دانشجو» در وزارت علوم ايجاد 
کرده است» 
چرا که اين مستندات نشان می‌دهد «صدرالدين شريعتی تنها ظرف حدود دوماه دو فرزند خود نفيسه و حسام 
را به‌عنوان 
بورسيه وزارت علوم درآورده و اقدامات لازم برای عضويت آقازاده وی در دانشگاه علم‌وصنعت نيز انجام شده 
است.»

روزنامه شرق نوشته است که در مقابل، صدرالدين شريعتی ریيس دانشگاه علامه طباطبايی و کامران دانشجو 
وزير علوم 
دولت محمود احمدی نژاد در آخرين روزهای فعاليت خود « ۱۰۵ نفر را به عضويت هيات‌علمی دانشگاه علامه طباطبايی 
درآوردند»؛ «۱۰۵ نفری که در بين آنها نام کسانی همچون محمدحسين صدر، فرزند شهاب‌الدين صدر، مهرداد بذرپاش 
نماينده مجلس، طلوع ملاباشی فرزند محمود ملاباشی معاون دانشجويی کامران دانشجو، مهدی 
صيادشيرازی فرزند علی 
صيادشيرازی و زهره عبدخدايی فرزند محمدهادی عبدخدايی به چشم می‌خورد.»


به گزارش اين روزنامه «در حالی‌که صدها هزار دانشجوی تحصيلات تکميلی و فارغ‌التحصيل از دانشگاه‌ها در 
انتظار عضويت 

در هيات‌علمی به سر می‌برند» اما مدارک و مستندات نشان می‌دهد «طی دولت‌های نهم و دهم 
چندين‌هزارنفر، بدون عبور 
از رقابت کنکور به‌عنوان بورسيه دکترا و پس از آن به‌عنوان عضو هيات علمی پذيرفته شدند.»



روزنامه شرق با اشاره به دو گفت‌وگوی صدرالدين شريعتی در هفته‌های اخير با روزنامه کيهان، نوشته است: 
«رييس

دانشگاه علامه طباطبايی بيشترين خبرسازی را برای تخريب دولت انجام داده است و تعداد زيادی از استادان 
محترم 

دانشگاه علامه را متهم به مفاسد اخلاقی کرده است.»

صدرالدين شريعتی روحانی تندرو که در دولت محمود احمدی نژاد به رياست دانشگاه علامه طباطبايی منصوب 

شد طی 

دوره هشت ساله رياست‌اش شماری از دانشجويان اين دانشگاه را از تحصيل محروم کرد و شماری از استادان 
را نيز با 

اخراج يا بازنشستکی اجباری از تدريس محروم کرد.


جعفر توفيقی سرپرست وزارت علوم در دولت حسن روحانی با انتصاب حسين سليمی به رياست دانشگاه 
علامه طباطبايی 
به رياست هشت ساله صدرالدين شريعتی بر اين دانشگاه پايان داد.

B'Tselem - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories







B'Tselem - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories










Photo: M.H., resident of Husan, 14 at the time of arrest
Illustration: conor_conmike12
On Wednesday, 2 Oct. 2013, Hamas authorities in the Gaza Strip executed Hani 'Alayan, 27. 'Alayan was sentenced to death in 2012 for two counts of murder, one of them committed while he was a minor. His sentence was upheld in appeal on 12 July 2013. Since Hamas seized control of Gaza, 16 people have been executed. B’Tselem condemns the use of capital punishment, which is both immoral and a grave violation of human rights. The state may not take a person’s life and violate that person’s right to life as a punitive measure, even if it is ostensibly for the purpose of law enforcement.
Residents of Khallet Makhul next to their demolished houses. Photo: Atef Abu a-Rub, B'Tselem, 16 September 2013.
On 16 Sept. 2013 the Civil Admin. demolished all structures of Khallet Makhul, a Bedouin community. For over a week, the military kept the residents from erecting any shelter. On 24 Sept. Adv. Tawfiq Jabareen applied on behalf of the residents to the HCJ, which issued an interim injunction on expulsion or demolition of homes, pending a ruling. The residents have since erected tents, some which the military has demolished–contrary to the injunction, leading Adv. Jabareen to apply to the State Attorney’s Office. On 6 Oct., 11 tents were on-site.
The roadblock at the main entrance to Beitin. Photo: Iyad Hadad, B'Tselem, 4 October 2012.
Until the second intifada, Beitin was a thriving commercial center because of its proximity to al-Birah and Ramallah. But economic and social activity in the village has declined after the military blocked off its main entrances, leaving only a long and winding access road open. In April 2013, Israeli human rights organization HaMoked requested that the military open the DCO checkpoint on the road between Beitin and al-Birah, which serves only VIP pass holders and members of international organizations to all Palestinians. No response has been received to date.
Bassem Abu Rahmeh. Still from video by David Reeb.
4 and 1/2 years after Bassem Abu Rahmeh, 30, was killed when struck in the chest by a tear-gas grenade fired directly at him from close range, the state announced it is closing the case for lack of evidence. The announcement was made further to a High Court petition by Bassem’s mother, demanding an investigation into the killing of her son in April 2009 during a demonstration against the Separation Barrier in Bil’in. Three video segments prove that Abu Rahmeh was east of the barrier, did not act violently, and did not endanger the soldiers.
Halimah Abu ‘Aram, resident of Khirbet al-Majaz in the Southern Hebron Hills.
On September 2, 2013 the High Court of Justice (Court President Asher Grunis and Justices Hanan Meltzer and Daphne Barak-Erez) held the first hearing in the renewed petitions against the forced eviction of 1,000 residents of the area known as Firing Zone 918 in the South Hebron Hills. At the close of the hearing the Justices suggested that the parties enter a mediation process in order to reach a mutually agreeable settlement. Read more on ACRI's website.
A Palestinian boy watches a funeral at Qalandiya Refugee Camp near the West Bank city of Ramallah August 26, 2013. Photo: Mohamad Torokman, Reuters.
According to B’Tselem’s initial investigation into the incident that took place this morning (26 August) in which three Palestinians were killed by Israeli security forces’ fire in Qalandiya Refugee Camp, it appears that the stone-throwing was more massive today as the security forces remained in the camp until around 6:45 A.M., a busy hour on the street as the Palestinian school year started yesterday. Today’s harsh consequences cast doubt on their judgment in ordering the mission, and on the degree to which the force was prepared in advance. An investigation into the incident must be opened immediately to examine these issues.
M.H., resident of Husan, 14 at the time of his arrest
Since Nov. 2009, B’Tselem has received testimonies from dozens of Palestinian minors alleging that they were subjected to threats and violence, sometimes amounting to torture, under interrogation at the Gush Etzion police station. They claimed that the violence was used in order to force them into confessing to alleged offenses, mostly stone-throwing. Given the severity of these claims, the DIP and the Israel Police must examine the issue systemically, and not make do with the investigations opened into several particular cases following B’Tselem’s complaints. If the claims are substantiated, they must take immediate action to stop the illegal conduct and take legal and administrative measures against those responsible.
Preparing for evitcion in Tel-'Adasa. Photo: Matan Mizrahi, B'Tselem, 25.8.13
On 19 Aug. 2013, Israeli authorities demolished all the homes of the Bedouin community of Tal ‘Adasa, north of Jerusalem, and gave them ten days to leave the spot. The community is being forced to relocate elsewhere in the West Bank, outside the municipal boundaries of Jerusalem, although they have lived in the area since the 1950s, albeit never registering as East Jerusalem residents. As no housing alternative has been found for the entire community, its 40-odd members and their flocks will have to split up for the near future.
Residents in East Jerusalem. Illustrative Photo: Ammar Awad, Rueters.
Palestinian residents of East Jerusalem are classed as “permanent residents”, a status usually accorded to foreign nationals wishing to live in Israel and which can be revoked relatively easily. Indeed, since 1967, Israel has revoked the permanent residency status of over 14,000 Palestinian residents of East Jerusalem. The revocation was part of a politically-driven policy aimed at maintaining the “demographic balance” of a Jewish majority in Jerusalem, by increasing the number of Jewish residents and minimizing the number of Palestinian residents. Most Palestinian residents of Jerusalem have no legal status anywhere else in the world. Consequently, Palestinians whose status is revoked on grounds of having lived – or having allegedly lived – at least seven years abroad or elsewhere in the West Bank, are left with no legal status whatsoever. Status revocation also means that they must relocate to places outside of East Jerusalem or else remain in it illegally. In contrast, Jewish citizens of Israel will not lose their legal status even if they live outside of Jerusalem for many years.
Illustration: Noam Rabinovich, B'Tselem
40,000 to 50,000 individuals currently live in the Gaza Strip without ID cards recognized by Israel, nor do they have any official status elsewhere in the world. Some of them were born in the Gaza Strip but were never recognized as residents by Israel: some fled the Gaza Strip during the 1967 war, or left Gaza for various reasons after 1967 and later returned. A small number were born in the Gaza Strip and have never left it, but do not have ID cards for various reasons. Israel, which still controls the Palestinian Population Registry, must allow all stateless individuals in Gaza to obtain status.

رئیس بانک جهانی: آمریکا فقط چند روز با فاجعه اقتصادی فاصله دارد

رئیس بانک جهانی: آمریکا فقط چند روز با فاجعه اقتصادی فاصله دارد

جیم یونگ کیم، رئیس بانک جهانی، از دولت آمریکا و حزب جمهوری‌خواه این کشور خواست، هرچه زودتر به بحران بودجه در ایالات متحده پایان دهند. وی هشدار داد، این بحران تا چند روز دیگر می‌تواند به فاجعه اقتصادی جهانی منجر شود.
جهانیان با بی‌صبری و نگرانی به مناقشه میان دولت آمریکا و حزب جمهوری‌خواه پیرامون تصویب بودجه این کشور چشم دوخته‌اند و خواستار پایان دادن هرچه سریع‌تر به این بحران هستند.
جیم یونگ کیم، رئیس بانک جهانی، در رابطه با پیامدهای فاجعه‌بار این بحران برای اقتصاد جهانی، روز جمعه گذشته (۱۱ اکتبر) گفته است: «ما فقط پنج روز با یک لحظه‌ی بسیار خطرناک فاصله داریم.»
به گزارش خبرگزاری رویترز، جیم یونگ کیم به هشدار گفته است که اگر تا روز پنجشنبه آینده (۱۷ اکتبر) طرفین مناقشه در آمریکا نتوانند به توافق برسند، افزایش نرخ بهره اقتصاد جهانی را تهدید خواهد کرد و این امر بی‌اعتمادی اقتصادی و کاهش نرخ رشد را در پی خواهد داشت.
از نظر رئیس بانک جهانی، این امر نه تنها برای کشورهای در حال رشد فاجعه‌‌بار است، بلکه کشورهای صنعتی نیز از پیامدهای سنگین آن در امان نخواهند بود.
پیشتر وزیران امور دارایی کشورهای عضو گروه ۲۰ و صندوق بین‌المللی پول هشدار داده بودند که طرفین مناقشه در واشنگتن باید به موقع به توافق برسند تا مانع از گسترش این بحران به اقتصاد جهانی شوند.
در پی مخالفت محافظه‌کاران تندرو به رهبری جناح "تی پارتی" جمهوری‌خواهان در مجلس نمایندگان با لایحه بودجه دولت اوباما، از اول اکتبر بدین سو اغلب نهادهای دولتی ایالات متحده تعطیل اعلام شدند. در پی آن دولت اوباما مجبور شد بیش از ۷۰۰ هزار کارمند دولت را به مرخصی بدون حقوق بفرستد.
از نظر کارشناسان و سیاستمداران آمریکا، جناح افراطی حزب جمهوری‌خواه به رهبری "تی پارتی"، دولت را به گروگان گرفته تا باراک اوباما از اجرای قانون بیمه و خدمات درمانی صرف‌نظر کند.
جناح راست‌گرای "تی پارتی" در میان جمهوری‌خواهان، مخالف هرگونه دخالت دولت در امور اجتماعی است. این حزب از سوی محافل بسیار ثروتمند ایالات متحده حمایت می‌شود.
در صورتی که طی چند روز آینده توافقی میان حزب دمکرات و جمهوری‌خواه آمریکا در مناقشه بر سر تصویب بودجه دولت حاصل نشود، این تهدید وجود دارد که اقتصاد ملی آمریکا از ۱۷ اکتبر (۲۵ مهر) اعتبار مالی خود را از دست بدهد.
جک لیو، وزیر امور دارایی آمریکا، در برابر یک کمیسیون صندوق بین‌المللی پول اعتراف کرد که حیثیت آمریکا به عنوان "جزیره مطمئن" مالی جهان در خطر است.
ولفگانگ شویبله، وزیر امور دارایی آلمان، روز شنبه (۱۲ اکتبر) در حاشیه اجلاس وزیران دارایی کشورهای گروه ۲۰ در واشنگتن ابراز امیدواری کرد که این اختلاف طی روزهای آتی برطرف شود. وی پیش از این گفته بود که عدم توان بازپرداخت بدهی‌ها توسط دولت ایالات متحده در واقع "غیرقابل تصور" است و پیامدهای آن را "به دشواری می‌توان محاسبه کرد".


منبع: دویچه‌وله
کلید حسن روحانی و مک فارلین
فرزانه روستایی

چهل سال پیش ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا در اقدامی استثنایی و بدون اعلام قبلی وارد پکن شد و بی هیچ مقدمه ای به حدود سه دهه تنش بین جمهوری خلق چین و آمریکا پایان داد و بیش از همه روس ها را شوکه کرد. ابتکار حسن روحانی رئیس جمهور برای برقراری تماس بین رهبران دو کشور را شاید بتوان با سفر نیکسون به چین مقایسه کرد. چین با پذیرایی از نیکسون بنیان های یک چین مدرن را پی ریزی کرد در حالی که برقراری رابطه ایران و آمریکا می تواند زمینه سازتغییر سرنوشت غرب آسیا و منطقه خلیج فارس بر اساس منافع ایران شود. اهمیت این ابتکار از این نگاه بسیار ارزشمند است که ایران را به جایگاه اصلی خودش باز می گرداند که اکنون دولت ترکیه و عربستان سعودی آن را اشغال کرده اند.
اوباما رئیس جمهور آمریکا در جریان سخنرانی اخیر در مجمع عمومی سازمان ملل تاکید کرد که حل بحران هسته ای ایران و نیز مذاکرات صلح خاورمیانه اولویت های سیاست خارجی دولت او هستند. این در حالی است که موضوع صلح خاورمیانه با لجاجت های اسراییل، پیر شدن جمعیت انقلابی فلسطین، بهارعربی، و تغییر رژیم برخی از کشورهان مهم منطقه به امری محال تبدیل شده است اما پرونده هسته ای ایران و رابطه با آمریکا مهمترین اولویتی است که منطقه خاورمیانه با آن مواجه است.
طی چند سال گذشته نخست وزیر اسراییل آن چنان درهر مناسبتی از تهدید ایران صحبت کرده است که گویی بحرانی به نام آینده فلسطینی ها وجود ندارد. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل امسال نیز سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل را به ایران اختصاص داد و علیه ایران نقاشی کرد. او چند روز پس از بازگشت روحانی از نیویورک نیز راهی امریکا شد و دیداری فوری با اوباما داشت تا تاثیر دیپلماسی ایران را خنثی و با فعال کردن لابی یهودی هوادار اسراییل کاخ سفید را از تاثیر تماس تلفنی روحانی اوباما پاک کند.
دامنه تحولات داخلی پس از تنش زدایی احتمالی از روابط ایران و آمریکا چنان گسترده است که لازم است طرف ایرانی همه محاسبه ها و احتمال های داخلی و خارجی را مورد مطالعه دقیق قرار دهد تا این روند مانند سابق به ضد خودش تبدیل نشود. وارد شدن به برخی از روند ها بازیگر سیاسی را درگیر پیامد های برگشت ناپذیر می کند. برای مثال طرح موضوع تنش زدایی با آمریکا در کنار پرونده هسته ای ایران از آن روند هایی است که در صورت به ثمر رسیدن تغییرات مهمی را در ساختار سیاسی اقتصادی ایران و سپس روابط نظامی-امنیتی خاورمیانه به وجود می آورد. اما ناکامی و بدیهی اندیشی پیرامون موضوع نیز ممکن است دوباره عواقب برگشت ناپذیری را بر جامعه ایران تحمیل کند و جناح های افراطی مشکوک را پس از حذف اصلاح طلبان بر مردم مسلط سازد.
پرونده رابطه با ایران در آمریکا
اساسا برقراری رابطه ایران و آمریکا یکی از جنجالی ترین و تاثیر گذارترین پرونده های معطل مانده در وزارت خارجه آمریکاست که بارها باز و بسته شده و کسانی که درگیر آن بودند هزینه های سنگینی را پرداخته اند. وزارت دادگستری آمریکا و کمیسیون های تحقیق سنا و کنگره نیز سوابق مفصلی از پیگردهای قضایی کسانی دارد که درگیر پرونده رابطه ایران و آمریکا بوده اند. سفر رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان به تهران در سال ۱۳۶۶ جنجالی ترین تلاشی است که برای برقراری رابطه دو کشور صورت گرفت. در سوم نوامبر ۱۹۸۶ روزنامه لبنانی الشراع به نقل از یک منبع موثق از داخل ایران اعلام کرد که یک هیات عالیرتبه آمریکایی به ریاست رابرت مک فارلین مشاور امنیتی ریگان به ایران سفر کرده و با تحویل یک محموله موشک ضد تانک تاو و قطعات ضد هوایی هاوک خواستار گشایش روابط دو کشور و وساطت ایران برای آزادی گروگان های امریکایی در لبنان شده است. این خبر پتکی بود که برای چند روزی همه دوائر اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و خود کاخ سفید را گیج و مبهوت کرد. بزودی ابتکار سفر مک فارلین به تهران و مذاکره با مقام های ایرانی به یک رسوایی برای رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا منجر شد. رونالد ریگان در ۱۳ نوامبر ۱۹۸۶ در اولین سخنرانی تلویزیونی خود سفر مشاور امنیتی کاخ سفید به تهران را تایید وبا این اقدام کنگره آمریکا را متعجب کرد. ریگان تاکید کرد قصد داشتیم با این ابتکار رابطه مسالمت آمیزی با ایران داشته باشیم و تهران نیز از نفوذ خود برای آزادی گرو گان ها در لبنان استفاده کند. ریگان با تاکید به مردم آمریکا اطمینان داد که برای آزادی گرو گان ها با ایران هیچ معامله تسلیحاتی انجام نشده است.
ماجرای سفر مک فارلین همه دوائر نظامی و امنیتی آمریکا را درگیر کرد و بزودی با وصل شدن به شورشیان ضد ساندنیست نیکاراگوئه به پرونده ایران- کنترا شهرت یافت. از قضا یک هواپیمای باری که برای شورشیان نیکاراگوئه اسلحه می برد هدف قرار گرفت و تنها کسی که پس ار سقوط زنده ماند یک مامور سیا بود که بعدا در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد سیا به کنتراها کمک تسایحاتی می کند. بتدریج از اسناد و اطلاعاتی که مورد تحقیق قرار گرفت معلوم شد که آمریکا از سود فروش اسلحه به ایران به شورشیان نیکاراگوئه کمک تسلیحاتی کرده است در حالی که کنگره با تصویب لایحه ای همه دوائر آمریکا را از فروش تسلیحات به هر دو ایران و شورشیان نیکاراگوئه ممنوع کرده بود.
این معامله های تسلیحاتی همگی با امضای ریگان انجام شده بود اما در جریان تحقیق معلوم شد همه نسخه های سندی که ریگان امضا کرده بود از بایگانی کاخ سفید تاپدید شده است. بتدریج از میان اسنادی که مشاوران امنیتی ریگان فرصت نابود کردن آن را نداشتند ردی از یک موش و گربه بازی بین ایران و آمریکا و جهاد اسلامی لبنان پیدا شد: یعنی، برای حدود دو سال جهاد اسلامی آمریکایی ها را در لبنان گرو گان می گرفتند (بخوانید به سفارش ایران)، ایرانی ها با درخواست آمریکا از جهادی می خواستند تا گرو گان های آمریکایی را آزاد کنند و در ازای این وساطت از آمریکا موشک ضد تانک تاو و موشک ضد هوایی هاوک دریافت می کردند. جالب اینکه برخی از این تسلیحات را که نقش مهمی در جنگ بر عهده داشتند از اسراییل به ایران تحویل داده می شد.
با ادامه تحقیق از سوی کنگره و اسناد جدیدی که کشف شد رونالد ریگان چند ماه بعد برای دومین بار در تلویزیون ظاهر شد و با لحنی شبیه به عذر خواهی اعلام کرد که ما قرار نبود در ازای آزادی گروگان ها به ایران اسلحه بفروشیم یا از درآمد فروش سلاح به ایران شورشیان نیکاراگوئه را مسلح کنیم اما الان می بینم همین اتفاق اقتاده است و مسئولیت آن را می پذیرم. ریگان همچنین سناتور جان تاور را به ریاست کمیسیونی مشهور منصوب کرد که مسئول رسیدگی به پرونده ایران کنترا گردید. در جریان تحقیق معلوم شد اسناد بسیاری نابود شده، بسیاری از شهادت هایی که در دادگاه و در نزد کنگره داده شده دروغ بوده و متهمان از ترس محکومیت های سنگین همه ماجرا را افشا نکرده اند.
جنجال پرونده برقراری رابطه آمریکا با ایران یا ایران - کنترا به محکومیت 12 مقام ارشد امریکا از جمله رئیس سیا، وزیر دفاع، مشاوران امنیتی ریگان، اعضای شورای امنیت ملی و بعضا منشی های مقام های ارشد دولت آمریکا در کاخ سفید منجر شد که در نابودی اسناد این رسوایی دست داشتند. کلا در تاریخ آمریکا سه دروغ سه رئیس جمهور از شهرت قابل توجهی برخوردارند. دروغ نیکسون در ارتباط با افتضاح واترگیت، دروغ کلینتون در ارتباط با روابط نامشروع با مونیکا لوینسکی کارآموز کاخ سفید و همچنین دروغ رونالد ریگان به مردم آمریکا در ارتباط با پرونده ایران کنترا. ریگان در این سخنرانی که از اتاق بیضی دفتر کار رئیس جمهور در کاخ سفید انجام می شد اعتراف کرد اینکه در سخنرانی قبلی گفته است در قبال آزادی گرو گان ها به ایران اسلحه نفروخته صحت نداشته است.
پرونده رابطه با آمریکا در ایران
طوفانی که پرونده ایران- کنترا در آمریکا به راه انداخت ایران را شدیدتر درنوردید زیرا تغییری اساسی در ساختار قدرت در ایران به وجود آورد و اندرونی بیت رهبر و جانشین رهبر ایران را تکاند. این تغییر منجر به قربانی شدن و خلع آیت الله حسینعلی منتظری از جانشینی رهبری و زمینه ساز برخی تسویه حساب های تاریخی معطل مانده و ادامه جنگ قدرت در روحانیت سیاسی آن زمان شد که به ترتیبی هنوز ادامه دارد. وقتی روزنامه الشراع لبنان در 3 نوامبر ۱۹۸۶ خبر داد که 6 ماه پیش هیاتی آمریکایی به ریاست مک فارلین به ایران سفر کرده و مذاکرات بسیار حساسی را با مقام های ایرانی انجام داده است ردیابی خبر به دستگیری سید مهدی هاشمی و جوانه زدن تخم اختلاف بین رهبر ایران و آیت الله منتظری منجر شد. سید مهدی مسئول نهضت های آزادیبخش سپاه بود. یعنی دقیقا همان کسی که دوائر اطلاعاتی آمریکایی احتمال می دادند سرنخ ایرانی مرتبط با جریان گروگان گیری ها در لبنان باشد.
بزودی معلوم شد هیات آمریکایی که برای مذاکره وارد تهران شد متشکل بوده از رابرت مک فارلین مشاور امنیتی ریگان، اولیور نورث مشاور امنیتی، جورج کیو از مقامات شورای امنیت ملی، هوارد تیچرمسئول تحویل پول به شورشیان کنترا، و امیرام نیر از ماموران سرویس امنیتی اسرائیل موساد. هاشمی رفستجانی رئیس مجلس ایران در نماز جمعه خبر سفر مک فارلین به تهران را تایید و جزییاتی از آن را افشا کرد اما نگفت یا نمی دانست که یکی از همراهان مک فارلین در این سفر یک مامور عالیرتبه موساد بوده که درهفت دور مذاکره با مقام های ایرانی حضور داشته است. دولت اسرائیل که طی حدود یک سال گذشته در آن شرائط بسیار حساس جنگ ایران و عراق با مجوز آمریکا درگیر ارسال سلاح به ایران شده بود با وسواس بسیار همه فعل و انفعال های روابط ایران و آمریکا را رصد می کرد و نگران بود هیچ بخشی از آن از نگاه اسراییل پنهان نماند.
تیم مک فارلین در جریان این سفر با یک هواپیمای باربری ایرلندی و با پاسپورت های جعلی ایرلندی وارد ایران شد. وی یک کتاب انجیل و کیکی به شکل کلید ونامه ای با دست خط ریگان برای رهبر ایران همراه داشت که با استناد به آیاتی از انجیل خواستار گشایش روابط آمریکا با ایران شده بود. هیات آمریکایی در جریان این سفر 5 روزه به تهران 7 دور مذاکره با مقام های ایرانی داشتند. هیچ یک از مقام های ارشد سیاسی ایرانی در این مذاکرات شرکت نداشتند و بیشتر مذاکرات با شرکت افراد درجه دو و سه سپاه انجام شد.
نیویورک تایمز بعدا افشا کرد که آمریکایی ها از یک سال و نیم پیش به تهران اسلحه می فروخته اند و ایرانی ها طی حدود یک سال و نیم پنج محموله ۵۰۰ تایی موشک ضد تانک تاو (در مجموع ۲۵۱۲ موشک) و سه محموله قطعات موشک ضد هوایی هاوک از آمریکا تحویل گرفتند که تاریخ مصرف همه آنها گذشته بود و عملا باید از ردیف تسلیحاتی خارج و دور ریخته می شدند. زمان بندی آغاز فروش سلاح به ایران (20 اوت ۱۹۸۶ تا ۲۸ اکتبر ۱۹۸۶) نشان می دهد که از شش ماه پیش از عملیات والفجر تا تثبیت اشغال فاو، یعنی برای 13 ماه این روند ادامه داشته است. یعنی کل عملیات والفجر ۸ و تصرف فاو که طی آن ۶۰۰ تانک و ۴۰ هواپیما و ۵۰هزار نیروی عراقی نابود شد و نیروهای ارتش و سپاه برای ۷۰ شبانه روز در برابر پاتک عراقی ها ایستادگی کردند همه و همه با کمک سلاح هایی انجام شد که ایران در آن مقطع حساس از آمریکا دریافت می کرد. به خصوص پدافند هوایی ایران با استفاده از موشک های ضد هوایی هاوک که قطعات یدکی آن را از آمریکا دریافت کرده بود نیروی هوایی عراق را کاملا زمین گیر کرد. در این عملیات ارتباط عراق با خلیج فارس و دریای آزاد قطع شد و زمینه ساز شکل گیری معادلات جدیدی در جنگ ایران و عراق شد.
اینکه چه کسانی رابطه و معامله های پنهانی بین ایران و آمریکا را افشا کرد تا ادامه پیدا نکند موضوعی است که به اندازه خود سفر مک فارلین از اهمیت برخوردار است. اما بعید نیست اگر خبر سفر مک فارلین به ایران از سوی سید مهدی هاشمی و دفتر آیت الله منتظری درز نمی کرد و ایران برای یکی دو سال دیگر به صورت مخفی از آمریکا سلاح دریافت می کرد شاید جنگ با عراق به سرنوشت دیگری دچار می شد که منافع ایران را بیشتر تامین می کرد. اما همان محاکمه هایی که در آمریکا به راه افتاد به نحوی کودتایی در ایران جریان یافت.
دامنه تحولات و تسویه حساب هایی که پیرو سفر مک فارلین در ایران رخ داد از آمریکا بسیار بیشتر بود. در جریان محاکمه های پس از افشای خبر سفر مک فارلین به ایران سید مهدی هاشمی برادر داماد آقای منتطری و نیز امید نجف آبادی خواهرزاده آقای منتظری اعدام شدند. مهدی هاشمی به اتهام قتلی که در زمان شاه یک بار برایش محاکمه و بعد آزاد شده بود به جوخه اعدام سپرده شد. در خبر رسانی پیرامون اعدام او اشاره ای به افشای خبر سفر مک فارلین نبود. امید نجف آبادی هم به اتهام بی اساس لواط اعدام شد. در واقع اتهام اصلی او این بود که از طریق منوچهرقربانی فر به اطلاعات فوق حساس روابط پنهانی چهار یا پنج نفر اصلی کشور و مغازله با آمریکا دست یافته بود و کپی اسناد آنها را به دفتر آقای منتظری رسانده بود. یک علت مهم که امید نجف آبادی را نسبت به این ارتباطات حساس کرد این بود که از دلال های بین المللی اسلحه می شنید که آمریکایی ها دارند روی خلع دایی او از جانشینی رهبری ایران کار می کنند و این امر یک جورهایی ارتباطاتی با فروش اسلحه به ایران دارد. او معنی و ارتباط این اخبار را با هم نمی فهمید ولی کپی اسناد را در اختیار آیت الله منتظری قرارداد. ارتباط با آمریکایی ها به قدری مخفیانه بود که حتی میرحسین موسوی نخست وزیر هم در جریان آن قرار نگرقته بود اما به نظر می رسید آقای خمینی در جریان همه یا بخش هایی از آن قرار داشته است. جالب اینکه قربانی فراز دوستان صمیمی و قدیمی امید نجف آبادی بود که قبل از انقلاب با هم کتاب تحریرالوسیله و حکومت اسلامی چاپ می کردند اما بعدا دلال اسلحه شد موشک ضد تانک و ضد هوایی معامله می کرد و از طریق امید نجف آبادی روابطی هم با دفتر آقای منتظری داشت.
آقای منتظری در خاطرات خود نوشته که اعدام سید مهدی و امید نجف ابادی پیام و چراغ سبز حکومت ایران به آمریکایی هابود که افراطی های مانع روابط دو کشور را از سر راه برداشتیم.
اما ظاهرا قضایا از این هم پیچیده تر بوده و خود دولت ایران هم بازی خورد. زیرا با انجام اعدام ها و حذف منتظری اقداماتی انجام شد که احتمالا بخشی از طرح فروش سلاح و نزدیکی به ایران بود. بر اساس این نگاه، یک هدف اصلی برقراری ارتباط با ایران در آن مقطع حساس از میان بردن تندروهای حکومت ایران بود که غرب نگران بود بعد از فوت آیت الله خمینی بر ایران مسلط شوند. در این سال های حساس جنگ، رهبر ایران ماههای آخر عمر خود را می گذراند و نگرانی از اینکه با جانشینی آقای منتظری یک جناح افراطی تندرو و بی انعطاف بر ایران حاکم شوند در آمریکا و اسرائیل جدی بود. بر اساس تحلیل سیا و دستگاههای امنیتی اسرائیل، از میان جریانات داخلی ایران اطرافیان آقای خمینی از جمله طیف هاشمی خامنه ای و سید احمد رهبران میانه رو ایران بودند ولی اطرافیان آقای منتظری افراطی و تندروهایی بودند که بهتر بود قبل از مرگ آیت الله خمینی از سیستم ایران حذف شوند. باید بر این نکته تاکید کرد که آمریکایی ها در جریان ارسال اسلحه به ایران نزدیک شدند و با سفر مک فارلین صداقت خود را نشان دادند،اما هم زمان به فعل و انفعال های درون بیت منتظری و آقای خمینی هم راه یافتند.
اسراییل از طریق نماینده ویژه خود امیرام نیر درهمراهی مک فارلین به تهران در جریان همه جزییات روابط پنهانی و معامله های تسلیحاتی ایران و آمریکا قرار داشت. شاید بتوان گفت تقریبا تردیدی وجود ندارد که به احتمال زیاد این اسراییلی ها بودند که بازی۱۳ ماهه روابط پنهانی ایران و امریکا در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷) را در دقیق ترین زمان لو دادند وهمه چیز را برهم زدند. یعنی اسرائیل با درز خبر سفر مک فارلین به تهران آمریکایی ها را چنان به جان هم انداختند که برای همیشه دور روابط با ایران خط قرمز بکشند. در ایران هم تسویه حسابی را سبب شدند که کینه آن هرگز از روابط داخلی ایران پاک نشد و آیت الله منتظری تقریبا تا آخر عمر در حصر خانگی و بازداشت بود. هدف اصلی اسراییل از هدایت این بحران تامین منافع درازمدت اسراییل بود که با آشتی تهران و کاخ سفید در معرض خطر جدی قرار می گرفت.
از ۲۰ سال پیش تاکنون بازی اسرائیل در روابط ایران و آمریکا هنوز تغییر نکرده است و ادامه دارد. عادی سازی روابط ایران و آمریکا منجر به این می شود که اهمیت استراتژیک اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا بشدت کاهش یابد. طی ۶۰ سال گذشته تل آویو با تبلیغ بر اینکه از سوی اعراب و بعدا از سوی ایران تهدید می شود از آمریکا صدها میلیارد دلار کمک نظامی و اقتصادی، پشتیبانی اطلاعاتی و حمایت بین المللی دریافت کرده است. در صورت عادی شدن روابط ایران و آمریکا ادامه این کمک ها یا حداقل ادامه آن در سطح قبلی دیگر قابل توجیه نیست.
نقطه مقابل نقش اسرائیل در آمریکا، بازی روزنامه کیهان و طیف حسین شریعتمدار و بسیج دانشجویی در ایران است که در صورت عادی شدن روابط ایران و آمریکا دوران آنها هم به پایان می رسد. بنابراین اگر دولت حسن روحانی و جریان اصلاح طلبی در تلاش است تا در راستای تامین منافع ملی از روابط ایران و آمریکا تنش زدایی شود کم نیستند طیف هایی که برشتگی نان آنان از ادامه یافتن تنش در سیاست خارجی و نیز ادامه تحریم ها تامین می شود. زیرا هنگامی که جامعه ایران با امنیت اقتصادی به آرامش و ثبات دست یافت و استرس سیاسی روانی از زندگی مردم حذف شد دیگر جایی برای امثال برادر حسین و روزنامه کیهان باقی نخواهد ماند. برعکس در صورتی که همه ملاحظات لازم مورد مطالعه قرار نگیرد آنگاه باید منتظر شد که به جای پرتاب لنگه کفش به شخص رئیس جمهور برادران شلیک کنند با بمب کار بگذارند.
یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲


منبع: روزآنلاین

رجمه س. حاتملوی:مردم خسته شده اند مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگل1 با وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش

رجمه س. حاتملوی:مردم خسته شده اند


مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگل1 با وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش


توضیح مترجم:
کشور ایالات متحده ی آمریکا روزهای سختی را می گذراند. هرج و مرج حاکم بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعه – بخصوص رویدادهای چند روزه ی اخیر که به تعطیلی بخشی از زندگی اجتماعی و اقتصادی این کشور منجر شد- موجب نگرانی جدی بخشی از دولتمردان و روشنفکران امریکائی و متحدان آن در سایر نقاط جهان گردیده است.
مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگلبا وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش، این نگرانی را بخوبی منعکس می کند.
روبرت رایش به عنوان یک تحلیلگر و متخصص سیاسی معتبر چپ، در این کشور شخصیتی شناخته شده است. او که در اولین دوره ی ریاست جمهوری کلینتون به عنوان وزیر کار در کابینه شرکت داشت، طرفدار بستن مالیات های سنگین بر درآمدهای ثروتمندان و مبارزه با نابرابری شدید اجتماعی در جامعه ی آمریکا است.
مقدمه ی مصاحبه، انتخاب مترجم است که خود خلاصه ای از مقاله ی آقای مارک هویه ر تحت عنوان هر چه بلند تر، بهتر که در رابطه با وضعیت حزب جمهوری خواه آمریکا  در همان شماره ی مجله ی اشپیگل به چاپ رسیده است.

مقدمه:

تغییرات جمعیتی در جامعه ی آمریکا حزب جمهوری خواهان را تحت فشار قرار داده است. هر روز از تعداد رای دهندگان به این حزب  - که اکثریت آنها را سفید پوستان تشکیل می دهند- کم می شود. آنها هیچگونه برنامه ای برای جذب رای دهندگان تازه – بخصوص مهاجرین اسپانیائی که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود- ندارند.
علیرغم تزلزل و ضعف های اوباما، جمهوری خواهان موفق به ارایه ی یک طرح مخالف جدی نشده اند. به نظر می رسد که موضوعاتی همچون جنگ سرد، رفورم اقتصادی و مبارزه با ترور که آنها را در دوران رونالد ریگان و بعد ها در ریاست جمهوری بوش دور هم جمع می کرد، دیگر وجود ندارند. اقتصاد کشور کم کم رو به بهبودی است. بیکاری کمتر شده است. حتی بعد از خارج کردن سربازان آمریکائی از عراق و شروع این کار در افغانستان، کسری بودجه کمتر شده است.
حال جمهوری خواهان تمام نیروی خود را بر روی ممانعت از تصویب قانون بیمه های اجتماعی گذاشته اند. هر چند که برای این کار بودجه را به گروگان گرفته و بدین ترتیب باعث آبروریزی برای کشور بشوند. جمهوری خواهان تا بحال 43 بار در کنگره سعی کرده اند که از تصویب قانون بیمه های اجتماعی جلوگیری بکنند.
بعد از پنج سال ریاست جمهوری اوباما، حزب جمهوری خواه خود را نه به عنوان یک حزب جدی سیاسی، بلکه یک جنبش اعتراضی هوچی عرضه می کند. روندی که در سال 2008 میلادی با نامزدی سارا پالین شروع شد، در سالهای بعدی ادامه یافت. امروزه جمهوری خواهان اطراف کسانی همچون لوئی قومرت – که ژنرال کودتاچی مصری السیسی را با جورج واشنگتن مقایسه کرد- و یا استیو کینگ – که مدعی آنست که بچه های مهاجرین اسپانیائی بخاطر حمل گونی های 35 کیلوئی ماری جووانا دارای رانهای ورزیده هستند- جمع شده اند. و حالا تد کروز به عنوان کسی که تنها هنرش سخنرانی 21 ساعته اش می باشد، به عنوان امید جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 مطرح می شود. او کسی است که تا اواخر ماه قبل فقط تعداد کمی از مردم آمریکا او را می شناختند. ولی فقط یک سخنرانی سناتور تد کروز کافی بود که او را به یک ستاره ی شاخته شده بدل کند. سناتور اهل تکزاس برای جلوگیری از تصویب قانون بیمه های اجتماعی بیش از 21 ساعت بدون وقفه در کنگره سخنرانی کرد. او حتی در حین سخنرانی برای خواباندن بچه هایش قصه نیز تعریف کرد. روزنامه ی محافظه کار نیویورک پست در این باره با تحسین نوشت: " او بدون اینکه یکبار هم به توالت برود، 21 ساعت تمام سخنرانی کرد."
بعد از این سخنرانی تد کروز چهره ی معروف جمهوری خواهان شد. حزبی که حاضر است از پیاده شدن هر یک از برنامه های پریزیدنت اوباما جلوگیری کند. اما زمینگیر شدن حکومت آمریکا قبل از هر کسی به کشور و بخصوص به اقتصاد ضربه می زند. اگر Government Shutdown  دو هفته ی دیگر ادامه پیدا بکند، به رشد اقتصادی کشور 0.6  درصد ضربه خواهد زد. و اگر تا 17 ماه اکتبر جمهوری خواهان از کار دولت – قرض گیری برای تهیه پول- جلوگیری کنند، باید دولت آمریکا برای اولین بار در تاریخ این کشور اعلام ورشکستگی کند.
پایان مقدمه

مردم خسته شده اند

اشپیگل: آقای رایش این روزها جامعه ی جهانی از بحران خودساخته ی ایالات متحده ی آمریکا که با Shutdown  شروع شد، در حیرت است. آیا این برای شما یادآور و تکرار تجربه ی زشتی نیست؟
رایش: بلی من آخرین Shutdown را در سال 1995 موقعی که در کابینه ی پریزیدنت کلینتون وزیر کار بودم، تجربه کردم. خیلی وحشتناک بود. من در آن موقع باید 15000 نفر را به خانه هایشان می فرستادم، بدون اینکه بتوانم به آنها بگویم که کی دویاره حقوق هایشان را دریافت خواهند کرد. و همه ی اینها برای آن بود که راستهای افراطی با پرچمهای برافراشته در خیابانها رژه می رفتند.
اشپیگل: از آن موقع به بعد فرهنگ سیاسی در کشور امریکا رادیکال تر شده است.
رایش: تی پارتی2 به هر صورت خیلی رادیکال است. کسانی از آنها به قدری از دستگاه دولتی متنفر هستند، که حاضرند آنرا در ابعادی که به راحتی بتوان آنرا در یک وان آب خفه کرد، ببینند. حضور اینها در واشنگتن نه برای حکومت کردن، بلکه برای از هم پاشیدن آن است.
اشپیگل:  Shutdown به همه ی کشور صدمه می زند. تبعات آن برای بازارهای مالی و رشد اقتصادی ضعیف کشور غیر قابل پیش بینی است. آیا پریزیدنت اوباما باید در نهایت دنبال یک توافق باشد؟
رایش: با باجگیران نباید معامله کرد. جمهوری خواهان بجای استفاده از روندهای دمکراتیک می گویند: " ما تمامی سیستم و آپارات دولتی را به گروگان می گیریم."
اشپیگل: بعد از آخرین Shutdown  مردم جمهوری خواهان را مقصر می دانستند. آیا پریزیدنت اوبا بالاخره به عنوان بزرگترین برنده مطرح خواهد شد؟
رایش: این بار خیلی مشکل تر است. خیلی از نمایندگان حزب جمهوری خواه در حوزه های رای گیریشان مشکلی برای انتخاب دوباره ندارند. در این حوزه فقط کسی که خیلی از آنها راست تر باشد، می تواند پیروز بشود. همچنین آنها توسط ثروتمندترین آمریکائی ها حمایت مالی می شوند. این میلیاردرها برای مبارزه با حاکمیت دولتی امکانات نامحدودی در اختیار آنها می گذارند. اینکه در سالهای اخیر به الیت ثروتمند اجازه داده شد پول نامحدودی به مبارزه سیاسی تزریق کنند، تبعات وحشتناکی داشت: در هیچ یک از کشورهای صنعتی نابرابری به اندازه ی امریکا نیست.
اشپیگل: و این خود موضوع فیلم مستند شما « نابرابری برای همه» - کاندید جایزه ی اسکار- می باشد، که این روزها شاهد اکران آن در سینماهای آمریکا هستیم. شما در این فیلم چهره ی سیاهی از ایالات متحده ی آمریکا ترسیم می کنید. جامعه ئی از هم گسیخته با تبعات نگران کننده ی اقتصادی. واقعا وضعیت این قدر وحشتناک است؟
رایش: در تاریخ کشور فاصله اقتصادی کمتر زمانی مثل حالا بود. در سال 1978 آمریکائی ها با درآمد متوسط به طور میانگین سالانه 48078 دلار درآمد داشتند. چند در صد با درآمد های بالا بطور متوسط 390000 دلار در سال بدست می آوردند. امروزه کارگران فقط 33000  درآمد دارند. در حالیکه چند درصد مذکور یک میلیون و یکصد هزار دلار درآمد سالیانه دارند. 400 نفر از ثروتمندان آمریکائی به اندازه ی 150 میلیون نفر آمریکائی ثروت دارند.
اشپیگل: ثروتمند شدن همیشه بخشی از «رویای آمریکائی» بود. میلیونر شدن نه یک عیب بلکه یک حسن بود.
رایش: این تا آن موقعی است که برای همه شانس مساوی وجود داشته باشد. ما هم به کشورمان افتخار می کردیم که در آن امکان رشد از سیستم فئودالی انگلستان با شاهزاده ها و اعیان و اشرافش بهتر بود. ولی امروزه سیستم اجتماعی انگلستان بهتر از ایالات متحده است. شکافی که از سرتاسر کشور می گذرد، همانگونه عمیق است که یکصد سال قبل در دوره ی راکفلر ها.
اشپیگل: این شکاف البته که نه یک روزه بلکه در طی دهه ها بوجود آمده است. برای جلوگیری از آن چرا این همه تعلل شد؟
رایش: اکثریت آمریکائی ها برای به تاخیر انداختن سقوط تدریجی سطح زندگی شان تاکتیک های مختلفی بکار می برند. در مرحله ی اول زنها برای تامین درآمد دیگری برای خانواده مشغول بکار شدند. سپس بر تعداد ساعات کار افزوده شد. و در آخرین مرحله همه چیز با قرض و قوله تامین شد. خانواده ی معمولی بدین وسیله آن روز موعود را به تاخیر انداخت. ولی حالا دیگر این کار امکان پذیر نیست. آنها قصه های بچه گول زنکی را که سالها برایشان نقل می شد، دیگر باور ندارند.
اشپیگل: منظورتان چیست؟
رایش: این ادعا که اگر به ثروتمندان اجازه داده شود ثروتمندتر بشوند، برای همه خوب است. چرا که گویا از رفاه آنها چیزی هم نصیب پائینی ها می شود.
اشپیگل: جان اف کندی آنرا اینگونه فورموله کرد: هنگام مد دریا همه ی قایق ها بلند می شوند.
رایش: مثل زیبائی است ولی حقیقت نیست.  این نیز دورغی است مانند دروغهای دیگر. از جمله اینکه: مالیات کمتر برای کارفرماها فرصت های شغلی تازه ای را ایجاد می کند؛ و یا مالیات کمتر بر درآمد ثروتمندان بزرگ باعث سرمایه گذاریهای تازه می شود. بخاطر همین سقف مالیاتی وارن بوفت3  از منشی اش پائین تر است.
اشپیگل: بخش بزرگ مالیاتهای جمع آوری شده از طریق بالاترین درآمد ها حاصل می شود. همینطور وقتی ثروتمندان پول بیشتری خرج بکنند، همه ی اقتصاد از آن بهره ور می شود.
رایش: اما آنها نمی توانند این قدر پول خرج بکنند. یکی از ثروتمندان بزرگ که در فیلم ساخته شده توسط من ظاهر می شود، بدرستی می گوید: " به عنوان یک میلیاردر من هم فقط می توانم روی یک بالش بخوابم." واقعیت این است که بار اقتصاد روی شانه های طبقه ی متوسط و پائین حمل می شود. وقتی که این بخش از جامعه تقویت نشود، برای همه عاقبت تلخی خواهد داشت.
اشپیگل: شما در مقابل به عنوان یک راه حل پیشنهاد می کنید که مالیات بالاترین درآمد ها بشدت بالا برود. این موضوع در آلمان نیز با حدت تمام مورد بحث است. منتها نتیجه ی چنین تدبیرهائی چندان قابل اطمینان نیست و حتی می تواند برای اقتصاد خیلی خطرناک باشد.
رایش: اینکه نتیجه ی مالیاتهای بالا، پائین آمدن تقاضا و در نهایت منجر به پائین آمدن رشد اقتصادی می شود، افسانه ای بیش نیست. در سه دهه ی بعد از جنگ دوم جهانی سقف مالیاتها هیچوقت کمتر از 70 درصد نبود. آما در آن زمان اقتصاد خیلی خوب رشد کرد. چرا که ما به مقدار زیادی در کارهای زیربنائی و آموزش و پرورش سرمایه گذاری کردیم. در حالیکه امروزه سقف مالیات ها چیزی در حدود 22 درصد است. ولی با این حال درآمد متوسط کمتر می شود و فشار بر طبقه ی متوسط بیشتر و بیشتر می شود.
اشپیگل: در این میان آمریکائی با در آمد متوسط متوجه موضوع شده است. پس چرا در آمریکا شهروندانی که از این وضعیت خشمگین هستند، به خیابانها نمی ریزند؟
رایش: چرا، چنین چیزی وجود داشت. این جنبش با نام « وال استریت را اشغال کنید» ...
اشپیگل: ولی بر عکس جنبش «تی پارتی» نتوانست تبدیل به حرکت توده ای و نیروی سیاسی بشود. آیا چپ آمریکا روحیه ی  مبارزاتی اش را از دست داده است؟
رایش: کمبود اصلی جنبش اشغال وال استریت پول است. در حالیکه جنبش تی پارتی از قبل حامیان ثروتمندش برای سازماندهی سیاسی دارای پول کافی می باشد. اما شما حق دارید: تسلیم شدن به سرنوشت نیز وجود دارد. و این دقیقا آن چیزی است که راستها دنبال آن هستند: افکار عمومی را چنان بی تفاوت بکنند که کسی دیگر حاضر به مبارزه نباشد.
اشپیگل: معلوم است که موفق به این کار شده اند.
رایش: اما نه برای مدت زمان زیادی. تغییرات اجتماعی موقعی آغاز می شوند که شکاف مابین ایده آل های شهروندان و واقعیت عمیق تر می شود.
اشپیگل: آیا با فیلم تان می خواهید این روند را تسریع کنید؟
رایش: من خودم را آن قدر مهم نمی دانم که انتظارداشته باشم که باعث بوجود آمدن یک جنبش اجتماعی بشوم. اما ببینید: قد من فقط 150 سانتی متر است. در تمامی سالهای جوانی بخاطر قد کوتاهم مورد تمسخر قرار گرفتم. و این باعث شد که من همیشه از حقوق انسانهای کوچک و ضعیف دفاع بکنم. و شاید یک فیلم سینمائی کاتالیزاتوری باشد برای آتشی که در زیر خاکستر پنهان است. در مبارزه انتخاباتی برای شهرداری نیویورک نابرابری فزاینده موضوع اصلی می باشد.
اشپیگل: نامزد دمکراتها بیل ده بلاسیو قول داده است که بودجه ی لازم برای بهبود وضعیت مدارس دولتی را از راه افزایش مالیات بر درآمد ثروتمندان تامین بکند.
رایش: چنین به نظر می رسد که ده بلاسیو پیروز خواهد شد. و آنهم در نیویورک؛ در مرکز مالی دنیا! عوض شدن جو موجود را می توان حس کرد. مردم خسته شده اند.
اشپیگل: ولی این به آن معنا نیست که عوض شدن جو، نتایج سیاسی را نیز بدنبال خواهد داشت. بعد از بحران مالی، مردم بر علیه وال استریت خیلی خشمگین بودند. ولی همه ی اینها منجر به رفورم جدی مالی نشد.
رایش: اوباما فرصت بزرگی را از دست داد. او می توانست بعضی قوانین محدود کننده را به اجرا بگذارد. بلافاصله بعد از بحران می توانست با اجرای دوباره ی قانون Glass-Steagall-Act  بانک های سرمایه گذاری را از بانکهای معمولی جدا کند.
اشپیگل: پس چرا اوباما موفق به این کار نشد؟
رایش: حکومت او با وال استریت خیلی نزدیک است. خیلی از اعضای تیم او برای وال استریت کار کرده اند و یا بعدا به کار در صنایع مالی باز خواهند گشت. بیائید رو راست باشیم: وال استریت گوش شنوائی برای احتیاجات و خواسته های آمریکائی متوسط الحال ندارد.
اشپیگل: ولی وال استریت دیگر به تنهائی حاکم مطلق در صنایع مالی نیست.  بخشهای مربوط به تکنولوژی همچون گوگل، اپل و فیس بوک در حال تبدیل شدن به بزرگترین نیروی اقتصادی هستند. و سیاست حاکم دست اینها را همانند بانکها باز گذاشته است.
رایش: من مطمئن نیستم که این روند درستی می باشد. خصوصا موقعی که ببینیم که چقدر فرصت شغلی ایجاد می شود و این پولها به کجا می روند. آدم فکر می کند که ماشین پول سازی همچون اپل صد ها هزار نفر را در استخدام دارد. در حالیکه فقط 50000 نفر می باشند. و از کار مایکروسافت نیز اصلا خوشم نمی آید.
اشپیگل: این مسئله را باید توضیح بدهید.
رایش: مایکروسافت برای فرار از دادن مالیات پول کلانی را به خارج منتقل کرده است. عوض دادن مالیات نوکیا را می خرند. چنین رفتاری نه تنها به یک خانواده ی متوسط در اینجا کمک نمی کند، بلکه نابرابری موجود را افزایش می دهد.
اشپیگل: ولی مقدار معینی نابرابری، آن هزینه ای نیست که باید برای پیشرفت پرداخت؟ امید به داشتن ثروت زیاد باعث بوجود آمدن ایده های تازه شده و کارفرماها را به قبول ریسک تشویق می کند.
رایش: درست است. مقدار کمی نابرابری باعث پیشرفت می شود. ولی برای این باید مرز معینی باشد. آیا مدیران ارشد حتما باید سالیانه 20 میلیون دلار درآمد داشته باشند تا مغزشان را بکار بیندازند؟ 10 میلیون هم میتواند کاملا کافی باشد. و من باور نمی کنم که مارک سوکربرگ فیسبوک را و هاسو پلاتنر SAP را برای میلیاردر شدن بوجود آوردند.
اشپیگل: سالهای ریاست جمهوری کلینتون در مقایسه با وضعیت امروزی به نظر بهشتی می آیند. در آن موقع اقتصاد رشد می کرد. کسر بودجه ای وجود نداشت. با همه ی اینها شما بعد از دوره ی اول ریاست جمهوری کلینتون، وزارت را دلسردانه رها کردید. آیا امروز از این کارتان پشیمان نیستید؟
رایش: من دلسرد شده بودم. با اینکه رشد اقتصادی خیلی خوب بود، ولی ما نتوانستیم روند افزاینده ی نابرابری دستمزدها را به عقب بگردانیم.
اشپیگل: گفته می شود که هیلاری کلینتون برای سال 2016 خود را نامزد خواهد کرد. آیا او فاصله طبقاتی رو به افزایش در جامعه ی آمریکا را بهتر از شوهرش و اوباما تحت کنترل در خواهد آورد؟
رایش: شاید. ما در گذشته همکاری تنگاتنگی داشتیم.
اشپیگل: بیشتر از این: شما با او رابطه ی نزدیکی داشتید.
رایش. ما وقتی که در یاله به دانشگاه می رفتیم، یکبار با هم قرار داشتیم. فقط یک بار بعد از ظهر. من این مسئله را فراموش کرده بودم، تا اینکه چند سال قبل یک روزنامه نگار آنرا به من یادآوری کرد. اما اگر بخواهیم جدی باشیم، باید بگویم که من احترام زیادی برای او قائل هستم. و او آن قدر با هوش است که بداند یک پریزیدنت فقط قدرت معینی برای تعیین مسیر راه دارد.
اشپیگل: چطور مگر؟
رایش: در کشور استخوان بندی سیاسی ضعیف است. بزرگترین مشکل ایالات متحده ی آمریکا اینست که در کشور سازمانهای واسطه ای همانند اتحادیه های صنفی، دیگر نقشی بازی نمی کنند. فقط 11 درصد کارکنان ما عضو اتحادیه ها هستند4. در عوض احزابی داریم که چیزی بیشتر از ماشین پول جمع کنی نیستند. و دولتمردانی که خود را به ثروتمندان می فروشند. فقط قیمت هر قدر بیشتر، بهتر.

1- شماره ی 41 - ماه اکتبر 2013 – مصاحبه گران توماس شولز و گ. پطر اشمیت
2-  جناح  رادیکال و راست افراطی حزب جمهوری خواهان ایالات متحده ی آمریکا
3- چهارمین مرد ثروتمند جهان با ثروتی معادل 53.5 میلیارد دلار.
4-  در آلمان فدرال این نسبت بالای 25 درصد می باشد.