تقریبا می توانم بگویم تمام کسانی که در نگاه اول با این ظاهر مواجه میشوند دچار شک می شوند .
این شک را با نگاه های خیره و حتی دوری از من نشان می دهند .
این مسافت را پیاده طی کردم زیرا تقریبا تاکسی برای سوار کردن من نمی ایستاد .
تنها افرادی که تقریبا عادی رفتار کردند ، کارگر های افغانی بودند .
بنظر می آمد که این پوشش برای آنها عادیتر است.مردم پس از گذشتن از من شروع به پچ پچ می کردند و حتی برخی از آنها ناسزا هایی می گفتند مانند :
" همین ها ممکت را به گند می کشند !"
زمانی که زیر پل پارک وی رسیدم توجه مردم و واکنش ها شدید ترشان شدم .
اغلب ماشینها بیجا بوق میزندن و برخی شیشه های ماشین را پایین کشیده ، حرفی توهین آمیز می زدند
اما با این حال ترسی در مردم وجود داشت که مبادا من از دسته ی گشت های ارشاد باشم .
زمانی که به زوج ها می رسیدم.
دختر ها از پسر های همراهشان فاصله می گرفتند و روسری و موهای خود را مرتب می کردند .
وقتی
می خواستم از عابر پیاده رد شوم هیچ ماشینی به احترام من به عنوان یک عابر
نمی ایستاد و همگی طوری رد می شدند که انگار می خواهند مرا زیر بگیرند !پایین
پل برای مشاهده ی رفتار پلیس نسبت به این موضوع به سمت پلیس رفتم و برای
این که افکار واقعی شان را متوجه شوم، از آنها آدرس تاتر شهر را به زبان
انگلیسی پرسیدم .
مامور پلیسی که آنجا بود متوجه حرف من نشد و مافوق خود را که به نظرم سرگرد بود صدا کرد . ایشان نیز حرف مرا به سختی فهمیدند !
برایم
بسیار جالب بود که مامور های پلیس یک کشور زبان تقریبا بین المللی را به
این وضوح متوجه نشوند . سرگرد از راننده تاکسیهای آنطرف آدرس خواست .
آنها متوجه شدند که من فارسی بلد نیستم .
به پلیس گفتند که ما دربست او را می رسانیم ! پلیس پرسید چطور و راننده ها گفتند می گوییم 5-6 تا 5000 تومانی بدهد .
او که ایرانی نیست !
پلیس چون آدرس را بلد نبود داشت قبول میکرد .
پلیس به جای این که به خاطر گرفتن مبلغ اضافی با راننده ها برخورد کند هیچ واکنشی نشان نداد.
من در این حین از آنها خواستم که راه اتوبوس را نشانم بدهند .
زمانی
که سوار اتوبوس شدم توجه ها بیشتر شد . در لحظه ی اول تمام افراد به من با
تعجب نگاه کردند در نگاه برخی ها نفرت و انزجار کاملا واضح بود . واکنشی
جالبی که وجود داشت این بود که خانم های چادری و باحجاب ، زمانی که مرا
دیدند چادر خود را جلو تر می کشیدند و قسمت بیشتری از صورت خود را پوشاندند.
کنار خانمی نشستم که از من فاصله گرفت .
دختر و پسری کنار در وسط ایستاده بودند .
هنگامی که من را دیدند پسر با لحنی جدی و با ناراحتی به دختر که ظاهری تقریبا ساده داشت گفت نگاه کن ، به این می گویند خانم .
چی می شد اگر تو هم یک کم اینجوری بودی !
بسیار جالب بود که هنوزم برخی از مردم و مرد ها بخصوص ، این نوع پوشش را نشانه ی خانم بودند و شخصیت بالا می دانند .
تاتر شهر
تاتر شهر
زمانی که به تاتر شهر رسیدم با همان نگاه های خیره مواجه شدم .
در خیابان چند بار مردم محکم بهم تنه زدند و با واژه هایی از قبیل : طالبان ، کثافت ها ، آدم کش ها و ... مواجه شدم .
در
تاتر شهر با دوستانم قرار داشتم و قرار بود که یکی از پسر ها همراه من
باشد تا عکس عمل مردم را زمانی که با یک نفر با این پوشش همراه با یک پسر
ظاهر می شوند بررسی کنم .
من تقریبا قبل از این که با این ظاهر در بیرون بیایم انتظار بیشتر این برخورد ها را داشتم .
اما
اتفاق بسیار جالبی که افتاد و من انتظارش را نداشتم برخورد با من به عنوان
یک روسپی بود ! زمانی که منتظر رسیدن دوستانم بودم و رفتار ها را بررسی می
کردم متوجه نگاه های خیره بعضی از مردان شدم .
بعضی از آنها با پوزخند هایی می زدند و با شکلک هایی می خواستند چیزی را به من بفهمانند.
رفتار های مردم عادی در تاتر شهر، می توانم بگویم با احترام تر بود .
می توان گفت که فقط نگاه های خیره ی نه چندان طولانی وجود داشت .
شاید برای این که تاتر مکانی است که هر کسی نمی رود و معمولا از طرز فکر و ذهن آزادتری نسبت به انسان برخوردارند .
در خیابان افراد های مختلف با طرز فکر مختلف وجود دارند اما در آنجا احساس کردم حداقل طرز فکر ها شبیه به هم است .
کافه تمدن
کافه تمدن
درکافه اول دوستانم وارد شدند و نشستند چند دقیقه بعد من به تنهایی وارد شدم .
واکنش متصدی کافه بسیار جالب بود .
کاملا وحشت کرده بود و از جایش بلند شد .
زمانی که به تنهایی پشت میز نشستم تمام افراد داشتند به من نگاه می کردند .
حتی برخی افراد که من در دیدشان نبودم ، خم شده بودند تا من را ببینند .
چند دختر با دیدن من بلند شروع به خندیدن کردند .
زمانی که کسی وارد کافه می شود ، رسم است که برایش جا سیگاری بیاورند .
پیش خدمت با شک و تردید جلو آمد و جا سیگاری را تنها نشانم داد و اجازه خواست که بگذارد یا نه .
این نشان میدهد که بنظر آنها زنی با آن ظاهر سیگار نمیکشد جا سیگاری بی احترامی تلقی می شود .
شک اول زمانی بود که من با آن پوشش وارد شدم و شک دوم زمانی بود که دوستم وارد شد و سر میز من نشست .
این که یک دختر با آن ظاهر با یک پسر قرار داشته باشد بسیار عجیب می نمود و با هم همه با تعجب به من نگاه کردند .
پس از مدتی میز کناری که در مورد سیاست های خاتمی مشغول به بحث بودند ، صحبتاشان به حجاب کشیده شده بود.اما موضوعی که در کافه جالب توجه بود این بود که هر کس در آنجا همراه با کسی و مشغول صحبتی با یا کاری بود .
ممکن بود در نگاه اول برایشان یک شک محسوب شده باشد اما آنها به خیره نگاه کردن پی در پی ادامه نمی دادند .
برخوردشان بیشتر همراه با تمسخر یا تاسف بود . زمانی که خواستیم خارج شویم دوستم رفت و من کیفم را گذاشتم و به دست شویی رفتم .
تجربهی جالبی بود که بسیار دوست دارم آن را در یک کشور غیر مسلمان و بی حجاب امتحان کنم!