نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه


پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲ ه‍.ش.

محمد نوری‌زاد یکی از مجریان پروژه «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای»؟




محمد نوری‌زاد یکی از مجریان پروژه
«گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای»؟

عباس خسروی فارسانی

چکیده نوشتار
به نظر می‌رسد تحلیل‌گران و تصمیم‌گیران جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بین‌المللی، و با توجه به پایان رسیدن دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنه‌ای، به این نتیجه رسیده‌اند که اگر می‌خواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیم‌سازان اصلی آن را حفظ کنند، باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامه مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنه‌ای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش، اعتراف به خطاهای خمینی و خامنه‌ای و نوشتن کارنامه مردودی این دو و برخی اطرافیان‌شان است. و محمد نوری‌زاد، خواسته یا ناخواسته، و آگاهانه یا ناآگاهانه مشغول نگارش این کارنامه شده است.
«گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای»، پروژه‌ای است که از چندین سال پیش و به کارگردانی اکبر هاشمی رفسنجانی و دستیاری محمد خاتمی و با هماهنگی بالاترین ساختارها و نهادهای نظام آغاز شده است و ریاست جمهوری حسن روحانی نیز نقش محلل را در این گذار ایفا می‌کند و افرادی چون محمد نوری‌زاد، سعید حجاریان، صادق زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و... به اجرای این پروژه کمک می‌رسانند؛ جالب توجه است که صادق زیباکلام، به تازگی از «سونامی رفسنجانی» سخن گفت و بیان داشت که «سونامی اکبر هاشمی رفسنجانی از خرداد ۷۶ آغاز شده است».

مقدمه
نوشتار و پرسش‌های زیر را دیروز برای بار چهارم و دو هفته پس از نخستین انتشار این نوشتار، برای محمد نوری‌زاد ارسال کردم و برخلاف معمول، با این پاسخ روبه‌رو شدم: «در مورد پرسش‌ها فعلا مقدورم نیست. من این روزها خیلی گرفتارم. پوزش»؛
به هر روی، من همچنان منتظر پاسخ‌های جناب آقای نوری‌زاد گرامی می‌مانم و انتشار این مطلب، در راستای گسترش فرهنگ گفتگو و دموکراسی و تلاش برای «یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی بدون دادن هزینه‌های گزاف و بی‌حاصل از جان و جیب مُلک و مردم ایران‌زمین» است.

برخی قرائن جدید در تأیید فرضیه این نوشتار
جعفری، فرمانده کل سپاه: صدور انقلاب پیشکش، داخل را درست کنیم
به گزارش وبسایت «رادیوفردا»، روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران، در شماره پنج‌شنبه اول اسفندماه خود اظهارات محمدعلی جعفری فرمانده این نیرو در «نشست مسئولان حوزه‌های بسیج دانشجویی سراسر کشور» را درباره «مذاکرات هسته‌ای، اصلاح‌طلبان، حصرها و صدور انقلاب» منتشر کرده و از قول محمدعلی جعفری نوشته است: «صدور انقلاب پیشکش، داخل را درست کنیم».
به نوشته این روزنامه، محمدعلی جعفری روز چهارشنبه در مراسم افتتاحیه نشست مسئولان حوزه‌های بسیج دانشجویی سراسر ایران درباره مذاکرات هسته‌ای گفت: «به دلیل مقطع حساسی که باید مذاکرات به جلو برود، تا بهانه دست کسی ندهیم، فعلا باید سکوت کنیم و بغض در گلو نگه داریم چون کار بسیار حساسی است و هدف اصلی هم برداشتن فشار اقتصادی بر مردم است که بسیار مهم است لذا باید با ملاحظه عبور کرد اما هیچ کس نباید از خطوط قرمز عبور کند».
به نوشته این روزنامه، فرمانده سپاه پاسداران همچنین گفت: «حضرت آقا (علی خامنه‌ای) فرمودند آمریکا می‌خواهد چهره موجهی از خود نشان دهد تا از این طریق خود را علاقه‌مند به ما نشان دهد اما تلاش آنها به نتیجه نخواهد رسید.»
این روزنامه از قول محمدعلی جعفری درباره نتیجه مذاکرات با کشورهای ۵+۱ نوشته است: «واقعا نمی‌دانم چه می‌شود. البته نمی‌توان به آمریکا خوش‌بین بود و به نظر می‌آید به مشکل می‌خوریم که امیدواریم این طور نشود.»
روزنامه جوان همچنین گزارش د اده است که فرمانده سپاه  در پاسخ به این پرسش که «راهبرد ما برای صدور انقلاب باید چه باشد» گفت: «صدور انقلاب پیشکش، من می‌گویم کاری کنیم تا داخل را درست کنیم، چرا که صدور انقلاب با همین ایستادگی و مقاومت انجام می‌شود و بزرگ‌ترین مقطع صدور انقلاب جنگ بود که انجام شد.»
روزنامه جوان همچنین گزارش داده است که فرمانده سپاه پاسداران در پاسخ به سؤالی درباره حصر میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد هم گفت: «مجازات سران فتنه همین است.»

لازم به ذکر است که «صدور انقلاب» همواره یکی از آرمان‌های اصلی جمهوری اسلامی و به‌ویژه مورد تأکید خاص سپاه پاسداران و سپاه قدس بوده است و اظهار چنین سخنانی از سوی فرمانده سپاه پاسداران، بسیار قابل تأمل است و نشان‌دهنده همراستا شدن بالاترین نهادهای امنیتی و نظامی جهت بسترسازی برای پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای است.

اصلاح‌طلبان، منتظر مرگ خامنه‌ای
نکته مقدماتی دیگر اینکه به نظر می‌رسد اگر قرار بر استمرار ساختار و نهاد رهبری در جمهوری اسلامی باشد، نوبتی هم که باشد، به اصطلاح چپ‌ها و اصلاح‌طلبان جمهوری اسلامی، منتظر فرا رسیدن نوبت خود هستند و بر همین اساس بود که چندی پیش، کریم سجادپور، کارشناس ارشد بنیاد کارنگی، در همایشی در واشنگتن با موضوع «بررسی انقلاب پر سر و صدای ایران؛ ۳۵ سال بعد»، درباره وضعیت فعلی جنبش اصلاحات گفت: «اصلاح‌طلبان در حال حاضر، فقط منتظر مرگ خامنه‌ای هستند».

روحانی، ظریف، حجاریان، زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و...؛
اتحاد مجریان عمل‌گرا به کارگردانی رفسنجانی و دستیاری خاتمی
همچنین به نظر می‌رسد توافق هسته‌ای و سخنان خارج از عرف پیشین جمهوری اسلامی را نیز باید در راستای اتحاد پراگماتیست‌های جمهوری اسلامی برای «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای» تحلیل و تعلیل کرد؛ به عنوان مثال، وقتی ظریف از امکان به رسمیت شناختن اسرائیل سخن می‌گوید و در ادامه، صادق زیباکلام، از پشتیبانان فکری و مجریان هاشمی رفسنجانی، علناً می‌گوید «اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم» و واکنشی برنمی‌انگیزد، نباید این را یک موضع شخصی دانست؛ در حالی که چند سال پیش، صرفا گفتن اینکه ما با مردم اسرائیل دشمنی نداریم، توسط اسفندیار رحیم‌مشائی، باعث جنجال گسترده‌ای شد که تنها با اشاره شخص علی خامنه‌ای فرو خوابید.
همچنین، سعید حجاریان، «تدلیس‌السلطنه» نظام جمهوری اسلامی، از بنیان‌گذاران وزارت اطلاعات و نیز از استراتژیست‌های اصلاح‌طلبان، در مصاحبه‌ با روزنامه شرق که روز ۲۱ بهمن‌ماه امسال منتشر شده‌ است، بیان داشت که «شاه قابل اصلاح بود، اما خودش نخواست» و البته منظور او از این سخن، بر اساس قیاس اولویت، اصلاح‌پذیری ساختار دیکتاتوری جمهوری اسلامی بود.
بنا بر این، به نظر می‌رسد «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای»، پروژه‌ای است که از چندین سال پیش و به کارگردانی اکبر هاشمی رفسنجانی و دستیاری محمد خاتمی و با هماهنگی بالاترین ساختارها و نهادهای نظام آغاز شده است و ریاست جمهوری حسن روحانی نیز نقش محلل را در این گذار ایفا می‌کند و افرادی چون محمد نوری‌زاد، سعید حجاریان، صادق زیباکلام، علی مطهری، مهدی خزعلی و... به اجرای این پروژه کمک می‌رسانند؛ جالب توجه است که صادق زیباکلام، به تازگی از «سونامی رفسنجانی» سخن گفت و بیان داشت که «سونامی اکبر هاشمی رفسنجانی از خرداد ۷۶ آغاز شده است».

آری، با کنار هم قرار دادن این قرائن، شواهدی که در نوشتار دو سال پیش آمد و دلائل و قرائن ذکرشده در نوشتار زیر، قطعات پازل «پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای» تکمیل می‌شود.

متن کامل نوشتار
دو سال پیش، در ۲۲ بهمن ۱۳۹۰، زمانی که هنوز در دام وزارت اطلاعات گرفتار نشده بودم و در داخل کشور با نام مستعار نوشتارهایم را در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر می‌ساختم، در هیاهوی «کمپین نامه‌نگاری به رهبر جمهوری اسلامی» که توسط آقای محمد نوری‌زاد طرح شده بود، مطلبی نوشتم با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای؛ چرایی و چیستی»؛ این نوشتار پس از نامه بیست و دوم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای منتشر گردید؛ محمد نوری‌زاد در این نامه، خطاب به خامنه‌ای نوشته بود:
«دیروز هرچه بود گذشت، به امروز بیندیش و به فردایی که در پیش است و ممکن است تو در آن نباشی، ما نام نیک تو را خواهانیم، دوست نداریم نام تو در کنار نام کسانی ثبت و ضبط شود که بر سر مردم خویش آوار بوده‌اند، ما دوست داریم نام تو در کنار نام رهبران خوش‌نامی چون گاندی و نلسون ماندلا به نیکی به یادگار بماند، زمان تنگ است، به فردا بیندیش به عرصه‌ای که در پیشگاه خدا ایستاده‌ای و باید به هرچه کرده‌ای پاسخ بگویی.»
در آن نوشته، بر اساس شواهد و قرائن موجود، این فرضیه را مطرح ساختم که:
«به نظر می‌رسد که تحلیل‌گران و تصمیم‌گیران پشت پرده جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بین‌المللی، و با توجه به پایان رسیدن دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنه‌ای، به این نتیجه رسیده‌اند که اگر می‌خواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیم‌سازان اصلی آن را حفظ کنند، باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامه مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنه‌ای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش، اعتراف به خطاهای خمینی و خامنه‌ای و نوشتن کارنامه مردودی این دو و برخی اطرافیان‌شان است. و محمد نوری‌زاد، خواسته یا ناخواسته، [و آگاهانه یا ناآگاهانه] مشغول نگارش این کارنامه شده است.
محمد نوری‌زاد و نهضت‌نامه‌نگاری او، نقش کاتالیزوری آگاهی‌بخش را برای دوران گذار ایفا می‌کنند؛ این گذار، از جمهوری اسلامی پیشاخامنه‌ای، به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای خواهد بود؛ و نوعی جراحی است که خالی از درد نیست؛ نقش این کاتالیزور، با دادن برخی هشدارها و پیش‌آگاهی‌ها، کاستن از رنج جراحی نیز هست. اما با این وجود، در دو سوی این گذار، یک چیز وجود دارد: «جمهوری اسلامی»؛ و پس از گذار به دوران پساخامنه‌ای نیز «جمهوری اسلامی» هم‌چنان در دست تصمیم‌سازان اصلی جمهوری اسلامی، در پیش و پشت پرده، باقی است؛ با این تفاوت که در جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای، رهبری، به صورت مستقیم‌تری، انتخابی خواهد بود یا حداقل با مشارکت خبرگانی از طیف‌های وسیع‌تری از جریان‌های مختلف مردم و متخصصان گوناگون، اعم از معمم و مکلا، انتخاب خواهد شد؛ طرح چنین مجلس خبرگانی را هاشمی رفسنجانی و طیف هم‌فکر او در دوران ریاست وی بر مجلس خبرگان، مد نظر داشتند؛ هرچند به نظر می‌رسد بر اساس شرایط جدید، در دوران جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای، الزاما رهبری بیش‌تر به مقامی تشریفاتی تبدیل و فروکاسته خواهد شد. [و یا حتی در صورت لزوم و مصلحت، حذف خواهد شد].
محمد نوری‌زاد و جریان پشت سر او می‌خواهند اذهان را آماده سازند تا با شمارش و پذیرش این خطاها، آقای خامنه‌ای را با سرانجامی نیکو بدرقه کنند و پس از او، رهبری را به صورت انتخابی درآورند؛ و به نظر می‌رسد که بهترین گزینه برای این رهبر انتخابی، محمد خاتمی - یا حتی حسن خمینی [یا حسن روحانی] – باشد...».
و به دنبال آن، این سوال مطرح گردید که:
«آیا نمی‌توان محمد نوری‌زاد را به سرنوشتی چون علی‌اکبر سعیدی سیرجانی مبتلا کرد یا حداقل او را به محدودیت درانداخت تا دیگر چنین بی‌باکانه ننویسد؟ کارنامه جمهوری اسلامی نشان می‌هد که قطعا می‌توانند چنین کنند؛ پس چرا چنین نمی‌کنند؟ جواب ساده است، چون نمی‌خواهند و می‌خواهند او به کارنامه‌نویسی ادامه دهد. بنا بر این، او می‌نویسد و منتشر می‌سازد، گسترده و در ساحتی وسیع، و نه فقط می‌نویسد، بلکه آن را می‌خواند، بر روی آن موسیقی می‌گذارد؛ خوب، بنویسد؛ اما آیا نمی‌شود جلوی انتشار آن را گرفت؟ قطعا می‌توان، اما اراده آن نیست، زیرا اراده‌ای دیگر در اندیشه است...».

پس از انتشار این نوشتار، محمد نوری‌زاد، چنین پاسخ دادند:
«تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خون‌ریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشته‌هایم فرمان می‌گیرم. یافته‌هایم را در قالب نوشته‌هایم منتشر می‌کنم. و بابت این نوشته‌ها هزینه‌های گزافی نیز چه خود و چه خانواده‌ام پرداخته‌ایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست، یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این می‌‌اندیشم که دیگران حتی کمونیست‌ها در این کشور، صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو می‌کنم که اگر کشور در دست بی‌دینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمی‌کنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خون‌ریزی در روزی است که باید - آری باید - قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.»

هرچند در نوشتار خود به هیچ وجه بر مبنای تئوری توهم توطئه سخن نرانده بودم، بلکه سخن این بود که به نظر می‌رسد فعالیت‌های آقای نوری‌زاد، در راستای یک استراتژی درازمدت جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد و حتی ممکن است خود وی نیز از این امر، آگاه نباشد؛ اما همین که دیگر مانعی بر سر نوری‌زاد قرار نمی‌گیرد و یا موانع برطرف می‌شود، احتمالا نشان از حرکتی تاکتیکی در مسیر استراتژی حفظ نظام و گذار به دوران جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای دارد. در عین حال، بر این امر نیز تأکید شد که:
«هویت و هستی افرادی چون هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، حسن خمینی و البته بسیاری افراد دیگر در حلقه‌های دوم و سوم، با جمهوری اسلامی تعریف شده است و آن‌ها به خوبی می‌دانند که نبود جمهوری اسلامی برابر است با نبود آن‌ها. به‌ویژه آن‌که آن‌ها در بسیاری از جرائم و جنایات جمهوری اسلامی، آمر یا شریک بوده‌اند یا در دوران مسوولیت آن‌ها رخ داده‌اند و با سکوت تأییدآمیز آن‌ها مواجه گشته‌اند و هیچ‌گاه سخنی مبنی بر ندامت از گذشته یا پذیرش خطاهای پیشین بر زبان نیاورده‌اند. آنان، هیچ‌گاه مرزهای نظام را پشت سر نگذاشته‌اند؛ حتی موسوی و کروبی نیز آن‌جا که احساس کردند حضورشان در عرصه عمومی، باعث ناتوانی آن‌ها در پاسخ‌گویی به تقاضاهای فزاینده و شتابنده حامیان‌شان برای «اسقاط» جمهوری اسلامی گردیده، به حصر، تن سپردند و شاید این حصر، خواسته ذهن و ضمیر خود آنان نیز باشد.»

از تاریخ آن نوشتارها، دو سال گذشته است و من نیز، با وجود تمام احترامی که برای آقای نوری‌زاد و صداقت، صمیمیت، آزادگی، شجاعت، اخلاق‌مداری و انسانیت او قائلم، هم‌واره انتقادهای خود را نیز مطرح ساخته‌ام، از جمله به صراحت برای او نوشتم که «جمهوری اسلامی، رنسانس‌پذیر نیست» و تلاش برای اصلاح این نظام، مشت بر سندان و آب در هاون کوفتن و باد و طوفان درو کردن است و به نظر می‌رسد تنها چاره، براندازی نرم جمهوری اسلامی است.
به هر روی، به عنوان کسی که در تمام این سالیان، نوشتارها و فعالیت‌های آقای نوری‌زاد را با دقت و وسواس تعقیب کرده‌ام، بار دیگر بر موضع خود در نوشتار «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای» تأکید می‌ورزم و بسیاری شواهد و قرائن پس از آن را نیز در راستای تأیید آن می‌بینم.
نامه سی‌ام محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای، با عنوان «رفتن یا نرفتن خامنه‌ای، مساله این است!»، که در روز ۱۲ بهمن امسال منتشر شد و خود وی آن را دارای «مختصات خاصی» خوانده بود، از جمله شواهدی است که نشان‌گر زمینه‌سازی گسترده برای استراتژی گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای است. نوری‌زاد در این نامه «هدیه‌ای برای این روزهای تلخ» خامنه‌ای «از جنس لبخند، امید و سرفرازی» پیشنهاد داده و یک «راه گشایش» به او نشان داده و از وی خواسته است که طی یک قرارداد با مردم ایران، «داوطلبانه و آبرومندانه و بی‌سر و صدا – هم‌چون کیخسرو - به اسم استراحت و عبادت از رهبری کنار برود و عرصه را برای انتخاب همه‌جانبه مردم وا بگشاید.» بر اساس قرارداد پیشنهادی نوری‌زاد، مردم در قبال این رفتار خامنه‌ای، «او را به درون پرمهر خود راه می‌دهند و بر تختی می‌نشانند که ملات پایه‌هایش از محبت و مهر است.» نوری‌زاد هم‌چنین ضمن ابراز نگرانی از آینده عن‌قریب خامنه‌ای در صورت امضا نکردن این قرارداد فرضی، نوشته است: «وگرنه...، نه، اصلا دلم نمی‌خواهد به این «وگرنه» بپردازم و آینده عن‌قریب شما را واشکافی کنم.»
بلافاصله هم‌زمان با انتشار این نامه، چند پرسش صریح را برای آقای نوری‌زاد ارسال کردم؛ بار اول پاسخی ندادند، مجددا ارسال کردم، گفتند پرسش‌ها را «دیده بودم، منتها تنها هستم»؛ سه روز دیگر صبر کردم، اما پاسخی دریافت نکردم. به همین منظور، از آن‌جا که جناب آقای نوری‌زاد نامه خود را در سپهر عمومی مطرح ساخته‌اند، من نیز این پرسش‌ها را بدون هیچ‌گونه تغییری، در همین‌جا، برای آگاهی مخاطبان گرامی طرح می‌سازم و امید به پاسخ ایشان دارم:

پرسش نخست
چرا نقطه تمرکز و مرکز ثقل تمام انتقادهای شما، بعد از خامنه‌ای، شخص احمدی‌نژاد است و از سوی دیگر، به تصریح و تعریض، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی را معذور می‌دارید و می‌دانید؟ چنان‌چه فرموده‌اید: «احمدی‌نژاد را از انبان بیت مکرم خود برکشیدید و بدو میدان دادید تا همچو یک بی‌پروای بی‌چاک و دهان، هاشمی یا هر که را که در مدار نفرت شماست به خاک اندازد و ذلیل کند» هم‌چنین از آقای خامنه‌ای پرسیده‌اید: «شما خبر دارید آیا چرا آقای روحانی و هم‌کاران او را هنوز که هنوزاست به وزارت اطلاعات راه نداده‌اند؟» [که البته دیروز، ۱۴ بهمن، ایشان از وزارت اطلاعات بازدید کرد و در آن‌جا سخنرانی داشت، دیدگاه‌های اطلاعاتی خود را مطرح کرد و وزارت اطلاعات را «خانه امید ستم‌دیدگان» نامید]؛ آیا آقای روحانی، به عنوان یکی از سابقه‌دارترین چهرهای امنیتی جمهوری اسلامی، جدا از ساختار امنیتی این نظام سراپا ظلم و جنایت و خیانت است؟

پرسش دوم
شما به آقای خامنه‌ای برای نیک‌فرجامی او پیشنهاد یک معامله داده‌اید و گفته‌اید که «با امضای این قرارداد، شما صادقانه می‌پذیرید که در این بیست و چند سال رهبری، آن نبوده‌اید که باید می‌بودید. همین و دیگر هیچ.»؛ آیا این پیشنهاد، بیش از حد مثبت‌اندیشانه نیست و آیا به این سادگی می‌توان گفت «همین و دیگر هیچ» و همه چیز را به وادی نسیان و فراموشی سپرد؟ و طرف این قرارداد چه کسی یا کسانی هستند؟ و بر چه اساسی می‌فرمایید که با امضای این قرارداد فرضی، مردم، آقای خامنه‌ای را بر سر دست می‌گیرند و می‌برند آن‌جایی که ملات پایه‌های تختش محبت و مهر است؟ و چگونه چنین قراردادی می‌تواند موجب شود که «آیندگان بدانند تا قیام قیامت باید از جناب شما به نیکی یاد کنند و نسل اندر نسل وام‌دار شجاعت و هوشمندی و حریت و کیخسروگونگی شما باشند»؟

پرسش سوم
به نظر می‌رسد لحن نامه سی‌ام شما، بسیار محترمانه‌تر و ملایم‌تر نسبت به نامه‌ها و نوشتارهای پیشین شما شده است و به تعبیر خود شما در پایان نامه، «مثبت‌اندیشی» را برگزیده‌اید. آیا در این شرایط پر از نکبت و منفی، این مثبت‌اندیشی، واقع‌بینانه است و آیا گذار از دوران احمدی‌نژاد و قرار گرفتن در دوران «دولت تدبیر و امید» حسن روحانی در این مثبت‌اندیشی شما تأثیرگذار بوده است؟ و آیا دادن «هدیه‌ای از جنس امید» به رهبر در همین راستا قرار نمی‌گیرد؟

پرسش چهارم
آیا لحن ملایم‌تر و محترمانه‌تر شما نسبت به آقای خامنه‌ای و استفاده از اصطلاحات «رهبر گرامی»، «حضرت آیت‌الله» و «آقا جان»، بدین معناست که شما هم‌چنان پیرو و رهرو ایشان هستید و خود را در محضر او می‌دانید و به انتظار «عنایت و رخصت مختصر» او برای دریافت «هدیه کادوپیچ»تان نشسته‌اید تا از این طریق بتواند او را «بر اریکه دل‌های مردم» بنشانید؟

سخن پایانی
در فرجام نوشتار، بار دیگر خطاب به آقای نوری‌زاد گرامی می‌گویم که کسی یا جریان و اندیشه‌ای که انسان کشته، غارت کرده و...، نمی‌تواند در نیک‌فرجامی تمام، در کنار گاندی و نلسون ماندلا قرار و آرام بگیرد و به «کیخسروگونگی» متصف گردد؛ نمی‌توان همه کشته‌ها و همه دزدی‌ها را به وادی فراموشی سپرد و به طاق نسیان کوبید و گفت: «دیروز هرچه بود گذشت!»؛ شاید مردم خامنه‌ای و تصمیم‌سازان او را ببخشایند، اما فراموش نمی‌کنند؛ امید است که مردم، دیگر به «اعدام انقلابی» و کشتن یک انسان، حتی خامنه‌ای، اعتقادی نداشته باشند، اما حداکثر به خامنه‌ای اجازه خواهند داد که تا زنده است در محله خویش در خیابان خسروی در مشهد، یک کتاب‌فروشی مختصر راه بیندازد و در فرجام، با اندیشه آن‌چه کرده و بر او گذشته و بر ایران و مردم آن گذرانده، سر بر بالین مرگ بگذارد؛ و این خوش‌بینانه‌ترین و مثبت‌اندیشانه‌ترین فرجام برای اوست؛ اما گمان نمی‌کنم اکثریت غالب مردم ایران، پای قرارداد پیشنهادی شما را امضا کنند و «خامنه‌ای را به درون پرمهر خود راه دهند و بر تختی بنشانند که ملات پایه‌هایش از محبت و مهر است.»
نوشتار را با یادداشت یکی از مخاطبان وب‌سایت محمد نوری‌زاد در زیر نامه سی‌ام او به پایان می‌برم:
«آقای نوری‌زاد؛ چرا وعده بی‌جا داده‌اید؟! مهر و محبت در دل پر از کینه چه می‌کند؟! جناب نوری‌زاد؛ کدام خانواده ایرانی است که داغ‌دار جوانی نباشد که مسببش بی‌کفایتی حکومت نیست؟! جناب نوری‌زاد؛ من از خودم می‌گویم که ده سال است سیاه‌پوش برادری، که ارتش جمهوری اسلامی‌ای که فرمانده قوای بی‌کفایتش را مسبب مرگش می‌دانم، هستم؛ ده سال است که نمی‌دانم چرا و اصلا چگونه؟! دیگر او را ندارم، کسی را ندارم که همه امیدم را به او بسته بودم، کسی که بعد از او ستون‌های خانواده‌مان از هم پاشید. جناب نوری‌زاد؛ قاتل برادرم هرگز، هرگز و هرگز در دل من جایی ندارد، این از من، از مادر ندا، سهراب، اشکان، و... هزاران مادر داغ‌دار سرزمینم نگفتم، من از خودم گفتم، فقط از خودم.»
بله آقای نوری‌زاد، البته دل‌ها را باید از کینه‌ها شُست؛ اما لطفا شما هم فقط از جانب خودتان سخن بگویید، فقط از خودتان، نه از سوی یک ملت داغ‌دیده، دردکشیده، سیاه‌پوش و سوخته و یک کشور نابودشده و به تاراج غمان رفته. حتی اگر طیفی از استراتژیست‌ها و تصمیم‌سازان نظام، بخواهند جمهوری اسلامی را در عین فدا کردن علی خامنه‌ای، با نیک‌فرجامی نسبی او، به دوران پساخامنه‌ای وارد سازند؛ و بدین سان، فقط با رفتن یک شخص، نظام و سایر تصمیم‌سازان پیدا و پنهان آن را حفظ و حراست نمایند و گذشته‌های تاریک را، بدون هیچ‌گونه پاسخ‌گویی و محاکمه، در سرای سکوت سیاه نسیان، مستور سازند.
-----------------------
توضیح عکس
ضیافت افطار در منزل عبدالله نوری با حضور چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب، در مردادماه سال ۱۳۸۹؛‌ به گزارش جهان‌نیوز، این مراسم که بدون سخنرانی بود، به محلی برای گفت و گو میان مهمانان مبدل شد. در این میهمانی چهره‌هایی چون مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، سید حسن، سید یاسر و سید علی خمینی، احمد منتظری، سعید حجاریان، محمد نوری‌زاد، محمد موسوی خوئینی‌ها، حسن اسدی زیدآبادی، صفدر حسینی، محسن آرمین، علیرضا رجائی، علی حکمت، موسوی لاری، محمود حجتی، فیض‌الله عرب‌سرخی، محمد عطریانفر، احمد خرم، هاشم آقاجری، محمدرضا خاتمی، عباس عبدی، فریبرز رئیس‌دانا، سازگارنژاد، احمد قابل، رضا تهرانی، بیژن زنگنه، سید سراج‌الدین موسوی، جواد اطاعت، بهزاد نبوی، حبیب‌الله پیمان، حمیدرضا جلائی‌پور، غلامحسین کرباسچی، احمد صدر حاج سید جوادی، هاشم صباغیان، محمد مجتهد شبستری، محمدجواد مظفر، سید محمد موسوی بجنوردی، عبدالله رمضان‌زاده، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، علی خاتمی، قدرت‌الله علیخانی، محمدعلی ابطحی، محمد نعیمی‌پور، مرتضی کاظمیان، علی شکوری راد، علیرضا علوی تبار، هادی قابل، اسحاق جهانگیری، مصطفی ملکیان، غلامعباس توسلی، مجید انصاری، محمد ملکی، حسین انصاری راد و هرمیداس باوند حضور داشتند. 

-------------------------------------------------------------
نوشتارهای مرتبط





















-------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید































دانلود جلد هفتم کتاب «نجواهای نجیبانه» (زیباترین اشعار و متون ادبی سیاسی-اجتماعی؛ «حیواناتی که بر ما حکومت کرده‌اند») (+فهرست مطالب)
نظام جلالی

نگاهی به زندگینامه سیاسی خانواده لاجوردی و قتل خواهر اسداله لاجوردی جلاد

۲ اسفند اخبار روز
27396_882 خواهر لاجوردی:
خواهر ۷۰ ساله اسدالله لاجوردی که نام وی فاش نشده «به طرز مشکوکی» در دماوند به قتل رسید. به گفته سردار رادان این قتل «انگیزه‌های امنیتی نداشته است». حسین لاجوردی فرزند اسدالله لاجوردی ضمن اعلام خبر گفت این حادثه قتل سه روز پیش رخ داده و دو روز قبل، مسئولان جنازه وی را پیدا کردند. بنا به این گزارش خواهر اسدالله لاجوردی در منزل در تهران کلاس‌های مختلف دینی و مذهبی برگزار می‌کرده و این اتفاق نیز یکی دو ساعت پس از پایان کلاس‌اش که در منزل برگزار شده بود، رخ داده است. در حالی‌که صبح امروز، پنج‌شنبه یکم اسفندماه این خبر منتشر شد و فرزند اسدالله لاجوردی از پیگیری نیروهای انتظامی در این‌ رابطه سخن گفته بود، عصر امروز احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی از دستگیری قاتل خواهر لاجوردی خبر داد. رادان به جزئیات این دستگیری اشاره‌ای نکرده ولی اعلام کرد که قاتل پس از انجام اقدامات اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای پلیس، شناسایی و دستگیر شد.
اسدالله لاجوردی:
اسدالله لاجوردی در جنوب تهران متولد شد. پدرش هیزم‌فروش بود. او در دومین سال تحصیلی در دبیرستان، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. اسدالله لاجوردی، که در ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۴۳ نقشی را بر عهده داشت. پس از ترور بازداشت شد و نهایتاً به تحمل ۱۸ ماه حبس محکوم شد. پس از آزادی ضمن اشتغال به فروش روسری، دستمال و لباس در بازار تهران مشغول شد. لاجوردی در اردیبهشت ۱۳۴۹ به اتهام حمله به هواپیمایی ال عال، پس از برگزاری مسابقه فوتبال میان تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی فوتبال اسرائیل بازداشت شد. وی پس از محاکمه به ۱۸ سال حبس جنایی محکوم گردید. لاجوردی در فروردین ۱۳۵۳ از زندان آزاد شد و در اسفند‌‌ همان سال مجدداً بازداشت شد. اتهام او «فعالیتهای زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» در همکاری با مجاهدین خلق بود. سرانجام لاجوردی به همراه بسیاری از زندانیان در ۲۷ مرداد ۱۳۵۶ آزاد شد.
لاجوردی در کنار مهدی عراقی و اسلامی از مسوولان انتظامات کمیته استقبال از روح الله خمینی بودند. در جریان رسیدگی به پرونده گروه فرقان او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر بهشتی دادستان انقلاب تهران شد. لاجوردی از اعضای شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه اسلامی بود که زندانیان سیاسی دهه ۶۰ خورشیدی و دگراندیشان اسدالله لاجوردی را از عاملان اصلی سرکوب‌ها و اعدام‌های آن دوران می‌دانند. در دوران ریاست او بر زندان اوین و دادستانی انقلاب بسیاری از زندانی سیاسی اعدام شدند و یا مورد شکنجه قرار گرفتند. در دی ۱۳۶۳ او توسط شورای عالی قضایی از تمامی مناصب برکنار شد و تا زمان مرگ خمینی هیچ پست دولتی نداشت. در سال ۱۳۶۸ لاجوردی دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده داشت که در این زمان رئیس دفتر رییس قوه قضاییه از او خواست که استعفا دهد. لاجوردی در ۱ شهریور ۱۳۷۷ د رمحل کسب خود در بازار تهران و در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت، توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌ بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد کشته می‌شود که به گفته همسر لاجوردی یکی از مهاجمان فورا سیانور می‌خورد و خودکشی می‌کند اما نفر دوم فرار می‌کند و لی در آبادان دستگیر می‌شود اما همین گفته همسر لاجوردی با نوشته تسنیم کاملا متفاوت هست. تسنیم می‌نویسد در جریان ترور، دو تن توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند. علی اکبر اکبری، در اثر شدت جراحات وارده در حین عملیات، در بیمارستان درگذشت و فرد دوم که علی اصغر غضنفر نژاد- معروف به سیاوش نام داشت به شرکت فعال خود اعتراف کرد.
همسر اسدالله لاجوردی:
زهرا گل گل با اسدالله لاجوردی ۲۶ ساله در سن ۱۳ سالگی در سال ۱۳۴۰ ازدواج کرد. آن‌ها ۶ فرزند دارند که پنج پسر و یک دختر به نام زهره سادات لاجوردی که عضو جبهه پایداری و استاد دانشگاه است. (همسر لاجوردی از آنجائیکه می‌داند لاجوردی بسیار منفور و جنایتکار بوده است در مصاحبه خود با روزنامه رسالت تماما تلاش می‌کند که از او یک چهره دل رحم و رئوف و نازک دل بسازد که در عین حال مبارزی قهرمان و چهره‌ای ملکوتی بوده است و به قول معروف به روباه گفتند شاهدت کیه گفت دمم، که در راستای همین تلاش وقیحانه خود می‌گوید) لاجوردی کانون گرمی را در خانواده ایجاد کرده بود. او واقعا همسر و پدر نمونه‌ای بود ضمن اینکه انسان بزرگی هم بود. ایشان خیلی گذشت داشت. بسیار فروتن بود.
از ویژگی‌های اخلاقی لاجوردی بگویید. واقعا زبانم قاصر است. ایشان همه خصوصیات عالیه را داشت. یک روز به آقای لاجوردی گفتم: دوست دارم دو تا مرغ عشق در خانه داشته باشم. ایشان گفت: من طاقت ندارم که آن‌ها در قفس باشند. اگر راضی می‌شوید که آن‌ها در خانه آزاد باشند موافقم. مرغ عشق‌ها را آزاد گذاشته بودیم هر وقت می‌خواستند به قفس می‌رفتند و هر وقت می‌خواستند آزادانه در خانه پرواز می‌کردند. (در جایی دیگراز مصاحبه می‌گوید) پس از انقلاب لاجوردی رئیس سازمان زندان‌های کشور شدند، از این دوران برایمان بگویید، چه طور شد که این پست را به ایشان پیشنهاد کردند و ایشان هم قبول کرد؟
لاجوردی می‌گفت: بیشترین زمان عمر من در زندان سپری شده است یا به عنوان زندانی و یا به عنوان زندانبان. آن زمان شهید بهشتی ایشان را به این سمت منصوب کردند. این کار، برای لاجوردی خیلی مشکل بود و به من گفت: انگار استخوانی در گلو دارم. چون او روحیه‌ای بسیار عاطفی داشت. لاجوردی کانون گرمی را در خانواده ایجاد کرده بود. او واقعا همسر و پدر نمونه‌ای بود ضمن اینکه انسان بزرگی هم بود. ایشان خیلی گذشت داشت. بسیار فروتن بود. (در این مصاحبه همسر لاجوردی آنچنان تلاش می‌کند با دروغگویی از لاجوردی انسانی دل رحم بسازد تو گویی جنایات لاجوردی در زندان در اوج سرکوب جریانات سیاسی او مسئول شکنجه گران و کشتار مبارزین نبوده است و هر دفعه هم که می‌خواسته یک حادثه مهم در زندگی لاجوردی رخ دهد این خانم قبلش خواب نما می‌شده است که انقدر معجزه در زندگی آن‌ها رخ داده تو گوئی زن لاجوردی اولین پیامبر زن بعد از ۱۴۴۰۰۰ پیامبر مرد بوده است.)

یکسال عید ایشان گفت: خانم بیایید موقع تحویل سال را با هم به کانون اصلاح و تربیت برویم و در کنار بچه‌های زندانی بگذرانیم. ایشان از قبل هدایا و شیرینی برای بچه‌ها تهیه کرده وقتی بچه‌ها ایشان را دیدند، دورش را گرفتند و او هم یکی یکی آن‌ها را بغل می‌کرد و به آن‌ها عیدی و شیرینی و شکلات می‌داد. واقعا برایم لذت بخش بود.
یکی از خلقیات لاجوردی این بود که سریع از هر اشتباهی و خطایی می‌گذشت و هیچ وقت یک مسئله‌ای را دنبال نمی‌گرفت. هیچ وقت در زندگی حساب کشی نمی‌کرد. هیچ سختگیری در کار نبود، هیچ وقت سختگیری نمی‌کرد و اگر هم می‌خواست نکته‌ای را متذکر بشود با خنده و با رویی گشاده مطرح می‌کرد. وقتی لاجوردی در زندان بود زمانی که می‌توانستیم به ملاقات برویم به بچه‌ها نمی‌گفتم که به زندان می‌رویم، چون کوچک بودند و ناراحت می‌شدند، به آن‌ها می‌گفتم: می‌رویم باغ پدرجان و می‌رفتیم حیاط زندان، وقتی با ایشان ملاقات می‌کردم سعی می‌کردم روحیه خود را خیلی بالانشان بدهم و سعی می‌کردم بخندم و لبخند بزنم. یک روز ایشان به من گفت: خانم می‌دانید! این خنده‌های شما تا ملاقات بعدی با من است و از نظرم محو نمی‌شود. ایشان خیلی عاطفی بود. من هر چقدر از ایشان و خوبی‌هایش بگویم. کم گفته‌ام (واقعا از این همه دروغگویی و ریا همسر لاجوردی حال آدم خراب می‌شود و اینکه مردم را احمق فرض می‌کنند و تلاش می‌کنند که از چنین قاتلی تصویری دروغین بسازند که گویا این جلاد زمان بهترین و رئوف‌ترین انسان روی زمین بوده است.)

حسین لاجوردی پسر لاجوردی:
پسر اسدالله لاجوردی برکناری پدر خود را «نتیجۀ گزارشهای خلافی» ذکر کرد که به مرحوم آیت الله منتظری ارائه گردید و همچنین فشارهایی که از طرف شورای عالی قضایی وارد آمد.
در پی اظهارات مجید انصاری، رئیس دو سالۀ سازمان زندان‌ها در زمان خمینی، که تاکید کرده بود اسدالله لاجوردی (مسئول وقت دادستانی انقلاب و زندان‌ها و بازداشتگاه‌های کشور) توسط خمینی از سمت خود برکنار شده بود، مرتضی بختیاری، وزیر دادگستری دولت محمود احمدی‌نژاد که از همراهان لاجوردی بوده، به سخنان این فعال اصلاح طلب واکنش نشان داد و ضمن «بی‌اساس» خواندن آن، ادعا کرد: «امام از برکناری لاجوردی بی‌اطلاع بوده و پس از شنیدن خبر آن نیز ناراحت شده بود.»
وزیر دولت احمدی‌نژاد در ادامه به این عضو دولت اصلاحات (انصاری) حمله کرده و مدعی می‌شود: «اظهارات بی‌پایه و اساس وی، در حالی که همه اسناد مربوطه موجود می‌باشد ظلم بسیار بزرگی به کسی (لاجوردی) است که همه عمر خود را برای نظام گذاشت و از سوی رهبری ( خامنه‌ای) مرد پولادین انقلاب نام گرفت.» گفتنی است مجید انصاری طی گفت‌و‌گویی با سایت جماران، ضمن انتقاد از عملکرد اسدالله لاجوردی در زمانِ مسئولیت بر دادستانی و همچنین زندانهای کشور، در پاسخ به برخی سوالات از جمله دوران ریاست خود بر سازمان زندان‌ها در زمان خمینی (از ۶۵ تا ۶۶) و ماجرای برکناری لاجوردی توسط آیت الله خمینی گفته بود «امام بعد از دریافت گزارش زندان‌ها گفت آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی به‌دست این‌ها (مجاهدین) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کار‌ها (خودسری‌های داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید. ا
حسین لاجوردی می‌گوید ایشان (انصاری) اشاره می‌کند که چهار پنجم زندانیان گروهکی توسط من (انصاری) آزاد شده‌اند. لازم است یک بار دیگر سخنرانی امام را در آن ایام را گوش دهند که فرمود این آزادی‌ها خلاف اسلام است. آقای انصاری! آنچهارپنجم گروهکی که شما آزاد کردید بسیاریشان جذب سازمان شدند و در عملیات‌های مختلف بر ضد رزمندگان اسلام شرکت کردند و هزاران نفر از جوانان ما را به شهادت رساندند.
در ادامه این نامه حسین لاجوردی آمده است: به خاطر گزارش انصاری، بار‌ها هیئتهای مختلفی از زندان بازدید داشته‌اند و از جمله آن چندبار هیئت‌هایی از طرف امام و مجلس ماموریت یافتند تا این ادعا‌ها را بررسی کنند و گزارشی تهیه کنند که یکی از این هیئت‌ها را انصاری نام برده که شامل دعایی، هادی نجف آبادی، سید هادی خامنه‌ای بود که گزارش بازدیدشان را به امام دادند و انصاری هم اشاره می‌کند که گزارش‌ها منتج به نتیجه نشد و بعد می‌گوید چون گزارش‌ها نتیجه نداد شورای عالی قضایی به بنده ماموریت داد که از زندان‌ها گزارش تهیه کنم و من هم آماده کردم و به مسئولان وقت گزارش دادم.
احسان لاجوردی پسر دیگر لاجوردی:
احسان لاجوردی در نامه​ای خطاب به انصاری نوشت که اگر این گرگ​های درنده(مجاهدین و…..)  را ول نمی‌​کردید، تعداد زیادی شهید نمی‌​شدند.
جمعی از یاران سید اسدالله لاجوردی: نامه چند نفر از یاران لاجوردی به مجید انصاری: امام، لاجوردی را تایید کرد، نه شما را:احمد قدیریان، سید اسدالله جولایی، مرتضی صالحی، داود رحمانی، حسین همدانی، محمدعلی امانی و…(اسامی همکاران جنایتکار لاجوردی جلاد در آن سالهای سیاه )
مهم‌ترین نوآوری اسدالله لاجوردی در زندان‌های ایران  تجاوز جنسی به دختران باکره از طریق ازدواج اجباری آن‌ها با زندانبانان :
تجاوز جنسی به زندانیان در جمهوری اسلامی ایران
رینالدو گالیندو پل فرستاده ویژه سازمان ملل در گزارش خود پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران به گفته‌های خانواده‌های اعضای مجاهدین خلق اشاره می‌کند که مقامات رسمی زندان مدارک ازدواج دختر زندانیشان را به آن‌ها داده‌اند. مدارکی که به مفهوم تجاوز جنسی به دختران زندانی پیش از اعدام است. روزنامه گاردین در گزارشی در سال ۱۹۸۹ مهم‌ترین نوآوری اسدالله لاجوردی در زندان‌های ایران را تجاوز جنسی به دختران باکره از طریق ازدواج اجباری آن‌ها با زندانبانان ذکر می‌کند. شاید این ابتکار برای رفع تردید‌ها در مورد ممنوعیت شرعی اعدام دختر باکره صورت گرفته باشد. [۸]
ژاله احمدی، پزشک و پژوهشگر، در «دائرةالمعارف زنان و فرهنگ اسلامی»، می‌نویسد در بین سال‌های ۶۰ تا ۶۶ هزاران زندانی سیاسی زن بازداشت شده و در زندانهایی مانند اوین و گوهردشت نگاهداری شدند. بگفته احمدی این دسته از زندانیان که تحت نظارت نزدیک توابین و ناظران زن و در دستان محافظان مرد زندان قرار داشتند که آن‌ها را شکنجه داده، به آن‌ها تجاوز کرده، با آن‌ها ازدواج کرده یا آن‌ها را اعدام می‌کردند. احمدی سپس به توصیف شکنجه‌ها پرداخته و با بیان اینکه زندانیان تحت شستشوی مغزی، تحقیر و تخریب روحیه قرار داشته‌اند، می‌گوید که برخی از زندانیان جهت پایان این شکنجه‌ها تصمیم به ازدواج موقت با زندانبان‌ها می‌گرفتند و برخی دست به خودکشی می‌زدند.
رضا افشاری استدلالی از شهرنوش پارسی‌پور را نقل می‌کند که یک دلیل اینکه چرا داستان‌های معتبر کمی از آزار جنسی وجود دارد را اینطور توضیح می‌دهد که به زنانی که نزدیک به اعدام بودند تجاوز می‌کردند و از آنجایی که آن زندانیان کشته می‌شدند امکان اینکه داستان خود را بنویسند را نداشتند.
در اینجا گوش کنیم به دروغگویی اسدالله لاجوردی و تمجید آیت الله گیلانی جلاد از لاجوردی
اوین، اسدالله لاجوردی و دعاخوانی توابین در دهه ۶۰
در اینجا نگاهی بیندازیم به عکس هایی مربوط به لاجوردی آدم کش که این عکس ها سند خوبی از چهر ه های افراد امنیتی است که مستقیم یا غیر مستقیم با لاجوردی در ارتباط بودند و عمدتا چهره های امنیتی و اطلاعاتی و شکنجه گران دوران سیاه لاجوردی هستند.
گزارش تصویری: لحظاتی پس از ترور اسدالله لاجوردی جلاد