نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

تجاوز بی‌شرمانه شیخ سعودی به دختر ۴ ساله‌اش!

تجاوز جنسی بیشرمانه شیخ سعودی به دختر ۴ ساله اش تنها تجاوز نبود بلکه، علاوه بر تعرض جنسی از سوی پدر، شکنجه و خونریزی شدید مغزی، شکسته شدن بازوی راست، شکستگی در مهره چهارم از ستون فقرات و ضربه شدید در ناحیه سر و سپس جان دادن دخترک بی گناه، اما دادگاه متهم را تبرئه کرد.
نظام قضایی سعودی با اشاره به این که کشتن دختر کودک توسط پدرش « شیخ فیحان الغامدی» و تعرض جنسی به وی قبل از قتل، در زیر گروه پرونده های خشونت خانوادگی قرار می گیرد بیان کرد: از نظر قضایی هیچ دلیلی برای محکومیت پدر کودک وجود ندارد و وی تنها در امر تربیت فرزندش زیاده روی کرده است.
« منصور الخیزان»، وکیل متهم تصریح کرد: موکل وی به دلیل ارتکاب قتل خطا تبرئه شد و تنها به اتهام زیاده روی در امور تربیتی و کتک زدن فرزندش به تعزیز محکوم گردید.
این در حالی است که موکل به همین حکم تعزیزی نیز اعتراض کرده و مدعی شد این جرم را به دلیل فشار مادی و روانی مرتکب شده است.
از آن جا که وقوع این حادثه در عربستان باعث ایجاد جنجال های شدیدی در میان شهروندان شد، به گفته وکیل، متهم در نظر دارد به دلیل انعکاس این مساله در رسانه های گروهی از مسوولین ارتباطی شکایت کند.وی در حال حاضر به قید کفالت آزاد شده است.

آبادی‌های دیروز؛ متروکه‌های امروز (بخش اول)

نافع باباصفری
روستای متروکه "تاوه قران" سقز-کردستان
مهاجرت لزوماً منفی نیست؛ اما وضعیت مهاجرت روستاییان ایران در طول چند دهه اخیر، راهی بوده است به «ترکستان»، نه فقط برای روستاییان بلکه برای تمام ملت ایران. تصمیم‌گیری روستانشینان برای مهاجرت، انتخابی عموماً عاقلانه بوده است چرا که برنامه‌ریزان حکومتی، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن هیچ‌گاه نتوانستند تعادلی حداقلی در بین سرمایه‌گذاری‌های شهر و روستا ایجاد کنند؛ و البته وضعیت متغیر جهان مدرن، تشدید ارتباطات و تحولات توسعه‌ای ایران نیز کم تأثیر نبوده است.
مردمان روستا تولیدکنندگانی فعال و پُر بازده در زمینه کشاورزی و دامداری بودند و بیشتر نیازهای کشور را، حداقل در این دو بخش تأمین می‌کردند. اگرچه مفید بودن روستاییان برای کشور به قیمت زحمت فراوان، نابرخورداری‌های بسیار و پیش‌داوری‌های ارزشی «شهرنشینان» بود اما روستاییان از این‌ها چشم‌پوشی می‌کردند و به «مالکیت» زمینی که هیچوقت فکر نمی‌کردند مالکش شوند(قبل از اصلاحات ارضی) عشق می‌ورزیدند و فکر می‌کردند برای همیشه در کنارش خواهند ماند. اما از اواخر دهه چهل به بعد، ایران برای روستاییان دیگر ایران قبلی نبود و «هر دم از این باغ بری» می‌رسید.
اواخر دهه سی، روستاها نزدیک به 70 درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند. اما در طول چند دهه اخیر، اصلاحات ارضی، انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی موجب تشدید مهاجرت‌های روستاییان به شهرها شد به گونه‌ای که جمعیت روستاییان در سال 1355 به 53 درصد؛ 1365 به 46 درصد؛ 1375 به 39 درصد؛ 1385 به 32 درصد و در سال 1390 به 29 درصد کاهش یافته است.
در ایران میانگین رشد شهرنشینی در طول نیم قرن گذشته دو برابر شده است. سنندج جایی است که این میزان رشد را کافی نمی‌داند و در طول این سال‌ها رشد شهرنشینی آن چهار برابر شده است. آن‌چه این سیل جمعیتی را محقق کرد چیزی نبود جز ویرانی آبادی‌های دیروز.
برنامه‌ریزان متوجه شدند که به روستاییان بی‌توجهی شده است؛ توسعه روستایی مورد بی‌مهری بوده است و پیش‌تر، ظرفیت‌های تولید و توسعه روستایی را نادیده گرفته‌اند و البته این بی‌توجهی در نوار مرزی ایران پُر رنگ‌تر بوده است و در مناطقی چون کردستان، «به دلایل امنیتی» قابل توجیه‌تر از همیشه!  و نیز دریافتند که آن‌چه از این بی‌مهری برجای مانده است متروکه‌هایی است که امروز می‌بینیم و چه بسا اگر آبادی‌های کنونی را در نیابیم؛ به زودی متروکه‌های بیشتری خواهیم یافت.
آن چه بر این مملکت گذشت، برنامه‌ریزان توسعه را بر آن داشت که ظرفیت‌های توسعه روستایی را با نگاهی نو شناسایی کنند؛ چاره کار «راه نارفته» پیشینیان بود، و این شد که تأسیس دوباره «تعاونی تولید کشاورزی» را کلید آبادانی یافتند.

روایت یک شب زندگی با معتادان در تهران

یک شب زندگی با ظاهری همانند معتادان کارتن خواب در میدان شوش تهران هم نتوانست عمق فاجعه آسیب های اجتماعی در قلب پایتخت را نمایان کند.
خبرگزاری مهر - سید هادی کسایی زاده: تهران - خیابان فدائیان اسلام - میدان شوش ... جایی امن و معروف برای معتادان متجاهر و سارقان خرده پای تهرانی که برای دیدن و شنیدن ناگفته ها مجبور شدم با ظاهری شبیه معتادان و کارتن خواب ها یک شب را زیر پوست پایتخت زندگی کنم.
ساعت ۱۸ عصر یکی از روزهای شهریور... آرام آرام تعداد معتادان، کارتن خواب ها، افراد دوره گرد و سارقان خرده پا در حواشی میدان شوش زیاد می شود. هر که بقچه یا کوله و گونی در بغل دارد و در پیاده راه دور میدان بساطش را پهن می کند. از کفش های بدون بند و کهنه، ابزارآلات فرسوده، کیف پول، تلفن همراه سرقتی تا سیخ کباب، رادیوی قدیمی، کمربند پوسیده و غیره ... خریدار و فروشنده هر دو از یک قماش هستند و هیچ مشتری یا فروشنده خارج از کارتن خواب نمی توانید مشاهده کنید. فروشندگان هم قیمت می دهند و هم با لوله شیشه ای پایپ خیلی راحت در انظار مخدر شیشه مصرف می کنند!
یک معتاد سارق: ۱۵ سال است پاتوقم شوش است!
یکی از کارتن خواب ها جوانی ۲۷ ساله بود که تنها یک جفت کتانی و چند تکه پرده توری قدیمی در بساطش داشت. با تعارف چند نخ سیگار به او گفتم: خیلی وقته اینجا بساط می کنید؟ نگاهی به من انداخت و گفت: بله حدود ۱۵ سال است ... و بعد به سایر سوالاتم پاسخ درستی نداد. اما وقتی پرسیدم از صبح تا شب چه می کنید گفت: سرقت، دزدی، کیف قاپی، گشتن در سطل زباله ... تا چیزی برای فروختن پیدا کنم!
درد دل های یک جگرکی
نکته قابل تامل این بود که تمام مغازه های نزدیک میدان باز بودند و کارتن خواب ها روبروی مغازه ها بساط خود را پهن کرده و هرکاری می کردند. البته از نزدیک شاهد درگیری چند مغازه دار با معتادان بودم که می خواستند آنها را از جلوی مغازه متفرق کنند. با این حال با ظاهری که داشتم نمی شد با مغازه دار مصاحبه کرد چون می ترسیدند تا اینکه به بهانه خوردن جگر وارد یک جگرکی شدم. بعد از اثبات خبرنگاری صاحب مغازه گفت: سالهای سال است وضعیت همینطور مانده و کاری از دست مسئول و ماموری بر نمی آید. ماموران می آمدند و هر بار گشت زنی و بگیر و ببند بود اما بعد از رفتن ماموران باز همین آش و همین کاسه است.

خانه اجاره ای ویژه معتادان
می گفت: وقتی پاتوق تمامی معتادان این منطقه و حتی سایر مناطق جنوب تهران شوش است نمی شود یک روزه و یک ماهه کار را تمام کرد. در این منطقه افراد خانه های چند اتاقه خود را به معتادان و سارقان اجاره می دهند و در هر اتاق هم ۲۰ نفر می خوابند. اصلا سودآوری خوبی برای صاحب خانه ها دارد. نه نیاز به رنگ و نقاشی است و نه هزینه های دیگر ...خرابه اش را اجاره داده کیفش را می برد!
سئوال کردم چرا مغازه داران میدان شوش از مصاحبه یا انتقاد و اعتراض به وضع موجود می ترسند؟ پاسخ داد: مگر کاسب محل از جانش سیر شده...؟! اینجا معتاد نشئه می آید و معلوم نیست چه بیماری یا فازی دارد و از ما درخواست نان، کیک یا حتی آب می کند. من مجبورم بدهم چون اگر این کار را نکنم یا شیشه مغازه را پایین می آورد و یا با چاقو به من حمله می کند. شاید باورتان نشود اما روزانه ۲۰ تا ۳۰ مورد اینطور داریم. در حال گفتگو بودیم که معتادی وارد جگرکی شد و گفت: این تخم مرغ من را بپزید به من بدهید؟ و مغازه دار نگاه کرد و گفت این هم نمونه زنده اش! ...
گشت محسوس نیروی انتظامی
پس از خروج از جگرکی یک گروهبان و یک سرباز نیروی انتظامی با موتورسیکلت در پیاده راه میان بساط معتادان و سارقان در حال گشت بودند. همراه آنها رفتم شاهد بودم که اوضاع را بررسی می کنند شاید به این دلیل که مواد مخدر علنی عرضه نشود.
همچنین خودروی شهرداری منطقه هم در ابتدای پیاده راه همراه با ۲ مامور شهرداری پارک شده بود. همه را می شناختند اما هیچ عکس العملی از سوی ماموران انجام نمی شد و سارقان ، معتادان و دستفروشان به کار خود ادامه می دادند.
از روی پل هوایی به آن طرف میدان رفتم که پارک کوچکی به نام پارک معتادان معروف است. روی پل هوایی که برای خودش داستانی داشت. از زن خیابانی تا گروه های سه نفره که با هم شیشه مصرف می کردند. باید گفت که پارک شوش حال و هوای دیگری دارد. خبری از بساطی ها نیست اما وقتی وارد شدم حیرت زده دیدم که چند جوان قوی هیکل روی نیمکت پارک نشسته و می گویند: دوا نبود؟ دوا!؟ که منظور همان هروئین است!
من هم گوشه ای با گونی که روی کولم بود نشستم و چند سیگار روشن کردم تا کمی با محیط آشنا شوم.

ماجرای خرید شیشه و هروئین
با ظاهری که داشتم از جوانی که به نظر می رسید فروشنده است سئوال کردم شیشه داری؟ گفت: چقدر می خوای ...
گفتم: اندازه مصرف الان و فردا
گفت: شیشه به قیمت می دهم و برای مصرف امشبت می شود ۵ هزار تومان
گفتم: برای دوستم هم دوا می خواهم چی داری؟
گفت: ۱۰ هزار تومان برای مصرف امشبت می شود!
گفتم: پایپ برای کشیدن شیشه هم داری؟
جوان ساقی گفت: همراه من بیا ...
همراه با ساقی به میان معتادان رفتیم. فریاد می زد: پاااایپ. پااایپ نبود! بعد یکی از آن طرف پارک گفت: بیا پایپ دارم! و ۲ هزارتومان دیگر دادم و پایپ خریدم.
به جوان ساقی گفتم: اگر زیاد بخواهم چه؟ می توانید برای یک ماهم بفروشید؟
گفت: بیا سوار موتور شو ....
با این جوان و گونی پر از پلاستیک و ظاهری که داشتم به محله دروازه غار رفتیم. بعد از یک ربع مردی قوی هیکل آمد و گفت: چیکاره ای؟
گفتم: دانشجو هستم اما برای امرار معاش گدایی هم می کنم. دوستانم هم وضعشان خوب است برای همین فروشندگی هم می کنم.
گفت: اگر شیشه گرم بالا بخواهید ارزان تر می شود. اما باید پول نقد بدهی .... برو پول بیار با همین آقا برگرد. در ضمن اگر بخواهی ساقی شوی حمایتت می کنم!
دوباره به پارک شوش بازگشته و در میان تاریکی روی چمن ها نشستم و مجبور بودم آنقدر سیگار دود کنم تا کسی شک نکند. یک خانواده می خواست از میان پارک عبور کند که به آنها از سوی معتادان توهین شد.
حکایت پارک معتادان
اما در میان صد ها معتادی که در حال کشیدن مخدر شیشه بودند برخی چهره ها قابل تامل بود. کودکانی که مجبور بودند کنار پدر یا مادر در پارک بمانند؛ رفتگر پیر که برایش دود می کردند و رانندگان تاکسی که با سختی می خواستند در ایستگاه پارک توقف کنند.
ضرب و شتم و فرار از معرکه ...
به گزارش خبرنگار مهر، اگر می دانستند خبرنگار هستی یا دوربین داری قطعا مورد اذیت و ضرب و شتم قرار می گرفتی با این حال عکاسی با نور کم آن هم از داخل گونی بسیار سخت بود. بعد از مدتی عکاسی تصمیم گرفتم دوربین را بیرون آورده و با نیت فروش دوربین دزدی عکاسی کنم. دوربین ... دوربین فروشی دارم ... چند نفر از سارقان معتاد به قصد خرید دوربین نزدیک شدند تا دوربین را ببینند و قیمت پایه آنها برای دوربین D۶۰ حدود ۵ هزار تومان بود! نفروختن دوربین به آنها موجب شد تا مورد ضرب و شتم قرار بگیرم اما با این حال توانستم فرار کنم.
برخی فروشگاه های دور میدان و حتی دکه های روزنامه از وضعیت موجود چندان ناراحت نبودند و در این میان منفعت هم داشتند. اصرار برای گفتگو با این افراد بی نتیجه بود. در هر حال استعمال مواد مخدر در انظار تنها محدود به میدان شوش تهران نبود بلکه بوی مخدر ما را به سمت میدان قزوین، اتابک و میدان محمدیه هم کشاند. هر چند تعداد معتادان در آنجا کم بود اما استعمال مخدر بدون ترس در خیابان و پارک ها مشهود بود.
چند ساعت خوابیدن روی چمن های پارک موجب شد تا گونی همراهم به سرقت رود اما کسی صدایم نکرد یا اینکه بخواهند ما را جمع کنند. کنارم چند معتاد در حال تزریق بودند که بعد از تزریق سوزن یکی از آنها شکست و سوزن را به سمت من پرتاب کرد. وضعیت آنقدر تلخ بود که شاید نتوان تمام دیده ها و شنیده ها را تنها در روایت یک شب کارتن خوابی آورد.
دوباره به میدان شوش بازگشتم تا وضعیت پارک را در ساعت ۲ نیمه شب رصد کنم. همچنان شلوغ بود. از داخل پارک عبور کردیم و کمی دورتر از میدان شوش داخل کوچه پس کوچه های محله وارد شدیم. کارگاه های تولیدی لباس تا ابزار و اوراقی ها که بوی تریاک و مخدر از پنجره ها بیرون می زد. معتادانی که وضعیتشان بدتر از پارکی ها بود درون جوی های آب افتاده و برخی در سطل زبانه خوابیده بودند. این تصاویر تنها برای یک شب نیست بلکه بعنوان بخشی از واقعیت های تهران است که نباید از آن غافل شد. اگر خودروی شما فقط چند دقیقه در برخی کوچه های این محله توقف کند کارش یا به اوراقی ها می کشد و یا خدا می داند چه بلایی سرتان می آید. حمله به خودرویی که با آن برای گزارش رفته بودم سکانس پایانی کار بود. شیشه عقب شکست و بعضی از لوازم داخل خودرو سرقت شد.

به گزارش خبرنگار مهر، آمارهای رسمی نشان می دهد بیش از ۲ میلیون معتاد در کشور داریم که این آمار در تهران برای معتادان متجاهر ۱۲ هزار نفر است. اما مرگ روزانه ۳ معتاد در کشور قابل تامل است. با این حال ستاد مبارزه با مواد مخدر که همیشه مورد نقد رسانه ها و مجلس قرار داشته این بار با ریاست وزیر کشور اقداماتی را در دستور کار قرارداده و باید منتظر ماند تا هر چه زودتر وضعیت بهتر از گذشته شود.

نخست‌وزیر فنلاند خانه‌اش را در اختیار پناهجویان می‌گذارد


یوحا سیپیلا
• نخست وزیر فنلاند در اقدامی بی‌سابقه اعلام کرد که خانه‌ شخصی‌اش را آماده سکونت پناهجویان می‌کند. یوحا سیپیلا گفت مایل بود سهم خود را در کمک به آوارگان ادا کند. او مردم کشورش را نیز به پیروی از این روش فراخواند.
دویچه وله ـ رئیس دولت فنلاند روز شنبه (پنجم سپتامبر/۱۴ شهریور) در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی این کشور از تصمیم خود برای اسکان پناهجویان در خانه شخصی‌اش خبر داد. یوحا سیپیلا گفت هر کس باید سهمی در کمک‌رسانی به آوارگان ادا کند.
خانه نخست وزیر فنلاند در شمال این کشور قرار دارد. سیپیلا گفته که از این خانه در حال حاضر استفاده چندانی نمی‌‌کند زیرا به دلیل وظایف دولتی، اغلب به همراه خانواده‌ در هلسینکی به سر می‌برد. آماده‌سازی این خانه برای سکونت پناهجویان، تا آخر سال میلادی (سه ماه دیگر) انجام می‌شود.
سیپیلا ۵۵ سال دارد و از ماه مه سال ۲۰۱۵ به مقام نخست‌وزیر فنلاند رسیده است. دولت ائتلافی فنلاند از حزب لیبرال، متعلق به سیپیلا و حزب عوام‌گرای «فنلاندی‌ها» تشکیل شده است.
سیپیلا با اشاره به آن که فنلاند کشوری چند فرهنگی است، فنلاندی‌ها را به حمایت از پناهجویان فراخواند. او ابراز امیدواری کرد که کلیسا و نهادهای داوطلب و افتخاری نیز به کمک آوارگان بشتابند.
نخست وزیر فنلاند در واکنش به درخواست اتحادیه اروپا برای تقسیم متوازن پناهجویان در کشورهای عضو نیز بیانیه‌ای داده و بر انجام داوطلبانه این دعوت تاکید ورزیده است.
از چند هفته پیش تا کنون، کشورهای عضو اتحادیه اروپا درگیر کشمکش بر سر پذیرش پناهجو در خاک خود و سهمیه‌بندی شمار آوارگان هستند. قرار است وزیران خارجه اتحادیه روز شنبه در لوگزامبورگ جلسه‌ای ویژه به این منظور برگزار کنند. انتظار نمی‌رود این نشست نتیجه‌‌ای در بر داشته باشد.
بر همین اساس، درخواست تشکیل اجلاس ویژه‌ای در سطح سران کشورهای اتحادیه برای رسیدگی به بحران پناهجویی پیوسته رساتر می‌شود.

فنلاند در سال گذشته تنها ۳۶۲۰ مورد تقاضای پناهندگی داشته است. این رقم در مقایسه با کشور همسایه یعنی سوئد با ۸۰ هزار تقاضا، بسیار ناچیز به نظر می‌رسد. دولت فنلاند حساب می‌کند که تعداد متقاضیان پناهندگی در سال ۲۰۱۵ در این کشور به ۳۰هزار نفر برسد.

مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران برگزار شد

شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۵ سپتامبر ۲۰۱۵


ششمین مجمع عمومی عادی دوره‌ی سوم کانون نویسندگان ایران روز جمعه سیزدهم شهریور با حضور اعضای کانون در پارکینک منزل یکی از اعضا برگزار شد.

رییس سنی مجمع پرویز بابایی با خوش آمد گویی به حاضران جلسه را افتتاح کرد و در پایان سخنان خود به یاد جانباختگان راه آزادی بیان و نیز درگذشتگان کانون یک دقیقه سکوت داد.پس از آن با موافقت شرکت کنندگان سه تن از اعضای هیئت دبیران حسن اصغری، رضا خندان(مهابادی) و حافظ موسوی که قصد کاندیداتوری در این انتخابات را نداشتند، هیئت رییسه‌ی مجمع عمومی را تشکیل دادند. (رضا خندان در دو دوره‌ی پیشین دبیر بود و طبق اساسنامه‌ی کانون این بار نمی‌توانست کاندیدای دبیری شود. حسن اصغری و حافظ موسوی تمایلی به شرکت مجدد در هیئت دبیران نداشتند).

گزارش فعالیت یک ساله‌ی هیئت دبیران را فانوس بهادروند و بکتاش آبتین خواندند. پس از آن رضا عابد گزارش بازرسان مالی را خواند. مجمع گزارش‌ها را تایید کرد و وارد بخش دیگر دستور جلسه یعنی انتخابات شد. از میان داوطلبان و با تایید مجمع هیئت نظار شامل فرخنده حاجی‌زاده، فریبرز رییس‌دانا، محمد زندی، سید علی صالحی و حسینعلی نوذری تعیین شد و روند انتخابات را زیر نظر گرفت. در انتخاباتی کاملا شفاف نتایج زیر به دست آمد:

دبیران اصلی به ترتیب آرا:

۱- بکتاش آبتین
۲- ناصر زرافشان
۳- محسن حکیمی
۴- اکبر معصوم بیگی
۵- فاطمه سرحدی‌زاده

دبیران جانشین به ترتیب آرا:
۱- کیوان باژن
۲- علی‌رضا جباری
۳- روح‌اله مهدی‌پور عمرانی
۴- حمید یزدان‌پناه
۵- علی‌رضا عباسی
(آراء نفرات دوم و سوم برابر است)

منشی:
رضیه انصاری

صندوقدار:
علی صداقتی خیاط

بازرسان:
1- رحیم رسولی
2- قباد حیدر

گزارش تفصیلی برگزاری مجمع عمومی عادی در چند روز آینده منتشر خواهد شد.














بنام خدا واسلام وپيامبر!دزدانی که سوارگُرده ملت شده اند!‎


زنان و کودکان وخانوادها سوريه،عراق، ليبی،افغانستان و۰۰۰اولين قربانيان جنگ تحميلی بودند!‎


نگاهي به...: پنجشنبه 03 سپتامبر 2015 مانا نیستانیپورمحمدی دربار...

نگاهي به...: پنجشنبه 03 سپتامبر 2015 مانا نیستانیپورمحمدی دربار...: پنجشنبه 03 سپتامبر 2015  مانا نیستانی پورمحمدی درباره کشتارهای ۶۷: برای توضیح نیاز به فرصت است‎


راهی سیستان و بلوچستان می شوم؛ سرزمینی که علاوه بر مسیر هوایی با سرعت بالای وزش باد که پیوسته هواپیما را می‌رقصاند؛ رنگ سفید لباس مردمش در مقابل صورت هایی با رنگ تیره( تضاد سفید و سیاه برای تنظیم نور دوربین) عکاسی هیجان انگیزی را  رقم می زند؛ تهیه  گزارش از مناطق محروم کشور پروژه ای است که در آن سعی شده مشکلات اقتصادی در مناطق مختلف کشور که به طبع موجب دیگر مشکلات اجتماعی و فرهنگی شده است را همچون زنگی به صدا در آورد؛ زنگی به نام فقر.
 زاهدان و حاشیه شهر
45
شهر زاهدان هیچ شباهتی به مرکز یک استان ندارد, نقطه روشن این شهر استفاده از انرژی خورشیدی برای روشنایی است. برای دیدن مناطق حاشیه نشین لازم به طی کردن مسافت زیادی نیست, مناطق محروم درست در فاصله یک کیلومتری از خیابان های اصلی شهر واقع شده اند, در کنار نقاط محروم و حاشیه ای شهرک هایی برای خانواده نظامیان با ساختمان های یک شکل توجه را جلب می کند.
راهنمای من که دوران کودکی و جوانی خودر ا در این شهر گذرانده هم ترس خاصی از برخی محله های زاهدان دارد و بی نهایت مراقب است که مشکلی پیش نیاید.
قیمت خانه ها با توجه به رکود بازار خرید و فروش نسبت به سالهای گذشته افزایش چشمگیری داشته است, در چند سال اخیر بوستان های کوچکی نیز در شهر افتتاح شده است.
شاید برای کسی که کیلومترها دورتر از این استان زندگی می کند وجود مشکلات مربوط به آب عجیب باشد؛ اما واقعیت این است، مردم این استان با مشکلات بسیار زیادی برای تامین آب مصرفی دست و پنجه نرم می کنند. در ورودی چند محله شیرهای آب نصب شده, زیرادر اغلب محلات لوله کشی آب شیرین وجود ندارد, آب شور است و غیر قابل خوردن؛ در برخی نقاط شیرهابه سرقت رفته, فروشگاه هایی نیز وجود دارد که در آن آب خرید و فروش می کنند, 20 لیتر 250 تومان.
26
نکته ای که در تمام سرزمین سیستان و بلوچستان وجود دارد آمار بالای زاد و ولد است به طوری که محال است در کوچه و خیابان تعداد زیادی از کودکان در سنین مختلف حضور نداشته باشند؛ به جرات می توان گفت که برای اغلب این کودکان هیچ تفریحی وجود ندارد، حتی در بسیاری از روستاها به دلیل محرومیت امکان تحصیل نیز بسیار پایین است.
8
جاده جدیدی در شهر ساخته شده که سه مسجد درست در وسط آن قرار دارد, دو مسجد برای اهل سنت, یکی هم شیعه ؛ گویا شیعه و سنی ها در زمان احداث جاده اجازه خراب کردن مساجد را نداده اند و به همین خاطر در کنار این سه مسجد یک جاده  باریک احداث شد تا سالم بمانند.
زاهدان تا هیرمند را سرزمین پروژه های نیمه تمام عمرانی می نامم, پروژه هایی که به خصوص در هشت ساله دولت محمود احمدی نژاد تابلویی در آن نصب شد و به غیر از این هیچ پیشرفت دیگری نداشته است, پروژه هایی نیز تا 80 درصد تکمیل شده که به دلیل نبود بودجه کافی نیمه کاره رها شده است, راهنما یک مرکز فرهنگی را نشان می دهد که 6 سال است تغییری در رویه ساخت آن ایجاد نشده,درست در مقابل آن مردی ایستاده و انبه و هندوانه می فروشد انبه کیلویی 3 هزار تومان ,هندوانه کیلویی 600 تومان, البته دیگر میوه ها در این استان قیمت نسبتا بالایی دارد.
22
مرکز ترک اعتیادی نیز درست در وسط یک محله قرار دارد که در آن خرید و فروش مواد با حجم بالا صورت می گیرد؛ این محله درست شبیه دروازه غاراست فقط نحوه پوشش متفاوت است, فروشندگان خرده فروش شب ها فعالیت گسترده ی دارند؛ اگرچه که یکی از محلی ها می گوید" اغلب  مواد فروش ها خرده فروش نیستند و به شکل کلان خرید و فروش می کنند." قیمت زمین بالا نیست اما ساختمان هایی جود دارد که شکل ظاهری آنها در حاشیه شهر کمی عجیب است."
زندگی در شهرک های دامداری
شهرک دامداری زاهدان مرکز دامداری این استان است که کارخانه جمع آوری شیر نیز در آن وجود دارد؛ متاسفانه علی رغم ماهیت این شهرک, خانواده ها نیز درآن زندگی می کنند؛ یه سختی می توان نفس کشید, بوی تند دام و فضولات آن تمام فضا را پر کرده است.
31
دامدارها ترس بسیار زیادی از سازمان بهداشت دارند به همین خاطر است که در ابتدای ورود دلیل حضور در آنجا را بیان می کنم و بدون هیچ مشکلی به سوال هایم پاسخ می دهند.
چند نفردر گوشه ای ایستاده اند, پیرمردی مارا به دامداری خود دعوت می کند و درپاسخ اصرار برای طی کردن مسافت تا دامداری با ماشین می گوید:" لباسم کمی آلوده است پیاده می آیم." می پرسم:با قیمت خرید پایین شیر و قیمت بالای علوفه چطور زندگی می کنید؟ می گوید:"مجبوریم." پیرمردی سیه چرده است با چین های عمیقی در صورت, دست به کمر ایستاده, سرفه های مکرر پرسیدن هر سوالی را سخت می کند, شیر را کیلویی 900 تومان به کارخانه ها می فروشد با توجه به اینکه قیمت هرکیلو شیرخام مصوب از سوی وزارت جهاد کشاورزی 1440 تومان است, علوفه را هم کیلویی هزار تومان خریداری می کند.
زنی می گوید:" بگویید برایمان برق و آب وصل کنند و من تنها نگاه می کنم. بوی علوفه سوخته هم حس می شود؛ گویا در شب گذشته انبار علوفه ای با ارزش30 میلیون تومان که شرایط سختی برای بیمه شدن دارد آتش گرفته است. مردی درست مقابل انبار ایستاده, خسارت دیده و کسی هم جوابگو نیست.
35
کودکان زیادی در بین فضولات گاو و گوسفند که در مقابل خانه ها تلمبار شده راه رفته و بازی می کنند ناباورانه به بازی آنها چشم دوخته ام در حالی که آبریزش بینی گرفته ام و چشمانم به شدت می سوزد.
بازار چهارراه رسولی
39
بازار چهارراه رسول مملو از لباس های دست دوم است, فروشندگان چندان تمایلی به مصاحبه ندارند اما از ظاهر بازار می توان متوجه رکود شد.سه تا چهار سال است که بازار خرید و فروش آنها رونق ندارد, از روزی که بحث انسداد مرزها مطرح شد تهیه جنس برای آنها بسیار سخت است و اغلب با زبان بی زبانی می گویند که از طریق قاچاق واردات میسر شده است.از سراوان و ایرانشهر اقدام به واردات می شود باکرایه ماشین بالا.
هامون زهک نیمروز هیرمند زابل
55
در کنار جاده ای که به شهر منتهی می شود صف گازوئیل تریلی هایی که اغلب پلاک افغانستان دارند جلب توجه می کند؛ مردی انحصار ماشین های خارجی برای صادرات را خیانت به مردم استان می داند.
یادمان تاسوکی
در مسیر زاهدان به زابل یادمان شهدای حادثه تروریستی تاسوکی مشاهده می شود,کشتار تاسوکی در سال 84  توسط گروه جندالله در جاده زاهدان-زابل انجام و سبب کشته و زخمی‌شدن ۲۸ تن شد. دست‌کم ۷ نفر دیگر نیز در این حادثه گروگان گرفته‌شدند. یک نفر در طول اسارت کشته شد و ۶ تن دیگر به تدریج طی ۲۰۰ روز آزاد شدند، اعضای جندالله با لباس مأموران انتظامی و نظامی ایستگاه ایست و بازرسی ایجاد کردند و با متوقف ساختن خودروهای مسئولان محلی و مردم عادی، سرنشینان آن‌ها را پیاده و شماری را در همان منطقه به صورت دست‌بسته، به گلوله بستند.
گفته می‌شود حدود 6 میلیارد تومان برای ساخت ساختمان یادمان شهدای تاسوکی هزینه شده است, مرکز یادمان شهدای تاسوکی دارای ساختمان اصلی, نمازخانه و مسجد است؛ اما به دلیل خاطره تلخ و امنیت پایین کمتر کسی ساعتی را در این مرکز گذرانده است.
روستاهایی که شبیه به روستا نیست
در تمام مسیر زاهدان به هیرمند روستاهای زیادی وجود دارد که در ابتدا فکر می کنید خالی از سکنه است؛ اما در حقیقت هنوز هم محل زندگی عده ای به حساب می آید که توان جابه جایی و مهاجرت از محل زندگی خود را ندارند، روستاهای بسیاری که روزگاری بسیار سرسبز بوده؛ اما با نابودی هامون و هیرمند به برهوت تبدیل شده است، قایق هایی که در زمانی بیشترین کاربرد را داشته بی مصرف در کنار خانه ها خاک می خورد. 
63
زابل شهر طوفان ها
زابل دارای گذشته تاریخی و در ادوار مختلف تاریخ ایران، مورد تاخت و تاز اقوام مختلف و محل عبور حکام و فرماندهان وقت بوده، نام سیستان یادآور پهلوانان و قهرمانان شاهنامه ای از قبیل رستم، سهراب، فریدون و زال بوده و مهد داستان های ملی و رزمگاه پهلوانان و رادمردان ایران زمین بوده است.
در این شهر خانه های ویلایی با ماهی 500 تا 600 هزار تومان اجاره داده می شود؛ اما با توجه به طوفان های پی در پی آب و هوای خوبی ندارد و شرایط زندگی در این شهر چندان آسان نیست.
13
در زابل نیز چند محله به خرید و فروش مواد اختصاص دارد، مرغ فروشی های بسیاری در شهر دیده می شود و بازار اصلی شهر نیز بعد از احداث دیوار مرزی از رونق افتاده است؛ اما مرد راهنما درست می گوید:" اینجا خاک پاگیری داره."
مشکل اصلی مردم سیستان بحث دفع زباله و بازیافت در این منطقه است، کارخانه بازیافت زباله نزدیک به شهر است که مشکلات زیست محیطی را به وجود آورده است.
خاکی که نصیب افغانستان شد
در مسیر زابل تا هیرمند از شهرستان نیمروز عبور می کنیم دراین شهرستان یک کارخانه آرد وجود دارد که حدود 10 سال پیش  تعطیل  و موجب خانه نشینی 1200 کارگر شده است، این کارخانه به خرابه ای تبدیل شده با توجه به اینکه در صورت فعالیت این کارخانه گندم سیستان در همین منطقه به آرد تبدیل شده و به افغانستان صادر خواهد شد نه اینکه مسیر طولانی را تا زاهدان طی کند و همراه با هزینه اضافی امکان صادراتی را نیز از دست دهد. در حد فاصل نیمروز تا هیرمند بخشی وجود دارد به نام قرقری که تا پیش از احداث دیوار مرزی دارای یک بازار مرزی پررونق بوده است در این بخش ماهیگیری و شکار پرندگان دریایی هم وجود داشته که در حال حاضر نشانی از این فعالیت ها در این بخش نیست.
65
شهرستان هیرمند با دیوار مرزی که در انتهای چند کوچه به چشم می خورد شهرستانی آرام اما بی رونق است. مرد راهنما در خصوص  دیوار بین ایران و افغانستان مدعی است:" با دیوارکشی بین دو کشوردو هزار متر مکعب  از خاک ایران به افغانستان پیشکش شده است بسیاری از کشاورزان زمین های خود را در آن سوی مرز رها کرده اند, در زمانهای گذشته رود هیرمند مرز بین ایران و افغانستان به حساب می آمد اما از روزی که دیوار مرزی بنا شد امنیت  پایین آمد و آمار سرقت بالا رفته است به دلیل شرایط سخت زندگی.
علاوه بر احداث چاه نیمه چهارم بدون خروجی که هامون را به نابودی کشاند، برای از بین بردن شغل های کاذب ناشی از باز بودن مرزها اقدام به دیوارکشی بین دو کشور ایران و افغانستان شد؛ اما جایگزین شغلی هم برای مردم ایجاد نشده است, حتی بازارچه ها هم به تعطیلی کشیده شد.
بیمارستان شهرستان هیرمند که 80 هزار نفر جمعیت دارد، به فاصله 10 تا 15 متری دیوار مرزی ایران و افغانستان بنا شده هیچ کادر پزشکی حرفه ای ندارد، شاید به دلیل واقع شدن در نقطه صفر مرزی کمتر پزشکی حاضر به فعالیت در این بیمارستان است.
6
مرد راهنما در خصوص وضعیت آبرسانی درمنطقه سیستان می گوید که "شرایط آبرسانی اصلا مناسب نیست"؛ البته آنچه که در روستاها مشاهده می شود هم صحت گفته او را تایید می کند؛ اغلب مردم ممکن است روزهای متمادی بدون آب شرب باشند در گرمای نزدیک به 50 درجه.همچنین اغلب خانه ها محروم از گاز هستند که شرایط بدی را در زمستان برای آنها به وجود می آورد.
سرپیچی افغانستان از تفاهمنامه پرداخت حق‌آبه
بیکاری بیش از 70 هزار بهره‌بردار بخش کشاورزی و سه هزار صیاد سیستان، با توجه به اینکه مذاکرات آب ایران و افغانستان درباره سرپیچی افغانستان از تعهداتش در اجرای مفاد تفاهمنامه پرداخت حق‌آبه، مصوب سال 1351 راه به جایی نبرده و همین امر خشکسالی وسیعی را در این استان موجب شده به طوری که به جرات می‌توان گفت 70 درصد از مردم این استان زیر خط فقر زندگی می کنند، عدم توجه و احترام به این حق‌آبه معضلات اقتصادی، بهداشتی و زیست محیطی همچون خشکسالی، بیکاری و ریزگردها را به دنبال داشته و به زندگی مردم سیستان و بلوچستان آسیب زیادی وارد کرده است.
علاوه بر مشکلات ناشی از سرپیچی افغانستان در تفاهمنامه پرداخت حق‌آبه احداث چاه نیمه چهارم نیز باری بر دوش مردم این استان است.در اوایل دهه 50 شمسی بر سه چاله طبیعی در دامنه های رسی دهانه غلامان، سه دریاچه مصنوعی احداث شد که در گویش بومیان آن را «چاه نیمه» می نامند. این چاه نیمه ها در دهه 60 هجری از رود هیرمند آبگیری شد؛ در سال های 85 تا 87  چاه نیمه دیگری به نام «چاه نیمه چهارم» نیز در غرب محوطه و حریم دهانه غلامان برای آبرسانی به شهرهای این استان با صرف هزینه 266 میلیارد احداث شد؛ آبگیری چاه نیمه چهارم نه تنها دردی از خشکسالی کشور دوا نکرد، بلکه چالشی چون خشکی هامون را به همراه داشته است که سبب شد کشاورزان بیش از پیش با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم کنند.
2
سیستان و بلوچستان با طبیعتی بکر و منحصر به فرد را با اندوه؛ اما خاطره ای خوش از مردمی ترک می کنم که حرف های بسیاری برای گفتن دارند, باید طوری بنویسم که گویای تمام آن چیزی باشد که دیده و شنیده ام, باید بگویم تصور کنید کودکان در تمام کوچه ها نه می دوند و نه بازی می کنند به حالت نشسته به تو چشم می دوزند بی هیچ حرفی. تمام آن ها روزهای پرآشوب دو بمبگذاری سال 88 و 89 را  در خاطر دارند که به راحتی پاک نمی شود، روزهای بد کشتار با فاصله زیادی از جنگ.  باید بگویم تصور کنید؛ جنگ فقط به جاری شدن خون نیست؛ آن کسی که گرسنه است باید هزاران بار با خود بجنگد و وجود جنگ به هر شکلی یعنی کودکان در خطرند, در تمام لحظه هایی که هواپیما با تکان های شدید به سمت تهران در پرواز است به آمارهایی فکر می کنم که با کف زدن ها, سرود خواندن ها و تبریک گفتن ها و لبخندهای دلنشین  اعلام می شود؛ اما شکل زندگی در نقاطی از کشور همچنان ثابت است, هواپیما همچنان تکان می خورد من اما در هامون بی آب ایستاده ام درست کنارعشایر بی برق,تکان می خورد و من به دخترکان بلوچی می اندیشم که رویاهایی بزرگ در سر دارند و درست در همان زمان به فقر فکر می کنم به روستاهای بی آب به شهرک های صنعتی افتتاح نشده و به بیکاری در حجم وسیع و به تنش های گاه و بی گاه و آنگاه به مرگ در خیابان, به مرگ در فقر و به مرگ در رنج می اندیشم و جمله آن مرد دریکی از روستاهای محروم سیستان که گفت:"برای مرد بودن باید گاهی مرد."