نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲, شنبه

استفاده از سینما توسط فرومایگان برای توجیه جنایات رژیم در دهه ۶۰
ایرج شكری


  رژیم اسلامی که مثل سرطانی بر پیکر جامعه ایرانی افتاد، به سرعت اینجا و آنجا «غده» های مختلف ایجاد کرد و همه آنها را با «صفت» اسلامی و در مورادی «مسلمان» می شناسند. انجمن های اسلامی هسته ها و واحدهای اطلاعاتی و پرونده سازی این رژیم علیه ناراضیان در همه جا بوده اند. این رژیم از هیچ نوع دروغبافی و تحریف حقایق برای توجیه جنایات خودش رویگردان نبوده و وقاحت عناصر و گماشتگانش حد و مرزی ندارد. رژیم از فیلم و سینما هم برای تزریق «ایدئولوژی» و اسلام آخوندی و روضه خوانی هم برای تحریف حقایق رویدادهای قبل و بعد از انقلاب به نفع خودش استفاده می کند. یکی از این فیلمها، فیلم «ماجرای نیمروز» است که به جشنواره پر مساله و انتقاد فجر سال 95 هم رفت و چهار «جایزه »هم دریافت کرد و این جشنواره که انتقادات زیادی به کار هیات داوران آن وارد بود، با این کار به کلی به گند کشیده شد.
انتقادهای زیادی به کار جشنواره فجر 95 وارد شد که بخشی از آن مربوط به کار هیات داوران بود؛ این که فیلمهایی و بازیگرانی که شایسته توجه و دریافت جایزه سیمرغ بودند مورد توجه قرار نگرفتند و ایرادهای دیگر. اما در میان فیلمهای جشنواره سال 95 ، فیلم  «ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمد حسین مهدویان با جوّ سازی و شانتاژ به جشنواره رفت و در همان جوّ هم جایزه گرفته است. کارگردان این فیلم قبلا فیلم «ایستاده در غبار» را ساخته بود که مربوط به زندگی پاسدار «حاج احمد متوسلیان» است بنا بر ادعای رژیم در سال 1361 به همراه سه «دیپلمات» سفارت رژیم در لبنان ربوده شده است.عناصر و محافل و باندهای رژیم با «بَه بَه و چَه چَه» فراوان «هزاران آفرین صد بارک الله» نثار سازنده «ماجرای نیمروز» کرده اند. سناریوی فیلم را کارگردان به همراه یک عوضی دیگر مثل خودش به اسم ابراهیم امینی نوشته است. فیلم که در تعطیلات نوروز روی اکران بود(شاید هنوز هم باشد) مربوط رویدادهای دهه 60 و عملیات مسلحانه مجاهدین است. شانتاژ برای پذیرفته شدن این فیلم در جشنواره فجر و تعلق «سیمرغ بلورین» به آن، از جمله این بود که بنا بر گزارشها بهروز افخمی گرداننده برنامه 7 شبکه 3 تلویزیون رژیم که در آن برنامه به همراه یک توّاب از اعضای یکی از گروههای کوچک چپ(رنجبران) متلاشی شده بعد از خرداد 1360 که حالا «نقد فیلم» می کند، کارش حمله به سینما گران غیرخودی به ویژه آنها که در جشنواره های بین المللی جوایزی دریافت کرده اند است، در همین برنامه با انگشت گذاشتن روی این مساله که چند تن از اعضای هیات داوران جشنواره، دو تابعیتی هستند، مدعی شده بود که اینان از ترس این که با جایزه دادن به «ماجرای نیمروز» ممکن است در خارج کشور از سوی مجاهدین مورد حمله قرار بگیرند، به این فیلم جایزه نخواهند داد.
من این فیلم را ندیده ام، اما این را می دانم که پاسدار مقدم فر، مدیرعامل و رئیس سابق خبرگزاری متعلق به بسیج وسپاه(خبرگزاری فارس) و در حال حاظر مشاور «فرهنگی و رسانه‌ای فرمانده کل سپاه»، که این فیلم را در جشنواره دیده است، در مصاحبه با خبرگزاری فارس که نظرش را در مورد این فیلم پرسیده بود، گفته است « به نظرم بسیار فیلم خوب و قابل دفاعی است، باید تبریک گفت؛ هم به آقای سیدمحمود رضوی[تهیه کننده] که دومین کار ایشان بعد از سیانور در این ژانر است و هم به عوامل فیلم از جمله کارگردان». این پاسدار نظام جهل و جنایت، تبریکش را اول به تهیه کننده فیلم می گوید که ظاهرا سرمایه گذار فیلم است (در واقعیت امر هم کارگزار سپاه برای تولید فیلم و هم از دریافت کنندگان پولهای کلان بدون حساب و کتاب است، مثل مورد فیلم وزارت اطلاعاتی قلاده های طلا و آن یک میلیارد تومانی که شمقدری معاون سینمایی وزارت ارشاد، بدون سرو صدا به کارگردان آن پرداخت کرده بود). فیلم سیانور که قبل از این فیلم توسط تهیه کننده نامبرده تولید شده است، مربوط به ماجرای «تصفیه» و قتل شریف واقفی است. هدف از تولید سیانور که من آن را دیده ام و چیزی از فضای سیاسی و اجتماعی زمان رویداد ماجرای فیلم را در آن نمی شود دید، باید زمینه سازی برای تولید همین فیلم دانست. به این معنی که با مطرح کردن مساله قتل شریف واقفی، رویدادهای دهه 60 را هم از جنس همان اقدام جلوه داده و به خورد تماشگران بی اطلاع بدهند. علاوه بر آن مطرح کردن ترور آمریکائی ها هم مد نظر بوده است. اگرچه مسئولیت قتل شریف واقفی به عهده کسانی که تغییر ایدئولوژی داده بودند بود که اینها بعدا اسم سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را برای خود برگزید و رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از انقلاب به این بخش تعلق نداشت.
پاسدار مقدم فر در پاسخ به این سوال که فیلم چقدر مبتنی بر واقعیت است جواب داده «فیلمنامه را پیش از ساخت دیده بودم و با آن مشاهداتی که در انقلاب داشتیم، به نظرم خیلی کار واقعی است، مخصوصاً برای ما که آن روزگار را درک کردیم. این واقعی بودن فقط به متن فیلم منحصر نمی‌شود، فیلمبرداری و تکنیک فیلم هم به گونه‌ای است که آن را واقعی‌تر کرده است». ملاحظه می کنید. مشاور رسانه ای فرمانده کل سپاه، فیلمنامه را قبل از ساخته شدن دیده است و لابد رهنمود های لازم را هم برای رفع کم و کاست «فیلمنامه» برای «واقعی تر کردن» آن، به الدنگهایی که آستین بالا زده بودند تا دست بکار تحریف حقایق دهه 60 از طریق فیلم وسینما شوند و فیلمی برای توجیه و به حق بودن اقدامات رژیم در کشتار و جنایت دهه 60 بسازند، داده است. مشاور فرهنگی سپاه چنان از این فیلم رضایت خاطر دارد که در ادامه تعریفش از فیلم می گوید:«به نظرم داستان، داستانی است که حس دیدن فیلم مستند را دارد، نه یک فیلم بلند داستانی. بنابراین اصل فیلم کاملاً قابل استناد و به دور از دروغ یا حتی غلو است. مهم‌تر این است که جرأت کرده‌اند و به بحث منافقین در مدیوم سینما پرداخته‌اند»! وقتی مقدم فرِ مشاور رسانه ای فرمانده سپاه، سپاهی که نه تنها در کشتار مجاهدین و زندانیان سیاسی و در اعدامهای گروه کروه هوداران سازمانهای سیاسی در کنار لاجوردی بود و در قتل و کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا دست داشته است، بلکه همچنان به کار خودسرانه دستگیری و بازداشت منتقدان می پردازد و بازداشتگاه و بند ویژه خود در زندان اوین را دارد، چنین رضایت خاطری از فیلم دارد و در هندوانه گذاشتن زیر بغل دست اندار کاران تهیه و ساخت، آنها را صاحب «جرأت» خطاب می کند، معلوم است که اوضاع از چه قرار است و این فیلم از چه قماشی است. دروغ پردازی در مورد مجاهدین در ام القرای اسلام، در حالی که باقی مانده اعضای جان بدر برده از اقدامات جنایتکارانه نیروهای امنیتی و ارتش تحت فرمان نوری المالکی دست نشانده رژیم در یورش به مجاهدین در اشرف و اقدامات گروههای سازمان دهی شده توسط سپاه قدس مثل «جیش المهدی» در حمله تروریستی به لیبرتی و نیز اقدام جنایتکارانه ترور و کشتار مجاهدین با سلاح مجهز به صدا خفه کن در 10 شهریور 92 - که به اعتقاد من مستقیما توسط سپاه قدس و تحت هدایت پاسدار سلیمانی صورت گرفت و پاسخی بود به پیامهایی که مسعود و رجوی در مورد انتخابات ریاست جمهوری رژیم صادر کرد و در آن رهنمودهایی«البته رهنمودهای مهمل» به رفسنجانی داده بود تا با متحد شدن با حوزه و بازار، «ولی فقیه درهم شکسته ارتجاع» را کله پاکند-، از کمپ لیبرتی در عراق به جای دور دستی مثل آلبانی فرستاده شده اند و سالهاست که عملیات مسلحانه هم نکرده اند، به چه جراتی نیاز دارد؟ تحریف حقایق که نیاز به جرأت ندارد، بلکه وقاحتی مثل  وقاحت امامشان که گروههای مبارز را متهم به آتش زدن خرمنهای کشاورزان می کرد، و مثل آنچه آخوندها و امثال مقدم فر و فرماندهان سپاه و گردانندگان رسانه های رژیم و امثال پاسدار شریعتمداری به شکل تغلیظ شده اش دارند، می خواهد.
پاسدار ضرغامی هم که از کارنامه سیاه های برنامه ریز و اعمال سانسور و اشاعه خرافات و مهملات و ابتذال از از طریق رادیو تلویزیون طی مدیریت ده ساله آن دستگاه عظیم است، از این فیلم ستایش کرده است. این پاسدار فرومایه زمانی که مهندس میرسلیم وزیر ارشاد بود، یعنی در سیاه ترین دوران سانسور در رژیم جمهوری اسلامی، معاون امور سینمایی آن وزارتخانه بود و یک حزب اللهی پلید به اسم حمید خاکبازان را مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونتی که تصدی آن را داشت کرده بود. در بیوگرافی حمید خاکبازان آمده است که او در اشغال «لانه جاسوسی» شرکت داشت و در «انقلاب فرهنگی» فعال بود و در زمان کاندیدا شدن محمود احمدی نژاد برای ریاست جمهوری از فعالان ستاد انتخاباتی او بود.
اما صادق زیبا کلام که اورا به دیدن این فیلم(ماجرای نیمروز) در جشنواره دعوت کرده بودند در گفتگویی که علی معلم(چندی پیش درگذشت) با او کرده است، این فیلم را بشدت دور از واقعیت رخداد های اوائل دهه 60 و کلا فیلمی تهیه شده با هزینه کلان دولتی و یکطرفه دانسته که اصلا در آن به این که چه شد که مجاهدین به آن راه کشیده شدند، اشاره ای هم نشده است و تاکید می کنه که گویی آنها «یک عده آدم سادیست بودند» که از «بقال و عطار» و هرکه دم دستشان می رسید ترور می کردند، اما طرف مقابل که پاسداران بودند آدمهای «دل رحمی بودند». او یاد آوری می کند که « ما هم در اوین مثل شمر مجاهدین را کشتیم» و بعد هم مساله اعدامهای 67 را یاد آوری می کند.
علاوه بر«جدال در نیمروز» و فیلم سیانور به کارگردانی بهروز شعیبی که تهیه کننده آن همان تهیه کننده «جدال در نیمروز است»، فیلم «امکان مینا» که فیلمنامه آن را کسی به اسم فرهاد توحیدی نوشته و کمال تبریزی آن را کارگردانی کرده است از همان فیلمهای در خدمت تحریف حقایق و در خدمت وزارت اطلاعات رژیم است. کافیست نگاهی به مصاحبه خبرگزاری ایلنا با این دو نفر(توحیدی و تبریزی) بکنید تا ببینید که در مورد وقایع اوائل انقلاب که منجر به راهپیمایی 30 خرداد مجاهدین و بعد از آن عملیات مسلحانه آنها شد چگونه دروغ می گویند. اینها در حالی این دروغها را می گویند و از همین موضع برای تحریف حقایق آن دوران فیلم می سازند که انبوهی از اخبار مربوط به رویدادهای آن دوران و موضعگیری های خمینی پلید و انعکاس عملکرد دست اندر کاران نظام، را در روزنامه های کیهان و اطلاعات دو سه سال اول بعد از انقلاب، که در قطع کوچک تری به شکل جلد شده سالها پیش منتشر شد وبرای همگان قابل دسترسی بود و حتما در کتابخانه ها از جمله کتابخانه دانشگاهها هم می توان یافت، قابل دسترس است. این دو خدمتگزار دستگاه سرکوب و جنایت رژیم(فرهاد توحیدی و کمال تبریزی) در دروغهایی که در مصاحبه با ایلنا بدون هیچ شرم و حیایی سرهم کرده اند می گویند شروع کننده خشونت مجاهدین بودند!
فرهاد توحیدی می گوید« بعد از انقلاب اسلامی و پیروزی آن شرایط به خوبی پیش می‌رفت ولی عملکرد سازمان مجاهدین خلق باعث شد تا شعارهای مردمی که انقلاب کرده بودند و خواستار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی بودند، به خطر بیفتد. عملکرد این سازمان باعث شد انقلاب اسلامی و حکومت نوپای جمهوری اسلامی به نوعی رادیکالیزه شود و تحقق جمهوریت و آزادی به دلیل عملکرد سازمان مجاهدین خلق به مخاطره بیفتد. انقلاب اسلامی ایران، انقلابی برآمده از حرکت مردم و برای تحقق مردم‌سالاری بود. اما عملکرد سازمان مجاهدین خلق باعث شد تا فضا امنیتی شود و این فضای امنیتی همچنان نیز ادامه دارد». این فرومایگان اگر روزنامه های کیهان یا اطلاعات بعد از سرنگونی رژیم شاه تا 30 خرداد 1360 را ورق زده بودند، یا حتی دو سه سخنرانی خمینی تا تابستان1358 را خوانده بودند، خودشان با تمام کودنی حتما متوجه می شدند که ادعای این که خشونت را مجاهدین شروع کردند، اینقدر نامربوط است که دستشان را پیش همه رو می کند. این بی پدر مادرها اگر فقط کیهان چند شماره کیهان بعد از روزکارگر(11 اردیبهشت) 1359 را ورق می زدند، می دیدند که 300 زخمی از هوداران مجاهدین و خسارت فراوان به پایانه اتوبوس های مسافربری بین شهری در خزانه، به خاطر خشونت از طرف مجاهدین نبود که اجازه برگزاری آن تجمع را از وزارت کشور داشتند و در آنجا جمع شده بودند، بلکه به خاطر حمله اوباش سازمان یافته توسط حزب جمهوری اسلامی که حرامزادهایی مثل «سردار قالبیاف» کنونی از اعضای آن بودند (او که هنوز هم افتخار می کند که جزو دارو دسته «شهید بهشتی» بوده و مجاهدین را «چوب می زده»است) و در اعتراضات دانشجویان در سال 78 هم سورا بر موتور و چوب به دست برای مقابله با آنها به خیابان شتافتند، بود.
«انقلاب فرهنگی» و خشونت گسترده علیه دگر اندیشان در سراسر کشور را هم خمینی در اوائل اردیبهشت سال 59 برای تصفیه دانشگاه از هواداران گروههای سیاسی شروع کرد. اگر اینها را می دانند و اما با این حال به گمان بی اطلاعی مردم و به ویژه نسل جوان از آن روزها، دست به چنین تحریفی از وقایع و حقایق آن روزها می زنند، در این صورت از قماش سعید امامی ها و حسین شریعتمداریها هستند.  اعتراض به حمله به تجمع مجاهدین در پایانه خزانه که البته بخشی از سوی محافل رژیم به خاطرات خسارات شدیدی که به تأسیسات آن وارد آمده بود، صورت گرفت، چنان بالا بود که فردا یا پس فردای آن بود که از وزارت کشور به اخبار رادیو تلویزیون تلفن شد و خواستار اعزام گروه برای ضبط و پخش توضیحات سوی وزارت کشور شدند. من که خبرنگار مسائل سیاسی بودم به همراه فیلم بردار و صدا بردار به وزارت کشور رفتیم و در آنجا مصطفی میرسلیم معاون سیاسی وقت وزارت کشور بود که برای توضیح و پاسخ به سولات آمده بود و در  مصاحبه ای که با او کردم اول این سوالها را مطرح کردم که آیا این تجمع با اطلاع وزارت کشور بود و مجوز داشت یا نه که او گفت با اطلاع و اجازه وزارت کشور بود. بعد از این جواب وقتی گفتم پس تقصیر با حمله کنندگان بوده است او راه گریز و سفسطه نداشت و ناچار شد تایید کند که تقصیر با حمله کنندگان بوده است. این تنها مجاهدین نبودند که مورد یورش چماقداران سازمان یافته رژیم که شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله می داند قرار می گرفتند، هواداران سایر گروههای سیاسی که در پیاده روهای اطراف دانشگاه تهران و هرجای دیگر که می خواستند نشریه و کتاب بفرشند، مورد یورش این حرمزادها قرار می گرفتند. فرومایه ای که مجاهدین را شروع کننده خشونت می داند و آن پاسدار فرومایه مشاور رسانه ای فرمانده سپاه که فیلم «ماجرای نیمروز» را مثل «فیلم مستند»ی می داند، اصلا به روی خودشان نمی آورند که یورش گسترده و سازمان یافته به تجمعی که به دعوت جبهه دموکراتیک ملی علیه تعطیل شدن روزنامه  آیندگان و علیه اختناق و سانسور در 21 مرداد سال 58 برگزار شد(*) و مردم با خانواده و بعضی همراه کودکان خود در آن شرکت داشتند و دهها تن با سنگ پرانی یا با ضربات چوب و چماق و چاقوی امثال قالیباف زخمی شدند، خشونت علیه تشکلی بود از زمان تشکیلش در بعد از هیچوقت دست به خشونت نزده بود. آیا چماق و سنگ پرانی از سوی حزب اللهی های همراه با شعار «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» که همه اجتماعات و راه پیمایی های مسالمت آمیز را مورد حمله قرار می دادند، هیچوقت از سوی دست اندرکاران رژیم محکوم شد یا این که برعکس آنها تحت حمایت نفرات کمیته و سپاه حاظر در محل سنگ پرانی و چماق کشی می کردند و همه مقامات رژیم هم را از آنها به عنوان «مردم مسلمان عصبانی از رفتار گروهها» حمایت می کردند؟
این خمینی نبود که بود در 3 خرداد 1358 سخنرانی در برابر «جمعی از بانوان اهواز»، به همه کسانی که حرف از آزادی و دموکراسی و جمهوری دموکراتیک و حتی دموکراتیک اسلامی می زنند اعلام جنگ کرد و ابلاغ آن را با گفتن «اللهم قد بلغت... من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم» ماموریتی از طرف خدا اعلام کرد وشرکت در آن جنگ را وظیفه و تکلیف برای آنان قرار داد و تاکید کرد که شما باید با اینها مبارزه ای بکنید بدتر از مبارزه ای که با شاه کردید. خمینی به صراحت یاد آور شد که شاه را به کسانی که فریاد آزادی سرداده اند ترجیح می دهد چرا که:« او[شاه] در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند.بعضی از این نویسنده هی ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یک کلمه اسلام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. آزادی [بله] لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست»(کیهان 5 خرداد58). منظورش از متینگ برای هر استخوانی، تجمعات عظیمی بود که هم در سالگرد درگذشت مصدق در اسفند 57 و هم چند روز قبل از این سخنرانی به مناسبت یکصدمین زاد روز مصدق برگزار شده بود. از تبلیغاتجی توجیه کننده جنایات رژیم باید پرسید که یک مورد فقط نشان بدهد که خمینی حرف از «مردمسالاری» زده باشد. خمینی نظریه و دکترین«ولایت فقیه» را داشت که کیهان 9 بهمن 1357 آن را با تیتر «طرز حکومت اسلامی و شرایط زمامدار مقاله یی از امام خمینی» درج کرد. او در مورد ولایت فقیه تصریح کرده که«قیّم برای ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام(ع) کسی را برای حضانت حکومت یا منصبی از مناسب تعیین کند.در این موارد معقول نیست که رسول اکرم(ص) و امام با فقیه فرق داشته باشد». مرمسالاری، چه جایی در چنین دیدگاهی دارد؟
در پایان به کسانی که در چنین فیلمهایی به عنوان بازیگر شرکت می کنند یاد آور می شوم که حضور حتی در یک فریم از این فیلمهای پاسدار پسند و وزارت اطلاعات پسند و سفارش شده توسط این ارگانهای سرکوب و جنایت، مثل مالیدن کثافت به سر و صورتشان است که همیشه باقی خواهد ماند. بهتر است نظر و قضاوت مردم را در مورد شرکت کنندگان در فیلم «قلّاده های طلا» و انزجاری که نسبت به آنها ابراز شد، از نظر دور ندارند. همچنین به خاطر بسپارند که ادعای بی اطلاع بودن از از جنایت رژیم و آنچه گذشته است، سندی بر برائت آنان در مشارکت و همکاری با رژیم برای توجیه جنایات این رژیم پلید، شمرده نخواهد شد. به ویژه این که در عصر انقلاب اطلاعاتی و با وجود این همه اطلاعات از منابع گوناگون در مورد رویدادهای گذشته و امکان دسترسی سریع و رایگان به آنها، ادعای بی اطلاعی به کلی مردود است.
******************  
مصاحبه خبرگزاری فارس با پاسدار مقدم فر مشاور رسانه ای فرمانده سپاه در مورد فیلم ماجرای نیمروز

حرفهای صادق زیبا کلام در مورد فیلم ماجرای نیم روز در مصاحبه علی معلم 
اظهارات کمال تبریزی و توحیدی در مصاحبه با ایلنا
 سخنرانی خمینی در 3 خرداد 1358
*  مقاله ای از فریبا مرزبان در مورد تعطیلی آیندگان و تجمع اعتراض به اختناق و سانسور به فراخوان جبهه دموکراتیک ملی و یورش اوباش سازمان یافته به آن:
-------------------------  
23 فروردین 1396 - 12 آوریل 2017


حسین علیزاده؛ردصلاحیت رئیس جمهوری که اطاعت ازاورااطاعت ازخدامی دانستند​/...

Noam Chomsky - Trump's Bombing of Afghanistan and Syria

Noam Chomsky speaks about humanity's "Prospects for Survival"

فریاد خاوران: آسیب های اجتماعی در جمهوری اسلامی بیداد میکند!


فجایع اجتماعی در ایران بیداد میکند، با به سر کارآمدن جمهوری اسلامی بعد از سرنگونی رژیم شاه فجایع اجتماعی نه تنها کم نشد و از میان نرفت، بلکه بیوقفه ادامه یافت. در زیر بخشی از قجایع اجتماعی را ملاحظه میکنید. از میان رفتن این فجایع و آسیبهای اجتماعی تنها در گرو از میان بردن رژیم جمهوری اسلامی است .
خودکشی ها و خودسوزی ها، افزایش مرگ های ناشی از نپرداختن سهم و یا نداشتن حق بیمه،  مرگ و بیماری های ناشی از سوء تغذیه، طلاق ها و افزایش پرونده ها در دادگاه خانواده، افزایش پرونده های جنایی عمدتاً به سبب دعواهای طلبکار و بدهکار که منجر به قتل یا مصدومیت شده اند. ارقام رو به افزایش و باور نکردنی زندانیان عادی، گسترش اعتیاد به الکل و مواد مخدر و پیامدهای فاجعه بار آن، ترک تحصیل فرزندان کارگران و افزایش کودکان کار و خیابانی، فرار روز افزون دختران از خانه و... را شاهد هستیم.
خودکشی:
 طبق گزارش "خبر انلاین در 24 اردیبهشت 1395، روزانه در ایران حدود 11 نفر خودکشیمی کنند،  یعنی سالانه حدود 4 هزار نفر. این در حالیست که به گفتۀ یکی از مسئولان وزارت بهداشت و درمان، 75 در صد از خودکشی ها به دلایل مذهبی یا اخلاقی گزارش نمی شوند.
خودسوزی: 
 در مورد خودسوزی ها اصلاً آماری در دست نیست. تنها به عنوان نمونه به نقل یک گزارش اکتفا  می شود:
 در ۲۳اسفند ۱۳۹۳ یونس عساکره، ۳۴ ساله و پدر دو کودک در اعتراض به ضبط سه بارهٔ بساط میوه فروشی‌اش توسط شهرداری خرمشهر در برابر ساختمان شهرداری دست به خودسوزی زد و جانش را در بیمارستان از دست داد
به فاصلهٔ یک ماه دو شهروند ایرانی ابتدا در خرمشهر و سپس در تبریز اقدام به خودسوزی در ملا عمومی کردند.
هر دوی این خودسوزی‌ها پس از جمع آوری بساط دستفروشان توسط ماموران شهرداری و بیهودگی پیگیری آن‌ها انجام شد.
پس از آنکه بساط حمید فرخی دیزج، ۴۳ ساله و پدر سه کودک که در بازار تبریز بساط دست‌فروشی داشت با وجود داشتن مجوز دست‌فروشی توسط ماموران سد معبر شهرداری ضبط شد، او در اعتراض چندین بار به شهرداری منطقه ۸ تبریز مراجعه می‌ کند اما چون پاسخی نمی‌ گیرد سرانجام در روز ۲۵ فروردین در یکی از اتاق‌های این ساختمان مقابل چشم مسئول مربوطه/مقابل ساختمان شهرداری (به دو روایت مختلف در رسانه‌ها) دست به خودسوزی می‌‌زند.
در اواخر سال ۱۳۹۲ نیز یک جوان تهرانی بعد از جمع شدن بساطش در ایستگاه مترو گلبرگ خود را جلوی واگن قطار انداخت و خودکشی کرد.
این‌ها تنها نمونه‌های اخیر این نوع رخداد هستند.
"سلسلهٔ علل این خودسوزی‌ها و خودکشی‌های فجیع در ایران روشن است: بیکاری و فقر گسترده و فزاینده، فقدان چترهای حمایت اجتماعی برای بیکاران و فقرا در ایران، نقض کرامت انسانی یک نان آور خانواده با محروم کردن وی از حداقل کاری که می‌تواند انجام دهد، فقدان نهادهایی برای کمک به افراد در حوزهٔ بهداشت روانی، استیصال و احساس بن بست، و در ‌‌نهایت تلاش برای گَزیدن وجدان جمعی. فرخی قبل از آتش زدن خود در مقابل ساختمان شهرداری به کارکنان این نهاد گفته بود چنین اقدامی خواهد کرد اما آن‌ها بی‌توجهی کرد‌ند. در صورت معرفی فرخی به یک مددکار اجتماعی یا گذاشتن وی تحت مراقبت، امروز شاید وی زنده بود."
مرگ ناشی از نداشتن بیمه:
از آنجا که آمار رسمی ولی ناقص مراکز دولتی تنها محدود به بیمه شدگان است، لذا هیچگونه آماری از کسانی که به علت فاقد بودن بیمه و عدم امکان تأمین هزینه های درمانی و بیمارستان فوت کرده اند، در آن آمار جائی ندارند. اما اخبار تأثرانگیز این گونه مرگ و میرها در سال گذشته که مشخصاً ناشی از فقر بوده اند، کم نیستند، باضافۀ موارد بسیاری در مناطق محروم کشور که اساساً خبری از آنها منتشر نشده است.
مرگ ناشی از سوء تغذیه:
 متخصصین بهداشت جهانی، فقر و ناامنی تغذیه را علت عمدۀ سوء تغذیه و مرگ و میرهای ناشی از آن دانسته اند. به گزارش 17 اردیبهشت 95 "سلامت نیوز" : " ... در استان هایی همچون کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان و ایلام، بیشتر کودکان در بدو تولد با وزن کم که ناشی از سوء تغذیه مادر در دوران بارداری است، به دنیا می آیند. که این موضوع عامل بیش از 260 نوزاد در قبال هر یک میلیون تولد در کشور است..."
در گزارشی از سازمان بهشت زهرا می خوانیم: " ... 48 تهرانی در فاصلۀ 21 ماه بر اثر سوء تغذیه مرده اند. ... اگر سوء تغذیه را نخستین نشانۀ فقر بدانیم، به نظر می رسد که فقر گریبان گروهی از شهروندان تهرانی را در چنگ دارد. این به معنای حضور فقر شدید در میان تهرانی هاست. ..." این نمونۀ کوچک و ناقصی از وضعیت در پایتخت کشور است، می توان تخمین زد که در سراسر کشور، بویژه مناطق محروم این ارقام چندین برابر میزان تهران است. چندی پیش دکتر علی اکبر سیاری، متخصص کودکان و فوق تخصص گوارش کودکان در این باره گفته است: 15 میلیون نفر در کشورمان کمبود دریافت غذا دارند که ناشی از فقر است..."
به گزارش روزنامه جام جم، آمارهای رسمی سازمان بهزیستی و کمیته امداد نشان می‌دهد که دست‌کم نیمی از ۸۰۰ هزار کودک مبتلا به سوء تغذیه یعنی نزدیک به ۴۰۰ هزار کودک ایرانی به‌دلیل مشکلاتی همچون فقر مادی از تغذیه صحیح برخوردار نیستند.
میزان طلاق ها:
براساس آمار ثبت احوال در سال گذشته (94) 163 هزار و 765 واقعه طلاق در کشور به ثبت رسید که این آمار در سال 93 حدود 163 هزار و 569 مورد بود.
براساس این گزارش آمار طلاق کشوردرسال 92 نیز 155 هزار و 369 مورد به ثبت رسید.
در بررسی علل طلاق 15 علت را ذکر کرده اند که معضلات اقتصادی از قبیل بیکاری، سطح پایین درآمد و مشکل مسکن، در ردیف اول این علل قرار دارد.
به گزارش ایسنا؛  در سوم تیرماه 1395رئیس کل دادگستری استان مرکزی به برخی آمارهای موجود در این دستگاه اشاره کرد و با بیان اینکه تعداد درخواست‌های طلاق از سوی زوجه افزایش یافته است، گفت: در سال گذشته از دو هزار و 827 مورد طلاق توافقی در استان مرکزی، هزار و 870 مورد به درخواست زوجه بود.
طلاق در ايران به يكي از بحراني ترين مقاطع خود طي سال‌هاي اخير رسيده استهم‌اكنون ايران با نرخ خام طلاق ۲ درصد يكي از بالاترين آمارها در زمينه طلاق را در كشورهاي منطقه دارد.
مديركل دفتر سلامت جمعيت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت گفت: طي امسال ظرف هر ساعت ۱۸ مورد طلاق و در هر روز ۴۴۳ مورد طلاق در سطح كشور ثبت شده است.
سالانه بيش از ٣۰ هزار نفر در تهران از يكديگر جدا مي‌شوند كه ٢٧ هزار مورد آن توافقي است.

جنتی رئیس مجلس خبرگان رهبری در 26 خرداد 1395 گفت: مسأله متلاشی‌شدن خانواده‌ها، بالا رفتن آمار طلاق‌، خطراتی که نسل جوان را تهدید می‌کند از مواردی است که می‌توانید به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در مورد آنها با مسئولان گفت‌وگو داشته باشید
مکارم شیرازی یکی از مراجع تقلید گفت: اگر زن و شوهر در خط اعتدال حرکت کنند، مشاجره پیش نمی آید که پرونده های دادگستری و آمار طلاق افزایش پیدا کند؛ متاسفانه دائم به ما از افزایش آمار طلاق می گویند.
رییس اداره جوانان دفتر سلامت وزارت بهداشت گفت: آمار طلاق در کشور رشد 53 درصدی داشته است و نسبت ازدواج به طلاق در سال 85 تا 93 بیانگر این است که طلاق بر ازدواج فزونی یافته است.
احمد رحیمی عضو هیات مدیره کانون مددکاران با اشاره به افزایش آمار طلاق در سال های اخیر در کشور تاکید کرد: جمعیتی که سال گذشته از یکدیگر متارکه کردند بیش از ۳ برابر ظرفیت استادیوم آزادی است و تبعات منفی این پدیده را در افزایش پرونده های کیفری، تنش های خانوادگی، رفتارهای پرخطر جنسی، بی هویتی کودکان و کمرنگ شدن انسجام اجتماعی می بینیم.
افزایش پرونده ها در دادگاه خانواده:
رئيس دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب تهران در بهار سال جاري اعلام كرد: «طلاق توافقي با ۲۷هزار و ۳۲۰ فقره پرونده، در صدر دعاوي مجتمع‌هاي خانواده شهر تهران در سال ۹۳ قرار داشته است»
معاون دادستان کل کشور گفت: وقتی هر شعبه دادگاه خانواده هر ماه باید ۲۰۰ پرونده را مورد بررسی قرار دهد، دیگر حرفی برای گفتن نیست.
شادفر رئیس مجتمع قضایی شهید محلاتی گفت: با توجه به فعالیت و کار چند نوبته برخی خانم ها و آقایان، کسی که سه شیفت در شبانه روز کار می کند آیا با وجود این همه خستگی می تواند ذره ای وقت صرف خانواده کند و برای خانواده مفید باشد؟
وی کل ورودی پرونده های امور خانواده در این مجتمع را حدود چهار هزار تا چهار هزار و 500 پرونده در ماه عنوان کرد.
افزایش پرونده های جنایی:
حجت‌الاسلام قاسم عبدالهی بیشترین فراوانی ارتکاب به جرم با 15هزار و 118 مورد در استان تهران را مربوط به سرقت ذکر کرد.
به گفتۀ حمید شهریاری معاون قوۀ قضائیه به تارخ 5 تیرماه 1395:

آمار پرونده ها در سال ۹۴
290هزار پرونده وارده در مورد مطالبه وجه
۲۵۰هزار پرونده وارده در مورد مطالبه وجه چک
۲۱۹هزار پرونده مطالبه تاخیر تادیه
۱۶۴هزار پرونده وارده در مورد طلاق توافقی
۱۳۰هزار پرونده مطالبه مهریه
۱۵۵هزار پرونده مطالبه خسارت
۸۶هزار پرونده مطالبه نفقه
۸۵هزار پرونده الزام به تمکین
۷۲هزار پرونده طلاق به درخواست زوجه
بیشترین پرونده های جنائی در سال ۹۴

۶۹۶هزار پرونده سرقت
۵۴۰هزار ضرب و جرح عمدی
۴۱۵هزار پرونده توهین
۱۳۳هزار پرونده صدمه بدنی
۳۱۵هزار پرونده تهدید
۲۰۶هزار پرونده تخریب
۱۸۸هزار پرونده کلاهبرداری
۱۶۲هزار پرونده خیانت در امانت
۱۴۲هزار پرونده نگهداری موادمخدر
۱۳۲هزار پرونده چک بلامحل

بررسی اخبار جنایی منتشر شده در سال 1394 حکایت از آن دارد که دستکم 21 کودک و یک جنین در فاصله اول فروردین تا 29 اسفندماه این سال به قتل رسیده اند. این تعداد خبر قتل حاصل از بررسی اخبار چند خبرگزاری از جمله خبرگزاری خبرآنلاین و خبرگزاری مهر در بازه زمانی اول فروردین تا 29 اسفند1394 است. حاصل این بررسی نشان می دهد 21 عنوان خبری مربوط به قتل کودکان بوده است که در این جنایات 22 کودک شامل 10 پسر و 11 دختر و نوزادی که در شکم مادرش بوده به قتل رسیده اند.
تعداد زندانیان عادی:
اصغر جهانگیر رئیس سازمان زندانها در 11 اردیبهشت 1395 گفت: حدود ۵۰ درصد زندانیان ما را مجرمان موادمخدر تشکیل می دهند و اگر زندانیانی را که به طور غیر مستقیم مرتبط با مواد مخدر هستند به این جمع اضافه کنیم این رقم به حدود ۷۰ درصد خواهد رسید.
در گزارشی از رادیو زمانه آمده است: اگر نسبت زندانی به جمعیت هر کشور را مقایسه کنید ایران با ۳۶.۰ درصد نسبت زندانی به کل جمعیت کشور، در بین همه کشورهای جهان در رتبه نخست جهان (قبل از آمریکا با ۰۸.۰ درصد و چین با ۱۴.۰ درصد) قرار دارد.به بیان دیگر ایران به طور نسبی دو و نیم برابر بیش از چین و چهاربرابر بیش از آمریکا دارای زندانی است.از سوی دیگر شواهد نشان می‌دهد که از سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۹۰ در ایران، تعداد زندانیان بیش از ۱۱ برابرشده است، یعنی از حدود چهل‌هزار و ۲۲ نفر به ۲۵۶ هزار نفر افزایش یافته و این درحالی است که جمعیت کشور طی این مدت فقط دو برابر شده است.
زندان قزلحصار برابر آمارهای رسمی ، هم اکنون پانزده هزار زندانی دارد.
رضا محبوبی، معاون مرکز امور اجتماعی وزارت کشور در گفتگو با خبرگزاری رسمی ایرناخبر داد که سالانه پانصد هزار نفر به زندان‌های کشور وارد می‌شوند.  این درحالی است که ظرفیت زندان های کشور بر اساس آمارها ۱۴۰ هزار نفر  و طبق آخرین آمارها بیش از ۲۱۰ هزار زندانی در کشور وجود دارد.رضا محبوبی همچنین گفته است که ورودی به زندان‌ها در کشور «بیش از مقیاس جهانی» است:  “خانواده‌های زندانیان بی‌پناه‌ترین قشر اجتماعی هستند، در حال حاضر تنها ۲۰ درصد از خانواده زندانیان تحت پوشش نهادهای حمایتی هستند و خانواده زندانیان در بدترین شرایط بسر می‌برند،
مطابق آمارهای رسمی، بیش از دویست هزار نفر در ایران زندانی هستند. در بهمن ماه سال ۱۳۹۱تعداد زندانیان ایران ۲۱۷ هزار نفر اعلام شده بود. حدود چهارده ماه بعدو در فروردین‌ماه سال ۱۳۹۳، این تعداد به ۲۱۰ هزار نفر کاهش یافت. اما در آذرماه همان سال تعداد زندانیان بیش از ۲۲۵ هزارنفر اعلام شد.
مراد فتحی مدیرکل زندان‌های استان اردبیل در جمع خبرنگاران گفت: «در حال حاضر بیش از چهار برابر ظرفیت زندان‌ها، زندانی داریم و نزدیک به سه هزار نفر زندانی در زندان‌های استان محکوم به حبس هستند.»
این مسئول، بیشترین دلیل ورود زندانیان به زندان های اردبیل را «مشکلات اقتصادی، فرهنگی و معیشتی» عنوان کرده است.
ایران یکی از پر زندانی ترین کشورهای دنیاست. غلامحسین اسماعیلی رییس سابق سازمان زندان ها تعداد زندانیان ایران را ۱۵۰ هزار نفر اعلام کرده بود. مرکز بین المللی مطالعات زندان ها تعداد زندانیان ایران در سال ۲۰۱۲ را رقمی در حدود ۲۵۰ هزار نفر اعلام کرده و تعداد زندانیان در ابتدای سال ۲۰۱۳را ۲۱۷ هزار نفر دانسته است.
با در نظر گرفتن آمارهای مختلف، جایگاه ایران در میان کشورهای دنیا از نظر نسبت زندانی به جمعیت در رده چهارم تا هشتم جهان قرار می گیرد. اگر آمار ۲۱۷ هزار نفر را بپذیریم، فقط هفت کشور دنیا بیش از ایران زندانی دارند. اگر نسبت تعداد زندانی به جمعیت را در نظر بگیریم نیز، فقط سه کشور امریکا، روسیه و برزیل بیش از ایران زندانی دارند و ایران چهارمین کشور پر زندانی دنیاست.
بنا بر آمار های پس از انقلاب، تعداد زندانیان در سال ۱۳۵۸ در حدود ۱۳ هزار نفر بوده است.اگر آمار سال ۱۳۵۸ را مبنا قرار دهیم، در حالی که ظرفیت زندان های ایران تاکنون افزایش اندکی داشته، تعداد زندانیان تقریبا ۱۶ برابر شده است.از نظر نسبت جمعیتی، در حالی که در سال ۱۳۵۸به ازای هر صد هزار نفر ۴۳ زندانی وجود داشته این نسبت در حال حاضر ۲۸۱نفر به ازای هر صد هزار نفر است. این در حالی است که میانگین تعداد زندانیان در آسیا، ۱۴۰ نفر به ازای هر صد هزار نفر و میانگین جهانی زندانی در دنیا، ۱۸۴ نفر به ازای هر صد هزار نفر است.
تعداد معتادین:
به گزارش ایسنا، آیت‌الله قربانعلی دری نجف آبادی در دیدار با مسئولان و دست‌اندرکاران دستگاه قضا در استان مرکزی آسیب اجتماعی مهم که گریبانگیر استان مرکزی شده است را اعتیاد عنوان کرد و گفت:بسیاری از شبکه‌ها و باندهای مواد مخدر هر ساله دست به توزیع گسترده مواد مخدر می‌زنند، اما هیچگاه به دام نمی‌افتند و به جای دستگیری سرکردگان این گروه‌ها، خرده فروش‌ها به دام می‌افتند.
رئیس کل دادگستری استان مرکزی  قاسم عبدالهی  به جرایم موادمخدر استان نیز اشاره کرد و با بیان اینکه در سال گذشته 10هزار پرونده ورودی مربوط به موادمخدر بوده است، افزود: علاوه بر این در سال گذشته 28هزار و 195 لیتر مشروبات الکلی داخلی و 15هزار و 870 لیتر مشروبات خارجی کشف شد.

معاون توسعه پیشگیری اداره کل بهزیستی قم حجت اله محمدزاده با بیان اینکه 51 درصد مصرف کننده های مواد مخدر در سنین 20 تا 29 سال قرار دارند، اضافه کرد: بر اساس این بررسی ها میانگین سنی مصرف کننده ها 32 سال است و از نظر شغلی نیز 34.6 درصد در گروه کارگران ساده و ماهر قرار دارند.
وی با بیان اینکه 91.2 درصد از معتادان دیپلم و زیردیپلم هستند، گفت: 41.7 درصد مصرف کننده ها مجرد، 47.9 درصد متاهل و 10.4 درصد نیز مطلقه هستند.
محمدزاده افزود: همه معتادان پله های اعتیاد را با سیگار، حشیش، مشروبات الکلی و تریاک شروع می کنند و متاسفانه به مراحل کشیدن، خوردن و تزریق کردن می رسند.
وی با بیان اینکه گرایش به اعتیاد پیامدهای منفی زیادی برای فرد و جامعه به همراه دارد، بیان کردمنشا بیشتر مشکلات زندگی از جمله طلاق و جرایم مانند سرقت و کلاهبرداری به اعتیاد برمی گردد و زمانی که مصرف مواد مخدر در جامعه ای افزایش یابد به تبع آن گرایش به جرایم بیشتر می شود.
وی افزود: زمانی که فردی هرویین مصرف می کند، به دلیل اینکه زود خمار می شود نیازمند مصرف و پول بیشتری است و در نتیجه به سرقت، فروش اموال خود و خانواده روی می آورد.

میزان ترک تحصیل محصلین:
با توجه به گزارش‌های مرکز آمار ایران و جمعیت 19 میلیون و 435 هزار نفری در سنین 7 تا 19 سال که باید آموزش خود را در مدارس ادامه دهند، بیش از 7 میلیون و 135 هزار نفر به دلایل مختلف قادر به ادامه تحصیل نیستند و در حقیقت بیش از 37 درصد دانش‌آموزان ایرانی مجبور به ترک تحصیل شد‌ه‌اند
یکی از علل ترک تحصیل: ترک تحصیل دانش آموزان با وضعیت اقتصادی جامعه و خانواده در ارتباط می باشدعواملی چون پایین بودن در آمد ‚مسکن نا مناسب عدم سرپرستی و حضور پدر و مادر در خانواده‚ کثرت فرزندان و طبقه پایین شغلی والدین بر ترک تحصیل فرزندان تاثیر داردپس مسلم است که کیفیت آموزش و تربیت در رشد جسمانی و قوای دفاعی دانش آموز در خانواده هایی با سطح پایین اقتصادی و فرهنگی جامعه و خانواده اثرات مستقیمی بر عدم پیشرفت فرزندان به جای می گذارد.
خانواده از لحاظ مالي ضعيف ودر آمد پائيني دارد پاسخگوي نياز فرزندان نيست ناچاراً فرزندان برای كمك به خانواده وكسب در آمد ترك تحصيل مي نمايند.
به گزارش آفتاب، براساس اعلام مسئولان وزارت آموزش و پرورش در روزهای اخیر (سال 1391) تعداد دانش‌آموزان کشورمان از 12 میلیون و 800 هزار نفر در سال گذشته با کاهش 500 هزار نفری در سال جاری به 12 میلیون و 300 هزار نفر کاهش یافته که با توجه به تثبیت رشد جمعیت در سال‌های گذشته، کاهش جمعیت دانش‌آموزی حاکی از ترک‌تحصیل دانش آموزان به دلایل اقتصادی و اجتماعی می‌باشد
طی سال‌های گذشته یا در حقیقت در یک دهه گذشته با وجود ثبات نرخ رشد جمعیت در حد 1.5 درصد، کاهش جمعیت دانش‌آموزی کشور از 18 میلیون نفر به 12 میلیون نفر، نشان‌دهنده اضافه شدن حدود 6 میلیون دانش‌آموز به جرگه ترک تحصیل‌کرده‌ها است که بسیار نگران‌کننده و دردناک است چرا که بر این اساس از هر سه دانش‌آموز ایرانی؛ یک دانش‌آموز ترک تحصیل می‌کند و قادر به ادامه تحصیل نیست
در بررسی علت ترک تحصیلهای صورت گرفته، علاوه بر فقر مالی که به اشتغال کودکان یا نوجوانان منجر میشود، فقر انگیزشی نیز نقش مهمی ایفا میکند به طوری که میزان بالای بیکاران تحصیلکرده سبب میشود دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان به ادامه تحصیل و رفتن به مقاطع بالاتر به شکل یک امر غیرضروری نگاه کنند و کسب درآمد از سنین پایین را بر گرفتن مدرک و پیوستن به جمعیت بیکاران ترجیح دهند!
آمار کودکان کار و خیابانی:
در ایرانآمار های مختلف و ضد و نقیضی در مورد کودکان خیابانی اعلام می شود افراد مختلف تعداد آنها را از ۲۰٫۰۰۰ نفر تا ۲ میلیون نفر برآورد کرده اندفقر، از هم پاشیدگی خانواده، سوء مصرف مواد و الکل توسط والدین، کودک آزاری، نیاز به درآمد کار کودک، طرد کردن کودک، قحطی و بلایای طبیعی، مهاجرت  و ….. به عنوان علل خیابانی شدن کودکان مطرح شده است.
در خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در همایش بررسی آسیب‎‎های اجتماعی، تعداد آنان ۵۰۰ هزار نفر اعلام شد.
   در سال ۱۳۸۲ ، ۳۱ هزار کودک خیابانی توسط سازمان بهزیستی جمع آوری و ساماندهی شد که ۸۰ درصد آنها کودکان کار بودند ۲۴۷۰۰ نفر آنها مربوط به تهران بوده است که از سطح شهر و پایانه های مسافربری جمع آوری شدند و حدود ۷۰۰ نفر آنها از اتباع افغان بودند.. در سال ۱۳۸۳ نیز ۱۴۲۶۹ کودک خیابانی در کشور پذیرش شده اند.
هر ساله درصدى از کودکان به دلایل مختلف ترک تحصیل مى کنند و به کارهایى مانند واکس زنی، پاک کردن شیشه ماشین، فال فروشی، باد کنک فروشی، آدامس فروشی، جمع آورى نان خشک و وسایل فلزى در زباله ها و دعا فروشى در سر چهار راه ها، بازارها و یا مکانهاى شلوغ و پر ترافیک مى پردازند و ساعتهایى طولانى در معرض آلودگى هاى اجتماعى قرار مى گیرند.
در ایران بر اساس آمارهاى  رسمی، ۳۸۰هزار کودک ۱۰ تا ۱۴ ساله در سراسر کشور کار ثابت دارند و حدود ۳۷۰ هزار کودک در همین سن به عنوان کارگر فصلى مشغول به کارند . یعنى در ایران رسمأبیش از ۷۰۰ هزار کودک کار میکنند (روزنامه‏ی ایران، ۲۹/دی/۱۳۸۳).
حدود ۶۰ درصد کودکان خیابان ایرانی هستند که کودکان بین ۱۰ تا ۱۴ سال ۴۵ درصد کل کودکان خیابانی را شامل می شوند، همچنین ۳۴ درصد از کودکان خیابانی در حال تحصیل هستند، ۴۰درصد ترک تحصیل کردند و ۲۴درصد از بچه ها اصلا به مدرسه نرفته اند .
در ایران بر اساس آمارهاى رسمی چند سال گذشته،  ۳۸۰ هزار کودک ۱۰ تا ۱۴ ساله در سراسر کشور کار ثابت دارند و حدود ۳۷۰ هزار کودک در همین سن به عنوان کارگر فصلى مشغول به کارند. یعنى در ایران رسمأ بیش از ۷۰۰ هزار کودک کار میکنند.البته در مورد آمار اعلام شده از طرف ارگانهای حکومت و مراکز غیر انتفاعی و خصوصی اختلافات فاحشی وجود دارد...
میزان فرار دختران:
احمد دلبری مدیر کل بهزیستی استان تهران در همایشی به تاریخ 25 مرداد 94 به آمار فرار دختران از منزل اشاره کرد و گفت: متأسفانه این پدیده روز به روز در حال افزایش است و سالانه 10 الی 15 درصد به آمار فرار دختران( 14 تا 18 سال) افزایش می‌یابد.
بر اساس گزارش سازمان‌ها و نهادهاي مختلف، آمار فرار دختران ۱۴ تا ۱۸ سال از منازل رو به افزايش است. اين در شرايطي است كه مركز آمار ايران اعلام كرده ۳۰ درصد از جمعيت كشور را جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال تشكيل مي‌دهند؛ رقمي كه جمعيتي بالغ بر ۱۲ميليون نفر را شامل مي‌شود.
۹۰ درصد دختران فراری به‌دلیل مشکلات خانوادگی از خانه فرار می‌کنند و سن آنها به ۱۲سال رسیده است.
این آمار را چند ماه پیش حبیب‌الله مسعودی‌فرید، معاون امور اجتماعی بهزیستی اعلام کرد . آماری که تا چند سال قبل جزو خط قرمز های مسئولان بود ولی این روز ها آنقدر افزایش داشته که آمار آن را می دهند . هر چند آمار دقیقی از دختران فراری در دست نیست ، ولی آنها هستند ، همه جای شهر ،قبلا ۲۰ تا ۲۵ ساله بودند حالا ۹ تا ۱۲ ساله.