چگونه ایرانی برای فردا؟
زهرا بنی صدر ترجمه مقاله زهرا بنی صدر مندرج در روزنامه زمان) (LE TEMPS سوئیس به تاریخ 15 مارس 2010
جنبش همگانی گسترده ای که در اعتراض به انتخاب مشکوک احمدی نژاد، در ایران بطور خودجوش برخاست، مار ا به وجد آورد و به یمن نیرومندی و عزم خویش، به ما افتخار بخشید. در همان حال که ترجمان غرور ملی ما گشت، پرسش از طبیعت خواستهایمان را نیز در برابرمان قرار داد. ما برای ایران چه میخواهیم؟ اصلاح دولت، همان که میر حسین موسوی و مهدی کروبی و محمد خاتمی توقع دارند؟ اما چند و چون اصلاحی که توقع دارند، چیست؟ آیا قصد از آن، تغییر رژیم، همان که بخشی از اپوزیسیون جلای وطن گفته است؟ اگر آری، بدیل رﮊیم کدام است؟ بحث هایی که بین هموطنان در می گیرند، فرصت بروز اختلاف نظرهای بنیادی بر سر تمایلها و خواستها می شوند و تلخ کامیها و درد و خشم فروخفته ببار می آورند. با وجود این، بر سر یک امر اشتراک نظر می یابیم : ما، همه از همبستگی حاصل از جنبش همگانی که از سد اختناق کور و خونریز گذر و بسوی احقاق حقوق مشروع خویش، روی می نهد، احساس غرور می کنیم. این عزم، عزم بر احقاق حقوق، قاطع است. شعار « ما از مرگ هراسی نداریم ، از سکوت می ترسیم» گواه این عزم استوار است. کمتر ملتی، در فاصله صد سال، اینهمه به جنبش همگانی روی آورده، برای آنکه حقوق خویش را بطلبد و بخواهد که نظام مردمسالاری برپا شود: l جنبش همگانی مردم ایران، در خاورمیانه، اولین قانون اساسی و استقرار سلطنت مشروطه را، در سال 1906، به دولت استبدادی تحمیل کرد. و l در1950، همراه با دکتر محمد مصدق به جنبش برای ملی کردن صنعت نفت برخاست. و l در سال 1979 انقلابی را آغاز کرد که استقلال، آزادی و بازیافت هویت ملی ایرانی، هدفهای آن بودند.و l بالاخره امروز، مردم ایران به جنبش روی آورده اند تا که حقوق خویش را بازیابند. این مبارزه مداوم درد ناک، اما بدون شک، عامل همبستگی و غرور ملی این ملت بوده اند. این مبارزه امروز نیز ادامه دارد. اما عدم شفافیت و ابهام موجود در گفتار رهبران کنونی جنبش در ایران مانع حرکت جنبش به پیش شده است. میان خواستهای مردم و مطالبات رهبران جنبش، فاصله ویا دو گانگی وجود دارد. برای اینکه تمامی اقشار جامعه به جنبش بپیوندند، از جمله، گذشته رهبران جنش سبز می باید شفاف شود. گرچه مردم به میر حسین موسوی رای دادند، اما آیا می توانند از یاد ببرند، که در ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، نخست وزیر و بنا بر این مسئول (بخاطر حمایت صریح و یا غیر مستقیم، از رهگذر سکوت) بسیاری از تبهکاری ها است که توسط دیکتاتوری مذهبی، انجام گرفته اند؟: ساقط کردن نخستین رئیس جمهوری منتخب مردم ، ابوالحسن بنی صدر، دستگیری و شکنجه مخالفان سیاسی،ادامه جنگ ایران و عراق و فساد مالی: صد میلیارد دلار از درآمدهای ایران در دوران حکومت آقای موسوی ناپدید شد. در باره این دوره از تاریخ، سانسور کاملی بر قرار است. میر حسین موسوی در باره این گذشته سنگین بار، بس کم سخن گفته است. بدتر از همه این که هاشمی رفسنجانی، یکی از پایه گذاران استبداد دینی، از کاندیدا توری او به هنگام انتخابات ریاست جمهوری، حمایت مالی کرده است. دومین امری که درخور شفاف شدن است، برداشتی است که از رای به میر حسین موسوی میشود:آیا این رأی به معنی پذیرفتن برنامه اوست که در چهار چوب رﮊیم جمهوری اسلامی و پذیرش قانون اساسی و رهبری آن ( ولایت فقیه) است و یا تنها به معنای ابراز مخالفت با آقای احمدی نژاد است؟ در روزهای آغاز جنبش به این سئوال مشکل میشد پاسخ داد . اما امروز، شعار ها بیشتر از پیش، گویا شده اند: « مرگ بر ولایت فقیه»، « مرگ بر دیکتاتور»، « استقلال، آزادی، جمهوری، جمهوری ایرانی»..... با وجود این، میر حسین موسوی این خواستها را ناشنیده می گیرد (مهدی کروبی و محمد خاتمی نیز چنین می کنند). او مدام به آیت الله خمینی ولزوم رعایت قانون اساسی وجمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه، رجوع می کند. آیا براستی، این گذشته و این قانون اساسی و ولایت فقیه، همان چیزهایی هستند که ایرانیان میخواهند؟ مردم ایران، طی تاریخ خویش با استبداد ها و بی عدالتی ها و تهدیدهای خارجی مقابله کرده اند و از معرکه، پیروز بدرآمده اند. هر بار اتحاد جسته، به مبارزه برخاسته و هربار هدفهاشان شفاف بوده اند، پیروز شده اند. در انقلاب 1979، هدف روشن بود: پایان بخشیدن به دیکتاتوری شاه و سلطه آمریکا. اتحاد و روش مردم ایران را این هدف معین کرد. در 22 سپتامبر 1980، هنگامی که صدام حسین به ایران حمله کرد از پیروزی مطمئن بود. ایرانیان به مقابله برخاستند. با آنکه ارتش ایران متلاشی وایران تحت محاصره اقتصادی بود و جهان غرب از تجاوز عراق به ایران حمایت میکرد، ایرانیان دست بالا را یافتند و متجاوز را عقب نشاندند. تنها یک خطابه (سخنرانی بنی صدر خطاب به ارتشیان)، نیرو و توان دشمن شکن را برانگیخت. آن سخن ارزشهای دیرین ایران، بیانگر وطن دوستی و اتحاد ملی بودند که فردوسی وصف و شرحشان کرده است. هدف روشن بود: واپس راندن متجاوز. اماو سیله ها؟ آنها را می باید ابداع می کردند و این خلاقیت بود که نخستین پیروزی ها را از آن ارتش ایران کرد و این ارتش غرور خویش را باز یافت. پس از مدتهای مدید، برای نخستین بار، ارتش ایران با مردم ایران جوشید. امروز، ایرانیان، در نبرد خود با دولت سرکوبگر، باید ارزشهای واقعی خویش را باز جویند. باید هدفهای خویش را معین و نیز شفاف کنند. در حقیقت، برقرار کردن دموکراسی در محدوده نظامی که به ولایت فقیه مشروعیت می بخشد، به تصور نیز نمی آید. چرا که این دو مقوله متناقضند و آشتی نا پذیر. ما باید، از میر حسین موسوی و مهدی کروبی، که امروز در مقابل تمایلات توتالیتر احمدی نژاد ایستاده اند، بخواهیم بیان خود در باره اصلاحات و همچنین اشاره و مراجعه دائم به آن چه که خط امام می خوانند را شفاف کنند. ما باید شایسته تاریخ خویش باشیم. نمی توانیم به فردوسی، مصدق رجوع کنیم و مجد و بزرگی ایران را جشن بگیریم و در همان حال به آینده ای حقارت بار، بسنده کنیم. باید اعتماد بنفس از دست رفته خویش را بازیابیم، اعتماد بنفس و توانی را باز یابیم که سالها جمود آن را فلج کرده و ازبین برده بود. باید در برابر بیان وگفتمان مرگ و کینه رﮊیم حاکم، بیان زندگی و بردباری را، قرار دهیم. ما باید بتوانیم سرنوشت خویش را خود انتخاب کنیم . زندگیای را برگزینیم که شکوفائی به یمن خلاقیت، نوگردانی، در فضای اجتماعی باز، بارورشدن هوش و استعداد ایرانی را ممکن بگرداند. برای آنکه پیروز شویم، ،اشتباه ها و جنایت ها که در گذشته انجام گرفته اند، می باید از سوی نیروی مخالف درون کشور، بازشناخته شوند تا آشتی ملی، در چشم انداز امید قرار گیرد. هدفها باید تعریفهای دقیق وشفاف بجویند. تنها در این صورت است که جنبش اعتراضی همگانی می شود و می تواند تمامی ملت ایران را، در مبارزه خود، بردبار و نوگردان، از یک دینامیک مثبت، برخوردار کند.