نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

بازی اصلاحات تمام ،بازی اعتدالگرايان آغاز

پایان بخشیدن به کابوس 35 ساله!

پایان بخشیدن به کابوس 35 ساله!
شهباز نخعی
نگاه آخوند به جهان و رویدادها و پدیده های آن یک بعدی و تقطیعی است.  دراین نگاه تکلیف هررویداد یا پدیده به صورت مجرد و رها از شرایط زمان و مکان روشن است و جایی برای اصل کنش و واکنش یا رابطه علت و معلول وجود ندارد: پیامبر و امامان نه تنها خوب، بلکه معصوم و بری از خطا هستند و حتی صراحت پیامبر اسلام در گفتن "من نیز انسانی مانند شما هستم" – و درنتیجه مثل شما می توانم اشتباه کنم -، جایی در نگاه یک بعدی آخوند ندارد.  خطاهای نه چندان کم شمار امامان نیز نمی تواند اورا وادار به پذیرفتن این نکته کند که اینان نیز انسان هایی مانند دیگران – به فرض داناتر و آگاه تر – بوده اند.  دکان آخوند نمی تواند بدون معصومیت ادعایی پیامبر و امامان شیعه رونق داشته باشد، حتی اگر شاهدهای گوناگونی خلافش را ثابت کنند.  امام حسن (ع) که با معاویه صلح کرده و دربرابر دریافت پول خلافت را به او واگذار کرده، کارش به همان اندازه درست و بدون خطا است که کار امام حسین (ع) که بیست سال بعد با رفتاری 180 درجه متفاوت در سودای خلافت قبلا واگذارشده، در یک رودررویی نابرابر و ازنظر سیاسی و نظامی غیرمعقول خود و همراهانش را به کشتن داده است زیرا هردو معصوم و درنتیجه بری از خطا بوده اند.
یک بعدی نگری آخوند منحصربه جناح قشری آن مانند مصباح یزدی یا سیدعلی خامنه ای نیست و حتی آخوند فلسفه خوان و فلسفه دانی مانند آیت الله خمینی – که قاعدتا باید با رابطه علت و معلول و اصل کنش و واکنش آشنایی داشته باشد – را نیز شامل می شود.  او نیز به همان درد مبتلاست و به عنوان نمونه هنگامی که بالارفتن "دانشجویان پیروخط امام" از دیوار سفارت امریکا و گروگان گرفتن کارکنان آن را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" می نامد یا به جای تقبیح این رفتار جاهلانه و زشت و خلاف همه اصول بین المللی می گوید: "امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" یا به جای پذیرش متارکه جنگ و دریافت غرامت، پس از بیرون راندن دشمن متجاوز ازخاک کشور شعار "جنگ، جنگ تاپیروزی" و "راه قدس از کربلا می گذرد" سرمی دهد، آشکارا نشان می دهد که نه تنها یک رهبر آینده نگر و دوراندیش که به پیامد کارهایش آگاهی دارد نیست، بلکه حتی جلوتر از نوک دماغ خود را نیز نمی تواند ببیند.
شاید یکی از دلیل های عیاربالای توان فریبکاری آخوند را بتوان درهمین نگاه یک بعدی یافت.  این نوع نگاه و تبیین رویدادها و پدیده های جهان، با ذهن ساده و غیرپیچیده توده مردم همخوانی دارد.  به همین خاطر است که آخوند به راحتی پیام خود را به عوام منتقل می کند درحالی که استاد دانشگاه، دانشمند، فیلسوف و روشنفکر قادر به این کار نیستند.  درکتاب درسی دوران دبستان ما حکایت کوتاهی بود که این موضوع را روشن می کند.  نقل به مضمون آن این بود که گذر مرد باسوادی به روستایی افتاد که همه اهل آن بیسواد بودند.  مردخیراندیش تصمیم گرفت به آنان سواد بیاموزد.  کلاسی ترتیب داد و روی تخته نوشت: "مار".  ملای روستا که از باسوادشدن روستاییان نگران بود و آن را موجب از رونق افتادن دکان خود می دید گفت این که تو نوشته ای مار نیست، من یک مار می نویسم تا مردم خود بگویند کدام درست است.  سپس تصویر مار را روی تخته کشید.  روستاییان با دیدن تصویر مار همگی تصدیق کردند که آنکه ملا کشیده مار است و مرد سوادآموز را ازده بیرون راندند.  دراین حکایت، اگر به مرد باسواد فرصت داده می شد می توانست با دهها دلیل ثابت کند که حرفش درست است و ملا فریبکاری بیش نیست.  اما ذهن ساده و گریزان از پیچیدگی مردم نادان با تصویری که ملا کشیده بود راحت تر ارتباط برقرارمی کرد.  البته حکایت کتاب دبستان درهمین جا پایان می یافت و توضیح نمی داد که مردم نادان وقتی بعدها براثرجبرزمان خواندن و نوشتن می آموختند چه احساسی نسبت به ملای مکار که فریبشان داده بود پیدامی کردند ولی به هرحال، درآن مقطع زمانی ملا با آن حیله حرف خود را به کرسی نشانده و حریف را از میدان به درکرده بود.
عملکرد نگاه یک بعدی آخوند درمسئله ای به پیچیدگی پرونده هسته ای یا تجدید رابطه با امریکا بی شباهت به نگاه آن ملای روستا نیست.  صورت مسئله را چنان ساده می کند که گویی امریکا در 35 سال گذشته فقط و فقط درانتظار این بوده که دولت اعتدال گرای شیخ حسن روحانی برسرکارآید و لبخند مرحمت آمیز بزند تا با آغوش باز به سویش بشتابد و به مذاکره ای که وعده داده تن دهد.  انگار نه انگار که در این مدت گروگان گیری شده، پرچم امریکا لگدمال و به آتش کشیده شده، سربازان امریکایی در بیروت کشته شده اند و... و... و...  ذهن یک بعدی نگر آخوند قادر به درک این نکته نیست که حتی پرونده هسته ای برای امریکا و غرب یک ابزارفشار و واداشتن به تمکین است و اکنون که حریف ازسرناچاری سرتسلیم فرودآورده، امریکا این فرصت را برای تسویه همه حساب های گذشته و به ویژه نشان دادن این که چه غلط هایی می تواند بکند ازدست نخواهد داد.
درست در روزی که شیخ حسن روحانی پس از چندروز دلبری دیپلوماتیک نیویورک را ترک می کرد، موسسه معتبر "گالوپ" نتیجه یک نظرسنجی درمورد احساس امریکاییان نسبت به حکومت آخوندی را منتشرکرد.بنابراین نظرسنجی، 83 درصد ازامریکاییان نظام حاکم برایران را دشمن یا غیردوست خود می دانند و بنابراین حتی اگر باراک اوباما شیفته برقراری رابطه با نظام ولایت مطلقه فقیه باشد هم نمی تواند چنان که وزیر امورخارجه اش گفته مسائل موجود را در 3 ماه حل و فصل کند.  به جرئت می توان گفت که حکومت آخوندی پس از آنهمه فرصت سوزی ها درزمان هایی که برای جبران خطاهای گذشته مناسب بود، اکنون بدترین زمان ممکن را برای اجرای ناشیانه نمایش مضحک "نرمش قهرمانانه" انتخاب کرده است.  زمانی که دستش کاملا خالی است و حتی توان بلوف زدن نیز ندارد و حریف همه کارت های برنده را دردست دارد.
نگاه یک بعدی اگربتواند درعوام فریبی – آنهم تازمانی که واقعیت های تلخ اقتصادی و اجتماعی خود را تحمیل نکرده اند – کارآیی داشته باشد، درعرصه سیاست خارجی که آوردگاه هوشمندی، خردورزی، همه جانبه نگری و توجه به قانونمندی های روابط علت و معلولی و کنش و واکنش هاست، کارآمدی ندارد.  نظام ولایت مطلقه فقیه دردام خودکرده های بی تدبیرش گرفتارشده و ازسراضطرار و ناچاری بزرگترین خطای راهبردی خود را مرتکب شده است.  آیا اپوزیسیون ازآن درجه از هوشمندی برخوردار است که از این فرصت طلایی برای پایان بخشیدن به کابوس 35 ساله بهره جوید؟!

بازخوانی ماجرای اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم/


در سوم شهريور 1320 و در خلال جنگ جهاني دوم، متفقين شامل آمريكا، روسيه و انگليس، بيطرفي كشورمان را در جنگ نقض نموده و ايران را به مدت حدود 5 سال به اشغال خود درآوردند. در جريان اين تهاجم سنگين شماري از سربازان و مردم عادي كشته و مقادير متنابهي از ادوات نظامي (كه جزء اموال و داراييهاي ايران محسوب مي‌شدند) از بين رفت. همچنين در مدت اشغال ايران، راه‌آهن، جاده‌ها، اسكله‌ها و بنادر كشور و زيرساختهاي مهم براي ارسال آذوقه، اسلحه و مهمات به روسيه مورد استفاده آنان قرار گرفت و نقش و اهميت ايران تا به آن‌جا بود كه در كنفرانس تهران لقب پل پيروزي به ايران دادند.

***


در نهم شهریور ماه 1318 هنگامی كه نیروهای رایش سوم با حمله ناگهانی به لهستان جنگ جهانی دوم را آغاز كردند، ایرانیان هیجان زده شدند اما نگران نبودند ، چون میهن ما هزاران كیلومتر از جبهه های جنگ اروپا فاصله داشت و بر خلاف جنگ جهانی اول كه نیروهای روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی بلافاصله بعد از شروع جنگ در آذربایجان وارد یك درگیری تمام عیار شدند، در آن شرایط هیچ خطری ایران را تهدید نمی كرد ، زیرا جنگ جهانی دور از مرزهای ما و مساله اروپایی ها بود و تنها پی آمدهای اقتصادی آن می توانست دامنگیر میهن ما شود كه آن هم منحصر به ملت و مملكت ایران نبود. یك جنگ جهانی پی آمدهایی دارد كه تا دوردست ها در همه جای دنیا تأثیرگذار می شود.دولت ایران در شهریور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بی طرفی نمود ، همچنان كه در جنگ جهانی اول در نخستین روزهای جنگ اعلام شد كه ایران بی طرف است. لكن موقعیت میهن ما در شهریورماه 1318 با موقعیت سیاسی – جغرافیایی آن در جنگ جهانی اول تفاوت بسیار داشت.
در جنگ جهانی اول به هنگام آغاز درگیریهای نظامی ، احمدشاه قاجار چند هفته ای بیشتر از تاجگذاریش نمی گذشت ، او در كار سلطنت بی تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههای سیاسی گوناگون بود و ارتش قابلی هم در اختیار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.
در جنگ جهانی دوم 19 سال از كودتای 1299و به قدرت رسیدن رضاخان سواد كوهی می گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوی ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههای سیاسی مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم یا خانه نشین شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهای مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل می شد. از سوی دیگر ارتشی كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراری امنیت ، توانسته بود ایلات و عشایر را سركوب كند.
در جنگ جهانی دوم ایران از ثبات و رونق اقتصادی قابل قبولی بهره مند بود و ذخایر مالی قابل توجهی در اختیار داشت.
در جنگ جهانی اول از آغاز جنگ ، ایران به اشغال نیروهای روس ، انگلیس و عثمانی درآمد و جاسوسان آلمانی برای سرگرم كردن نیروهای دشمن در این منطقه از جهان كه دور از جبهه های اصلی نبرد بود به یاری مأموران و جاسوسان زبردستی چون " واسموس" با دست خالی یك جنگ تمام عیار علیه روسیه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نیروهای خارجی در ایران به آنجا رسیده بود كه سربازان روسی در شكارگاههای « ورداورد» كرج شیخ السفرا عاصم بیك سفیر كبیر امپراتوری عثمانی را به عنوان اسیر جنگی ربودند و با خود به روسیه بردند ، در حالی كه ایران یك كشور مستقل بی طرف بود و به هیچ دولتی اعلان جنگ نداده بود و این گونه مداخلات در قاموس قوانین بین المللی تجاوز محض به حقوق یك ملت مظلوم به شمار می رفت اما در جنگ دوم جهانی تا لحظه یی كه نیروهای روس از شمال و شمال شرق و قوای انگلیس از جنوب و جنوب غرب میهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتی یك سرباز خارجی در ایران حضور نداشت و بیگانگان مقیم ایران حتی آن دسته از نازی هایی كه ستون پنجم آلمان به شمار می رفتند به شدت تحت نظر بودند و پلیس ایران از لحظه به لحظه زندگی و رفت و آمد آنها باخبر بود.
در جنگ جهانی اول رجال ودولتمردان ایران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته دیگر حامیان و هواداران روسیه و انگلستان.
دسته اول در پی تغییر پایتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگیری از تغییر پایتخت و استقرار شاه در پایتخت و حمایت از سیاستگذاری های روسیه وانگلستان بود.
در جنگ جهانی دوم نیز رجال ایران دو دسته شدند ، یك دسته كه شاه و ولیعهد را كنار خود داشتند ، معتقد به پیروزی نهایی آلمان بودند. دكتر متین دفتری نخست وزیر وقت بنا به اظهارات خودش هر وقت كه شاه به تحلیل مسائل جنگ می پرداخت و از او اظهار نظر می خواست در پاسخ شاه می گفت : "خاطر مبارك آسوده باشد ، آلمان پیروز است" در آغاز جنگ شاه از وزرای كابینه خواسته بود تا هر یك تحلیل خود را بنویسند و تقدیم كنند ، دكتر متین دفتری وزیر جوان كابینه كه در مدرسه آلمانی درس خوانده و یك « آلما نوفیل » به حساب می آمد ، در تحلیل خود پیروزی همه  جانبه آلمان را پیش بینی كرد و این تحلیل آنقدر به مذاق شاه خوش آمد كه چندی بعد با وجود سن و سال كم و جوانی و كم تجربگی او ، وی را بر خلاف عرف به نخست وزیری برگزید . در ضمن این انتخاب چراغ سبزی بود برای آلمان ها كه علاقمندی شاه ایران را به رایش سوم به ثبوت برساند.
رجال استخوان دار، پایان جنگ را به سود آلمان ها نمی دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.
متقابلاً گروهی از رجال استخوان دارو وارد به سیاست، نتیجه جنگ را به درستی ارزیابی كرده ، هیتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهیر شوروی پاك باخته می دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگیز یاران قدیم شاه مانند "تیمورتاش "و "فیروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتی در محافل خصوصی اظهار نظری نمی كردند ، زیرا به تجربه پی برده بودند كه در حكومت پلیسی شاه ، دیوار هم گوش دارد ...
آن روزها شایع بود كه تیمورتاش شبی در حال مستی در محفلی كاملاً خصوصی و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :
كه رستم یلی بود در سیستان
منش كرده ام رستم داستان !
شنود این خودستایی را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سیاه نشانده بودند...
اما مردم ایران چه در جنگ جهانی اول كه ویلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهانی دوم كه هیتلر مقام پیشوایی و رهبری آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پیروزی آن كشور را آرزو می كردند برای مردم ایران پیروزی آلمان و شكست روس و انگلیس مطرح بود و تفاوتی نمی كرد كه "ویلهلم" و "هیندنبورك" در رأس حكومت باشند یا هیتلر و گورینگ و گوبلز .... این محبت و عشق یك سویه و احساس عمیق عمومی ناشی از دو انگیزه مهم و اساسی بود ؛ اول این كه مردم ایران تحت تأثیر فرهنگ حماسی باستانی خود پهلوان پرست بودند، از این جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقیبان قویتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صمیم قلب دوست می داشتند و دیگر اینكه از روس ها و انگلیس ها نظر به سوابق تاریخی منزجر و متنفر بودند . سالدات های روسیه تزاری بارها دست به كشتار ایرانیان زده بودند. عموم مردم ایران به ویژه آذربایجانی ها فاجعه عاشورای 1330 قمری ( 1312 میلادی ) را به خاطر داشتند كه نظامیان روس چگونه با قساوت و بی رحمی در این روز مقدس آزادیخواهان ایرانی را كه گناهی جز وطن دوستی و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آویخته بودند ...
از سیاست مزورانه دولت انگلستان هم كه در این منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمی اندیشید و هر زمان كه مصالحش ایجاب می كرد ، با دشمنان ایران دست به یك می شد مردم ایران یكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ایران به یاد داشتند كه در وقایع عاشورای 1330 و قتل عام مردم تبریز ، انگلستان نه تنها كوچكترین حمایتی از مردم مظلوم ایران نكرد بلكه تمامی توان و امكانات تبلیغاتی خود را به كار گرفت تا تبریزیان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زدو بند با روسها ، وجهه جهانی آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگلیس و روزنامه های بی طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تیتر اول خود را به مسائل ایران اختصاص داده ، نوشتند : « هیچ كس به داد ایران نمی رسد»
دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر این مملكت حتی در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسیسه چینی بودند به منفور بودن انگلیسی ها پی برده بودند و می دانستند كه آب رفته به آسانی به جوی باز نخواهد آمد و این نكته برای مقامات انگلیسی روشن بود كه موقعیت و محبوبیت انگلستان كه در وقایع مشروطیت به نقطه اوج رسیده بود ، به بی آبرویی انجامیده و دیگر از انگلیس و انگلیسیها یك چهره محبوب نمی توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ایرانیان ، پس از اشغال ایران ، تمام قوای خود را صرف تخریب شخصیت صدراعظم آلمان كردند و بدین منظور با استفاده از حافظه تاریخی و ملی ایرانیان هیتلر را با ضحاك ماردوش مقایسه نموده پوسترهای تبلیغاتی فراوانی را در شمارگان بسیار وسیع چاپ و توزیع كرده به در و دیوار چسباندند. با این امید كه چهره هیتلر طرفدار ملت های مشرق زمین مخدوش شود. اما این كارها بی فایده بود زیرا مردم ایران حتی بچه ها تحت تأثیر تبلیغات آلمان ها بودند. « سر ریدر بولارد » سفیر كبیر انگلستان در ایران در یادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود می نویسد: "ایرانی ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است  این دشمنانش را ملاقات كند."
در جنگ جهانی اول مردم ایران از پادشاه خود تنفر و انزجاری نداشتند و كارهای خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسیدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله یی بیش نبود نمی گذاشتند و به خاطر داشتند كه این كودك كلاه بر زمین می كوفت و با گریه و زاری پدر و مادرش را می خواست و می گفت : من نمی خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه می خواهید؟ به یاد داشتند كه آن طفل به بهانه سواری از كاخ صاحبقرانیه فرار كرده و نایب السلطنه و گارد سلطنتی با هزار زحمت او را پیدا كرده بودند و نایب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانیده بود....
اما در جنگ جهانی دوم ، همه از شاه می ترسیدند و به دلیل سختگیری های بیش از اندازه مأمورین دولت به ویژه شهربانی ، از شاه دل پری داشتند. مردم ایران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع)  از یاد نبرده بودند . روحانیان و پیشوایان دینی به دلیل مواضع ضد مذهبی شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكین بزرگ و روسای ایلات و عشایر هم كه بر جان ومال خود ایمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكین به ویژه  روستاییان شمال كه املاكشان  به زور ضبط  و به بهای نازلی خریداری  می شد  سقوط شاه را تفضل الهی می دانستند . رجال كشوری و لشكری  هم كه مورد سوء ظن شاه بودند  و بیم جان داشتند ، برای رفتن شاه لحظه شماری می كردند .
در جنگ اول جهانی سرنوشت مملكت در دست یك نفر نبود ، لذا  می بینیم كه در پایان جنگ به رغم تلاشی كه انگلستان برای تحت الحمایه كردن ایران به خرج دادند ، در برابر تنی چند از رجال خود فروخته كه دست اندر كار بند و بست با انگلستان بودند ، همان رجال قدیمی و همان افكار عمومی در برابر روزنامه های خود فروخته و مدافع قراداد، صف آرایی كرده  ، نقشه های شوم انگلستان را با عزم ملی نقش بر آب دادند .
 اما در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ !
شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود .  شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین  فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه  در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد .
در جنگ جهانی اول  با آن كه روسها  تا دروازه های تهران پیش آمده بودند ، با وجود این در سایه تدبیر رجال با ایمان و وطن خواه  و آگاه از سقوط پایتخت پیشگیری  شد .
اما در جنگ جهانی دوم  با آن كه قرار بر این نبود كه تهران به اشغال  نیروهای متفقین درآید و رسماٌ اعلام كرده بودند كه  در فاصله  بسیار دوری از پایتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مدیریت و ادامه تكروی های شاه بهانه هایی به دست متفقین افتاد تا تهران را اشغال كنند .
با سقوط  پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی  یكی از وزرای كابینه  فروغی را در خیابان ونك لخت كردند .
در  جنگ جهانی اول آگاهی عمومی نسبت به مسائل داخلی و سیاست بین المللی در سطح بسیار بالایی قرارداشت زیرا مطبوعات آن دوره وظیفه اطلاع رسانی خود را به نحو بسیار  شایسته ای انجام دادند و به خوبی از عهده بر آمدند .
ملت  ایران از همه جا بی خبر بود .اما در جنگ دوم  مردم ایران از همه جا بی خبر بودند و حتی مسوولان  دولت و نمایندگان مجلس  تا روز سوم شهریور نمی دانستند  در پس پرده  چه می گذرد . این بی خبری  زیانهای بی شماری  به بار آورد  و مردم غفلت  زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواریهای فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهریور هنگامی  به وقوع  پیوست كه ارگانهای مملكتی و مردم از همه جا بی خبر ایران هیچ گونه آمادگی قبلی برای روبرو شدن با چنین بحران بزرگی را نداشتند .
واقعه سوم شهریور  1320 اگر چه حادثه یی ناگهانی بود ، اما بی مقدمه نبود . زیرا كودتای  ضد انگلیسی عراق به رهبری "رشید عالی" وزیر دربار پیشین و فعالیتهای گسترده عوامل نفوذی آلمان  در ارتش عراق و نقشه های پنهانی نازی ها برای خرابكاری  در پالایشگاه آبادان  و مناطق نفتی ایران متفقین را نسبت به موقعیت سوق الجیشی  ایران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتی به زبان دیپلماسی پیرامون  خطر بالقوه كارشناسان آلمانی در ایران  به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .
واقعه مهم دیگری كه بعد از جریان كودتای  عراق به وقوع پیوست  و اوضاع جبهه های  جنگ و موقعیت ایران را به كلی  دگرگون نمود . حمله ناگهانی قوای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و پیشروی سریع این نیروها به سوی قفقاز  و چاههای نفت  بود كه متفقین را نسبت به مسائل ایران حساس تر كرد . از آن تاریخ به بعد از یك سو تذكرات جدی درمورد آلمانی های مقیم ایران آغاز می شود و از سوی دیگر  نقشه های پنهانی  برای اشغال احتمالی ایران تحت بررسی قرارمی گیرد .
به گزارش پارسینه ، جزییات ماجرای خواندنی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم از این قرار است:

پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بی‌طرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری با آلمان این بی‌طرفی ناپایدار بود. ارتش متفقین به بهانهٔ حضور جاسوسان آلمانی در ایران به اشغال کشور مبادرت ورزید.

در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد. متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او -محمدرضا- موافقت کردند.


پس از اشغال، راه‌آهن سراسری ایران برای انتقال کمک‌های نظامی به پشت جبهه شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت.

پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا ایران را ترک کرد ولی نیروهای نظامی کشور شوروی، همچنان در شمال غرب ایران باقی ماندند، که به تشکیل دو حکومت خودمختار و کوتاه‌مدت جمهوری مهاباد در کردستان و فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید.

حمله روسیه (در قالب شوروی) و بریتانیا به ایران در کشاکش جنگ جهانی دوم، حاصل سومین تبانی تاریخی این دو کشور، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بود: در مورد نخست، در قرن نوزدهم و در پایان جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار، تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از بسته شدن پیمان‌های گلستان و ترکمنچای و تحمیل آن بر ایران شد. در مورد دوم، اوایل قرن بیستم میلادی نیز، پیمان‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزهٔ نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه، و زمینه‌ساز حضور نظامی آنان در ایران شد. سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، اشغال ایران را در پی داشت.

روز ۳ شهریور (آغاز درگیری)

سپیده‌دم روز سوم شهریور ۱۳۲۰، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیای کبیر از جنوب و غرب، کشور ایران را مورد حمله زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند. در همان لحظات اولیه حمله، اسمیرنوف سفیر کبیر شوروی و سر ریدر بولارد وزیر مختار بریتانیا در منزل رجبعلی منصور –نخست وزیر وقت– حضور یافته و طی یادداشتی حمله قوای خود را به ایران ابلاغ کردند. بی‌درنگ، رجبعلی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع ساخت و سپس راهی مجلس شورای ملی شد و گزارش حمله نظامی شوروی و بریتانیا را به اطلاع نمایندگان مجلس رساند. بی‌درنگ جلسه هیئت وزیران در کاخ سعدآباد با حضور رضاشاه تشکیل شد و موضوع حمله به ایران و نقض بی‌طرفی مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و راه حل‌هایی برای جلوگیری از بحران آغاز شد.

نمایندگان شوروی و بریتانیا، علت این مداخله را وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران ذکر کردند. دخالت نظامی شوروی و بریتانیا در ایران متعاقب دو اولتیماتوم مشترک شوروی و بریتانیا در ۲۸ تیر و ۲۵ مرداد ۱۳۲۰ راجع به حضور کارشناسان آلمانی به وقوع پیوست. این حمله همچنین به فاصله سه هفته قبل از تبعید رضاشاه به خارج از کشور رخ داد. شهرهای بی‌دفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ و مشترک شوروی و بریتانیا، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد. در حمله شدید بریتانیا به خلیج فارس، دریادار غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی و ناخدا نقدی رئیس ستاد نیروی هوایی و شمار فراوانی از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند؛ عمدهٔ کشتی‌های ایران آتش گرفتند یا غرق شدند؛ شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن می‌باشد. ستاد جنگ اعلامیه‌ای صادر کرد و در آن خبر از مورد حمله هوایی قرارگرفتن شهرهای تبریز، اردبیل، رضاییه (اورمیه)، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندر پهلوی (بندر انزلی) داد. این اعلامیه، تلفات غیرنظامیان را، سنگین ولی تلفات نظامیان را، اندک گزارش داد.

عصر روز سوم شهریور و درحالی که پیشروی قوای بریتانیا و شوروی در شمال وجنوب خاک ایران ادامه داشت، رجبعلی منصور با مشاهده بحرانی بودن اوضاع تصمیم به استعفا گرفت. دریافت خبرهای مربوط به متلاشی شدن لشکرهای تبریز، رضائیه، گیلان، اردبیل، مشهد و کرمانشاه سبب شد تا رضاشاه لشکرهای مجهز دو پادگان مرکزی را در اطراف تهران به حالت دفاعی مستقر سازد. در همین روز رضاشاه طی تلگرافی به روزولت -رئیس جمهور آمریکا- از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تأکید نمود که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود می‌شمارد.

غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات بریتانیا و شوروی نداشت و از جبهه‌های جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمی‌کرد، سربازان احتیاط ۴ دوره -متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷- را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و بریتانیا را به سوی تهران دریافت کرد.

روز ۴ شهریور

روز چهارم شهریور بمباران شهرهای بی‌دفاع و سربازخانه‌ها ادامه پیدا کرد؛ شهرهای قزوین، رشت و تبریز مورد حمله هوایی قرار گرفت. بر اثر حمله و بمباران شدید، لشکرهای تبریز، رضاییه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند. مردم تهران و بیشتر شهرهای مورد حمله هوایی، شهرها را تخلیه کردند و به اطراف پناه بردند.

روز ۵ شهریور

روز ۵ شهریور در جلسه فوق العاده هیئت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، رجبعلی منصور پس از ارائهٔ گزارشی از اقدامات دو روزه خود، نومیدانه از مقام رئیس‌الوزرائی استعفا داد؛ رضاشاه هم ضمن پذیرش درخواست وی، در همان جلسه، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد، اما وی نیز از پذیرفتن این سمت پوزش خواست و پیشنهاد داد شخص دیگری برگزیده شود؛ سرانجام محمدعلی فروغی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد کرد. رضاشاه ابتدا با سالمند خواندن فروغی با این پیشنهاد مخالفت ورزید و نظر به وثوق‌الدوله داشت، ولی به هر کیفیت که بود فروغی مورد پذیرش شاه واقع شد و نصرالله انتظام رئیس تشریفات دربار مأمور آوردن فروغی شد. او به منزل محمدعلی فروغی رفت و او را با خود به سعدآباد آورد. به محض ورود فروغی، شاه اظهار کرد فروغی زیاد هم پیر نیست؛ در همان لحظات، حکم نخست وزیری فروغی صادر شد. فروغی گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد. در همین جلسه تصمیم به ترک مخاصمه گرفته شد. شاه بیرون از اتاق جلسه به ولیعهد گفت فروغی گرچه پیر است ولی در چنین موقعی برای خدمت بسیار مناسب است.

روز ۶ شهریور

صبح روز ششم شهریور، فروغی با وزیران خود در مجلس شورای ملی حاضر شد و برنامه خود را در نطقی کوتاه اعلام و وزیران کابینه را معرفی کرد و نمایندگان را در جریان تصمیم دولت مبنی بر ترک مقاومت قرار داد. وی با بیان اینکه دولت باید بی‌درنگ به مذاکره با کشورهای حمله‌کننده به ایران بنشیند، از نمایندگان مجلس درخواست رای اعتماد کرد؛ مجلس به اتفاق آرا به کابینه فروغی رای اعتماد داد.

نطق محمدعلی فروغی پشت تریبون مجلس شورای ملی در آن روز، که با استواری و چیره‌دستی خاص او ادا شد، یکی از جاودانه‌ترین و اثربخش‌ترین سخنان یک سیاست‌مدار بانفوذ ایرانی قرن بیستم شناخته می‌شود. فروغی مردم به‌هراس‌افتاده از حملهٔ شوروی و بریتانیا را به آرامش و خویشتن‌داری فراخواند و وعده داد که «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند». در این نطق به ویژه این عبارت بسیار ماندگار شده‌است و پیوسته از قول او توسط بسیاری از افراد نقل می‌شود: «می آیند و می‌روند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند.»

فروغی پس از حضور در مجلس، در منزل خود با سفیران بریتانیا و شوروی (سر ریدر بولارد و اسمیرنوف) راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت بریتانیا برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد.

هرچند نامهٔ ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد و آن دو نیز بی‌درنگ مراتب را به پایتخت‌های خود گزارش کردند، اما در رویارویی نظامی آن‌ها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچ‌گونه دگرگونی‌ای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای آینده نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد. شوروی‌ها نظامیان ایرانی‌ای که تسلیم می‌شدند، به اسارت، به خارج از ایران می‌فرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا می‌نهاد، همچو یک دولت فاتح اداره شهر را به دست می‌گرفت؛ سران اداره‌ها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت می‌کرد.

روز ۷ شهریور

در نتیجهٔ گفتگوها و رایزنی‌های انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، در روز هفتم شهریور، رضاشاه، همه اعضای خانواده‌اش -به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد- را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفا و خروج خود از ایران را فراهم آورد.

در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمب‌افکنهای شوروی بمباران شدند.

روز ۸ شهریور

روز هشتم شهریور، شورای عالی نظام دستور مرخصی سربازان وظیفه را تصویب کرد و به اجرا گذاشت؛ در عوض قرار شد سی‌هزار سرباز پیمانی را با ماهی ۳۵ تومان حقوق، به استخدام درآورند.
فرستاده شدن اعضای خانوادهٔ سلطنتی به اصفهان، شایعهٔ فرار رضا شاه، اخبار رسیده از اشغال شهرهای مختلف و به ویژه خالی شدن پادگان‌ها (در نتیجهٔ تصمیم اخیر شورای عالی نظام) که به شکل‌گیری دسته‌های سربازان گرسنه و سرگردان در خیابان‌های تهران انجامید، سخت مایهٔ بیم و نگرانی مردم شده بود؛ علاوه بر این، گریز برخی از سران ارتش و رجال سیاسی هم در این مدت، وضع را بدتر کرد. ازآن‌رو برای کنترل اوضاع، در همان روز هشتم شهریور در تهران حکومت نظامی اعلام شد و سپهبد احمد امیراحمدی حاکم نظامی شد.

در این روز نیز بمباران شهرهای شمالی ایران، به دست بمب‌افکنهای شوروی بسیار شدید بود.

روز ۹ شهریور

رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را ـ که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود ـ به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این طرح قلمداد نمود، ازآن‌رو آن دو را به شدت زخمی و پس از خلع درجه، زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند. آن‌گاه، بدون رایزنی با فروغی، سرلشکر محمد نخجوان را به وزارت جنگ گمارد. این ماجرای کتک زدن، در روزهای آینده به زیان رضا شاه تمام شد و عزم کسانی را که خواهان تبعید او از ایران، پس از استغفا بودند، جزم‌تر کرد.

روز ۱۰ شهریور

رضا شاه در دهم شهریور تصمیمش به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینه رساند.

روز ۲۵ شهریور

تعداد زیادی غیرنظامی زیر بمباران شهرهای مختلف جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد. کشور دچار قحطی شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق به شدت در مضیقه قرار گرفتند. این حملات تا استعفای رضاشاه و جایگزین شدن پسرش -محمدرضا پهلوی- در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، ادامه یافت. در این روز رضاشاه استعفا داد، راهی اصفهان شد و ولیعهد جانشین وی شد.

روز ۲۶ شهریور

در روز ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، هم‌زمان با ورود نظامیان بریتانیا و شوروی به تهران، محمدرضا شاه در مجلس، سوگند یاد کرد.

روز ۳۰ شهریور

روز ۳۰ شهریور، رضاشاه و خانواده‌اش از اصفهان به یزد، کرمان و بندرعباس عزیمت کردند تا به یک کشتی بریتانیایی که قرار بود آنها را به جزیره موریس ببرد، انتقال داده شوند.

پس از شهریور ۱۳۲۰

اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عده‌ای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند، اما استقلال و تمامیت ارضی ایران، نخست با امضای یک پیمان سه جانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی در بهمن ۱۳۲۰ و سپس با صدور اعلامیه‌ای که در پایان کنفرانس سران متفقین -روزولت، چرچیل و استالین- در تهران منتشر شد، تضمین گردید.

در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساخت‌ها، منابع، اندوخته‌ها و آذوقه‌های ایران بدیشان اختصاص یافت. ازاین‌روی دو ماه بیشتر طول نکشید که ایران دچار کمبود مواد غذایی و گرانی لگام‌گسیخته گشت. شهرهای ایران و به ویژه تهران آن‌چنان با کمبود نان و سایر ارزاق مورد نیاز روبرو شدند که نان و مواد غذایی را با کوپن در اختیار مردم قرار می‌دادند؛ شمار بسیاری از مردم ایران، در نتیجهٔ تهیدستی، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند. کشوری که درجنگ جهانی دخالتی نداشت و بارها بی‌طرفی خود را به دو سوی درگیری اعلام کرده بود، آسیب‌های زیادی را از جنگ تحمل می‌کرد.

در پایان کنفرانس تهران که در آذر ۱۳۲۳ در تهران تشکیل شد، طرفین تعهد کردند نیروهای نظامی خود را ظرف ۶ ماه از ایران خارج کنند. دولت شوروی قبل از خاتمه جنگ درصدد به دست آوردن امتیاز استخراج نفت شمال برآمد، اما چون با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان در مجلس شورای ملی، از دریافت این امتیاز محروم شد، بنای مخالفت و ناسازگاری با دولت ایران را گذاشت و پس از خاتمه جنگ مقدمات شورش مسلحانه را در آذربایجان فراهم ساخت. نیروهای شوروی از حرکت واحدهای اعزامی ارتش برای سرکوبی این شورش جلوگیری کردند و موجبات تسلط فرقه دموکرات را بر آذربایجان و سپس استان کردستان فراهم ساختند.

نیروهای شوروی از تخلیه ایران در موعد مقرر خودداری کردند، اما پس از شکایت ایران به شورای امنیت و مسافرت قوام السلطنه -نخست وزیر وقت- به مسکو که به امضای موافقتنامه‌ای درباره تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی انجامید، در اردیبهشت ۱۳۲۵ نیروهای خود را از ایران خارج کردند. حکومت خودمختار حزب دمکرات در آذربایجان و کردستان نیز بیش از ۷ ماه پس از خروج نیروهای شوروی دوام نیاورد. موافقتنامه مربوط به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی نیز، سال بعد در مجلس رد شد.

روایت تصویری اشغال ایران در شهریور 1320


در سحرگاه بيست و دوم ژوئن سال 1941 (يكم تيرماه 1320) نيروي زميني ارتش آلمان، آتش سهمگين خود را در طول جبهه‌اي كه از درياي بالتيك تا درياي سياه وسعت داشت، بر روي دشت‌هاي روسيه باز كرد. حمله آلمان به شوروي، ايران را به صورت حلقه ارتباطي بين انگلستان و روسيه درآورد. دولت ايران كه در موقعيت حساسي قرار گرفته بود، سعي كرد تا سياست بي‌طرفي را كه همزمان با آغاز جنگ دوم جهاني اتخاذ كرده بود، همچنان حفظ كند.
يادداشت مشترك انگلستان و شوروي به ايران در خصوص اخراج اتباع آلمان از كشور كه حالت اولتيماتوم نيمه رسمي داشت، با اين هدف به دولت ايران تسليم شده بود كه با رد آن و يا عدم ارسال جواب از سوي ايران و در عدم نتيجه اخراج آلماني‌ها از كشور، عذر موجهي براي متفقين فراهم آورد تا بتوانند ايران را اشغال نموده و طرح‌هاي خود را به مرحله اجرا درآورند.
سرانجام در سپيده دم روز سوم شهريور 1320 در حالي كه نمايندگان سياسي دولتهاي شوروي و انگلستان در تهران، به منزل علي منصور نخست‌وزير وقت ايران رفته و هر يك يادداشتي تسليم وي نمودند و توسل دول متبوع خود را به نيروي نظامي بر عليه ايران اعلام كردند، تجاوز ارتش‌هاي بيگانه به مرزهاي ايران آغاز شد. نيروي هوايي شوروي در آذربايجان به بمباران شهرهاي بي دفاع در شمال و مركز كشور پرداخته و يگان‌هاي زميني و موتوريزه آن كشور از طريق جلفا به سمت تبريز سرازير شده بود. در خوزستان قواي انگليس به بنادر شاهپور و خرمشهر حلمه بردند و كشتي‌هاي جنگي ايران را غافلگير نمودند. اين غافلگيري به حدي بود كه نيروي دريايي ايران بكلي از بين رفت و فرمانده آن نيز كشته شد. نيروي هوايي انگليس، اهواز را بمباران كرده و ستون ديگري از نيروهاي انگليسي از قصر شيرين به سوي كرمانشاه به حركت درآمدند.
با تجاوز قواي انگليس و روس از جنوب و شمال به كشور، رضاشاه، ارتش را به مقابله فراخواند، ولي به جز مقاومت پراكنده چند روزه، ارتشي كه هزينه سنگين آن را مردم متحمل شده بودند، طي سه روز درهم شكست و كشور به اشغال ارتش‌ شوروي و انگليس درآمد و امراي ارشد آن با همان چادرهايي كه ممنوع شده بود، گريختند و پس از سه روز، دولت ايران تصميم خود مبني بر ترك مقاومت را به اطلاع سفراي كشورهاي اشغالگر رساند و در مقابل از آنها خواست تا ادامه عمليات جنگي و پيشروي خود را متوقف سازند.
روز هشتم شهريور سال 1320 دولت فروغي در تهران حكومت نظامي اعلام كرد و در روز 25 شهريور، هنگامي‌كه قواي روس و انگليس وارد پايتخت شدند و تهران را اشغال كردند، رضاشاه بي درنگ استعفا داد و عازم بندرعباس شد.
اشغال ايران كه با تهاجم نيروهاي انگليس و شوروي از جنوب و شمال خيلي سريع و آسان تحقق يافته بود تا پايان جنگ در سال 1324 ادامه يافت. اين تجاوز عوارض و آثار متعددي برجاي گذاشت كه بررسي و ارزيابي آنها مي‌تواند بسياري از حقايق تلخ تاريخ معاصر ايران را در آن سال‌ها روشن سازد.
اشغال پالايشگاه آبادان توسط نظاميان انگليسي
ورود تانكهاي انگليسي به كرمانشاه
نيروي دريايي رضاشاه در اولين روز حمله متفقين به اين روز درآمد
فرماندهان ارتش نوساخته رضاشاه كه توان مقاومت چند روزه در برابر تهاجم ارتش‌هاي بيگانه به خاك كشور را هم نداشتند!
فرماندهان نظامي انگليس ، روسيه و امريكا در قزوين تحت اشغال

بچه های تهران؛ جنگ جهانی دوم در ایران/ یادگاری جنگ جهانی دوم در تهران؛ ورود ایرانی ها ممنوع!


سرگذشت"بچه های تهران" در 1 سپتامبر 1939 آغاز می شود، زمانی که آلمان به لهستان حمله می کند. پس از این تهاجم، صدها هزار نفر از یهودیان لهستانی از طریق مرز شرقی لهستان
 در ادامه پرداختن به یادگاری های جنگ جهانی دوم در ایران به سراغ قبرستان لهستانی ها رفته است، قبرستانی که دیدنش برای اجنبی ها حلال و آزاد و برای خود ایرانی ها ممنوع و حرام است! البته اگر با سرایدار قبرستان لهستانی ها(که کارمند رسمی سفارت لهستان در تهران بود) گپ و گفتی بزنید و دوست شوید، موضوع کمی فرق می کند!

سرگذشت"بچه های تهران" در 1 سپتامبر 1939 آغاز می شود، زمانی که آلمان به لهستان حمله می کند. پس از این تهاجم، صدها هزار نفر از یهودیان لهستانی از طریق مرز شرقی لهستان به اتحاد جماهیر شوروی گریختند. در آنجا، بیش از یک میلیون لهستانی مسیحی به آنها ملحق شدند.

در همین دوره بود که ریشه های تشکیل رژیم صهیونیستی در طول جنگ جهانی دوم شکل می گرفت و اروپایی ها هم بدشان نمی آمد که از شر اقلیت یهودی خلاص شوند و حتی شواهد و قرائنی از همکاری برخی دولتهای اروپایی برای تسریع مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی وجود دارد.

پس از حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1942 میلادی سربازان انگلیسی و روسی که به صورت مشترک ایران را اشغال کرده بودند و در اوت 1941 رضا شاه پهلوی که موضعی بی طرف اتخاذ کرده بود را وادار به کناره گیری به نفع پسرش، محمدرضا کردند.

در سال 1942، مقامات روسی مجوز انتقال و اسکان 24000 شهروند لهستانی و سربازان جدید ارتش آندرس را از روسیه به ایران صادر کردند. انتقال آنان در بهار 1942 آغاز و تا اواخر تابستان همان سال ادامه یافت. در میان این  شهروندان 1000 کودک یهودی نیز وجود داشتند که اکثر آنان یتیم بودند. این همان گروهی است که به "بچه های تهران" معروف شدند.

آژانس یهودیان یک پرورشگاه برای کودکان یهودی احداث کرد. 730 کودک یهودی که از آوریل تا اوت 1942 وارد ایران شده بودند در چادرهایی که در زمین های "دوشان تپه" - پادگان نظامی سابق نیروی هوایی ایران خارج از تهران- برپا شده بود، اسکان داده شدند. تلاش برای کمک به تخلیه تعداد بیشتری از کودکان از پرورشگاه ها پس از این نقل و انتقال موفقیت آمیز باعث شد که بعد از تابستان سال 1942 تعدادی دیگر از کودکان لهستانی- یهودی به تهران بیایند.

 در ميان اين لهستانی ها مي توان چهرهايي از ادب و فرهنگ لهستان را باز شناخت كه در ايران ماندند.جذب جامعه فرهنگي- هنري ايران شدندوالبته تاثير گذاشتند و تاثير پذيرفتند.

گروهي از اين لهستانيان در سال 1942 به تشكيل انجمن لهستاني مطالعات ايرانيدر تهران همت نمودند.هدف اين انجمن آشنايي دو ملت با فرهنگ يكديگر بود، انجمنی که ظاهرا هنوز فعال است.

از اعضاي انجمن مي توان از ايران شناس بزرگ لهستاني فرانچيشك ماخالسكي نام برد.وي بعد ها به تدريس ايران شناسي در كراكو پرداخت .از تاليفات وي مي توان به اثر 3 جلدي ادبيات ايران معاصر اشاره کرد. اما اين پناهجويان غير نظامي لهستاني در ايران داراي تشكيلاتي بودند كه امور مربوط به زندگي روزمره آنان را سامان مي داد.اين تشكيلات به دو بخش اردوگاه وانيستيتو و بهداشت تقسيم مي شد.

و بسیاری از این زنان و مردان و کودکان در همان سالهای جنگ بر اثر یماری تیفوس و وبا در تهران بکام مرگ کشیده شدند و در گورستانی ،شرق تهران آن زمان به خاک سپرده شدند، این گورستان امروزه در محدوده میدان شهدا و خیابان پیروزی واقع است.

در اين گورستان 1937 گور لهستاني موجود است كه 409 گور از آن سربازان و باقي از آن غير نظاميان است.در اين گورستان بجز گور لهستانی های مهاجر، مي توان به گور آنتوان بارفسكي اشاره كرد.او افسر ارتش ايران در جنگ هرات بوده و در همان جنگ نيز در راه حفظ يكپارچگي خاك ايران قربانی شد.
سردر گورستان روسها در تهران(کنار گورستان لهستانی ها) که البته ورود به آن ممنوع بود.



بنای اصلی یادبود گورستان لهستانی ها با نشان رسمی لهستان(عقاب)





تاریخ تولدها متفاوت اما تاریخ مرگ همه این مردگان 1942 می باشد (1322 شمسی)


نمای دیگری از گورستان لهستانی


نمونه از سنگ قبرها: آنا میلاک که در 56 سالگی در تهران درگذشت


مهمانان ناخوانده ای که قریب به هفتاد سال است اینجا خفته اند



عکس یادگاری پرستاران و محافظان لهستانی بچه های تهران


عکس قدیمی از گورستان لهستانی در دوشان تپه


پرستار لهستانی در تهران

تنها عکسهای موجود از بچه های تهران(لهستانی ها)


در این منطقه  5 گورستان وجود دارد، گورستان روسها،گورستان ارامنه،ایتالیا،فرانسه ولهستان که تا 12 سال قبل در آن دفن می کردند.

، اکنون بازدید ازاین گورستان ها میسر نیست و فقط توریست های خارجی، اقوام و اعضای سفارت خانه ها از طریق معرفی و هماهنگی سفارت خانه لهستان می توانند از آن بازدید کنند ، یکی از یادگاری ها و  آثار تاریخی بجا مانده از جنگ جهانی دوم  که به نظر می رسد ایرانی ها هم به اندازه لهستانی ها از آن حق و سهم دارند و باید حق عمومی بازدید شهروندان ایرانی از این آثار تاریخی که در سرزمین مادری-خواسته یا ناخواسته- جاخوش کرده اند، وجود داشته باشد.

کاش با ساماندهی و تبدیل این یادگاری های پراکنده ولی پر ارزش می توانستیم موزه ای با نام "موزه جنگ جهانی دوم در ایران" داشته باشیم و بر جاذبه های توریستی کشورمان بیفزائیم، راستی چه اشکال دارد وزارت امور خارجه کشورمان در کنار سایر وظایف خود، به این گونه موارد نیز بپردازد تا شاهد ایجاد شاخه  جدیدی از توریسم با عنوان توریسم جنگ جهانی دوم هم باشیم؟ یادمان نرود که اگر  امروز مطالبه ای نباشد، کم کم این اماکن تاریخی تبدیل به ملک طلق خارجی ها می شود و به صورت یک مکان دیپلماتیک در می آید که فردا دیگر حتی درخواست بازدید مقامات رسمی ایرانی هم از این اماکن باید با اجازه سفارتخانه های خارجی باشد! 

گورستان قربانیان لهستانی جنگ جهانی دوم در "بندر انزلی"









Radio Iran in 1959, Rare Photos



The first radio station in Persia was launched in 1940. It used to be called Radio Tehran but few years later it was renamed to Radio Iran.
Here are some rare photos of Radio Iran studios which have been taken in 1959. The photos has been originally published in the Persian-language monthly "Majale-ye Radio Iran" (No. 40, December 1959).

دولت‌های قبل و بعد از انقلاب 32 هزارمیلیاردتومان پول چاپ کردند، احمدی نژاد به تنهایی طی 8 سال 50 هزار میلیارد تومان پول چاپ کرد!


شرق: خالص دارایی‌های شبکه بانکی در هشت‌سال گذشته در دولت‌های محمود احمدی‌نژاد 2.5 برابر شد. معنی ساده این اتفاق این است که دولت محمود احمدی‌نژاد در هشت‌سال گذشته حدود ۵۰هزارمیلیاردتومان پول (سکه و اسکناس) چاپ و روانه اقتصاد ایران کرده است.
نکته جالب این است که دولت‌های قبل و بعد از انقلاب اسلامی ۳۲هزارمیلیاردتومان پول چاپ کردند در حالی‌که دولت احمدی‌نژاد به تنهایی آن هم در کمتر از هشت‌سال ۵۰هزارمیلیاردتومان پول چاپ کرد.
نتیجه تمام این اتفاقات هم افزایش نقدینگی از ۷۰هزارمیلیاردتومان در سال ۸۴ به ۴۷۰هزارمیلیاردتومان در حال حاضر است. علاوه بر این پایه پولی و تورم هم در مسیر نزولی قرار گرفتند به طوری که تورم برای اولین‌بار در کشور پس از سال‌های پس از جنگ به بالای ۴۰درصد رسید، هرچند دو، سه‌ماهی است شاخص تورم به‌دلیل در پیش‌گرفتن سیاست انظباط مالی در دولت یازدهم در مسیر نزولی افتاده است. این آمار که به مدد روی‌کارآمدن دولت جدید منتشر شده‌اند، همچنین از رشد ۱۴۸درصدی دارایی‌های خارجی شبکه بانکی در دولت‌های نهم و دهم خبر می‌دهند. بانک‌مرکزی در آخرین گزارش خود از متغیرهای پولی میزان دارایی‌های خارجی شبکه بانکی را به تفکیک بانک‌ها و بانک‌مرکزی آورده است. از مجموع 81.1 هزارمیلیاردتومان دارایی خارجی شبکه بانکی در پایان آذر ۹۱، فقط 10.4 هزارمیلیاردتومان آن مربوط به بانک‌ها و 70.7 هزارمیلیاردتومان آن متعلق به بانک‌مرکزی است. از این‌‌رو، نقش بانک‌مرکزی در ایجاد دارایی‌های خارجی بر ۸۷درصد بالغ می‌شود.
در این سال‌ها کارشناس اقتصادی از تبعات منفی چاپ پول سخن گفتند و دولت را از ادامه این روند بر حذر داشتند. نمونه آن سه نامه تاریخی اقتصاددانان است که در سال‌های ابتدایی دولت نهم خطاب به دولت نگاشته شد. با این حال نه دولتمردان و نه شخص محمود احمدی‌نژاد به هیچ‌کدام از این هشدارها توجه نکردند. بخشی از این پول‌ها در نتیجه عدم‌انظباط‌ مالی دولت چاپ شد تا هزینه‌های جاری دولت پوشش داده شود. بخشی از آن برای تحقق مصوبات سفرهای استانی چاپ شد. دو طرح مسکن‌مهر و بنگاه‌های زودبازده هم بخش اعظمی از پول‌های چاپ‌شده را بلعیدند تا معضل بیکاری و مسکن اقشار کم‌درآمد حل شود در حالی‌که این دو معضل با صرف منابع کلان بازهم به قوت خود باقی است. بنا بر گزارش‌های موثق در طول اجرای طرح بنگاه‌های زودبازده ۲۵هزارمیلیاردتومان منابع صرف شد اما نتیجه به قدری اسفبار بود که بالاخره در سال ۸۹ اجرای این طرح متوقف شد.
به‌جز این، مسکن‌مهر بود که اخیرا و به‌دستور آخوندی وزیر راه و شهرسازی متوقف شد به این دلیل که دو وزیر مسکن و اقتصاد معتقد بودند نیمی از تورم فعلی به‌دلیل اجرای طرح مسکن‌مهر به‌‌وجود آمده است و به این‌ترتیب بود که اجرای آن متوقف شد. بر اساس آخرین آمار موجود ۴۰هزارمیلیاردتومان منابع بانکی به مسکن‌مهر اختصاص یافت که تمامی آن توسط بانک مسکن از بانک‌مرکزی استقراض شده بود.

درمجموع، دولت احمدی‌نژاد در هشت‌سالی که سر کار بود، چنان بی‌رویه پول چاپ کرد که رقم آن در تاریخ اقتصاد ایران بی‌سابقه بود.

 

حکم شش سال حبس محمد سیف‌زاده تائید شد

حکم شش سال حبس محمد سیف‌زاده تائید شد 

• محمد سیف‌زاده، عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر ایران و وکیل دادگستری از سوی شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به شش سال حبس محکوم شد ...
چهارشنبه  ۱۰ مهر ۱٣۹۲ -  ۲ اکتبر ۲۰۱٣

محمد سیف‌زاده، عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر ایران و وکیل دادگستری از سوی شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به شش سال حبس محکوم شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این وکیل دادگستری پیش‌تر از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام اجتماع و تبانی و اقدام علیه امنیت کشور به شش سال حبس محکوم شده بود که در مرحله تجدید نظرخواهی شعبه ۵۴ به ریاست موحدی این حکم را عینا تائید نموده است.
دکتر سید محمد سیف‌زاده، عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر ایران و اولین دبیر کمیته دفاع و نظارت، دبیر کمیته انتخابات آزاد و سالم و عادلانه ایران و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است.
وی اواخر شهریور ماه در نامه‌ای از زندان رجایی شهر در خصوص جلسات برگزاری دادگاه می‌نویسد: «در جلسه اول که مستشار دادگاه و نماینده دادستان حضور داشتند به اعمال غیرقانونی اطلاعات و دادسرا و دادگاه انقلاب در پلمپ نمودن درب کانون و تعقیب و محکوم نمودن یاران اشاره و باتهامات انتسابی: اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام که موضوع نامه‌ای به آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق و تشریح اصول قانون اساسی در مورد غیرقانونی بودن دادگاه انقلاب مستدلا پاسخ گفته و نامه مذکور را حاوی هیچ جرمی ندانسته، بلکه بنظر اولیه دادیار دادسرای نامه‌ای ارزشمند علمی و حقوقی اشاره نموده و آن‌ها مرتب نظراتم را تایید و ظاهرا تمام اظهاراتم در صورتجلسه منعکس گردید! و نیز اضافه نمودم چطور برخلاف قانون هنوز رای باینجانب ابلاغ نگردیده و از کیفر خواست و رای شعبه ۱۵ تهران بی‌اطلاع هستم. جلسه بدون هیچ برخورد و ناراحتی و حتی قانونی به پایان رسید. حدود یک ماه دیگر مجددا مرا بدادگاه فوق برده و این بار تصدی دادگاه با رئیس بود و خواست اعتراضم را نوشته و بناگاه کپی (سه در پنج سانت) نامه که شباهت بخطم داشت نشان داده و از من خواست بگویم این نامه را خطاب به سرکار خانم عبادی بانوی صلح جهان نوشته و تعداد زندانیان سیاسی را توضیح دادم. این عمل رئیس دادگاه برخلاف اصل ۳۸ قانون اساسی و مواد ۳۸، ۳۹، ۱۲۹، ۱۸۵، ۱۸۸، ۱۹۳، ۲۴۰ و ۲۴۱ قانون آئین دادرسی کیفری و بندهای ۱ـ ۲ ـ ۳ـ ۴ـ ۶ ـ ۱۰ و ۱۱ قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی بوده و طبق دفاعیات نیز توضیح دادم این کپی در دادسرا و کیفرخواست و رای دادگاه بدوی نیامده و دادگاه نیز بلحاظ قانونی حق ندارد آنرا ضمیمه پرونده کند، بخصوص انتساب نامه بخود را رد کرده و واقعا از آن اطلاعی نداشته و متضمن هیچ جرمی ندانستم. وقتی این دفاعیات را بر طبق قانون انجام دادم رئیس گفت «چون دفاعیات شما قانونی و حقوقی است، پس صداقت ندارید!!!» از این اظهار نظر دچار حیرت شده و اظهار تاسف نموده که بلحاظ قانونگرایی مورد سرزنش رئیس دادگاه هستم.»

Two female Iranian drug mules get death for trafficking


Two female Iranian drug mules get death for trafficking

Neda Mostafaei Ghodraollah (left) and Shahrzad Matinnia Mansoor were sentenced to death for drug trafficking.Neda Mostafaei Ghodraollah (left) and Shahrzad 

Matinnia Mansoor were sentenced to death for drug 
trafficking.

تراژدی غمبار مرگ جانوران در سواحل هرمزگان / وضعیت اورژانسی مرگ دلفین ها

تراژدی غمبار مرگ جانوران در سواحل هرمزگان / وضعیت اورژانسی مرگ دلفین ها

خبرگزاری مهر / انتشار اخباری از مرگ دلخراش دلفین ها و لاک پشت ها در آبهای هرمزگان کارشناسان را بر آن داشت تا علل مرگ جانداران پستاندار را بررسی کنند که در این بین شناورهای صیادی و1 نفتکش ها بیشترین علل مرگ جانداران دریایی عنوان شدند. به گزارش خبرنگار مهر از هرمزگان، مرگ یک قطعه لاک پشت سبز در ساحل پارک غدیر شهرستان بندرعباس یک بار دیگر از زبان مدیرکل محیط زیست هرمزگان اعلام شد تا این سئوال را در ذهن شنوندگان ایجاد کند که چه عواملی موجب شده تا تعداد امار مرگ و میر جانوران پستاندار دریایی در استان هرمزگان و بوشهر افزایش یابد. با این رویه که در پیش است زیستگاه طبیعی این موجودات دوست داشتنی با خطر جدی مواجه بوده و نسل آنها رفته رفته رو به انقراض می رود.مرگ دسته جمعی دلفین ها طی سالهای اخبر در سواحل هرمزگان و اخیرا در سواحل جزیره هنگام و باز هم در ساحل جاسک می طلبد که علت این رویداد تلخ و از بین رفتن این آبزیان باهوش و بازیگوش هر چه زودتر مشخص شود.
مرگ دلفین ها و لاک پشت ها در جایی که در طول سال های اخیر به دلیل ساخت و ساز غیرمجاز چندین جاده و اسکله و تعرضات دیگر آسیب های زیادی دیده رخ می دهد بی آن که علت مرگ این لاک پشت کمیاب که جزو گونه های در خطر انقراض جهان نیز قرار دارد، مشخص باشد!
اما این همه ماجرا نیست. خبر مرگ دلفین  و نهنگ شاید ماهی یک بار دوستداران محیط زیست را به فکر فرو می برد که چرا مسئولان نسبت به مرگ این جانداران باهوش دریایی واکنشی نشان نداده اند و اقدامی برای جلوگیری از وقوع حوادثی اینگونه دلخراش انجام نمی دهند.
هر چند این واقعه در نوع خود نخستین بار نیست که به وقوع می پیوندد و حتی در ماههای اخیر شاهد خبر مرگ چندین دلفین و نهنگ در سواحل جاسک، قشم و هنگام بوده ایم، اما مساله این است که تکرار این وقایع نگرانی ها را نسبت به نابودی تنوع زیستی دریایی دوچندان کرده است. این واقعه در حالی اتفاق می افتد که ۳ سال پیش نیز درست در همین روزها لاشه بی جان ده ها دلفین به ساحل جاسک در استان هرمزگان آمد به طوری که در مدت کمتر از یکماه شمار دلفین های تلف شده به عدد۱۵۴ رسید و بعدها سازمان حفاظت محیط زیست، عامل اصلی این مرگ و میرها را کشتی های صیادی و نحوه صید آنها به روش ترال عنوان کرد.
واقعه ای که هنوز مشخص نیست علت نهایی آن چیست و هیچ مقام مسئولی در سازمان محیط زیست نیز علت این رخداد را هنوز اعلام نکرده، اما مساله این است که گویا این تراژدی قرار است این بار در مورد لاک پشت های سبز و نهنگ ها تکرار شود. اما آیا آغاز فصل صید و تورهای ترال می تواند عامل مرگ لاک پشت ها باشد.
کشف لاشه لاک پشت سبز در سواحل پارک غدیر بندرعباس
2كارشناسان محيط زيست دريائي اداره كل حفاظت محيط زيست هرمزگان صبح دوشنبه پس از كشف يك قطعه لاك پشت سبز در ساحل پارك غدير شهرستان بندرعباس اقدام به شناسایی گونه، بیومتری (زیست سنجی)و بررسی علت یا علل مرگ گونه مورد نظر اقدام نکردند.
يك قطعه «لاک پشت سبز» در ساحل پارك غدير كه احتمالا بدلیل برخورد با پروانه شناور و آسیب دیدگی از ناحیه قسمت میانی لاک تلف شده است. طول این لاک پشت 80 سانتیمتر – عرض لاک : 70 سانتیمتر- طول باله: 43 سانتیمتر- طول بدن: 96 سانتیمتر- وضعیت حفاظتی: در معرض خطر انقراض – جنسیت: نر است.
مدیرکل محيط زيست دريائي استان هرمزگان در گفتگو با خبرنگار مهر در تشریح کشف لاشه یک لاک پشت سبز در سواحل بندرعباس با بيان اينكه این گونه لاک پشت در بيشتر نواحي گرمسيري جهان يافت مي شود و در قسمتهاي مركزي اقيانوس اطلس و اقيانوس آرام و هند پراكنش دارند، بیان داشت: در آبهاي كم عمق سواحل صخره اي در خليج ها و خورها زيست می کنند همچنین پراكنش مناسبتري نسبت به ساير گونه ها در خليج فارس و درياي عمان دارند. و در سواحل جزايري همچون؛ هرمز، لارك، قشم، كيش، فارور و بني فارور و مناطق كم عمق ساحلي جمعيتهاي از اين دو گونه مشاهده مي شود.
مجید وفادار عنوان کرد: عمده مكانهاي تخم ريزي آنها از جزاير هرمز ، هنگام ، فارور ،شيدور ، لاوان ، كيش و نخيلو گزارش شده است.
وي در ادامه افزود: گر چه انواع متعددي از موجودات کفزي به عنوان غذاي مصرفي آنها مشخص شده اما اسفنجها بخش مهمي از غذاي آنها را به خود اختصاص مي دهند. با توجه به اين که آنها از تعداد محدودي ازگونه هاي اسفنج به عنوان غذا استفاده مي کنند مي توان گفت که درجه بالايي از قابليت انتخاب غذايي در اين جانوران وجود دارد. تغذيه زياد لاک پشت ها از اسفنج ها ممکن است تنوع زيستي و زنجيره هاي غذايي بسترهاي مرجاني را از طريق ايجاد فضاي آزاد در اين بسترها براي ته نشيني لارو موجودات کفزي، تحت تاثير قرار داده و فرصت را برای جایگزینی لارو مرجانها فراهم کند.
وی عوامل تهديد و انقراض لاك پشتان دريايي را آلودگي نفتي، فعاليت هاي صيد و صيادي، زباله ،ساخت و ساز در سواحل، صيد بالغين، فاضلاب هاي شهري و شكارچيان طبيعي بیان کرد.
وفادار ادامه داد: موارد ذكر شده از جمله موارد عمده نابودي لاك پشتان دريايي است و علاوه بر آن مواردي همچون تردد شناورها، انفجارات جهت اكتشاف منابع، آلودگي حرارتي، تخريب آبسنگ هاي مرجاني، پديده ذوب شدن يخهاي قطبي و افزايش سطح درياها، فرسايش سواحل و مانورهاي دريايي نيز به شكل هاي گوناگون عامل انقراض اين موجودات هستند.
موتورهای شناورهای صیادی چهار زمانه می شود
این کارشناس محیط زیست در هرمزگان اظهارداشت: متاسفانه با آغاز فصل صید و صیادی شاهد افزایش مرگ و میر دلفین ها و لاک پشت ها در سواحل استان هرمزگان هستیم. عمده مرگ خانوران 3پستاندار دریایی پره موتورهای شناور و تورهای ترال است.
وی با بیان اینکه با شیلات هرمزگان تفاهم نامه ای در جهت رفع این معضل امضا شده است، عنوان کرد: در این تفاهم نامه مقرر شده تا سازمان شیلات با همکاری دستگاه های بالادستی اقدام به اصلاح تجهیزات صید و صیادی و موتورهای شناورها کند.
وفادار عنوان کرد: سعی شده تا از این پس با همکاری شیلات و سایر دستگاه های اجرایی استان موتورهای شناورهای صیادی از دو زمانه به چهار زمانه تغییر کند. این موتورها دقیقا شبیه موتورهای جت اسکی است از این رو دیگر شاهد تلفات و آسیب کمتری به جانداران پستاندار هستیم.
وی در مورد دلایل مرگ دلفین ها افزود: این جانداران باهوش دریایی برای تنفس هر چند ثانیه به سطح آب می آیند و متاسفانه در گیر تورهای ترال صیادان و یا با پره های شناورها برخورد می کنند و موجب مرگ این جانداران می شود.
مدیرکل محیط زیست هرمزگان در پاسخ به این سئوال که علل مرگ دلفین ها در خورهای جاسک چیست، افزود: به دلیل توپوگرافی منطقه زمانیکه آب در مد کامل قرار دارد دلفین ها جهت تغذیه مواد مغذی که در خور جاسک وجود دارد وارد خور شده و متاسفانه در زمان جزر به گل می نشینند. علیرغم اینکه تیمهای امدادی مستقر شده اند ولی باز هم شاهد مرگ دلفین ها هستیم.
وفادار با بیان اینکه 50 روستای ساحلی در هرمزگان داریم، بیان داشت: از طریق شبکه حفاظت از پستانداران دریایی، روستائیان آموزش های ابتدایی را به صورت چهره به چهره با همکاری NGO ها می بینند.
4

نامه خانم گیتی پورفاضل وکیل دادگستری خطاب به آقای نوریزاد


  با درود
فرزانه گرامی آقای نوریزاد عزیز
بوسه شما برپای فرزند یک خانواده بهایی غوغایی که نباید برپا کرده است آموختن مهردر جامعه ای که خشونت همه وِیژگیهای انسان بودن راکمرنگ کرده است گویی که دلها سنگواره شده اند وسینه ها گورستان محبت جامعه ای که شورشعر درونش را آسمانی میکرد و درسرش جز یاری ویاوری به آسیب دیدگان نمی جوشید امروزسیستم با آموزشهای زشتِ وکاشتن کینه ونفرت دردلها زیر پرچم دین ، بن و بنیان هرچه مهر ورزی بوده را زیر ورو کرده و داس مرگ را بربالای سرمردم به چرخش آورده است با خودبینی و تک محوری به باد میگوید بایست وبه باران میگوید نبار چون من میخواهم ، درو میکند کشتزارهای نیمه خشکیده و زرد شده را برای آنکه دیگر دانه ای که بوی مهر دهد کاشته نشود .هرگز مردمی که مشتهارا 34 سال پیش گره کرده و به هوا نشان میدادند درذهنشان نمی گنجید که سالهایشان را روزهای پر تنش و شبهای پرالتهاب بی سپیده پرکندوبالهایی سیاه به پهنای همه  کهکشانها برزندگی بیرنگشان سایه ای کبود اندازد وچنین ناامیدانه برای دیدن اندکی نورخودرا چونان ماهی بیرون افتاده از آب در پیچ وتاب بینند که تن به هرسوی میکوبند شاید زنده بمانند . شوربختانه متعهدهای واقعی یا در گوشه زندانندویا درگوشه پستوهای خانه هایشان در حال پوسیدن و افسوس خوردنند که چگونه با فریبندگیها ی سرابی عمربرباددادند وجزسیاهی ناامیدی ژرف درسینه ملتی نجیب و بردبارنگستردند  مگرمیتوان فراموش کرد که مردم برای چه  انقلاب کردند ودست آوردشان چه شد؟ وشما پس از پیمودن فراز ونشیبها و دیدن تلخیهای رنج آور ساز شکسته را برداشتید وبا سیمهای گسسته اش فریاد زدید که این نیست آنچه ما میخواستیم
من پرونده های بیشماری از بهاییان و زندانیان سیاسی داشته ودارم ودراین راستا هرچه در توان داشته ام دریغ نکرده ام ، زکات کارخویش را پرداخته ام تا درآن جهان روسیاه نباشم پیوسته به روشنی از ناهمواریهای رنج آورگفته ام والبته تاوانش را هم با لغو 14 سال پروانه کارم بوسیله آقای محمدی گیلانی بدون محاکمه و دلیل و مدرک قاضی پسند از سال 62 تا 76 دادم لیکن هرگز از پای ننشستم وبازهم با زبان گویا فریاد زده ومیزنم که رسم جوانمردی نیست ملتی را به ذلت کشانیدن ودر ضلالت رها کردن وبرفریبش خندیدن ، دروغ را جانشین راستی و بیدادرا برکرسی دادنشانیدن وباخودکامگی براه خود ادامه دادن ، همه را به هیچ انگاشتن وجیفه دنیا را با آخرت تاخت زدن ودستهای سرخ و گناه آلودرا روبروی چشمان میلیونها تن گرفتن و نشاند دادن وبه نیایش دروغین ایستادن وکبودی مُهربرپیشانی زده رابه تماشای خلق گذاشتن وبا خودنماییهای زاهدانه سراب را جای آب نشاندن و تشنه کامان را دربرهوت کویرتنها رهاکردن و خود در دریایی فراخ غوطه خوردن و فریادهای گوشخراش مرگ رهاشدگان در نمکزاررا نشنیدن مارا به یاد شعر پرمعنای حافظ می اندازد که
زاهدان چون جلوه در محراب و منبر می کنند       چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

گویی که از روزگار حافظ تاکنون تنها به دور خود چرخیده ایم و گامی برای رهایی از فریبکاری برنداشته ایم  همه پنبه های رشته شده را دوباره پنبه کرده و به نقطه نخستین که زمان حافظ است باز گشته ایم و امید معجزه داریم که میگوید
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید           که بوی خیر ز زهد ریا نمی آید
جهانیان همه گرمنع من کنندازعشق           من آن کنم که خداوندگار فرماید
 
گامهایتان استوار وراهتان هموارباد
گیتی پورفاضل
وکیل دادگستری


_