نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷ ما سوگوار این همه یارانیم تا زنده ایم !


دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷ ما سوگوار این همه یارانیم تا زنده ایم !

 

 دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷ 

ما سوگوار این  همه  یارانیم  تا  زنده ایم !


اميرجواهری لنگرودی
 تابستان۱۳۹۲
amirjavaheri@yahoo.com


« من اين روزگاران اسارت بزرگ را ، نه

در نوحه سرايی بر ويرانه و طلب مصرانه

ياری از آسمان ها ، بَل در گِرد آوری و

آمار برداری دارايی های برهم انباشته مان

صَرف کرده ام ، دارايی هايی که هيچ دشمنِ

پيروز نمی تواند از ما بُربايد : يادَ مانها »


                                        ( رومن رولان )          


آنچه بر نسل ما گذشت ، باید نوشت  : حق با "نلسون ماندلا" است، ما کینه ای به کسی نداریم، چوناهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم ، بازهم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذ شته ایم، ما داد می خواهیم، داد.
در تابستان خونین آن سال ، صدای گامها که آمد . چه عجولانه ولی شتابزده وناهماهنگ به مانند هجوم و شبيخون های نگاشته شده در تاریخ ، حمله مغول و تاتار با تکيه بر سرنيزه های چکمه پوشان و حکم حرامی در دست ، نه مسلسل رو به سوی سينه ها بلکه چوبه های دار به پا کردند تا صدای گلوله ای برنخيزد و بی واهمه از « عذاب اخروی » به کشتاری بس صعب وهولناک گردن گذارند! چرا که امامشان ( خمينی) بعنوان آمر، با فتوای برگشت ناپذیر خود،هر گونه ترديد و زمان سوزی درکشتار شصت و هفتی ها و به طناب کشیدن آنان را به عاملين کشتار ممنوع اعلام داشته بود!
زندان ، درحکومتهای ديکتاتوری ، به تنهائی وسيله نيست بلکه به مثابه نمادی الزامی برای حفظ وبقای آن نظام هاست تا با دستگيری هر مخالف حکومتی ، همچنان ديکتاتور ها را بر سر پا نگهدارند!
 زندان ، شمشيرازنيام برکشيده ای برفرازسرمردم ، دربرابرتمامی چون وچراهاست که هرَدم از جانب زندانبانان و حافظان حکومتیان شلاق کَش می شود.
سرکَردگان زندان ، تلاش می ورزند تامانع هرگونه رابطه زندانی بابيرون گردند . زيرا زندان و زندانی هرچه خاموش ترباشند ، خواب زندان بان آرام ترمی گردد . ولی آياهيچ قدرتی قادر است ، عليرغم ديوارهای بلند سيمانی ، بتون وآرمه های به سيم خاردار مجهزگشته ، بندها ، غل وزنجيرها ، ِاعمال شکنجه ها ، درب وپنجره های مُهرو مُوم شده و پاک شدن هر نوع خبری به بيرون از زندانها ، مانع عبورهرفرياد رسا ، خاطره آن همه جان های به خون خفته عاشق و بيقرار به دنيای آزاد گردند؟
با کلامی قدرتمند می توان و بايد گفت : نَهْ!
تا به امروز زندان بانان نتوانسته اند ؛ رنج واندوه ، اميد و مقاومتِ زندانی و نَهْ گُفتن آنان در برابر شکنجه و خشونت بيرحمانه شکنجه گران را درتاريکی سلولها و بندها به بند کشند . آری انسان زندانی را می توان با محاکمه و بی محاکمه ، با حکم و بی حکم به بند کشید اما آرمانهای انسانی را تا به حال هیچ دیکتاتوری نتوانسته به بند کشد. هرچند که طی هرفرصتی ، شيهه سر می دادند : «ما نمی گذاريم کسی قهرمان شود » بازجوها ، شکنجه گران و جلادان درون زندان ها ، چنان فضای مختنقی برای زندانيان بوجود آورده بودند که سايه آنان نيز ، تصور شکنجه و بازخواست را به ذهن زندانی متبادر می کرد۰
اين حد وحشت زندان بانان از زندانی با اينکه در زندان او اسيرند، نشان از سبعيت سيستمی می گيرد که می خواهد همه آثار بُودن و زندگی را از زندانی سلب کند و حتی رويای بُودن را نيز در او بخُشکاند ۰ با اينهمه صدای رسای زندانيان دربند، ازپس سالها زندان ، شکنجه ، اعدام وسربردارشدن به بيرون از زندان ها راه يافت وفرزندان رها شده ازبندها با شرح خاطرات خود ، بعنوان شاهدان زنده درکنار داغ همسران و غم نداشتن مادران و پدران برای کودکان ديروز و نونهالان و نوجوانان امروز ، مادران و پدران ، خواهران و برادران هزاران هزار اعدامی زندان ها، امروزبيش ازپيش هر يک از آنان بعنوان شاهدان زنده سند داد خواست " جنايت عليه بشريت " بشمار می روند.
 امروز و در بیست و پنجمین سالگرد آن تابستان خونين ، بايد و می توان زندان و اوج جنايات آن را در برابر افکار عمومی بشريت آزاد انديش و سازمان ها و احزاب مترقی جهان ،تاکید می کنم ؛ بشریت آزاد اندیش  نه مجامع حقوق بشری و سازمان ملل که بند باز سیاست بازی های جانبدارانه اند، و درتمامی آن سال های سیاه خون و جنون در برابر ابعاد این جنایات و تا به امروز مُهرسکوت بر لبان خود دوخته اند ، برملا کرد۰
امروز و درسالگرد کشتار خونين دو تابستان ۶۰ و ۶۷ بايد و می توان با جمع آوری اسناد و مدارک لازم و ضروری زمينه روشنگری و دادخواهی عادلانه را برای محاکمه دو فردای دیگر سران جنايتکار رژيم جمهوری اسلامی ايران که تنها به پشتوانه مبارزات مردم و فرزندان شجاع آنان میسر می گردد را فراهم آورد.
برای هرهمسر و فرزند ،مادر و پدر،خواهر و برادر، وابستگان اعدامی ، دوستان و رفقا و هر شهروند انسان دوستی ، دنيای زندانی و خود زندان نيز پر رمزو راز می نمايد . زندگی هر زندانی و سرنوشت جانبخش آدم دربند ، اين شوق را در ديگران و خود برمی انگيزد تا از راز و رمز سربه مُهر، کنه ، رمز و رموز دوره زندان وگذران پُرتعب  زندانی سر در آورد و از زندگی يکايک زندانيان پرده بردارند و آنرا باز بشناسانند. تنها از همین روست که خاطرات  نویسی از زندان ها ، نظر مشتاقان به دانستن را بخود جلب می نماید.
بايد برای همگان اسرار زندان و همه هُول و وَلع آن مشخص گردد . برای من معادل ها ی نگاشته شده در بیشمار خاطرات و مقالات مربوط به زندان ، که تا به امروز خوانده ام ، ردهای اعمال شده زندانبانان در حق زندانیان زن و مرد نت برداری شده  ومن برای ثبت آنان دراین نوشته جا می دهم  - باشد که توسط دوستان خواننده وبویژه زندانیان سیاسی رژیم داغ و درفش جمهوری اسلامی تکمیل تر گردد-  ؛ بیش از هرچیز شکنجه گر دنبال اسم واقعی، قرارها ، خانه های تیمی  از فرد دستگیر شده اند. در این میان  تعقيب و مراقبت ها ، دستگيری و بازداشت ، بخشاً احضارها، بعدتر چشم بند ، بازجُويی . بازپرسی ، وکيل و دادگاه فرمايشی ، حبس ، شکنجه ، شلاق ، کابل زنی ، اجراء حد شرعی ، جيره روزانه شلاق (تعزير اسلامی) ، زخم و باند پيچی ، انواع  زورمداری زندانبانان از تابوت و قیامت و شکنجه های حاج داوود رحمانی در زندان قزل حصار ، سگ دانی ( شکنجهِ ابداعی در زندانِ گوهردشت)،خوک دونی ها ،گاو دونی ها، دست بند قپانی، آویزان کردن های متمادی و بیخواب نگاه داشتن های طولانی ، زنده بگور کردن در قزل حصار ، کشتن با گاز در گوهر دشت ، مجازات با سيگار ، ريختن آب سرد ، آپُولو ، کُنده کشی ، پاهای آماسيده گرفته تا اعدام های مصنوعی با تيراندازی هوايی ، شمارش تک تیرهای خلاص شلیک شده به فرق زندانی ، تيرباران زن حامله و نوزاد بدنيا نيآمده، اقليت های مذهبی ، بهائی ، اتهام جاسوسی و مزدوری ، بند قيامت و مُقاومت ، خُودکشی ها، کابل برق ، خُود زَنی ها ، به مرز جنون و ديوانگی کشاندن زندانی ، اعتصاب ، زندانیان ملی کِش ، زندانیان تواب ، زندانیان نادم ، زندانیان سرموضعی ، بریده ، مقاوم ، دروغ و لو دادن ها ، پيچ توبه ، توبه تاکتيکی ، ندامت ، سر مُوضع بودن ، انزجار نامه دادن ، گزارش نویسی و گزارش دهی ، آنتن زندانبان شدن، مصاحبه کردن و مصاحبه های تلویزیونی، اعتراف گیری های رذیلانه، ملاقات و ملاقات پانتوميمی ، ميله های آهنی ، روزنامه خوانی ، جاسازی کتاب ، کارفکری و مطالعه گروهی، سرود و آوازخوانی، تلويزيون و ندامتهای مداربسته، راديو ، بلندگوی زندان و پخش قرآن ، نماز جماعت نخواندن زندانی، اذان و مرثيه ، نوحه خوانی آهنگران ، سلول های انفرادی ، بند عمومی ، بند۲۰۹ اوين ، بخش تنبيهی ، بند مغضوبين ، زندانی مسئله دار ، بند فرعی گوهردشت (که درساختمان اصلی و درمدخل ورودی بندهای بزرگ) زير هشت ، نماز اجباری ، سقف سلول و فلش قبله نماز ، نمازخانه (بهداری بند) ، بی خوابی ، فشارهای روانی، فوتبال ، آویزان کردن ، هواخوری و ورزش دسته جمعی و انفرادی ، اطاق های ویژه ی تعزیر ( شکنجه ) شده گان ، خورد و خوراک ، تهيه ليست غذا ، سفره غدا ، تقسيم غذا ، چای و تقسيم قند ، سيگار و خريد از فروشگاه زندان ، بند زنان و مادران و کودکان زندانی ، عادت ماهانه ، نواربهداشتی ، لباس زير زنانه ، بند لباس و مقررات خشک کردن لباسها ، بازجو و سربازجو ، تجاوزبه دختران در شب قبل از اعدام ، بردن جعبه های شیرینی بر سر درب خانه دختر اعدامی ، حلق آويزکردن ها ، رگ زنی ، جويدن رگ ، سيانور ، تيرباران های عمومی پشت بند ۴ و روی تپه های اوين ، توالت ، صف ده دقيقه ای دستشوئی ، نوبتی بودن لگن دستشويی ، خمير دندان ، حمام ، حوله ، ميوه ، سوزن و جا سازی آن لای درز چادر و لباسها ، قيچی ، گلدوزی ، کاغذ ، خودکار ، مغز مداد ، سلول انفرادی ، خواب کنسروی شبانه ، واجبی گذاردن های درون اطاق ، دوش گرفتن صفی، زندگی کمونی ،هتل اموات، دادگاه عدل اسلامی و سرانجام طناب دار ، حلق آويزشدن ، اعدام در زندانهای کميته مشترک يا بند۳۰۰۰ ، اوين ، قزل حصار ، گوهردشت (کرج) ، عادل آباد (شيراز) ، وکيل آباد (مشهد) ، زندان کميته اصفهان در خيابان کمال آباد ، باغ کاشفی اصفهان يکی از مخوف ترين شکنجه گاههای  کشور ، زندان مالک اشتر (لاهيجان) برسرداب آرامگاه کاشف چای (مرحوم کاشف السلطنه) ، اعدام کنار دريای چمخاله ، رشت ، زندان مخوف چالوس ، دفن های شبانه در گورستان ها، گورستان خاوران و خاوران های پل دختر (لرستان) ، زندان آمل و محمودآباد ، دزفول ، تبریز ، زنجان ، همدان ، اهواز ، زاهدان ، ديزل آباد کرمانشاه ، بازداشتگاهها و زندان سيمرم - شهرضا - زرين شهر - شهر کرد و زندانی به وسعت ايران، همه و همه شاخص های نام برده شدن در زندان های پُرشمار ایران اسلامی است .
زندان های رژیم  با گردن کشی جانيانی همچون : روح الله خمينی- احمد خمینی، دومین پسر خمینی - علی خامنه ای ، رئیس جمهور وقت و جانشین خمینی - اکبرهاشمی رفسنجانی ، رئیس مجلس شورای اسلامی و جانشین فرمانده کل قوا در زمان کشتار - عبدالکریم موسوی اردبيلی، رئیس شورای عالی قضایی و رئیس دیوان عالی کشور- میرحسين موسوی ، نخست وزیر وقت و نامزد انتخابات ریاست جمهوری - محمد خاتمی، وزیر ارشاد و رئیس موسسه ی کیهان - محمد موسوی خوئینی ها، دادستان کل کشور- محمدی گيلانی، حاکم شرع و انقلاب زندان های کشور - محمد مهدی ری شهری، وزیراطلاعات وقت- صادق خلخالی ،حاکم شرع - هادی غفاری، شکنجه گر اوین- اسدالله لاجوردی ، دادستان وبازجو وجلاد اوین- حسینعلی (جعفر) نيری، حاکم شرع هیات سه نفره ی مرگ و عضو کنونی قوه ی قضاییه - محمد مغیثه ای (ناصريان)، مدیر داخلی زندان گوهر دشت و اکنون یکی از مقامات عالیرتبه قضایی - مرتضی اشراقی ، دادستان تهران وعضو هیات مرگ - حجت الاسلام علی مبشری،  عضو هیات مرگ و قاضی شرع زندان اوین- حاج داوود رحمانی، شکنجه گر- محمد اسماعیل شوشتری ، رئیس سازمان زندان ها و رئیس دادگستری دولت خاتمی درهر دو دوره - سید حسین مرتضوی ، رئیس زندان اوین در کمیسیون مرگ حضورداشت- سید حسین حسین زاده ، معاون مدیر داخلی زندان اوین و درانتخاب و فراخواندن زندانیان به نزد کمیسیون مرگ تهران نقش داشت - مجتبی حلوایی عسکر، مسئول انتظامی امنیتی زندان اوین -  بهرام گشتاپو، شکنجه گر - داوود لشکری ، رئیس انتظامی امنیتی و بازجوی زندان گوهر دشت - ابراهیم يونسی ، معاون دادستان تهران- مصطفی پور محمدی معاون ، وزیر اطلاعات و به عنوان  نماینده این وزارت  در کمیسیون هیات مرگ در اوين -  سرامی ،مسئول زندان خوزستان -  قرائتی ، مسئول زندان دزفول – عبدالهی، رئیس زندان رشت و عضو کمیسیون مرگ رشت بود-  ملکی ، رئیس زندان همدان و بازجوی اول قبل از کمیسیون مرگ همدان بود- حجت الاسلام اسلامی، دادستان دادگاه انقلاب  در زندان عادل آباد شیراز بود – حجت الاسلام مصیبی ، قاضی دادگاه ویژه روحانیت شیراز و در کمیسیون مرگ در زندان عادل آباد شرکت می کرد و صد ها نقابدار بی نام ونشان ديگر ، شکنجه می کردند و فرمان می رانند تا حاکميت اسلام ناب محمدی وکيان اسلام و خيمه عمود نظام برسر خودکامگان حکومتی فرو نريزد .
    در زمينه کشتار تابستان ۶۷ تا به امروز اقوال گوناگونی در سری خاطرات زندانیان سیاسی و شاهدان عینی این جنایات آمده است . ذکر منبع تحقيقی یرواند آبراهاميان نيز قابل توجه می باشد ۰ در کتاب آمده است «: درست پيش از اعدام ها که از زمان دقيق آن نا آگاه هستيم ، خمينی در نهان فرمانی بی نظير در نوع خود که برخی آن را نوعی فتوا می دانند ، برای تشکيل يک هيات ويژه با دستور اعدام مجاهدين به عنوان محارب و چپ گرايان به نام مرتد صادر می کند۰ هيات تهران ، که از شانزده نفر تشکيل می شد ، شامل نمايندگانی از سوی شخص امام ، رييس جمهوری ، دادستانی کل ، دادگاه انقلاب ، وزارتخانه های دادگستری ، اطلاعات و مديريت زندان اوين و گوهر دشت بودند۰ سرپرستی هيات بر عهده ... مرتضی اشراقی - دادستان تهران- گذارده شده بود که دو دستيار ويژه داشت ، حجت الاسلام نيری و حجت الاسلام مبشری در پنج ماه بعدی اين هيات توسط بالگرد ( هلی کوپتر) ازاوين به گوهردشت دررفت وآمد بود۰ نام اين هيات را« هيات مرگ » گذارده بودند ۰ تشکلی مشابه در شهرستان ها هم ايجاد شده بود » از کتاب ( اعترافات شکنجه شده گان زندان ها و ابراز ندامت های علنی در ايران نوين ، يرواند آبراهاميان ، مترجم : رضا شريفها ، نشر باران ، صفحات ۳۲۹ و ۳۲۸ )
امروز بعد از گذشت سی و دوسال از تابستان۶۰ ۱۳ و بیست و پنج سال از تابستان سال ۱۳۶۷ به اينسو با همه خاطره های به جا مانده از زندان های سراسر کشور ، هنوز بيشترين حقايق تلخ از فجايع کشتار بزرگ درون زندانها ، برای افکار عمومی جامعه بشری پنهان مانده است ۰ برپايه شواهد و دلايل زنده و به جا مانده از عمق جنايات دو کشتار تابستان ۶۰ و ۶۷ می توان و بايد همه اين صحنه آرايی ها ازشعبه های بازجوئی و شبه دادگاهها ، تا تجمعات اجباری حسينيه ها ، سلولها وشکنجه گری ها ، برپا داشتن تيرها و چوبه های دار و همه زوايای پنهان اين کشتار خونين را با تمام قدرت برای همگان به نمايش در آورد و آن را در پيشگاه جهانيان بر ملا نمود !
بايد و می توان برای بازشناسی تمامی کارکرد اين دستگاه عريض و الطويل ايدئولوژيک اسلامی ، صد ها جلد کتاب نوشت و هزاران مطلب تهيه کرد. نمايشگاههای خود افشاگر برپا ساخت ۰ پرسوناژ های سينمايی تهيه نمود و فيلم های بيشمار سينمايی ساخت ، دقيقا به مثابه کاری که پس از سقوط هيتلر و فاشيست ها برای برملا کردن جنايات آنان توسط سينما گران متعهد آلمانی و جهانی فراهم آمد۰
بايد برای نسل ما و بعد ما روشن گردد که در طول بيش ازسه دهه حاکميت سياه سران رژيم اسلامی از فردای قيام بهمن به اينسو ، چگونه بيش از ۱۰۰ ها هزار تن انسان عاشق زندگی سر بردار شدند؟ چه جانهای دوست داشتنی به پای چوبه های دار رفتند؟ و چه سينه های مالامال از عشق و سرور ، عاطفه و مهر ، آرمان خواهی و مهرورزی به کسان و مردم خويش و طبقات محروم جامعه ، در سينه کش ديوار با گلوله های ناکسان و جانيان زر و زور ، در خون خويش به درون تلی از خاک آرميدند ؟ نام شان چیست و در کجا ها دفن گردیدند و چه انبوه بيشمار آن جانها که تا به امروز حتی برای اعضاء خانواده شان بی رد و نشان باقی مانده اند؟
باید نشان داد و نتیجه گرفت؛ مبارزه این همه انسان های شریف ، بیهوده نبوده و نیست بلکه منطق بقاء وادامه زندگی است که باید با نام یکایک آنان ثبت گردد.
بايد و می توان از دهها و صد ها زندانی رها شده از زندانهای رژيم اسلامی ، بعنوان شاهدان عينی این همه سر جنایت، برای موجودیت بخشیدن به این همه جان های خاک شده در بیشمار خاوران های تمامیت جغرافیای ایران ، ده به ده – شهر به شهر – استان به استان و بر درب هر خانه ای کوبید و هر کوی و برزنی را جست و آن نام های بیقرار و عاشق را فهرست نمود . تا سند تمامی نامبرداران خاک شده ، جهت محاکمه سران رژيم اسلامی ايران به جرم جنايت عليه بشريت در آزمون جنبش فراگیر توده ای، امکان داد ستادن از اين همه بيداد را در برابر افکار عمومی مردم ما و جهانيان فراهم آورد!
اپوزيسيون راديکال و ترقيخواه ، می تواند و باید در مضمون یک جنبش عظیم توده ای ، امر دادخواهی را در مجاری يک زنجيره کارزارهای جهانی ، با باز نمودن عمق جنايات صورت گرفته  در سراسر ایران، بر همگان آشکار سازد و همه ابزارهای تبليغی را در خدمت خود افشاءگريهای همه جانبه اين سلسله کارزارها قرار دهند۰ اين کار از ما بر می آيد !
ازنگاه من و همه ازادیخواهان برابری طلب ، نفی اعدام ، نابودی زندان و فروریختن آن برسر زندانبانان چه امروز و چه فردای دیگر، نداشتن زندانی درسراسر جامعه ای که ما برای ایجادش در مبارزه هرروزه در تلاشیم ، باید به خواست مقدم ما برای جهان دیگری که ممکن است ، به شعار اصلی و واقعی مان بدل گردد.

باری حق با انسان مقاومی همچون " نلسون ماندلا " است، که می گوید : « ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم، باز هم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذشته ایم، ما داد می خواهیم، داد.

نعیمه اشراقی از دخترش در این پست فیس‌بوکی منتشر کرده، برای حجاب «کامل‌تر»، به صورت ناشیگرانه‌ای دستکاری شده است...


نعیمه اشراقی در صفحه فیس بوک خود با انتشار عکسی نوشت: «نعیما طاهری دختر جوان ایرانی در مسابقه OCE از ایالت انتاریو کانادا مقام اول را کسب کرد. حدس بزنید این دانشجوی ایرانی کیست؟ دخترم نعیما دانشجوی رشته روابط بین الملل.»
اما عکسی که نعیمه اشراقی از دخترش در این پست فیس‌بوکی منتشر کرده، برای حجاب «کامل‌تر»، به صورت ناشیگرانه‌ای دستکاری شده است...


چهارشنبه 13 شهريور 1392 گزارش تکان دهنده از وضعيت اقتصادی ايران

چهارشنبه 13 شهريور 1392

گزارش تکان دهنده از وضعيت اقتصادی ايران

رييس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی امروز گزارشی از آخرين وضعيت اقتصادی کشور در صحن علنی مجلس قرائت کرد. گزارشی که افت شديد اقتصادی ايران را به نمايش می گذارد.
به گزارش فرارو، کاظم جلالی در ابتدای اين گزارش از مشکلات هميشگی و قديمی اقتصاد ايران سخن گفت. وی اظهار کرد که در دولت های مختلف پس از روی کار آمدن قول حل شدن مشکلات را دادند اما بعد از يک مدتی متوجه می شويم که مشکلات حل نشده و بر سر جای خود باقيست.
رييس پژوهش های مجلس با اشاره به روی کار امدن دولت حسن روحانی و دوسال باقی مانده از مجلس نهم تاکيد کرد که بايد با اراده قوی با تعامل با دولت بخشی از مشکلات کشور را حل کرده و به مردم پاسخگو باشيم به همين خاطر بايد يک سند راهبردی داشته باشيم و يک هم فهمی بين قوای سه گانه برای حل مشکلات کشور وجود داشته باشد.
نماينده شاهرود در مجلس گفت که بسياری از مشکلات قابل حل است.
کاظم جلالی در بخش ديگری از گزارش خود به بيان امار و ارقامی از وضعيت اقتصادی کنونی ايران پرداخت. آمار و ارقامی که پيش از اين به صورت پراکنده توسط مديران و وزرای دولت حسن روحانی اعلام شده بود. اما اکنون نهاد پژوهشی پارلمان نيز اين امار را تائيد می کند.
نماينده شاهرود "يکی از مشکلات کشور ما نظام آماری دانست و" و گفت: «سازمان آمار ما الان نرخ رشد سال ۹۱ را ۵.۴- اعلام کرده است و چه اتفاقی افتاده است که اين سازمان آمار رشد را نرخ ديگری اعلام کرد و به محض اين که دولت تغيير می کند اين نرخ رشد به ۵.۴- می رسد. آيا اين فاجعه نيست که ما به عنوان مسئولان کشور بر اساس اين آمارها و اطلاعات که با رويکردهای سياسی تغيير می کند تصميم گيری می کنيم.»
دولت دهم در يک سال گذشته از اعلام نرخ رشد اقتصادی کشور طفره می رفت تا اين که پس از روی کار آمدن دولت يازدهم محمد باقر نوبخت معاون برنامه ريزی حسن روحانی رشد واقعی اقتصاد کشور را منفی ۵.۴ اعلام کرد. رقمی که امروز توسط وطير اقتصاد نيز تائيد شده است.
رييس مرکز پژوهش های مجلس برای از بين حل مشکل امار در کشور پيشنهاد داد که يک سازمان آمار با يک هيئت امنا و زير نظر قوای سه گانه تشکيل شود که اساسا اراده مسئولين يک قوه نتواند بر جامعه آماری سيطره پيدا کند چرا که اگر آمارها و داده های ما غلط باشد تمام تصميم هايمان اشتباه می شود.
کاظم جلالی ارزيابی مرکز پژوهش ها از اقتصاد ايران را ارزيابی مستقل از ارزيابی دولت ها دانست و گفت: «نقطه شروع ارزيابی وضعيت کلان اقتصاد کشور رشد اقتصادی است. در دو دهه منتهی به سال ۱۳۹۰ متوسط رشد اقتصادی ايران آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار ايران معادل ۴.۹۷ صدم درصد بوده است و از دوره ۱۳۸۷ تا زمان حاضر به جز سال ۱۳۸۹ رقم رشد اقتصادی زير خط متوسط بيست ساله قرار داشته است. سند چشم انداز انتظار داشته است که رشد اقتصادی کشور سالانه به هشت درصد برسد اما مسير پيموده شده در کشور زير خط انتظار است در اين دوره بالاترين نرخ رشد در سال ۱۳۸۱، ۸.۷۵ صدم درصد و پائين ترين رشد روايتی در سال ۱۳۹۱، ۵.۴- درصد بوده است.»
وی در ادامه آماری تکاندهده از مقايسه ميزان درآمد نفتی کشور و ميزان رشد اقتصادی در هشت سال اخير نسبت به دوره اصلاحات ارائه داد و گفت: «برای نمايش مطلوبيت رشد اقتصادی کشور بايد از معيارهای پايدار و استفاده درست از امکانات کشور مدنظر قرار گيرد و در اين راستا يکی از معيارهای به نسبت ساده اين است که ببنيم دولت ها در دوره های مختلف چه مقدار منابع ارزی در اختيار داشتند و چه مقدار منابع ارزی را بابت اين رشد هزينه کرده اند. بهترين حالت بايد کل منابع ارزی تحت اختيار اقتصاد در هر زمان مدنظر باشد اما وقتی دريافت های حاصل از صادرات نفت مدنظر قرار گيرد در دوره ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ به طور متوسط به ازای هر يک درصد رشد اقتصادی در هر سال ۲۲.۸ ميليارد دلار هزينه شده است و برآورد مشابه برای دوره ۱۳۷۶ تا ۸۴ رقم درآمد ارزی حاصل از نفت به ازای هر يک درصد رشد به طور متوسط معادل ۴.۵ ميليارد دلار بوده است.»
رييس مرکز پژوهش های مجلس افزود درست است که تحريم های اقتصادی هزينه ها را افزايش داده است که البته اين امر در دو سال اخير شدت يافته است ولی آيا می شود گفت هزينه های ارزی در نتيجه تحريم بيش از ۴ يا ۵ برابر شده است.
جلالی از مديريت اقتصادی کشور در سال های گذشته انتقاد کرد و گفت که اين مديريت نتوانسته است عملکردی در مسير مطلوب حکومت داشته باشد.
وی اين پرسش را مطرح کرد که چرا مسئولان اقتصادی کشور نتوانستند عارضه مشهود را در زمان مناسب شناسايی و حل کنند.
رييس مرکز پژوهش های مجلس در بحث توزيع درامد ها گفت: «مديريت اقتصادی اعلام کرده است که در فاصله زمانی ۱۳۸۴ تا ۹ ماهه نخست سال ۱۳۹۱ توزيع درآمد بهبود يافته است، اين بهبود به خصوص با توزيع هدفمندی يارانه ها در دهک های پائين تر مشهود بوده است. معيار نمايش داده شده برای نمايش ظريب جينی بوده است که در زمان پرداخت مبالغ به خانوارها کاربرد خود را از دست می دهد. در هر صورت نداشتن تصويری جديد در سال ۹۱ و ماه های مختلف سال ۹۲ که در آن ها تورم اثر مشهودی بر زندگی مردم جامعه داشته است اين ابهام را ايجاد می کند که اثر اوليه اجرای قانون هدفمندی يارانه ها تا چه حد دوام داشته است و در حال حاضر وضعيت فقر در جامعه چگونه است.»
جلالی در مورد افزايش قيمت ها در چند سال اخير نيز گزارش داد: «شاخص قيمت ها در چهار سال گذشته روند صعودی داشته است و هزينه زندگی در سال های ۹۰ و ۹۱ در مقايسه با سال ۸۷ به ترتيب ۱.۵ و ۲ برابر شده است و مستندات موجود دلايل افزايش قيمت را به طور مشخص تعيين نکرده است.»

حفظ حجاب با کمک فتوشاپ!

حفظ حجاب با کمک فتوشاپ!

صبح که از خواب بیدار شد دخترش بهش زنگ میزنه و خبر موفقیتش رو تو مسابقات دانشگاه بهش اعلام میکنه  و کلی هم خوشحالی و از این جور حرفا....

سخنان جلاد دهه شصت پس از برکناری اش:ما نميتوانيم تا زماني كه من دادستان هستم موافقت بكنم اين آقاي سگ منافق، سگ كمونيست برود دانشگاه...

سخنان جلاد دهه شصت پس از برکناری اش:ما نميتوانيم تا زماني كه من دادستان هستم موافقت بكنم اين آقاي سگ منافق، سگ كمونيست برود دانشگاه...


LajevardiAssadolaBeheshti 130903۱۳۹۲/۰۶/۱۲- سایت انقلاب اسلامی: سخنان اسدالله لاجوردی در 63/10/29 در جمع همکارانش در دادستانی تهران پس از اطلاع از تصمیم شورای عالی قضایی بر برکناری اش را سایت رجانیوز برای اولین بار در تاریخ 31 مرداد 1392 منتشر کرده است. یادآوری می شود که براثر فشارهای آیت آلله منتظری، خمینی تن به عزل لاجوردی داد.
خدمت برادران عرض كنم لابد در جريانات تغيير و تحولات قرار گرفتيم ولي بگویم متأسفانه يا خوشبختانه آنجور كه واقعيت نه شايد برادران در جريانش نيستند. به همين دليل هم خب اخبار متضاد متناقض گاهاً نظير شايعه پراكني ضميمه‏اش مي‏شد؛ من روز پنج شنبه تصميم داشتم كه ماوقع را براي برادران بگویم تا روز پنج شنبه كه مسائلي پيش آمده بود كه حالا ميگویم چون يك كاري براي خودم انتخاب كردم دنبال تهيه وسائل آن كار بودم. نشد روز پنجشنبه در آن جلسه برسم اين بود كه زنگ زدم صبح به روابط عمومي و گفتم به برادران بگویيد فعلاً منتفي است تا بعد. اين جلسه الان به اين منظور تشكيل شده كه من يك مقدار برادران را در واقعيت آنچه كه گذشته بگویم و برادران اگر يك وقت چيزي به گوششان ميرسد بدانند خلاف واقع مثلاً چه مقدار شد و چه مقدارش مطابق واقعيت.
خب لابد برادران، شايد حدود يك سال، يك سال و نيم پيش در جريان هستند كه من خودم با شورا مطرح كرده بودم يا به بعضي از برادران دیگر مي‏گفتم كه من می دانم كه برنامه حذف گام به گام و تدريجي براي ماها وجود دارد. اين را خودم مي‏فهمم احساس ميكنم ولي يك نكته كنارش هست، چون من خودم خيلي اعتقاد يعني علاقه به اين ندارم كه من به عنوان دادستان باقي بمانم خيلي چيزهایش را مطابق ميلم هم ميپذيرم؛ مثلاً خب در مسئله گرفتن دادستاني امور صنفي مي‏دانيد معمولاً دادستاني‏هاي انقلاب همه بايد زير نظر من باشد؛ در تهران دیگر. يعني زير نظر دادستان وقت باشد اما دادستان صنفي بايد زير نظر دادستان انقلاب باشد. قبلش هم اينجوري بود سرپرست آنجا را من ميگذاشتم. بعد به من گفتند كه آقا فلاني را تو سرپرستي بگذار يعني يك نفر معرفي كردند من تو حكمش گفتم، حالا حكمم را بياورند بعداً شايد بعداً بياورم بيرون، تو حكمش اينجوري نوشتم كه مثلاً با معرفي آقایان اين چنين منصوب است كه از نظر قانوني مسئلهاش مثلاً درست باشد. اما خب عملاً زير نظر من نباشد كه من خودم واقعاً پذيرا بودم.
مواد مخدر خب عملاً بايد زير نظر دادستاني انقلاب تهران باشد، يعني قانوناً بايد اينجوري باشد. دادسراي شهيد قدوسي بايد اينجوري بشود، هر كجا هست، هر چي دادسراي انقلاب در تهران ميخواهد باشد، عملاً يعني قانونا بايد زير نظردادستان انقلاب تهران باشد. خب اينها را به هر صورت به هر شكلي بود يك جوري درستش كردن و از دادستاني مركز جدایش كردند تا مسئله آن اطلاعيه حزب توده پيش آمد. يك اطلاعيه ما داديم كه اين يكي از پاسخ‏هاي كوچكي است كه به شورا مثلاً داشت كه من الان متن اعلاميه را يادم نيست، اينجا هست، متن اعلاميه را داريم؟ بله؟ متن اعلاميه هست كه يك چيزي بود مشابه اين مثلا كه ما يك پاسخ كوچولو به آن تيرها و خمپاره‏هايي كه از شوروي بسوي مردم ايران توسط عراق شليك مي‏شود، پاسخ اش را مردم ايران دادند و چند نفر اعدام شدند و چون اين را نپسنديدند جلوي اعلاميه را گرفتند. گرچه روی تلكس رفت و خبرنگارهاي خارجي اين را مخابره‏اش كردند اما در داخل ايران منعكس نشد و جلویش گرفته شد. فردا صبحش هم جلسه تشكيل دادند و گفتند كه از حالا به بعد هر گاه دادستانها دادگاههاي انقلاب، دادگستري، يعني هدفمان همين يكي بود، دیگر بخواهند اطلاعيه بدهند بايد زير نظر شورا [عالی قضایی] باشد كه بعد از آن اطلاعيه، ما دیگر هر وقت هم [اطلاعیه] مي‏داديم معمولا خوانده نمي‏شد و آنها مي‏گفتند كه بايد شورا اجازه بدهد.
باز هم با چنين حرفه‏ایی گام به گام اذيت پيش مي‏آمد، تا مسئله مجتمع. خيلي از برادران ميدانند ما بايد با يك نيروي 30-40 نفره يك كار به آن عظمت را در آنجا ترتيب داديم كه آن برادرهايي كه آمدند قبلش و ديدند و بعدش هم ديدند كه اسنادش موجود است. يعني عكسبرداري كرديم آنجا، ما اسلايد تهيه كرديم؛ اينها مشخصه كه آنجا چه بود و چه شد. ما با يك پرسنل خيلي كم مثل خود شما كه اينجا بسيار اندك بوديد و بحمدالله بزرگترين كارها را كردند آنجا.
مجتمع را ديديد چند ماشين است، يعني هم ماشين ميساختيم هم ابزار تحويل داديم به همان هایی كه صدها اره نوساني، صد تا دریل دست گرفته بوديم كه 30 روز دیگر كارشان مانده بود، تحويل داديم و همچنان ماند و جزء ضايعات بايد برود مثلاً در كالاهاي متروكه يا بايد برود در قراضه‏ها حالا دیگر همه هر چي ساخته بوديم آنجا نيمه كاره ماند. دیگر به كلي از بين رفته است و من يقين دارم كه بعد هم نمي‏توانند درستش كنند. خُب آنجا را ما داديم. گفتند، تقديم كرديم. قزل حصار را گفتند، گفتيم چشم. رجائي شهر را هم گفتند، گفتيم چشم. همه را داديم بعد به همين جا بسنده نشد ما را روز يكشنبه گذشته، 7 روز پيش خواستند و من رفتم خدمت برادران شوراي عالي قضايي جناب آقاي اردبيلي ضمن ابزار تشكر و قدرداني از همه دادستانهاي انقلاب و دادگاههاي انقلاب كه خدمات زيادي كردند به انقلاب گفتند که به هر صورت با مسئله ضد انقلاب برخورد كردند و توانستند كه امنيت را به ايران باز گردانند و در رأسشان هم فرمودند مسئله دادستاني مركز است.
ما تشكر مي‏كنيم و اما شرايط حالا مثل شرايط گذشته نيست. آن موقع ايجاب مي‏كرد كه آن طور رفتار بشود، حالا ايجاب مي‏كند جور دیگري، مثلاً يك خرده نرم برخورد بشود. تهران هم نميتواند جداي از جاهاي دیگر باشد به اين منظور ما تصميم گرفتيم تو را بر داريم و فرد دیگري را جاي شما بگذاريم. خب از قبل هم من خودم هم مي‏دانستم تلفني هم صحبت كرده بوديم با برادرمان آقاي رازيني و من گفتم اتفاقا چند نفر دیگر هم كانديدا بودند، من به شورا گفتم و به خود آقاي رازيني هم عرض كردم بهترين كسي كه ممكن است واقعاً انقلاب را حفظ کند میان این هایی كه كانديدا هستند از ديد من برادرمان جناب آقاي رازيني هستند؛ چون كار كردند هم فرد بسيار متقي و خوبي هستند و دیگر همه برادران، شايد اكثر برادران مي‏شناسند چون اينجا هم بودند و با روحياتشان شماها آشنايي داريد كه من خودم بسيار اين مسئله را پسنديدم، چون باب ميل من هم بود يعني مي‏دانيد يک خرده هم راحت طلبند. منم خودم واقعا دوست ميداشتم كه هر چه زودتر اين بار سنگين كه واقعا سنگين است [از دوشم برداشته شود]. من يك دفعه خدمت حكام شرع عرض كردم كه ببينيد كار دادسرا واقعا وحشتناك است، اگر آدم يک خرده باريك بشود مي‏بيند كه چقدر دشوار است، آن چهار دسته‏اي كه مولا (ع) براي قضاوت معين مي‏كند آن چهارمي كه سالم سالم است تازه لب پرتگاه است، حالا ماها كه دیگر عذرمان خواسته است.
ما متهم را با يك گزارش با يك تحقيق جزئي ميرويم مي آوريم. زن، بچه، ناموس، مال، حيثيت و آبرو همه چيز این بابا در مخاطره است؛ بعد ما 5 ماه 6 ماه تحقيق مي‏كنيم يک خرده شسته رفته كه مي‏شود، تحويل دادگاه مي‏دهيم. به عقيده من كار دادسرا از نظر مسئوليت شرعي واقعاً سنگين‏تر از دادگاه است. چون تقريبا براي دادگاه شسته رفته شده‏اش ميرود لذا شما مي‏بينيد خيلي‏ها را می‏آورید شما قرار آزادي‏اش را مي‏نويسيد؛ پيداست كه خيلي مسئله ندارد. خُب اينها آن دنيا پاسخگويي دارد، كار سبكي نيست كه واقعا پنج قدم بخواهد پاسخ اينها را آن دنيا بدهد پدرش در مي‏آید! ببين شما يك ربع به شما بگويند آقا به عنوان مطلع تشريف بياوريد دادسراي انتظامي قضات، از دو ماه پيش اخم‏هایتان مي‏رود در همديگر! بله! اين دیگر حالا چي است که بايد برويم آنجا، سين جين و پاسخ. يعني به عنوان مطلع هم بخواهد! حالا شما حساب بكنيد روز قيامت آدم آنجا بایستد، چند هزار انسان و چند هزار خانواده شروع كنند عليه آدم آنجا سؤال جواب كردن!
 ZendanEvinDahe60 130903
به هر صورت چون مطابق ميلم هم بود كه الان هم واقعاً اينجوري است مطابق ميلم هم هست، پذيرفتيم كه اين چنين باشد. بعد در خلالش هم فرمودند كه خُب حالا اين مسئله تعويض است ولي مسئله اين است كه تو هم بايد يك شغلي بپذيري. دو تا شغل برایت ما در نظر گرفتيم يكي از اين مشاغل ارتقاء كه بايد هم ارتقاء باشد به دليل خدماتي كه شده و يكي دیگرش نه ارتقاء در آن نيست اما خُب يك شغل است كه اين هم خوب است كه انجام بشود. آن شغلي كه در ان ارتقاء است، تو معاونت بر حسن اجراي قانون يا احكام نمی دانم الان تعبير از من است اين را در دادستاني كل بپذيري. شغل دوم هم اين تعاون زندانيها سرپرست ندارد، سرپرستي اينجا را، تعاون زندانيها را سرپرستي‏اش را به عهده بگير. يك كدام از اين دو تا را انتخاب كن. حرف برادر عزيزمان جناب آقاي اردبيلي كه تمام شد، منم عرض كردم كه خُب آن قسمت اولش صد در صد مورد رضايت من است و خودم به آقاي رازيني گفتم بهترين آدم شمايي و خوب هم هست، حالا يك خرده فعاليتشان جور دیگر هم مطرح بود؛ اما قسمت دوم اش را من عرض كنم خدمتتان كه اگر قرار باشد من بشوم معاون دادستان كل براي نظارت بر حسن اجراي احكام يعني با توجه به همين خود و با همين رويه يعني همين جوري خُب اين طبيعي يک نقض غرض براي شما است. من اگر باشم از همان ابتدا چون من يك سري چيزها را قبول ندارم دیگر مگر نه از همان ابتدا با همه حكام شرع من درگير ميشوم و هم با دادستاني. بنابر اين، اين معنا ندارد، اصلا نقض غرض است براي شما.
مسئله دومي هم كه پيشنهاد مي‏كنيد خُب ما يك كارگاه كوچك اينجا تو اوين درست كرديم. 60 ميليون تومان سود داد كه اين كارگاه كوچك ما يك هزارم كارگاه تعاوني زنداني ها نيست براي اين كه يكي صد برابر اينجا در قزل حصار هست؛ واحد دو اش در همه زندانها هست. در اين زندان قصر مثلاً اين حالا صد برابر كه ميگویم معناش نيست واقعاً صد برابر است، براي اغراق ميگویم صد برابر اين در زندان قصر است. اينها من نمیدانم سود ميدهد يا ضرر. من اگر بروم خب چون می دانم اين طبيعي است كه از همان روز اول كساني كه تخلف بكنند يا بخواهند در آن سودجويي بكنند همه اينها را بايد تصفيه بكنم، بريزمشون دور! گفتند خُب بكن گفتم عجب واقعاً ميگوييد بكن! الان درگيري واسه همين چيز هاست كه چرا قوه قضایيه برخورد محكم و قاطع نمي‏كند.
اين از نظر اين كه حالا اگر بخواهم بپذيرم در عمل موفق نيستيم براي اينكه خُب نقض غرض است من با اين روحيه اگر بروم كه خُب طبيعي است جلوي اين چيزها را ميگيرم. همين طور كه در دادستاني جلوي خيلي چيزها را گرفتم آنجا هم ميگيرم؛ بعد با آن مشي خاصي كه تا الان وجود داشته عملاً نمي‏گذارند اما نكته قابل اهميت تر اين كه من مهره نظام جمهوري اسلامي مي‏توانم باشم اما مهره بي اراده كسي نميشوم، اينجوري نيست هر كسي به من بگوید اين كار را انجام بده بگویم چشم، آن كار بگویم چشم! اينجوري بگویم چشم! نه، من اينجوري نيستم. من خودم براي خودم مي‏توانم تصميم بگيرم و يك سري كارها را انجام بدهم. گفتند كه خُب استخاره كن! گفتم من مشورت‏هایم را كردم و تصميم هم گرفتم. گفتند نه! با خدا نميخواهي مشورت كني؟ من عرض كردم كه مشورت با خدا اين است كه از خدا طلب خير كردن و استخاره كردن و از خدا نظر خواستن، برای موقعي كه انسان در مشورت با اونهايي كه اهل فن‏اند به جايي نرسد، آنجا ميشود استخاره كرد. مضافاً كه من خودم برایم چيزي مبهم نيست. من اگر برام مبهم بود، مردّد بودم بكنم يا نكنم، الان مي‏رفتم استخاره ميكردم. براي من مثل روز روشن است و وظيفه‏ام را هم كاملا تشخيص دادم. بنابر اين دیگر من ابهامي برایم وجود نداره تا بروم استخاره بكنم، بنابراين استخاره اصلاً موضوعيت ندارد. 
بعد بعضي از برادران دیگر خب اعتراض داشتند و وقتي گفتم، چرا اينها را ميگویم مثلاً "نوشين نفيسي" را مطرح كردم. گفتم اگر قراره آزاد كنيد امثال نوشين نفيسي ها را؛ نوشين نفيسي جزء يكي از سه نفر مركزيت جناح انقلابي راه كارگر بود، پيكار، خُب اين را ببينيد شما، طرف را از اعدام بياورند آزاد بكنند! گفتم اگر اينجوري بشود، من گفتم به آنها، من وقتي آزادي [نوشین نفیسی] را ديدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده ام هم نوشتم، نوشتم خدايا تو شاهدي وقتي كه اين تبعيض را من در جمهوري اسلامي ديدم از تو مرگم را خواستم و واقعا اينجوري است. همان لحظه احساس مي‏كردم اين زمين دهان باز ميكرد من مي‏رفتم توش و من اين تبعيض را در جمهوري اسلامي نميديدم. چون آدم از خيلي نظام ها اين توقع را دارد ولي از نظام جمهوري اسلامي اين توقع را ندارد. گفتم مگر قرار است نوشين نفيسي را آزاد کنید باباش خوشش بیاید؟! خُب چرا فرد زيرش [تحت مسئولیت] را اعدام كردي؟ پنج رديف زيرش چرا اعدام بشود؟! مركزيت آزاد بشود پنج نفر زيرش اعدام؟! اين ظلم است و به آنان گفتم اگر قرار است يك وقت خداي نكرده اين نظام جمهوري اسلامي لطمه بخورد از ناحيه اين ظلمهاست و اين تبعيض‏هاست. اينها ظلم است ولي ظلم قابل تحمل نيست براي امثال من. من مثلاً عليرضا تشيُد را باز مطرح كردم. گفتم عليرضا تشيد در زندان 150 تا را كمونيست كرده. برج چهار پرونده‏اش رفته، حكم اعدامش تأييد شده، شما تا حالا نمي‏گذاريد اعدام بشود دنبال كار او هستید. اين را هم از مرگ نجات‏اش بدهيد و اينها قابل تحمل نيست براي ما. من به آنها گفتم، گفتم در اين رابطه بچه‏هاي شعبه 6 يكجا همه استعفا دادند كه گفتم نمي‏پذيرم، از شما قبول نكردم. از من نمي‏توانيد اين را بپذيريد كه اين جوري تبعيض بشود در جمهوري اسلامي. اين بچه‏ها همان‏هايي هستند كه از خود شما اين مسائل مذهبي را ياد گرفتند، خلافش هست بگوييد. خلاف يك سري اينها را گفتم. بعد آقایان دو مرتبه، يكي از آقایان گفت ما به همين دليل با لاجوردي تا حالا من بحث نكردم چون می دانم از موضعش دست بر نمي‏دارد. گفتم بله من اين مواضع را دارم و محال است از اين مواضع دست بردارم. ناحق است بگوييد ناحق است و آقای اردبيلي فرمودند هنوز مسئله به اين روشني نیست، به او مي‏گويم استخاره بكن ميگوید نه قبول نمي‏كنم. گفتم اين روشن است براي من. دیگر يك چيزي براي من بديهي است مجال استخاره وجود ندارد و با اين عرض كردم كه خُب پس برادرمان آقاي رازيني را زودتر معرفي كنيد، بيایند من تحويلشان بدهم كه گفتند باشد معرفي مي‏كنيم. بعد در خلال اين يعني قبل از اينكه من بروم حكام شرع را خواسته بودند براي حكام شرع هم يك سري از اين قبيل مسائل را گفته بودند و بعد مجدداً بعد از اين جلسه هم مجدداً برادران حكام شرع را خواسته بودند كه يك مقدار بگويند مسائل را برایشان. باز به خدمت برادران حكام شرع من رسيدم يك سري مسائل را آنجا آن آقایان مطرح كرده بودند و خُب نظراتي هم برادران حكام شرعمان داشتند كه اگر صلاح دانستند خودشان خواهند گفت براي شما. به هر صورت مسئله تا به اينجا رسيد و بعدش هم دیگر خود آقاي رازيني و نديدم آقاي رازيني برایشان از حالا مسئله شده بود؛ مي‏فرمودند كه خُب امام به من فرمودند، من ميخواستم از مشهد بيام، به من گفتند آقا از مشهد نيا آنجا مهم است بمان. لاجوردي هم كه رفته پیش امام، امام گفتند دادستان باش حرف شورا را بپذير و حالا لاجوردي برود و منم از مشهد بيایم اين دوتا تضاد دارد با فرموده امام و تكليف شرعي‏مان بايد روشن بكنند؛ البته مي‏گویم اين چيزي نيست كه من از آقاي رازيني شنيده باشم. همينجوري اخباري شنيدم بعد حالا خودشان باشند سئوال بكنيم بهتر مي‏شود و گويا وقتي رفتند آنجا با حاج احمد آقا در ميان گذاشتند و بعد حالا چي گفتند دیگر بايد خودشان باشند چون نمی‏دانم موقعيت قضيه چه جوري بوده، آن را بعد خودشون مطرح بكنند.
به هر صورت مسئله حداقلش اين بوده كه خيلي در جريان نبودند و قرار شده كه برادرمان جناب آقاي رازيني تشريف بياورند و ما دادستاني را تحويلشان بدهيم. حالا اينها را من گفتم براي جلوگيري از شايعات كه زياد خلاف واقع به گوشتان نرسد اما من خواهشم از كليه برادرانمان اين است که شما ميدانيد اگر ماها در برابر ضد انقلاب كوتاه بياييم ضد انقلاب كوتاه نمي‏آید! همين اطلاعي‏هاي كه امروز شعبه 6 آورده بودند، نوشته را ديديد كه ما بالاخره تحميل كرديم بر اينها، ديديد كه وادار كرديم و اين تعويض‏ها به وجود بياید و از اين سري مزخرفات و اين خلاصه توان زياد ماست كه توانستيم بر جمهوري اسلامي اين جوري خودمان را تحميل بكنيم و كرديم كه البته كور خواندند اينها! پیش خودشان فكر ميكنند كه اين وري است و اميدواريم كه با آن تلاش پيگير شما و من اين را به برادرم عرض كردم که به جان همه شما سوگند كه خودتان، بعضيهای‏تان ميدانيد چقدر من به شما علاقه دارم؛ به جان همه شما سوگند مي‏خورم كه بهترين وظيفه براي شما يعني مهمترين و اهم واجبات برای شما این است که همچنان مستحكم، استوار، با هر چه در توان داريد، واقعاً اين خطتان و راهتان را ادامه بدهید و با ضد انقلاب برخورد كنيد. مأيوس هم نشويد چون ما از خدا همين را ميخواهيم كه برادرهايي كه در برابر اينها تا حالا قاطعانه ايستادند، آنها يک خرده مأيوس بشوند و كوچكترين يأسي به خودتان راه ندهيد و همچنان كارتان را قاطعانه دنبال بكنيد و بگذاريد كه مشت محكمي به دهن اين ابله‏ها و اين خبيثها و اين ضد انقلاب كوبيده بشود و احساس نكنند پیش خودشان كه توانستند يك غلطي را انجام بدهند. با تشكر از همه شما كه به حرفهایم گوش كرديد اميدوارم كه خدا به شما توفيق بيش از پيش بدهد و در راهي كه ميروید قاطعانه‏تر و پرتلاش‏تر انشاءالله حركت بكنيد. من اين را فقط براي نقل اين داستان بود كه خدمتتان عرض كردم. انشاءالله در جلسه توديع آن وقت يك مقداري بيشتر صحبت خواهيم كرد. با تشكر از همه برادران.
من يك نكته را اضافه بكنم چون جلسه جمع‏تره بعضي از برادران حكام شرعمان به آقایان گفتند كه خُب اشكال حرف را بگوید قضايا چیست، اگر در مسئله عفو كه شما عفو مي‏كنيد و لاجوردي هم آزاد ميكند، نگه نميدارد؛ البته با همان شرايط كه مي‏بينيد من مرتب كنارش مي‏نويسم با نظرخواهي اين دادستاني نبوده كه مسئوليت‏ها مستقيم و غيرمستقيم همه‏اش به عهده خود آقایان باشد. مي‏دانيد كه امروز ساعت 10 صبح بود شاگرد یک خشكبار فروش حزب‏اللهي بدبخت را ترور كردند. اي كاش اين مسؤول جمهوري اسلامي، كه آنها هم خونشان، بيچاره‏ها، ارزشمند است؛ آنها هستند كه اصلا انقلاب را نگه مي‏دارند. من اين را به شما بگویم، به پيغمبر(ص)، وقتي يك حزب‏اللهي را مي‏زنند من جگرم آنقدر آتش مي‏گيرد كه دل مرگم، حالا درونم اينجوري است، يعني اگر يک نفر از حزب الهي‏ها را بزنند، مثلاً اگر فرض كنيم خود من را، من را ترور بكنند، زنده بمانم. به عنوان يك مسئول كه بيشتر را مثال نزنم به خدا آن قدر كه براي اين حزب‏الهي دارم ميسوزم براي اين مسئول دلم نمي‏سوزد. چون اينها واقعا مظلومند، واقعاً مظلومند. خب من حالا ميروم،[...] خيلي هم به خدا وقتي اينها دنبال من می‏آیند، به پيغمبر(ص) خجالت مي‏كشم. هنوز براي من بعد از سه چهار سال به پيغمبر(ص) عادي نشده و همين كه اينا دنبال من مي‏آیند و خيال مي‏كني اين نيشِ نمی‏دانم چي را تو قلبم فرو ميكنند. آخر اين كار شد که دو تا مثلاً چهار پنج تا آدم را ما معطل خودمان بكنيم از همه كار بيندازيم‏شان. خب دیگر اگر من را ترور بكند من مسئول نيستم.
EvinDahe60 ZendanMardan 130903خب ما هم يك مسئوليت براي جمهوري اسلامي داريم؛ مي‏جنگيم، ما را بزنند اشكالي ندارد. اما آن بدبخت حزب‏اللهي بي پناه كه آدم دیگر جرأت نمي‏كند برای نماز بیرون بياید. الان آقاي پيشوا صبح نقل مي‏كرد مي‏گفت يك برادر روحاني كنار خيابان ايستاده بود، یک موتور آمده زده زير عمامه‏اش انداخته توي جوي آب و لجني كرده. مردم آنجا ایستاده و بِر و بِر نگاه كردند. اينم قسم خورده كه دیگر [لباس روحانیت] نمي‏پوشم. خب ببينيد اينها بي پناهند. زمان شاه جرأت نمي‏كردند چنين غلطي را بكنند و چون زمان شاه شنيده بوديد. خدا توفيق بدهد برادرهايي كه هنوز هستند از جريان محمد كچوئي آنهاييشان كه سالمندند؛ خب محمد كچوئي يك دانه از اين روحانيون درباري را اين جرأت كرده بود رفته بود زده بود مثلا ماشين‏اش را يك خرده چنين و چنان كرده و خودش را زده بود. فقط همين يك جريان در زمان شاه پیش می اید كه آن هم چی کسی ميزند يك آخوند درباري را و مردم زمان شاه جرأت نمي‏كردند به روحانيون اين جوري توهين بكنند. يا پسر من پريروز می‏گفت ايستاده بودم كنار خيابون يارو ميگفت ميدان ژاله. خانه ما را كه مي‏دانيد خب همان ميدان شهداست. پسر من ميگه بهش گفتم ژاله يا شهدا؟ ميگفت فحش خواهر و مادر و ناموس و هر چي از دهانش درآمد بلند بلند جلو مردم گفت كه بروید نمی‏دانم فلان فلان شده‏ها ببينيد اين جوري شده! آن حزب‏الله اين جوري مظلومه بقول يک برادري بهم ميگفت وقتي ميروم كلاهم را ميكشم تا روي ابروهایم كه من را نشناسند. اين حزب‏الله دیگر از دلش رفته. خب اينها ترور مي‏شوند، بي پناه بي پناه! آن ضد انقلاب هم اين جوري حمايت مي شود به دانشگاه برود، سر كارش هم برگردد.
اختلافات ما لابد خب ميدانيد اختلاف ما هم اش همين است. ما ميگویيم آقا! گروهك‏ها دانشگاه نبايد بروند! اين حزب الله كه نمرده حزب الله برود دانشگاه. گروهكها در دوائر دولتي ما نبايد بروند، حزب الله برود. آقایان ميگویند چرا اينجوري فكر ميكني و بعد هم وقتي بهشان گفته بودم كه خب شما هم هر چي ميگویید كه داره عمل مي شود، چيزي كاستي وجود ندارد، اين جور نيست كه مخالفت عملي بشود؛ گفتند نه با فكر آدم مخالف هم نمي‏تواند باشد. گفتم تو عمل چي؟ شما ميگویيد آزاد كن آزاد ميكنيم. ميگویيد زندان برود ميرود، در عمل كه طوري نشده كه گفتند نه چون فكرش مخالف فكر ماست اين نميتواند بماند. دیگر منم گفتم به خدا اگر اين برادري كه اين حرف را ميزند اگر همه جا اينجوري عمل بكنند، بگويند كه آره چون فكرش مخالف فكر ماست در دواير دولتي نباشد به خدا دستش را ميبوسم پاهایش را ميبوسم. هر چي به من بگویند ميكنم. من ميگویم چون مخالف اينهاست آخر آن پشتش منافق است. شما ببينيد خيلي خب كمونيستها نروند در دوائر دولتي، دانشگاه هم نروند چون نه فكرش با شما موافق است نه عملش با شما موافق است. حالا من كه عملم حداقل موافق بوده، منافق ها دانشگاه نروند، در دوائر دولتي هم نروند به من ميگوید چون فكرش مخالف است نكنيم. همين را حل كنيم دعواها حله. دعواي ما چيست؟ دعواي ما اين است که ما ميگويم آقا ما نميتوانيم تا زماني كه من دادستان هستم موافقت بكنم اين آقاي سگ منافق، سگ كمونيست برود دانشگاه! نمي‏توانم موافقت كنم برود در يكي از دوائر دولتي. من اعتقادم اين است هنوز هم كه هنوزه، همين الان هم، همين امروزهام كه بياورند، همين آخرين لحظات، بزنيدش بزنيد كه از نظر ما تلافي است خب همه تان ميدانيد دیگر اينجوري روالمان اينها را مي‏بينيم. 
حرف آقایان هم اين است كه نه چون فكرش موافق نيست بايد برود كه ما ناموافق قابل تحمل نيست...
ببينيد برادران! اجازه بفرمائيد خدمتتان عرض كنم. ببينيد برادران، واقعيت قضيه اين است كه خب من يك نوع طرز تفكري داشتم خاص خودم و شايد از اين طرز تفكر خيلي از برادرهایم رنج بردند كه می دانم هم رنج ميبرند. من معمولاً يك آدمي هستم مثل اين چوب‏هاي خشك ميمانم، نمی‏دانم يک جوري، اين جوري‏ام دیگر! تحت تأثير قرار نمي‏گيرم. شايد يك سري آن حالات طبيعي آدمهاي معمولي را من از دست داده باشم. من اگر مثلاً فلاني زنگ ميزد براي توصيه راجع به يك پرونده، خب شما واكنشهاي من را خوب مي‏ديديد كه چه جوري واكنش دارم، پرخاش مي‏كردم. الان يك كسي زنگ زد، پدر خانمم زنگ زد كه فلاني باباش مريض است، من آن چنان از كوره در رفتم كه نزديك بود با اينكه خوب مي‏دانيد پدر خانم انسان جاي پدر آدم است دیگر و من هم به او بسيار علاقه‏مندم اما همين قدر كه زنگ زد گفت فلاني باباش مريضه يك فكري..، اصلاً نگذاشتم دیگر دنبال حرفش را بگيرد. آنچنان پرخاش كردم كه بيچاره ترسيد گوشي را گذاشت زمين؛ يعني حال من اينجوري است و اين ها هم به طور طبيعي اين جور نيست كه نخواهند با ضد انقلاب مبارزه بشود. می‏آیند يك مقداري آن جور كه سياست ما هست عمل بشود و منم خب چون گفته بودم كه آن سياستي كه شما ميگویید من قبول ندارم، به اين دليل درگير بوديم والا برادرانمان سخت علاقه مندند به اين مسئله كه مبارزه بكنند با گروهكها، منتهي با شيوهاي كه خودشان ميگویند و شماها هم بايد واقعاً بالاخره تجربياتي داريد، شما سرمايه‏هاي انقلابيد.
پولهاي گزاف پول كه ميگویم اسم پول اصلا بيخود آوردم، شهداي فراواني ما داديم كه شما اين تجربيات را بدست آوريد. شما فقط شهداي بچه‏هاي دادستاني را همين و همين و اگر شما ببينيد اين مقدار خرج شما شده، شما شهيد طباطبايي را ياد بياريد! شهيد كاردان را به ياد بياريد! بچه‏هاي [گروه] ضرب، اين چند بچه  ضربت كه اين چنين شدند اينها را ياد بياريد! اين بها را شما پرداختيد، اين تجربه را آموختيد و شما نميتوانيد اين تجربه‏ها را برداريد ببريد. شماها بايد براي انقلابتان اين تجربياتي كه داريد بكار بگيريد و عليه ضد انقلاب بزنيد كمرشان را بشكنيد. منتها حالا آنها من را نمي‏پسندند، اينجور نيست كه شما را نپسندند. قطعاً به شماها نيازمندند و بايد شماها كارتان را انجام بدهید.
ببينيد برادران من چند تا نكته را اينجا يادداشت كردم كه به سمع برادران برسانم. برادران به من در ماشين مي‏گفتند لاجوردي بماند هم كاري نميتواند بكند. من به شما بگویم شما هم مي‏دانيد كه من آدمي نيستم كه اينجا كوتاه بيام، فقط يك جا كوتاه مي آیم كه اين را من بارها گفتم و به جان همه شما سوگند اينجوري است، امام اگر به من بگویند برو تو آتش، من دلم ميخواهد يك دفعه امام اين را امتحان كنند، اگر آتشي روشن بكنند اين وسط، به من بگویند برو در آتش، من بدون پروا ميروم در آتش. قبول هم ندارم آن آتش به قول شما ممكن است، [آتش] ابراهيم باشد. من در واقع اينجوري هستم. اگر امام اين را به من بگویند، من ميروم در آتش. اما اگر شما ميبينيد اينجا آن را ميگيرند این را ميگيرند، من هيچي نميگویم، علت دارد؛ براي اينكه امام به من گفتند كه باش! دادستاني باش! حرف شورا را هم گوش كن! اينجوري نيست كه من نتوانم خوب هم ميتوانم. همين! اينجوري ميگویم علتش اين است. واقعاً و براي من آنهایی كه يعني همه‏شان همه اين چيزها سهل است.
واقعاً اصلاً مسئله‏اي نيست. آره اينجوري شده. به امام گفتم من خودم كه آنجا به حاج احمد آقا گفتم چون به امام هم عرض ميكردم كه بابا شما به من بگویید برو چون غير از اين نیست. ببينيد من به اينها گفته بودم كه من استعفا بده نيستم آن ها فكر می کردند من ميروم استعفا ميدهم. شما هر كاري بكنيد من شماها را وادار ميكنم به اينكه من را كنار بگذاريد. من استعفا نميدهم، براي اينكه گفتم به آنها در خيلي از مسائل من يقين دارم. حالا يك چيزايي نگفتيم. گفتم بگویم كه در خيلي از چيزها من نميتوانم مثلا گفتند بيا معاون فلان بشو، معاون اداري مالي آقاي صانعي. گفتم به خدا من الان اگر بخواهم صد تومني را ببينم صد تومني يا نه بايد بخوانم اگر نخوانم نميفهمم صد تومنيه! حالا شايد شما هم باور نكنيد براي اينكه من از تقريباً 20 سال پيش به اين اين طرف دیگر با پول سر و كار ندارم، همه خرجها را داداش بدبخت داده! واقعاً الان اينجوريه اسكناس 500 تومني را تا نخوانم نميفهمم 500 تومني است. پريروز نمی دانم دفتر حاج احمد آقا بود، كجا بود، از اين سكه‏ها گذاشته بودند بيرون. گفتم اينا چي است؟ گفتند 5 تومني است! من حالا نمی دانم الان كي اين 5 توماني ها ضرب شده! نمی‏دانم واقعاً ولي در مسائل عملياش در عنصر تئوريك‏اش هم من از حسابداري واقعاً سردر نمي‏آورم. آخر حالا آنها در جلسه توديع يک خردهاي بيشتر حرف ها را آنجا ميزنم. اين اينجوري است. چون امام فرمودند من به روي چشمم قبول كردم و هي چيز نميگویم.
 شما را بخدا ببينيد ميگویند خلاف قانون بوده، نمی دانم چنين و چنان. اول يك دانه خلاف قانون ما را بگویید. گفت اين زنداني ها حكمشون تمام شده آزاد نكردي. گفتم برادر ما رفتيم خدمت امام در حضور همه حكام شرع ودادستان كل آقاي موسوي تبريزي. خود امام گفتند كه توبه نكرده آزادش نكن، دادستان كل هم بخشنامه كرد. خب يك دفعه ميخواستي بخشنامه اش را باطل كني. كدام كاري خلاف قانون بوده؟ شماها دو سالم هست بعد از اين خلاف قانون نكرديم ولي من خلاف قانون و ميگویم آقاي اشراقي اين خلاف قانون هست يا نه؟ كار زير نظر داديار، زير نظر دادستان كار نكند، مستقل كار كند ميشود الان ؟ اين برادرمان كه از رئيس كل كشور آقاي ربيعي الان يك مشت پرونده برداشته آورده از شوراي قضايي ميخواسته بیاورد داخل گفتم اين پرونده‏ها [...] توليت ميخواهم بدهم دفتر زندان به آنها رسيدگي كنند. اِهه! گفتيم آقا نميشود. اينجا هنوز دادستان دارد! پرونده آورده، پرونده زنداني بايد بره دست دادستان، بدهد به شعبه و رسيدگي كند و هر چيز هم شوراي قضایی گفته در آنجا دستور نوشته آنها را اقدام كند. نه نميشود! پرونده را از دادستاني نميدهيم. پرونده را ميخواهيم دست زندان، دقت كنيد شما را به خدا، بعد پرونده را برداشت رفت برد گفت پرونده به شما نميدهم! خب اين خلاف قانون است يا نه؟ اگر تو خلاف قانون است، بايد بروي؛ كي بايد برود؟ يا همين 520 عفوييها كه 280 تایش آزادي است، باقي هم تقليل [مجازات] است. بعد در قانون اين است که داديار زندان ،مسئولين زندان، دادسرا، حكام شرع، نظرشان را بگويند، تقاضا بكنند از ديوان عالي كشور، ديوان عالي كشور برود خدمت امام اگر موافقت كردند عفو بشود؛ مگر قانوني نيست؟ ابلاغ هم كردند، چيزي را كه خودشان ابلاغ كردند، حالا اين 520 تا را آقاي [مجید] انصاری نوشته اين 520 تا عفو شوند. آنها هم گفتند باشد. می گویی آقا چرا اينجوري؟ ميگویند ما مي رويم پيش شوراي عالي قضايي. آخر هيات عفو را امام منصوب كردند، خب حالا قانوني است اما انصاري كه نميتواند. ميگویند آقا راه قانونی اش اين بود اگر ديوان عالي كشور هم بخواهد يكي را مشمول عفو قرار بدهد، راه قانوني اش اين است. اتفاقا يكي از كانديداها [دادستانی] ايشان است.
به هر صورت ببينيد خلاف قانون هم است، اگر از ناحيه ما نيست [...]. يك نكته ديگر هم من بگویم كه جواب برادرمان آقاي حداد بشود. البته تا آنجا كه من از روحيه برادران خبر دارم واقعاً انگيزه برادران اين نيست، يعني من 99 درصد انگيزه ها را می دانم اما در عين حال چون يك مثلي هست معروف كه ميگویند كه خربزه ميخورد پای لرزش هم مينشیند، چون برادران واقعاً تخلف مطلقا نداشتند و هر چه بوده زير نظر حكام شرع بوده و با نظارت من، بنابر اين مسئول مستقيم اگر خدايي نكرده يه وقت سئوالي از شما خواستند بكنند مسئول مستقيم همه اين جريانات من بودم. احدالناسي از برادران اينجا، كوچكترين مسئوليتي اين جوري مربوط به اين معنا ندارد. همه اش زير نظر من بوده و هر سئوالي، كوچكترين سئوالي از شما كردند ميگوييد به دستور لاجوردي بوده و او ناظر بوده، دادستان بوده، ميگفته بكنيد ما هم كرديم. به غير از اين اصلا شما چيزي هم نداريد.
بنابراين از اين نظر هم واقعاً مسئله در عين اين كه اصلا مسئله‏اي نيست، واقعاً من می‏دانم انگيزه بچه‏ها را مي‏شناسم. همه‏شان با يك انگيزه دیگري آمده‏اند اينجا كار كردند. شما حالا اگر انشاءالله مقدار بيشتري باشيد ميبينيد كه بچه‏ها انگيزه‏شان واقعاً انگيزه صد در صد بوده است. حالا بهر صورت اگر يه وقت خدايي نكرده يك گوشه اي از اين چيزها پيدا شد مسئول مستقيمش منم و گناهها به گردن من.