شاه گفت: «چرا استادان توده اي را از دانشگاه اخراج نمي كنيد؟ گفتم: «استاد دانشگاه عزل شدني نيست مگر اينكه در دانشگاه محاكمه و محكوم شود.» گفت: «معطل چه هستيد؟ آنها را محاكمه و اخراج كنيد. » گفتم : «اين محاكمه در دانشگاهي كه فعلا كاملا ساكت و آرام است سرو صدائي راه خواهد انداخت كه مقتضي نيست.» شاه سكوت كرد و سرانجام گفت: «خود دانيد. من آرامش كامل دانشگاه را از شما مي خواهم.»
در جنبة روش اداره و رياست، چند دانشگاه ايران سالهاي پرفراز و فرودي را از سر گذرانده اند. پرماجراترين آنها يقيناً دانشگاه تهران است كه در شصت و اندي سال گذشته همواره به عنوان سازماني اداري، دولتي و سياسي تلقي شده است، در همان حال كه به هيئت علمي و دانشجويان آن امر مي كرده اند كه به تكاليف مقرّر خويش بپردازند و با سياست و حكومت و دولت كاري نداشته باشند (ازجمله مؤسسات نسبتاً پرماجراي ديگر در دعواهاي اداري، دانشگاه صنعتي شريف و دانشگاه شيراز بوده اند). بدگماني متقابل دولت و دانشگاه، به عنوان نمايندگان نظام مستقر و هواداران تغييرهاي بنيادي، از همان روز گشايش دانشگاه وجود داشت و دولت استقلال اداري دانشگاه را صلاح كار خود نمي دانست.دكتر علي اكبر سياسي، يكي از مديران و نظريه پردازان نظام جديد آموزش در ايرانِ پس از مشروطيت، در خاطرات خويش بخشي عمده را به آنچه در دورة فعاليت خويش در مقام رئيس دانشگاه تهران ديده و تجربه كرده اختصاص داده است. روايت او از بازتاب و بازماندة برخوردها، رقابتها و دشمنيهاي عرصة سياست در روزگار او خالي نيست، و قرار نيست چنين باشد؛ هر روايتي رنگ علايق و داوريهايِ راوي را به خود مي گيرد. با اين همه، تقريباً همه بازيگران آن كشمكش ها مرده اند و برخي فراموش هم شده اند. آنچه مي ماند، حاصل تجربه ها و نتيجة اجراي روشهاست.سياسي از نخستين دانشجوياني بود كه در زمان احمدشاه به اروپا اعزام شدند. در فرانسه روانشناسي تعليم و تربيت خواند و، به نوشتة خودش، با دهخدا معادل روانشناسي را براي علم النفس يا پسيكولوژي كه تا آن زمان رايج بود وضع كردند. نخستين كتاب روانشناسي تأليف شده در ايران (چاپ 1317) هم اثر او بود. در خرداد 1369 در تهران درگذشت.
نكتة قابل توجه در خاطرات علي اكبر سياسي اين است كه زمينهاي كوي اميرآباد هم زماني در تصرف وزارت جنگ بود و او موفق شد شاه را بپزد تا آن را به دانشگاه بدهد. در واقعيت تاريخي، تهران از قديم ساخلو و قورخانه اي بود در محل كاخ گلستان فعلي، و در شمال غرب كوير و جنوب كوههاي البرز كه آغامحمدخان قاجار آن را پايتخت كرد. با اين حساب، تهران را بايد اساسا و ماهيتا پادگاني نظامي انگاشت كه آدمهايي مهاجر در لابه لاي حصارهاي آن خانه ها و تاسيساتي غالبا زشت و بي قواره درست كرده اند. جاي تعجب نيست كه در هيچ شهر بزرگ دنيا اين تعداد سربازخانه با اين مساحت ها وجود نداشته باشد.
دنباله...