۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه
درخشش "عمل سرخ " بر بام "جنبش سرخ"
سیزده آبان امسال ، سرفصل جدایی عنصراجتماعی از "جنبش سبز" به لحاظ محتوایی و نماد درخشش " جنبش سرخ " بود که فراترازهرچیز خود را در بی شمار شعارهایی نشان می داد که دیگر هیچ نشانی از سبزی لجن اصلاح طلبی بر جبین نداشت . در مرداد ماه امسال نوشته بودم که :
مهم این نیست که مردم در صحنه مچ بند سبز بر دست و روبان سبز بر پیشانی داشته باشند . مهم این است که شعارهایشان سرخ باشد و یا بشود . از قضا شعار سرخ با پرچم سبز ، بسا کارسازتر از شعار سرخ با پرچم سرخ در شرایط کنونی است . اصلا آنجا در خیایان دیگر سرخ و سبز معنا ندارد . قداره بندان مسلح رژيم " جمهوری اسلامی" هستند در آنسو ، و دراینسو، جنبش رنگارنگی که البته باید آرام آرام و در تمامیت خود به سوی دروازه های " گذار از نظام" هدایت شود .
و اینک هنوز سه ماه نگذشته است که شتاب تحولات و رادیکالیسم در پایین ، جنبش کذایی سبز را از مرزهای ساختارشکنی به سوی " جنبش سرخ " پرتاب کرده است . موسوی همچون امامش خمینی می گوید : جمهوری اسلامی ، نه یک کلام کمتر ، نه یک کلام بیشتر ! مردم اما می گویند : استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی . شارلاتانهای رنگارنگ سبزشده می خواهند رهبرفقط پاسخگو بشود و دولت فقط استعفا دهد . مردم اما فریاد می زنند : مرگ برخامنه ای ، مرگ بر اصل ولایت فقیه ، مرگ بر دیکتاتور. آنها خواستار آزادی زندانیان اخیر یعنی خودی هاشان هستند . خلق اما آزادی کلیه زندانیان سیاسی را می خواهد . ابلهانه در حیر و ویر سرکوب و هنگامه شکنجه و کشتار، دنبال گاندی و ماندلا می گردند . مردم اما شعار می دهند : می کشم ، می کشم ، آنکه برادرم کشت و وای بروزی که مسلح شویم . آنان می خواهند تا قبح تسلیم زبونانه گله ، گله جنایتکاران اسبق و اصلاح طلبان قلابی امروز را در دادگاه و زندان بریزند و تسلیم را امری طبیعی جلوه دهند . ما اما از تکرار مداوم حماسه بی نظیر مقاومت سربدارانی که در عنفوان جوانی ، سرفرازانه و بی آنکه حتی بعضا نامشان را هم به جلاد بگویند بر طنابهای دار بوسه زدند ، خسته نخواهیم شد . خسته نخواهیم شد که بگوییم زانو زدن در مقابل دشمن بد است . با هر انگیزه و توجیهی . مقاومت در مقابل ستم ، ارزش است و تسلیم ضدارزش . با هر انگیزه و توجیهی . می توان آدمی را که می شکند فهم کرد و او را تخطئه نکرد ، اما نمی توان نفس "شکستن " را به مثابه یک ضدارزش نفی نکرد . می توان با تواب به مثابه قربانی برخورد کرد و او را شایسته مجازات ندانست . اما هرگز نمی توان بریدگی و خیانت را به مثابه یک ضد ارزش ، لباس طبیعی بودن پوشانیده و بدان مشروعیت داد.
باری دیروز با به زیر کشیدن و لگدمال شدن تصویر منحوس خامنه ای ، ابهت رهبری نه در منظر جنبشهای پیشتازدانشجویی و کارگری و ... که درچشم "عنصراجتماعی" شکسته شد . این را می گویند اعتلای "جنبش سرخ" . مهم نیست چه کسی با چه رنگی و با چه شعاری دست به اینکار می زند . مهم آن است که این دیگر بی هیچ اما و اگری سرخ است . حتی اگر با شعار یا حسین ، میرحسین هم باشد .
سه ماه پیش گفتم که مهم نیست درخیابان مردم چه رنگی باشند ، ولی مهم است که شعارها حتما سرخ باشند . امروز می گویم که حالا دیگر می توان گامی جلوتر هم گذاشت و گفت شعارها هم الزاما می توانند سرخ نباشند ولی آنچه که باید حتما سرخ باشد عمل سرخ است . این همان مرز سرخ میان ما و سبزهاست. اینجا همان خط سرخی است که عقابهای کاغذین سبز، پر می ریزند و مشتها را باز می کنند . حتی اگر چند صباحی نیز به فریب خود و خلق الله مشغول باشند .
نگاه کنید به تیتر اصلی و عکس امروز سایت روزآن لاین که مرکز تجمع شارلاتانهای سبزشده عمدتا مقیم خارج از کشور هست . آنها عکس زیر را انداخته و بالای آن ابلهانه نوشته اند :
" معترضین ایران را سبز کردند " !
این همان خیابانی است که گفته بودم " جنبش سرخ " در انتهای آن صبورانه به انتظار نشسته است . نگاه کنید به گلایه های سیدعطاءالله مهاجرانی از سخنگویان جنبش سبز ، که چه خوب موضوع را گرفته است و چه با وضوح اهداف جنبش کذاییش را برای حسرت بدلانی که به صرافت بوی کباب بدنبال حمار داغ شده سبز افتاده اند ، توضیح می دهد . او می نویسد :
" در سفری که به آمریکا داشتم، پس از صحبتم در نشست واشنگتن انستیتیوت و نیز کالج مونتگمری با موجی از پرسش ها و نظر ها روبرو شدم. شاید قدر مشترک پرسش ها و نظرها که از سوی برخی افراد متفاوتی مطرح می شد این بود که: به اندازه کافی سبز نیستم .
سبزی مورد نظر دوستان سرخی می زد و گاه سرخ سرخ بود . آنان جنبش سبز را مرحله ای و مقدمه ای برای انقلابی تازه تلقی می کردند که در یک کلام بساط جمهوری اسلامی را بر خواهد چید. از دید آنان آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هم رهبران مرحله ای هستند و ملت ایران از آنان گذر خواهد کرد. این سخن تازه ای نبوده و نیست. سی سال است که مجاهدین خلق و سلطنت طلبان بر همین موضع پای فشرده اند. در واقع آنان سرخند . "
نهضت سبز ملت ایران تلاشی است برای احقاق حقوق تضییع شده در انتخابات 22 خردادماه، و نیز پی گیری آزادی فرزندان رشید ملت ایران که به زندان افتاده اند و مجازات آنانی که جوانان مردم را کشته اند .
به گمانم می توان بر دو مرحله مشخص تکیه کرد :
اول: برکناری رییس جمهور و دولت ناشی از تقلب و کودتا
دوم: پاسخگویی رهبری در باره اقدامات و تصمیم هایی که انجام می دهد . برای این دوخواسته مشخص می توان از ظرفیت همین قانون اساسی موجود استفاده کرد.
سرخ ها، جنبش سبز را یک بهانه و فرصت می دانند . از این رو می کوشند برای آن خط مشی و اهداف و حتی رهبری دیگری تعریف کنند ."
سیزدهم آبانماه بر جنبش سرخ سرنگونی مبارک باد .
دو نگاه و ارزیابی از اوضاع و چپ
شباهنگ راد
(پیرامون گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی" با سایت اشتراک)
نگاهها از کارکردهای چپ متفاوت است و هر کسی دارد از دریچهی خودی موقعیت گذشته و کنونی چپ را رقم میزند. تصویرهای داده شده، همخوانیای با واقعیات نهدارد. هر چقدر زیر و رویاش میکنیم، نمیتوانیم به جمعبند صحیحای که منطبق بر اعمال انسانیست، دست یابیم. بزعم خود دارند به نقد نادرستیها مینشیند ولی در عمل به راه دیگری میرونند و دارند نقش و پای خود را در بروز چنین وضعیتی کنار میکشند. همواره دارند نوک قلمشانرا به سمت دیگران نشانه میگیرنند و کاری به اعمال و رفتار خودی نهدارند. این کار ساده، به سیاست روتین همهی نیروها و عناصر معتقد به آرمانهای کمونیستی تبدیل گشته است. درد کهنه شدهایست و بهدرجات متفاوت در ذهن همه ریشه دوانده است. بدون برو و بر گردی، شناخت چپ گذشته و امروزی، نیاز به نقد دیدگاهها، سیاستها و تاکتیکهایاش دارد؛ نیاز به آن دارد که در وحلهی نخست نسبت به انحرافات خودی بیرحم باشیم و ناکردهها و سبککارهایی که منجر به خسرانها گردیده است را بدون پردهپوشی و بدون پنهانکاری بر شماریم و در ثانی، سستیها و کمکاریهای دیگران را ردیف نمائیم. این قاعده است و عکساش، خلاف مسئولیت پذیری کمونیستیست. تا مادامیکه این سیاست یعنی سیاست نادیدهگیری اعمال خودی، سوار بر سیاست اصولی و تحولگرا باشد و تا مادامیکه روند تخریبی پا بر جاست، کاری به پیش نهخواهد رفت و اوضاع, چپ و جنبش، روز به روز، بد و بدتر هم خواهد شد.
اخیراً سایت اشتراک با چند "فعال چپ دانشجوئی" گفتگوئی پیرامون موقعیت "چپ دانشجوئی" و چپ انجام داده استکه بیفایده نمیباشد تا به جنبههایی از آنها، نگاهی بیاندازیم. گفتگوها و نوشتاری که منحیثالمجموع از استخوانبندیها و سئوالات یکسانی برخوردار بوده و هر یک از پاسخ دهندگان سعی نمودند تا به سهم خود بر نافرجامیهای "چپ دانشجوئی" و چپ اشاراتی داشته باشند.
در حقیقت روح پاسخها در این گفتگوها واحد و گُنگ میباشد. خواننده را از درک حقایق و آشنائی با انحرافات بدور میسازد. ردی از سیاستها، تاکتیکها و سبک کارهای ناصحیح را نمیتوان از میان این گفتگوها به بیرون کشید. امّا در عوض "فعالین چپ دانشجوئی" همهی تلاششان را بخرج دادهاند تا توپ را در "زمین" دیگران نگه دارند و گریبان خود را از اوضاع بهوجود آمده خلاص نمایند. بههمین دلیل تصویرها نادرست کشیده میشود، اشارهها غیر واقعی، غلو آمیز و به عبارت حقیقیتر، نفی جایگاه و نقش خودی، به جوهرهی این گفتگوها تبدیل میگردد. یا باید به نقد نشست و خارج از هر گونه ملاحظهکاریهای سیاسی – تئوریک، گذشتهی سراسر انحراف خود را به چهار میخ کشید و یا بهمانند دهها انسان و نیروی موجود، سیاست سکوت را انتخاب نمود. وارد شدن به میدان و تکرار آنچه را که ما گفتیم و ارزیابی نمودهایم، صحیح بود، پاسخگوی دردهای بیشمار جنبش نیست. این کار سرتاسر ایراد دارد و کمکی به رشد و شکوفائی جنبش نمیکند.
بههر حال گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی"، را اگر بهخواهیم منصفانه مورد بررسی قرار دهیم، در همان راستا و محتواییست که ما تا کنون، صدها نمونه از این دست را در سایتها دیده و خواندهایم. حقیقتاً در این گفتگوها به چیزی جز اینکه، "حزبی"، جنبش "چپ" را به سرقت برده و آنرا کله و پا نموده است، دست نهخواهیم یافت؛ در این گفتگوها به چیزی بهغیر از اینکه عدهای در یک روابط دوستی و خانوادگی، این بلا را بر سر "چپ دانشجوئی" آوردهاند، نهخواهیم رسید. واضح استکه اینگونه پاسخها را نمیتوان به حساب رد انحرافات گذشته نوشت. این نوع برخوردها رد پای درستی را بر جای نمیگذارد و نمایانگر عیار کمونیستی نیست و تاریخ به نیکی و با سربلندی از آنها یاد نهخواهد کرد.
برای نمونه «مزدک طوسینژاد» میگوید "امّا به نطر من حضور افراد مارکسیست و کمونیست در دانشگاه و در جامعه علت موثرتری بود. نسل جدیدی که با گسست از شیوههای چپ سنتی و روشهای روتین گذشته، کار را آغاز کرده بودند و مجهز به دانش اینکار بودند".
"از نظر من مبنای آشنایی ما با مارکسیسم و فعالیتهای ما در قالب فعالین مارکسیست تا سال 84، صرفاً دانشگاه نبوده است و ما در جامعه یکدیگر را پیدا کردیم، کانون تأسیس کردیم، حلسات برگزار کردیم و بههر شکل و نحوی افراد مختلف را از درون جامعه در خودمان جای دادیم و این روند نتوانست ادامه پیدا کند، به این دلیل که از سال 84، به بعد امکانات ما برای ادامه کار آرام ارام سلب شد و در عین حال فشارهای امنیتی افزایش یافت. از اینجا به بعد ما آرام آرام به ناچار تنها دانشگاه را بستر مناسب اینکار یافتیم و فعالیتهایمان در جامعه نتوانست توفیقی داشته باشد، اگر چه همچنان بر آن پای میفشردیم، چه در محیطهای کارگری و چه در فعالیتهای دیگری مانند حقوق زنان".
رویهی عجیب و غریبی بر "چپ" امروزی حاکم گردیده است. افتخار همه بر آن است تا گسست خود از "چپ سنتی" را بدون نقد جامع از کارکردها و روشهای مبارزاتیاش اعلان نمایند. بعد از چنین خطکشهای بی محتواییست که افراد، به "دانش" مارکسیستی مسلح میگردنند!! سئوال این است که چگونه میتوان مسلح و مجهز به دانش مارکسیستی شد، بدون اینکه نقد نوشته و اعلام شدهای نسبت به سیاستها، تاکتیکها و کارکردهای "چپ سنتی" داشت؟ سندیت نقد را میبایست در کجا یافت و آنرا مطالعه نمود؟ به غیر از این استکه میبایست هر نقد و ایدهای را بهعینه دید و خواند؟ به غیر این استکه میبایست شیوههای روتین و نادرست گذشته را که بر خیل خسرانهای چپ افزوده است و در خدمت به رشد و اعتلای جنبشهای انقلابی نبوده است را بر شمارد، تا هم جامعه بر تفاوتها آگاه گردد و هم بر وظیفهی کمونیستی خود جامهی عمل پوشاند؟ مازاد بر همهی اینها وقتی از تجمع و گرد هم آمدن افراد مختلف درون جامعه در صفوف خود سخن بهمیان میآوریم، مگر به غیر از این استکه جامعه میبایست نمود فعالیتهای عملی آن "سازمان"، "تشکل" و "کانون" مفروض را به بیند؟ به قول خودتان "پراتیک جنبشی" کار مخفی نهدارد و رو باز است. فعالیتهای اولیه، وسط و پایانی هر تشکل و کانونی را باید رو کرد.
انصافاً که جامعهی ایران به اندازهی کافی، شاهد رویش سازمانها، تشکلات و تجمعات دو نفره و چند نفرهی بدون برنامه و بدون استراتژی روشن و هدفمند بوده است و به اثبات رسیده استکه نه تنها رویش چنین "کانون"ها، "انجمن"ها و تجمعاتی، به مشکلی از هزاران مشکل تئوریک – عملی جنبشهای اعتراضی پاسخ نهداده و نمیدهند، بلکه بنوبهی خود بر توهمات افزوده و دارند انرژیهای باقیمانده را بههرز میبرنند.
کاملاً واضح استکه فعالیتهای فردی، راه اندازی سایتها و وبلاگهای فردی، بهمعنای نقش آفرینی مارکسیست - لنینیستی نیست. طلب و درخواست جامعه بسیار فراتر از اینگونه فعالیتهای بی محتوا و غلو آمیز میباشد. بنابراین، از این دست فعالیتها را نمیتوان به حساب فعالیت سازمانیافتهی جمعی گذاشت؛ چرا که چپ متشکل و چپ سازمانیافته، حامل تعیین مارکسیست – لنینیستیست و در عمل حرفی برای گفتن دارد. کار جمعی و کانونی، نقد و ارزیابی خود از گذشته و حال را دارد. صحیح نیست تا بدون استراتژی و تاکتیک سازمانی بهمیدان آمد و بهدنبالهی آن بدون نقد جامع و جدی، خود را در همان "مقام" تعریف نمود. نیاز است تا "کانون" و "چپ رادیکال" دلیل عدم توفیق و عقبگرد خویش از درون جامعه به درون دانشگاهها را بر شمارد، تا دنیای بیرونی به علل نافرجامیهایشان واقف گردد.
انجام این وظایف، یعنی بررسی کارکردهای خودی به عهدهی خواننده نیست. همچنین گفتگوی سیاسی، گفتگوی درد دلها و بر شماری ایرادات دیگران نیست. فراتر از ردیف نمودن ایرادات دیگران، بر روی میز گذاشتن اشتباهات خودیست. نقد گذشته و باز نمودن نقطههای خاص گرهی، وظیفهی دیگران نیست. «مزدک طوسینژاد» در قسمتی دیگر از گفتگوی خود میگوید: "بنابراین بر اساس پراتیک جنبشی نمیتوانم به نقطهی خاصی یا خصوصیت خاصی در آنها اشاره کنم، امّا به جز این گروهها که قابل مشاهده بودند، هستند افرادی که از همان ابتدا با یک دسته فعالیتهای مخفیانه کار خود را آغاز کردند و همچنان نیز به این شیوهی مبارزه ادامه میدهند. کار مخفی ضعفهای خاص خودش را دارد و جوابگوی دانشگاه و جامعه در آن دوران نمیتوانست باشد. امّا شاید حسناش این باشد که از سرکوب در امان است".
از عجایب استکه نمیتوان بنابه مصلحت "پراتیک جنبشی"، به نقاط خاصی از تحرکات و کارکردها اشاره نمود. براستی کدام مصلحتی فراتر از مصلحت جنبشهای انقلابیست که دارد ما را از بیان "خصوصیات"ی که اوضاع "چپ" داخل را به اینروز انداخته است، منع میکند؟ در این گفتگوها به خصوصیات شخصی افراد، حتی بر ناتوانیشان در ادارهی خودی، به دهها مورد بیربط و مهمتر از همهی اینها بر همکاری بعضاً دانشجویان با دم و دستگاههای امنیتی اشاره شده است، که نیازی به توضیح آنچنانی بر روی آنها نبوده است. امّا "فعالین چپ دانشجوئی" آنچه را که باید گفته میشد، در پس پرده نگه داشتهاند و بههمین دلیل این گفتگوها بیشتر به درد دلهای سیاسی شباهت پیدا کرد تا بر شماری انحرافات و ناکردههای خودی.
البته این درد، همگانیست. داخل و خارج هم نمیشناسد. این روزها جای نقد جامع و مارکسیستی و رد سیاستهای خسرانساز با درد دلهای سیاسی جابهجا شده است. اگر بزعم "فعالین چپ دانشجوئی" و یا اینکه «مزدک طوسینژاد»، بر این باور است، روشها و سبککارهای نادرست، "چپ داخل" را به این روز انداخته است و یا «امین قضائی» بر این عقیده استکه: "ما در آن موقع تصور درستی از جایگاه خودمان داشتیم و آنچه که آلان میگویم در آن موقع هم همین تحلیل را داشتیم.... " را بهعنوان نقاط ضعف و قوت خودی به حساب میآورنند، آیا جایز نبوده و نمیباشد تا هم به سبک کارهای نادرست و هم بهدلائل عدم پاگیری و رشد "چپ دانشجوئی" اشاراتی نمایند، - "چپی" که همچنان بر این اعتقاد است جایگاهها را بهدرستی تشخیص داده است و ارزیابیهایاش از موقعیت جامعه و چپ واقعی بود – ؟
به هرحال در این راستا سئوال دیگری هم مطرح است که اگر فعالیتهای صرف علنی و آنهم در زیر سر نیزه، جوابگو بوده و میباشد، بنابراین نافرجامی کارها، به کدامین شیوهها و سازماندهیها مربوط میباشد؟ شکی در آن نیست که کار مخفی بدون فعالیت و نقش آفرینی، بههمان میزانی نادرست و غیر مفید استکه مدافعین کار علنی در این چند ساله در مقابل خود قرار دادهاند. بدون برو و برگردی، فعالیت و پراتیک جنبشی با فعالیت و پراتیک سازمانیافتهی کمونیستی در جامعهای که سلاح دارد حرف اوّل و آخر را میزند، متفاوت میباشد. کاملاً واضح استکه اعتراضات دانشجوئی، زنان، کارگری و دهها اعتراضات مردمی در خفا ناممکن میباشد. روشن استکه این دو مفوله، دو نوع سازماندهی را در مقابل نیروی روشنفکر و تشکل کمونیستی قرار میدهد و بدون تردید عدم تفکیک و نادیدهگیری این مفولهها، دست رژیم را در کشف و سرکوبی کمونیستها باز خواهد گذاشت و هر حرکتی را در نطفه خفه خواهد ساخت.
علاوه بر همهی اینها وقتی بر این نظریم که دستگاههای اطلاعات و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی در منطقه، از قدرتمندترین دستگاههای سرکوب میباشند؛ آیا وظیفه و منفعت چپ حکم نمیکند تا در مقابل چنین دم و دستگاههای عریض و الطویلی، بر ضریب کشف و سرکوبی خود بکاهیم؟ به غیر از این استکه دستگاههای اطلاعات و امنیت در هر دورهای سنگ تمام گذاشتهاند و مختص به یک دورهی معینی از حیات رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ در دوران "اصلاحات" این دستگاهها هزاران نفر را دستگیر و روانهی میادین کُشتار نمودند. دوران "اصلاحات" دوران فریبکاری و دوران بههرز بُردن جنبشهای اعتراضی از جانب سردمداران رژیم بود. ماهیتاً دورهها و دهههای رژیم جمهوری اسلامی، تفاوتی با هم نهدارند. صحیح نیست تا بعد از شکستهای گوناگون و بعد از رو شدن ماهیت "اصلاح طلبان" حکومتی، همچنان بر این جمعبند پای فشاریم و تاکید ورزیم که در دروان بهاصطلاح اصلاحات حکومتی: "امکان فعالیتهای اجتماعی و شانس موفقیت در آنها بالا بود" «مزدک طوسینژاد».
بر خلاف چنین ایدهای، چپ زمانی میتواند ابراز وجود نماید و به نیروی متعهد - و مدافعی مردمی - تبدیل گردد که کاملاً موقعیت فعالیتی خود را خارج از موقعیت و درگیرهای جناحهای متفاوت حکومتی تعریف نماید؛ زمانی میتواند رشد و نقش موثرتری را ایفاء نماید که نقد جامعای از کارکردهای خودی و آنهم در زمینههای سیاسی – تئوریک و سبکها ارائه دهد؛ زمانی میتواند به آرمانهای مارکسیست – لنینیستی وفادار بهماند که متکی به نیروی خودی باشد. در انتطار نشستن فضای باز سیاسی جامعه و آنهم از جانب حکومتمداران، از زمره خواستههای باطنی کمونیستها نیست و با خُلق و خوی و با روحیاتشان در تضاد قرار دارد.
متأسفانه باید اذعان نمود که "چپ" داخل طی دو دهه و بر خلاف ادعاهایاش، کمترین موفقیت و نقشآفرینیای در قبال جنبشهای اعتراضی نهداشته است. به قول خودش بر خرابههای اصلاح طلبی ساخته شد و در عمل هم خود را در همان خرابهها دلمشغول نموده است؛ چرا که در این توهم بود، میتواند از میان گرد و غبار درونِ حکومتی، ارتباط و پیوند خویش را با دیگر جنبشهای اعتراضی برقرار نماید. به دلیل اینکه نگاهاش نسبت به تضادهای درون حاکمیت، کمونیستی نبود، نگاهاش وارونه بود و بههمین دلیل هم دارد حقایق را وارونه تحویل جامعه میدهد. بهعنوان نمونه «پریسا نصرآبادی» میگوید: "بنابراین بنای چپ دانشجویی بر خرابههای اصلاح طلبی ساخته شد، اما چیزی که بیش از همه موجب تقویت این بخش از جنبش دانشجویی گردید، هم زمانی و مقارنت رشد و اعتلای چپ در دانشگاه، با تلاشهای فعالین جنبش طبقه کارگر برای ایجاد تشکلهای تودهای و طبقاتی کارگران بود که از همان زمان، پیوند میان چپ دانشجویی و جنبش کارگری برقرار گردید و به استراتژی چپ دانشجویی از آن زمان به بعد بدل گردید. در واقع شاید بتوان آغاز دهه هشتاد را دوران پر رونق تمام جبشهای اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی ، زنان و جنبش حقوق کودک دانست".
حقیقتاً که کمیت بالا و تقویت جنبشهای اعتراضی را نمیتوان، بهپای رشدی خودی و پر رونقی آن نوشت. به این دلیل روشن که اعتراضات بخشهای متفاوت مردمی از زمان بهقدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی نمود عینی داشت و در هر دورهای، دور تازهای بهخود میگرفت. بیان "پر رونق"ی اعتراضات کارگری – تودهای و همردیفی آن با دوران فعالیت "فعالین چپ دانشجوئی"، ترسیم حقایق نیست. مگر میتوان منکر تحرکات بالنده و مسلحانهی خلق کرد علیهی سرکوبگران در نیمهی اوّل دههی شصت بود؟ دورانی که عالیترین شکل از مبارزه در گوشهای از جامعهی ایران در جریان بود و به سنگر انقلاب ضد امپریالیستی تبدیل گشت. تنها در آن دوران بود که خلق رزمندهی کرد بهمنظور بازستانی مطالبات اولیهاش، سلاح بهدست گرفت و تنها در آن دوران بود که جنبش روشنفکری و سازمانی خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه توانست ارتباط و پیوند خویش را با بخشهایی از مردم ایران برقرار نماید. متأسفانه از آنزمان به بعد و با عقبنشینی آگاهانهی سازمانهای کمونیستی، جنبشهای کارگری – تودهای، بدون کمترین حمایت و پشتبانی عملیای، تنها و تنها به راه خود ادامه دادهاند. بر اساس چنین واقعیاتی جای دارد تا تاکید شود که بهغیر از آن دوران، به هیچ دوره و زمانی نمیتوان اشاره نمود که جنبش روشنفکری و "چپ دانشجوئی" توانسته باشد، نه با جنبش کارگری بل با بخشهایی از اعتراضات کارگری – تودهای ارتباط برقرار نماید و مبارزاتشانرا به سمت صحیح کانالیزه نماید.
در هر صورت و با وجود چنین حقایقی اگر بهخواهیم مضمون و محتوای پیوند کمونیستی را با جنبش کارگری به سطح پائین نازل دهیم، آنوقت مجازیم تا راه اندازی صندوقهای کمک مالی - در زمان دستگیری اسانلو - در بعضاً دانشگاهها را به حساب پیوند "چپ دانشچوئی" با جنبش کارگری واریز نمائیم!!
پیوندهای مارکسیستی جنبش روشنفکری و بویژه "چپ دانشجوئی" با جنبشهای کارگری، زنان و دیگر محرومان را باید دید. نمودها و تأثیرات آنرا باید در حوزههای متفاوت مشاهده نمود. نقشآفرینیها و تأثیرگذاریهایاش، بر روی جنبشهای کارگری – تودهای را باید نشان داد. زمان وقایع نگاری صرف و وارونه جلوه دادن حقایق و مبالغهگوئی بسر رسیده است و وقت توضیح حقایق و تکان دادن خودیست. فرضیههای ذهنی را باید کنار گذاشت و نقد جدی و کوبندهای را در پیش گرفت. اینکه «عابد توانچه» میگوید: "13 آذر بود و نه 16 آذر. چپ در دانشگاه مثل قطار سریع السیر جلو میرفت اما متاسفانه عدهای از روی منافع گروهیای که کاملاً با منافع جنبش چپ در تضاد قرار داشت نابخردانه خط را عوض کردند و سبب شدند در نهایت امر در 13 آذر 1386 این قطار از ریل خارج شود. با هزینههای سنگینتر و با تلاشهایی کمر شکنتر این قطار دوباره روی ریل خودش قرار خواهد گرفت و همه چیز دوباره در جای مناسب خود خواهد بود اما ما زمان را از دست دادیم. فرصتهای طلائیای مثل انتخابات ریاست جمهوری و اعتراضات مردمی پس از انتخابات را از دست دادیم. این قطار اگر از مسیر خود خارج نمیشد با سرعتی که داشت اکنون فرسنگها جلوتر از جایی بود که اکنون هستیم". پاسخگوی شکست "چپ دانشجوئی" نیست.
چرا که این نگاه، نگاه یکسویه است. چرا که این نگاه دارد، پای خود را از بروز مصائب و مشکلات به بیرون میکشد و دارد پای دیگران را به وسط میکشد. تن دادن به خط و خطوط دیگران بههر دلیل و بههر بهانهای، نمایانگر بیخردی ماها در برههای از فعالیت میباشد. سئوال این استکه چرا "چپ دانشجوئی" مجهز به "دانش" مارکسیستی که بهمانند "قطار سریعالسیر" در حرکت بود، نهتوانسته است، موقعیت و ریل خود را با موقعیت و ریل دانشجوی "نابخرد"، جدا سازد و ایدههای تخریبیاش را به ته دره پرتاب نماید؟
این حقیقتی انکار ناپذیر است که زمان از دست رفته است، ولی حقیقتی سنگینتر و مهمتر هنوز پا بر جاست و آن این استکه "فعالین چپ دانشجوئی" به عمق زمان از دست رفته پی نبردهاند. افرادیکه چندی قبل بهپای گفتگو با سایت اشتراک نشستهاند، باید بدانند که بهدلیل تبیین نادرستشان از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و دم و دستگاههای امنیتی و به دلیل انتخاب شیوههای ناصحیح مبارزه نمیتوانستند کاری را به پیش ببرنند. به دلیل اینکه پایههای فعالیتی خود را در چهارچوبهی تضادهای درونی رژیم بنا نهادند؛ به دلیل اینکه بر این باور بودند دستگاههای امنیتی نظام دارند "فلهای" عمل میکنند؛ به دلیل اینکه به ماهیت و محتوای مبارزه با رژیم پی نبردهاند و قبل از اینکه در جهت رشد و اعتلای جنبشهای اعتراضی حرکت نمایند، به سمت اعلان هویت فردی روی آوردند. روشی که از عقلانیت کمونیستی بدور بود و زمینهی کشف و سرکوبی خود را برای سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی فراهم نمود.
بر خلاف نظر «عابد توانچه»، رژیم جمهوری اسلامی نشان داده استکه در سرکوب اعتراضات و مخالفین خود بهدنبال بهانه نیست. عاقلانه دارد، کار میکند و دارد دون میپاشد و همچنین دارد سر بزنگاهها وارد عمل میشود. دشمن، دشمن خود را بهخوبی میشناسد؛ امّا این دوستان و مدعیان منافعی مردماند که از فهم واقعی دوستان و دشمنان مردم عاجزاند. "چپ دانشجوئی" بهمانند دهها عنصر و نیروی مدعی چپ، در توهم عجیب و غریبی بسر میبُرد. به دلیل اینکه تصورش بر آن بود جامعه را در دستان خود قبضه نموده است و بر این باور نادرست بود که دارد حرف اوّل و آخر را در میادین متفاوتِ اعتراضی میزند؛ بدون اینکه اشراف داشته باشد "جنبش دانشجوئی" بهدلیل ماهیت و سیال بودناش قادر به سازماندهی جنبشهای اعتراضی درون جامعه نیست؛ بدون اینکه بداند اعتراضات دانشجوئی بهمانند دیگر جنبشهای دمکراتیک، نیازمند ارتباط و تغذیهی سازمان کمونیستیست. استقلال جنبش دانشجوئی بهمعنای خط فاصل کشیدن تمام و کمال با سازمانهای کمونیستی نیست. این جنبشها نیازمند تغذیهی تئوریک – سیاسی از جانب نیروهای کمونیست و انقلاباند. بنابراین، چنین سر انجامی نه مربوط به ارتباط افراد، با این و آن و نه مربوط به ارتباط بعضاً "چپ دانشجوئی" با احزاب و سازمانها، بل در اشتباهات تاکتیکی و نگرشیست که منحیثالمجموع بر "چپ دانشجوئی" حاکم گردیده بود. کنار انداختن اصل مطلب و زوم شدن بر وقایعی تاریخی بدون ارائهی جمعبندی روشن و سازنده، به بیراهه رفتن است.
بیان و ارزیابیای که "ما تاکنون در ایران با یک شرایط عینی رو به رو هستیم" و یا اینکه" ما اکنون در ایران با یک شرایط پلیسی روبه رو هستیم. کدام یک از گروهها و ساختارها و روابط قبلی در دانشگاه سر جای قبلی خودش است که چپ در دانشگاه بخواهد سر جای قبلی خود باشد" «عابد توانچه»، بیانگر علل ریشهای به انحراف در غلطیدن "چپ دانشجوئی" نیست. جمهوری اسلامی با سلاح بهمیدان آمده است و با بستن فضای جامعه توانست سی سال آزگار تودهها را سر کیسه نماید و به حاکمیتاش تداوم بخشد. همهی دورهها و دهههای جمهوری اسلامی با بگیر و بهبند کمونیستها، مخالفین و معترضین توأم بوده است. هیج دوره و هیچ زمانی را نمیتوان از جمهوری اسلامی به نیکی یاد کرد و بر این باور بود که از سیاست گفتمان و مدارا با مخالفین خود پیروی نموده است. اتفاقاً چپ جدی با درک از این شرایط و خصوصیات استکه میتواند عرض و اندام کند و منتظر باز شدن فضای باز درون جامعه و آنهم توسط سرمایهداران نیست. تنها با اتخاذ سیاستهای صحیح و با انتخاب تاکتیکهای ثمربخش است که میتواند توازن جامعه را بر هم زند و گام بهگام رژیم را به عقب راند. اینها از خصائل مبارزاتی اولیهی چپ جدی است و طبعاً چپ تحولگرا قبل از انجام هر فعالیتی جار و جنجال براه نمیاندازد و آرام آرام و بدور از چشمان دریدهی سرکوبگران، فعالیتهایاش را سازمان میدهد.
کاملاً واضح استکه بیلان چپ ایران – و بویژه "چپ سنتی" – گویا و روشن میباشد و بر خلاف «سروش دشتستانی» که میگوید: "اما این چپی که من از آن سخن میگویم و خود را با آن تداعی میکنم جریانی بود که در سالهای آینده با نام "چپ رادیکال" شناخته میشد. این چپ به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا قناعت نمیکرد. جریانی از افراد به واقع کمونیست، تیزبین و شرافتمند در ابتدا تشکیل شد. چون من نیز از ابتدای شکل گیری این جریان با آن بودم میتوانم به طور قطع به شما بگویم که این جریان یکی از موثرترین جریانات تاریخ چپ ایران میتوان قلمداد کرد" و در ادامهی چنین ارزیابیهای نادرستی «امین قضائی هم تاکید میورزد که: " .. چپ رادیکال از تئوریکترین و با هوشترین دانشجویان از اقصی نقاط ایران تشکیل شده بود". بدون شک نسبت دادن چنین الفاظی به خود را نمیتوان، پذیرفت. بهدلیل اینکه با واقعیات و خصوصیات "چپ رادیکال" جور در نمیآید و همچنین نمیتواند بازگو کنندهی حقایق "چپ سنتی" تأثیرگذار، چپ دخالتگر و عملگرائی که در زیر سلطهی دیکتاتوری خشن و عریان، سلاح بهدست گرفت و بهجنگ با قدارهبندان برخاست، باشد. براستی که تفاوت "چپ" امروزی با آن چپ، از زمین تا آسمان است.
در هر صورت اگر نهخواهیم بر ضریب تواضع و فروتنی حاملین این گرایش اظهار نظری نهنمائیم و به نظرات، تحرکات و حقایق فعالیتی "چپ" داخل متمرکز شویم، آنوقت این سئوال در مقابلمان قرار میگیرد که براستی عمر "کانون" و "چپ رادیکال" چند ماهه و چند ساله بود و استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتیشانرا، چگونه تعریف نمودند؟ در بستر و در پرتو کدام سیاست و با کدامین شیوههای مبارزاتی قصد تغییر جامعه و به سر انجام رساندن انقلاب سوسیالیستی را داشتند؟ تا چه اندازه بطور عملی با دیگر جنبشهای اعتراضی ارتباط برقرار نمودند و مهمتر از همهی اینها عکسالعملشان در مقابل سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی چگونه بوده است؟ براستی کدام آثار تئوریکی از خود – بهعنوان "چپ رادیکال" – بر جای گذاشتند که چپ ایران باید در آینده بهخود ببالد و آنرا در ردیف "موثرترین" چپ ایران قلمداد نماید؟!
وقتی سخن از تشکل و فعالیت سازمانیافته و آنهم بهعنوان نیروی کمونیستی بهمیان میآوریم، جای دارد و ضروریست تا فعالیتهای بیرونی و سازمانیافتهاش را – با هر نام و نشانی - نشان دهیم. نمیدانیم که این "تئوریکترین" و "با هوشترین" انسانها در دوران فعالیتی خود تا چه اندازه توانستند مسیر ناصحیح مبارزه را به مسیر صحیح هدایت نمایند.
خلاصه اینکه، ایراد اساسی این گفتگوها در آن استکه فعالین سابق "چپ دانشجوئی" جایگاهها را قاطی نمودند و خود را در مقام سازمان کمونیستی قرار دادهاند و بههمین دلیل استکه دارند از منظر جریان سازمانیافته و با برنامهای که دارای خط و خطوط روشن بهمنظور تغییر حاکمیت امپریالیستیست، به اوضاع و موقعیت چپ مینگرنند. اساساً چنین قیاسی غیر کمونیستیست و صحیح نیست تا خود را در چنین مقامی قرار داد. متأسفانه "فعالین چپ دانشجوئی" موقعیت و جایگاه خود را گم کردهاند و زمانی میتوانند به جمعبند نسبیای از فعالیتهای گذشتهی خویش دست یابند که بر موقعیت و وظایف خودی آشنا گردنند. تنها در چنین شرایطیست که نقد و فعالیت، از مضمون واقعی برخورارد خواهد گردید و همه چیز در سر جای خودش قرار خواهد گرفت. این حقیقتیست که سالهاست "چپ دانشجوئی" بهمانند همه، سر جای خودش نیست و به سیاست اغراق و بزرگنمائی خودی روی آورده است. این همان رد پا و درد کهنه شدهایست که سازمانها و نیروهای خارج از کشور، از خود بر جای گذاشتهاند و "چپ دانشجوئی" بهنوعی، دنبالهی آنها را پی گرفته است. بی دلیل نیست که نمیتوان تصوری از بارآوری و شکوفائی فعالیتهای کمونیستی، در جامعهی خفقاق زدهی ایران را داشت.
نوامبر 2009 15 آبان
لینک گفتگوها
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_25.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_24.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_23.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_26.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_22.html
خدا شیر یا خط نمی اندازد
شنبه، ۱۶ آبان ۱۳۸۸
سیستم تصمیم گیری در خصوص مقابله با رویدادهای مهم کشوری همواره به این شکل است که موضوع در شورای تأمین استان مورد بحث و بررسی قرار گرفته و جمع بندی آن به شورای عالی امنیت ملی ارجاع می گردد. شورای امنیت نیز روشهای نهایی پیشنهادی را نزد رهبر می برد تا وی از میان آنها یکی را برگزیند.
در مورد نحوه مقابله با مردم در 13 آبان نیز دقیقاً به همین روش عمل شده و تصمیم نهایی توسط خامنه ای اتحاذ گردیده است. آنچه ملت ایران در این روز از سوی نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی و لباس شخصی دیدند، اراده خامنه ای بود که به دست آنها جاری گشت.
اگر در 13 آبان دیدیم که سرکوبگران در روز روشن و در معرض دید عموم، وحشیانه با باطوم بر سر دختری معصوم و بیدفاع کوبیدند و او را نقش زمین کردند و با پوتین بر پهلویش کوبیدند، اگر فرق سر جوانان زیادی با ضربات ددمنشانه شکافت، اگر زنان را بدتر از مردان کتک زدند، اگر به دانشجویان با چماق حمله کردند، اگر کروبی را با شلیک مستقیم گاز اشک آور که می توانست کشنده باشد هدف قرار دادند، و هر جنایت دیگری که بر علیه مردم انجام گردید، همه آنها به مسئولیت مستقیم رهبر مجنون جمهوری اسلامی بوده است.
خامنه ای با گزینش راه سرکوب شدید و خشونت عریان بر علیه مردم، بر افتخار قبلی خود بعنوان نابودگر جمهوری اسلامی، افتخار دیگری بعنوان دفن کننده تشیع صفوی در ایران افزود. نفرت و انزجار مردم از سیاستها و روشهای حکومتی جمهوری اسلامی، در 13 آبان بدل به تنفر از ایدئولوژی شیطانی و ضد انسانی حکومت گردید.
رهبر مفلوک در خردادماه امسال با مردمی مواجه بود که با انتخاب میرحسین راضی بودند که جمهوری اسلامی 8 سال دیگر به عمر خود ادامه دهد، با حماقت رهبر، همین مردم در تیرماه بدل به معترضانی شدند که رای خود را می خواستند. با تلاش فراوان خامنه ای، در شهریورماه مردم خواستار جمهوری ایرانی شدند و در ادامه، خامنه ای توانست با رفتار فرعونی خود مردم را چنان تحریک کند که در آبانماه با فریاد خامنه ای قاتله ولایتش باطله، بجای عبور از روی پرچم آمریکا، تصویر رهبر نادان را لگدمال کنند. با جنایتی که خامنه ای در 13 آبان آفرید، نه تنها سنگ قبر جمهوری اسلامی را بیشتر تراشید، بلکه اولین گام را برای دفن تشیع صفوی برداشت.
حکومت راه خود را سالها است که انتخاب کرده، ولی مردم ایران باید هوشیارانه تر عمل کنند. باید به وجود نظمی خلل ناپذیر در جهان پیرامون خود ایمان بیاوریم، نظمی که سبب می شود تا به این باور برسیم که خدا شیر یا خط نمی اندازد. خدا اخلالی در نظم جهان بوجود نمی آورد و همه چیز تابع این نظم است. بر همین اساس باید دانست که ما با حکومتی مواجه هستیم که به هیچ چیز اعتقاد ندارد و تنها معبودش، دلارهای نفتی و درآمدهای نجومی نامشروع است و برای حفظ این منافع، تقلب و سرکوب و اعدام و شکنجه و تجاوز و زندان و شکنجه، بدیهی ترین ابزاری است که بکار می برد. چنین حکومتی که بر اساس غارت و چپاول ثروت ملی شکل گرفته، بر اساس نظم الهی موجود در جهان، صدها سال به عمر کثیف خود ادامه خواهد داد مگر اینکه مردم بر اساس "فرمول نظم" با آن مبارزه نموده و سرنگونش نمایند.
حکومتی که از وحشیگری بر علیه دختران و زنان این کشور نیز ابایی ندارد، حاضر است ننگین ترین روشهای سرکوبی که حتی سربازان اسرائیلی نیز حاضر به ارتکاب آن نیستند را بکار ببرد، حکومتی که اگر همین صحنه های جنایات 13 آبان را اسرائیلی ها بر علیه فلسطینی ها انجام داده بودند، بیشتر مراجع تقلیدش از شدت ناراحتی غش می کردند و طلبه هایش کفن پوش با دهانهای کف کرده به خیابانها می ریختند ولی امروز بی غیرت از سلاخی جوانان ایرانی عبور می کنند، چنین حکومتی نه قائل به روشهای دموکراسی و انتخابات و احترام به آراء است و نه اساساً ارزشی برای مردم قائل می باشد. حکومت در حال حاضر علاقمند است تا نسبت به مخالفین خود از موضع یک ارتش اشغالگر عمل نموده و بدون هیچ ترحمی آنها را نابود کند.
باید به نظم عالم باور داشت و احترام گذاشت و راه درست را انتخاب کرد. چاره کار دیکتاتوری، و راه مقابله با ارتش اشغالگر، نافرمانی مدنی گسترده و تبدیل آن به اعتصابات سراسری و فلج کننده است. شعارنویسی ها و روشنگریها باید شدت بگیرد و همه آحاد ملت، از زن و مرد و پیر و جوان، دانش آموز و دانشجو و آموزگار و استاد، شانه به شانه یکدیگر در این مبارزه وارد شوند.
نافرمانی مدنی بشدت مسری است و بسرعت در جامعه پخش می شود. مردمی که حاضرند به خیابانها بیایند و سخت ترین کار، یعنی ایستادن در برابر وحشی های ولایت فقیه را انجام دهند و تا این حد فداکاری و شجاعت دارند، بطور قطع، اراده و همت کارهای راحت تر را باید داشته باشند. تشویق آحاد مردم به نافرمانی مدنی و اعتصابات عمومی، جنبش سبز را روئین تن نموده و رژیم استبداد و فساد را قدم به قدم عقب برده و شکست می دهد. راه دیگری وجود ندارد.
حکومت از "فرمانبرداری مدنی" مردم استفاده کرده و قادر به غارت ثروت ملی همین مردم می گردد، در این چرخه، همه کارمندان و کارگران و حتی بخش خصوصی سهیم هستند، حکومت با همین ثروت غارت شده، شرافت عده ای را در سپاه و نیروی انتظامی می خرد و آنها را همچون سگهای وحشی بجان ملت می اندازد تا سرکوبشان نماید. افسری که رذیلانه در خیابان با باطوم به صورت آن دختر معصوم می کوبد و او را نقش بر زمین می کند، اگر با همین دختر در بازداشتگاه جمهوری اسلامی مواجه شود بدون لحظه ای درنگ به او تجاوز می کند. قاعده نظم ایجاب می کند تا زمانی که مردم سربراه و آرام، فرمانبرداری مدنی می کنند، حکومت هم به پول و ثروت برسد و با استفاده از آن زندان بسازد و باطوم بخرد و افسرانش را پست تر از سگ کند.
ما موقعی موفق می شویم نظم پدیدآورنده استبداد را مختل کنیم، که به نافرمانی مدنی و اعتصابات متوسل شویم. حکومت که پول نداشته باشد، افسران سگ صفتش دیگر پاچه نمی گیرند. حکومت که در مقابل نافرمانی مدنی قرار بگیرد، قدرت تامین مزدوران لباس شخصی خود، از چماق بدستان گرفته تا دوربین بدستان را نخواهد داشت. نمایندگان مجلسش منتقد حکومت خواهند شد و رگ غیرت خفته روحانیونش بطرز عجیبی درمان شده و جوانان وطن نیز برایشان ارزش پیدا خواهد کرد.
نافرمانی مدنی برنده ترین سلاح ضد استبدادی است. این نافرمانی مدنی شامل آسیب رسانیدن به همه امکانات عمومی و دولتی، از تلفنهای عمومی گرفته تا اتوبوسها و مترو و هواپیما و وسائل اداری و هر آنچه مالکیت خصوصی ندارد، و همچنین کم کاری در ادارات و ناراضی تراشی و اختلال در امور اداری در ادارات و بانکها و شهرداریها، کاهش تولید و از کار انداختن ابزار تولید و آسیب رسانیدن به شبکه های ارتباطات و انرژی می باشد.
چندین برابر کسانی که شهامت شرکت در تظاهرات خیابانی را دارند افرادی نیز هستند که بدلایلی توان مشارکت در تظاهرات را نداشته و شرایط پرداخت هزینه های آن را ندارند، ولی قلباً از اوضاع کنونی ناراضی و مایل به کمک به جنبش هستند. نافرمانی مدنی و مبارزه منفی بدلیل کم هزینه بودن، توده های بیشتری را جذب کرده و وارد صحنه می کند، این فعالیت حتی از شعارنویسی هم کم هزینه تر و کم خطرتر است. کافی است به عموم مردم یاد بدهید که چگونه می توانند در مبارزه منفی شرکت کنند. بطور مثال شاید کارمندان گمرک، در مقطع کنونی، جرأت اعتصاب عمومی را نداشته باشند، ولی با در پیش گرفتن نافرمانی مدنی و با اجرای مبارزه منفی، باندازه اعتصاب به شبکه عصبی رژیم ضربه خواهند زد. کافی است روند پرونده ها را کند کنند، کامپیوترها و پرینترها و دستگاههای کپی و فکس را از کار بیاندازند، قدمهایشان را آهسته تر بردارند و زمانهای استراحتشان را بیشتر کنند.
هنگامی که دشمن خانه ات را در اشغال خود درآورده، باید با تمام توان، خانه را، که اینک دیگر سنگر اوست، بر سرش خراب کنی، دشمن که بیرون رفت و خانه که آزاد شد، دوباره می سازیمش. مهم دفع دشمن است و اگر چاره ای بجز ویرانی خانه باقی نماند، باید همینکار را کرد.
دستگاه تبلیغاتی رژیم در برابر نافرمانی مدنی و مبارزه منفی بشدت واکنش نشان داده و تلاش خواهد نمود که وانمود کند اینکار بضرر خود مردم است، مثلاً اگر گوشی های تلفن عمومی مرتباً ناپدید شود یا اینکه صندلی اتوبوسها و مترو پاره شوند، این مردم هستند که از امکانات محروم شده و آسیبی به دولت نمی رسد، در حالیکه آسیب اصلی را دولت می بیند و ناچار است برای جلوگیری از نارضایتی بیشتر و حکمفرمایی هرج و مرج، چهره ظاهری شهر و امکانات عمومی را با صرف هزینه و وقت مرتب نگاه دارد، از این راه متحمل خسارت مادی و خسارت عصبی می شود.
رژیم به مردم خواهد گفت که نافرمانی مدنی و کند کردن و اختلال در امور اداری در ادارات و بانکها و وزارتخانه ها و از بین بردن امکانات دولتی در این مراکز، موجب تعلل در کار مردم شده و باز هم دولت آسیبی نمی بیند، ولی در اینجا نیز بازنده اصلی حکومت است که با هزینه های کمرشکن و نارضایتی فزاینده روبرو می شود.
توقع حکومت استبدادی از مردم این است که همچون بردگانی سربراه و مطیع، چرخ امور جاری کشور را بچرخانند تا در نتیجه آن حکومت چاق تر و قوی تر شده و محکم تر بر صورت دختران این سرزمین بکوبد و به نوامیس بیشتری تجاوز کند.
روسیه در جنگ دوم جهانی به هیچ وجه توان مقابله با ارتش مدرن و بسیار قوی آلمان را نداشت، آنها قادر نبودند که با قدرت نظامی، پیشروی ارتش آلمان را کند کنند، ولی با اتخاذ سیاست "زمین سوخته" توانستند علیرغم 26 میلیون کشته، آلمانیها را شکست بدهند. ارتش روسیه هنگام عقب نشینی از هر شهر و روستایی، همه پلها و جاده ها و چشمه ها را خراب می کرد و مزارع و جنگلها را می سوزانید، همه چیز را نابود می کرد و سپس آن منطقه را ترک می کرد. آلمانیها از ارتش روسیه شکست نخوردند، آنها از تاکتیک زمین سوخته روسها شکست خوردند. مردم بعد از آزاد شدن میهنشان، همه چیز را دوباره از نو ساختند.
اکنون که حکومت کاربرد خشونت عریان و نامحدود را سرلوحه خود قرار داده و حاضر است بعنوان کثیف ترین و رذل ترین حکومت دنیا شناخته شود ولی در قدرت باقی بماند، جنبش سبز یا باید رو به تشکیل هسته های مقاومت و توسل به کوکتل مولوتف و مبارزه مسلحانه بیاورد که موجب جا ماندن توده های مردم و خاموش شدن مبارزه عمومی خواهد شد، و یا اینکه با تکیه بر توده هایی که مشتاقانه چشم به آزادی و دموکراسی دارند، گسترده ترین مبارزه منفی و نافرمانی مدنی تاریخ ایران را سازماندهی کند. مردم ما بقدری مبتکر و خلاق هستند که خودشان راههای بسیاری برای عمق بخشیدن به مبارزه منفی پیدا خواهند کرد.
از یاد نبریم که خدا اهل شیر یا خط و دلخوش کردن به قضا و قدر نیست و همه چیز را تابع نظم قرار داده است، همین نظم بما حکم می کند که بهترین، کم هزینه ترین و سریعترین راه بزانو درآوردن دیکتاتور، متوقف نمودن چرخ کشور است، تا زمانی که این چرخ بچرخد، عمر دیو استبداد را طولانی تر خواهد کرد.
------------------------------------------------------------
پانوشتها:
• نافرمانی مدنی كنشی است بدون خشونت و در حقیقت بر پایه اخلاق و فرهنگ یك جامعه است كه نقض قوانین كشور را توسط شهروندان در پی دارد.
• نافرمانی مدنی مبارزه ای بدون خشونت است برای توجه قانونگزاران و حكومتگران كه تصمیم نو و تازه ای بگیرند، و نیز قدرتمندانی كه با گذراندن قوانینی می خواهند انسان ها را برای هدف ها و آزمندی های خود قربانی كنند، در برابر فشار افكار عمومی ناچار می شوند برای مصلحت خود هم شده تغییر رای و عقیده دهند.
• مبارزه منفی چون در سیستمی استبدادی انجام میپذیرد همه سیستم را به مبارزه میطلبد. یک نسیم در فضای سربسته استبدادی میتواند به توفانی تبدیل شود.
• در شرق نیز " گاندی " از روش نافرمانی مدنی جهت مبارزه با استعمار انگلیس در هند استفاده کرد. در نظر وی، خشونت پرهیزی از خصوصیات بارز نافرمانی مدنی بود ولی وی اذعان می نمود که " پرهیز از خشونت در هر اقدامی تضمین شده نیست"، گاندی نقش مردم را در این امر نقش برجسته ای دانسته و اقدام به نافرمانی مدنی توسط گروهی کوچک و بدون پشتیبانی توده ی مردم را ماجراجویی صرف می دانست.
صبح امروز چهار نفر در کرمان اعدام شدند
شنبه 7 نوامبر 2009
به گزارش خبرگزاری حکومتی فارس،صبح امروز شنبه ۱۶ آبان چهار نفر در زندان کرمان به دار آویخته شدند .
بنابراين گزارش «مرتضي ـ ي» به جرم مشاركت در نگهداري و حمل 60 كيلوگرم ترياك، «اكبر ـ ج» به جرم نگهداري 490 كيلوگرم ترياك و 50 كيلوگرم حشيش، «مهدي ـ ب» به جرم حمل سه كيلو و 700 گرم هروئين و پنج كيلو و 700 گرم كراك و «عليرضا ـ س» به جرم مشاركت در حمل مسلحانه 830 كيلو و 900 گرم ترياك .به حكم دادگاه انقلاب به اعدام محكوم و پس از تاييد ديوانعالي كشور و مخالفت كميسيون عفو استان، در زندان كرمان به دار آويخته شدند
سن هیچیک از این افراد در گزارش اعلام نشده است.
محمود امیری مقدم ، سخنگوی حقوق بشر ایران گفت : " هدف اصلی این اعدامها ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه است و ربطی به مبارزه با قاچاق و استفاده مواد مخدر ، كه در جامعه ایران روزانه رو به افزایش است ندارد."
سازمان حقوق بشر ایران تاکید میکند كه اتهامات وارده بر این اشخاص فقط بر اساس اطلاعات منابع حکومتی است و توسط هیچ منبع مستقلی تایید نشده است .