۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سهشنبه
سعید لیلاز: چنین موجی از غارت را به خاطر ندارم
روزنامه جهان صنعت درشماره پنجم بهمن ماه خود گفتگویی
انجام داده است با سعید لیلاز از تحلیلگران اقتصادی ایران. آقای لیلاز با
لحنی صریح به مسائل و مشکلات اقتصادی و شیوه رفتار دولتهای پیشین پرداخته
است: جهان صنعت در مقدمه مصاحبه نوشته است: «سعید لیلاز صریح و واضح سخن
میگوید مثل همه سالهای دور و نزدیکی که یک پایش در رسانهها و پای دیگرش
در اقتصاد بوده است.
اگر بخواهید او را تعریف کنید، میتوانید از میان
تحلیلگر سیاسی، سردبیر یک روزنامه اقتصادی توقیف شده، یا فعال سیاسی
زندانرفته یکی را انتخاب کنید. لیلاز از معدود افرادی است که به دلیل
روزنامهنگار بودن میتواند موضوعات مختلف را علت کند. دولت حسن روحانی
مهمترین اولویتش را اقتصاد و دیپلماسی قرار داده است. او به زعم لیلاز
ویرانهای را تحویل گرفته که باید آن را بسازد. غارت سازمانیافته عبارتی
است که او برای توصیف سالها دولت احمدینژاد به کار میبرد. او معتقد است
روحانی باید ابتدا روند غارت را متوقف و سپس سرمایههای به یغما رفته را
حتی در قالب مالکیت جدید به کشور بازگرداند.
سوال: شما در خصوص تخلفات مالی دولت نهم و دهم از لفظ غارت سازمانیافته استفاده کردید. برای این ادعایتان چه گواهی دارید؟ ما تبدیل به فاسدترین کشور به لحاظ مالی در تاریخ خاورمیانه شدیم. چنین موجی از فساد و غارت را در هیچ کشوری به خاطر ندارم. فکر میکنید این دم خروسی که بیرون زده ادامه پیدا میکند؟ کار از دم گذشته است. تاج خروس هم بیرون زده است. آیا این افشاگریها استمرار مییابد؟ بستگی به کشمکشهای سیاسی دارد. آن چیزی که ما از فساد میبینیم مثل کوه یخ است. مهم این است که آقای روحانی سعی کند سرعت این فساد را کم کند، آن را متوقف کرده و اموال دزدیده شده را نه به صورت بازگرداندن به بیت المال بلکه حتی به شکل سرمایه آنهایی که از کشور خارج کردهاند به داخل بازگرداند. این نهایت مطلوب ممکن برای ما خواهد بود. فسادهای مالی هنوز ادامه دارد؟ بله اما در حال کاهش است. هم به دلیل اینکه منابع کمتر شده و هم به دلیل اینکه قوانین در حال اصلاح است. وقتی شما مثلا خوراک پتروشیمیها را با نفت بشکهای ۱۸ دلار به جای یکصد دلار محاسبه میکنید یک غارت سازمانیافته و یک دزدی بزرگ را کلید زدهاید. اگر آقای روحانی جلوی این را بگیرد کار درستی کرده است. آیا ارادهای برای برخورد با این غارتگران وجود دارد؟ من خواستار برخورد با آنها نیستم. الان ما موقعیت ایجاد تلاطم جدید را نداریم. بالاخره کسی که غارت کرده باید مجازات شود. نه الزاما. مهم توقف غارت است. به این معنا که وقتی مخابرات را به دوستان واگذار کردید یا انحصارش را بشکنید یا قیمت خدمات و محصولاتش را تعیین کنید. مانند کاری که الان با خودروسازان انجام میشود. یکصدم آن نظارتی که بر خوردروسازان وجود دارد بر مخابرات نبوده است. مشخص است که یک رانت وحشتناک در سهام مخابرات وجود دارد و سهام مخابرات بازار را به هم میریزد. در مورد سیمان هم این اتفاق میافتد. شرکتهای فلزگداز هم از این آسیب دور نیستند. مقابله با فساد یک میلیون بار مهمتر از مقابله با فاسد است. شما گفتید در نهایت این سرمایههای به غارترفته باید به کشور بازگردد. آیا اطلاعی از خروج آنها دارید؟ بله. غالب سرمایه به دست آمده از این دزدیها به خارج از کشور منتقل شده است. برای من مالکیت آن اهمیتی ندارد. مهم این است که این پولها در اقتصاد ایران به کار گرفته شود. اگر میخواستید تصمیم بگیرید که از کجا شروع کنید چه میکردید؟ اصلاح مقررات و مقررات زدایی از اقتصاد ایران بسیار مهم است. قیمت خوراک پتروشیمیها، قیمت سهام مخابرات، خودرو، بلیت هواپیما و همه جاهای دیگری که دولت دخالت میکند باید برچیده شود. بهره مالکانهای که دولت از معادن میگیرد حتی کسری از آنچه در واقع باید اخذ کند هم نیست. معلوم است هر صاحب معدنی یک شبه میلیاردر میشود. اینها رانتی بود که دولت به گروههای خاص میداد. از سوی دیگر تصمیمات یک شبه و خلق الساعه در زمینه تعرفههای گمرکی و واردات میلیاردها دلار پول جابجا کرد. کافیست به تغییر ناگهانی تعرفه گوشت، میوه، موبایل و... در سالهای دولت احمدی نژاد دقت کنید. الان فقط دولت آقای روحانی باید در حوزه تعرفهها پیشبینیپذیر عمل کند. نرخ دلار بدون تردید دهها میلیارد دلار پول به خارج از کشور منتقل کرد. پایین نگه داشتن بهره بانکی، نسبت به تورم یکی از منابع عظیم انتقال رانت از دولت به گیرندگان وام بوده است. ما امیدواریم چون بهره بانکی ثابت مانده نرخ تورم به شدت کاهش یابد و این دو به هم نزدیک شوند. برآورد من این است که در سالهای گذشته سالانه ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار از شکاف بهره بانکی و نرخ تورم به خارج از کشور منتقل شده است که بدترین آن سالهای ۹۱ و ۹۲ بوده است. این همان غارت سازمان یافته است. خشک کردن این چشمههای رانت مقاومت صاحبان قدرت سیاسی و سرمایه را در پی خواهد داشت. اگر اقداماتی که نهادهای حکومتی انجام میدهند منجر به تهدید شاکله نظام شود آنها رفتارشان را تغییر میدهند. مثلا احمدینژاد صحبت از برادران قاچاقچی میکرد اما موفق نشد. حالا به نیت خوانی او کاری نداریم. چه تضمینی وجود دارد دولت روحانی بتواند؟
الان کاری که آقای آخوندی در بندر شهید رجایی کرده و
اپراتوری بندر را از تایدواتر گرفته است یکی از همان خشک کردن چشمههای
رانت است. این همان مقررات زدایی است که عرض کردم. اگر آقای روحانی ارتباطش
را با رهبری حفظ کند و اصلاحطلبان اتحاد خود با دولت را حفظ کنند حتما
کشور از این دام بیرون میرود. برای من این موضوعیت ندارد که آیا سپاه
مالیات میدهد یا نه. موضوع این است که آیا سپاه بهرهوری در اقتصاد دارد؟
رفتارهای هشت سال گذشته کل نظام را به خطر انداخته است. ویروسهای سرطانی
ماموریتشان این است که تمام بدن را هر چه سریعتر بگیرند. اما نکته اینجاست
که پیروزی تام و تمام سلولهای سرطانی مساوی با مرگ آنهاست چون کل سیستم
دچار مرگ میشود. ما اگر بتوانیم این را به برخی توضیح دهیم تا بفهمند که
ماندگاری نظام از سودآوری آنها بهتر است موفق میشویم. تجربه هشت سال گذشته
نشان داد اگر منابع بین وفاداران توزیع شود و حاکمیت، طبقه اجتماعی جدیدی
به عنوان وفاداران خود تاسیس کند مشکلات حل نمیشود دیدیم که این اتفاق
نیفتاد.
آزادسازی اقتصادی چگونه باید انجام شود؟ چون با این کار فساد زدایی از فضای کسبوکار انجام میشود قاعدتا همه باید راضی باشند. مجلس هم قطعا در این راه کمک خواهد کرد. برای رسیدن به این هدف در حال رسیدن به یک انسجام و اتحاد ملی هستیم. یکی از نقاطی که در اقتصاد باید روی آن کار شود این است که ما الان در اقتصاد انسجام خوبی داریم. برای عبور از این وضعیت چقدر زمان احتیاج داریم؟ نباید بیش از یک سال و نیم به طول بینجامد. یعنی میتوانیم تصور کنیم ظرف یک سال و نیم آینده تمام چشمههای رانت دولتی در اقتصاد خشک شود؟ قطعا. در این سالها تحریمها یکی از بزرگترین مشکلات اقتصادی ایران عنوان میشد. در حالی که ... من هیچگاه برای تحریم اصالت و تاثیرگذاری تعیینکنندهای قائل نبودهام. وقتی شما نمیتوانید پول صادرات نفت را به کشور منتقل کنید باز هم تحریم موثر نیست؟ این ثابت نشده است. آقای زنگنه مصاحبه کردند و گفتند ۳۴ میلیارد دلار در ۹ ماه اخیر نفت فروخته شده که ۳۲ میلیارد دلار آن وصول شده است. در همین مدت اخیر اگر مثلا ۱۶ میلیارد دلار فرآورده نفتی داشته باشیم حدود ۵۰ میلیارد دلار صادرات نفتی و مشتقات نفتی داشتهایم. این میزان بسیار بیش از نیاز ماست. ما با ۵۰ میلیارد دلار صادرات در سال هم مشکلاتمان مرتفع میشود. پس این داستانهایی که هندوستان و چین و سایرین بر سر ما در میآورند غیرواقعی است؟
اینها واقعی است اما راه برای وصول مطالبات بسته نیست
هر چند قبول دارم سخت است. اینها چالشهایی است که دولت قبلی پدید آورده
است. همین الان اگر ۲۰ درصد تولیدات داخلی فرآوردههای نفتی ایران به
افغانستان و ترکیه صادر شود هیچ تحریمی به آن اعمال نخواهد شد. لب مرز
میخرند و پول نقد هم میدهند، مساله مدیریت داخلی است. همین الان روزانه
۱۰۰ میلیون لیتر گازوییل در کشور مصرف میشود. به شما قول میدهم روزی ۲۰
تا ۳۰ میلیون لیتر آن هیچ نقشی در تولید ناخالص داخلی کشور ندارد و قاچاق
شده یا هدر میرود.
در سالهای گذشته عطش عجیبی در بازارهایی نظیر طلا و ارز پدید آمد و در مقاطعی موضوع اصلی زندگی مردم شد. ثبات این بازارها چگونه رخ میدهد؟
گرچه حرف آقای سیف، رییس کل بانک مرکزی مبنی بر رسیدن
دلار به کف قیمتی خود روی نرخ حدود ۳ هزار تومان صدای خیلیها را در آورد
که همه عوام نبودند و برخی نیز به دلیل به خطر افتادن منافعشان فریاد زدند
اما حرف ایشان کاملا درست و علمی بود، این سیاست عاقلانه ادامه خواهد یافت.
نرخ واقعی دلار چقدر است؟
۲۶۰۰ تا ۳ هزار تومان. از نظر فنی دلار همین الان هم تک نرخی شده است چون فاصله دلار دولتی و آزاد کمتر از ۱۰ درصد است.
شکاف رانت خیز پر شده است؟
بله. برای خیلیها خرید دلار آزاد صرف میکند و دیگر دلار وسیلهای برای حفظ ارزش دارایی و ثروتمند شدن یکشبه نیست.
با این حساب شما معتقدید بازار به ثبات رسیده است؟ بله. ما در بازار ارز و طلا دیگر نوسان شدید نخواهیم داشت. پیشبینی شما از آینده بازار سرمایه چیست؟ از اسفندماه بازار مسکن با سرعت کمی رو به بهبود حرکت میکند. منظورتان از بهبود چیست؟ رونق خرید و فروش، ساختوساز. یعنی افزایش قیمت؟ افزایش قیمت الزاما بد نیست. اگر حباب بازار خالی شود و افزایش قیمت متناسب با نرخ تورم پیش برود اتفاق بدی رخ نمیدهد. آیا این حباب در حال حاضر خالی شده است؟ در حال خالی شدن است. مهم این است که تولید مسکن در ایران از سالانه 100 میلیون متر مربع کمتر نشود. اگر کاهش قیمت منجر به کاهش ساختوساز شود دوباره به تلاطم شدید مسکن میرسد. ادامه این رکود تورمی چه خواهد بود؟ سونامی وحشتناک. این حالت غلط است که بین ثبات و توفان در رفتوآمد باشیم. برای بورس چه پیشبینی دارید؟ من فکر میکنم شاخص تا ۱۰۰ یا حتی ۱۱۰ هزار واحد جای رشد دارد اما ساختار درونیاش نامتعادل است. دولت سیاست حکیمانهای در پیش گرفته و برای جلوگیری از رشد حبابی بورس سهام جدید به بازار تزریق میکند که این کار بسیار درستی است. میزان فعلی شاخص را محصول حباب نمیدانید؟ خیر. حباب در درون صنایعی نظیر پتروشیمی وجود دارد. دولت در فرآیندی که عرض کردم اگر این رانتها را کم کند بازار سرمایه هم سامان میگیرد. بهبود رابطه ما با غرب به لحاظ ورود سرمایه خارجی چقدر روی رشد شاخصهای اقتصادیمان تاثیر دارد؟ سرمایهگذاری خارجی جز در صنعت نفت برای ما سود دیگری ندارد. حتی خودروسازی؟ بله. پژو و رنو که سرمایهگذاری نمیکنند در ایران. در کوتاهمدت آنها سرمایهگذاری مشترک نمیکنند. آنچه من انتظار دارم این است که سرمایه ایرانیان خارج از کشور به داخل بازگردد. چه دزدیها و چه پولهایی که قانونی خارج از کشور وجود دارد و متعلق به ایرانیان است. امکان ندارد وقتی سرمایه داخلی فرار میکند خارجی بیاید. آیا این روند شکل میگیرد؟ چند سالی زمان میبرد. |
منبع: جهان صنعت |
ناصر میناچی مشمول «فامیل الدنگ» نشد
ناصر میناچی مشمول «فامیل الدنگ» نشد
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
ناصر میناچی
هم درگذشت. در میان مطالبی که در وصف او نوشته شد، متأسفانه پیام تسلیت
مریم رجوی و مقالهی محمد اقبال یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و شورای
ملی مقاومت در سایت «همبستگی ملی»، نمونههای کاملی است از تزویر و ریا و
دورویی.
در فرهنگ رهبری عقیدتی مجاهدین،
جایی که نیاز به مطرح شدن هست، میتوان از درگذشتگان سوءاستفاده کرده و
طلبکار هم شد که «عاقبت به خیرشان» کردیم.
مسعود رجوی برای اثبات و تأیید
خود در دیماه ۱۳۸۸ با یک تأخیر ۲۸ ساله، خبر از دریافت پیام تسلیت دکتر علی
امینی و دکتر احمد مدنی در رابطه با شهادت اشرف ربیعی و موسی خیابانی در
سال ۶۰ داد. بدون آن که توضیح دهد نامبردگان در چه شرایطی پیام فوق را
ارسال داشته و هنگام مرگ چه نظری نسبت به شخص او داشتند.
سیاست استفاده از نام
درگذشتگان، هنگام مرگ مهندس بازرگان، توسط مسعود رجوی برای اولین بار
بهکار گرفته شد. در حالی که وی کتابی ۵۰۰ صفحهای علیه بازرگان نوشته بود و
در طول بیش از یک دهه اتهامی نبود که علیه وی مطرح نکرده باشد.
دکتر یحیی نظیری کفیل وزارت
کشاورزی در «دولت موقت» بازرگان که فوت کرد، مریم رجوی لباس عزا به تن کرد!
و اعضای شورای ملی مقاومت و تعدادی از فرانسویها را نیز به اورسورواز
دعوت کرد و از زبان حمید اسدیان و مصطفی نادری یک زندانی سیاسی سابق به
خدمت درآمده، چه دروغها که در مورد پیرمرد به هم نبافتند.
مریم رجوی بعداً درگذشت
آیتالله منتظری را نیز تسلیت گفت! مجاهدین پس از انتشار خاطرات زندانم،
نزد هوادارانشان یکی از گناهان من را نگاه مثبتم به آیتالله منتظری
میشمردند.
دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی که
فوت کرد دوباره مریم رجوی دست به کار شد و پیامی به شرح زیر صادر کرد و
بر «حمایتهای سیاسی و كمكهای بیدریغ آقای صدر حاج سید جوادی در بَدو
انقلاب ضد سلطنتی از مجاهدین» تأکید کرد:
۱۱ فروردین 1392
صبح امروز آقای احمد صدر حاج
سید جوادی، نخستین وزیر كشور بعد از انقلاب ضدسلطنتی و هم چنین وزیر
دادگستری در دولت بازرگان، در تهران - بیمارستان آبان درگذشت. آن مرحوم كه
به هنگام در گذشت 96 سال داشت، در دوران دیكتاتوری شاه از وكلای نامدار
مخالفِ استبداد سلطنتی و از مؤسسانِ نهضت آزادی و از یارانِ مهندس بازگان
بود. مریم رجوی، با یادآوری حمایتهای سیاسی و كمكهای بیدریغ آقای صدر حاج
سید جوادی در بَدو انقلاب ضد سلطنتی از مجاهدین، صرفنظر از تباین و تعارضِ
آشكار خطوط سیاسی نهضت آزادی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، درگذشت
آقای صدر را به فرزندان مجاهد وی خواهر مجاهد شهرزاد صدر مسئول اول پیشین
سازمان مجاهدین خلق ایران، و مجاهد خلق علیرضا صدر كه در زندان لیبرتی به
سر می برد، تسلیت گفت.»
گویا مواضع نیروها و افراد در
«بدو انقلاب ضدسلطنتی» ملاکی است برای سنجش مواضع امروز آنها. در آن
صورت بایستی از «حمایتهای سیاسی و کمکهای بیدریغ مجاهدین از خمینی در بدو
انقلاب ضدسلطنتی» هم گفت.
لازم به توضیح است که در دیدگاه
مجاهدین و شهرزاد و علیرضا فرزندان دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، او نیز
مانند عمویشان دکتر علی اصغر حاجسیدجوادی نه تنها «فرومایه» بود بلکه جزو
«فامیل الدنگ» هم محسوب میشد.
ناصر میناچی هم که درگذشت، در
بر همان پاشنه چرخید و مریم رجوی بر اساس سیاست مألوف دست به قلم شد و به
جای آن که او را خسرالدنیا والآخره معرفی کند و شعار «ننگ ما ننگ ما،
فامیل الدنگ ما» سر دهد وی را ستود:
۵ بهمن ۱۳۹۲
با كمال تأسف مطلع شدیم كه آقای
ناصر میناچی بنیانگذار حسینیه ارشاد و زندانی سیاسی در دیكتاتوری شاه، و
نخستین وزیر ارشاد پس از انقلاب ضدسلطنتی در دولت بازرگان كه در نهضت آزادی
پیوسته از حامیان مجاهدین بود ، امروز در تهران درگذشت.
آقای میناچی كه به هنگام در
گذشت ۸۲ سال داشت، در دوران دیكتاتوری شاه از مخالفان همیشگی استبداد
سلطنتی بود و برای آزادی زندانیان سیاسی بویژه آخرین گروه آنها تلاش میكرد.
رئیس جمهور برگزیده مقاومت خانم
مریم رجوی، درگذشت آقای ناصر میناچی را به همسر و فرزندان و خانواده ایشان
تسلیت گفت و برای آنها آرزوی صبر و شكیبایی و برای آن مرحوم، غفران و رحمت
مسئلت كرد.»
http://www.maryam-rajavi.com/index.php/2009-08-04-19-07-34/2009-08-22-09-10-34/1059-2014-01-25-16-52-50
مریم رجوی در این پیام برخلاف
گذشته، صلاح ندید نامی از فرزند ناصر میناچی بیاورد و تنها بر این نکته
تأکید کرد که وی «در دولت بازرگان كه در نهضت آزادی پیوسته از حامیان
مجاهدین بود ».
موضوع تلاش میناچی «برای آزادی
زندانیان سیاسی بویژه آخرین گروه آنها» که مریم رجوی در پیامش مورد تأکید
قرار داده، اشاره به مسعود رجوی است. گویا هم و غم میناچی آزادی وی بوده
است!
عباس میناچی، فرزند بزرگ ناصر
میناچی از اعضای مجاهدین است و سروناز چیتساز یکی از اعضای شورای رهبری
مجاهدین و مسئول کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت، عروس اوست. این که چرا
مریم رجوی نامی از آنها نیاورده بر میگردد به سابقهی امر.
محمد اقبال نیز به اشارهی
رهبری مجاهدین به صحنه فرستاده شد تا پیام مریم رجوی بی مسما نباشد و پا در
هوا نماند. وی که در طول یک سال گذشته بارها از سوی رهبری عقیدتی مجاهدین
علیه خواهرانش کوک شده و اتهامی نیست که متوجهی آنها نکرده باشد (۱) در
وصف میناچی قلمفرسایی کرد و از دکتر شریعتی هم مایه گذاشت و به نیکی یاد
کرد. در حالی که اقبال در نشستهای درونی مجاهدین در اشرف، آنقدر علیه
شریعتی ( به ویژه مشکلات جیم یا جنسی وی) یاوهسرایی کرد که آش شور شد و
مسعود رجوی به منظور پرهیز از دافعهی آن، رشتهی سخن را به دست گرفت و او
را خاموش ساخت.
مریم رجوی و اقبال به شیوهی
مألوف مجاهدین، در مورد کمکهای میناچی به این سازمان در سال ۱۳۵۸ روضه
خواندند. بدون این که اشاره کنند ناصر میناچی در سال ۱۹۹۶ در نامهای به
موریس دنبی کاپیتورن گزارشگر ویژه ملل متحد در ارتباط با نقض حقوق بشر در
ایران، علیه مجاهدین شکایت کرده و مدعی شده بود که فرزندش عباس (هدایت) در
اشرف و نزد مجاهدین زندانی است.
ناصر میناچی یا آنهایی که او
را تحریک کرده بودند که علیه مجاهدین در این مورد شکایت کند حساب این را
نکرده بودند که عباس یکی از معتقدان رهبری مجاهدین است و این پروژه
میتواند به ضد خودش تبدیل شود. البته زمینهی چنین شکایتهایی بر میگشت
به نگرانی و بیخبری خانوادهها از سرنوشت فرزندانشان. وگرنه امکان برقراری
تماس عباس میناچی که از قضا در بخش مخابرات مجاهدین فعالیت میکرد با پدرش
مثل آب خوردن بود. عروساش سروناز چیتساز در اروپا به سر میبرد و
میتوانست او را نسبت به سلامت فرزندش باخبر کند. موضوع عدم تماس با
خانوادهها مطلقاً جنبهی امنیتی نداشت.
از آنجایی که اثبات بیاعتباری
شکایت میناچی میتوانست ضربهی جدی به گزارشهای واقعی در مورد زندان و
بدرفتاری مجاهدین با ناراضیها و نقض حقوق بشر در «قرارگاه اشرف» و مناسبات
مجاهدین وارد کند به دستور رهبری مجاهدین، عباس میناچی از عراق به ژنو آمد
تا شخصاً ادعاهای پدرش را رد کند. وی در دیدار نسبتاً طولانیاش با
کاپیتورن به او توضیح داد که به خواست و ارادهی خود تحصیلات عالیاش را در
آمریکا نیمهتمام گذاشته و همراه همسرش به عراق رفته و شکایت پدرش ناشی از
تبلیغات دروغ رژیم است.
من در زمان یاد شده در نهاد
«سازمانهای بینالمللی مجاهدین» که مسئولیت آن با سعیده کیهانی بود
فعالیت میکردم و شخصاً در ژنو حضور داشته و از نزدیک در جریان این دیدار و
گزارشهای مربوط به آن بودم.
در گزارش ۱۱ اکتبر ۱۹۹۶
کاپیتورن به پنجاه و یکمین اجلاس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در
ارتباط با موضوع شکایت ناصر میناچی مقدم علیه مجاهدین و ابراز نگرانی نسبت
به سرنوشت فرزندش آمده است:
Mr. Abbas Minachi Moghaddam, whose
relatives in Iran were told that he was imprisoned outside of Iran in a
jail belonging to an opposition group. Mr. Minachi Moghaddam was
received by the Special Representative in Geneva on 27 August 1996 and
denied the allegations of imprisonment.
ملاحظه کنید مجاهدین چگونه به
خانوادههای نگران از سرنوشت عزیزانشان «فامیل الدنگ» میگویند و بعد همان
موقع درگذشت ناصر میناچی را که در روابط درونیشان او را مستحق هر دشنامی
میدانند، تسلیت میگویند و در وصف او مقاله مینویسند و او را ارج
مینهند!
اگر مجاهدین راست میگویند و
قدر کمکهای میناچی و صدرحاجسیدجوادی و ... در سال ۵۸ را میدانند چرا این
همه در حق محمدرضا روحانی و کریم قصیم نمکناشناسی میکنند و قدر زحمات
سیسالهی آنها را نمی دانند؟ آنها که هنگام «استعفا»، رویشان را هم از
راه دور بوسیده و مبارزات همراه آنها را ارج گذاشته و نوشته بودند:
«در این جا از خانم رجوی و
دبیرخانه شورا محترمانه خداحافظی می كنیم . از دور روی دیگر همراهان دیرینه
را می بوسیم و با مهر و دوستی بدرود می گوئیم.»
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=26968
نریمان و قهرمان حیدری دو عضو
سابق مجاهدین همچون ناصر میناچی به مراجع بینالمللی علیه مجاهدین شکایت
نکردند بلکه در نامهای محترمانه از مریم رجوی جویای سلامتی برادرانشان
شدند.
http://www.hanifhidarnejad.com/Hidarnejad/index.php?option=com_content&task=view&id=11606&Itemid=1
واکنش مجاهدین را تحت عنوان پاسخ برادران این دو نفر در زیر ملاحظه کنید:
http://www.iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=13355:2014-01-29-12-28-07&catid=5:2010-12-28-06-03-02&Itemid=6
عاطفه و عفت اقبال به هیچکس
شکایت نکردند، به هیچ کس نامه ننوشتند، حتی مجاهدین و رهبری آن را مستقیماً
مخاطب قرار ندادند بلکه در دفاع از ساکنان اشرف و لیبرتی خواهان انتقال
آنها به کشور سوم شدند. همان خواستهای که مجاهدین به دروغ میگویند
خواهان آن هستند و در عمل با همهی کسانی که چنین خواستهای دارند دشمنی
میورزند. محمد اقبال زشتیای نبود که بر علیه خواهرانش به خرج ندهد. علاوه
بر این که خواهرش عاطفه را فاحشه خواند، به وی اتهام همکاری با لاجوردی و
حاجداوود و ... زد و در مقالهی «بازنشخوار كنندگان فضولات ولايت» در مورد
او نوشت: «در وسط راهروی زندان به پای حاج داوود رحمانی میافتاد و
لاجوردی دژخیم هر گاه كه از جلوی سلول وی رد میشد با مهربانی خطاب به وی
میگفت: ”السابقون السابقون اولئك المقربون”...»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post.html
این در حالی بود که عاطفه اقبال
توسط مجاهدین پیشتر به عنوان «زندانی از بند رسته» به کمیسیون حقوق بشر
ملل متحد برده میشد و خبرش همراه با مصاحبه و آب و تاب در صفحات نشریه و
اخبار رادیو مجاهد انتشار پیدا میکرد. حتی خبر ازدواج او در نشریه مجاهد
انعکاس مییافت و شور و فتورش در ارتباط با «انقلاب ایدئولوژیک» مجاهدین،
زینتبخش صفحات نشریهی مجاهد میشد.
آیا به چنین سازمانی میشود اعتماد کرد؟
ایرج مصداقی ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
پانویس:
۱- دیگر مقالات محمد اقبال علیه خواهرش عاطفه را در آدرسهای زیر ملاحظه کنید:
«میرغضبها»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post_11.html
«تف و لعنت بر تو عاطفه پلید»
«قیاس مع الفارق»
این مقالات همگی در سایت همبستگی ملی انتشار یافته است.
توضیح: البته این احتمال
میرود که مجاهدین در واکنش به این نوشته عباس میناچی را وادار کنند که از
علاقمندی پدرش به مجاهدین و توبه و انابههای بعدی بنویسد و موضوع شکایت
علیه مجاهدین را هم به وزارت اطلاعات و ... نسبت دهد و نه نگاه پدرش به
مجاهدین و ....
واکنش جعفر پناهی به پیام حسن روحانی برای سینماگران
آقای پناهی در نامه خود با اشاره به بخشهایی از پیام آقای روحانی نوشته است: "با کمال تاسف بعد از خواندن متن کامل، این کلام صادق زیبا کلام در ذهنم طنینانداز شد؛ "رگههایی از پوپولیسم احمدینژاد در روحانی نیز وجود دارد." و این باور که خطر دومى بیشتر است. چرا که اولى در اثر سطحىنگرى به شعار رسیده بود، اما دومى با شعور و آگاهى سعى در پىریزى سانسور جدید دارد."
آقای روحانی در بخشی از پیام خود نوشته بود: "بازگرداندن تماشاگر قهرکرده از سینما، ضروریترین مسئولیت امروز مدیران و سینماگران ما است. سینما بدون تماشاگر معنا ندارد و جشن و جشنواره آن روز معنا مییابد که بدانیم مردم از سینمای بومی خود راضیاند و به آن دل بستهاند."
آقای پناهی در نامهاش نوشته است: "آقاى روحانى خوب مىداند که سالانه بیش از صد فیلم در ایران ساخته مىشود که ۹۵ درصد فیلمهایى است که تماما اختصاص به همان نقطههاى روشنى که ایشان میگویند دارد و فقط پنج درصد و یا کمتر است که تلاش مىکنند به مردم دروع نگوید و نقاط را آنگونه که هستند به تصویر کشند، که ۹۰ درصد از این پنج درصد هم هرگز اجازه نمایش نمىیابند."
او در ادامه می نویسد: "چرا این دستورالعملها فقط براى آن پنج درصد است و هرگز به آن ۹۵ درصد گفته نمىشود که کنار نقاط فرمایشى از حقیقت واقعیت هم سخن بگویند. اصلا چرا باید هنرمند مجبور باشد نقاط فرمایشى و سفارشى ایشان یا هر سفارش دهنده دیگر را به تصویر کشد، اگر واقعا آقاى روحانى مىخواهند مردم با سینما آشتى کنند؛ اجازه بدهند، هنرمند خود انتخاب کند چه بسازد یا چه نسازد."
"شاید آقاى روحانى نمىدانند اگر فیلمسازى بخواهد فیلمش را حتى به همکاران خود در خانه سینما نشان دهد باید مجوزش را وزارت ارشاد صادر کند که در اکثر موارد براى همان پنج درصد چنین مجوزى صادر نمىشود."
جعفر پناهی که از پرافتخارترین سینماگران ایران در عرصه های جهانی است در پی انتخابات ریاست جمهوری ایران در ۱۳۸۸ بازداشت شد و علاوه بر محکومیت به ۶ سال حبس، ۲۰ سال از ساختن فیلم، نوشتن فیلمنامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانههای داخلی و خارجی محروم شد.
او مدتی نیز در زندان دست به اعتصاب غذا زد که با واکنش بسیاری از سینماگران جهان رو برو شد که خواهان آزادی او بودند.
آقای پناهی همراه با نسرین ستوده، وکیل دادگستری که او نیز مدتی را در زندان گذرانده بود، در سال ۲۰۱۲ برنده جایزه ساخاروف شد. اما این دو به علت ممنوع الخروجی موفق نشده بودند که این جایزه را شخصا دریافت کنند.
چند ماه پیش هیئت پارلمانی اروپا که به ایران سفر کرده بود، در جلسهای در سفارت یونان، جایزه ساخاروف برای آزادی اندیشه را به نسرین ستوده و جعفر پناهی تحویل دادند که این دیدار با واکنش گسترده چهرههای محافظه کار و مقام های ارشد ایرانی رو به رو شد.
۱۱۰ مین سالگرد تولد بزرگ علوی
۱۱۰ مین سالگرد تولد بزرگ علوی
نگاه به سه دوره از زندگی بزرگ علوی همراه با فیلم مستندMon 3 02 2014
حميد احمدی
بافت خانوادگی اجتماعی
آقا بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ در تهران در خانه ی پدربزرگش که از بازرگانان سرشناس تهران و نیز از فعالان دوره انقلاب مشروطه بود، به دنیا آمد. پدربزرگ آقا بزرگ، حاج سید محمد صراف که بعدها نام خانوادگی علوی را برگزید، نماینده دوره اول مجلس شورای ملی از صنف تجار تهران بود. او در نخستین سال های آغازین انقلاب مشروطه سه پسر خود به نام های فدایی و پرتو و حسین را برای تحصیل به لوزان سوئیس و آلمان فرستاد. در آن زمان تجاری از بازار به محمد علوی اعتراض کردند، این دسته از بازاریان مذهبی، نام فرنگ را برابر با محل فساد و بی دین شدن جوانانی که به فرنگ فرستاده میشدند، تلقی می کردند. ابوالحسن علوی پدر آقا بزرگ و فرزند ارشد محمد علی علوی از آزادیخواهان و مبارزان دوره انقلاب مشروطه بود. محمدعلی جمال زاده نویسنده نامدار در وصف او (در اسفند ۱۳۵۲ در ژنو تحت عنوان «به پاس دوستی ۷۰ ساله با دودمان علوی) می نویسد: «ابوالحسن علوی پسر ارشد محمد علوی با آن که تاجرزاده بود، از همان دوران جوانی اهل ذوق و کمال و آزادی طلب بود و به همراهی حاج سید نصرالله اخوی معروف مسافرتی هم به پاریس (در سال ۱۹۰۵) کرده بود. او از مشروطه طلبان دو آتشه و بسیار فعال و صمیمی بشمار می رفت و با پدرم سید واعظ اصفهانی رفت و آمد داشت و از مریدان خالص و فداکار پدرم محسوب می گردید و پدر هم به او علاقه داشت. وی با پدرم و با چند تن از مشروطه طلبان خالص دیگر از آنجمله حاج سید نصرالله اخوی که او نیز گویا در گوتینگن اقامت داشت همسنگر بود. محمد علی پسر چهارم هم داشت موسوم به پرتو علوی، اهل عرفان و فضل کمال است و در ادبیات امروزی مقام ممتازی دارد.»
مرتضی علوی در زندان
ابوالحسن علوی شش فرزند داشت (مرتضی، بدری، آقا بزرگ، مصطفی، شاه زنان و نجمی). مرتضی علوی فرزند ارشد ابوالحسن علوی از سال های آغازین جوانی که محصل «مدرسه سیاسی» تهران بود، وارد عرصه زندگی و مبارزه سیاسی شد. او یکی از سازمان دهندگان اولین اعتصاب اعتراضی محصلین «مدرسه سیاسی» تهران بود علیه قرارداد معروف ۱۹۱۹ وثوق الدوله. مرتضی در رابطه با این فعالیت مبارزاتی به زندان افتاد.
مرتضی علوی حدود ۶ سال بعد از این ایام یعنی در سال ۱۳۰۴ شمسی یکی از پایه گذاران «فرقه جمهوری انقلابی ایران» در برلین بود. در سال ۱۳۰۶ شمسی در برلین بیانیه ای به نام این جریان و تحت عنوان «بیان حق» منتشر شد.
دوره کودکی و نوجوانی
قدیمی ترین صحنه ای که آقا بزرگ از چهار سالگی اش به خاطر دارد، شنیدن صدای به توپ بستن مجلس شورای ملی و نیز شنیدن صدای آواز عارف قزوینی در منزلشان بود. او در سال ۱۲۸۸ شمسی در تهران وارد مدرسه فرهنگ شد و دوره ابتدائی را در این مدرسه گذراند. از آن جائی که خط اش بد بود، معلم نتوانست خط او را بخواند، یک سال رفوزه شد. او دوره سه ساله دبیرستان را در دبیرستان اقدسیه و دارالفنون تهران طی کرد.
اولین فعالیت سیاسی اعتراضی آقا بزرگ نوجوان در کلاس سوم دبیرستان دارالفنون، مشارکت او در نخستین تظاهرات سیاسی اعتراضی محصلین ایرانی در تهران بود. شعار محصلین معترض در آن روز: مرگ یا استقلال بود. اعتراضات محصلین نسبت به قرارداد ۱۹۱۹ میلادی یعنی به قرارداد وثوق الدوله نخست وزیر وقت ایران با دولت انگلیس، در تاریخ ثبت است.
حرکت به آلمان
ابوالحسن علوی در سال ۱۳۰۰ شمسی مخفیانه وارد ایران می شود و حدود یک هفته ای در تهران میماند. او در برگشت به آلمان، دو پسرش مرتضی و آقا بزرگ را برای تحصیل به کشور آلمان می آورد. سفر از تهران تا رشت را با درشکه پیمودند و از رشت تا بندر انزلی را با قایق های چوبی پارویی محلی و سپس، سوار بر کشتی و قطار شدند. این سفر از تهران تا برلین سه ماه طول کشید. در این سفر، آقا بزرگ برای نخستین بار سوار قایق چوبی، کشتی و قطار و نیز در اسلامبول، سوار اتومبیل میشود.
هفت سال زندگی و تحصیل در آلمان (۱۳۰۷- ۱۳۰۰ شمسی)
آقا بزرگ در سن ۱۷ سالگی، دوره دوم دبیرستان را در کشور آلمان ادامه می دهد. در دوره دوم دبیرستان، زبان های انگلیسی و فرانسه پس از زبان آلمانی به عنوان زبان های دوم و سوم تدریس میشد. او در مدتی کمتر از دو سال، زبان آلمانی اش به سطحی رسیده بود که می توانست نمایش نامه هایی را به زبان آلمانی بخواند. به تدریج به خواندن برخی آثار نویسندگان نامدار دنیا روی می آورد. یک بار، از سَرِ شب تا صبح، رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایوسکی را می بلعد. یک بار، رمان «مزرعه مقدس» اثر تولستوی را حدود ۱۰ صفحه خلاصه نویسی می کند، وقتی نوشته اش را دوباره می خواند، به خود می خندد و می گوید دارم شوخی می کنم.
همکلاسان و نیز معلمین او را به عنوان یک کتابخوان جدی و پیگیر می شناسند. بیش از یک سال نمیگذرد که نه تنها نصیحت پدر بزرگش را - قرار بود نزد آلمانی ها حتماً نماز بخواند- فراموش می کند بلکه اعتقاد مذهبی اش نیز، پایان می گیرد.
آقا بزرگ، شعر یا آثاری مربوط به ایران را به زبان آلمانی می خواند و برای نخستین بار شاهنامه را به زبان آلمانی خواند. بعد از آن به دنبال چاپ فارسی شاهنامه می گردد، وقتی شروع به خواندن می کند، با لغات مشکلی مواجه می شود. یک بار به اتفاق چند دانشجوی ایرانی در آلمان به دیدار حسن تقی زاده به برلین می روند. در آن روز، دانشجویی موضوعی را که نام آن را فساد می گذارد، پیش می کشد و آن اینکه، دختران یا پسران جوانی در تراموای یکدیگر را می بوسند. حسن تقی زاده فراتر از بوسه می رود و آن را فساد نمیداند. علوی عبارت تقی زاده را می ستاید و آن را تأثیری متعالی در خود می بیند.
آقا بزرگ به موازات مطالعه ادبی به تئاتر هم می رود و آن را جزو فعالیت های ادبی خود می داند. یک بار به اتفاق برادرش مرتضی به دیدن نمایشنامه «راهزنان» نوشته شیلر رفت. پس از ختم نمایش، بحث و گفتگویی درباره نمایشنامه بین مرتضی و او پیش آمد. در این گفتگو بود که می فهمد، برادرش و یاران برادرش، گویا دارند به راه دیگری می روند. آقا بزرگ جوان در آن روز - که مسیر راهش را در ادبیات میدید- به تردید می افتد. با پرسش هایی روبرو می شود که با بینش آن روز او، تعارض پیدا می کند.
بزرگ علوی ۲۴ ساله، هنوز تحصیل دانشگاهی اش - در رشته پداگوژی- را تمام نکرده بود که ناگزیر میشود از آلمان به ایران برگردد. این برگشتن مرتبط بود با جریان خودکشی پدرش ابوالحسن علوی در سال ۱۳۰۷ در برلین. یک خودکشی دلخراش یعنی با انداختن خود زیر قطار شهری در شهر برلین، جان میسپارد. آقا بزرگ علوی بعد از این حادثه به دلیل عدم امکان تأمین مالی زندگی در آلمان، در زمستان سال ۱۳۰۷ به ایران بر می گردد.
زندگی جدید در ایران
آقا بزرگ با ورود به تهران، کوچه های تهران به نظرش تنگ آمدند. آب حوض بو می داد. برای خویشاوندانش معجزه علم و دانایی و وقار به حساب می آمد. روزی پیش مادر بزرگش سیگاری کشید. مادر بزرگ به او اعتراض و گلایه کرد که: ننه، جلوی من سیگار می کشی؟! آقا بزرگ گفت، ببخشید. گویا تقاضای بخشش مورد پذیرش قرار نگرفت. مادر بزرگ گفت، ننه دیگر تمام شد. حالا قبح اش ریخت. اینها نخستین درسی هایی بود که آقا بزرگ جوان از آن روزها می گرفت. او متوجه شد که باید تدریجاً خودش را با اوضاع و احوال نگاه کند.
رفتن به شیراز
آقا بزرگ در سال ۱۳۰۸ با حقوق ماهانه ۳۰ تومان به عنوان معلم زبان آلمانی به شیراز رفت. محیط مدرسه، برای او تنگ و آزار دهنده است. در همان روزهای اول که با ناظم مدرسه روبرو شد، او را آدمی سبزی پاک کن و خندان و دروغگو یافت. فهمید که با او نمی تواند بسازد. تریاک کشی اغلب معلمین عمامه به سر مدرسه، برای او چندش آور بود. یک بار دعوت آنان را پس نزد و چند پُکی به وافور زد. تا صبح خودش را خاراند. از تریاک کشی وحشت داشت و چون دیده بود که هر دو عمویش تحصیل کرده فرنگ، وقتی به ایران برگشتند، مدت کوتاهی بعد، هر دو تریاکی شدند. آقا بزرگ علوی از مردم شیراز و طبیعت آنجا با خاطره ای دلپذیر بر می گردد.
رفتن به گیلان
آقا بزرگ پس از برگشت از شیراز به تهران، کار کوتاه مدتی به عنوان مترجم یک نقشه بردار آلمانی به رشت و لاهیجان می رود. دیده های او و نیز مقایسه ای که بین زندگی اعیان و اشراف رشت و دهقانان گیلان میکند، تکان می خورد. این مشاهدات روح حساس و انسان مدار او را می آزارد. زندگی دائی اش در رشت که دوره ای نماینده مجلس بود و نیز پسر دائی اش، سرلشگر یا زندگی اشراف هایی مانند اکبرها و سمیعی ها در رشت را در برابر زندگی دهقانان لاهیجان می گذارد و این منظره ها برای علوی جوان، حالت سحر و جادو پیدا می کند. حاصل این ۶-۵ ماه زندگی علوی در گیلان، آفرینش داستان کوتاه معروف «گیله مرد» است که چند سال بعد از آن ایام، تدوین و انتشار می دهد.
هفت سال در مدرسه صنعتی تهران (۱۳۱۶-۱۳۰۹)
آقا بزرگ علوی پس از برگشت از گیلان به تهران، مدت کوتاهی بعد، کار دبیری زبان آلمانی را در سال ۱۳۰۹ در مدرسه صنعتی تهران شروع می کند. پس از یافتن کاری ثابت، او دو کتابی را که به فارسی ترجمه کرده بود، به چاپ می رساند. دوشیزه اورلئان اثر شیلر و کسب و کار خانم وارن از برنارد شاو.
دیدار با دکتر تقی اِرانی
در خرداد ۱۳۰۹، به تصادف با دکتر تقی اِرانی در خیابانی اطراف مجلس شورای ملی برخورد می کند. او یکی دو بار تقی اِرانیِ دانشجو را که از دوستان برادرش بود، در برلین دیده بود. مدت کوتاهی بعد، رفت و آمد او به منزل دکتر اِرانی آغاز میشود. کتاب کاپیتال مارکس را نزد دکتر اِرانی می خواند. در میان بحث و فحص، گاهی آقا بزرگ خوابش می بُرد. پس از نیم ساعت استراحت و صرف چای که دکتر اِرانی آماده کرده بود، سر حال می آمد. علوی یکی از سه عضو انتشار دهنده مجله «دنیا» بود که پایه گذار آن، دکتر تقی اِرانی بود. سومین عضو، ایرج اسکندری اقتصاددان و فارغ التحصیل از فرانسه بود که در سال ۱۳۰۸ به ایران برگشته بود. مجله «دنیا» در نوع خود نخستین مجله علمی ایران است که آخرین اختراعات و دستآوردهای علم و فن و صنعت و هنر و ... جهان صنعتی آن روز را به آن بخش از جوانان تشنه آگاهی در آن روز جامعه ایران، می شناساند. مجله «دنیا»، از ساختمان اتم می گوید، از نظریه های داروین و فروید و اندیشمندان جهان آن روز، سخن به میان می آورد.
آشنایی با صادق هدایت
علوی در آن ایامی که در محفل دکتر اِرانی مشارکت می کند، همزمان در محفل ادبی صادق نیز مشارکت داشت و جزو گروه «ربعه» بوده است. آشنائی علوی با هدایت این گونه رخ می نماید: در پائیز سال ۱۳۰۹ است که کتاب «پروین دخت ساسان» را می خواند. بعد از آن، می جوید تا نویسنده آن را بیابد. در زمان کوتاهی با او دیدار می کند. پس از آن دوستی او با صادق هدایت نویسنده این کتاب آغاز می شود.
حمید احمدی، مدیر انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران (برلین)
منبع:
http://www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/alavi110.html
***************************************************************
فهرست آثار بزرگ علوی
(از سال 1308 تا 1375)
تهران: 1315 -1308 خورشیدی
ترجمه:
دوشیزه ارولئان: اثر شیلر، ترجمه آلمانی، تاریخ چاپ 1308
کسب و کار میسیس وارن: اثر برنارد شاو، ترجمه انگلیسی، تاریخ چاپ 1308
حماسه ملی ایران: اثر تئودور نولدکه، ترجمه از متن آلمانی، تاریخ ترجمه 1314 و تاریخ چاپ 1321
داستان تاریخی:
«دیو، دیو»: تاریخ چاپ 1310، در مجموعه سه داستان تحت نام «انیران» که دو داستان دیگر در این کتاب «سایه مغول» نوشته صادق هدایت و «شب بدمستی» نوشته شین پرتو
«باد سام»: تاریخ چاپ 1310
داستان:
«چمدان»: تاریخ چاپ اسفند 1313. شامل شش داستان: «چمدان» (تاریخ نگارش، خرداد 1311)، «عروس هزارداماد» (تاریخ نگارش 8 شهریور 1311)، «قربانی» (تاریخ نگارش فروردین 1312)، «تاریخچه اتاق من» (تاریخ نگارش آذر 1313)، «سرباز سربی» (تاریخ نگارش دی 1313)، «شیک پوشی» (تاریخ نگارش دی 1313)
زندان قصر تهران: (1320-1316)
داستان:
«پادنگ» (تاریخ نگارش 6 آذر 1317)، «ستاره دنباله دار» (تاریخ نگارش آذر 1317)، «انتظار» (تاریخ نگارش 4 دی 1317)، «رقص مرگ» (تاریخ نگارش 8 اردیبهشت 1320)، «عفو عمومی» (تاریخ نگارش 7 آذر 1320)
این مجموعه داستان های کوتاه در سال 1321 تحت نام «ورق پاره های زندان» در تهران چاپ گردید. در سال 1363 این کتاب توسط دنه رفعت به زبان انگلیسی ترجمه و تحت نام The Prison Papers در دانشگاه سیراکوس آمریکا چاپ گردیده است.
(«ورق پاره های زندان» در نیمه اول سال 1357 توسط سازمان انتشارات جاویدان در تهران تجدید چاپ شده است)
تهران 1332-1320 خورشیدی
ترجمه:
دوازده ماه: اثر ساموئل مارشاک، ترجمه از روسی، تاریخ چاپ؟
نخستین عشق: اثر گورکی، ترجمه از روسی، تاریخ چاپ؟
مستنطق: اثر جی. ب. پریستلی، ترجمه انگلیسی، (این نمایشنامه در سال 1325 توسط عبدالحسین نوشین پس از گشایش تئاتر فردوسی به روی صحنه آورده شد)
گل های سفید: اثر اشتفان تسوایک، ترجمه از آلمانی، تاریخ چاپ ؟
باغ آلبالو: اثر چخوف، ترجمه از روسی، تاریخ چاپ؟
خاطرات زندان:رویدادهای زندان و مسائل مربوط به آن از سال 1316 تا 1320 تحت نام «پنجاه و سه نفر» (تاریخ نگارش 23-1322 و تاریخ چاپ 1323).
این کتاب در نیمه سال 1357 توسط مؤسسه انتشارات امیرکبیر تجدید چاپ شده است.
داستان:نامه ها: (تاریخ چاپ اسفند 1327). شامل 9 داستان کوتاه، به جز دو داستان، تاریخ نگارش مابقی داستان ها برایم معلوم نشده است. این 9 داستان شامل: «گلیه مرد» (تاریخ نگارش شهریور 1326)، «خائن» (آذر 1327)، «نامه ها»، «اجاره خانه»، «دزآشوب»، «یه ره پخکا»، «یک زن خوشبخت»، «رسوائی»، «پنج دقیقه پس از دوازده». این کتاب در نیمه اول سال 1357 توسط چاپخانه سپهر تجدید چاپ شده است.
رمان:چشمهایش، تاریخ چاپ، 1330
برلین شرقی: 1375-1332
داستان:میرزا (تاریخ چاپ نیمه اول 1357) شامل پنج داستان کوتاه: «میرزا» (تاریخ نگارش آبان 1347)، «تحت الحنکی» (تاریخ نگارش دی 1349)، «احسن القصص» (تاریخ نگارش اسفند 1350)، «دربدر» (تاریخ نگارش اسفند 1352)، «آب» (تاریخ نگارش ؟) یکه و تنها (تاریخ چاپ نیمه اول سال 1357 توسط انتشارات امیرکبیر)، تاریخ نگارش اسفند 1351
این داستان به همراه دو داستان «دیو، دیو» و «وبا» در یک مجموعه در نیمه اول سال 1357 چاپ گردیده است.
رمان:
«سالاری ها» (تاریخ چاپ نیمه اول سال 1357 توسط انتشارات امیرکبیر) تاریخ نگارش اسفند 1354
«موریانه» (تاریخ چاپ فروردین 1368 توسط انتشارات توس). تاریخ نگارش 1362، «روایت»، تاریخ چاپ 1374
ترجمه به زبان آلمانیرمان «چشمهایش» (تاریخ چاپ 1959 در برلین شرقی) تحت نام «Ihre Augen»«رباعیات خیام» (تاریخ چاپ 1968 در برلین شرقی) مبتنی بر تئوری دانشمند روسی ژوکوفسکی و «ترانه های خیام» صادق هدایت (ترجمه فارسی عنوان کتاب: افسوس که دوره جوانی طی شد)
«هفت پیکر نظامی گنجوی» (تاریخ چاپ 1977 در برلین شرقی) تحت نام « Die Sieben Prinzessinen»
تألیفات به زبان آلمانی
«مبارزه ایران» تحت نام «Kampf des Irans» (تاریخ چاپ 1955، در برلین شرقی)
«تاریخ و تطور ادبیات نوین ایران» (تاریخ چاپ 1964 در برلین شرقی) تحت نام «Geschichte und Entwicklung der modernen persischen Literatur»فرهنگ لغات فارسی به آلمانی، تاریخ چاپ 1965 در برلین شرقی تحت نام : «Persisches-Deutsches Wِrterbuch»«کتاب درسی فارسی برای آلمانی زبانان» (علوی- مانفرد لورنس) تاریخ چاپ 1967 در برلین شرقی تحت نام: «Lehrbuch der persischen Sprache»معرفی بیش از 100 نویسنده و شاعر تاریخ معاصر ایران به زبان آلمانی در دائره المعارف ادبی آلمانی «Kinder Literatur Lexikon» تاریخ چاپ، 1964 و تجدید چاپ با اضافات در سال 1984
خاطرات: خاطرات صوتی تصویری بزرگ علوی خاطرات بزرگ علوی در گفتگو با حمید احمدی (بنیانگذار و مدیر انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران، برلین)
این گفتگو با بزرگ علوی شامل 24 ساعت فیلم ویدیویی است که از ژانویه 1995 تا دسامبر 1995 در برلین انجام گرفته است. در سال 1997 به صورت کتاب از سوی انتشارات باران در سوئد چاپ و منتشر گردید.
*****************************************************************************
فردوسی بزرگ
که ايران چو باغيست خرم بهار
شکفته هميشه گل کامکار
اگر بفکني خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار او نفکني
دل و پشت ايرانيان نشکني
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کين آختن
زن و کودک و بوم ايرانيان
به انديشه بد مَنه در ميان
نخواند بر ما کسي آفرين
چو ويران بود بوم ايران زمين
دريغ است ايران که ويران شود
کُنام پلنگان و شيران شود
جهانا سراسر فسوسي و باد
به تو نيست مرد خردمند شاد
کنون داستان کهن نو کنیم
سخنهای شیرین و خسرو کنیم
بناهای آبـاد گــردد خـراب
ز بــاران و از تــابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخـی بلنــد
که از باد و باران نیابد گزند
بسی رنج بردم درین سال سی
اجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراگنده ام
بر اين نامه بر سال ها بگذرد
بخواند همي هر که دارد خرد
نميرم از اين پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
به زه بر نهادند هر دو کمان
جوانه همان سالخورده همان
زتیر و ز پیکان هو تیره گشت
جهان از شگفتی همان خیره گشت
به مستی رسید این از آن آن از این
چنان تنگ شد بر دلیران زمین
که از یکدگر روی برگاشتند
دل و جان به اندوه بگذاشتند
عنان را بپچید سهراب گرد
به ایرانیان بر یکی حمله برد
بزد خویشتن را به ایران سپاه
ز گرزش بسی نامور شد تباه
شکفته هميشه گل کامکار
اگر بفکني خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار او نفکني
دل و پشت ايرانيان نشکني
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کين آختن
زن و کودک و بوم ايرانيان
به انديشه بد مَنه در ميان
نخواند بر ما کسي آفرين
چو ويران بود بوم ايران زمين
دريغ است ايران که ويران شود
کُنام پلنگان و شيران شود
جهانا سراسر فسوسي و باد
به تو نيست مرد خردمند شاد
کنون داستان کهن نو کنیم
سخنهای شیرین و خسرو کنیم
بناهای آبـاد گــردد خـراب
ز بــاران و از تــابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخـی بلنــد
که از باد و باران نیابد گزند
بسی رنج بردم درین سال سی
اجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراگنده ام
بر اين نامه بر سال ها بگذرد
بخواند همي هر که دارد خرد
نميرم از اين پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
به زه بر نهادند هر دو کمان
جوانه همان سالخورده همان
زتیر و ز پیکان هو تیره گشت
جهان از شگفتی همان خیره گشت
به مستی رسید این از آن آن از این
چنان تنگ شد بر دلیران زمین
که از یکدگر روی برگاشتند
دل و جان به اندوه بگذاشتند
عنان را بپچید سهراب گرد
به ایرانیان بر یکی حمله برد
بزد خویشتن را به ایران سپاه
ز گرزش بسی نامور شد تباه
کمبود موادغذایی، قطعی آب و برق در مازندران و گیلان بحران سفید روستای «چوما چا» در حومه «رشت»، عکس: حماد نظری، شرق Tue 4 02 2014
شرق،فاطمه جمالپور: «برف را روی اجاق گرم میکنیم تا آب آشامیدنی داشته باشیم،» «مردم با دست صفحه نانگردان را در نانوایی میچرخانند چون برق قطع بود تا نان داشته باشند»، «اداره راه و فرمانداری حتی خودشان راه دسترسی ندارند و فرماندار و معاون استاندار در شهرداری مستقر شدهاند»، «صفهای 300، 400نفری برای نان ایجادشده و به هرنفر هفت تا نان لواش بیشتر نمیدهند»، «روز گذشته حتی شمع و بیسکویت هم پیدا نمیشد»، «دو برفروب بهدلیل سقوط از شیروانی منازلشان مردند» و... اینها همه اظهارات شهروندان غرب مازندران و شرق گیلان است که برف دو، سه روز گذشته زندگی آنها را فلج کرده است. آنها سهروز است که با بحران بیآبی و بیبرقی، بستهبودن راهها و محبوسشدن در برفی که ارتفاعش تا دومتر هم رسیده است دستوپنجه نرم میکنند.
حالا سایت دولت از دستور ویژه رییسجهمور خبر داده است. به گزارش این سایت، حجتالاسلاموالمسلمین دکترحسن روحانی در پی بارش شدید برف در مناطق مختلف کشور بهویژه در استان گیلان و غرب استان مازندران، دکتر عبدالرضا رحمانیفضلی، وزیر کشور، دکترعباس آخوندی، وزیر راهوشهرسازی و مهندس حمید چیتچیان، وزیر نیرو را موظف کرد تا در اسرعوقت پیگیریهای لازم در راستای بهبود شرایط مردم در زمینه تامین آب، برق و وسایل گرمایشی و تسریع در روند کمکرسانی و ارایه خدمات مناسب به آنان در روستاها و نقاط دورافتاده و بازگشایی راهها و جادهها در این مناطق را انجام دهند تا مردم در شرایط سخت ناشی از سرما دچار کمترین مشکل شوند. از آنسو مسوول روابطعمومی سپاه از دستور ویژه سرلشکر جعفری به فرماندهان سپاه استانی برای امدادرسانی به مردم استانهای گیلان و مازندران خبر داد.
اداره آب و برق چیکار میکنید پس...؟! ارتفاع برف در غرب مازندران و مشخصا تنکابن به بیش از یکمتر و 70سانتیمتر رسید. در این شرایط آب، برق، گاز و تلفن هم در محاصره برف درآمدند... عمو و پسرعموهای عزیزم، مقاوم باشید نیروهای ضربت در راهند. اینها را یکی از کاربران در شبکه اجتماعی نوشته است. یکی از آنها میگوید: ما بین تنکابن و عباسآباد هستیم. حوالی شرکت صنایع پارسنوپان، ارتفاع برف به بیش از دومتر رسیده است. از دیشب کانال حفر کرده و خودمان را به بیرون رساندهایم. بهمدت 24ساعت از یکشنبه تلفن و آب و برق قطع بود. ساعت 9 امروز برق وصل شده بود. اصلا کمک نشده چون در رامسر برف سنگین آمده بود کسی از نیروهای امداد و نجات به سمت شهرک نیامده و آنها در اولویتهای بعد هستند. او ادامه میدهد: برای گرمکردن خودمان از هیزم استفاده کردهایم و شومینه که با فشار اندک گاز کار میکند. اما مشکل بزرگ این است که نمیتوانستیم خارج شویم. شهرک بالغ برحدود دو کیلومتر از جاده اصلی فاصله دارد و مسیر را کلا برف گرفته است. تا اینکه امروز توانستند از در خانه معبر باز کنند تا یک نفر رد شود و تا نگهبانی شهرک برسد. رامسر بیشترین مشکلات را دارد. هادی از ساکنان تنکابن نیز روایت دیگری از مرکز این شهر دارد. او به «شرق» گفت: از روز پنجشنبه بعدازظهر برف شروع شد و روز شنبه ادارات تعطیل بود. از روز شنبه غروب برق قطع شد، این باعث شد وسایل گرمایشی خانههایی که پکیج و شوفاژ بود از کار بیفتد و بعد از قطع برق، آب هم قطع شد چون شبکه آبرسانی تنکابن قدیمی و فرسوده است. برف را روی اجاق گرم میکنیم تا آب آشامیدنی داشته باشیم. او ادامه داد: روز گذشته حتی شمع و بیسکویت هم پیدا نمیشد تنها چیزی که مانده بود روغن بود. تمام اینها در مورد شهر بود اما 50هزارنفر از جمعیت 200هزارنفری شهرستان تنکابن در شهر تنکابن زندگی میکنند و مابقی در روستاهای اطراف هستند که جادههایشان مسدود است. نشتارود 42 روستا دارد که آب و برق همگی آنها قطع است. تلفن ثابت هم در روستاهای بالادست قطع است احتمال ریزش سقف زیاد است و حتی اداره دارایی سقفش ریخته است امدادرسانی را تا شنبه اصلا جدی نگرفته بودند. هادی در ادامه گفت: مردم با دست صفحه نانگردان را در نانوایی میچرخانند چون برق قطع بود. داخل شهر الان یکمترونیم برف آمده و در روستاها بالای دومتر تازه تنکابن کنار دریاست و ارتفاعی ندارد.
او افزود: حالا هم برق بخشهای کوچکی وصل شده است و الان بارش برف قطع شده اگر هوا صاف بشود احتمال یخزدگی وجود دارد. اداره راه و فرمانداری حتی خودشان راه دسترسی ندارند. فرماندار و معاون استاندار در شهرداری مستقر شدهاند. اوضاع حتی در شهر بحرانی است. بیماران و خانمهای باردار هیچ وسیله نقلیه و مسیر دسترسیای ندارند. صبح دیروز چندتا ماشین هلالاحمر دیدیم و صدای هلیکوپترهایشان شنیده میشد. یکی دیگر از کاربران تنکابنی در شبکه اجتماعیاش نوشته است: چندنفر از بستگان من که در تنکابن کشیک بیمارستان بودند نتوانستند خانه بروند و در بیمارستان گیر افتادهاند. هاشمی، فرماندار تنکابن اما با بیان اینکه هواشناسی تنها بارش برف و باران را پیشبینی کرده و نگفته بود بناست دومتر برف بیاید، چراکه این موضوع اصلا قابل پیشبینی نبود، به ایسنا گفته است: بارش و شدت برف به حدی بود که با مقدورات و امکانات شهرستانی تطبیق نداشت.
نماینده نوشهر: امداد کند است
علی ترک، از ساکنان نوشهر به «شرق» میگوید: امدادرسانی اولیه و اطلاعرسانی در حد صفر بود. دریغ از یک بنر، برق مرکز شهر هم دچار مشکل و تردد در حد صفر است. وضعیت حومه شهر از ما اسفناکتر است و حتی نان هم ندارند. قاسم احمدی، نماینده چالوس و نوشهر درباره وضعیت امدادرسانی به شهرستانها به «شرق» گفت: درحالحاضر نیروهای امدادی تلاش میکنند و زحمت میکشند اما حرکت خیلی کند است و با توجه به گستردگی بحران بهخصوص در غرب مازندران خصوصا نوشهر و چالوس، خیلی روستاها دچار قطعی آب و برق هستند چراکه سیستم آبرسانی با برق کار میکند. او ادامه داد: باید پیش از این ماشینآلات را برای حل مشکلات جادهای در اختیار میگذاشتند، چون تا جاده درست نشود برق درست نمیشود. حق مردم این نیست. امدادرسانی خیلی آرامآرام انجام میشود. وی افزود: اعتقاد دارم آنچه نیاز امروز ما در منطقه است ماشینآلات سنگین است و در حال حاضر 145 روستا درگیر هستند و جادههای ارتباطی آنها قطع است و با یکی، دو دستگاه حل نمیشود. احمدی ادامه داد: 72ساعت است که این شرایط در منطقه وجود دارد و متاسفانه با توجه به اعلامهای هواشناسی ستاد بحران تشکیل نشد و هماهنگ نشدیم .
رامسر: صف های300، 400نفری برای نان
برفزدهها میگویند بدترین وضعیت در رامسر است. آقای فتحی، از ساکنان رامسر درباره وضعیت حاکم بر این شهر در چند روز گذشته به «شرق» گفت: اینجا مشکلات خیلی بود، قطعی آب و برق و بستهبودن راهها. از روز یکشنبه نه موتور، نه ماشین و نه تاکسی کار نمیکرد. وسیلههای حملونقل عمومی کار نمیکرد. هیچ امدادگری نبود. او با بیان اینکه برای نانخریدن هم مشکل داشتیم گفت: کل رامسر چهار تا نانوایی لواش باز بود. صفهای 300، 400نفری برای نان، تازه به هر نفر هفت تا نان بیشتر نمیدهند. مغازههای دارای ترازوی کامپیوتری تعطیل کرده بودند و آنهایی هم که کرکرههای درشان برقی بود بالا نمیرفت. 15هزارتومان کرایه دادم تا بتوانم هفت تا نان بخریم. شمع پیدا نمیشد، شیشه چراغ گیر نمیآمد از همه بدتر سهروز است آب نداریم. برف را آب میکنیم. در این شرایط یکی مریض شود چه کار باید بکند. فتحی ادامه داد: هیچ نوع ماشین برای رفتوآمد نیست، در راههای اصلی یک تیغه یکطرفه کشیدهاند. نه 115 نه امداد وجود ندارد. انگار در سطح شهر هرجومرج است. نه مامور نه مسوول پیدا نمیشود. شنیدهام که به دو تا مغازه دستبرد زدند. چندسال پیش هم چنین برف شدیدی آمده بود اما در سطح شهر همهجا را باز کرده بودند. آب قطع نبود، نان پخش میکردند. او افزود: یکی دیگر از مشکلات، تعطیلی داروخانههاست. من مسوول داروخانه را میشناسم حق هم دارد، از در خانه نمیتواند بیرون بیاید. داروخانهدار، خانهاش جایی است که نمیتواند راه باز کند. تازه عابربانکها هم قطع است و بانکها تعطیل، حتی اگر مغازهای باز باشد امکان خرید نیست چون پول نداریم مگر به واسطه آشنایی. خانم رهبر که در روستای کوشکسرا میان نوشهر و چالوس زندگی میکند، به «شرق» گفت: حدود 36ساعت برق و تلفن نداشتیم بعد از 24ساعت هم موبایلهایمان خاموش شد. جاده اصلی مسدود بود. فقط محلیها را خودمان باز کردیم آنهم به نحوی که مسیر 10دقیقهای تا سوپرمارکت را یکساعته طی میکنیم. برف بهشدت ادامه دارد. برق از رامسر تا نوشهر قطع است. خطوط ارتباطی چالوس تا رامسر بسته و کلا شهر از هرگونه ارتباطی محروم است.
فرماندار رودسر : مردم جادههای فرعی را بازکنند
پس از شهروندان مازندارانی، سراغ گیلانیها میرویم. خانم اسماعیلی از یکی از روستاهای رودسر میگوید: راههای فرعی و شوسه همه بستهاند، تا شهرداری به شهرستان برسد و شهر را تمیز کند، وضعیت روستاها بدتر میشود. منطقه ما حتی گاز هم ندارد و با نفت خانههایمان را گرم میکنیم. دو روز برق قطع بود و بهخاطر قطع برق آب هم نداشتیم. حالا هم گاهی برق قطع میشود، اما بدتر از همه اینها بستهبودن راههاست. نمیتوانیم سرجاده برویم. شنبه ماشینها را بردیم سرجاده اصلی اما ماشینهایمانگیر کردند و وسیلهای برای تردد نیست. یکی از اهالی روستا مریض بود مجبور شدیم او را روی دوش بگیریم تا بهجایی برسانیم. اکثر کسانی که از نظر مالی مشکل دارند میآیند از همسایهها نفت میگیرند. دو روز قبل پدر من هر کاری کرد لودر بیاورد راه را باز کند، بخشداری گفت لودر را لازم دارند و به ناچار با تراکتور راه را باز کردیم. پیاده تا جاده اصلی، یک ساعت راه است. او در ادامه گفت: ما هیچ امدادی ندیدیم تنها کار بازکردن راه بود که آن هم انجام نشد. قطعی آب از شنبه بود و بعدش هم اینکه همه جوجههای ما در برف گیر کردند و نمیتوانیم به آنها دانه برسانیم. مرکبات روی درخت است بدترین وضعیت بعد از برف است چون یخ میزنند و اینکه تمام مرکبات روی درخت تلخ میشوند.
باقیزاده ساکن روستای بارگدشت رحیمآباد اشکورات در 45 کیلومتری رودسر نیز گفت: راههای ارتباطی از جمعه قطع شده و لولههای آبرسانی بهدلیل شدت سرما یخ زده است. در درمانگاه روستا پیش از این یک پزشک حضور داشت اما در حال حاضر هیچ پزشکی حضور ندارد. هیچکس نمیداند اگر کسی دچار مشکلات فوری شود چه سرنوشتی پیدا میکند. روستاهای اطراف این محل مانند پوده، دلیجان، یاسور، مایستان بالا و پایین، هم همین مشکلات را دارند.
اینها در حالی است که امیر جانبازی فرماندار رودسر در گفت و گویی با «ایسنا» از مردم روستاها خواست تا با امکاناتی که در دست دارند به بازگشایی جادههای فرعی در مسیر منازل خود بپردازند زیرا برفروبی مسیرهای روستایی بسیار وقتگیرتر نسبت به سایر مسیرهای اصلی است.
خانم نعمتی، ساکن روستایی در 18کیلومتری شهرستان شفت و 40کیلومتری رشت است. او به «شرق» گفت: شنبه و یکشنبه جاده بسته بود و امکان رفتوآمد نبود تا امروز جاده را باز کردند. امروز ظهر بعد از دو روز برق را وصل کردند. برخی آب چشمه استفاده میکنند اما برخی لولهکشی. آب در لوله یخ میزند به ناچار آب را باز میگذاریم تا یخ نزند و ارتفاع برف نزدیک یکمتر است.
فومن:مرگ 2 نفر در حین برفروبی
یکی دیگر از شهروندان روستای نرگستان این شهرستان به «شرق» گفت: یک متر برف نشسته و تلفن مردم و دیگر روستاهای همجوار در سه روز گذشته قطع بود. لولههای آبرسانی یخزده و راههای ارتباطی بهسختی قابلاستفاده است. ماشینهای برفروب بهندرت در جادهها قابلرویت است.
او افزود: در روستای چمثال در صومعهسرا هم 48ساعت گذشته برق و تلفن اهالی قطع بود. آقای صفوی یکی از اهالی روستای ماکلوان که در ۱۰کیلومتری فومن واقع شده است به «شرق» گفت: برف در این روستا حدود ۷۰سانتیمتر و راهها تقریبا باز است. برق چندین بار با قطعی مواجه و دوباره وصل شد اما در روستاهای خوشکنودهان و اشکلن فومن راهها بسته است.او افزود: آنچه در شهر فومن به چشم میآید شلوغی نانواییها و افزایش قیمت اجناس مختلف است. نانواییها تقریبا در همه ساعات با ازدحام روبهرو است. افزایش قیمت جالب کالایی مربوط به لبو است که به ششهزار تومان رسیده و هر عدد تخممرغ گاه تا یکهزارتومان و سیب زمینی دوهزارو800 تا سههزارتومان خریدوفروش میشود. خبر تاسفبار در فومن مرگ دو برفروب بهدلیل سقوط از شیروانی منازلشان بوده است. یکنفر از کشتهشدگان صاحبخانه بوده و نفر دیگر کارگر.
بارش برف ادامه دارد؛ برفی که انگار روی مدیریت بحران کشور نشسته و مسوولان مربوطه را بعد از سهروز بیدار کرده است. حال باید منتظر ماند و دید با ادامه بارش برف مشکلات این شهروندان ادامه مییابد.
تصاویرتوزیع سبد کالا در یاسوج
.
سبد کالایی که در دولت تدبیر و امید برای
پرداخت مصوب شد اکنون تا اندازه زیادی به رویکرد تدبیر در دولت تدبیر و
امید خدشه وارد کرده است.
در پرداخت سبد کالا چنان بیتدبیری صورت
گرفته که اکنون در صفهای گسترده توزیع سبد کالا، مردم به غیر از آه و ناله
و نفرین برای مسببان آن حرفی دیگر بر زبان ندارند.
به گزارش فارس ،در شهر یاسوج با جمعیت ۱۰۰
هزار نفری و مناطق اقماری که روی هم رفته بیش از ۱۵۰ هزار نفر را شامل
میشود تنها یک فروشگاه رفاه به مردم سرویسدهی میکند.
خبرنگاران برای انعکاس وضعیت صفهای
طولانی ارائه سبد کالا مجبورند که از پشت درختان و خودروها به صورت
پنهانی این صفوف ناموزون را برای ارائه تدبیر بهتر از سوی مسئولان به تصویر
بکشند.
به همین منظور خبرنگار فارس برای در امان
ماندن از خطرات احتمالی با درخواست کمک مأموران انتظامی توانست چند تصویر
از این صف طویل و کمرشکن تهیه کند.
مردم که به ناچار برای دریافت سبد کالا در
صفهای طولانی حضور دارند برای حفظ کرامت خود اجازه نمیدهند که عکس یا
فیلم آنها تهیه شود.
آنچه که بیش از هر چیز در صفهای سبد
کالا آزار دهنده است رنج و سختی است که زنان تحمل میکنند که برخی از آنها
حضور خود در این صف را از ساعت شش بامداد اعلام کردند در حالی که با این
حضور، هنوز در میانه راه برای دریافت سبد کالا قرار دارند و با این اوصاف
ممکن است تا ساعت شش عصر نیز رنج و سختی را تحمل کنند.
گفتنی است روز گذشته نیز که خبرنگار فارس
برای تهیه گزارش به یکی از اماکن توزیع سبد کالا مراجعه کرده بود همراه با
دوربین خود برای مدت یک ساعت توقیف و مورد بازخواست قرار گرفت و در انتها
با وساطت برخی افراد و به شرط پاک کردن حافظه دوربین توانست از مهلکه جان
سالم به در برد.
اشتراک در:
پستها (Atom)