تیم عملیاتی داعش که در عملیات تروریستی ۵ نفر
۱۳۹۶ خرداد ۲۰, شنبه
«آتش به اختیار» و پیش بینی مهندس سحابی درمورد سرنوشت ولایت فقیه
این روزها مصادف با ششمین سالگرد رحلت مرحوم مهندس سحابی است. و این روزها چقدر جای خالی او احساس میشود. مهندس سحابی همانند مهندس بازرگان و مرحوم آیت الله منتظری از جمله شخصیتهایی بود که وقتی به نظری می رسید بدون ملاحظه نظر اکثریت و یا حتی نظرات پیشین خود بدون محافظه کاری آن را بیان میکرد و عجیب که سالها بعد بسیاری به درستی نظرات آن بزرگان پی میبردند. انتخابات سال ۸۴ یکی از این موارد بود و پیرمرد پیش از بسیاری از ما صدای پای فاجعه ای که در انتظار کشور بود را شنید و در حد وسع خویش در جلوگیری از آن کوشید. نتایج آن تلاشها را در این انتخابات پس از ۱۲ سال دیدیم که چطور بسیاری افراد دلسوز با مواضع متفاوت در کنار هم ایستادند که فاجعه دوباره تکرار نشود.
اما همیشه به جوی برگرداندن آب رفته به این سادگی نیست. چهار دهه به نصایح او و برخی دیگر از نیروهای ملی در مورد اصل ولایت فقیه توجه نشد و اکنون شش سال پس از انکه او آرزوی اصلاح ساختار سیاسی کشور را از دست رفته دید ؛ هشدار او باز هم تازه مینماید. سحابی در شب هفتم مرحوم آیت الله طالقانی در خزانه تهران سخنرانی مهمی در مخالفت با ولایت فقیه انجام داد. مخالفت با ولایت فقیه و آیت الله خمینی و مهمتر از او خیل مشتاقان و جان نثاران او کار آسانی نبود. مخالفتی که سحابی تا پایان عمرش تاوان آن را پرداخت. مهندس سحابی در آن سخنرانی در مخالفت با اصل ولایت فقیه چنین میگوید:
اما همیشه به جوی برگرداندن آب رفته به این سادگی نیست. چهار دهه به نصایح او و برخی دیگر از نیروهای ملی در مورد اصل ولایت فقیه توجه نشد و اکنون شش سال پس از انکه او آرزوی اصلاح ساختار سیاسی کشور را از دست رفته دید ؛ هشدار او باز هم تازه مینماید. سحابی در شب هفتم مرحوم آیت الله طالقانی در خزانه تهران سخنرانی مهمی در مخالفت با ولایت فقیه انجام داد. مخالفت با ولایت فقیه و آیت الله خمینی و مهمتر از او خیل مشتاقان و جان نثاران او کار آسانی نبود. مخالفتی که سحابی تا پایان عمرش تاوان آن را پرداخت. مهندس سحابی در آن سخنرانی در مخالفت با اصل ولایت فقیه چنین میگوید:
“من به این دلایل شرعی که در صلاحیت من نیست، وارد نمی شوم بلکه استدلال من بر پایه اصل مدیریت مجموعه ها و سیستم ها و بخصوص مجموعه های انسانی استوار است. در هر مجموعه یا سیستم و حتی مجموعه های فیزیکی و بیجان در صورت حاکمیت بیش از یک قطب مدیریت یا نظام، آن نظام یا نیرو که قوی تر است، سایرین را از بین خواهد برد. یا اگر بین نظام های متعدد تعادل نباشد، سیستم به هرج و مرج و سرانجام به نابودی کشیده می شود. قرآن نیز به این نکته اشاره کرده و می فرماید: لوکان فیهما الهه الا الله لفسدتا (سوره انبیا ـ ۲۲)، اگر در جهان بیش از یک گرداننده، ناظم یا مدیر وجود داشت، عالم فاسد می شد و اصلاً عالمی بر جای نمی ماند. در صحنه نظام های اجتماعی و سیاسی هم نمی شود دو یا چند نظام یا حاکم وجود داشته باشد. در سیستم های سیاسی جدید، صحنه سیاسی کشور یک دولت مسئول که در قبال مجلس مسئولیت دارد، وجود دارد. مشروعیت این دولت از مجلس و مشروعیت مجلس هم از مردمی که نمایندگان آن را برمی گزینند، اخذ می شود. مردم هم نظریات خود را از طریق جماعات، مطبوعات و کرسی هایی که نمایندگان آنها در مجلس در اختیار دارند، ابراز می کنند . این سیستم های سیاسی که مرکب از سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه است، سیستم منسجمی است که هر یک مسئولیت هایی نیز در قبال یکدیگر دارا هستند. اما ولی فقیه از مسئولیت مبرا است و به لحاظ اینکه تشکیلاتی نیز در اختیار خواهد داشت، این تشکیلات حتی اگر قصد مداخله در امور جاری را نیز نداشته باشد، به هر صورت به نحوی در امور دخالت خواهد کرد. در چنین شرایطی عملاً در کشور دو نظام به وجود خواهد آمد و همین مسئله به نابودی کل نظام منجر خواهد شد.”
از قضای روزگار دقیقا در ششمین سالگرد درگذشت سحابی آیت الله خامنه ای ولی فقیه جمهوری اسلامی در روزی که همگان در عزای از دست دادن عزیزانشان نشستهاند در جلسهای قاعدتا باید داغی از دل داغدیدگان بردارد. کشته و زخمی شدن ۶۵ نفر از شهروندان مظلوم ایران را «ترقه بازی» مینامد و به سرعت از آن عبور میکند و به اصل موضوع میپردازد؛ فرمان آتش به اختیار به افسران جنگ نرمش علیه دولتی که در یک انتخابات کم نظیر با اکثریت رأی مردم و علیرغم میل ولی فقیه بر مسند قدرت نشسته است. آقای خامنهای در اظهاراتی که بیشتر شبیه به دستور یک رهبر اپوزیسیون برای سرنگونی دولت میماند چنین میگوید: «اینجا فرمانده دستورِ آتشبهاختیار میدهد. خب شما افسرهای جنگ نرمید -قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشید- آنجایی که احساس میکنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمی تواند درست مدیریّت کند، آنجا آتشبهاختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید….گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند… ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، میشود مسئلهی اصلی؛ نامهنگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئله اصلی را از مسئله فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئله اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئله اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم»
متاسفانه چهار دهه پس از بیان آن هشدارهای دلسوزانه سحابی و شش سال پس از درگذشت او چنین به نظر میرسد که انگار او از پیش چنین روزهایی را میدیده است. باید آرزو کرد تلاشی که مردم از بیست سال پیش به جد برای اصلاح این سیستم آغاز کرده اند پیش از نابودی کشور به نتیجه برسد و روح بزرگ سحابی نیز آرام بگیرد.
آریستوکراسی آمریکا چه میخواهد؟
به قلم إریک زئوس مورخ و استاد دانشگاه در آمریکا از نشریه استراتژیک کالچر:
دونالد ترامپ سیاست امنیت ملی خود را ۱۸۰ درجه عوض کرده و به جای کاستن خطر جهادیون تمرکز خود را بر تسخیر روسیه گذاشته است. دلیل چنین چرخش جدی و عمیقی از سوی ترامپ بدست آوردن حمایت آریستوکراسی ایالات متحده است. آریستوکراسی که اکثریت قاطع آن ضمن مبارزات انتخاباتی طرفدار سرسخت هیلاری کلینتون بود و آنها به همراه دستگاههای ارتباط جمعی شان در صدد بودند ترامپ را «نوکر پوتین» قلمداد کنند و یا اورا «کاندیدای منچوری پوتین»بخوانند و در نتیجه او را غیر مشروع و حتی خیانتکار یعنی کسی که همکار دشمنان آمریکایعنی روسیه است معرفی کنند تا قادر به استیضاح و بر انداختن او شوند.
در واقع حتی میلیاردر های جمهوریخواه نیز هیلاری کلینتون را به دونالد ترامپ ترجیح میدادند چرا که همه آنها از پوتین نفرت دارند چون پوتین بر استقلال کشورش تأکید دارد و از اینرو سردمداران آمریکا به او فحاشی میکنند تا آنجا که هر آنکس در خواندن روسیه بعنوان دشمن شک کند ضد آمریکایی محسوب میشود درست مانند دوران مکارتیسم تو گویی که هنوز شوروی و پیمان ورشو وجود دارد در حالیکه میدانیم چنین نیست.
از اینرو تصویری که دولت پنهان (قدرت حاکم)از واقعیت جهان کنونی ترسیم میکندچنان غیر واقعی است که تنها افراد ابله را میتواند فریب دهد،اما امروز شمار کافی از این ابلهان وجود دارد که قدرت حاکم را به اعمال شنیعی چون حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ ،تجاوز به لیبی در سال ۲۰۱۱ قادر سازد تا دو نفر از رهبرانی را که روابط دوستانه با روسیه داشتند را ساقط کند.
پس از آنکه ترامپ مشاور امنیتی خود مایکل فلین ( یعنی کسیکه اوباما بخاطر آنکه او به اندازهٔ کافی ضد روسیه نبود بیرون کرد و ترامپ او را به کار گرفت) را بیرون کردو فرد بغایت ضد روسی چون ماک ماستر را که آریستوکراسی آمریکا به او پیشنهاد کرد را مشاور امنیتی خود کرد. ترامپ انتظار داشت که آنها اورا رها کنند و از استیضاح و بر انداختن او با آوردن ماک ماستر که یک طرفدار سرسخت آریستوکراسی است از او دست بردارند، اما کارزار بر انداختن ترامپ حتی پس از روی کار آمدن ماک ماستر ادامه یافت. سپس به قرار چونی جایگزینی ماک ماستر به جای فلین آریستوکراسی را به اندازه کافی راضی نکرده بود. ترامپ استیون بانون را نیز کنار گذاشت و بطور همزمان سوریه را بمباران کرد و از اینرو ست که کارزار برانداختن ترامپ تا حدی فروکش کرده است.
دشمنان داخلی ترامپ را به اشکالی مختلف«نئوکنسرواتیوها»,« صهیونیست ها»,«دموکراتها»٬«لیبرالها»٬« جمهوریخواهان», و القاب گمراه کننده دیگری خوانده اند در حالیکه همه آنها در واقع توسط نزدیک به ۲۰۰۰ میلیاردر کنترل شده و اینها را نمایندگی میکنند. (آمار مجلهٔ فوربز خانواده های سلطنتی از جمله خانوادهٔ آل سعودبا یک تریلیون دلار را شامل نمیشود. اینان افراد و خانواده هابی هستند که دستگاههای ارتباط جمعی،وال استریت،شرکت های عظیم نفتی و ۱۰۰ شرکت پیمانکار دولت را کنترل میکنند که از جمله ۲۵ تای آنها به قرار زیرند:
1, Lockheed Martin 2, Boeing,3, General Dynamics. 4, Raytheon. 5,Northrop Grumman.6, McKesson.7,United Technologies. 8,L-3. 9,Bechtel. 10, BAE. 11,Huntington Incalls. 12,Humana. 13,SAIC. 14,Booze Allen Hamilton. 15,Health net.16,Computer Sciences. 17,United Health. 18,AECOM. 19,Leidos. 20,Harris. 21,General Atomics. 22.Hewlet- Packard. 23,Battelle. 24,United Launch Alliance. 25, Listing Alamos National Lab.
این ۲۵ انحصار ۳۵٪مجموعه انحصارات است اما ۱۰۰٪ درخدمت پنتاگون و پیمانکاران هستند ودر نتیجه میتوان گسترش عظیم آن چیزی را که آیزنهاور ( آنهم موقع نطق خداحافظی اش چرا که وقتی که در کاخ سفید بود میترسید از آن نامی ببرد) مجتمع نظامی صنعتی نامید و اکنون در رأس آریستوکراسی آمریکا قرار گرفته که در پشت پرده دولت را میگرداند و دولت و سیاست مداران از آن استفاده میکنند تا ثروتمند شده واز ثروتهای خود محافظت کنند.
جنگ اینان را فربه میکند و رشد آنها به جنگ وابسته است چرا که جنگ بخش عظیمی از بودجه دولت را تشکیل میدهد (آریستوکراتها طی قرون از هزینهٔ دولتها سود برده اند چرا که این هزینه ها از جیب مردم کشیده میشوند و به درآمد برای آریستوکراسی تبدیل میشوند). سپس وقتی جنگ تمام شد،دولت که وامدار آریستوکراسی است مردم باید بهای همه آنچه را که حکومت خریده است را وهم بهای تمام آنچه که به پیمانکاران دولتی پرداخته شده است را بپردازند. پیمانکارانی که هدف از تولیداتشان کشت و کشتار مردم است.
و اما مگا بانک های عظیمی هستند که به این تولید کنندگان اسلحه وام میدهند تا آنها بتوانند به تولید وسایل کشتار ادامه دهند و تولیدات وسایل کشتار شان را بیشتر کنند.پولی که به این پیمانکاران وام
داده شده بعلاوه بهرهٔ آن به این مگا بانک ها برمیگردد و پیمانکاران نیز با فروش سلاح سود خود را میبرند. بنابراین فقط سازندگان اسلحه نیستند که از جنگ فربه میشوند و سود میبرند بلکه جنگ بانکها را نیز فربه و پرسود میکند.
علاوه بر آن دولت برای خرید اسلحه اوراق قرضه صادر میکند که به سازندگان سلاح بپردازد که سلاح های مختلف را بخرد. این وامهای عظیم که به سازندگان اسلحه داده شده باز به گردن مالیات دهندگان می افتاد و بهره آن توسط مردم باید به دارندگان اوراق قرضه پرداخت شود. چه کسانی صاحبان اصلی این اوراق قرضه اند؟ شرکت های عظیم سرمایه گذاری چه خود بانک ها و چه مشتریان گندهٔ آنها که اکثرا خود همین فامیل های آریستوکرات هستند که صاحبان اصلی پیمانکاران دولتی، و مگا بانک ها و بعضی اوقات شرکت های سرمایهگذاری هستند. این سادهترین و امن ترین راه برای میلیاردر هاست تا تبدیل به مولتی میلیاردر شوند. در حقیقت تمام خطرات و زیانهای جنگ بر روی دوش مردم است و مردم بهای سنگین آنرا میپردازند.سود جنگ اما به جیب آریستوکراتها میرود. این نوعی بازی است که آریستوکراسی بازی میکند و مردم مهره ها و اسباب بازی های آن هستند.
حتی بزرگترین فروشندهٔ جهان جف بزوس صاحب آمازون نیز به پیمانکاران پنتاگون و سازمان جاسوسی سیا پیوست و سپس معروفترین روزنامه نئوکنسرواتیو یعنی واشنگتن پست را خرید تا بتواند مخالفین همکاری با فاسدترین وزارتخانهٔ کشور یعنی پنتاگون را که حتی کسی جرأت بازرسی مخارج و عملیاتش را ندارد تنبیه و طرفداران پنتاگون را تشویق کند. جفت بزوس به عنوان بزرگترین فروشنده توان اینکار را نخواهد داشت بلکه باید چنین روزنامه پر نفوذی را در اختیار داشته باشد ویا لابی گران (دلال های) مهمی را اجیر کند تا به باشگاه آریستوکراتها راه پیدا کند. روابط درآن بالا بسیار در هم تنیده است و بازیکنان آن باید عناصر موثری در هر بخش این ماشین داشته باشند. پس جفت بزوس صاحب این عناصر شده است . دیگر بازیگران ،صاحبان و گردانندگان high tech از جمله صاحب Alphabet Inc نام جدید شرکت گوگل که در سال ۲۰۱۱ زمانیکه هیلاری کلینتون وزیر خارجه بود هر دو شرکت نقش مهمی در طرح ریزی و ب نامه ریزی دو کشور طرفدار روسیه یانکوویچ در اوکراین و اسد در سوریه داشتند و دارند.
البته مالکیت تقریباً همه انحصارات توسط لایه های پیچ در پیچی پنهان است و گاه تنها یکی از انواع سهام است که کمپانی را کنترل میکند و دیگر انواع سهام مال سرمایه گذاران بی تفاوتی هستند که هیچ کنترلی ندارند.
و اما در هر صورت آنها که به کتابهای اقتصادی مراجعه و به رقابت در سرمایه داری اعتقاد دارند تنها درباره یک جهان خیالی فکر میکنند ونه دنیای واقعی و اتفاقا همین آریستوکراسی تصمیم گیرنده اصلی است که چه کسی این کتابها و متون را بنویسد تا بتوانند ذهن مردم را در مورد آنچه در این جهان میگذرد منحرف کنند.
بنابراین در درون این جماعت کوچک که در رأس هرم قدرت جهانی قرار دارند و بده بستانهای افراد آنها است که در مورد جنگ و صلح و مرگ و زندگی برای بقیهٔ مردم تصمیم گرفته میشود. این اقلیت کوچک هستند که اهداف خود را به هر صورت و شکلی پیش میبرند. تردیدی نیست که این جماعت کوچک به این چرخهٔ مهلک جنگ،قرض،و سیاست جنگی و ادامه آن نیاز دارند تا به قول خودشان «پیشرفت» حاصل شود.
بدین سان بود که ترامپ تصمیم گرفت آنچه انجام دهد که باید انجام دهد تا بتواند در کاخ سفید بماند. اگر بخواهد در کاخ سفید بماند باید آن نوع رییس جمهوری شود که هیلاری کلینتون قرار بوده باشد و اوباما بوده است نه آن چیزی که به رأی دهندگانش قول داده بود و علتش هم اینست که آریستوکراسی آمریکا چنین میخواهد. اینست «دموکراسی» آمریکایی.
اشتراک در:
پستها (Atom)