نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

هادی خرسندی: بني آدم ؟


قشون مالکي با تانک و خمپاره به اشرف زد
اوباما صحنه را ديد و براي مالکي کف زد!
نه. شعرم نميآيد. حرفم نميآيد. عکس هاي اين جوانان را که مي بينم، فکر ميکنم: آه، کدامشان بود رفت زير چرخ آن هيولاي چهارچرخ؟ آن ماشين وحشت و مرگ؟ آه، کدامشان بود در خون خود ميغلطيد؟ آه هموطنان مظلوم من.
چهره ي راننده اي که مجاهدان را زير گرفت در نظر مجسم ميکنم. چه لبخند پيروزمندانه اي کنج لب دارد. آه. چقدر شبيه احمدي نژاد است. چقدر شبيه خامنه اي است .... چقدر شبيه کديور است ... شبيه رفسنجاني است .... شبيه خاتمي است .... شبيه ميرحسين است .... چرا راه دور ميروم؟ چقدر شبيه اين آقائي است که امروز توي کافي-شاپ ديدمش. ايراني بود. فارسي حرف ميزد. اما وقتي حرف ميزد، قيافه اش شبيه راننده ي عراقي آن نقاله ي مخوف شده بود. عجله داشت. تند و تند يک چيزهائي گفت و رفت. پريد توي ماشين شيکش، شيشه را کشيد پائين و باز يک چيزهائي گفت و گاز داد و رفت. گمانم رفت که با اتومبيلش مجاهد زير بگيرد!


منوچهر تقوی بیات: آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟

منوچهر تقوی بیات: آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟



چرا خانه و کاشانه ی ما ویران شده است ؟ چرا فرزندان ما به جای آن که در دانشگاه ها و کارگاه ها و در کار آبادانی کشور مان باشند در زندان ها هستند یا از ایران گریخته اند و یا در اندیشه ی گریختن هستند و گروهی نیز از ناچاری به حوزه های دینی روی آورده اند و یا چماقدار آخوندها شده اند؟ چرا ما نمی توانیم چند نفر دزد و آدم کش را که با دروغ و زور و نامردمی بر ما چیره شده اند، پس بزنیم و برکنار کنیم؟ چرا ما نمی توانیم خردمندانه بیندیشیم و گره از کار فروبسته ی خودمان و مردم مان بگشاییم؟ ما را چه می شود؟ ما را چگونه آموخته نموده اند و در مغزمان چه فرو کرده اند که نمی توانیم دوست و دشمن خود را بشناسیم و راه را از چاه باز شناسیم ؟ چرا این همه دکتر و مهندس و کارشناس و نویسنده و شاعر و "دانش آموخته" و "دانش اندوخته" نمی توانند راهی به رهایی خود و آبادانی خانه و کاشانه و میهن خود بیابند؟ کجای کار ما می لنگد؟ آیا مغز ما کوچک تر از مغز آن کسانی است که در جهان امروز، به آزادی و آبادانی رسیده اند؟ آیا مادرها و پدرهای ما بی مغز و یا بی خرد بوده اند؟ آیا آموزگاران ما ناتوان و تهی مغز بوده اند؟ شاید نه ! گره و گیر در آموخته ها و آموزش و پرورش امروزی  ما است یعنی برنامه های درسی و آموزش های ما نادرست و ناقص بوده و برنامه ریزان و کارگزاران کشور ما از سوی بیگانگان (و یا امام زمان )بر ما گمارده شده اند تا ما را به گونه ای آموزش دهند تا ما توانایی آن را نداشته باشیم که بتوانیم در برابر آنان پیروز و مستقل شویم. این حکومتگران در یک صد سال گذشته برگزیده ی مادران و پدران ما و یا خود ما نبوده و نیستند.
 من باز می گردم به گذشته ی خود ، تلاش ها و آموخته های خودم. شاید ما با بازنگری به زندگی خود، روزگار خود، خانواده ی خود ، به یاری هم بتوانیم کاستی ها و ناراستی ها و ناروایی های زندگی بی سامان خود را باز شناسیم.     
 در درازای سال های بسیاری که در تلاش و تکاپوی پیگیر سیاسی و اجتماعی بوده ام ، همیشه با ناکامی روبرو گشته ام، هرگز امکان و اجازه ی رأی دادن و انتخاب نماینده و یا  دولت و یا رییس دولتی را برای اداره ی کشورم نداشتم. هیچ کتابی را بدون دغدغه و بی ترس از پلیس نخوانده ام. برنامه های آموزشی ، برنامه های رادیویی و تلویزیونی و زندگی اجتماعی ام را وزیران و نخست وزیران گماشته شده از سوی بیگانگان برایم طراحی و اجرا کرده اند. استعمارزدگی که یک آفت زدگی و بیماری توان مند و برنامه ریزی شده است، پیش از زاده شدن من بر من فرود آمده است. یک ملا باجی به مادرم آموخته و باورانده بود که اگر دختران و زنان خواندن و نوشتن بیاموزند از آتش جهنم رهایی نخواهند یافت! با این ترفندها زنان و دختران را در نادانی و بی خبری نگاه می داشتند. ما مردان ایرانی نیز هیچگاه اجازه نداشتیم و هنوز هم اجازه نداریم که در اجتماعات و گرد همایی های سیاسی و اجتماعی شرکت کنیم و هر کجا که در کنار مردم خود قرار گرفتیم یا می گیریم با رفتار غیرانسانی پلیس ها، نیروهای ویژه و بسیجی ها روبرو گشته، کتک خورده یا به زندان و شکنجه دچار می شویم. من همیشه در درازای زندگی اجتماعی ام ، برای گفت و گو درباره ی تاریخ و فرهنگ سیاسی کشورم باید دور از چشم پلیس با دو یا سه دوست بسیار نزدیک مخفیانه در پستویی و پنهانگاهی انجمن می کردیم. امروزه این کارها بسیار دشوار تر و خطرناک تر شده است.  
شانزده ساله بودم که با معرفی پسر عمه ام در یک حوزه ی سیاسی حزب ایران شرکت کردم. در این یاخته ی کوچک سیاسی تنها یک نو جوان دیگر که هم سال من بود نیز ما را همراهی می کرد. پس از چندی بی آن که من بدانم چرا، آن یاخته ی سیاسی از بین رفت. اما پس از آن دیدارها و نشست های آگاهی دهنده، من به میهنم و به مردمم به گونه ای دیگر نگاه می کردم و گفت و گوهایم با دوستانم درباره ی مردم میهنم دیگرگون شده بود.
پس از چندی به کمک دوستی دیگر در یکی از یاخته های حزب ملت ایران در خیابان ایران نزدیک میدان ژاله شرکت کردم. این نشست های کوچک سیاسی را داریوش فروهر خود اداره می کرد. می دانیم که او پس از بیش از پنجاه سال از خود گذشتگی و تلاش سیاسی و تحمل زندان های فراوان در خانه اش و به همراه همسرش پروانه ی اسکندری، در هفتاد سالگی، به دستور خامنه ای مردم خوار و به دست آدم کشان حکومت اسلامی دست نشانده ی بیگانگان با ضربه های بی شمار چاقو و دشنه کشته شد. سرگذشت همه ی ایرانیان مردم دوست و پر تلاش در یک صد سال گذشته به همین گونه، زندان ، شکنجه ، دربدری ، فقر ، آوارگی و کشته شدن بوده است. آنچه به نام قتل های زنجیره ای در ایران شناخته شده است، سال ها پیش از به دنیا آمدن من به دست نوکران بیگانگان انجام می شده است. فرخی یزدی، میرزاده ی عشقی، محمد کیوان قزوینی ( که به جای محمد تقی بهار کشته شد) ، تقی ارانی و بسیاری دیگر را حقوق بگیران انگلیس و روس و دیگر غارتگران در ایران، کشتند و می کشند تا مردم ما به آزادی و استقلال و حقوق شهروندی خود دست نیابند.
من و هم سالانم نه تنها فرصت نیافتیم وکیلی و یا وزیری را با رأی آزاد خود انتخاب کنیم، خود نیز ندانسته و ناآگاهانه، فرآورده و دست پخت حکومت بیگانگان بودیم. ما اسیر و زندانی دستگاه عظیم دولت ها و حکومت های استعماری و وابسته به بیگانگان بودیم. آموزش ها و فراگیری های ما را خداوندان زر و زور در راستای سود خود و با هدف غارت سرمایه ها و دارایی های ما ، انجام می دادند. راه مبارزه با نادانی و برخورد با دشمن را هیچ میهن دوستی و هیچ خردمندی به ما نیاموخته است. هیچ حزب و گروه سیاسی هرگز قانونی نبوده و هیچ نماینده ای یا دولتی هرگز از سوی مردم و به دلخواه مردم برگزیده نشده است. شاه وابسته ی به انگلیس و چندی هم وابسته به آمریکا با همه ی دولت های دست نشانده اش ، با مردم و دارایی های کشور ما، نفت و صادرات و واردات ما، هرچه می خواستند و می توانستند، بدون خواست و رأی مردم ما، انجام داده اند. امروز دیگر دشمنان از سرحد و از باروها گذشته اند و هیچکس در هیچ کجای ایران در آسایش و بی گزند نمانده است. با فتوای ولی فقیه، آدم کشان لبنانی و سوری و فلسطینی به نام امت اسلامی بر جان و مال و ناموس مردم ما چیره شده اند. به راستی تفو بر این عمامه و ریش! 
سرگذشت سیاسی و اجتماعی پدرم و هم سالان او نیز چندان بهتر از سرگذشت من نبود. آن ها تنها در دورانی که دولت های استعماری سرگرم جنگ جهانی دوم بودند و سر رشته ی کشورهای استعمار زده از دستشان در رفته بود، توانسته بودند در یکی دو انتخابات نیمه آزاد چندتایی وکیل از تهران به مجلس بفرستند. تلاش های هم سالان پدرم،  در گستره ی حاکمیت زمین داران و ملایان و جاسوسان بیگانه پرست و در برابر آنان، حکومت ملی لرزان و آسیب پذیری به رهبری دکتر مصدق را پدید آورد که آن هم با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ واژگون شد و وزیران و نمایندگان برگزیده ی مردم در آن دولت ملی نیز همراه با نخست وزیرشان به جرم میهن دوستی، زندانی شدند. دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی آن حکومت ملی را نیز درحالی که تب داشت و زخمی بود، ناجوانمردانه تیرباران کردند.
پدرم گرچه در راه آزادی و مردم دوستی، بسیار سرسخت و پیگیر بود اما نه تنها به آرزوی خود که زندگی کردن در یک کشور آزاد با یک حکومت ملی و مردمی بود نرسید بلکه با زخم هایی که بر تن و جان داشت زندگی را بدرود گفت.
تلاش ها و جان فشانی های پدر بزرگم و هم سالانش گرچه به نوشتن قانون اساسی حکومت مشروطه و تشکیل دو سه دوره ی قانون گزاری انجامید، اما نوکران انگلیس و روس راه بر آزادی و آزادگی آنان بستند. در سال ۱۹۰۸ مجلس را به توپ بستند ، مشروطه خواهان را زندانی کرده، کشتند و یا آواره کردند. پس از شکست قرارداد اسارت بار ۱۹۱۹ ، برای پیاده کردن برنامه های استعماری و غارتگرانه ی انگلیس، ژنرال آیرون ساید، فرمانده ی نیروی های انگلیس در شمال ایران، قزاق های بی سواد و خود فروخته را به کودتا واداشت و مشروطیت را تعطیل کرد. با حکومت هایی که پس از کودتای سوم اسفند ماه  ۱۲۹۹ به سرکردگی رضا خان و پس از وی پسرش، در درازای ۵۷ سال در ایران برپا شد مشروطیت و آزادی مردم ایران و استقلال کشورمان به تاراج رفت. با غارت نفت مردم فقیر و بی گناه ایران، شرکت نفت انگلیسی ب. پ( BP ) و سرمایه داران انگلیسی برای مردم خود زندگی پر از آسایش فراهم کردند و توانستند با کمک نفت رایگان و ارزان ایران در دو جنگ جهانی پیروزی های بزرگی در راه غارت های جهانی به دست آورند و جاسوسان ام آی شش و دو صفر هفت ( MI6 / 007 ) دسیسه های استعماری خود را در جهان دنبال کنند.
شوربختانه همان کودتاگران ۲۸ مرداد ماه ( و نه امردادماه) سال ۱۳۳۲ در سال ۱۳۵۸ نیز حکومت را از کف دولت برآمده از قیام ۱۳۵۷ ربودند. مشروطیت را به خاک سپردند و حکومت مشروعه ی اسلامی، ( همان مشروعه ی شیخ فضل الله نوری )، را با کمک نادانی و خرافات مذهبی مردمی که در بیچارگی و گمراهی می زیستند و با فریادهای "الله و اکبر"، بر پا کردند.
این مشروعه" " ( مشروعه طلب ها) میراث داران همان کسانی هستند که در گرماگرم جنبش آزادیخواهی مردم میهن ما ، در برابر مشروطه خواهان ترفند مردم فریب حکومت مشروعه را علم کردند. انگلیس ها در آن زمان به کمک آخوندهایی که جیره خوار خزانه داری انگلیس و موقوفات اود در هندوستان بودند، مشروعه "" را یاری می کردند. سرکرده ی مشروعه "" یعنی شیخ فضل الله نوری، پس از پیروزی مشروطه خواهان در تهران به دار آویخته شد. اما بذر نادانی را  همه جا در حوزه های دینی پراکنده بودند که مانند علف هرز در سرزمین نادانی از هر سو می رویید.  
این حکومت اسلامی امروزی دنباله ی همان فتنه ی مشروعه طلبی است که از نو پس از جنگ جهانی دوم بار دیگر از آستین خمینی سر بدرآورد. در سال ۱۳۲۳ خمینی کتاب کوچکی نوشت به نام کشف الاسرار که خطوط اصلی حکومت اسلامی را در آن تشریح کرد. نواب صفوی بر پایه ی این نوشته و همان "وجوهات اود" گروهی اسلامی و آدم کش به نام  فداییان اسلام ( که در کشورهای عربی اخوان المسلمین نامیده می شود) به وجود آورد. اولین ترور سیاسی این گروه حمله به سید احمد کسروی بود. کسروی پژوهنده ای اسلامی بود و خود را مسلمانی پاک دین می دانست و با خرافات اسلامی به سختی مبارزه می کرد. نواب صفوی یک بار در سال ۱۳۲۴ با اسلحه ی گرم به کسروی حمله کرد که کسروی کشته نشد ولی بار دوم ، چند آدم کش گمراه دیگر از پیروان فداییان اسلام، در سال ۱۳۲۵ در دادگستری و در حضور مأموران دولت ، همان دولتی که برگزیده ی مردم نبود، کسروی را کشتند.
فداییان اسلام سپس عبدالحسین هژیر و پس از آن در سال ۱۳۲۹ تیمسار حاج علی رزم آرا نخست وزیر را کشتند[ قتل های زنجیره ای]. نواب صفوی که از پیروان روح الله خمینی و کتاب کشف الاسرار او بود در پی آن بود که با ترور و کشتار، اسلام ناب استعماری را به کرسی حکومت بنشاند. پس از ملی شدن صنعت نفت درایران، انگلیس ها بر آن شدند تا با کودتا و کشتار مردم میهن دوست، حکومت ملی دکتر مصدق  را واژگون کنند. در این راه  یکی از کارهایشان این بود که یک ماه پیش از کودتای ۲۸ مرداد یعنی در تیرماه ۱۳۳۲ فداییان اسلام  کتاب کوچکی به نام قانون اساسی حکومت اسلامی منتشر کردند، چون گویا در سر داشتند تا پس از کودتای سال ۱۳۳۲ در ایران حکومت اسلامی بر پا کنند. در این کتاب که کم و بیش بر پایه ی راهنمایی های کتاب کشف الاسرار خمینی نوشته شده بود( شاید خود خمینی آن را نوشته بود)،  پیش بینی کرده بودند که چگونه شاه و دربار باید از ولی فقیه فرمانبرداری و پیروی کنند. اما آمریکایی ها که فرماندهی کودتا را داشتند در آن روزگار راه را بر حکومت اسلامی بستند و کوشیدند تا فداییان اسلام را ریشه کن کنند.
از سال ۱۳۳۲ تا تابستان ۱۳۵۷ انگلیس ها با تقویت پنهانی و خزنده ی گروه ها و انجمن ها و هیئت های مذهبی و انجمن های اسلامی ، انجمن حجتیه و حوزه های علمیه و گسترش نشریات اسلامی و کوشش هایی از این دست راه را برای به قدرت رسیدن آخوندهای وجوهات بگیر، گشودند. از سوی دیگر اسباب جداشدن گروه های اسلامی مستقل و ملی ( مهندس بارزگان ، دکتر شریعتی ، دکتر سامی ، دکتر پیمان ، دکتر سحابی و . . . ) از نهضت ملی ، را فراهم کردند و کوشیدند تا بنیان اجتماعی "اسلام ناب محمدی" را تقویت کنند. دکتر شریعتی، علامه مطهری ، مجاهدین ، نهضت آزادی و دیگر گروه های اسلامی، ناگهان هواخواهان فراوانی پیدا کردند. آتش اسلام در همه جا گل کرد. دانشکده معقول و منقول به تولید درجه ی دکتری اسلامی پرداخت. خمینی بدون آن که صلاحیت حوزوی و اسلامی شیعه داشته باشد و بی آن که آیت الله  شده باشد از همه ی آیات عظام، عظیم تر شد. کتاب غرب زدگی که به گونه ای دو پهلو، رگه های گنگ و درهمی از راستی داشت و کوشیده بود به سود آخوندها ، جلوه هایی از وابستگی استعماری شاه را نشان دهد، به فراوانی پخش شد. کم کم با کمک بی بی سی و دست های پنهانی غارت گران نفتی در ایران، خمینی به رهبر مذهبی بی بدیل مبدل شد.
در تابستان ۱۳۵۷  کتاب قانون اساسی حکومت اسلامی دوباره با همان  تاریخ تیرماه ۱۳۳۲ منتشر شد. این بار خمینی که از سال ۱۳۲۳ با انتشار کتاب کشف الاسرار نقشه ی حکومت اسلامی ضد ملی و انیرانی را می کشید بر موج انقلاب سوار گشته و ناگهان امام امت اسلامی شده بود تا با نام مردم فریب اسلام، به جنگ ایرانیت و هرچه ایرانی است برود. سرکردگان اسلام سیاسی ضد ایرانی مانند؛ شیخ فضل الله نوری ، سید جمال الدین اسدآبادی ( افغانی )، نواب صفوی ، عبد خدایی ، فداییان اسلام ، شیخ حسین لنکرانی، حجت الاسلام محمد تقی  فلسفی که پس از ۲۸ مرداد سال سی و دو، در بالای منبر و در رسانه های دولتی یکه تاز بود و حتا همان حزب توده ای که با حکومت ملی دکتر مصدق مبارزه و دشمنی می کرد ، همه و همه عزیز و بزرگ شدند و در رسانه های سال های ۵۷ و ۵۸ گل کردند. با حول و قوه ی خارج از قدرت مردم ( به خوانید! قدرت های خارجی)، زندان ها را انباشتند و جوانان از خود گذشته و مسلمان و نامسلمان را به جوخه های تیرباران سپردند.
خمینی با بسیج اوباش و به کمک نیروهای فشار غیررسمی، دولت موقت برآمده از نیروی مردم را به زیر کشید و ولی فقیه را به تنها نیروی جانشین مردم مبدل کرد. آزادی های اجتماعی و سیاسی را مشروط و مقید به جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و کم! " کرد. فریاد برآورد : « بشکنید این قلم ها را». اسلام گرایان، این بار به نام اسلام ، آزادی و استقلال مردم ما را نابود کردند و دست به غارت بسیار گسترده ی جان و مال و ناموس مردم بی پناه ما زدند.
پس از مرگ خمینی، خامنه ای به جای ولی فقیه نشست. این بار دیدیم که خامنه ای احمد خمینی ، فرزند امام و مقتدای خود را کشت و شماری از یاران امام پیشین را پس راند و زندانی و حتا شکنجه و وادار به اعتراف های سیاسی نمود. خامنه ای با قدرت مطلقه ای که از خمینی به ارث برده بود و با کمک پوتین و مافیای روسی، با همان شیوه ای که خمینی نمایندگان مردم را از دولت برکنار کرده بود، این بار ولی فقیه جدید نیز دستگاه هایی موازی با حکومت اسلامی خمینی یعنی بازماندگان کودتاچیان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساخت و یاران امام پیشین را از دایره ی قدرت و حکومت ولایت فقیه بیرون انداخت. در گیر و دار جنگ دو گروه اسلامی پس از خرداد ۱۳۸۸ ، در نماز جمعه، ناگهان "اصول گرایان" شعار مرگ بر انگلیس سردادند و " اصلاح " با شعار مرگ بر روسیه به آن پاسخ گفتند. مردم نادان مذهبی نیز با یک دیگر به جنگ حیدری و نعمتی پرداختند.
پس از ۵۷ سال سلطنت مطلقه ی ضد مردمی و بیش از ۳۰ و چند سال حکومت ولایت فقیه مطلقه ی ضد مردمی تر، مردمان راستین ما همچنان در پی به دست آوردن آزادی و استقلال میهن مان جانفشانی می کنند، یا در زیر شکنجه و در زندان و یا در خیابان ها به دست آدمکشان فلسطینی و لبنانی و با جنگ افزارهای روسی و چینی کشته می شوند.  دانشمندان و کارشناسان سیاسی ما که فرآورده ی نزدیک به یک صد سال حکومت های دست نشانده هستند و همه ی دانش های خود را از کتاب ها ، روزنامه ها و دستگاه های تبلیغاتی استعماری و ساخته و پرداخته ی بیگانگان آموخته اند در پی تحلیل های طبقاتی و یا اصلاح هستند!
مردان سنتی ما ، "دانش آموختگان" و" دانش اندوختگان" ما، باید به پیروی از زنان دلیر و آگاه کشورمان، کمر همت به میان ببندند و آنچه را که جامعه ی استعماری به نام سنت و خوی اجتماعی به ما آموخته است و ما را مقلد مذهب نموده و یا دست آموز و پیرو بی چون و چرای جوامع غربی کرده است، به دور بریزند و از نو با آگاهی و دانش های جهان امروزی و نیز با  یاری گرفتن از فرهنگ خردمندانه ی ایرانی، راهی تازه برای رهایی خود از چنبره ی غارتگران جهانی بیابند. به گفته ی فردوسی باید جان را نگهبان خرد کرد و از نو ایرانی تازه ساخت.
نگهدار تن باش و آنِ خرد           كه جان را به دانش خرد پرورد
آنچه در این میان کم است، خرد فردی و جمعی مستقل ایرانی و فردوسی گونه است. فردوسی نوکننده ی فرهنگ و زبان و سراندیشه های ناب ایرانی بوده و این او است که آفریننده ی سعدی، حافظ ، صائب، بهار، پروین، م.امید ، سیمین بهبهانی و . . . بوده است. فردوسی با کمک خرد و اندیشه های ژرف ایرانی بیش از هزار سال است که مردم ما را در برابر خرافات اسلامی، زرتشتی و هرگونه هجومی از بیرون مرزهای کشور، بر سر پا نگاه داشته است!
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰ خورشیدی ۱۴ آوریل ۲۰۱۱ میلادی  
   

خودداری بیست میلیون نفر از پرداختن قبض های نجومی گاز:اهمیت دو نکته

خودداری بیست میلیون نفر از پرداختن قبض های نجومی گاز:اهمیت دو نکته اساسی در گسترش دامنه نافرمانی و واداشتن رژیم به تسلیم !رضا سپیدرودی

شب اعلام برچیدن یارانه ها وقتی احمدی نژاد در تلویزیون گفت که یارانه های نقدی پرداختی به مردم  “پول امام زمان” است که “برکت” دارد، عامدانه عوامفریبی می کرد. او و کارگزارانش در ستاد اجرایی برچیدن یارانه ها، در پشت درهای بسته نقشه تیغ زدن مردم را کامل کرده بودند، و یارانه نقدی تنها روکشی طلایی برای پوشاندن معجون زهرآگینی بود که می خواستند به حلق مردم بریزند تا دولت را از مجری پرداخت هزینه های نیازهای اساسی و حیاتی مردم به مجری کشیدن شیره رمق معیشتی مردم در تامین نیازهای حیاتی موجودیت فاسد، سرکوبگر و انگلی خودش تبدیل کنند. با ارسال قبض های جدید گاز با قیمت های نجومی برای مردم در هفته های اخیر، ماه عسل یارانه های نقدی تمام شده، و دولت به عنوان یک باجگیر سرگردنه نقاب ریاکاری اش برای بخش بزرگی از مردم از چهره افتاده است. حالا مردم با قبض های نجومی گاز، معیار عملی قابل اندازه گیری روشنی برای سنجش معنای شعار “جهاد اقتصادی” آسید علی خامنه ای دارند. برای بخش بزرگی از مردم جز نافرمانی مدنی در نپرداختن قبض های آب و برق و گاز چاره ای نمانده است. و این نافرمانی به سرعت توده ای شده است. حتی با آمار معاون مدیرعامل شرکت ملی گاز که اعتراف کرده تاکنون 30 درصد مردم قبض های گاز خود را پرداخت نکرده اند، نافرمانی در پرداخت قبض های گاز توده ای شده است. زیرا این آمار با حساب بیش از شانزده و نیم میلیون مشترک گاز (مطابق آمار جمع كل خانوارهاي تحت پوشش گاز طبيعي در كشور تا پايان آذر ماه سال 89 ) حدود پنج میلیون خانوار را شامل می شود. در واقع بر اساس میانگین چهار نفر برای هر خانوار، جمعیتی بالغ بر بیست میلیون  نفر قبض های گاز خود را در تهران و شهرستان ها نپرداخته اند. تازه همین آمار 30 درصدی نیز محل تردید است و به طور نمونه روزنامه “دنیای اقتصاد” آشیانه اصلی نئولیبرال ها و مدافع معجزه بازار آزاد با اشاره به این که همین آمار را مدیر عامل شرکت ملی گاز در رابطه با پرداخت قبوض بهمن ماه در پیش از عید نیز هم مطرح کرده بوده، نوشته است: “کارشناسانی که اخبار گاز را پیگیری می‌کنند بعید می‌دانند که قبوض اسفند ماه که بعد از عید توزیع آن شتاب گرفت و با اعتراضاتی هم همراه شده است، به این سرعت ازسوی مشترکان پرداخت شود.”
در واقع دنیای اقتصاد به زبان بی زبانی و به نام “کارشناسان” اعتراف می کند که ابعاد نافرمانی در پرداختن قبض های گاز به مراتب وسیع تر از آمار 30 درصدی است که مقامات اداره گازاعتراف می کنند. همین توده ای شدن نافرمانی در عدم پرداخت قبض هاست که دولت را واداشته در برابر مردمی که حاضر به پرداخت قبض های گاز خود نیستند شمشیر را از رو ببندد و تهدید کند که در صورت نپرداختن قبض ها، گاز مردم را قطع می کند. اما این تهدیدات توخالی است و از آن نباید هراسید. در برابر اقدام متحد مردم در نپرداختن قبض ها هیچ کاری از دست دولت برنمی آید. و اگر به این واقعیت در میان مردم اعتراف نمی کنند در جلسات غیرعلنی خودشان  به آن معترفند. شاهد این اعتراف هم سخنان دو هفته پیش احمد توکلی رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس است که در شرح جلسه مشترک دولتیان با مجلس گفته بود که دولت در برابر این سوال نمایندگان که” اگر مردم مناطق فقیرنشین تصمیم بگیرند که قبض‌های خود را پرداخت نکنند، آیا شما می‌توانید کاری کنید؟” پاسخ منفی داده است. البته دولت حتی در جلسه با مجلس هم اگر اعتراف نمی کرد، باز کاملا روشن است که نمی تواند بیست میلیون جمعیت کشور را از آب و برق و گاز محروم کند و نمی تواند بیست میلیون جمعیت ناراضی را زندانی کند. دولت مجبور است تسلیم شود و همین واداشتن رژیم به تسلیم هدف اصلی نافرمانی مدنی توده ای بر سر قبض های آب و برق و گاز است. با توجه به خصلت عمومی نارضایتی مردم، استقبال وسیع از ایده خودداری از پرداخت قبض های گاز و آب و برق و چشم انداز توده ای تر شدن باز هم بیشتر آن، مساله محوری که در واداشتن رژیم به تسلیم و پس گرفتن طرح برچیدن یارانه ها اهمیت فوری یافته دو نکته است: اول، سازماندهی هر چه گسترده تر نارضایتی مردم در سطح محلات و در سطح مجتمع های مسکونی و دوم جستجوی راههایی برای بیان علنی این نارضایتی به شکل جمعی.  برای این هر دو مهم اکنون شرایط نسبتا مساعدی شکل گرفته است. ترکیب پیشرفت تکنولوژی و ریشه دواندن انشعاب های گاز در838  شهر و 9599 روستای کشور با قبض های نجومی و نارضایتی توده ای، این امکان را فراهم کرده که بخش بزرگی از این مجموعه در تهران و شهرستان ها بر محور عدم پرداخت قبض های گاز و آب و برق و دفاع جمعی از همدیگر و اقدام جمعی در این مورد ترغیب شوند. حضور انبوه مردم در برابر ادارات گاز در روزهای اخیر و اعتراضاتی که در اصفهان، کرمانشاه، ساری و شهرهای دیگر درگرفته نمونه هایی از ظرفیت های اقدام جمعی است. تلاش برای تصمیم گیری مشترک در زمینه نحوه برخورد و اقدام در سطح محلات بر پایه پیوندهای همسایگی و آشنایی، و  در سطح هر مجتمع مسکونی، و سپس ارتقا آن به سطح چندین بلوک از مجتمع های مسکونی، گام هایی عملی در مسیر سازماندهی نارضایتی توده ای هستند.
در باره بیان علنی نارضایتی مردم از قبض های گاز نیز اگر چه تنوع شکل های اعتراض امکانات مقابله رژیم را کاهش می دهد، اما از فرصت مهمی چون یازده اردیبهشت روز جهانی کارگر که به عنوان روز خشم اعلام شده نمی توان غفلت کرد. قبض های نجومی آب و برق و گاز ضربه ای سنگین به معیشت کارگران و زحمتکشان و اکثریت بزرگ جمعیت شهری در کلانشهرها و شهرستان های کشور است. این قبض ها یگانه عارضه برچیدن یارانه ها نیستند، فروپاشی صنعت و بیکاری ناشی از آن در اثر رها شدن قیمت های حامل های انرژی، لجام گسیختگی قیمت ها و نرخ تورم بیش از بیست درصدی در کنار حداقل دستمزدی که چهار برابر زیر خط فقر است و نانی که پس از حذف یارانه ها از لحاظ حجم کاهش یافته، را هم باید حساب کرد تا تصویری واقعی تر از ابعاد فاجعه به دست آورد. همه این ها در شرایطی است که هنوز موج دوم افزایش قیمت های حامل های انرژی بویژه قیمت برق در قالب قبض های جدید به دست مردم نرسیده است. بنا براین روز جهانی کارگر فرصت خوبی است تا نارضایتی توده ای از شلاق قیمت ها، از فقر تحمیلی و از قبض های نجومی در اتحادی گسترده فریاد شود.

مهمترین جایزۀ انجمن قلم آمریکا برای نسرین ستوده، وکیل، نویسنده و مدافع حقوق زنان، زندانی در ایران



نیویورک، 22 فروردین 1390 —کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران : انجمن قلم آمریکا، امروز نسرین ستوده، نویسنده، وکیل، و یکی از رهبران جنبش زنان و مدافع حقوق کودکان در ایران را به عنوان برندۀ جایزۀ 2011 انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت اعلام کرد. ستوده در تاریخ 13 شهریور دستگیر شد و به 11 سال زندان برای دفاع صریح خویش از موکلانش که بعد از انتخابات خرداد 1388 دستگیر شدند، و برای مصاحبه هایی که با سازمانهای حقوق بشری و مطبوعات در این خصوص انجام داده بود محکوم شده است.
این جایزه، که برای احترام به چهره های ادبی بین المللی که به دلیل اقدام به و یا دفاع از حق آزادی بیان مورد آزار قرار گرفته و یا زندانی شده اند بر پا شده است، در برنامه سالانۀ انجمن قلم در تاریخ 6 اردیبهشت 1390 در موزۀ تاریخ طبیعی شهر نیویورک اعطاء خواهد شد. برندۀ جایزۀ صلح نوبل شیرین عبادی، دوست نزدیک و همکار خانم ستوده، در برنامه انجمن قلم در 6 اردیبهشت حاضر خواهد شد و جایزه را از طرف او خواهد پذیرفت. خانم عبادی، نویسندۀ کتاب بیداری ایران و کتاب خاطرات به تازگی منتشرشدۀ "قفس طلایی: سه برادر، سه انتخاب، یک سرنوشت" برای انجام مصاحبه در خصوص این رویداد آمادۀ مصاحبه خواهد بود. 

کوآمه آنتونی آپیا، رییس انجمن قلم آمریکا گفت: "نسرین ستوده نه تنها مظهر روح جایزۀ انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت است، بلکه مظهر روح این سال استثنایی نیز هست. وی افزود: "به عنوان یک نویسنده، به عنوان یک فعال، و به عنوان یک وکیل، او خود را وقف یک ایدۀ ساده و نیرومند کرده است: این اصل که حقوق تضمین شده توسط قانون مطلق هستند و متعلق به همگان می باشند. در لحظه ای که زنان و مردان سراسر جهان بطور مسالمت آمیز به حمایت از یکدیگر ایستاده اند تا این حقیقت بسیار اساسی را مجددا از آن خود سازند، او در یکی از بدنام ترین زندانهای جهان است و این مایۀ شرم دولت ایران است. با تقدیم این جایزه، ما احترام خود را به او ادا می کنیم و همراه با میلیونها ایرانی که وی از حقوق آنها دفاع می کند و منشاء الهام آنها شد می ایستیم و از افراد و دولت های سراسر جهان می خواهیم تا در درخواست برای آزادی فوری وی به ما بپیوندند."
نسرین ستوده که 47 سال سن دارد و مادر دو فرزند خردسال است، فعالیتهای خود را به عنوان کنشگر در سال 1370 به عنوان تنها نویسندۀ زن نشریۀ ملی- مذهبی دریچۀ گفتگو آغاز کرد. یکی از اولین پروژه های وی آماده ساختن چندین مصاحبه، گزارش و مقاله در خصوص زنان ایرانی به مناسبت روز بین المللی زن بود که مرجع تصمیم گیری نشریه کلیۀ مقالات وی را رد کرد. پس از اتمام درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ حقوق بین الملل در دانشگاه شهید بهشتی، نسرین ستوده در امتحان کانون وکلا در سال 1374 قبول شد اما هشت سال طول کشید تا بتواند پروانۀ وکالت بگیرد و در این دوره روی روزنامه نگاری تمرکز پیدا کرد و در چندین روزنامۀ اصلاح طلب مانند روزنامۀ جامعه مشغول به کار شد. وقتی بالاخره در سال 1382 پروانۀ وکالت خویش را دریافت کرد، زمینۀ کاری خود را حقوق زنان و کودکان قرار داد و همچنین به نوشتن مقالات در بارۀ این مسایل ادامه داد. موکلان وی شامل فعالان حقوق زنان که در میان آنان می توان از جمله فعالان کمپین خانه به خانۀ یک میلیون امضاء برای تغییر، روزنامه نگارانی مانند عیسی سحرخیز، فعالان سیاسی مانند حشمت الله طبرزدی، از سازمان جبهۀ دموکراتیک، و شخص شیرین عبادی نام برد. وی همچنین وکالت نوجوانانی که بدلیل جرایمی که زیر سن 18 سال مرتکب شده اند به اعدام محکوم شده اند، و فعالان معترض ایرانی که در سرکوب بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1388 دستگیر شده اند را به عهده داشته است.
در تاریخ 7 شهریور 1389، ماموران امنیتی به منزل و محل کار نسرین ستوده حمله کردند و پرونده ها و اسناد وی را ضبط کردند. در تاریخ 13 شهریور 1389، وی به دادسرای ویژۀ زندان اوین احضار شد و سپس به اتهام "تبلیغ علیه نظام،" "همکاری با مرکز مدافعان حقوق بشر،" و "توطئه برای برهم زدن نظم عمومی" دستگیر شد. وی از دسترسی به وکیل خود منع شد و ملاقات های وی با خانواده اش ظرف چندین ماه پس از دستگیری اش بسیار محدود بودند.
در تاریخ 19 دی 1389، شعبۀ 26 دادگاه انقلاب نسرین ستوده را به مجموع 11 سال زندان-- یک سال برای "تبلیغ علیه نظام" و مجموع ده سال برای "اقدام علیه امنیت ملی،" و "عدم رعلیت حجاب اسلامی در یک فیلم سخنرانی" محکوم کرد. دادگاه همچنین وی را از حرفۀ وکالت و از سفر به خارج از کشور به مدت 20 سال محروم کرد، محکومیتی که بعد از آزادی وی از زندان آغاز خواهد شد و عملا وی را در ایران محصور نموده و از ادامۀ حرفه اش برای باقی عمرش منع خواهد کرد.
از زمان دستگیری اش تا کنون، برای اعتراض به بازداشت و بد رفتاری داخل زندان اوین، نسرین ستوده بارها دست به اعتصاب غذا زده است و حتی یک بار به مدت 11 روز از پذیرفتن آب نیز امتناع کرده است. طبق گزارشات، وی مقدار قابل توجهی وزن از دست داده است و سلامتی وی به شدت ضعیف شده است. وی در بند 209 زندان اوین، جایی که اکثر مدت بازداشتش را در آنجا در سلول انفرادی گذرانده است به سر می برد. ستوده هنوز در انتظار تصمیم دادگاه تجدید نظر در خصوص پروندۀ خویش می باشد.
امروزدر زمان اعلام جایزه اش در نیویورک، مدیر برنامۀ آزادی برای نوشتن، لاری سیمز "روحیۀ سازش ناپذیر نسرین ستوده در مبارزه برای عدالت، تساوی، و حکومت قانون در ایران" را ستود.
لاری سیمز گفت: "ازهمان آغاز، نسرین ستوده اصرار بر بیان واقعیت های ناگفتۀ ایران پس از انقلاب داشت." وی افزود: "نسرین ستوده با به خطر انداختن آزادی خویش، تلاش کرده است تا مبارزات زنان، موارد مربوط به نوجوانان زیر 18 سالی که گرفتار مشکلات سیستم قوۀ قضاییۀ ایران شده اند، آرمان های نویسندگان، روزنامه نگاران، و ایرانیان عادی برای شرکت در بحث باز و آزاد در مورد آیندۀ کشور، همگی مورد توجه قرار گیرند. در واقع کلیۀ این امور مورد توجه قرار گرفته اند چون وی را به زندان انداخته اند و این خود نشان می دهد که حکومت ایران چگونه حکومتی است و این واقعیت که او یک قهرمان است و الهام بخش میلیونها نفر از هموطنان خویش است نیز نشان می دهد که مردم ایران چگونه مردمی هستند."

لاری سیمز به همراهی آپیا از دولت اوباما خواست تا مقامات ایرانی را تحت فشار بگذارد تا کشور خویش را با انقلاب حقوق بشری که سراسر خاورمیانه را در بر گرفته است همگام کنند و ستوده، یکی از بارز ترین سمبل های این ارزش های جهانی در ایران را آزاد کنند. وی گفت: "ریس جمهور احمدی نژاد مکررا ازخیزش های مردمی در منطقه تمجید کرده ، در حالیکه درست در همین زمان، نیروهای امنیتی ایران به شکل خشونت آمیزی اعتراضات مسالمت آمیز مردمی را در ایران سرکوب کرده اند. چه در ایران و چه در خارج از کشور، هیچکس از این دورویی غافل نیست..
نویسنده ، مورخ و عضو انجمن قلم باربارا گلداسمیت جایزۀ انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت را تامین می کند. این بیست و پنجمین سالی است که این جایزه یک چهرۀ بین المللی که به دلیل استفاده از و یا دفاع از حق آزادی بیان مورد آزار قرارگرفته و یا زندانی شده است را مورد تمجید قرار می دهد. نامزدهای این جایزه توسط انجمن قلم بین المللی و هر یک از 145 مراکز انجمن قلم تشکیل دهندۀ آن در سراسر جهان تعیین می شوند، و سپس توسط مرکز انجمن قلم آمریکا و هیئت مشورتی متشکل از برخی از برجسته ترین متخصصان دراین زمینه بررسی می شوند. هیئت مشورتی جایزۀ انجمن قلم/باربارا گلداسمیت شامل کارول بوگارت، معاون سازمان دیده بان حقوق بشر، وارطان گریگوریان، ریس سازمان کارنگی، جوان لیدم-اکرمن، معاون بین المللی انجمن بین المللی قلم، آریه نیر، رییس موسسۀ جامعۀ باز، و جول سایمون، مدیر کمیتۀ حمایت از روزنامه نگاران است.
جایزۀ آزادی برای نوشتن در امتداد فعالیت های سالیانۀ انجمن قلم در حمایت از بیش از900 نویسنده و روزنامه نگاری است که در حال حاضر مورد تهدید قرار گرفته و یا در زندان به سر می برند. چهل و پنج زن و مرد از سال 1987 این جایزه را دریافت کرده اند و 32 نفر از 36 نفری که در زمان دریافت جایزه در زندان بودند، متعاقبا آزاد شده اند.


مرکز انجمن قلم در آمریکا، بزرگترین مرکز از 145 مرکز انجمن قلم بین المللی است که قدیمی ترین سازمان حقوق بشری جهان و قدیمی ترین سازمان بین المللی ادبی محسوب می شود. برنامۀ آزادی برای نوشتن مرکز انجمن قلم در آمریکا برای محافظت از آزادی نوشتن در هرکجا که در معرض خطر باشد تلاش می کند. این مرکز از حقوق نویسنده ها و روزنامه نگارانی که به زندان افتاده اند، مورد تهدید قرار گرفته اند، مورد آزار قرار گرفته اند، و یا در حین انجام حرفه شان مورد حمله قرار گرفته اند در سراسر جهان دفاع می کند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد فعالیتهای انجمن قلم، لطفا از وبسایت www.pen.org دیدن کنید.

آوای سفید رود؛ دیوان اشعار ناصر یحیی پور سل تی تی

گزارشگران: مقایسه گفته های آقای خلیل بهرامیان وکیل شیرکو معارفی با یاوه نویسی های فرشته قاضی در سایت روز