مصاحبه دوم: ایرج اسکندری
"اسکندری گفت که روحانیت و همه برداشت ها از اسلام، که به نوعی قدرت سیاسی را با مذهب با هر برداشتی گره می زنند، به استبداد راه می برند، او گفت که همه نیروها باید جبهه واحدی برای حفظ دموکراسی و بسط مناسبات دموکراتیک تشکیل دهند."
مصاحبه با ایرج اسکندری و شخصیت خود او اما با مصاحبه و شخصیت کیانوری فاصله بسیار داشت.
یادم نیست قرار مصاحبه چگونه گذاشته شد. به من گفتند که به خانه ای در خیابانی نزدیک به خیابان میکده بروم. دفتر سازمان فدائی بدان روزگار در خیایان میکده، نزدیک بلوار کشاورز، بود. نام کنونی آن را از یاد برده ام.
به هنگام غروب به آن خانه رفتم. اسکندری با بطری ویسکی و تنقلات منتظر بود. در همان نخستین گپ و گفت ها، تصویر منفی من از رهبران حزب توده در هم شکست و مترجم با سواد و با فرهنگ کتاب سرمایه مارکس، روشنفکری دانا با کاراکتری منسجم و معتقد به سوسیالیزم، آزادی و عدالت، قالب رهبر حزبی را در ذهن من شکست.
دانش، وارستگی، تسلط کم نظیر اسکندری به مباحث نظری و فرهنگی، شخصیت جذاب، بیان مستدل و گرم و عشق او به ایران و مردم آن، داوری منفی مرا در باره او به احترام و مهر بدل کرد. هرچند فاصله نظری ما، فاصله گرایش به چپ نو با سنتی ترین برداشت های چپ، پرشدنی نبود.
مصاحبه در دو یا سه جلسه انجام شد. اسکندری به جدل راه نمی داد. قصدش روشن کردن مسائل و بیان صریح عقایدش بود. اغلب او بود که بحث را به بستر درست هدایت می کرد و سماجت ها و تندگوئی های مرا با تحمل و مدارا به بستری منطقی می راند.
در بخشی از مصاحبه زبان به انتقاد از سیاست های رهبری حزب توده گشود. آشکار، مشخص، صریح ، جدی، مستند ،مدلل و ریشه ای. سیاست حزب توده در دفاع از خط امام به دستاویز مبارزه ضد امپریالیستی، نظریه راه رشد غیرسرمایه داری حزب کمونیست روسیه را نقد و مخالفت خود را با این سیاست ها و دنباله روی حزب توده از شوروی سابق بیان کرد.
گفت که روحانیت و همه برداشت ها از اسلام، که به نوعی قدرت سیاسی را با مذهب با هر برداشتی گره می زنند، به استبداد راه می برند،گفت مبارزه با سرمایه داری و امپریالیزم و سلطه خارجی جز در بستر مبارزه برای دموکراسی ممکن نیست،گفت که دموکراسی ضروری ترین نیاز جامعه است و او راه حل موقعیت کنونی را در این می بیند که همه نیروهای هوادار دموکراسی، از چپ و ملی و لیبرال و مجاهد تا هر گرایش مستقل دیگر، جبهه واحدی برای حفظ دموکراسی و بسط مناسبات دموکراتیک تشکیل دهند و برای نهادینه شدن دموکراسی در فرهنگ و بافت جامعه و در ساختار سیاسی مبارزه کنند.
گفتن این سخنان، سی سال پس از آن که کوره تجربه های خونبار تاریخ درستی سخنان آن روز او را نشان داده است، آسان است اما کافی است موقعیت آن روزگار را به یاد آوریم که جاذبه مبارزه ضد امپریالیستی چندان بود که اکثریت بزرگ ترین سازمان چپ آن روزگار، سازمان فدائیان، چنان شیفته خط و ربط حزب توده و شوروی و خط امام شد که تا انحلال این سازمان در حزب توده گامی نمانده بود.
"جاذبه مبارزه ضد امپریالیستی چندان بود که اکثریت بزرگ ترین سازمان چپ آن روزگار، سازمان فدائیان، چنان شیفته خط و ربط حزب توده و شوروی و خط امام شد که تا انحلال این سازمان در حزب توده گامی نمانده بود."
در بازگوئی انتقادی بخش هائی از تاریخ حزب توده از نفوذ دستگاه جاسوسی شوروی در رهبری حزب پرده برداشت و گفت که روس ها در انتخاب رهبران حزب توده حرف آخر را می زنند و از جمله در جلسه انتخاب کیانوری به رهبری حزب نماینده روس ها حضور داشته و انتخاب کیانوری بدین سمت به اشاره او بوده است.
در باره پیروی کورکورانه رهبران حزب توده از حزب کمونیست شوروی و پلیس سیاسی و مخفی این کشور نیز سخن بسیار گفته بودند اما مدارکی جدی در این زمینه در دست نبود. اکنون ایرج اسکندری، از برجسته ترین اعضای گروه ۵۳ نفر، از مشهورترین بنیان گذاران و از معتبرترین اعضای کمیته مرکزی حزب بدین واقعیت تلخ شهادت می داد و در اعتبار شهادت او تردیدی نبود.
انتظار چنین برخوردی را نداشتم. دیر وقت شب برای دیدن دوستی از همان خانه به دفتر فدائیان در خیابان میکده رفتم و شگفت زده ماجرا را به یکی از رهبران سازمان گفتم.
خواست که نوارها را به او بدهم. نپذیرفتم. یکی دو روز بعد، به هنگامی که متن مصاحبه را تنظیم می کردم، یکی از افسران حزبی ،که از زندان شیراز می شناختم، تماس گرفت و خواست که مصاحبه با اسکندری را منتشر نکنم . گفت راست ها از این مصاحبه به زیان چپ بهره می گیرند. دانستم که دوست فدائی، ماجرا را به رهبران حزب توده خبر داده است.
انتشار بخش اول مصاحبه توفانی به پا کرد. نه فقط منتقدان حزب توده که اعضای حزب نیز در جلو دفتر حزب، در نشست ها و محافل سیاسی و فرهنگی و در رسانه های خود بدین مصاحبه استناد می کردند.اسکندری هر کس نبود و حزب لرزید.
روزنامه مردم، ارگان حزب توده، مصاحبه را انکار و اعلام کرد که یک آنارشیست در مجله ای که سردبیر آن یک سلطنت طلب است، این مصاحبه را جعل کرده است. روزنامه مردم متنی با عنوان مصاحبه با "رفیق ایرج اسکندری، عضو کمیته مرکزی حزب" منتشر کرد با همان سوال های من اما با پاسخ های حزب فرموده.
با اسکندری تماس گرفتم. گفت که "مصاحبه روزنامه مردم با من جعلی است"، گفت که بخش دوم را منتشر کن و نترس .
نوارهای مصاحبه را با مقدمه ای از من تکثیر کردیم. بخش دوم مصاحبه با توضیحی منتشر شد با عنوان "حزب توده دروغ می گوید". نوشتیم که مصاحبه جعلی نیست. اعلام کردیم که نوارها را تکثیر کرده ایم و هر کسی می تواند آن ها را خریداری کند. حسابدار مجله به من گفت که در ۳ روز نزدیک به ۵۰ هزار نوار فروخته است.
این بار دیگر نمی شد مصاحبه را جعلی خواند. سخن حق او در برابر سیاست نادرست شوروی پیش نرفت. فضا را بر اسکندری چنان تنگ کردند که او به ناچار تن به مهاجرت دوباره داد. کمیته مرکزی در واقع اسکندری را تنبیه و به فرانسه تبعید کرد تا از تاثیر او بر اعضای حزب جلوگیری کند.
بازی قضا و قدر یا بخت بلند
"اکنون که اسکندری و کیانوری روی در نقاب خاک کشیده اند و توفان برگذشته است داوری آسان است اما در آن توفان سهمناک که این دو بودند ، شناخت راه از چاه و ایستادن بر موضع منفرد آسان نبود."
بازی قضا و قدر بود یا بخت بلند اسکندری ؟ نمی دانم. اما اگر آن مصاحبه نبود، اسکندری در ایران مانده و همراه با دیگر رهبران حزب توده بازداشت و به همان سرنوشت تلخ دچار می شد. شکنجه، مصاحبه و اقرارهای تحمیلی و اعدام.
اسکندری در پاریس درگذشت بی آن که شکنجه های پیروان خط امام حرمت تاریخی او را لکه دار کند.
ایرج اسکندری این صداقت، شهامت و خردمندی را داشت که راه از چاه تشخیص دهد، یک تنه در برابر حزبی که دوست داشت و زندگی خود را بدان وقف کرده بود ایستاد، تیر دوست و نیزه دشمن را به جان خرید اما به خرد و وجدان خود پشت نکرد.
کیانوری نیز به همان راه رفت که می خواست. سیاست حمایت از خط امام حزب توده جان های بسیاری را به قربانگاه کشاند و کیانوری خود نیز از قربانیان این سیاست بود هر چند مسئولیت راه را نیز بر عهده داشت.
اکنون که هر دو روی در نقاب خاک کشیده اند و توفان برگذشته است داوری آسان است اما در آن توفان سهمناک که این دو بودند ، شناخت راه از چاه و ایستادن بر موضع منفرد آسان نبود هرچند تاریخ بر همه مردگان با مهر نظر می کند.