10 تیر 1388 12:28
۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه
مراسم ختم كيانوش آسا در كرمانشاه برگزار شد
چهارشنبه ۱۰م تیر ۱۳۸۸
مراسم ختم كيانوش آسا دانشجوی نخبهی كُرد يارسان كه طی وقايع اخير پس از انتخابات رياست جمهوری در جريان يكی از تجمعات اعتراضی در تهران كشته شده بود عصر امروز از سوی خانواده وی در كرمانشاه برگزار شد.
در اين مراسم كه جمعيتی بالغ بر شش هزار نفر از خويشاوندان خانواده آسا، وابستگان طوايف سنجابی و گوران، شهروندان كرمانشاهی، جامعهی اهل حق (يارسان)، دانشجويان و اساتيد دانشگاه علم و صنعت تهران و رازی كرمانشاه، فعالان سياسی و مدنی استان در آن حضور يافتند، دكتر اشرفی زاده استاد كيانوش در دانشگاه علم و صنعت تهران به سخنرانی پرداخت.
وی با ابراز تأسف شديد از جان باختن كيانوش آسا، خود و جامعهی دانشگاهی و علمی كشور را شريك در غم و عزای خانواده، دوستان و همشهريان اين دانشجوی شهيد دانست. دكتر اشرفی زاده در حالی كه شديداً تحت تأثير فضای مراسم و به ويژه سوگواری مادر كيانوش قرار گرفته بود خطاب به حاضرين گفت: كيانوش نه تنها به لحاظ علمی در رشتهی تحصيلی خود يك نخبه محسوب میشد بلكه رفتار و منش وی نيز در محيط دانشگاه در بين اساتيد و دانشجويان زبانزد بود و آنچه بيش از پيش ما را در غم فقدان وی ناراحت میكند همين دانش علمی و اخلاق نيكوی اوست.
مراسم ترحيم كيانوش آسا در حالی پايان گرفت كه جمعيتی حدود دو هزار نفر از شركت كنندگان با در دست داشتن شاخههای گل و بالا بردن عكسهای كيانوش، خانواده وی را از درب تالار محل برگزاری مراسم واقع در چهارراه شير و خورشيد، در مسير خيابان منتهی به ميدان مصدق تا درب منزل ايشان همراهی نمودند.
هر چند اين مراسم و نيز راهپيمايی پس از آن، بدون شعار و در سكوت كامل برگزار شد اما حضور مأموران انتظامی و امنيتی در اطراف محل برگزاری مراسم و در مسير راهپيمايی مشهود بود، اگر چه هيچ گونه برخوردی با شركت كنندگان و راهپيمايان صورت نگرفت.
گفته میشود كيانوش آسا دانشجوی ترم آخر كارشناسی ارشد رشتهی پتروشيمی و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ايران در جريان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه ۱۳۸۸ ميدان آزادی تهران در اثر اصابت گلوله توسط افراد موسوم به لباس شخصی جان خود را از دست داده است. خانواده وی در پی روزها بیخبری از وضعيت كيانوش با مراجعه به بيمارستانها و پزشكی قانونی تهران پس از چندين روز سرگردانی نهايتاً موفق به شناسايی جسد و تحويل آن جهت تشيع و خاكسپاری در كرمانشاه شدند.
طی روزهای اخير چندين مراسم سوگواری و راهپيمايیهای اعتراضی برای كيانوش آسا و در واكنش به قتل وی از سوی دوستان و همدانشگاهیانش در صحن عمومی دانشگاه علم و صنعت و در محل خوابگاهها برگزار شده است و امروز نيز بنا بر اعلام دكتر اشرفی زاده استاد كيانوش آسا در دانشگاه علم و صنعت همزمان با مراسم ختم وی در كرمانشاه همچنان برگزاری مراسمهای مشابه در دانشگاه علم و صنعت ادامه دارد.
خبرگزاری ديدهبان حقوق بشر كردستان
آخ، چه بد شد، باز هم ..
بار دیگر حرکتی انقلابی و آزادیخواهانه ازسوی نیروهای مبارز و مُتعهد علیه سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوئد- استکهلم(بخوانید لانه جاسوسی) صورت گرفت که ناگهان هواداران "دموکراسی" سر و کله شان از اینجا و آنجا پیدا شدکه،آی چه نشستهاید! عدهای به خشونت رو آورده و به تمدن ما خدشه وارد کردهاند. اینان بدینگونه، شرکتکنندگان در حرکت یادشده و اقدام آنان را زیر سئوال بُردهاند.
روز جمعه 5 تیر(26 ژوئن) تعداد بسیاری از انسان های مبارز و آزادیخواه در اعتراض به کُشتار مردم دربندمان جلوی لانه جاسوسی جمهوری اسلامی در استکهلم تجمع نمودند.
نیروهای مبارز، با شعارهایی کوبنده همچون "مرگ برجمهوری اسلامی" یکی از زیباترین تظاهرات خود را در طی چند سال اخیر در استکهلم، برگزار کردند.
شرکتکنندگان که اجازه تجمع را ازپلیس استکهلم گرفته بودند، روبروی سفارت، با ایرادسخنرانی ،سر دادن شعار و خواندن سرود و آواز، تظاهرات خود را آغازکردند. از آنطرف، مُزدوری سوار بر موتور چمنزنی به بهانه کوتاه کردن چمن محوطه، جلوی تظاهرکنندگان مانور می داد.
این مُزدور در خیال باطل خود فکر می کرد با صدای موتور میتواند مانع فریادخشم تظاهرکنندگان که همانا فریاد "ندا"ها ومردم ستمدیدهمان بود، بشود. این عمل مُزدور، خشم شرکتکنندگان را در تظاهرات بیش از پیش بر انگیخت .
زمانیکه تعدادی دیگر از قاتلین مُزدور جمهوری اسلامی در محوطه لانه جاسوسی ظاهر شدند و با حرکاتی که شایسته امامشان بود، از جمله،حواله کردن زیرشکمشان به سوی تظاهرکنندگان، وحرکات بسیار زننده و ناشایست دیگر، که سخن گفتن در آن مورد در شأن خواننده نیست، باعث اوج گرفتن خشم و نفرت انبوه تظاهرکنندگان شدند، بُروز عکس العمل، امری طبیعی بود. از این رو ، تظاهرکنندگان به درب سفارت حمله کرده و با کندن در، وارد محوطه لانه جاسوسی شدند.
کسانی که وارد لانه جاسوسی شدند،
سلاحشان شعار بود و بس.
دست شان عکس ندا بود و بس.
در دست شان باندرول مرگ بر جمهوری اسلامی بود وبس .
این انسان های مبارز در دست شان باندرول زنده باد آزادی بود و بس.
اما در دست مزدوران سفارت
چاقو بود.
در دست یکی دیگر اسلحه بود.
در دست مُزدوری دیگر، باتوم برقی بود.
و در دست یکی دیگر، کابل بود.
بایدبه این نکته بسیار مهم اشاره کنم که این حرکت، خودجوش بود و هیچکس حق ندارد آنرا به خود و یا سازمان و یاحزبی وصل کند.در این یورش به لانه جاسوسی از دختر و پسر ۱۶ و ۱۷ساله تا زن و مرد مُسن با عقاید متفاوت شرکت داشتند، که باید گفت، یکی از ویژگیهای مُنحصر به فرد و زیبای این حرکت اعتراضی به شمار می آید.
در این جدال نابرابر، یکی از مُعترضان، دستش شکست، دیگری به دستش چاقو خورد و یکی دیگر، سمت چپ بدنش از ضربات باتوم آسیب دید و ....
شاید این سریعترین سفری بود که طی آن تعدادی از آزادیخواهان توانستند در مدت ۴ و یا ۵ دقیقه، آنهم پس از ۳۰ سال، به ایران بروند و بازگردند!!!
و اما اصل مطلب که سخنی هر چند به اجبار، با "شیفتگان ِ دموکراسی" و یا در اصل عاشقان ِسینهچاک نظام کُشتار صدها هزار انسان است.
این آدم های دو دست و دو پا،بحثهایی را در این رابطه در رسانهها و ...به راه انداختهاندکه البته نخستین بار هم نیست. آنها خود را به عنوان انسانهایی مُوقر و دمکرات و معتقدبه دموکراسی نشان میدهند؟! و ما را انسانهایی وحشی و دور از تمدن مینمایانند، چرا که با دست خالی، به حمایت از مبارزات مردم ستمدیده مان، در مقابل این مُزدوران با اسلحه، چاقو و باتوم بدست، ایستادیم.
این روزها ما شاهد آنیم که چگونه دخترجوانی درهمین مبارزات در ایران،با شهامت با لگدبه بسیجی مسلح حمله میکند ویا پسر جوانی سنگ و...به طرف مزدوران پاسدار پرتاب میکند. آیا شما "عاشق سینه چاک دموکراسی" جرئت این را دارید که این دختر یا پسر مبارز را، مُتهم به خشونت کنید!؟ آنگونه که سران اوباش و ارازل جمهوری اسلامی میکنند؟
نکند انتظار داشتید که تظاهرکنندگان که شاید هر کدام داغی بر سینه داشتند و رژیم سنگسار عزیزی را از آنها گرفته است، و یا با دیدن صجنه های دلخراشی که در این چند روز اخیر از مبارزات هموطنان عزیزمان در ایران در مقابل رژیم تا به دندان مسلح، شاهدیم، باید با دسته گُل، به لانه جاسوسی میرفتند!؟
همین شما به اصطلاح "عاشقان ِصلح و دوستی" یا "عاشقان دل خسته مبارزه مسالمتآمیز و مخالف خشونت"، در فردای شورش مردم علیه رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی در ایران، که توأم با حمله به بسیج و پاسداران حزبالله خواهد بود تا نظام آنها را سرنگون کنند، چه موضعی خواهید گرفت؟؟؟
حزب تودهایها که گویا ژنتیکی خائن به دنیا میآیند و اصولأ مانند اکثریتیها خائن بالفطرهاند،تظاهرکنندگان جلوی لانه جاسوسی را عوامل جمهوری اسلامی میدانند! آنها باید بدانند که مردم خیانتهای آنها را فراموش نکردهاند. مردم به یاد دارند که چطور این خائنین،در باره یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشریت، یعنی صادق خلخالی، در رهنمودی به هواداران خود نوشتند: "که در هر نقطهای آیت الله صادق خلخالی کاندید باشند به ایشان رأی خواهید داد" (اعلامیه کُمیته مرکزی حزب توده ایران) ۹/۵/۵۸
و یا سازمان اکثریت خائن که نوشت:" قبل از اینکه به مساله اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاههای انقلاب بپردازیم لازم است اول به عوامل و شرایط به وجود آورنده این قبیل خشونتها توجه کنیم و مساله را نه صرفأ از جنبه عاطفی و اخلاقی – که به نوبه خود حائز اهمیت است – آنچه که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاویه مصالح و منافع انقلاب بررسی کنیم." و بدینگونه بر قتل آنان مُهر قبول زدند. (کار اکثریت شماره ۱۲۰)
من افتخار میکنم در زُمره ِ آنانی قرار گیرم که از طرف تودهایها، اکثریتیها و عاشقان ِ سینه چاکان دورغین ِ دموکراسی، جنایتکاران جمهوری اسلامی و دیگرانی که این حرکت را محکوم کردهاند، اوباش و اراذل نامیده شوم.
از ۳۰ خرداد ۶۰ تا ۳۰خرداد ۸۸
شنبه ۳۰خرداد ۶۰ انگار همین دیروز بود. خیابان انقلاب، طالقانی و میدان فردوسی مملو از جمعیت بود. مرد و زن، پیر و جوان، دانشجو و دانشآموز، کارگر و کارمند به خیابان آمده بودند تا اعتراض خود را نسبت به بسته شدن آخرین راههای تنفسشان اعلام کنند.
از روز جمعه ۱۵ خرداد ۶۰ برای بسیاری مشخص شده بود که ارتجاع حاکم عزمش را برای یکدست کردن حاکمیت در بالا جزم کرده و میرود تا اولین جراحی بزرگ در حکومت را انجام دهد.
دو روز بعد بود که لاجوردی تحت عنوان دادستان انقلاب اسلامی مرکز، فرمان بسته شدن آخرین روزنامههای مستقل را داد. در این حکم که با تصویب شورای عالی قضایی و حمایت مستقیم بهشتی صادر شد روزنامه میزان متعلق به مهندس بازرگان، انقلاب اسلامی متعلق به ابوالحسن بنیصدر ، آرمان ملت ارگان حزب ملت ایران (داریوش فروهر) و نشریه جبههی ملی، عدالت و نامه مردم ارگان حزب توده که یکسره در خدمت ارتجاع حاکم بود(برای رد گم کنی) غیرقانونی اعلام شدند. تمامیت خواهان به رهبری بهشتی که در کار پیشبرد کودتای برنامهریزی شدهی خود بودند عزم جزم کرده بودند که چیزی را باقی نگذارند.
پیش از آن نشریات گروههای سیاسی از جمله مجاهدین و گروههای چپ و دمکرات غیرقانونی اعلام شده بودند. نشریات اخیر، آخرین روزنامههای مخالفی بودند که از سوی حکومت تحمل شده بودند.
چماقداران و اراذل و اوباش حزباللهی از طریق حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مساجد، کمیتهها و پایگاههای بسیج تحت عنوان مردم سازماندهی شده بودند و خیابانها میرفتند که به تسخیر سیاهترین نیروهای جامعه درآیند. اجازه برگزاری متینگ و راهپیمایی به هیچ حزب و دسته و گروهی داده نمیشد. شهر جولانگاه اراذل و اوباش بود.
دستههای چماقدار مسلح به چاقو، قمه، پنجه بوکس و زنجیر در پناه آتش سلاح سپاه پاسداران و کمیتهچیها به هر اجتماع اعتراضی مردم حمله میکردند و به بیرحمانه ترین شکلی آنها را مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
نسل ما در مقابل دوراهی تسلیم و مقاومت قرار گرفته بود. ما را مخیر کرده بودند به مرگ یا زندگی روی زانوها. نسل برآمده از انقلاب ۵۷ ایستادگی و مقاومت را با همهی سختیهایش انتخاب کرد.
از روز سه شنبه ۱۹ خرداد تا روز دوشنبه ۲۵ خرداد این نیروهای تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق بودند که با برگزاری تجمعات اعتراضی در نقاط مختلف تهران و با هدف به هم پیوستن آن در حلقهی مرکزی شهر سعی میکردند یک تظاهرات بزرگ اعتراضی را سازماندهی کنند اما به خاطر بیرحمی به کار گرفته شده از سوی نیروهای رژیم و چماقداران حزباللهی بسیج شده موفق به انجام آن نمیشدند. نزدیک به دو هفته بود که مقاومت مردمی در تهران و شهرستانها ادامه داست و مجلس شورای اسلامی در این مدت در کار برکناری بنیصدر اولین رئیس جمهور نظام بود.
روز دو شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ رهبران جبهه ملی ایران اعلام تظاهرات کردند، اما به خاطر سازماندهی نیروهای چماقدار و فالانژ و عدم حضور مجاهدین در این تظاهرات، امکان برگزاری آن را نیافتند و تهران به تسخیر چماقداران درآمد.
بالاخره روز شنبه ۳۰ خرداد بدون اعلام قبلی، نیروهای هوادار مجاهدین شاهکار تشکیلاتی خود را به منصه ظهور رساندند و جرقهی تظاهرات بزرگ در مرکز تهران را زدند. در کوتاهترین زمان ممکن صدها هزار نفر از وابستگان گروههای سیاسی چپ و مردم به مجاهدین پیوستند. نیروهای حزب اللهی و چماقدار قادر به جلوگیری از شروع تظاهرات نشدند. هدف تظاهرات رفتن به مقابل مجلس بود. شعار مردم چیزی نبود جز: «حزب چماقبدستان باید بره گورستان»، «ما کشته ندادیم که حزبی بشویم، آلت دست بهشتی بشویم»، «بهشتی، رجایی، خلق آمده کجایی»، «مرگ بر ارتجاع»، «مرگ بر اختناق»، مرگ بر بهشتی، «لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا آزادی».
در میدان فردوسی خیل عظیم جمعیت، به فرمان خمینی که بطور مداوم از رادیو پخش میشد از زمین و بالای ساختمانها توسط پاسداران به رگبار بسته شد و به این ترتیب تظاهرات مسالمت آمیز مردم تهران به خون کشیده شد.
دهها نفر پیش چشمانم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. نمیدانم چندتایشان همان روز کشته شدند و چندتایشان از بیمارستانها یکسر به اوین انتقال یافته و تیرباران شدند. در روزهای قبل نیز بسیاری از معترضان و از جمله دوستانم یا در حمله چماقداران زخمی شده بودند و یا دستگیر و به اوین و زندان دادگستری و کمیتهها انتقال یافته بودند.
در غروب سنگین و غمآلود ۳۰ خرداد وقتی که خسته و کوفته از جنگ و گریز با پاسداران و نیروهای چماقدار باز میگشتم در چهارراه سعدی تهران زمین پوشیده از اعلامیههای سازمان «فدائیان اکثریت» بود که در آن نوشته شده بود «مردم آگاه و انقلابی در تظاهرات غیرقانونی شرکت نمیکنند». داغدار عزیزانم بودم، چهرههای خونین جوانان و نوجوانان میهنم را به یاد میآوردم و حالا این اطلاعیه بیش از هر چیز بر خشم و اندوه و بغض و کینهام میافزود.
در آن روزهای سرنوشت ساز و ماههای بعد از آن که خون از در و دیوار میبارید، حزب توده و اکثریت در کنار کودتاچیان و جنایتکاران قرار داشتند. از هر شکست مردم و نیروهای انقلابی اظهار خوشحالی و شادمانی میکردند و آن را با آب و تاب به خمینی و حزب جمهوری اسلامی و سران رژیم کودتا تبریک میگفتند. هر پیروزی رژیم را پیروزی خود و «جبههی انقلاب» میخواندند. هر شکست جنبش آزادیخواهی را شکست دشمنان انقلاب معرفی میکردند.
چهارشنبه سوم تیرماه ۶۰ روزنامهها و رادیو تلویزیون با درج اطلاعیه دادستانی خبر از اعدام دهها نوجوان دادند. همراه با اطلاعیه دادستانی عکس ۱۲ دختر نوجوان نیز انتشار یافت که بدون احراز هویت به جوخهی اعدام سپرده شدند و از خانوادههایشان خواسته می شد برای شناسایی اجساد فرزندانشان به اوین مراجعه کنند.
در اطلاعیه دادستانی انقلاب اسلامی مرکز آمده بود:
«به اطلاع خانوادههای محترمی که فرزندانشان در جریانات ضدانقلابی اخیر تهران دستگیر شدهاند و حکم دادگاه دربارهی آنها صادر و اجرا گردیده میرساند لطفاً با در دست داشتن شناسنامهی عکسدار خود و فرزندانشانشان که عکس آنها در این جا چاپ شده به دفتر مرکزی زندان اوین مراجعه کرده و فرزندانشان را تحویل بگیرند.
روابط عمومی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز
لازم به یادآوری است که اسامی صاحبان عکس مشخص نشده است. روزنامه اطلاعات ۳ تیرماه ۱۳۶۰»
منظورشان از به کار بردن عبارت «فرزندانشان را تحویل بگیرند» جنازهی آنها بود. دختران نوجوان را بدون احراز هویت به جوخهی اعدام سپرده بودند و حالا از خانوادههایشان با بیرحمی میخواستند که برای «تحویل» جنازهی آنها به اوین مراجعه کنند. در روزها و ماههای سیاه پس از ۳۰ خرداد ۶۰ این نسل برآمده از انقلاب ضد سلطنتی ۵۷ بود که با جانفشانی و گذشتن از همه چیز خود در کوچه و خیابان، در کوه و جنگل، در اسارت و شکنجهگاه بر تخت تعزیر و تقتیل، برچوبههای دار و میدانهای تیر، آزادی را طلب میکرد. باقیماندهی این نسل را در کشتار ۶۷ به خون کشیدند به این امید که حکومتشان را جاودانه کنند. زهی خیال باطل.
از خرداد ۶۰ تا خرداد ۸۸، بیست و هشت سال گذشت و دوباره خرداد گل داد و به خون نشست. این بار نسلی تازه به میدان آمده، اما شعارهایش و خواستههایش همانی است که در روزهای پرتلاطم خرداد ۶۰ در خیابانهای شهر فریاد میشد. آزای، خجسته آزادی. آنها چیزی نمیخواهند به جز حاکمیت مردم و انتخابات آزاد.
کودتاچیان در ۲۴ خرداد ۸۸ به دستور خامنهای و با شرکت احمدینژاد جشن پیروزی کودتا را در تهران برپا کردند و با بیشرمی مردم به پاخاسته را «خس و خاشاک» معرفی کردند.
نیروهای سرکوبگر، حزباللهی، لباسشخصی و بسیجی اجازه برگزاری تظاهرات و گردهمآیی در همه شهرها را دارند کودتاچیان از «غیرقانونی» بودن تجمعات مردمی خبر میدهند و ارگانهای سرکوبشان وعده سرکوبی میدهند.
یک روز پس از «جشن کودتاچیان»، مردم به جان آمده بی اعتنا به تهدیدات به منظور شکست کودتا به خیابانهای تهران سرازیر شدند. جوش و خروش مردم یادآور صحنههای خرداد ۶۰ بود. منابع وابسته به رژیم خبر از سه میلیون تظاهرکننده میدهند.
شعارهای محوری مردم در تظاهراتهای روزهای پرالتهاب خرداد ۸۸ «مرگ بر دیکتاتور»، «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد»، «بسیجی بیغیرت دشمن خون ملت»، «مرگ بر استبداد»، «میجنگم میمیرم ، رأیمرو پس میگیرم»، «احمدی خيانت میکند رهبر حمايت می کند» است. (۲)
در تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ بهشتی و رجایی به عنوان عوامل اصلی اجرای کودتای خمینی مورد خشم و کینه مردم قرار گرفتند. شعارهای اصلی تظاهرات روی آنها متمرکز شده بود.
در تظاهرات خرداد ۸۸ شعارهای اصلی تظاهرات روی احمدینژاد عامل اجرایی کودتا متمرکز شده و مردم با سردادن «مرگ بر دیکتاتور» نفرت خود از خامنهای ولی فقیه رژیم و رهبر کودتاچیان را به نمایش میگذارند.
رفسنجانی در خاطراتش از روز دوشبنه ۲۵ خرداد ۶۰ مینویسد:
«... در دادگستری [به ریاست بهشتی] جلسه مشورتی قوای سهگانه با سپاه و ... بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالفان محارب و مسائل روز تصمیمگیری شد.
عبور از بحران، کارمانه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، ۱۳۶۰ دفتر نشر معارف انقلاب چاپ سوم ۱۳۷۸، صفحهی ۱۵۷. »
در روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ کودتاچیان مشابه سال ۶۰ عمل میکنند. آنها هم به دنبال دستگیری مخالفان و کسانی هستند که از در مخالفت با کودتا درآمدهاند. هدف اول دستگیریها دانشجویان و نیروهای فعال اجتماعی و سیاسی هستند. حمله و هجوم نیروهای لباس شخصی درست مانند خرداد ۶۰ به خانههای مردم و دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی است. به خاطر نزدیک بودن سالگرد قیام دانشجویی ۱۸ تیر و جلوگیری از شعلهورتر شدن آتش قیام در این روز، نیروهای کودتاچی حمله و هجوم به خوابگاه های دانشجویی و دانشگاهها را در اولویت قرار دادهاند. خیمهشببازی مجلس ارتجاع و محکومیت حمله از سوی فرهاد رهبر معاون سابق وزارت اطلاعات و رئیس دانشگاه حکومت کودتا، برای فریب دانشجویان، سلب مسئولیت از دولت و خریدن وقت است.
دامنهی دستگیریها به حدی است که پارهای از دوستان پیشین را نیز که در کودتای خرداد ۶۰ جولان میدادند در بر میگیرد. عبرت تاریخ است. اما کو کسی که درس بگیرد. بخشی از کودتاچیان دیروز، طعمه کودتاچیان امروز شدهاند.
در خرداد ۶۰ بهانهی مردم و آزادیخواهان مخالفت با تلاش رژیم و جناح حاکم برای برکناری ابوالحسن بنیصدر از ریاست جمهوری بود. این بار بهانهی مردم تلاش برای بازپسگیری آرایی است که در روز جمعه ۲۲ خرداد در مخالفت با نظام و ولایت فقیه و به نشانهی اعتراض برای موسوی به صندوقهای رأی ریختند. تفاوت اساسی بین بنی صدر و موسوی در این بود که بنیصدر حاضر نشد به خاطر حفظ قدرت مقابل مردم بایستد و در سرکوب نیروهای مترقی با خمینی همراهی کند. موسوی امروز به دنبال رسیدن به قدرت و پیگیری خط «امام راحل» و نجات جمهوری اسلامی از مسیر قهقرا است. بنیصدر در خرداد ۶۰ در مقابل خمینی ایستاد؛ باید دید موسوی تا کجا در مقابل خامنهای میایستد. برای همین یکی از شعارهای تظاهرکنندگان موسوی موسوی سکوت کنی خائنی! است.
فقط خواستهها و عملکرد کودتاچیان یکسان نیست. در بسیاری زمینهها تقارن عجیبی بین خرداد ۶۰ و خرداد ۸۸ است.
در خرداد ۶۰ برای اولین بار در تاریخ مبارزات یکصد ساله میهنمان روحانیت حضوری نداشت و این اتفاقی میمون و مبارک بود. در تظاهرات خرداد ۸۸ تهران نیز روحانیت حضوری ندارد؛ هرچند کروبی و خاتمی و مجمع روحانیون مبارز میکوشند آن را به نفع خود مصادره کنند. اما در عکسها و فیلمهای انتشار یافته جز یک مورد اثری از صدهاهزار آخوندی که بندنافشان به حکومت مذهبی بسته است نیست. این پدیده را به فال نیک بایستی گرفت. این همه ماجرا نیست. تقویم نیز به یاری تاریخ آمده است. روزهای خرداد ۶۰ و ۸۸ هم یکسانند.
در خرداد ۶۰ دست رژیم برای سرکوب خونین باز بود. خمینی در مقام ولایت مطلقه فقیه نشسته بود و کلیه ارگانهای سرکوب رژیم گوش به فرمانش بودند. هیچ شکافی در بالا نبود.
حالا خامنهای در مقام ولایت مطلقه فقیه نشسته است که حتی نمایندگان و گماشتگانش نیز روی در روی او ایستادهاند. او حمایت رئیس مجلس تشخیص مصلحت نظام و خبرگان رهبری را نیز با خود ندارد.
به جز مهدوی کنی رئیس جامعه روحانیت مبارز و شیخ محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، غالب آخوندهای دانه درشت این دو جریان در مناقشه اخیر از خامنهای حمایت نمیکنند.
به جز نوری همدانی هیچ یک از مراجع تقلید رژیم از رویکرد وی حمایت نکردهاند. اعمال او در درون نظام هم «مشروعیت» ندارد.
در خرداد ۶۰ اعمال خمینی در داخل رژیم از «مشروعیت» برخوردار بود و حمایت جناحهای مختلف رژیم را با خود داشت.
نیروهای سرکوبگر رژیم بطور یکپارچه پشت سر خمینی بودند و اوامر او را به جان و دل میخریدند. اما امروز بدنهی نهادهای سرکوب رژیم با خامنهای همراه و همگام نیست. بخش بزرگی از نیروهای سپاه پاسداران و نیروی انتظامی پرسنل وظیفه هستند که انگیزهای برای اجرای فرامین او ندارند.
در خرداد ۶۰ صدای مردم ایران به گوش جهانیان نمیرسید. وسایل ارتباط جمعی مانند امروز نبود. آنچه که موجود بود نیز به طور یکپارچه در اختیار خمینی و کودتاچیان بود. مردم زیر بمباران خبری رادیو و تلویزیون و روزنامههای رژیم بودند. مساجد و تکایا و منابر را دربست در اختیار داشتند.
در خرداد ۶۰ و روزهای سیاه بعد از آن روزنامههای دولتی کیهان، جمهوری اسلامی و اطلاعات با هدایت سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی و سید محمود دعایی نقش کثیف روزنامههای دولتی ایران، رسالت، وطن امروز و سایتهای اینترنتی رجا نیوز، انصار نیوز، و خبرگزاریهای فارس و ایرنا و ایسنا در خرداد ۸۸ را بازی میکردند. درست مانند روزهای اخیر آنها نیز چون هواداران احمدینژاد که واقعیات جامعه را قلب میکنند، به تحریف اخبار و وقایع میپرداختند.
در خرداد ۶۰ اوباشی که لباس روزنامهنگاری به تن کرده بودند، در کیهان و جمهوری اسلامی و اطلاعات و صبحآزادگان مردم به جان آمده و آزادیخواه را ضد انقلاب و اراذل و اوباش میخواندند، درست مانند امروز که احمدینژاد و ارگانهای وابسته به او، مردم را «خس و خاشاک» و اراذل و اوباش میخوانند.
در خرداد ۶۰ رادیو تلویزیون با هدایت علی لاریجانی با انعکاس یک سویه و وارونه حقایق و جعل خبر و تفسیرهای گوناگون به مدد جنایتکاران آمده بود. در شورای سرپرستی رادیو تلویزیون، علیجنتی، حسن روحانی و احمد توکلی نشسته بودند.
امروز همان نقش را صدا و سیما با هدایت ضرغامی و همراهان احمدینژاد به عهده دارد.
اینها همه مشابهت ارگانهای تبلیغاتی کودتاچیان در خرداد ۶۰ و ۸۸ است. اما امروز برخلاف گذشته کودتاچیان به خاطر پیشرفتهای تکنولوژیک نمیتوانند همهی راهها را مسدود کنند.
با وجود شبکهی اینترنت و دسترسی افراد به یو تیوب، فیس بوک، تویتر و... شبکههای خبری ۲۴ ساعته، سایتهای خبری، تلفنهای دستی، تلویزیونهای ماهوارهای، رسانههای بینالمللی، دوربینهای دیجیتال و دهها ابزار مشابه دیگر تلاش رژیم برای سانسور اخبار و جنایاتی که صورت میدهد ناممکن شده است.
از تظاهرات گسترده مردم در۳۰ خرداد ۶۰ به جز یک عکس چیز دیگری در دست نیست. اما هزاران عکس و تفسیر و فیلم و خبر از تظاهراتهای خرداد ۸۸ میلیونها بار به سمع و نظر مردم ایران و دنیا رسیده است. در حالی که هیچ عکسی از جنایات رژیم در خرداد ۶۰ نیست. جوانانی که امروز در خیابانها هستند با دیدن جنایاتی که مأموران لباس شخصی و یونیفرم پوش رژیم انجام میدهند پی میبرند که در خرداد و تابستان ۶۰ چه بر سر مردم آمده است. به این ترتیب خرداد ۶۰ به خرداد ۸۸ وصل میشود.
رژیم چنانچه دست به سرکوبی گسترده و خونین هم بزند از بازآفرینی دوران سیاه دههی ۶۰ عاجز است. در خرداد ۸۸ کابوس خرداد ۶۰ برای رژیم زنده شده است. به همین دلیل رفسنجانی یکی از رهبران کودتای ۶۰ با آن یکی از اهداف کودتاچیان، از صحنه بیرون کردن اوست سکوت اختیار کرده است. او به خوبی خطراتی که نظام را تهدید میکند درک مینماید. برای او حفظ نظام از هرچیزی مهمتر است.
آنچه در این سالها گذشت را یک بار دیگر مرور میکنم. بهشتی یکی از رهبران اصلی کودتای خرداد ۶۰ چیزی نگذشت که همراه با رجایی و باهنر و... به هلاکت رسیدند.
با خود میگویم اگر خامنهای رهبر کودتای خرداد ۸۸ هم در تیرماه ۶۰ به جای آن که حرکت دستش را از دست بدهد کشته شده بود، امروز عدهای چون مسعود بهنود، علیرضا نوریزاده، محسن سازگارا، سیدابراهیم نبوی و ... که سنگ بهشتی و میانهروی او را به سینه میزنند و بخاطر از دست دادن او غبطه میخورند از صفای باطن و پیپ گوشهی لب و تار در بغل و روح لطیف و طبع بلند خامنهای داستانها نمیبافتند و به روی تاریخ و قربانیان این نظام اهریمنی چنگ نمیکشیدند؟ آیا نمیگفتند اگر خامنهای زنده مانده بود و خشونت طلبان او را از ما نمیگرفتند، «انقلاب اسلامی» مسیر دیگری را میرفت؟ آیا نمیگفتند خامنهای با آن «روح لطیف» اجازهی خشونتطلبی به امثال لاجوردی و ... نمیداد؟
آیا از توسعه موسیقی و فرهنگ و شعر و ادب که در هر یک دستی داشت نمیگفتند؟
۲۸ سال از کودتای خرداد ۶۰ میگذرد. نسل ما در خرداد ۶۰ وقتی دیو ارتجاع دهان باز کرده بود که همه را ببلعد چه کار میتوانست بکند و نکرد؟ چه اشتباهی در آن روزهای سرنوشت ساز مرتکب شد که نبایستی میشد؟
امروز در خرداد ۸۸ در خیابانها جوانان فریاد میزنند: «موسوی موسوی سکوت کنی خائنی»
امروز با شنیدن این شعار، خستگی ۲۸ سال گذشته از تنم بیرون میرود. سرم را بلند میکنم لبخندی میزنم و پیش وجدان آسودهام که خیانت نکردیم. نسل ما در زیر آتش و گلوله و شکنجه و بیداد سکوت نکرد، نسل ما درو شد اما به مسئولیت تاریخی خود عمل کرد.
از خاکستر نسلی به خون خفته، نسلی جدید در خرداد ۸۸، بر میخیزد و همچنان شعار به خونخفتگان خرداد ۶۰ و نسلی که به خون تپید را فریاد میکند. نتیجهی این دور از مقاومت هرچه که باشد رژیم جمهوری اسلامی را آسیبپذیرتر از همیشه میکند.
ایرج مصداقی ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- رجوع کنید به مقاله «و گورستانی چنان بی مرز شيار کردند،» خرداد ۱۳۸۰، مهناز متين، ناصر مهاجر، مجلۀ ﺁرش، فرانسه، شمارۀ ۷۸-۷۷، ص ص۹-۳۲. http://www.arashmag.com/content/view/489/47/1/2/
۲- اصلی ترین شعارهای مردم در تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد عبارتند از :
میجنگم میمیرم ~~~~~~ رأیمرو پس میگیرم
گفته بودیم اگر تقلب بشه ~~~~~~ایران قیامت میشه
تجدید انتخابات ! ~~~~~~ تجدید انتخابات!
انتخابات بی سر خر ! ~~~~~~ انتخابات بی سر خر!
رای ما رو دزدیدن ~~~~~~ دارن باهاش پز میدن
بسیجی بیغیرت ~~~~~~ دشمن خون ملت
احمدی گوساله ~~~~~~ بازم میگی فوتباله
هاله نور رو دیده ~~~~~~ رای ما رو ندیده
احمدی دروغگو ~~~~~~ 63 درصدت کو؟
بسیجی حیا کن ~~~~~~ مفتخوری رو رها کن
احمدی پینوشه ~~~~~~ ایران شیلی نمیشه
شب خوابیده صبح شده ~~~~~~ یک شبه سید شده
بازم تقلب شده ~~~~~~ دروغگو سید شده
تقلب 1 ملیون، 2 ملیون ~~~~~~ نه پونزده شونزده ملیون
۲ میلیون، سه ملیون~~~~~~ کی رأی میده به میمون
موسوی موسوی ~~~~~~ سکوت کنی خائنی
کروبی کروبی ~~~~~~ سکوت کنی خائنی
احمدی به هوش باش ~~~~~~ ما مردمیم نه اوباش
تا احمدی نژاده ~~~~~~ هر روز همین بساطه
نصر من ا... و فتح قریب ~~~~~~ مرگ بر این دولت مردم فریب
رفتگر با غیرت ~~~~~~ محمود رو بردار ببر
نه غزه نه لبنان ~~~~~~ فدای خاک ایران
این پول نفت چی میشه؟ ~~~~~~ خرج فلسطین میشه
این پول نفت چی میشه؟ ~~~~~~ خرج بسیجی میشه
دولت کودتا ~~~~~~ استعفاء استعفاء
خس و خاشاک توئی ~~~~~~ دشمن این خاک توئی
آن خس و خاشاک تویی ~~~~~~ پستتر از خاک تویی
شور منم نور منم~~~~~~ عاشق رنجور منم
زور تویی کور تویی ~~~~~~ هالۀ بینور تویی
دلیر بیباک منم ~~~~~~ مالک این خاک منم
احمدی پینوشه ~~~~~~ دروغ نگی چی میشه؟
ضرغامی ضرغامی ~~~~~~ لکۀ ننگ مائی
ضرغامی حیا کن ~~~~~~ مفتخوری رو رها کن