نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

سی و یکسال پس از رفراندوم فریبکارانه خمینی، همچنان به آن "نه" می گوییم


جعفر پویه
امروز سی و یکسال از رفراندوم فریبکارانه خمینی برای برپایی رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی گذشت. در 12 فروردین 58 خمینی، رهبر خودکامه و آخوند فریبکاری که سوار بر موج توهم توده ها بود، رفراندوم در باره رژیمی را به اجرا گذاشت که هیچ کسی از محتوای آن چه که او وعده اش را می داد، چیزی نمی دانست. به دلیل همین نامعلوم بودن رژیم آینده، سازمان ما رفراندوم فریبکارانه خمینی را تحریم کرد و حاضر به رفتن به پای صندوقی که با دروغ و دغل برای فریب مردم تدارک دیده شده بود، نشد. اما خمینی و دارو و دسته ای که دشنه های انتقام را در زیر عبای خود مخفی کرده بودند، با دستکاری صندوقهای رای و گول زدن مردمی که به او اعتماد کرده بودند، رژیمی را با 98 درصد رای از صندوق بیرون کشیدند که امروز ثابت شده به جز قتل و شکنجه و کشتار و دزدی و جنایت محتوای دیگری ندارد.
اما امروز اکثریت عظیمی از همان مردمی که به خمینی اعتماد کردند و یا گول وعده های دروغین او را خوردند، رای آن روز خود را پس گرفته و از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی رویگردان شده اند. همچنین، بخش عظیمی از جامعه جوان امروز ایران که هیچ دخالتی در آن نمایش فریبکارانه نداشت، رژیم برآمده از آن رفراندوم کذایی را نمی پذیرد و حاضر به گردن گذاشتند زیر تیغ عده ای آخوند و سپاهی و لباس شخصی دزد و غارتگر نیست.
در سی و یکمین سال رفراندوم فریبکارانه "جمهوری اسلامی آری یا نه؟"، اکثریت بالایی از مردم ایران به ویژه جوانان دست رد به سینه حاکمان دزد و جانی برآمده از دروغ و فریب خمینی می زنند و خواهان برچیدن بساط جانیان حاکم بر کشور هستند. ناگفته مشخص است که اگر امروز رفراندومی با همان شیوه "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" برگزار شود، حاکمان کنونی بازنده بزرگ آن خواهند بود.
سی و یکسال جنایت، قتل و کشتار، برباد دادن ثروت ملی مردم ایران و نابودی بنیانهای اقتصادی و مالی و اخلاقی کشور، به دلیل دزدی و چپاول دار و دسته بر آمده از رفراندوم 12 فروردین 58 دیگر کافی است. امروز نه تنها اکثریت بزرگی از مردم ایران در خیابانها شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" که به گفته پایوران و بنیانگذاران رژیم عمود خیمه نظام شان است می دهند، بلکه خواهان برچیدن بساط دزدان و شیادان فریبکاری هستند که با دغلکاری رفراندوم 98 درصدی برپا کردند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در 12 فروردین 58 دست رد به سینه خمینی زد و حاضر به شرکت در رفراندوم دروغین او نشد. ما اعضای همان سازمان امروزه همچنان پیگیر مطالبات معوق مانده انقلاب 57 که همان آزادی و دموکراسی است، هستیم.
در سالگرد رفراندوم فریبکارانه خمینی در فروردین 58 بار دیگر بر ابطال آن دجالگری و فریبکاری پای می فشاریم و خواهان برچیدن شدن بساط رژیم جهل و جنایت برآمده از آن هستیم. با جوانان حاضر در خیابانها که عاشقانه برای آزادی تلاش و مبارزه می کنند، همراه می شویم و بر خواسته های به حق آنها که همان خواسته اکثریت مردم ایران است، پای می فشاریم. رسیدن به آزادی و دموکراسی را در نفی رفراندوم فریبکارانه خمینی در 12 فروردین 58 و برچیدن بساط رژیم جنایتکار ولایت فقیه می دانیم.

Rep. Dennis Kucinich: Without Support of Congress, Obama's Libya Attack ...

بازگرداندن حکم ۲۰ سال زندان برای مدیران بهائی ایران



bahaeian-bazdasht-shode.jpg
بازگرداندن حکم ۲۰ سال زندان برای مدیران بهائی ایران
درست شش ماه پس از آن که دادگاه تجدید نظر ایران احکام زندان هفت رهبر بهائی را به ۱۰ سال کاهش داد، به این زندانیان گفته شد که احکام بدوی ۲۰ سالۀ زندان آنها دوباره برقرار شده است.
همین ماه گذشته، در سندی که سفارت ایران در بروکسل در یکی از نشست‌های پارلمان اروپا ارائه کرد، به جامعۀ بین‌المللی گفته شد که احکام ۱۰ سالۀ زندان تأیید شده است. در این سند به روشنی اظهار شده که دادگاه بدواً برای «جاسوسی، اقدام علیه امنیت ملّی و تشکیل فرقه‌ای غیر قانونی» احکام ۲۰ ساله صادر کرد. با این وجود در ادامۀ آن آمده است که رأی صادره بعداً مورد بازبینی قرار گرفت و «به ۱۰ سال زندان کاهش یافت.»

Iran Contra "have we lost our way?"

روزی که رأی مردم ملاخور شد-چشمان بیدار - مهستی شاهرخی



 

Friday, April 01, 2011


امروز سالگرد روزیست که رأی مردم با حقه و ترفند خورده شد؛ با مطرح شدن «آری یا نه؟»، رفراندم و همه پرسی برای تعیین نوع حکومتی مطابق با میل اکثریت، به ابراز موافقت یا مخالفت به پروژه ای معین تغییر پیدا کرد و در نتیجه جمهوری ملایان از همان ابتدا، بدون مجوز حقیقی و با تقلب در طرح سئوال انحرافی، رأی اکثریت مردم بردبار ایران را گرفت و با طرح این سئوال، از شکل گیری جامعه مدنی و حکومت لاییک و سکولار به کل دور شد (همان اتفاقی که دارد در مصر می افتد)؛ و به نام دین هر روز بیش از روز پیش بر دوش مردم سوار شد و این داستان که "فعلاً رأی خود را به ما بده و دیگر کارت نباشد" از سوی بازاریان به قدرت رسیده در این سی و دو سال گذشته، هم چنان ادامه دارد و سی دو سال عمر یک جوان است، نسل جوانی که با ملاخور شدن رأیش متولد شد و هرگز در طول عمر خود، معنای رأی و جمهوری و احترام به عقیده را ندید و نشناخت و مغزش مدام در کلاسهای عقیدتی رژیم تمامیت خواه، شستشو داده شد و جسمش مدام زیر تازیانه های ملایان شهوت پرور سرکوب شد
اینها را نوشتم تا به آن مزدورانی که به نام دموکراسی هر کلمه خود را به یک یورو می فروشند سلطه نحس سی و دو سال دروغ را یادآوری کرده باشم و تقارن روز رفراندم را با نماز جمعه به این مزدوران وطن فروش تبریک و تسلیت گفته باشم؛ باشد که در آینده، روزی، در سیزده به دری، وطن و حوالی اش را و دنیا را از این همه مزدور دروغگو و دروغ نویس پاک کنیم، و این آرزو یک رویا نیست، دوران فاشیسم در اروپا ابدی نبود، هیچ چیز ابدی نیست، شما هم، فرا خواهد رسید روز فرو ریختن شما همگی با هم، به امید آن روز
به امید روزهای بهتر
مرگ بر ارتجاع

مواضع ناپایدار ایالات متحد در برابر ناآرامی‌ها در کشورهای مسلمان‌نشین

مواضع ناپایدار ایالات متحد در برابر ناآرامی‌ها در کشورهای مسلمان‌نشین در واقع نشان تزلزل محفل فاشیسم بین‌الملل است. البته در قاموس قلم‌زن‌های ساواک این ناآرامی‌ها «انقلاب» شناخته می‌شود! و برای تحمیل چنین انقلاب‌های پرسودی به مناطق مسلمان‌نشین، اعضای شورای امنیت به دو قطب کاذب تقسیم شده‌اند؛ آمریکا، انگلستان و فرانسه در یک سنگر، و چین و روسیه در سنگر مخالف! حال آنکه هر دو گروه برای سرکوب ملت‌ها و چپاول ثروت‌های‌شان به توافق کلی دست یافته‌اند. در نتیجه، رأی ممتنع آلمان و برزیل و شرکاء به قطعنامة‌ شورای امنیت همانقدر مهوع است، که ابراز نگرانی «فوگ راسموسن»، دبیرکل سازمان جنگ‌افروز ناتو برای جان غیرنظامیان در لیبی. این سازمان جنایتکار که در افغانستان جز کشتار غیرنظامیان و تجارت مواد مخدر برنامه‌ای نداشته و ندارد، از امروز رهبری عملیات ممنوعیت پرواز در لیبی را نیز برعهده خواهد گرفت.
فرماندة عملیات کذا یک کانادائی است، و در نتیجه رعیت الیزابت دوم! در ضمن شورشیان لیبی که به ادعای بوق‌های ناتو ارواح شکم‌شان طرفدار دمکراسی هستند، بدون قانون و مقررات و نظارت مجلس‌،‌ پیش از به دست آوردن «قدرت» از طرق قانونی، برای حراج نفت لیبی با «قطر» وارد مذاکره شده‌اند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! به عبارت دیگر، همچون مورد عراق و ایران دعوا بر سر تاراج نفت است و بس. شاهد بودیم که هم در عراق و هم در ایران، زمینة مناسب جهت گسترش منافع غرب را قانون‌شکنان شیعی‌مسلک و به طور کلی دین‌پرستان فراهم آوردند. و اینروزها بنا بر مصلحت استعمار، رونق دکان دین‌پروری در غرب نیز الزامی شده، چرا که هدف اصلی ارتش ناتو تهاجم نظامی به ایران است؛ به همان بهانه‌های مبهم و ابله فریب گذشته: مخالفت با ظلم و ستم و دیکتاتور و غیره. اینهمه جهت پنهان داشتن اصل مطلب، یعنی سازمان دادن به کودتا از طریق به راه انداختن کاروان خردجال به دنبال رهبران «فره‌وش!» به عبارت دیگر، ‌جز «بازتولید» کودتای 22 بهمن 1357، در همان مسیر جادوئی شیخ و شاه، هدفی در کار نیست. قرار است اینبار از شیخ ظاهراً شاه‌ستیز برسیم به شاه شیخ‌پرست، یعنی به شاهزاده رضا پهلوی. ایشان رسماً از میرحسین موسوی و برنامة رهبرسازی هیزاکسلنسی بر علیه ملت ایران پشتیبانی فرموده‌اند. به همین دلیل «دست الهی» همة بدخواهان، یعنی همة مخالفان حکومت آخوند را از سر راه‌شان برداشت تا «اجماع» استعماری خدشه‌دار نشود.
در چنین میعادهائی است که محفل توحش و تقدس از یکسو در غرب بر طبل «معجزه» می‌کوبد، و از سوی دیگر، برای به راه انداختن کاروان خردجال در ایران شیپور می‌زند. اینچنین بود که امروز جهت گرم کردن دکان واتیکان، ‌ انگلیسی‌ها یک «معجزه» مشاهده فرمودند! واتیکان روز جهانی کارگر را برای برگزاری مراسم «تولید قدیس» برگزیده بود، اما این مراسم توحش‌گستر، خوشبختانه آنچنانکه باید و شاید نمی‌تواند برگزار شود. در نتیجه، حاکمیت بریتانیا دستی به سروگوش کلیسای کاتولیک کشید و یک معجزة خوب و «خررنگ‌کن» به کاردینال راتزینگر اهداء کرد و همزمان، «راجر واترز» را به عنوان رهبر آیندة انقلاب در ایران برگزید! حضرت واترز «عین»، طی مصاحبه با «مستر» باسمنجی فرموده‌اند، تعداد آراء «گور» از «بوش» بیشتر بود، انتخابات آزاد در ایران برگذار نشد و ... و خلاصه راجر واترز هم مخاطب را ابله انگاشته و چنین القاء می‌کند که در حکومت خدامحور جمکران با آن قانون عصرحجر و رهبران ریش‌ و پشم‌پرست می‌توان «انتخابات» برگزار کرد!
همچنانکه طی 32 سال اخیر شاهدیم، برگزاری به اصطلاح انتخابات توسط حکومت جمکران، همواره در غرب به عنوان ابزار کسب مشروعیت برای این حکومت توحش به کار گرفته شده، و اینک غربی‌ها می‌خواهند در ایران از همین ابزار جادوئی جهت جنگ‌افروزی و براندازی نیز استفاده کنند. شورای امنیت سازمان ملل از هم اکنون برای پیاده کردن طرحی از این قماش در «ساحل عاج» خیز برداشته، تا ضمن هشدار نسبت به سرکوب مخالفان، برندة انتخابات این کشور را نیز از طریق «شورای امنیت» تعیین کند! در ایران هم اهداف یک‌سان است. به ادعای شیپورهای غرب، 85 درصد ایرانیان در مسابقات مارگیری جمکران شرکت کرده و اکثریت عظیمی به میرحسین جلاد رأی داده‌اند، تا در سایة چادرسیاه زهراخانوم به دوران امام روشن‌ضمیر بازگردند. اما افسوس و صد افسوس که محمود احمدی‌نژاد تقلب کرد و مانع پیشرفت و ترقی ملت ایران شد، ولی واقعیت جز این است. جهت به سکوت کشاندن طرفداران دمکراسی در ایران، طی «مبارزات» انتخاباتی، فعلة فاشیسم به رهبری میرحسین موسوی و شیخ کروبی، از طریق شایعه‌پراکنی به سربازگیری و سنگرسازی برای دیکتاتورهای تازه‌نفس مشغول شدند، هر چند به دلیل تغییر شرایط استراتژیک و افزایش آگاهی‌های سیاسی در ایران، طرح «کودتای مردمی» هیزاکسلنسی ناکام ماند. بهوش باشیم که «شکست» جبهة کودتا، نیاز غرب به فعلة فاشیسم و کاروان خردجال را افزایش داده.
هم باراک اوباما و هم هیلاری کلینتن در پیام‌های به اصطلاح نوروزی‌شان آشکارا به این نیاز اشاره کرده‌اند. ما از طرفداران استقرار دمکراسی در ایران می‌خواهیم صفوف‌شان را از طرفداران جنبش سبز جدا کرده و از شرکت در هرگونه تظاهرات بر علیه «افراد» خودداری کنند. مشکل ملت ایران با جابجائی افراد حل نخواهد شد؛ مشکل ما کودتائی است که از سدة گذشته، «توحش مشروعه» را از طریق ایجاد تقابل کاذب بین «شیخ ‌و شاه» بجای مطالبات انسان‌محور مشروطه‌طلبان نشاند. همان مشروطه‌خواهانی که بر جدائی دین از سیاست و اجرای قانون بجای شریعت پای می‌فشردند. ما با «مشروعه»، چه از نوع شاهنشاهی و چه از قماش آخوندی، یعنی با تحمیل مقدسات دینی و بومی به انسان مخالف‌ایم، و از اینرو هرگز با طرفداران جنبش سبز هم‌صدا نخواهیم شد؛ تنها شعار ما، «دمکراسی در ایران» است.
امروز سری به سایت رسمی شاهزاده رضا پهلوی زدم و دیدم خبر «درگذشت» آزاده شفیق، دختر عمة‌‌ ایشان در سایت مذکور منعکس نشده! البته این امر دلیل موجه دارد؛ از آنجا که آزاده شفیق «به دلائل نامعلوم» در گذشت، جهت انعکاس خبر درگذشت ایشان، مسئولان سایت شاهزاده مسلماً منتظراند دلائل مرگ روشن شود! باری حین تماشای سایت کذا از افلاس «شیروخورشید» پرچم ایران نیز شگفت زده شدم! شیری دیدم شبیه به سگ‌گر و کفتار بیمار، و خورشیدی که به کوهان بریدة‌ ‌شتربچه می‌ماند! بی‌اختیار به یاد افلاس اعضای ناتو افتادم؛ اینان ناچار شده‌اند آنچه را که پیشتر از زبان خمینی و دیگر پادوهای‌شان در جمکران به ما ملت حقنه می‌کردند، به «ادبیات» رسمی سازمان‌شان بیفزایند؛ روشن‌تر بگوئیم، لوطی آنچنان گرفتار و درمانده شده که بجای عنترش نشسته.
در دوران نورانی ریاست جمهوری جیمی کارتر، «بی‌بی‌سی» و دیگر بوق‌های ارتش ناتو، مطالبات خود را از زبان روح‌الله خمینی مطرح می‌کردند، در نتیجه هر روز چندین بار می‌شنیدیم، «شاه باید برود!» وقتی شاه رفت، از زبان خمینی می‌گفتند: صدام باید برود! و چون صدام حسین از خمینی دستور نمی‌گرفت، ابتدا یک جنگ 8 ساله به ملت‌های ایران و عراق تحمیل شد، و سپس جهت فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی ناتو به عراق، لشکرکشی به کویت صورت گرفت و جرج بوش اول موفق شد با تأئیدات شوروی ارتش صدام حسین را شکست دهد! اما ایشان در تحمیل حکومت اسلامی به عراق و تجزیة این کشور ناکام ماندند! بیل کلینتن نیز نتوانست علیرغم همراهی‌های یلتسین این سیاست الهی را اعمال کند تا اینکه جرج بوش دوم به بهانة مبارزه با تروریسم و استقرار دمکراسی، ابتدا به افغانستان و سپس به عراق حمله کرد. نتیجة دمکراسی کذا در برابرمان ا‌ست: استقرار حکومت توحش اسلامی در افغانستان و عراق و تبدیل این دو کشور به ویرانه. «نئوکان‌ها» پس از 8 سال جنگ‌افروزی، اوباما را برای ایفای نقش خمینی و اراذل پیروخط امام به میدان آوردند تا بگوید: مبارک باید برود؛ قذافی باید برود؛ و... و خلاصه، «همه» ‌باید بروند، ولی معلوم نیست چه کسی به جای‌ اینان خواهد آمد! یعنی معلوم است، اما به کسی نمی‌گویند!
باری در این معرکة مهوع از دیوید کامرون و نیکولا سرکوزی به عنوان «صدای دوم» استفاده می‌شود. هدف اعضای ناتو، بازتولید لات‌بازی 22 بهمن 1357 در کشورهای مسلمان‌نشین است، فقط اینان فراموش کرده‌اند که شرایط امروز با شرایط دوران برژنف روشن‌ضمیر تفاوت دارد و خلاصه تکرار تاریخ امکان‌پذیر نیست مگر به صورت مضحکه. مضحکه‌ای که اکنون باراک اوباما رهبری آن را بر عهده گرفته. اوباما یک روز می‌گوید قذافی برود، روز بعد حرف‌اش را پس می‌گیرد! سپس سازمان ملل و اتحادیة‌ اروپا وارد میدان می‌شوند. امروز دیوید کامرون و سرکوزی خواهان مذاکره با قذافی شده‌اند و در رسانه‌های غرب چنین شایع شده که شورشیان لیبی طرفدار دمکراسی‌اند! تا به حال ندیده بودیم طرفدار دمکراسی با زوزة الله‌اکبر تظاهرات به راه اندازد! باری، همین مضحکة مهوع را به صورت دیگری در مورد ژاپن و ساحل‌عاج به اجرا در آورده‌اند.
تا روز 23 مارس همه می‌خواستند از ژاپن بگریزند و هیچکس نمی‌بایست به این کشور وارد شود،‌ چرا که خطر تشعشعات هسته‌ای همه را تهدید می‌کرد. اما فیگارو، مورخ 27 مارس 2011 می‌نویسد، نیکولا سرکوزی تا چند روز دیگر به ژاپن می‌رود! در این گیرودار که برخی کشورهای ساحلی مدیترانه در بحران فرو رفته‌ و ژاپن نیز علیرغم حضور رزمناوهای آمریکا، جایگاه اقتصادی‌اش متزلزل شده، سازمان رسوای ملل برای تعیین حاکمیت در ساحل‌عاج خیز برداشته تا یانکی‌ها بتوانند حضور نظامی خود را در اقیانوس اطلس نیز تقویت کنند! حال اگر به نقشة جغرافیا بنگریم می‌بینیم به «ارادة الهی» شرایطی فراهم شده تا آمریکا بتواند با تقویت حضور نظامی خود در اقیانوس‌های آرام و اطلس و همچنین در دریای مدیترانه نظارت بر شاهرگ‌های اقتصادی را افزایش دهد. به خلیج فارس اشاره نمی‌کنیم، چرا که «خلیج همیشه فارس»، از دوران ملکه ویکتوریای «روشن‌ضمیر» تحت نظارت استعمار غرب بوده و هست.
«جونم براتون بگه»، در پی سفر رابرت گیتس به اسرائیل، نتانیاهو راهی مسکو شد و پاریس و لندن قذافی را به مذاکره فراخواندند! بله، دم حضرات، و به ویژه دم دارودستة اوباما در منطقه گیر افتاده و به همین دلیل لوطی و عنترهای عموسام حمایت‌شان را از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» شدت بخشیده‌اند. از اینرو، همزمان با روضه و زوزة کاترین اشتون برای موسوی و کروبی، یک جایزه هم به «نسرین ستوده» دادند تا دکان آش‌فروش‌ها کساد نشود. و اما بشنویم از ادامة معرکة لوطی و عنترش.
لوطی و عنترهای عموسام هرگز در کشور متبوع‌شان از حقوق‌بشر دفاع نمی‌کنند، این است ویژگی اعضای طویلة مقدس مک‌کارتی. در این راستا، یک تل چادرسیاه به نام «الهیان» در فارس نیوز مدافع حقوق «مردم انگلستان» شده، و کاترین اشتون نیز ضمن حمایت از «حقوق» قانون‌شکنان و جنایتکاران پیرو خط امام، یعنی میرحسین موسوی و کروبی، خواهان آزادی اینان است! نمی‌دانستیم جیره‌خواران وفادار عموسام در زندان هستند! به وزیر امورخارجة بسیار «بشردوست» اتحادیة اروپا که از حامیان بی‌قید و شرط تهاجم نظامی به لیبی بوده و هستند، اطمینان می‌دهیم که با این مهملات نمی‌توانند میرحسین موسوی و شیخ کروبی را به عنوان «رهبران اوپوزیسیون» به ملت ایران تحمیل کنند. ایندو مترسک خود فروخته، چه در رسانه‌های‌تان «دربند» باشند، چه «آزاد»، هیچ اهمیتی ندارد؛ جایگاه حکومت اسلامی‌ و مقامات‌اش، همچون جایگاه اربابان‌اش در زباله‌دان تاریخ است.
ما خواهان استقرار دمکراسی سیاسی در ایران هستیم، از اینرو برخلاف باراک اوباما و اتحادیة اروپا هرگز از موسوی و کروبی و جنبش خشونت‌طلب، گنگ و مبهم سبز حمایت نکرده و نخواهیم کرد. دلیل هم روشن است، مخالفت صرف با احمدی‌نژاد و خامنه‌ای به هیچ عنوان نشانة طرفداری از دمکراسی نیست. همچنانکه شاهد بودیم در دورة پهلوی نیز مدعیان مخالفت با شاه، ‌ همچون خمینی، یزدی و بنی‌صدر و دیگر لات و اوباش جیره‌خوار استعمار، هیچ مخالفتی با سرکوب ملت ایران نداشته و ندارند. در پی «خودکشی» علیرضا پهلوی و مرگ آزاده شفیق، آنهم به دلائل «نامعلوم»، گویا بعضی‌ها چنین پنداشته‌اند که با حذف شخصیت‌های مخالف شیخک‌های سبز می‌توانند ملت ایران را به سکوت بکشانند! حضورشان بگوئیم، سخت در اشتباه‌اند؛ این صحنه‌سازی‌ها را برای همان ساواکی‌هائی نگهدارید که در لوس‌آنجلس انبار کرده‌اید؛ ما همچنان به حمایت از دمکراسی ادامه خواهیم داد. دمکراسی، یعنی حاکمیت قوانین انسان‌محور و چنین حاکمیتی از هر نظر با انواع «مردم‌سالاری» مطلوب «بانی و کلاید» هزارة سوم در تضاد قرار خواهد گرفت. روشن‌تر بگوئیم، برخلاف تصور سازمان توحش‌گستر ناتو، بازارگرمی برای احزاب نئوفاشیست اروپا، کاری است عبث، چرا که به قدرت رسیدن نئوفاشیست‌های اروپا نیز نمی‌تواند به تقویت «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در خاورمیانه و شمال آفریقا منجر شود.
برای تداوم حکومت توحش جمکران و گسترش حکومت‌های اسلامی در منطقه، مک‌کارتیست‌ها همزمان به آراستن چهرة پلید «نئونازی‌ها» در فرانسه و «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران مشغول شده‌اند. در راستای همین سیاست مزورانه، «جبهة ملی» فرانسه یکی از اعضای خود را به دلیل سلام دادن به شیوة نازی‌ها اخراج کرده! به عبارت دیگر، فاشیست‌های اروپا می‌باید همچون آخوند جماعت «تقیه» پیشه کنند و ارادت‌شان را به هیتلر «روشن‌ضمیر» پنهان دارند! در همین چارچوب توحش است که کاترین اشتون، وزیر امورخارجة ‌اتحادیة‌ اروپا در کمال بیشرمی موسوی و کروبی را به عنوان «رهبران اوپوزیسیون» ایران تعیین کرده و خواهان آزادی‌شان می‌شود! لازم است وزیر امورخارجة اتحادیة کذا، پیش از طلب «آزادی» رهبران محبوب‌شان، نخست زندانی بودن موسوی و کروبی را به اثبات برسانند! کاترین اشتون بینوا شهامت ندارد بگوید که اتحادیة اروپا برای آزادی قانون‌شکنی و به راه انداختن کاروان‌های خردجال و ایجاد آشوب در ایران به دنبال «راه‌حل» می‌گردد! ولی ما با اهداف انسان‌ستیز این اتحادیة جبون بیگانه نیستیم.
واقعیت این است که بدون لشکرکشی خیابانی در ایران و یا در دیگر کشورهای جهان سوم حضرات نمی‌توانند دامنة تاراج و چپاول‌شان را گسترش دهند. این است دلیل ارادت لوطی و عنترهای سیرک عموسام به میرحسین موسوی و آخوند کروبی. اینان دشمنان دمکراسی و مدافعان توهم مقدس و پیروان خط توحش امام روشن‌ضمیرشان‌اند. برای رونق دکان هم‌اینان است که نوروز را تحریف کرده‌اند و در حالیکه هیلاری کلینتن به نبش قبر حافظ مشغول شده، باراک اوباما به خشتک سیمین بهبهانی و نسرین ستوده دخیل می‌‌بندد. و در این محشر خر، جای تعجب نیست که سازمان رسوای ملل نیز برای ملت ایران مأمور گشت ارشاد برگزیند!
شورای حقوق بشر سازمان ملل با هدف سرکوب مدافعان دمکراسی و حقنه کردن اسلام‌گرایان به ملت ایران، یک مأمور ویژه به ایران اعزام می‌کند تا حکومت سنگسار و قصاص همچنان پا برجا بماند. به یاد داشته باشیم که این شورای مفتضح همان است که پیشتر «موریس کاپیتورن» را به ایران ارسال کرده بود. ارسال امثال کاپیتورن به ایران فواید بسیار داشته و دارد. نخست اینکه همة ایرانیان می‌باید این دروغ بزرگ را بپذیرند که، سازمان ملل مدافع حقوق‌بشر است! دیگر اینکه، همه باید بدانند و آگاه باشند که، حقوق‌بشر ارث پدر همین سازمان است و بس! در نتیجه، ایرانی در کشور خود حق دخالت به این امور را نخواهد داشت. هر کس می‌خواهد در ایران از حقوق‌بشر دفاع کند، می‌باید همچون خاله شلخته‌های گروه عبادی برای تأمین منافع یانکی‌ها بکوشد و از آخوند منتظری منفور به عنوان مدافع «حقوق‌بشر» تجلیل به عمل آورد. روشن‌تر بگوئیم، بجز پادوهای مونث و مذکر عموسام، و به ویژه طرفداران جنگ و اسلام و تقدس و تجارت مواد مخدر، هیچکس صلاحیت اظهار نظر در مورد «حقوق بشر» در کشور ایران را نخواهد داشت.
هر کس منافع یانکی‌ها را مد نظر قرار دهد، اگر ساکن ایران باشد، ساواک جمکران یک برچسب مخالفت با آمریکا برپیشانی‌اش می‌چسباند. اما همین فرد اگر ساکن فرنگ باشد، آناً در رسانه‌های غرب به مدافع حقوق‌بشر تبدیل می‌شود. به عنوان نمونه، همین حاج فرج‌دباغ اگر در ایران برای عموسام دم می‌جنباند، «مخالف» حقوق بشر بود، ولی اکنون که حاج فرج در ینگه‌دنیا برای عموسام دم می‌جنباند، «حامی» حقوق بشر شناخته می‌شود! به این ترتیب هم حکومت جمکران از جایگاه واقعی خود، ‌ یعنی حکومت دست‌نشاندة غرب خارج شده و در جایگاه ضدآمریکائی می‌نشیند، و هم طرفداری از استعمار غرب با حمایت از حقوق بشر در ترادف قرار می‌گیرد. از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون سیاست غرب در ایران بر همین واژگون‌نمائی استوار بوده.
بی‌دلیل نیست که اوباما، هیلاری کلینتن، کاترین اشتون و شرکاء یعنی، حامیان یکجانبه‌گرائی و تهاجم نظامی به لیبی، عراق و افغانستان، در کمال بیشرمی برای ملت ایران اشک تمساح می‌ریزند. ایالات متحد و اتحادیة اروپا در گیرودار تحولات تونس و مصر، با اعزام مزدور مسلح به لیبی زمینة جنگ داخلی را فراهم آورده بودند، و اینک به بهانة دفاع از «مردم» لیبی در برابر حملات قذافی، یک قطعنامه در شورای امنیت به تصویب رسانده‌اند، تا بتوانند برای گسترش دامنة چپاول خود، کشور نفتخیز لیبی را نیز همچون عراق به یک منطقة متزلزل تبدیل کنند؛ این است چهرة واقعی حقوق‌بشر «مید. این. یو. اس»
به گزارش سایت رادیوفردا، مورخ 5 فروردین‌ماه 1390، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در تاریخ 24 مارس 2011، به تعيين يک «گزارشگر ويژه» برای حقوق بشر در ايران رأی داد. این معرکه‌گیری، همچون دیگر نمایشات مهوع شورای کذا،‌ هدفی جز جنجال و هیاهو برای گسترش سرکوب ایرانیان دنبال نمی‌کند. دلیل هم اینکه از منظر حقوقی، حکومت مرده‌شویان هیچ الزامی به همکاری با گزارشگر کذا ندارد. اظهارات «موریس کاپیتورن» در رادیوفردا شاهدی است براین مدعا. «کاپیتورن» می‌گوید، در صورت عدم همکاری حکومت اسلامی، گزارشگر ویژة شورای حقوق‌بشر از هیچ امکانی برخوردار نیست:
«[...] موريس کاپيتورن [اظهار داشت] سازمان ملل متحد [...] ابزارهای عملی ندارد [...] کشور مورد نظر بايد [...] داوطلبانه همکاری با گزارشگر ويژه را بپذيرد [...]‌به عنوان مثال [...] من [...] ناگزير بودم برای سفر به [ایران] منتظر دعوت حکومت [اسلامی] بمانم [...] پس از انتشار اولين گزارش من [حکومت اسلامی] ديگر به من اجازه سفر [نداد]»
با توجه به محدودیت‌های عملی «فرستادة کذا»، این امر مسلم می‌شود که هدف شورای حقوق‌بشر سازمان ملل در ایران‌ به هیچ عنوان دفاع از حقوق‌بشر نیست. کاملاً بر عکس، این شورا می‌خواهد از حکومت مفلوک جمکران تصویر «قدرقدرت» ارائه دهد و به ملت ایران تفهیم کند که وقتی سازمان ملل در برابر حکومت اسلامی اینچنین ناتوان مانده شما ایرانیان دیگر جای خود دارید! به زبان ساده‌تر، حضرات تلویحاً به ما می‌گویند، دست و پای‌تان را جمع کنید تا حکومت اسلامی خشمگین نشود. باری مستر کاپیتورن در ادامة مصاحبه تأکید می‌کند که نقش واقعی «گزارشگر ویژه»، اعمال فشار بر حکومت اسلامی از طریق بی‌اعتبار کردن‌اش در سطح جهانی است:
«[...] تعيين يک گزارشگر ويژه و فعاليت‌های وی [...] بخشی از يک روند بسيار [موثر]، [از جمله] اعمال فشار بر آن حکومت است [...] در مورد قبلی [حکومت اسلامی] به خوبی دريافت که در زمره گروهی از کشورها قرار گرفته [...]که بدترين کارنامه را [...] دارند و اين برای آن‌ها يک [...] ضربه حيثيتی بود.»
کاپیتورن چه می‌گوید؟ این فرد به صورت غیرمستقیم ادعا می‌کند، دیگر حکومت‌های توحش اسلامی نظیر پاکستان، حقوق‌بشر را رعایت می‌کنند و به همین دلیل گزارش‌های «تکاندهنده» در موردشان منتشر نمی‌شود! به عبارت دیگر، مستر کاپیتورن حکومت دینی را ناقض حقوق انسانی نمی‌دانند. حال آنکه مشکلی که حکومت اسلامی ایجاد کرده، به دلیل تکیة این تشکیلات بر دین ‌حکومتی است،‌ و بنابرتعریف، ساختاری که برخاسته از دین‌حکومتی باشد انسان‌ستیز خواهد بود. اگر شورای حقوق‌بشر سازمان ملل خود را به خریت زده، دیگران در کمال تأسف ابله نیستند!
ما شاهد بودیم که پس از انتخاب «جیمی کارتر» به عنوان رئیس جمهور آمریکا، حقوق‌بشر به ابزار کودتا، براندازی، سرکوب و جنگ تبدیل شد. دارودستة اوباما چنین می‌پندارند که «در» هنوز بر همین پاشنة جادوئی می‌چرخد؛ حضورشان بگوئیم کور خوانده‌اید! اگر تداوم این سیاست مزورانه امکانپذیر می‌بود، دولت کانادا همچون برگ خزان ساقط نمی‌شد.
یادآور شویم نخستین نشانه‌های تغییر سیاست یانکی‌ها در داخل و خارج ابتدا در کانادا بروز می‌کند، چرا که دولت کانادا در چارچوب سیاست داخلی آمریکا متحول می‌شود. شاید باراک اوباما و اعوان و انصارش در مافیای شیکاگو با این مهم بیگانه باشند، ولی پنتاگون از این روند نیک آگاه است. در چنین چشم‌اندازی است که سفر هول هولکی اوباما به کشورهای آمریکای لاتین، تحولات سوریه، و مسافرت رابرت گیتس به مسکو و سپس به اسرائیل از اهمیت بسیار برخوردار می‌شود.
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم رابرت گیتس، عضو شناخته شدة حزب‌جمهوری‌خواه آمریکا و مقام عالیرتبة‌ سازمان سیا، در سال2011 از مقام خود در کابینة اوباما کناره‌گیری خواهد کرد. در نتیجه پست ریاست پنتاگون برای چند ماه در اختیار حزب دمکرات قرار می‌گیرد! از قضای روزگار طی همین «چند ماه» است که مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا نیز به جریان می‌افتد و با توجه به شکست تمامی سیاست‌های اوباما در داخل و خارج، بعید به نظر می‌رسد که حضور ایشان در کاخ سفید تمدید شود. البته در شرایط فعلی گمانه‌زنی در مورد سیاست جهانی بیشتر به «پیشگوئی» می‌ماند، چرا که این عرصه به شن‌های روان شباهت یافته. با این وجود، حضور اوباما در کاخ سفید فقط در صورتی تمدید خواهد شد که پنتاگون و متحدان‌اش خود را ناچار به عقب‌نشینی‌های گسترده‌تر و تماشائی‌تری ببینند. در این صورت می‌باید منتظر دریافت پیام‌های ابله‌فریب مقامات ایالات متحد و تحلیل‌هائی به مراتب گوساله‌پسندتر از پیام‌های نوروزی اخیر باشیم.
به عنوان نمونه، به گزارش سایت رادیوفردا، مورخ 4 فروردین‌ماه 1390، «ایلان برمن»، پیام نوروزی اوباما را نشان علاقة دولت آمریکا به آزادی در ایران دانسته! پیشتر گفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم، ‌ «آزادی» یک مقولة حقوقی است و اگر خارج از چارچوب حقوق انسان‌محور قرار گیرد، جز سرکوب و انسان‌ستیزی برای ملت‌ها دستاوردی نخواهد داشت. به همین دلیل است که «آزادی» آخوند و آخوندنواز، دیکتاتور و جنایتکار برای جامعه زیان‌بار به شمار می‌رود. فراموش نکنیم که جنایات فدائیان اسلام بر علیه آزادی بیان و دیگر ‌آزادی‌های انسانی در چارچوب «آزادی» اجرای «احکام اسلام» توجیه می‌شود. و همین قماش «آزادی» بود که به قتل احمد کسروی منجر شد. و این است دلیل علاقة آمریکا به «آزادی» در ایران:
«[...] ا‌یلان برمن، از پژوهشگران ارشد شورای روابط خارجی آمریکا [...] با اشاره به پیام نوروزی باراک اوباما به ملت ایران نتیجه گرفته [...] که دولت فعلی آمریکا علاقه و توجه بیشتری به مسئله آزادی در ایران دارد[...]»
بله، ما هم اطمینان داریم که یانکی‌ها «آزادی» را در ایران خیلی، خیلی پاس می‌دارند، ولی این «آزادی» را فقط برای جنایتکاران‌ و انسان‌ستیزان می‌خواهند! اگر چنین نبود، ‌ باراک اوباما در کشوری که قانون اساسی‌اش آشکارا حقوق انسانی را نفی می‌کند، از انتخابات آزاد سخن به میان نمی‌آورد و بر طبل «تظاهرات خودجوش» نمی‌کوفت و هیلاری کلینتن نیز خواهان تظاهرات مسالمت‌آمیز نمی‌شد. برخلاف «تحلیل» ایلان برمن، خواست حاکمیت آمریکا جز ایجاد آشوب و گسترش سرکوب در ایران هیچ نبوده و نیست:
«[...] ایلان برمن [...]‌در وب‌سایت فوربز می‌نویسد [...]‌پیام ویدئویی باراک اوباما به مناسبت [...] نوروز در حمایت از نیروهای مخالف حکومت و در مقابله با رژیم سرکوبگر حاکم بر ایران بیانگر موضعی بسیار قاطع بود[...]»
البته ایلان برمن درست می‌گوید؛ در «قاطعیت» پیام اوباما تردیدی نیست، ولی برخلاف تصور «ایلان برمن»، صرف مخالفت با حکومت ایران به هیچ عنوان دلیل پشتیبانی اوباما از دمکراسی نیست و نخواهد بود! به عبارت دیگر، مخالفان حکومت توحش می‌توانند‌ طرفدار حکومتی به مراتب وحشی‌تر هم باشند. همچنانکه مخالفان سلطنت پهلوی، با پشتیبانی ارتش ناتو، حکومت توحش شیخ مهدی بازرگان و جانشینان‌اش را آنچنان که دیدیم مستقر کردند. ما «بهار عاظادی» را از نزدیک شاهد بودیم؛ تحمیل پوشش بردگان به زن ایرانی، شلاق زدن مردم به جرم نوشیدن مشروبات الکلی، اجرای احکام توحش صحرای حجاز و سرکوب نظامی اقوام ایرانی، همه و همه نتیجة همان «آزادی‌ای» بود که کاخ‌سفید برای ملت ایران به ارمغان آورد. این قماش آزادی را ملت ایران فراموش نکرده و نخواهد کرد. خلاصة کلام، «مخالفت اوباما با سرکوب» نشان حمایت وی از حقوق انسانی نیست؛ دارودستة اوباما رویای بازتولید کودتای 22 بهمن 57 را در ذهن علیل‌شان می‌پرورانند و به همین دلیل هم‌صدا با وزیر امورخارجة اتحادیه اروپا می‌کوشند میرحسین موسوی و شیخ کروبی، دو جنایتکار سرشناس حکومت را در جایگاه رهبری اوپوزیسیون ایران تثبیت کنند. ما هم می‌گوئیم، «مال بد بیخ ریش صاحب‌اش»؛ میرحسین و آخوند کروبی جای‌شان زیر سایة عدالت‌گستر شاهزاده رضا پهلوی در واشنگتن است، نه در ایران.

شورش در سوريه آلن گرش


ترجمه بهروز عارفی

شورش در سوريه
آلن گرش (28 مارس 2011، بلاگ لوموند ديپلماتيک)
ترجمه بهروز عارفی
يکی از آخرين کشورهائی که از شورش های اعراب بر کنار مانده بود، به نوبه خود به خروش آمد. در شرايطی که در کمال بی تفاوتی دولت های درگير عليه جنايت های رژيم ليبي، سرکوب در بحرين ادامه دارد؛ در حالی که مشهود است که راه حلی در باره يمن پيدا نشده؛ در حالی که تظاهرات در اردن، فزونی گرفته و تندتر می شوند؛ جنبش اعتراضی سوريه را نيز فراگرفت. نه فقط شهر درعا، واقع در جنوب کشور با ناآرامی های شديد روبروست، بلکه دامنه تنش ها به شهرهای مختلف کشور نيز رسيده و ده ها نفرکشته شده اند.
ناآرامی ها در شهر درعا، با دستگير چند کودک ده ساله شروع شد که شعار هائی در مخالفت با دولت بر روی ديوارهای شهر نوشته بودند. مادران آنان را که برای آزادی فرزندان شان جمع شده بودند، با پليس درگير شدند. بنا به گفته شاهدان، برخی از مادران را دستگير و سرهای شان را تراشيده اند. اين جرقه، آتش به باروتی کشيد که آماده حريق بود.
همان طوری که جوشوآ لانديس، يکی از بهترين ناظران بر اوضاع سوريه در تارنامه « Syria comment » (1) می نويسد: «درعا شهری فقير و سنی نشين است و هر آن چه در سوريه مسئله آفرين است، در اين شهر گردهم امده است: اقتصادی ورشکسته، انفجار جمعيتي، فرماندار بد و نيروهای امنيتی خودکامه».
اين مشکلات با آن چه بقيه جهان عرب را به آتش کشيد، متفاوت نيست، هر چند وضعيت سوريه ويژگی خود را دارد (هر کشوری ويژگی های خود را دارد). بديهی است که نگران کننده ترين بعد، مسئله مذهبی است: سوريه را اقليت علوی رهبری می کند، در حالی که 60 درصد اهالی سنی اند. هرچند رژيم توانسته است پيوندی نزديک با بورژوازی سنی دمشق ببندد. ده درصد جمعيت نيز مسيحی است.
فراموش نکنيم که اقليت بااهميت کردی در سوريه زندگی می کنند که بخش از آن حتی از داشتن مليت سوری محرومند.
لانديس در مورد تظاهرات دمشق توضيح می دهد: «برای نخستين بار، ديروز (22 مارس) شعارهای مذهبی شنيديم، در حالی که تا کنون، اپوزيسيون به شعارهای ملايم نظير برچيدن وضعيت فوق العاده، قانون جديدی برای احزاب و گسترش آزادی ها اکتفا می کرد. اما روز پنجشنبه، تظاهرکنندگان شعارهای ميانه رو را کنار گذاشته و فريا می زدند: «نه، ايران؛ نه حزب الله؛ ما خواهان اسلامی هستيم که از خدا بترسد». اين شعارها، يادآور شعار هائی است که احوان المسلمين در سال های دهه های 1970 و 1980 می دادند، زمانی که انان، حافظ اسد را کافر تلقی می کردند.
اگر درعا شهری است سني، لاذقيه در مرکز منطقه علوی مذهب واقع شده است. در آن شهر، خطر درگيری فرقه ای مستقيم وجود دارد. ميان تظاهرکنندگان و ميليشيای طرفدار اسد، برخوردهای شديدی روی داد و شايع شد که گروه های مسلح علوی از کوهستان سرازير شده اند تا سنی ها را به قتل برسانند. (2). روز 27 ژانويه نيز درگيری های جديدی گزارش شده بود. (3)
آيا رژيم سوريه با تهديدی روبروست؟
رژيم می کوشد از موضع مقاومت در جريان کشمکش اعراب-اسرائيل، بهره گيرد. اما، همان طوری که عبدالباری عطوان، سردبير روزنامه عربی زبان القدس چاپ لندن می نويسد (روزنامه ای که به داشتن زبانی صريح، پشتيبانی از فلسطينيان و مخالفت با آمريکا شهرت دارد) (3) :همبستگی با مقاومت لبنان (حزب الله)، پذيرفتن دبيرکل های سازمان های فلسطينی (از جمله حماس)، در حالی که درهای همه پاستخت های عرب بر روی آنان بسته بود، موضعی قابل احترام است که به خاطر آن از رژيم سوريه ممنونيم. اين رژيم بهای گزافی برای آن پرداخته است. آما، به ديده ما، هيچ تناقضی بين اين مواضع و قبول خواست های مردم سوريه وجود ندارد. و اگر تناقضی وجود داشته باشد، ما ترجيح می دهيم که رژيم از پشتيبانی خود از فلسطينی ها و آرمان فلسطين دست بردارد و به خواست های مردم کشورش پاسخ مثبت دهد که گسترش آزادی ها و مبارزه با فساد از آن جمله است (...) زيرا خلق های ستمديده قادر به آزادساختن سرزمين های اشغالی نبوده و ارتش های ديکتاتوری ها نيز قادر به جنگی پيروزمندانه نيستند.»
تارنامه اينترنتی حزب الله، مخمصه سازمان های متعددی را در برابر رويدادهای سوريه بازتاب می دهد و دست امپرياليسم را در آن ها می بيند. المنار، بيانات هوگو چاوز، رئيس جمهوری ونزئلا را تکرار می کند که سوريه را قربانی توطئه آمريکائی می داند که هدفش تکرار سناريوی ليبی است. (5)*
رژيم سوريه تلاش دارد که خود را ضامن اتحاد کشور و گوناگونی مذهبی آن معرفی کند. اما، آيا هراس از داستانی شبيه به عراق برای متوقف ساختن تظاهرکنندگان کافی است؟ چنين احتمالی ضعيف است. هيئت حاکمه در چند شهر بزرگ، تظاهرات پشتيبانی از خود به راه انداخت، تلويزيون الجزيره را به خاطر پوشش رسانه های بين المللی هو کردند. از سوی ديگر، رژيم اصلاحاتی را قول داد: از نظر اجتماعي، افزايش سی درصدی حقوق کارمندان، در زمينه سياسي، پايان وضعيت فوق العاده (که جزئيات ان هنوز روشن نشده است) و قانون جديدی برای مطبوعات. بشار اسد، قراراست بزودی با مردم سخن بگويد تا چهارچوب اصلاحات را توضيح دهد. او آگاه است که پيش از او، بن علی و مبارک امتيازاتی دادند ولی نتيجه معکوس داد و تظاهرات را گسترده تر کرد.
هيلاری کلينتون، وزيرخارجه ايالات متحده در برنامه تلويزيون سی بی اس اظهار داشت که نه فقط مداخله نظامی در سوريه در دستور کار نيست، بلکه تاکيد کرد که برای هر دو حزب آمريکا، بشار اسد «يک اصلاح طلب» است. (نقل شده در سايت جوشوآ لانديس) (6) (27 مارس).
پيتر هارلينگ، مدير برنامه در «گروه بين المللی بحران International Crisis Group » که چند سال است در دمشق، رويدادهای سوريه را دنبال می کند در ستون بحث آزاد در روزنامه لوموند (7) می نويسد «سوريه بايد در جستجوی راه سوم باشد»:
«رئيس جمهوری سوريه که توانسته محبوبيتی برای خود دست و پا کند، از جمله به خاطر موفقيت در سياست خارجي، در حرف، سرمايه ای سياسی در اختيار دارد که زمان آن رسيده تا به نفع بينشی سرمايه گذاری کند که می تواند به راه سوم ميان حفظ وضع موجود و نامعلومی يک تحول انقلابی خدمت کند. اما اين سرمايه ممکن است بسيار زود ارزش خود را ازد ست بدهد.»
«ظهور مجدد کيش شخصيت رو به قهقرا، حضور پدرمآبانه رئيس جمهور در ميان مردم (مثلا بدون محافظ در مراسم افتتاح اين يا ان طرح) و ديدار هيئت های سيار، شکل مناسبی از رهبری در شرايط موجود نيست: اعتماد به نفس و شناسائی بين المللی در بهترين حالت، اجزاء برنامه ای جمعی هستند که بايد به اجرا گذاشته شود ولی خود اين برنامه می بايست روشن شود.»
«مقاومت بسيار خوبست ولی تکليف سوريه چه می شود؟ در اين حال، مشکل می توان گفت که سرکوبی رو به افزايش که اجبارا تحت رهبری رئيس جمهور و به نام او اعمال می شود، بتواند پايه چنين طرحی قرار بگيرد.» (...)
«هيچ کس در منطقه نمی تواند تصور کند که در برابر ده ها سال تاخير، نبايد بهای هنگفتی پرداخت. اين بها، دگرگونی عميق در ساختار و عملکرد حکومت است از طريق مشارکت سياسی واقعی و توزيع مجدد عادلانه اقتصادی و عادی سازی روابط با کليه بخش های جامعه. و همه اين تغييرات می بايست بر پايه گفت و گوئی فوری انجام بگيرد و نه تصميمات دلبخواهانه. »
-------
R�volte en Syrie par Alain Gresh, 28 mars 2011 ;
http://blog.mondediplo.net/2011-03-28-Revoltes-en-Syrie

پاورقی ها:
1 -,Wednsday, March 23rd 2011; Deraa: The Government Takes off its Gloves: 15 Killed
http://www.joshualandis.com/blog/?p=8692
2 -
http://www.joshualandis.com/blog/?p=8789
3 -
http://english.aljazeera.net/news/middleeast/2011/03/201132616546326475.html
4 - http://www.alqudsnewspaper.com/todaypages/all.pdf
5 - http://www.almanar.com.lb/english/adetails.php?eid=7823&frid=18&cid=18&fromval=1&seccatid=57
6 - http://www.joshualandis.com/blog/?p=8822
7 � La Syrie doit chercher une troisi�me voie, le monde, 22 mars 2011,
http://www.lemonde.fr/idees/article/2011/03/22/la-syrie-doit-rechercher-une-troisieme-voie_1496852_3232.html

* توضيحات مترجم:
خبرگزاری های رسمی و نيمه رسمی جمهوری اسلامی از جمله ايرنا و فارس، مطالب بسياری را به شورش های بحرين، مصر، ليبی و يمن اختصاص داده و از مبارزات مردم «پشتيبانی» و مداخله خارجی را برای «سرکوب جنبش در اين کشورها» محکوم کرده است. اما، در مورد سوريه يا سکوت اختيار کرده و يا جنبش اعتراضی مردم سوريه را به «کشورهای خارجي، غرب و صهيونيست ها» منسوب کرده اند. ايرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی (10 فروردين 2011) در مطلبی از حمايت امارات، سودان و لبنان از رژيم سوريه گزارش داده و با اشاره به حمايت عربستان، می نويسد:

«در حالى ملك عبدالله مدعى حمايت از بشاراسد مى شود كه شبكه تلويزيونى العربيه وابسته به اين كشور در ايجاد فتنه و ناآرامى در سوريه نقش بسيار پررنگى دارد.» http://www.irna.ir/NewsShow.aspx?NID=30315973
ايرنا در خبر ديگری نوشته است:
« سخنرانى اسد خطاب به مردم سوريه يك روز پس از برگزارى راهپيمايى عظيم و ميليونى مردم سوريه در شهرهاى مختلف اين كشور با عنوان وفادارى به وطن صورت مى گيرد.
سوريه در هفته هاى اخير با برخى تحركات افراد خرابكار در مناطق جنوب و استان درعا و لاذقيه در غرب اين كشور مواجه بوده است كه در جريان آن شمارى كشته و زخمى شدند.
در همين ارتباط 300 عضو يك باند خرابكار در لاذقيه از سوى نيروهاى امنيتى سوريه دستگير شدند كه مليت اين افراد آمريكايى ، لبنانى ، اردنى ، الجزايرى ، عراقى است و برخى از آنان داراى سلاح هاى دوربين دار براى كشتن افراد از مسافت هاى دور بوده اند.
شبكه تلويزيونى ' المنار ' لبنان روز گذشته اعلام كرد: سوريه قايق هايى را توقيف كرده كه از شهر طرابلس واقع در شمال لبنان به سمت بنادر سوريه سلاح حمل مى كردند و مسؤولان سوريه حزب ' سعد حريرى ' نخست وزير سابق لبنان را به دست داشتن در اين ماجرا و برخى ناآرامى ها در سوريه متهم كردند.»
http://www.irna.ir/NewsShow.aspx?NID=30315701