۱۳۹۲ آبان ۱۳, دوشنبه
خشم فلسطینیان از طرح جدید اسرائیل برای ساخت دو هزار واحد مسکونی در بخش اشغالی کرانه باختری
یورونیوز.در آستانه سفر جان کری، وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا به اسرائیل، این کشور بار دیگر از طرح خود برای ساخت حدود دو هزار واحد مسکونی دیگر در شرق بیت المقدس و در بخش اشغالی کرانه باختری خبر داد.
مطابق این طرح، ۱۰۳۱ واحد مسکونی در کرانه باختری و ۸۲۸ واحد نیز در شرق بیت المقدس ساخته خواهد شد.
سازمان آزادیبخش فلسطین، اعلام کرده که امکان انتقال این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل متحد را بررسی می کند.
احمد عساف، سخنگوی تشکیلات خودگردان فلسطینی هم ضمن محکوم کردن این طرح آن را نفی حقوق فلسطینیان و ضربه ای سخت به توافقات و حقوق بین المللی دانسته و گفت: “آنها تاثیر تلاشهای آمریکا را نیز از بین می برند. آنچه که می خواهیم اکنون بدانیم واکنش آمریکاست. آنها باید به وضوح مانع اسرائیل برای اجرای طرحهایش شوند.”
کمی قبل از اعلام طرح جدید اسرائیل، وزیر خارجه آمریکا که قرار است روز سه شنبه به این کشور سفر کند، به حصول پیشرفت در مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطینیان در ماههای آینده ابراز خوشبینی کرده بود.
اسرائیل بلافاصله پس از آزاد کردن ۲۶ زندانی فلسطینی در هفته گذشته از طرح خود برای ساخت واحدهای مسکونی در مناطق فلسطینیان خبر داد.
سازمان محیط زیست در چهار دهه گذشته در خصوص تالابها در یک غفلت تاریخی قرار داشته است.
.تالابها محیطهایی هستند که مشخصاتشان چیزی میان خشکی و آب است که ممکن است همواره دارای آب یا گاه خشک و گاه آبدار باشند. این اکوسیستمهای آبی از مهمترین محیطهای مولد حیات و تنوع زیستی در جهان هستند که گفته میشود ارزش اقتصادی آن ۱۰ برابر ارزش زمینهای کشاورزی است. ایران دارای ۱۵۰ عرصه تالابی طبیعی و بیش از ۳۰۰۰ گستره تالابی مصنوعی و قریب ۵۰ هزار هکتار پهنه تالابی ساحلی است که متاسفانه بسیاری از این تالابها امروزه در وضعیت نابسامان و خطرناکی به سر میبرند.
به گزارش ایسنا، در اینباره دکتر افشین دانهکار دانشیار دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران در گفتوگو با پارس توریسم با ابراز نگرانی درباره وضعیت وخیم تالابهای کشور، گفت: توسعه ناموزون و برداشت بیرویه از منابع آبهای داخلی، سرنوشت بسیاری از آنها را به شرایط غمانگیزی سوق داده است.
متن کامل این گفتوگو در پی میآید:
رییس سازمان محیط زیست اخیرا در اراک گفتهاند که مقرر شده در معادلات اقتصادی ارزش تالابها محاسبه شود. ارزش اقتصادی تالابها با چه مکانیسمی تعیین میشود و ارزشهای اکولوژیکی و اجتماعی تالابها چگونه معادلسازی میشود؟
همچنانکه میدانید اکوسیستمهای طبیعت خدمات ارزشمندی برای انسان فراهم میکنند و علاوه بر منابع غذایی، بسیاری از مواد اولیه صنایع، بهداشت، درمان، منابع دارویی و پوشاک به عملکرد اکوسیستمهای مختلف وابسته است. هر اکوسیستم بر اساس اجزای ساختاری آن شناخته میشود. این در حالی است که ساختار اکوسیستمها از طریق فرایندهای بوم شناختی به عملکردهای مختلف مرتبط است. چنین عملکردهایی زمینه وابستگی انسان به اکوسیستمها را سبب میشود. اقتصاددانان اغلب سرگرم ارزشگذاری ساختار اکوسیستم ها هستند. مثلاً برآورد میکنند یک جنگل به چه میزان و با چه ارزشی چوب یا محصول تولید میکند و این روش راحتترین مسیر برای قضاوتهای اقتصادی است اما کامل ترین شیوه نیست. از منظر اقتصاد محیط زیست، ضروری است خدمات اکوسیستمها به زبان اقتصادی بیان شود. به طور نمونه ارزش زیباشناختی یک جنگل چقدر است، ارزش اقتصادی اکسیژن یا طراوت محیط توسط جنگل چه میزان است. بدیهی است این اقدام دشوارتر اما برای تصمیمگیریهای مدیریتی مهمتر است. در ارتباط با تالابها خدمات چندگانه آنها در تأمین زیستگاه، حمایت جوامع از ریزگردها، طراوت و زیبایی محیط، احساس ثبات و آرامش دشوارتر از ارزش ماهی تولیدشده در آنها قابل محاسبه است و ضرورت دارد سازمان حفاظت محیط زیست معطوف به روشهای تقویم اقتصادی ارزشگذاری خدمات اکوسیستمهای تالابی شود.
اگرچه تالابها از اهمیت اکولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی ویژهای برخوردارند اما طی سالهای گذشته با سکوت یا نوعی بیتفاوتی درباره وضعیت تالابها مواجه بودیم و تنها بحث مطرح در رسانهها خشکی دریاچه ارومیه بوده است. با روی کار آمدن دولت جدید به نظر میرسد رویکرد سازمان محیط زیست تغییر کرده و طی هفتههای گذشته بارها بحث اهمیت تالابها مطرح شده است. آیا این تغییر رویکرد میتواند در بهبود وضعیت این اکوسیستمهای آبی موثر باشد یا اینکه به قول معروف کار تالابها از این توجهات موقتی گذشته است و نیاز به جراحی دارد؟
تالابها اکوسیستمی انتقالی محسوب میشوند. اکوسیستمی حدفاصل محیطهای آبی و محیطهای خشکی. این وضعیت، تالابها را در گروه اکوسیستمهای آسیبپذیر قرار میدهد. به این ترتیب که به سرعت به سوء مدیریتها واکنش نشان میدهند. هنگامی که تالابها رو به خشکی میگذارند، نشانههایی از بیتوجهی به ظرفیتهای قابل تحمل محیط به دست میرسد. نشانهای از آن است که به آستانههای طبیعت بیتوجه بودهایم. این نشان از آن است که چنین بی مهری و بی تدبیری در سایر اکوسیستمها و محیطهای طبیعی نیز جاری است اما هنوز نشانههای آن دیده نمیشود. سازمان حفاظت محیط زیست لازم است با توجه به چنین نشانههایی ضمن مهار کردن مسیرهای نادرستی که تا کنون طی شده است، از طریق بهرهگیری از فنون حرفهای و علمی، با توسل به راهکارهای بازسازی و احیاء، به موازات تلاش در جهت بهبود و بهسازی عملکردهای غیر عقلایی پیشین، دستورالعملهای ویژهای برای برخورد با اکوسیستمهای طبیعی تدارک ببیند و با پشتوانه قانونی و تلاشهای سیاسی در بدنه دولت، تصمیمگیریهای مرتبط با سرزمین را در چارچوب توسعه قابل تحمل محیط یا توسعه پایدار سوق دهد. چنین رویکردی به تجربه تاریخ میتواند جبرانکننده و بهبوددهنده باشد.
گفته میشود که در سال گذشته به دلیل عملکرد ضعیف ایران نسبت به تالابهای ثبتشده در کنوانسیون رامسر، در برههای جامعه جهانی تصمیم بر آن داشت که نام این کنوانسیون را تغییر دهد. این بیتفاوتی ایران نسبت به تالابها که سرمایه ملی محسوب میشوند و از اهمیت اقتصادی برخوردارند، از کجا ریشه میگیرد؟ آیا دستاندرکاران محیط زیست نتوانستهاند اهمیت این سرمایهها را به درستی به دولتمردان و کارگزاران منتقل کنند؟
سازمان محیط زیست در چهار دهه گذشته در خصوص تالابها در یک غفلت تاریخی قرار داشته است. وجود حدود ۱۵۰ عرصه تالابی طبیعی و بیش از ۳۰۰۰ گستره تالابی مصنوعی و قریب ۵۰ هزار هکتار پهنه تالابی ساحلی، از یکسو و توزیع تالابها تقریباً در تمام استانهای کشور، میزبانی ایران در برپایی کنوانسیون حمایت از تالابهای حائز اهمیت بینالمللی، انتظارات مردم از سازمان محیط زیست را بسیار فراتر از موقعیت موجود کرده است. فقدان جایگاه تالابها در برنامهریزیهای راهبردی کشور، موقعیت سازمانی آن در سازمان حفاظت محیط زیست، غفلت در توانمندسازی جامعه محلی برای حمایت از تالابها و توسعه نیافتن راهکارهای مدیریت مشارکتی و همچنین کمتوجهی به توسعه آموزشهای تخصصی در حوزه تالابها از جمله کاستیهایی است که در این حوزه مشاهده میشود و شایسته جایگاه و موقعیت کشور نیست. لذا صرف نظر از دیدگاههای سازمانهای بینالمللی که گاه تحت تأثیر واکنشهای سیاسی قرار داشته است، میزان وابستگی مردم این دیار به آب و خدمات تالابها و وجود پشتوانه دانش فنی موجود در کشور، مطالبات از سازمان محیط زیست در خصوص برنامههای راهبردی مدیریت تالابها را بیش از آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، گسترش داده است. انتظار میرود، اقدامات دولت جدید نشان دهد توجه به اکوسیستمهای طبیعی به عنوان ودیعه الهی متفاوت از دیدگاههای سودجویانه و ناپایدار گذشته بوده است.
با توجه به اینکه تالابها از مهمترین محیطهای مولد حیات و تنوع زیستی در جهان هستند، از اهمیت اکوتوریستی بالایی برخوردارند. به نظر شما چگونه میتوان در کنار حفاظت از این اکوسیستم آبی مهم، برنامهای برای جذب گردشگر و کسب درآمد از این بخش مطرح کرد به گونهای که آسیبی به تالابها نرسد؟
استفاده از خدمات رایگانی که تالابها در اختیار بشر قرار میدهند با رعایت ملاحظاتی و برنامهریزی فنی امکانپذیر است. تالابها باید از معرفی گونههای غیر بومی مصون بمانند و نسبت به بهرهبرداری از منبع اصلی آب آنها با تدبیر و دقت نظر برخورد شود. این موضوع در قالب توجه به حقآبه تالاب قابل ساماندهی است اما نکته بسیار مهم آن است که خدمات چندگانه تالابها تنها در گروه طرحریزی مدیریتی تالابها تضمین میشود. این پهنههای آبی بدون برنامه مدیریتی نباید در فرایند بهرهبرداری قرار گیرند، در غیر اینصورت سرنوشتی بهتر از آنچه امروز با آن مواجه هستیم پدید نخواهد آمد. طرحریزی مدیریتی تالابها سبب میشود امکان برداشت آب، گیاه، آبزیان، گردشگری و دیگر خدمات تالابها در مکانها و زمانهای معین و به شیوه مناسب ممکن شود.
تخریب یا خشک شدن تالابها چه تاثیراتی در جامعه انسانی و محیط اطراف تالابها میگذارد؟ تبعات بیتوجهی نسل امروز به تالابها چه تبعاتی برای همین نسل و چه تاثیراتی بر زندگی نسل بعد خواهد داشت؟
خشک شدن تالابها فرصتهای توسعه اقتصادی و اجتماعی را از ساکنان پیرامون خود سلب میکند. همچنین تالابها اگر به تکامل نرسند، پوشش گیاهی مخصوص اکوسیستمهای خشکی بر بستر آنها استقرار نمییابد و بستر ناپایدار آنها که از رسوبات دانهریز پوشیده شده است با مختصر نسیمی به هوا بلند شده و به صورت ریزگرد و غبار برای انسان دشواریهای بسیاری ایجاد میکند. تالابها که منبع آب شیرین بسیاری از مناطق محسوب میشوند با فروپاشی، توسعه فعالیتهای کشاورزی و دامپروری را با تردید و خسارت همراه خواهند ساخت.
در حال حاضر اکثر نگاهها و توجهات بر دریاچه ارومیه متمرکز شده است در حالی که سایر تالابهای مهم کشور نیز از جمله دریاچههای گاوخونی، هامون، پریشان و … در وضعیت نامطلوبی به سر میبرند و به گفته دکتر ابتکار، در حالت اورژانسی هستند. شما به عنوان یک متخصص در این زمینه، وضعیت کلی تالابها را چگونه ارزیابی میکنید؟
تالابهای کشور در حال حاضر در وضعیت به شدت نگرانکننده قرار دارند. توسعه ناموزون و برداشت بیرویه از منابع آبهای داخلی سرنوشت بسیاری از آنها را به شرایط غمانگیزی سوق داده است. بهرهبرداری بدون توجه به حقآبه اکولوژیک مصبهای کشور را تخریب کرده و مرگ مصب با نمایان شدن آب شور در بسیاری از آبراههها آشکار شده است. دریاچههای آب شیرین از بین رفته و پهنههای ناپایدار رسوبی و یا کفههای نمکی به جای مانده است. چاهها خشک و یا عمق آب آنها به شدت کاهش یافته است. فرصتهای کشاورزی و دامپروری در بسیاری از مناطق کشور از دست رفته و مهاجرت و حاشیهنشینی بسیاری از شهرها را در معرض تهدید قرار داده است. بدیهی است چنانچه فرصتهای معیشت مناسب برای حاشیهنشینها فراهم نشود، این مناطق ناگزیر به مناطق جرمخیز و ناامن شهرها تبدیل خواهند شد و به سادگی سوء مدیریت منابع آبی به گسترش بزهکاری خواهد انجامید. بارها گفته شده است جنگهای آینده میان کشورها بر سر آب خواهد بود ولی امروز گویا دعواهای بیشتری میان استانها در داخل کشور بر سر آب در حال شکلگیری است. نشانههای موجود از بروز بحران اجتماعی بزرگتری در آینده خبر میدهد که شاید با راهکارهای اکولوژیک نتوان برای آن چارهجویی کرد.
در همه جای دنیا اهرم افکار عمومی در توجه و رسیدگی به وضعیت محیط زیستی کشورها نقش مهمی ایفا میکند اما در جامعه ایران نیز نوعی بیتفاوتی یا کمتوجهی نسبت به محیط زیست دیده میشود یا حداقل نگرانیهای عمومی نمودی ندارد. دلیل این موضوع را در چه میبینید؟ آیا ضعف تشکلهای غیر دولتی محیط زیستی در ایران ناشی از ضعف عملکرد متخصصان این حوزه است که نتوانستهاند پشتوانه مردمی برای مطالبات عمومی و محیط زیستی ایجاد کنند؟ تقویت تشکلهای غیردولتی تا چه حد میتواند در زمینه جلوگیری از به وجود آمدن حالت اورژانسی برای دیگر بخشهای محیط زیست موثر باشد؟
دلایل به حاشیه رانده شدن مطالبات مردمی در مواجهه با مشکلات محیط زیستی بهویژه بحران تالابها را میتوان در وهله نخست در تنگناهای اقتصادی و دوم در برخوردهای نامناسب با برخی از این مطالبات جستجو کرد. شرایط اقتصادی کشور و فشار تحریمها، کاهش ارزش پول ملی و فرصتهای محدود برای تولید ارزش افزوده، مردم کشور را در شرایطی قرار داده است که اولویتهای آنها در حال حاضر سامان دادن به زندگی روزمره است؛ لذا تعمیق توجه به مسائل محیط زیست همچون گذشته نیست. همچنین باید توجه داشت حامیان محیط زیست، دلسوزترین، شریفترین و وطنپرستترین قشر جامعه هستند که مطالبات محیط زیستی آنها ضامن بقای سرمایههای ملی، حفظ میراث آینده و پشتیبانی از خودکفایی و غرور ملی است، لذا ضمن تاکید بر این موضوع که حفاظت محیط زیست یکی از حقوق اجتماعی است، حمایت از آن نیز در زمره حقوق و آزادیهای مدنی شمرده میشود و نیازمند پشتیبانی و حمایت است. به رغم آنکه سازمانهای مردمنهاد بسیاری در حال حاضر در حوزه محیط زیست فعال هستند، توسعه این نهادها از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و روستاها میتواند به گسترش حساسیتها و دانش محیط زیستی مردم کشور کمک موثری کند و پایش و نگهداری محیط زیست را از دستگاههای محدود دولتی به بدنه جامعه منتقل کند.
شیرکو معارفی، زندانی سیاسی کُرد اعدام شد
آژانس کُردپا: در ادامەی جریان اعدام زندانیان سیاسی کُرد محکوم به اعدام، شیرکو معارفی در زندان مرکزی سقز اعدام شد.
یک منبع مطلع ضمن تائید این خبر به آژانس خبررسانی کُردپا اعلام کرد: "صبح امروز دوشنبه سیزدهم آبانماه سال ١٣٩٢، شیرکو معارفی، زندانی سیاسی کُرد در سالن ملاقات داخل زندان سقز اعدام شد.
خلیل بهرامیان، وکیل مدافع این زندانی سیاسی کرد در تماسی تلفنی به خبرنگار کُردپا گفت: "من تاکنون از این خبر مطلع نشدەام و نمیتوانم این خبر را تائید کنم."
وکیل مدافع شیرکو معارفی در ادامه گفت: "پیشتر ما برای وی درخواست "بخشش" نمودە بودیم اما این درخواست از سوی دیوان عالی کشور مورد تائید قرار نگرفتە بود."
شیرکو معارفی، در تاریخ ٩ مرداد ماه سال ١٣٨٧ بازداشت و سپس به اتهام "همکاری با یکی از احزاب کرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران" از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب سقز به اعدام محکوم شد.
حکم اعدام این زندانی سیاسی در دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور تائید شدە بود و علیرغم تلاش خلیل بهرامیان و احمد سعیدشیخی، دو وکیلمدافع وی، پس از سپری نمودن ٥
یک منبع مطلع ضمن تائید این خبر به آژانس خبررسانی کُردپا اعلام کرد: "صبح امروز دوشنبه سیزدهم آبانماه سال ١٣٩٢، شیرکو معارفی، زندانی سیاسی کُرد در سالن ملاقات داخل زندان سقز اعدام شد.
خلیل بهرامیان، وکیل مدافع این زندانی سیاسی کرد در تماسی تلفنی به خبرنگار کُردپا گفت: "من تاکنون از این خبر مطلع نشدەام و نمیتوانم این خبر را تائید کنم."
وکیل مدافع شیرکو معارفی در ادامه گفت: "پیشتر ما برای وی درخواست "بخشش" نمودە بودیم اما این درخواست از سوی دیوان عالی کشور مورد تائید قرار نگرفتە بود."
شیرکو معارفی، در تاریخ ٩ مرداد ماه سال ١٣٨٧ بازداشت و سپس به اتهام "همکاری با یکی از احزاب کرد اپوزسیون حکومت اسلامی ایران" از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب سقز به اعدام محکوم شد.
حکم اعدام این زندانی سیاسی در دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور تائید شدە بود و علیرغم تلاش خلیل بهرامیان و احمد سعیدشیخی، دو وکیلمدافع وی، پس از سپری نمودن ٥
مامور فتا از شدت عصبانیت ستار را زیر شکنجه کشته است
مامور فتا از شدت عصبانیت ستار را زیر شکنجه کشته است
سحام نیوز: در سالروز درگذشت ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس فتا٬ مادر ستار بهشتی در نامه ای به حسن روحانی٬ رئیس جمهوری ایران؛ از وی خواسته تا مطابق وظیفه و تعهد یک رئیس جمهور در قبال حقوق شهروندی٬ از حقوق بر زمین مانده وی در قبال پرونده قتل فرزندش٬ دفاع نماید. گوهر عشقی در این نامه ضمن تقدیر از پیگیری های علی مطهری٬ نماینده تهران؛ در خصوص پرونده فرزندش٬ از مسئولین امر گلایه نموده است.
وی با نام بردن از شخصی به نام تقی زاده به عنوان متهم پرونده قتل ستار بهشتی٬ از تلاش حکومت برای راضی نمودن خانواده ستار با پرداخت دیه خبر داده است.
گوهر عشقی در بخشی از این نامه خطاب به حسن روحانی می گوید: “از شما بعنوان یک حقوقدان – و نه یک سرهنگ – انتظار است به قسم خود پایبند بوده و ضامن اجرای مفاد قانون اساسی و حقوق شهروندی افراد باشید.”
به گزارش سحام٬ متن کامل این نامه که در سالروز درگذشت ستاربهشتی منتشر شده٬ بدین شرح است:
جناب آقای دکتر حسن روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران با اهداء سلام و ادب
قصد ندارم طولانی سخن بگویم، حتما مرا می شناسید و با نام پسرم آشنایی دارید. .”من “گوهرعشقی” هستم ، مادر “سید ستار بهشتی فرزند برومند من در دولت شما به شهادت نرسید و قصد ندارم شما را خدای ناکرده متهم به بی مبالاتی کنم. همانطور که حتما به اطلاع عالی رسیده است فرزند من زیر شکنجه ماموران پلیس فتا در بازداشتگاه نیروی انتظامی پس از چهار روز شکنجه شدید جان سپرد و بعد از پنج روز از تاریخ شهادتش جنازه او را به ما تحویل دادند؛ در حالیکه خون پاکش کفن سفید او را رنگین کرده بود.
مسئولین حکومتی هر یک به نوعی شهادت فرزندم را انکار کردند و تنها کسی که پرونده را پیگیری کرد “دکتر علی مطهری” نماینده محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود. یکسال از آن واقعه می گذرد و باور داشتیم در این مدت قاتل فرزندم توسط قوه قضاییه جمهوری اسلامی محاکمه و طبق قانون مجازات شود. در ابتدا یازده نفر را به جرم قتل فرزندم دستگیر کردند و مدتی بعد تک تک آنها را رها نموده و تنها یک نفر باقی ماند که اکنون در زندان است و او قاتل فرزند من است؛ او بود که در چشمان من نگاه کرد و گفت: “وقتی ستار تو را شکنجه می کردیم زیر شکنجه می خندید”. او گفت: “از فرط عصبانیتِ خنده های ستار او را زیر شکنجه کشته است” و از من تقاضای بخشش و حلالیت کرد؛ او کسی نیست جز “اکبر تقی زاده” مامور پلیس فتا که اکنون در زندان است.
بازپرس پرونده توسط سه نفر از خبرنگاران فعال مطبوعاتی در منزل ما نفوذ کرد و آن خبرنگاران دایه مهربانتر از مادر شدند و خانواده را برای اعلام رضایت و تعویضِ وکیلِ پرونده تحت فشار روحی قرار دادند و توسط عوامل خود جار زدند که ستار من با مخالفین نظام در تماس بوده است و از آنها پول دریافت می کرده است تا قتل او را توسط پلیس و زیر شکنجه توجیه نمایند. همزمان توسط همان افراد به ما فشار آوردند که مبلغ دویست میلیون تومان بعنوان بهای خون ستار بگیریم و از شکایت خود صرفنظر کنیم.ما اسناد محکمی در دست داریم تا ثابت کنیم قاضی پرونده توسط چند خبرنگار ما را چگونه تحت فشار قرار داد تا خون فرزندمان را معامله کنیم؛ خبرنگارانی که فردای حضور در منزل ما به دفتر بازپرس پرونده (آقای شهریاری) می رفتند و چنان با او صمیمی بودند که روی میز بازپرس هم می نشستند…از آنجا که خداوند متعال یاور مظلومان است خانواده ،ماهیت نفوذی این افراد را شناسایی کرد،اما این افراد اینبار هم قصد داشتند ماموریت خود را به نحو دیگری انجام دهند و بجای حضور خود، افراد دیگری را تحت عنوان فعال سیاسی – مدنی به منزل ما گسیل داشتند که ما نیز به مانند قبل ماهیت آنها را شناسایی و به وقت لزوم به مردم شریف ایران اطلاع رسانی خواهیم کرد.
جناب آقای رییس جمهور
من نیز به مانند عمده ایرانیان شریف و آزاده صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته ام و از نظر اقتصادی در مضیقه ام ؛ شما که غریبه نیستید؛ نان آور منزل من ستار بود و وقتی ستار نیست نانی هم در سفره نیست. منزل ما در رباط کریم است – یکی از محروم ترین مناطق تهران – همان جایی که فرستادگانی منسوب به حضرتعالی چندی پیش از موسم انتخابات ریاست جمهوری تشریف آوردند و از ما خواستند بصورت رسمی و علنی از شما حمایت کنیم، اما ما چون بازی سیاست را بلد نیستیم از انجام اینکار عذرخواهی نمودیم.
حتما مستحضرید که مبلغ دویست میلیون تومان برای یک خانواده مانند خانواده ما پول زیادی ست، اما شرافت مادری من قبول نکرد که خون ستارم را به دارایی شیرین دنیا بفروشم. خدای من و شما شاهد است در این یکسال ،روزها به سنگ قبر ستارم می نگرم و شبها با عکس ستارم می خوابم ؛چگونه می توانم خون عزیزم را معامله کنم؟ این عریضه را خدمت شما می نویسم؛ جنابعالی در مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران در تاریخ سیزدهم مرداد امسال قسم خورده اید که “خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور، ترویج دین و اخلاق ، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت کنید و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است، حمایت نمایید” و ضامن حفظ و کرامت “حقوق شهروندی” ایرانیان باشید. از شما بعنوان یک حقوقدان – و نه یک سرهنگ – انتظار است به قسم خود پایبند بوده و ضامن اجرای مفاد قانون اساسی و حقوق شهروندی افراد باشید.
خواسته من از شما مشخص است؛ اجرایِ متنِ قانون اساسی و سوگندی که برای پاسداشت آن خورده اید و همچنین رایزنی با ریاست محترم قوه قضاییه برای تسریع در محاکمه قاتل فرزند من.
پیشاپیش فرصت را مغتنم شمرده؛ از کلیه مسئولین امنیتی و انتظامی به خاطر صدورِ مجوزِ برگزاریِ مراسمِ یادبودِ اولین سالگردِ فرزندِ شهیدم تشکر و قدردانی می نمایم و اعلام میکنم که مراسم اخیر بدون هر گونه فشار امنیتی و با اجازه مسئولین ذیربط برگزار شده است. توفیقات جنابعالی در راه “خدمت به مردم ستم دیده این سرزمین” و “حفاظت از سوگند سنگینی” که یاد کرده اید را از درگاه خداوند بزرگ مسئلت می نمایم.
با تقدیم احترام گوهر عشقی مادر داغدار سید ستار بهشتی
اهانت محمد علی شیخی به مرضیه در جلسه یی با حضور مهدی ابریشمچی در مورد اهانت به مرضیه
اهانت محمد علی شیخی به مرضیه در جلسه یی با حضور مهدی ابریشمچی
در مورد اهانت به مرضیه
ایرج شكری
در مورد اهانت به مرضیه
ایرج شكری
چند روز پیش در یادداشتی* با یاد آوری نوشته یی از دکتر قصیم که در آن به «اختلاف» مرضیه با مجاهدین اشاره کرده بود، عدم اطلاع رسانی در این مورد را مورد توجه قرار داده و اطلاعاتی به طور خلاصه و با قید «عجالتـا»، از شنیده ها در این مورد ارائه کردم و فکر می کردم که این کار می تواند با اطلاعات کسانی مثل خود دکتر قصیم تکمیل شود و اطلاع رساندن به هموطنان در مورد مساله یاد شده را از آن طریق بهتر می دانستم. در پی انتشار آن یادداشت با عنوان «سالگرد در گذشت مرضیه، و آنچه باید گفته می شد و نشد»، دکتر قصیم در فیس بوک خود، در پاسخ به کامنتی، ضمن تایید اطلاعات داده شده در آن نوشته، یاد آور شده بود که خود در نشستی که در آن به مرضیه توهین شده حضور نداشته است. چون در چند روزی که از انتشار یادداشت من می گذرد مطلبی اضافه بر آنچه گفته شد، ندیدم، و از طرف دیگر یکی دو نفر که مثل عنتر آموزش یافته یی که استعدادشان در یاد گرفتن، نشان دادن «جای دوست، جای دشمن» است، یا عناصر مطرودی که بی تاب یافتن فرصتی برای جست و خیز و جیغ داد برای اعلام حضور حاشیه یی خود، در کنار مجاهدین هستند، تلاش کرده اند که مساله اهانت به مرضیه را «تلاشی از سوی آخوندها» و بی پایه جلوه دهند،لازم دیدم اطلاعات بیشتری از ماجرا را بیان کنم.
مساله از این قرار بوده است که یادداشت ها و «کاغذ»های مرضیه از گاوصندوقی که در خانه اش داشته ناپدید یا به عبارتی سرقت شده بوده و او یکی از نفرات(زن) مجاهدین را که در خانه او می ماند(یکی از افراد مجاهدین همیشه در خانه او بود) عامل این دستبرد می دانسته است و شکایت و اعتراض خود را به مسئولان مجاهدین رسانده بود. طبیعی است که گماشته مذکور نمی توانست به ابتکار و تصمیم خود دست به سرقت یادداشت ها و کاغذهای خانم مرضیه بزند، بلکه این کار در ماموریتی برای دستگاه پرونده ساز و اطلاعاتی مجاهدین صورت گرفته بوده است. کیست که تردید کند که اگر همین آقای دکتر هزارخانی که مجاهدین برای اعتبار دادن به سیاست و تحلیل و یا دیدگاه خود، به اظهارات تایید آمیز او استناد می کنند، فردا استعفا کند و زبان به انتقاد بگشاید، دستگاه اطلاعاتی و پرونده ساز و تشنه مرعوب کردن مجاهدین، یک پرونده با صفحات پر شمار در بریدگی او یا شیفتگی او به فلان جناح رژیم از سالها پیش، منتشر نکند؟
به هر حال، این هم مثل روز بر همه کس روشن است که در اختلاف بر سر هر مساله حتی بسیار کم اهمیت، اگر اختلافی بین یک عضو شورا با مجاهدین پیش بیاید، در ترازوی داوری مجاهدین، وزن شاکی چون پرکاهی و وزن مجاهدین تلی از شمش های سرب است. برای رسیدگی به شکایت مرضیه بر اساس ماده 7 آییننامه داخلی شورا جلسه یی تشکیل می شود. در ماده 7 آییننامه داخلی اصلاح و تصویب شده مورخ 8 مهر 76 آمده است: «اداره امور جاری شورا و کمیسیونهای آن و تنظیم روابط درونی بر طبق مقررات شورا برعهده دبیر ارشد شوراست. بدین منظور دبیر ارشد شورا جلسات لازم را با دعوت از اعضایی که ضروری تشخیص می دهد تشکیل خواهد داد».
بر این اساس، در جلسه یی با حضور حدود 20 نفر از اعضای شورا که مهدی ابریشمچی نماینده سازمان مجاهدین در «شورای ملی مقاومت» در آن حضور داشته است تشکیل می شود، خانم مرضیه مساله را مطرح می کند و نفر مجاهدین را عامل ناپدید شدن یاداشتها و کاغذ های خود معرفی می کند. نفر مورد اتهام (خواهر آ.) دست داشتن خود را در این مساله تکذیب می کند. مرضیه که هیچکس دیگری را عامل این دستبرد نمی شناخته، بر نظرخود تاکید می کند. در اینجا بکباره محمد علی شیخی که عنوان «نمانیده استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور» در شورا را هم مجاهدین به سینه او زده اند، با پرخاش و دریدگی به مرضیه می گوید «خفه شو زنیکه فکر می کنه نوبرشو آورده». شیخی در حالی به این دهن دریدگی بیشرمانه دست می زند که در ماده 8 همان آیینیامه داخلی تصریح شده که «تکذیب اتهامات عنوان شده علیه شورا یا اعضای آن برعهده عضو یا ارگان ذیربط شوراست».
مرضیه بزرگ در پی این اهانت محمد علی شیخی، جلسه را ترک می کند چرا که برای او روشن بود که «احترام امام زاده به متوّلی است» و شیخی سرخود چنین غلطی را نمی توانست بکند و بعد از آن، بنابر آنچه دکتر قصیم در فیس بوک خود یاد آورشده بود، دیگر در جلسات شورا شرکت نمی کند. مهدی ابریشمجی هم ناظر این صحنه بوده و نه هیچ واکنشی به هتاکی شیخی نشان می دهد و نه موقعی که مرضیه جلسه را ترک می کند برای دلجویی به سوی او می رود. این «قلاب گیر» انقلاب ایدئولوژیک که مسعود رجوی را جایگاه پیامبر و امام معصوم نشاند و او را تنها به خدا پاسخگو دانست، به خاطر نقشی که در آن ابتذال داشته است، به مراتب بیشتر از رهبران عقیدتی خود، خود مقدس بینی و خود برتر بینی را زره و حفاظی برای خود وسازمان مربوطه یافته است، با این تفاوت که جناب ایشان به لحاظ شخصیتی اصلا قلدرمنش تشریف دارند و از این بابت «مرضیه پرضیه» و «شاملو و ماملو»، نمی فهمند و نمی شناسند، آنجا که «تقدس» و اقتدار فردی و تشکیلاتیشان، با اندک خراش و خدشه یی روبهرو بشود، حرمت و احترام برای هیچ چیز و هیچکس قائل نمی شوند. مثل فیل خشمگین یا شتر کینه جو، فقط در پی لگد کوب کردن و لت و پار کردن بر می آید.
این که در آن لحظه بر مرضیه، آن انسان ارجمند و هنرمند بزرگی که محبوب و مورد احترام ایرانیان علاقمند به موسیقی و یک هنرمند ملی بود و تا قبل از پیوستنش به شورا و مجاهدین، جز احترام ندیده بود، چه می گذرد و چه حالی داشته را، تنها شاید خودش می توانست بیان کند. شاید را برای این گفتم که گاه لحظاتی و شرایطی برای انسان ممکن است پیش بیاید(چه شرین، چه تلخ) که کلمات از عهده بیان آن برنمی آیند. این ماجرا حدود چهار سال قبل از درگذشت او اتفاق افتاده است. این که او بعد از آن جلسه چه اندوه و دلشکستگی از این نامردمی و اوباشگری را، روزها و هفته ها و ماههای بعد تحمل کرده، شاید حتی دخترش هم نمی دانسته و او با غروری که داشت، اندوه بزرگ خود را احتمالا به تنهایی تحمل کرده بود. شاید هم بعد از این ماجرا و مرگ دخترش که او را خیلی دوست داشت، دیگر رها شدن از زندان تن و ترک دنیایی که دورویی ها و دنائت های باور نکردنی در آن دیده بود را، به زنده ماندن و «در نوازش نیش ماران یافتن» ترجیح می داده است.
مبتلا به خود بزرگ بینی وخیم، نیازمند متملقان و عربده کشهاست
در مواردی ازاین دست که شرح آن گذشت، شیخی و عناصر حقیری مثل او که گاه برای دم تکان دادن و پا لیسی«صاحب» خود و گاه با حمله کردن و گاز گرفتن «غیرخودی» وفادارای و سر سپردگی خود را به «صاحب» نشان می دهند و گاه در نقش مریدان«کفن پوشِ» کف بر لبِ عربده کشِ سازمان دهی شده علیه منتقدان- که نمونه های چندی از این اوباش عوضی در تعاونی شلغمکاران قمه دور سر خود می چرخانند و تهدید می کنند و عربده می کشند را می توان در نوشته هایی با نام های مستعار باز شناخت، مقصر اصلی نیستند، مقصر آن سازمان دهندگان و برنامه ریزان چنین دستگاهی هستند که امثال شیخی در آن امکان اجرای چنان نقشی را پیدا می کنند.
امثال شیخی و عربده کشهایی که به فحاشی و برچسب زنی به منتقدان و دو عضو مستعفی شورا در سایت های مجاهدین وابسته به مجاهدین چون شلغمکاران مشغولند، نیاز رهبر خود خواه و خود محوربین مجاهدین را برآورده می کنند که خود پرچمدار توهین و اهانت، به نزدیک ترین و بلند مرتبه ترین دوستان و همراهان خود، در مسائلی به مراتب کم اهمیت تر از آنچه مرضیه مطرح کرده بود، است.
من در مطلبی که با عنوان «چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم»** به رفتار ناشایست و حرمت شکنانه مسعود رجوی با دکتر هزارخانی اشاره کرده ام و هم چنین بارها یاد آور شده ام که رهبری مجاهدین هیچ احترامی برای هیجکس قائل نیست. او دچار خود بزرگ بینی بشدت وخیمی است که انتخاب سمفونی شماره 5 بتهون به عنوان آرمی برای اعلام هر پیام یا پخش سخنانش که خودش آنها را «سرنوشت ساز» می داند، و ساختن شعار هیتلری ایران رجوی – رجوی ایران برای خودش و سالها بی اعتنایی بر انتقاد های درونی و بیرونی در مورد آن، «مهرتابان آزادی و مقاومت نامیدن» همسر خود مریم، به رغم سبکی و غیرسیاسی بودن و نشانه متاثر بودن از تمایلات استبدادی عهد بوقی و «قبله عالمی»، همه از نشانه های آن خود بزرگ بینی وخیم است. رفتار امثال شیخی و عربده کشهای هتاک دیگر فقط نشانه و آثار بیرونی «عفونت عمومیِ درونی » دستگاه رهبری مجاهدین است که بر خلاف رنگ و لعاب و بزک و نقاب دموکراسی خواهی و سنگ « حق حاکمیت مردم» به سینه خود زدنِ مسعود و مریم وشعارهایی که در «کنفرانس های بین المللی» در مورد آزادی و دموکراسی و حقوق بشر از سوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، داده می شود، می شود دید. محمدعلی شیخی که در یاوه گویی ودهن دریدگی، دهن گشادی به اندازه دور شکم سرلشکر بسیجی فیروز آبادی دارد چندی پیش با مهملاتی که در مورد دو عضو مستعفی شورا و چند تن از منتقدان سرهم کرده بود و با عنوان «توطئه سياسي و خط نابودي مقاومت و رهبري آن» در سایت مجاهدین موسوم به همبستگی ملی درج شد، این دهن دریدگی را به نمایش گذاشت. در ویدئوی از اجلاس شورا که یک هفته پیش برای مدتی در سایت همبستگی قرار داشت او را در کنار مهدی سامع (دقیقه 8 و 54 ثانیه) می شد دید. در نشانی زیر می شود ویدئو را دید
داوری آن زنک مطرود در مورد مرضیه
آن زنک سابقا آموزش یافته در مکتب مسعود و مریم که جز گودالی که جز کرم و غورباغه ندارد، نیست اما خودش را دریایی پرگوهر و میراث دار فروغ فرخزاد می داند، در واکنش به مطلب مربوط به اهانت به مرضیه و نیز پاسخی که اسماعیل وفا یغمایی به سوال یکی از کاربران وبلاگ دریچه در این زمینه داده بود، باز هم برای مورد توجه مجاهدین واقع شدن با جیغ زدن و در همدردی با مجاهدین و اعتصاب غذا کنندگان، درکامنتی «خروشی » نشان داد که چیزی جز خودنمایی برای التیام رنج مطرود بودن اش نبود و در مورد مرضیه از جمله نوشت:« مجاهدین خلق وشورای ملی مقاومت بدون آمدن مرضیه به پاریس همان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت بودند و تغییری نمیکردند . می جنگیدند و کشته میشدند ! اما مرضیه بدون پیوستن به مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت یک خواننده خوب قدیمی بود که درده کوره ای درایران در خاموشی و عزلت و انزوا چهره در مرگ فرو می پوشید و حتی شمایان عاشقان یقه دریده هم خبری از او نمی گرفتید و حتی یک جمله هم بیاد او نمی نوشتید»!
ملاحظه می کنید. گویی شاملو که به مجاهدین نپیوست و مورد نفرت مجاهدین بود(در همان مطلب چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم مورد آن ذکر شده است) در «عزلت و انزوا» در گذشت و هیچکس در مورد او چیزی ننوشت! این درست است که بودنده اند کسانی که از هنرمندان که در داخل کشور یا در خارج درگذشته اند و مراسم بزرگداشت پر جمعیتی برای آنان برگزار نشده و در مورد زندگی و بزرگداشت آنان مطلب چندانی نوشته نشده اما این دلیل نمی شود که کسی بر اساس آن بتواند پیش داوری کند که اگر مرضیه در ایران درگذشته بود، در انزوا به خاک سپرده می شد، یقینا اینطور نمی توانست باشد. چون مرضیه، مرضیه بود. این «دریای گوهر»! فراموش کرده است که به رغم این که محمد نوری مورد هتاکی ایشان قرار گرفته بود( در واکنشی که این زنک به مقاله من با عنوان «تیغ سانسور بر گل سرخ لبان ترانه» که در مورد یک ترانه نوری نوشته بودم) ، اما مراسم تشییع و تدفین او با شرکت جمعیت زیادی که هم می گریستند و هم ترانه یی از و را می خواندند، در تهران برگزار شد.
بی صداقتی دستگاه رهبری و بیمارگونه عمل کردن
اگر مدعیان مبارزه برای حق حاکمیت مردم و برقراری دموکراسی در ادعای خود صادق بودند، اساسا، دستگاهاشان روی پرونده سازی و اتهام زنی و ایجاد ارعاب نباید کوک می شد و حرمت اشخاص نباید به انتقاد و اعتراضی، چنان مورد یورش قرار می گرفت که گله گرگها و کفتاران طعمه یی را برای تکه پاره کردن مورد یورش قرار می دهند. اگر رهبری مجاهدین به استبداد و ابتذال تا مغز استخوان رسیده مبتلا نبود، نه یادداشتهای مرضیه سرقت می شد(که حتما با دستور تشکیلاتی صورت گرفته) و نه شیخی جرأت چنان جسارتی به مرضیه یی را پیدا می کرد. مرضیه یی که در همان آغاز از راه رسیدن و پیوستنش به شورا، «مهرتابان آزادی» او را «مشاور هنری» خودش، قرار داد. البته این اعتباری نبود که «رئیس جمهور مقاومت» به او بدهد و در عمل هم اگر قرار بود کسی در مسائل هنری مورد مشاورت ایشان قرار بگیرد، باید کسی مثل دکتر هزارخانی را انتخاب می کرد، بلکه او می خواست از این طریق و بانشان دادن توجه به مرضیه که محبوب مردم بود، توجه افکار عمومی را به خود جلب کند. حالا زنک حقیری که خود را جایگزین فروغ فرخزاد می داند، مرضیه را خواننده یی افتاده در گوشه دهی در ایران قبل از پیوستن به مجاهدین می داند.
نه این دستگاه پوسیده یی که رهبرش به صراحت در آموزشهای عقیدتی – سیاسی به مریدان می گوید کسانی که از مجاهدین جدا می شوند، مثل مواد دفع شده از ارگان زنده در روند متابولیسم هستند(یعنی مثل مدفوع)، یا با استناد به «لا حیا فی الدین» در یک اقدام بشدت مستهجن که از آخوندها هم سرنزده دستور انتشار «اعترافاتی» را می دهد که با فرو بردن محکوم در «دیگ انقلاب مریم» گرفته شده، وقتی کسانی بعد از نزدیک سی سال تلاش و همکاری در تشکیلاتی که او به راه انداخته بود و ریاستش را عهد دار بود، به دلائل اختلافات روی هم انباشته و انتقادات مورد بی توجهی مستمر قرار گرفته، محترمانه استعفا می کنند و واکنش دستگاه حضرتش آن است که دیدیم و می بینم، طبیعی است که برای مرضیه هم از همان پرونده ها ساخته بوده اند و یادداشتهای ربوده شده هم برای افزودن به «ملاط» های پرونده او بوده است. من در یادداشتی باعنوان «چرا با دکتر هزار خانی گفتگو نکردم»** به رفتار ناشایست مسعود رجوی با دکتر هزارخانی اشاره کرده ام. رفتار ناشایستی که تحقیر دکتر هزارخانی در حضور جمعی از اعضای شورا بود، «تقصیر» و «جرم» دکتر هم این بود که در اجلاس شورا که برگزاری آن همزمان شده بود با حضور مادر سالخورده اش در پیش او که بعد از سالهای طولانی دوری برای دیدن فرزندش به فرانسه سفر کرده بود، شرکت نکرده بود و این البته با اطلاع قبلی به جناب رهبر بود. اجلاس شورا در بغداد برگزارمی شد و او نمی توانست و نمی خواست بعد از آن همه سال مادرش را که مدت کوتاهی که به دیدن او آمده بود، ترک کند. دکتر قبلا به او(مسعود رجوی) گفته بود که مادر سالخورده اش را نمی خواهد ترک کند چون احساس می کند که آن دیدار آخرین دیدار با مادرش خواهد بود(مادر دکتر چندی بعد از بازگشت به ایران درگذشت. احساس او به خطا نرفته بود).
ارعاب و اتهام زنی و اوباش گری های قلمی راه انداخته شده در تعاونی شلغمکاران و سایتهای وابسته به مجاهدین، گواه معیوب بودن و بیمارگونه و هیستریک رفتار کردن و جبّاریت رهبری این دستگاه است. امثال شیخی برای چنین رهبری دم تکان می دهند و با پرخاش و پاچه گرفتن از هرآنکسی که به نظر برسد «مساله دار» است، خودی نشان می دهند و از «صاحب خود» عنایت و توجه دریافت می کنند. شیخی و جلال گنجه ای در اجلاس ها و نشست های شورا، گویی وظیفه یی جز این نداشتند که ببینند گفتار و نظر و پیشنها چه کسی از شورایی ها اندک زوایه یی با دیدگاه و تمایلات رهبری مجاهدین دارد تا او را مورد یورش قرار بدهند و تقریبا موردی نبود که این دو نفر در اظهار نظر های اعضای جبهه دموکراتیک ملی (اقا و خانم متین دفتری و محمدرضا روحانی) «درز و سوراخ و انحراف» کشف نکنند و با لحنی اغلب تهاجمی و پرخاشگرانه اظهار نظر نکنند.
جلال گنجه ای در انجام وظیفه «سربازی» برای «مریم و مسعود» و نشان دادن مریدی به رهبران عقیدتی اش در نامربوط گویی به دو عضو مستعفی غیبت و غفلت نکرد و از اعتکاف پنج – شش ساله بیرون آمد و وارد معرکه شد و با مطلبی تحت عنوان «خوش رقصی خائنان»، در آغاز نوشته خود قصیم و روحانی را «دو خائن» نامید و مسلمانی و شیعه مسعود رجوی بودنش را به نمایش گذشت. آخرین مطلبی که گنجه ای قبل از این نوشته بود، مطلبی بود با عنوان «گوش به سروش و ده فرمان»، که در جست و خیز و دست افشانی برای اولین پیام مسعود رجوی بعد از سه سال غیبت، نوشت و در آن مسعود رجوی را درجای خدا نشاند و پیامش را سروش دانست و با ده فرمان خدا به موسی(بنا به روایات مذهبی) مقایسه کرد. از آن زمان(در سال 2007) تا پریدن به آن دوعضو مستعفی، خبری از او نبود و من شخصا یادم نمی آید که قبل از این فحاشی و برچسب زنی به قصیم و روحانی مطلب دیگری از او دیده باشم.
دریدگی امثال شیخی انجام وظیفه در پیشبرد خط رهبری مجاهدین در ایجاد «جوّ» ارعاب است، دستگاهی که به قدرت نرسیده برای همه پرونده ساخته و با یک آینده نگری که نمی دانم اسمش را چه می شود گذاشت، آینده نگری سرکوبگرانه یا آینده نگری خائنانه برای دوران انحصار قدرت و بریدن نفس منتقدان، سالهاست مشغول جمع کردن مدرک است و آنها را مثل «تخم چشم» اش حفظ کرده چنان که نه بمباران پایگاههای مجاهدین در عراق و نه در یورش پلیس به پایگاههای مجاهدین در فرانسه، آرشیو و بایگانی مربوطه درجایی دور از خطر بوده و صدمه یی ندیده است. اما «بازی چرخ بشکندش در کلاه/ انکه عرض شعبده با اهل راز کرد»، می بینم که چطور همه تحلیلهاشان غلط از آب در می آید و در هر مرحله یی محکم تر به دیوارِ بن بست خود ساخته شان می خورند و رویای انحصار قدرت، محو تر و غیر قابل تحق تر از پیش می شود و در این میان البته عمر و هزینه هایی است که به باد می دهند و رنج و مصیبت مجاهدین به هدر می رود.
سالگرد درگذشت مرضیه و آنچه باید گفته می شد و نشد*
** چرا با دکتر هزار خانی گفتگو نکردم
۱۲ آبان ۱۳۹۲ - ۳ نوامبر ۲۰۱۳
اشتراک در:
پستها (Atom)