داريوش فروهر |
مساله كردستان – كه بعضيها دانسته يا ندانسته، آن را بيش از اندازه بزرگ كرده اند درحقيقت و به تقريب، مساله سراسر ايران است و آن نياز به لمس كردن و حس كردن بيشترين آزاديهاي ممكن است ، در چارچوب اصول و قوانيني كه حاكم بر تماميت ارضي و وحدت سراسري مردم ايران باشد. |
۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه
كرد و کردستان
تعطيل شرافتمندانه!
!« خار روئيدن جزای کشت اوست »
ميدی » داستان داستان نھضت آزادی وکارنامه ی سياسی اين جمعيت ودبير کل آن
استبدادی سلطنت وابسته « نظام » است،که با واژگونی « آيت اله خمينی » برگزيده ی « بازرگان
شکوھمند گرديد،وحاصل رفتاروکنش وواکنش ھای او « قيام » به بيگانه،سکان دارآن
درپيش « ملت ايران »، وھمياران نھضت آزادی اش،آنگونه می گذرد،که اين تيره روزی را
دارد! نگارنده باخواندن کوتاه نوشته ی خبری آورده شده در"نامه جمھوری"برآن شد
وديگر دست اندر « بازرگان » بپردازد ونيزاين يادآوری به « کارنامه » که،اگرچه فشرده ،به اين
کاران نھضت آزادی؛ که ای فقيه اول بيادآورنقش خويش را !
سياسی اسلامی بازرگان،مدتھاست که نامه – « جمعيت » نھضت آزادی وپيشاپيش اين
دفترچه –کتاب و...پراکنی با عناوينی از جمله "مقام محترم رھبرانقلاب وبنيانگزار جمھوری
روی آورشده اند،که از ،« پايوران استبداداسلامی » وياديگر « آيت لله خمينی » اسلامی "،برای
جمله است نامه ١٢ مھرماه ١٣۶٧ ،که بطور خبری به آن "نامه جمھوری"اشاره رفته است
نظام » !بااندک توجھی به اين نوشته ھا خواننده به آسانی درمی يابد که ؛ ١-اين جمعيت با
ھيچ اختلاف اصولی يا ريشه ای ندارد ويکی از اساسی ترين بذرکاران اين « استبداداسلامی
کشتبوده است.
بزنيم،بخوبی درمی يابيم که « استبداداسلامی » ٢-اگرسرکی به نوشته ھای اين نھال پروران
ايران است ونه اسلام آنھا نسبت به « استقلال » ورھايی آن وخط « ملت » ناله وفريادشان نه برای
تاريخی - » نقشی بھتر درجھت برآورده سازی خواستھای « آيت لله خمينی » اسلام
مردم ايران می تواندداشته باشد!ناليدن اين جمع يافتگان دراين جمعيت،ازکنار « اجتماعی
گذاشتن ازقدرت وببازی نگرفتن آنان است ونيز اگر اندک وجدانی،آنھم نه در ھمه ی
اعضاءآن جمعيت ،وجوددارد،ازبذرخود است ، که چه رويانده اند!!
باتوجه به نوشته ھای آورده شده درکتاب "انقلاب ايران"دردو « استبداداسلامی « نظام »-١
که ضمن ملاقات ھای سری اووموسوی اردبيلی باسفير کبير ،« بازرگان » حرکت
آمريکا،دردوران بختيار طرح ومورد پذيرش سفير آمريکا قرارمی گيرد!وسپس طی نامه ای
١٣۵٧ ، آيت لله خمينی :"جنابعالی را(مھدی بازرگان)بدون درنظر گرفتن /١١/ بتاريخ ١۵
بازرگان !« روابط حزبی وبستگی به گروھی خاص مامور تشکيل دولت موقت مينمائيم
درھمين کتاب درقسمت "مصاحبه ھای امام"متذکر می شود که اين"مراجعات ومصاحبه ھا
که غالباءبوسيله ی آقای دکتر يزدی تنظيم وترتيب داده وترجمه ميشد تاثير فوق العاده
درشناساندن نھضت ملی واسلامی ايران وشخصيت امام خمينی بدنيا داشت!"اين بذرافشانی
گرديدند وادامه ی « قيام » بدست اين عناصر وابسته به نھضت آزادی ادامه دارد وسکان دارآن
درآن شبھای تيره « يزدی » اين سکان داری وبا توجه به نمايشھای تلويزيونی ومعرکه گيری
گی آور،جنايتکاران رژيم واژگون شده ی سلطنتی را،به پشت تلويزيون آوردند وتمامی
فضيلت ھای انسانی راباآن رفتارھای زشتوناپسند بزيرپای گذاشتند! زيبائی ھای
وخواستھای مھر آفرين بپاکنندگان ھمه روزه ی آندوران،آھسته آھسته،توسط « قيام » آن
ھا بديگر سوئی رنگ می باخت وپروراندند آن چھره ی کريه خشونت را که اکنون « يزدی »
دامن گير آنھا نيز شده است !
ھا-اعدام وکشتار بی محاکمه شدگان – « يزدی » تعزيه گردانی ھای "شبھای"تلويزيونی
تصوير جسد ھای پاره پاره شده برصفحه ی روزنامه ھای روزانه –زمينه سازی جشن
وسرور ولذت بری از کشتار واعدام وکشاندن ذھن جامعه بسوی اين وحشيگری ھا در زمان
ھا صورت گرفت « نھضت آزادی » ودست اندرکاران « دولت بازرگان »
راساخت،که حال برآن خرده می گيرند ولعنت به او می گويند! « نظامی » و
دراين روزھا وشبھای سياه وتيرگی آور،بازرگان وياران نھضھت آزادی اش فرماندھان
اصلی ويا حداقل،سھمی عظيم وقابل توجھی داشتند وآنچه را خود ازشاه می خواستند وبه او
خرده می گرفتند ،اين برپاکنندگان "جمعيت ايرانی دفاع ازآزادی وحقوق بشر"!!پس ازبرسر
قدرت نشستن،براه انداختند وبسيار ھم زشت خوی ترووحشيانه تر! نھالی بپاداشتند بنام
"جمھوری اسلامی"که عملکرد وحشيانه وتاريکی آوراين نھالخونريز،بدست ديگرانی ادامه
ی کارمی دھد،که به آنھا اعتراض می کنند وسخت می گيرندنسبت به اعمال ورفتاری که
!« ننگ » خود بذر افشان ن بوده اند وچه
ودوستان "نھضت آزادی "اش رابرمينماياند،که ديگر « بازرگان » اين نه کارنامه ی سياسی
رادر پيش چشم می آورد « رياست جمھوری » کسانی را ھم،درمقام وپست ھای کليدی،از جمله
ھا ودوران کارآموزی ديدن ديگر « خلخالی » وباز خاطر می شود،امکان عمل بخشيدن به
جنايتکاران استبداداسلامی ، که ھنوز که ھنوزآست به راه حل کشت وکشتاردل بسته اند
تابرسرير قدرتباقی بمانند!
دراين وجدآفرينی تيره آورولذت بری ازاعدام ومرگ دشمن به زانو درآمده وشکست
خورده ی جنايتکاران نظام سلطنت وابسته،ويا زمينه مساعد وتائيد به آن اعمال زشت وننگ
آفرينی،بسياری ازسازمانھا ی به اصطلاح چپ ودرراس آنھا حزب توده ھمداستانی کامل
داشتند ،وبرپای داری شادی می کردند ولذت می بردند،که خود برسرشان آمد! لذا فقط روی
نقش خطشومحک نشده است،که « آيت لله خمينی » ودرراس آن « استبداداسلامی » سکه ی
وديگرانی که گونه ای ديگر ازآن رايادآور می شوند « نھضت آزادی » ديگرروی آن ، يعنی از
نيز،"نقشی"جزحک اين "خط"بيادگار نمانده است!
رھبرنھضت آزادی –ھمراه با موسوی اردبيلی درتماس گيری ھای سری « بازرگان »
برای نخست وزيری ،خوددرکتاب"انقلاب « خمينی �� آيتا » باسفيرکبير آمريکا وبرگزيده ی
ايران دردوحرکت،خويش،ضمن برشماری سئوالھائی،پاسخ می دھد که "نظام
جمھورياسلامی ازنظرقانونيوشکل وظاھری يين اللملی وحقوقی آن مسلما استبدادینيست
.چه بصورت فئودالی،اشرافی،ناسيوناليستی وامپراطوری سابق اروپاوچه بصورت
استبدادھای شرقی خاقان چين وشاھنشاھی ايران که مالک الرقابی وفعال مايشائی
بوده اند وحتی مشروطه ھای سلطنتی ،قانون اساسی داريم وھمچنين قوانين (despotiq)
موضوعه مجلس واحکام شرعيهکه به آنھا اتکاءواستناد می شود. حال اگر ولايت
فقيهرابعضی ھا درتبليغات ومقالات خود بصورت مالکيت اعلی وحاکميت مطلقه تعبير نمايند
وامامرا بمصداق آيه النبی اولی بالمومنين من انفسھم ،که درشاًن پيغمبرآمده است صاحب تقدم
درمال وجان ملت وحق تصرف وآمريت درھمه شئون مملکت ودولت بدانند،چنين غلووتوجيه
ھنوز رسميت قانونی ومقبوليت عمومی پيدا نکرده است"!اين قضاوت واظھار نظرھای
اجتماعی –سياسی،ونتيجه « نظام » است درسالھای ١٣۶٣ که ضمن برشماری ھشت « بازرگان »
گير ھائی ،آنرا "محصول نبوغوابتکارناشی از شخصامامومتکی ومخصوص بخود
ايشان"می شناسد وبا توجه به "به اعتقاد واخلاص واطاعتی مه نسبت به امام "ابراز ميدارد
آنرا قبايی بقامت وتن آيت لله خمينی دوخته ميداند ! سپس ضمن اعتقاد به وجود "ھم روابط
اداری وقانونيازنوع دموکراتيک و..." بدون ترديد "استواری واستمرارنظام
حاضر"را،"بستگی به حيات وحضور امام ازيکطرف ،وبدوام اعتقادات واخلاص پيروان
ازطرف ديگر"دارد واز خدا می خواھد که "حامی وھادی ملت ايران درراه پرفراز ونشيب
جھان پرازفتنه وفساد حاضر باشد واسلام وايران را برقرار ورستگار "بگرداند !!
مراجع شود،نيک « جمعيت » حال وبا توجه به آنچه گذشت ودقيق تراگر بتمامی آثار اين
ازبنياد گزاران ،« يزدی »، وپيش از او « مھدی بازرگان » يافته ومی يابيم که آنھاوپيشاپيش
بوده اند وقوام گيری وسامانه پذيری اين "نظام"را مرحله به مرحله بوجود آورده « نظام »
ومورد تائيد قرارداده وبرای آن ورھبرآن آيت لله خمينیاستواری واستمراروبقا می خواھند !
بس دست که بوسد ش سرانگشت »
!« ور دست دھد، بردبه شمشير
که در « ولايت فقيه » وبويژه « استبداداسلامی » ١-اگرسرکی به نوشته ھای اين نھال پروران
آيت لله خمينی خطاب به « فتوای » ارديبھشت ١٣۶٧ نوشته شد وپاسخی است درواقع به
١٣۶۶ ،که /٩/ وپاسخ سئوال وزير کاردولت استبداداسلامی درتاريخ ١۶ « رئيس جمھور »
ورھايی آن وخط « ملت » صادرکرده است،بخوبی درمی يابيم که ناله وفريادشاننه برای
ايران است ونه اسلام آنھا نسبت به اسلام "خمينی"بھتری دارد درجھت برآورده « استقلال »
مردم ايران !آنھا چه دردوران شاه وبا توجه به نوشته « تاريخی-اجتماعی » سازی خواستھای
ھايشان وازجمله در"انقلابدردوحرکت"،نه به ريشه کن سازی اختناق وخشونت می پرداختند
،که "اختناق وخشونت را تخفيف"داده می خواستند! وراضی ازاين بودندکه "اين اولين
باربودکه توده ايھا شعارھای ضداستعماروضدامپرياليسم خودرا عقب زده ،صحبت ازدفع
استبداد"به ميان آورده اند!
آيت لله » تصوير آندوران وشعارھا و...را طرح می کند وبه « مھدی بازرگان » دراين کتاب
مستقيم وغيرمستقيم می خواھد بنماياند که مثلا ؛"ازاين شعارھا وحرف وسخن ،« خمينی
ھادرآن زمان نبود"ودرواقع باآمدن ويا اشاره وتائيد "خمينی"است که نوع شعار ھا تغييرمی
کند وبه "نابودی استکبار،حمايت از استضعاف"-"مرک برآمريکای جھانخوار،درافتادن با
امپرياليسم ،مرگ برشوروی و..."سخن به ميان "می آيدو"مبارزه باارتجاع
،استثمارواستعماروبا سرمايه داری "به شعارھا وخواسته ھای روزانه "بدل می گردد!
نھضت آزادی،با توجه به نوشته،گفتاروعملکردھای آنان،چه درچھره ی
درچھار چوبيمبارزه را می طلبند ومسيرحرکتی ،« يزدی » وچه ،« بازرگان » نمايندگی
اسلامشان می طلبد وپی گيری می نمايدوکرده است که،با اساس بينشی ونظرگاھی آنھا
مغايرتی نداشته باشد ! نه مايلند شعاریقاطع وريشه ای برعليه امپرياليسم واستعمارداده
مطلوب حال ايشان است،که دراين ،« آزادی » شود ونه برخوردی با مالکيت بوجود آيد ،وآن
آزادی ورھبرآن « نھضت » ! ھاباشد « خواسته » ھا ومراعات اين « محدوده »
نظام »- را ديکتاتور نمی شناسد « آيت لله خمينی » درتمامی نوشته ھاوگفتارش « بازرگان »
رااستبدادی نمی داند وھرآنچه را گفته ونوشته است،درصلاح وبخاطر « جمھری اسلامی
و...می خواند وسرانجام ذکری « امام خمينی » توفيق -« جمھوری اسلامی »- « اسلام » عظمت
به ميان می آيد! نھضت آزادی درتمامی اين دوران سياه وتيره گی « ملت ايران » ازسعادت
آور،ھرگز درنوشته وگفتارش به اعدام،شکنجه،زندان گروھا و...اشاره نداردوانتقاد نمی کند!
واين تصوير وبرداشت را ھموارھدرميان تمام نوشته ھا وگفتاراين آقايان می يابيم تازمان
خطاب به رئيس جمھوروپاسخ سئوال « آيت لله خمينی » صدور آن منشور نامه ويا فتوائيه
نھضت آزادی ،منتشر « ولايت مطلقه فقيه » ١٣۶۶ وتنظيم وتدوين /٩/ وزير کار،به تاريخ ١۶
! شده درارديبھشت ١٣۶٧
دراين منشوروفتوائيه اش،پاسخ مثبت ميدھدبه وزيرکاربه « آيت لله خمينی »
وفقھای جمع يافته درآن وديگر جناح روحانيون « شورای نگھبان » ودرمقابل « کارگران » نفع
راست مجلس،چھره برافروخته ميدارد وچنين حکم صادرمی کند،"مادامی که حکومت
اسلامی وجود دارد ،مراعات مسائل شرعی ودينی درمراحل پائين تری" قرارمی گيرد نسبت
به اقدامات دولت،وطرح اين موضوع که :"شريعتوجودداردتابرپائی حکومت اسلامی وچون
حکومت اسلامی پاگرفت،مسئله شريعتنقشی محدودتر وضعيف تری درزندگی اجتماعی "می
تواند داراباشد!ودرحدعبادتیتقليل می دھد ،وتاجائی که می گويد:اگراين اعمال شريعت
و...سدراه حکومت اسلامی شد ،می بايست مساجدرابرسرحاميان آن خراب"کرد!! اين گنش
اگربی نظيرنباشد،بسيارکم نظيربوده است « اسلام » که بھرحال درتاريخ « خمينی » وگفتارقاطع
ورسمی ،که جنبه ھای « اسلام سنتی » ،پيشاپيش ضربه ايست به دارندگان ومعتقدين به
ارتجاعی بسيارقوعی تری می توانند داشته باشند واز خود بروز دھند،درمقابل اين با
!! « اسلامحکومتی » تھورترين نمود وقاطع ورسا ترين زبان
ھا نسبت به "ولايت مطلقه « نھضت آزادی » دراينجاآھنگ رشد وپی گيری اعتراضات
فقيه" چھره نشان می دھد وبرای اولين بار طرح وبيان اين موضوع که "جمھوری اسلامی"
جمعيت کارسياسی » ودرراس آن "خمينی"به نظام ديکتاتوری و...کشيده می شود!!ونيز اين
پايان يافته وآه وناله ھای گذشته را برای"اسلام"و"جمھوری اسلامی"خودساخته « خودرا
اش،پايان گرفته وبی ثمر می يابد،وبازرگان زبان حال سياسی گذشته وحال خودش رادراين
خلاصه می يابد،که درآن نامه پنج ؟!« حيات خفيفخائناننه يا تعطيل شرافتمندانه »: فرمول
وبا « نھضت آزادی » صفحه ای ١٢ مھرماه ١٣٦٧ دررابطه با دستگيری عده ای ازاعضاً
آيت لله » عنوان"مقام محترم رھبرانقلاب وبنيانگزارجمھوری اسلامی"يادآورشده وبرای
ارسال داشته است ! « خمينی
ببانگ چنک بگوئيم اين حکايت ھا »
« که ازنھفتن آن ديگ سينه ميزد جوش
احمدرناسی
۴ديماه ١٣۶٧
سرنوشت سياسی با خمينی آمدگ
احمد رناسی
قسمت اول :
اسفند ١٣۶٧
آنگه دريده ساز »
آن پرده ی زمخت شب قرنھای مرگ
بگشای ره به روزن خورشيد زندگی
« نابود تيرگی – نابود تيرگی
مصطفی شعاعيان
تيرگی ھايی که باروبرعناصر سازمانھا وايدئولوژی ھايياست که ، برای رسيدن
باقی ماندن،ھرسلاح شومی آوروھرراھی آلوده وزيان رسانی « قدرت » ويا برسرير « قدرت » به
رابرمی گزينندوباباوری خام که گويی "ھدف وسيله را توجيھمی کند"،سياست بازی را
زندگی سياسی خود ساخته اند!خام باورانی که ضرورت دروغ ودغل ، ريا وسالوسی
،خونريزی ووحشی گری وبه ھيچ شمردن فضايل انسانی را توجيه وسيله ی به
رسيدن خويش دانسته اند وبی باور به روزداوری ،که مردم عمل و گفته ھا ونوشته « قدرت »
ھای ديروز وامروز آنھارا مورد وارسی وبررسی قرار می دھند وداوری وضع وحال
سياسی آنھا مورد قضاوت قرار می گيرد!آنچه حاصل "کارنامه"ی اينگونه ◌ِ ،گذشته وحالِ
کسان وسازمانھا تا قبل از پی بَری جامعه وواژگونی آنھا ويادست رد به سينه ی آنھازدن می
باشد،اندوه حقارت ھايی است برای آنھا -زخمھايی جان سوز برای انسانھای قربانی جنون آنھا
شده وويرانه سازيھايی که درسطح مختلف اجتماعی با خود آورده اند ! گفتنی است اگر
مردم،فريب دروغ ورياکاری ناشناخته ای رابخورند ،مشکل توان پذيرفت شناخته شده ھايی
را که بتوانند با ھمان حرفھا وآيه ھا ، بنُجل کُھنه ھای خويش را بخورد مردم دھند وبرای
چندمين بارفريب کژراھه ی خويش سازند! اينگونه کسان قبل از آنکه بتوانند کسی را فريب
دھند،خود فريب خورده ی باورھای خويش شده ای ھستند که سرانجام اين بخود باورسازی ،
طشت رسوايی آنان است که ازبام برزمين افکنده می شود ويادآور ی اين ضرب المثل که
:"احمقی بخود گفت وابلھی ھم باور"کرد !، سرنوشت سياسی آنان می گردد!
آمدند ودرپناه کامل « خمينی » آنچه گذشت يادآور زندگی سياسی ،اسلام پناھانی است که با
اوامکان پايگاه اجتماعی درميان مردم ايران پيدا کردند ودست حمايتی خمينی ،بطور ھمه
جانبه ای سبب ساز راً يآوری آنھا شد تا برجايگاه کليدی ترين مقام ھای سياسی پس از قيام
٢٢ بھن تکيه زنند ! حال که اسلام حکومتی ودرراًس نظام جمھوری اسلامی ، خمينی وديگر
سيه روزی وشکست برای ملت ايران به ارمغان آورده اند وچادری ،« نظام » پاسداران اين
قيرگون برسر جامعه ی ايرانی کشانده شده است ، برآنند که به وَصلِه پينه کردن چھره ی
درھم خُرد شده وشکسته ی اسلام حکومتی ونظام جمھوری اسلامی بپردازند! اين
شيوه روی اينگونه کسان ازآنجاست که حداقل وبطور فطِری اين موضوع را دانسته ودريافته
اند که بدون اسلام،پناھگاه گذشته وحال فکری شان،ھرگز نمی توانند درپناه نظرگاه ديگری
آينده ای برای خويش دست وپا کنند ودوديگر ،می دانند که روی آوری واقبال مردم ويا در
شرايط فريب قرار گيری آنھا،که تن به "جمھوری اسلامی"دادند وآسان پذير شدن دست يابی
آمد،وتمام اينگونه کسان ھم درپناه روی « خمينی » به قدرت برای طرفداران اسلام حکومتی،با
به نان وآب رياست جمھوری ونخست وزيری و...رسيدند!حال نيز ، « خمينی » آوری مردم به
ونظام جمھوری اسلامی ،آجرشدن نان مقام است برای تمام کسانی که « خمينی » با واژگونی
سياسی کردن ودراين مسيرگاه ره طی می کنند وامکان « قدرت » "اسلام"را وسيله رسيدن به
تغيير راھی ديگر نداشته ونمی توانند داشته باشند!حال،آن به مقام رسی درپناه خمينی واين
برنظامیکه با واژگونی نظامسلطنتی وآن اقبال آوری دردوران « سياسی -اسلامی » شکست خط
که برای آنھا حاصل شده بود،درمجموع با خودآوری گنگی وپرت وپلا ،« قيام ٢٢ بھمن »
نويسی شده،دامنگير اين اسلام پناھان حکومتی که بطور فشردھبه آنھا پرداخته می شود
« تفاوتم نکند نيش ونوش دشمن ودوست »
اگراز چشم"امام"افتاده ای چون منتظری که جايگاھی بلند پس از خمينی را تصاحب کرده
وباند اورا سزای مرگ بخشيد « مھدی ھاشمی » قوی ترين بازوانش « خمينی » است بگذريم،که
ببھانه ی جناياتی که پيش وپس از قيام ٢٢ بھمن از اوسرزده بود ودرنابودسازی اين باند
قائم مقام"خودش حامی آنھا بود واين "قائم مقام"بھرحال » لحظه ای درنگ نکرد ،اگر چه
سابقه ی مبارزاتی دوران شاه را بدوش می کشيد وديگر امتيازات مذھبی که دارد ومی بايست
گردد! دو نفر ديگر که با اسلام زندگی سياسی شان آميخته « خمينی » سبب ساز حرمت گذاری
وديگر پايوران جمھوری اسلامی درزمينه ھائی « خمينی » شده است وبصورت ھائی با
اختلاف نظر دارند عبارتند از : ١-مھدی بازرگان ، ٢-ابوالحسن بنی صدر،که بطور فشرده
وبا توجه به شرايط اقامتی ونيز تفاوتھاييکه بين آنھا وجوددارد،به درگيريھای سياسی وموضع
گيريھای آنھا می پردازيم !
مھدی بازرگان نخست وزير موقت برگزيده ی خمينی،پس از پيروزی قيام وواژگونی نظام
سلطنتی ، اگر چه پايگاه اجتماعی اورا مديون مبارزات آندوران "نظام سلطنت" می بايست
دانست،ولیوبھرحال پايگاه وسيع اجتماعی آندوران خمينی،پذيراندن نخست وزيری اورا به
مردم ايران،باعث شد!درحاليکه دومی تمامی بار اجتماعی وميزان راًی به او داده شده
ونظر مساعد او بود « خمينی » درانتخاب رياست جمھوری،فقط وقثط ناشی ازتمايل وخواست
که،درانتخاب او،ازخودنشان داد. اين نظرکردگی "امام"باآن پايگاه وسيع اجتماعی،زمينه ساز
جمھوری اسلامی رابرای اوامکان پذيرساخت! اگرچه « نظام » کسب بلند پايه ترين مقام ھای
رفتارھای بعدی اش با روحانيون جمع يافته درحزب جمھوری اسلامی،آنگونه بود که بتواند
ميزانی ازآن آراءدرپناه خمينی بدست آورده را ،به خود اختصاص دھد وپايگاه اجتماعی
کسب کند . ھرچه گذشت وبه درگيری ھايش باآنھا ادامه داد،قوامم پذيری واز بخود
اختصاص دھی آراءبيشتری برخوردارگرديد!نيز اين دو با غضب وتصميم گيری خمينی
مبنی بر کناره گذاشتن آنھا وجوسازی دراين زمينه ،مجبور به کناره گرفتن شدند وآھسته
جمھوری اسلامی مسيرگاه خويش را تنگتر درجھتی طی کرد،که اکنون ترکيب « نظام » آھسته
وکاررفتاری اش را در جلوی چشمانمان ملاحظه می کنيم ! « نظام » پايوران سياسی اين
ھردوی اينان دربستر نھضت ملی زندگی سياسی داشته وبطور نسبی ازارزش ھای آن کم
وبيش مايه گرفتند وتفاوت داشتن نسبی اين دو با ديگر اسلام پناھان حکومتی ازھمين جا ناشی
« اسلامی-سياسی » می شود . بازرگان درايران ماند وبخاطر مجموعه ی نظرگاھھای
وصفات شخصی اش ،تن به ماندن در محيط مبارزه داده ودرمحدوده ی فکری وباورھايش
،ضمن مصاحبھباروزنامه نگاران داخلی وخارجی ونيز پخش نامه ھا وجزواتی ،فعاليتھای
را فرھنگی سياسی می داند ،قانون اساسی جمھوری اسلامی را دقيقاًمی « نھضت آزادی »
ازجمله يزدی اِعان دارند که در « نھضت آزادی » پذيرد وازآن دفاع می کند واووديگرسران
انتخابات رياست جمھوری وديگرانتخابات شرکت می کنند وباھيچيک از سران رژيم دشمنی
ندارند بلکه درنحوه ی اداره ی کشور اختلاف نظر می باشد وراجع به اعدام شدگان
ابرازداشته اند که "اعدام شدگان کسانی نبوده اند که در محدوده ی قانون اساسی فعاليت می
کرده اندو..."!بازرگان درراًس نھضت آزادی دردوران نخست وزيری اش زمينه سازِاوليه
فعلی نظام اتبداد « پايوران » ای بود که حاصل رفتارش کسب مرحله به مرحله قدرت گيری
اسلامی را فراھم ساخت. او عليرغم اينکه درزمينه ھائی ازجمله وبنا بربرخورداری
ازآموزشھای نھضت ملی ،ازخط آزادی ولی بطور مشروط حرکت می کند ولی نه خودش
ونه ھرگز عناصری ھمچون دکتر ابراھيم يزدی ازاعضاًرھبری نھضت آزادی احساس
نشان نمی دھد ودراين زمينه ونيز درمسئله « استقلال » مسئوليتی آنچنانی از خود درقبال خط
نسبت به بنی صدر کم توجه تر می باشند ونيز دوران نخست وزيری او « عدالت اجتماعی »
بيشتر امکان پذيری وکارآموزی پايوران کنونی نظام اسلامی را فراھم ساخت!اگرچه به اين
نظام ازنظر فکری پای بند تراست ولی نوشته ھايش ازيک دستی وناتضادگوئی وبی بھره گی
ازضدونقيض نويسی بيشتری برخورداراست وبيشتر بيان گر معتقدات سياسی-اسلامی است
که يک عُمربرآن پای فشرده وشايد درزمينه ھائی بتواند عقب افتاده تراز گفته ھای
ويا بعضی ديگر از سران استبداداسلامی بنظر آيد!ولی بنی صدر ھريک ازشماره « خمينی »
اش با شماره ی قبلی ويا مصاحبه ھا وگفته ھايش درتضاد « انقلاب اسلامی » ھای
واگرآنھاراباھم مورد مقايسه قراردھيم به ضد ونقيض گوئی ھای فاحشی برمی خوريم.نيز
افزون برامروز اينگونه نويسی واينگونه گوئی وفردا ديگر گونه ای متضاد باديروزش ،دچار
خويش شده ايست که نفرتی بی پايان درديگران « من » خود بزرگ بينی وشيفته ی بينھايت
اش ببارآورده است وآن رجًحان نسبی را که در سايه روشنی ازخط استقلال « من » ،اين
وعدالت اجتماعی ويا مخالفت او با اعدامھا ،دربرابربازرگان،نشان داده است ودارد ، بی
اعتبار ويادرسايه وتاريکی خودببارآورده ای،کشانده است !او در شماره ی ١٩١ آذرماه
۶٧ انقلاب اسلامی ،به قلم خود می نويسد که :"با اصراری شگفت انگيز ازخمينی ديو جنايت
بيش ازھرزمان معنای بدترين جنايتکاررا پيدا می کند "! ولی « آيت لله » می سازند وعنوان
زمانی که خمينی گفت تااوھست نخواھد گذاشت غيراز حزب الھی ھا کسی حکومت کند
،اززبان منتظری درشماره ی ١٩٨ اسفند ۶٧ می نويسد که دستوردھنده ی اعدام ھا خود
قاتل « خلخالی » خمينی بوده است ! پرسيدنی است پس از ١٠ سالجنايت وخونريزی که حتی
،چندين سال پيش طی پخش نوشته ای بار مسئوليت تمامی قتل ھا را بردوش خمينی گذاشت
وخودرا اجرا کننده ی دستورات خمينی دانست وپراکنده ساخت ،ونيز خمينی خود با قاطعيت
بتمامی کرده ھا وفرمان ھايش ھذعان داشته ودارد،لذاچه چھره ای شايستگی
راداراست جز "ديو جنايت"!؟وچرا عنوان "آيت لله"ھا معنای بدترين جنايتکاران « خمينی »
را پيدا نکند !؟که حال از زبان "قائم مقام "آن خون ريز اين تضاد نوشته ی قبلی خودرا بيان
قتل پاره ای رامبنی بر"اعدام منافقين موجود درزندانھا،اعدام ،« قائم مقام » ميدارد.اگرچه
بازداشت شدگان اخير"را ازجانب"ملت وجامعه پذيرا"می داند ونسبت به بقيه نيز فقط دست
مبنی براعدام « خمينی » خودرا ناآلوده ميدارد! در شماره ی ١٩٧ اسفند ۶٧ ،دررابطه ی فتوی
می نويسد"...ووقتی دين در خدمت سياست درمی آيد ،چسان پيروزی به « سلمان رشدی »
روزنامه انقلاب اسلامی ،به خدمت سياست « عنوان » شکست برمی گردد"!بی خبر از آنکه
درآوردن دين است!البته ،بايست درھم برھم نويسی ھای درون اين روزنامه را،ازوجود
صداقتی دانست،که به توجيه ضايعاتی روی آورده دانست ، ازسوی اسلام پناھی ، با انتقاد به
پرشکوه ، وارد آوردوحاصل ،سيه روزی است که خود او « قيام » اينکه، اسلام حکومتی به اين
به آن انگشت نھاده و به آن اشاره دارد !نيزوالبته بيان حاصلی ديگرھم ببار آورده وآن بيان
استبداداسلامی را، ھنوز « نظام » تخته شدن راه اسلام پناھانی حکومتی ،که فردای واژگونی
دراسلام بدانند واعلام خط بطلانی برھمه ی اينگونه کسان ، که درصحنه ی سياسی ايران
تلاش دارند!
به واقع ،نوشته ھای او را اگر به درستی زير نظر گرفته شود،عليرغم انتقادھا وتضاد ھای
وجود داشته ،ازوجوه امتيازاتی برخورداراست،که دررابطه با خط استقلال وآزادی
ودادگيريھای اجتماعی بيان ميدارد ودردوران رياست جمھوری او نيز ديدن ، که با روی
وديگر ازاين دست « حزب جمھوری اسلامی » درروئی ھای خود دربرابر روحانيت بخش
می « اميد » روحانيون، ايستاد باوجود تضاد گوئی ھايی که دنبال داشت !درکتاب خيانت به
دررابطه رياست جمھوری اوگفته است که گيرم ازاين پانزده ميليون « خمينی » نويسد که
وپانصد ھزار راًی دھنده ،پانصد ھزار نفرآن غير مسلمان بوده اند وبتو راًی داده اند ولی
توجه داشته باش که می توانم با فتوائیيازده ميليون راًيديگررا ازتو بازپس بگيرم!يعنی
می باشد!حال وبا توجه به شناختی که ھمگان ازخمينی « خمينی » انتخاب وبرگزينی ايشان از
فرستاده ھائی بفرستد که :"...فرستاده ھای « خمينی » گستاخ دارند چگونه پذيرفتنی است که
ايشان(خمينی)می خواستند نامه ای خطاب به ايشان بنويسم وآنچه بايد کردرا درآن بياورم
تاعمل کنند.بديھی بود که مقصود اخذ مشروعيت است >پاسخ اينجانب اين بود که تايک
زمانی،لينکار،بقصد گرفتن مشروعيت وبرھم زدن بازی ھای سياسی ،ضرورت داشت ومن
کردم واما اين درخواست ،گرفتن مشروعيت نيست،دادن مشروعيت است "!
واقعيتی است انکارناپذير که تکراروبخود باوراندن ھر نابوده ایرا به خود ،ودل
خويش داشتن،آھسته آھسته عادت وزندگی آدمی می شود وآدمی رابجائی می « من » شيفتگبی
« خمينی »؛ رساند در خودباوری گم وسرگردان دراين اوھام گرددتاجائی که بيان داشته شود
ھم مشروعيت نمی طلبد ،ازاو که که خود « خدا » که ھمگان اورا می شناسند ويافته اند که از
به او بال وپرداده اس ،طلب مشروعيت کند ،بويژه از زمانی که قدرت مطلق رابدست گرفت!
اگر کس وکسانی بابدست آوردن موقعيتی درقدرت، به صلح بااو کشيده شوند، محال است
را ، که پشت کرده ای که خودش به جاه ومقام رسانيده بود است ،روی آورد ، « خمينی »
ھرچه قدرھم براو گران تمام شود!البته نبايد ازياد برد که بنی صدر، بنا بر پرنسيپ ھائی که
دارد ، نيز به ھمه ی آنچه داشت ومی توانست داشته باشد ، چون رياست جمھوری
وفرماندگی کل قوا، پشت کرد با رويارويی اش دربرابر روحانيت يادشده،که موردحمايت
اش دراين شبکه جای داشته، « اسلامی سياسی » خمينی بودند وخمينی نيز بنا بر شخصيت
لذادرعمل ، دربرابر خمينی نيز قرارگرفت،واين رفتاراورا،بايد ارج گذاشت وھرگز
ازيادنبرد!
سلمان » مبنی براعدام « فتوای خمينی » اواز سويی درمصاحبه ای راديويی دررابطه ی
ميخواند ولی ازديگر سوی درروزنامه « قرون وسطی » رفتاروگفتارخمينی را ،« رشدی
انقلاب اسلامی شماره ١٩٧ می خوانيم به قلم او که "اگر آدمکشی متعصب اين نويسنده را
بکشد،اوکه به راستی قلمی رذلدارد،اسطوره آزادی قلم متعصب پديد آورد ...!ذھن بشريت
اسلام را ھمان ايدئولوژی توجيه گر فعاليت غريزه خون ريزی ،ضد انديشه،ضد بحث آزاد
...ضد بشر باور می کند"!دراينجا ، با توجه به رگه ھای مردم دوستی که در واژه وفرازھای
نوشته ی او به روشنی می توان ديد، چند سئوال مطرح است وآن اينکه:اگر خمينی برخوردی
"قرون وسطی"دارد، زادگاه اسلام ومحيط اجتماعی ی پروريده ی قوانين آن کجا بوده است
!؟جز جامعه ی قبيله ای عربستان ١۴٠٠ سالپيش که از نظر تاريخی دوران عقب ماندگی
صد ھا سال قبل ازقرون وسطی را ياد آور است !ونيز کجای "فتوای خمينی"با قوانين
اسلامی دراينگونه موارد ناخوانايی پيدا می کند !؟ نيز وبا توجه به برخورد ايشان به قلم که
"اوبه راستی قلمی رزل دارد"، دانسته نيست آيا اين قلم را مطالعه کرده اند يانه!؟واگر
کستاخی خمينی وشمشير زنی اش برای اسلامی زه کردن ايران وحتی جھان ھمراه با قدرت
حکومتی اش در ايشان بود ،چه "فتوايی"برای "قلم رذل !رشدی صادرمی شد ، که با قوانين
اسلامی وکارکرد رھبران اسلام اوليه ای حتی پيامبر" ، خوانايی داشته باشد !؟ويا مگر
دراين ده سال ونيز درھمان دوران پس از قيام ، وقبل از اجبار فرار ايشان ودوری گرفتن
روزھای ازجامعه ،وغمی که برسينه ی ايران ازھمان فروردين روزھای پس از قيام شروع
به نشستن و...کرد با اعدام ھا ، مچ بری ھا ، سنگسارکردن ھا و...توسط "نظام جمھوری
اسلامی " خوانده شده وبدستور خمينی که در مورد ھمگان بکار گرفته شده "قرون وسطی
"ولذابيان فکر خمينی وديگران نبوده است !؟واگر بوده ، که صددرصد بوده است ، به اين
رفتار ودستورات ناپسند ودور از انسانيت درآن دوران ، چگونه برخورد می شد واين عمل
کردھا ی "فکر خمينی "، برخاسته از چه قوانينی بوده است !؟ جز اسلام!؟
آيا ايشان،پس از آنھمه جنايات وسيه روزی که برسر ملت ايران آمد وتمام امکانات به نفع
روحانيت تمام شد،گفته ی مصدق را دريافتند که"...آقايان روحانيون تا به آخر نمی آيندواگر
ھم بيايند آخرسر خراب می کنند"!وبا توجه به قضاوت خودايشان که" اين بيم،تنھا بيم مصدق
نبود،مصدق تجربه يک قرن بود"! ايشان نه فقط قضاوت مصدقراجع به روحانيونرا می
دانستند ودرکتاب "خيانت به اميد"به آن اشاره رفته اند،که خود روحانی زاده اند وبسيار
ديده وشنيده اند،ھمراه باآن رای يازده ونيم « آيت لله ھا » خود وديگر « پدر » چيزھا که از
ميليونی وفرمانده کل قوا ی نظامی و...بودن ونيز آن صاحب تمام دانستنی ودانش ھا
را وديگر تجربيات را آويزه ی گوش کنند وبا « مصدق » و...،چگونه نتوانستند آن رھنمود
تکيه برامتيازات ديگری که گفته شد وايشان دائم ازآن دم می زنند وبه خود باورانده اند،
بکارگيرند وکارا يکسره کنند که اين سرانجامی ی فرارودرپاريس نشستن مختوم حال ايشان
نشود!!اينھا سخنانی بود از ھزاران ،کاندر عبارت آمد!؟
ھم ميھن:بنا برآنچه گذشت ،اگرريگی درکفش اينان وکيکی درشلوار اينگونه کسان
يافتند وحال « اسلام » است،که دل شيفته ی "من"خويش دارندوبرنشينی به قدرت را از طريق
درچھره ی "نظام جمھوری اسلامی"،روی سيه آوری وبا زشتی ھمراه « اسلام حکومتی » که
بوده ی "نظام سلطنتی"را سپيد کرده است وبھر حال فردائی ندارند جز مرگ وواژگونی
،واينھا را نيز با خود ،زندگی سياسيشان را به نيستی کشانده است وبطور فطری آنھا نيز يافته
اند ودر پی وصله پينه کردن آن می باشند ،بھوش ، بگوش باشيم وتاريخ غم انگيز ميھنمان را
بياد آوريم که چگونه ھراز چندی که زمينه ای برای برکشيدن خود از نارسائی ھا يافتيم
که پيش آمد وچنانکه « قيام ٢٢ بھمن » ،بسوی شدنوبارآوریزمينه ی مساعد ومطلوبی ھمچون
گذشت ،عنان آن سپرده شد به کف نادانی چندوحاصل خنده ی جغد شومی شد،بربام ميھن
نشسته ، که در شب ھمگی ما ھمه شب می خندد وتيرگی وشومی می بارد !
حال اگر اين آزمون ھای اين ده ساله را،که حدی صد ساله دارد آويزه ی گوش خويش
نکنيم باز در برھمان پاشنھی کھنهبه گردش افتادن است ! لذا بدانيم ودراين راه تلاش گسترده
کنيم تا فردای پيروزی ملت ايران بيگانگی کامل يابد با تمامی بينش ھای دين سالارانه،پيوند
کامل يابد درجھت خط ناوابستگی واستقلال ،وحامی وياوری بخش خط استقلال را،که وجود
آزادی ھلی فردی واجتماعی است،محترم شماريم .به حقوق دموکراتيک تمام اديان
واقوام جای گرفته درايران زمين بدون وجود ھرگونه تمايزی ھمراه با امکان پذير سازی
عدالت اجتماعی درتمامی زمينه ھای اجتماعی انديشه کنيم ،وگردن گذاريم دوراز خودخواھی
ھای فردی وسازمانی ،به حمايت از آن نيرو وعناصری که،به اين ارزشھا ی سياسی –
اجتماعی ی يادآورشده باور دارند وارج می گذارند ،ودرعمل تجربه شده اند وازدرون جامعه
سربرون می آرند ! نيز سرنوشت دين سالاران يادآورشده ی بالارا ،در مفھوم اين سروده ی
بيابيم! « نيما »
"ھمه آرزوی محال شما
بخواب است ودرخواب گرددروا
بخوابيد تا بگذرند ازنظر
بناميد آن خوابھاراھنر،
زبيچارگی "
نيما
قسمت دوم با خمينی آمدگان
٢١ فروردين ١٣۶٨
!« جورديگر بايد ديد »
"من بارھا اعلام کرده ام که با ھيچکس ،درھر مرتبه ای که باشد،عھد اخوت نبسته
« آيت لله خمينی » اموچھارچوب دوستی من ،دردرستی راه ھرفرد نھفته است " (پيام
!( روز دوم فروردين ١٣۶٨
انسان زيرک ويا نازيرکی را می توان با اندک دقت وتکيه برکلمات وجملات جاری اززبان
وفرمانھا واعمالش شناخت وترسيمی نسبتا کلی ازچھره ی اوپديدلر ساخت ! انسان
ھرچندپديده ايست پيچيده،و.لی زبان واعمالش ودقت برکلمات ورفتاراو می تواند کليدی شود
برای کشف اووآدمی را ياری بخش باشد تا شخصيت فردی واجتماعی اورا باز شناسد. اين
پيچيدگی پديده ی انسان می تواند درعناصرمختلف نسبتی متفاوت داشته باشد که شناخت يکی
نسبت به ديگری غامض تر ويا آسان فھم تر باشد،ولی آنچه مسلم است وبا تکيه ودنبال کردن
اعمال وگفته ھای ھر شخصيتی بطور منظم وبطور نسبی،به درست يانادرست گوئی گفته
خويش پيروز « سياسی –اجتماعی » ھای او پی برده می شود . نيز آن انسان چند باردرزندگی
است،اگر به شناسائی اساسی دوُراز حُب وبغض ،دوست ودشمن ،روی آورد وتوانائی
وناتوانائی ھای آنھارا بطور منظم ودقيق مورد بررسی قرار دھد ودنبال کند وخودرا ھم ! نيز
بارآوری ھر پديده ی اجتماعی را حاصل کنُش وواکنُش ھای درست ونادرست ھمه ی
عناصر وسازمانھائی بداند،که در رابطه با آن پديده ،بگونه ای،چه موافق وچه مخالف،شرکت
داشته اند!
يکی از پيچيده ترين عناصری است که می توان مورد بحث وشناخت قرار گيرد ،« خمينی »
وپی بری به شخصيت پيچيده ی اوآسان پذيرگردد،اگربطورمنظم ودور از حُب وبُغض با اين
شخصيت مورد کاوش قرار گرفته،ورفتاراجتماعی اورا مورد نظارت قرارداده،روبروئی
حاصل شود وآنچه ببارآورده است آنگونه مورد قضاوت قرار گيرد که بتمامی عملکردھای
نيروھای مخالف وموافق وتجزيه وتحليل آنھا نيز پرداخته شودوانسجام بينشی اونيزدر نظر
با توجه به انسجام بينشی « خمينی »: گرفته شود!بااين گونه نگريستن ھرچند کوتاه می يابيم که
شخصيتھای شناخته شده ی صدر « اجتماعی-سياسی » اووشباھتھای تاريخی اعمال
اسلام،برگرفته ايست شکل يافته از سه چھره ی بزرگ آن دوران،که جلوه ھای قوی ھريک
که تمامی پيروانش « محمد » از اين سه را با خود فشرده شده دارد! جاذبه ی غير قابل انکار
اجبار اطاعت وناگزيری از فرمان ھای اورا داشتندورھبری بی چون وچرای اورا پذيرفته
وبکارگيری آن ھوشياريھا درشرايط وزمانھائی که لازم « عمر » بودد. ھوشياری ھای سياسی
دربه اجرا ،« علی » آيد ، ھمراه با صلابت وقاطعيت دوراز رحم وسازش ،وانعطاف ناپذيری
درآوری قوانين اسلام واينگونه فسادناپذيربودن اورا!
قائم مقام ديروزی واستعفا کرده ی امروزيش درنامه ی ١٦ اسفند « منتظری » اززبان قلمی
١٣٦٧ که "آنچه موجب اطمينان خاطر ھمه انقلابيون وعلاقمندان به حضرت عالی
است،ھمانا آگاھی وصلابت وقاطعيت واشراف شما،به ھمين جھت ھمواره حفظ موقعيت
معنوی وقداست مقام رھبری مورد تاکيد وسفارش اينجانب بوده ومی گفته ام ...". اگر بطور
وحد علاقه ی وی به اين فرد توجه شود،نيز « منتظری » و« خمينی » تاريخی به روابط ميان
بدُور افکنی اين بغلط اينجا وآنجا ازاو شخصيت ابله سازی ويا رھبر مخالفين قراردھی،که
مخالفت می کرده « خمينی » درزمينه ھای مرگ وويرانی آوری،با ديگر پايوران وازجمله
است!!به دو مسئله ی اساسی پی برده می شود که: ١-"خلاصه شدن آن سه چھره ی
يادآورشده ی صدر اسلام درخمينی،اين رسا وگوياترين چھره ی نظام اسلام حکومتی اين
وآنچه با خود داشته ودوراز شخصيتی دروغين که کسانی ازاو می « منتظری »- زمان" ٢
ھای از دست داده را باز يابند « مقام »، درپناه او ،« خمينی » سازند،تاشايد فردای پس از مرگ
بپردازند! « اسلام حکومتی » خُرد وشکسته شده ی « چھره ی » وبه ترميم
صاحب « منتظری » نشان دادن وپرداختن به اين دو موضوع،لازم است دانسته شود که
تمامی خصوصياتی است که يک آخوند می تواند داشته باشد،ھمراه بازيرکی ھا وخشونت
ھای قابل توجه وبا تعصب آميخته ی يک پايور نظام جمھوری اسلامی که درتمامی جنايات
دستی آغشته داشته واز ھرآنچه می گذشته با اطلاع ومورد تائيد اوقرارگرفته است که از
دردزدی اسناد واموال ملت « محمد منتظری » جمله اند اعمال ورفتارضد انسانی باند فرزندش
وھمداستان عمل کردن اين باند درسطح جھانی « قيام » ايران پس از روزھای اوليه
ودرجھت منافع"قذافی"،که بايسته است درجای خود به آن پرداخته گردد!نيزجانشين « قذافی » با
وجناياتی که او وباندش،چه بطور مشکوک درھمکاری با ساواک « مھدی ھاشمی » فرزندش
ويا جدا ازاين سازمان،دربه قتل رسانی ھای کيانی درپيش وپس از قيام وجناياتی که از آنھا
پُراست « منتظری » سرزده ودر محاکمات بتمامی آنھا اعتراف داشته اند! زندگی نامه ی
ازھرآنچه يک انسان با عزم وبا ھوش می تواند داشته باشد وچنانچه درجھت منفی بکارگرفته
شود شوم آوری حاصل آن می شود! او حجت اسلامی را دردوران جوانی کسب می کند
وعلاوه برھوشياری درفراگيری علوم دينی و...ازساده زندگی کردن کاملی برخورداربوده
بدفعات به زندان کشيده شده ونقشی تند به عھده داشته است « خمينی » ودر رابطه با دفاع از
وعنصری مقاوم درزندان ومرتبه ای نيز با پاسپورتی جعلی به نجف به زيارت مُراد
می رود ودرباز گشت دستگير وبه ده سال زندان محکوم می گردد! « خمينی » خويش
خمينی ضمن ارسال تلگراف نامه ھائی به اين ،« آيت لله طالقای » پس از آزادی اوونيز
دو،ھوشيارانه درلفافه کلمات،می گنجاند نسبت علاقه مندی وبخود نزديک بوده ی
نيز بدفعات يادآور شده است که"من درآيت لله منتظری خلاصه « قيام » را وپس از « منتظری »
می شوم واو يعنی من"! ودررابطه ی بمب گذاری دردفتر حزب جمھوری اسلامی درروز
تسليت خمينی به منتظری ،اين بار علاقه ،« محمد منتظری » ھفتم تيرماه ١٣٦٠ وکشته شدن
مندی خاصش را ،اودقيقا مينماياندو...!
باتوجه به نامه ی ٦اسفند منتظری دررابطه با قاطعيت و...،ويادآوری خلاصه شده ی آن
سه چھره ی صدراسلام درخمينی ازسوئی وازديگر سوی عکس العمل ھای تند وبی وقفه ی
نجات « اعدام » که در آيت لله سازی وازخطر « شريعتمداری » به کسانی از جمله « خمينی »
دھی اونقش اساسی به عھده گرفت ونيز اعدام قطب زاده که نقشی فعال وبی وقفه درراه اورا
به عھده داشت وبگونه ای يکی از فرزند خوانده ھايش بحساب می آمد ونيز ازچشم
را،که سخت به اواحترام « بنی صدر » خوددورانداخته ی ديگر فرزند خوانده اش
که نخست وزير برگزيده ی خود،واطاعت از حکومت ،« بازرگان » داشت،ويارفتاری که با
اورا واجب شرعی،خواند وداشت و...!می يابيم اين به درستی اززبان او جاری شده را،در
که در بالا يادآوروآورده ،« مھاجرين جنگ تحميلی » پيام روز دوم فروردين ،دررابطه با
شد،می رساند اعمال وگفته ھای او،که "با ھيچکس"درھر"مرتبه ايکه باشد"عھد اخوت نبسته
است وچھارچوب دوستی اوبا ھرکس مبتنی است بر خوانائی با معيارھای بينشی او! پيروزی
ھای تابحال کسب کرده وبه اجرا درآمدن خواسته ھای اوازھمان اول روزھای فروردين پس
از قيام را؛ ١-می بايست ناشی ازعقب نشينی ھای پياپی وتائيد کامل ھمه ی عناصر
وسازمانھائی دانست که حال در موضع مخالفت بااو قرار گرفته اند وراه را برای او مرحله
به مرحله ھموار ساختند . ٢ -استعداد وقابليت ھائی که در شخصيت اونھفته شده وحاصل ندانم
کاری انواع واقسام عناصر وسازمانھای موافق ديروز ومخالف امروزش ،ودانائی ئی
وتوانائی اين فرد درفريب دھی، با حرف وسخن ھای گنگ خود،مجموعه ی يک دستی است
که تيرگی ومرگ حاصلی ديگر نداشته است ! خمينی توانسته است « نظامی » ازببارآوری
بارفتاری دقيق درراه برای او ھموار کرده شده،بطورروشن ورسا،قاطع ھمراه با ھوشياری
نظام استبداداسلامی"ی خودرا،برپاومرحله به مرحله به پيش » خاص يک آخوند،گام بردارد و
راند!قاطعيت وپايداری برروی مواضع وانسجام بينش اسلام سياسی اش ،ھمراه با جاذبه ی
شخصی بی اندازه ی دراو نھفته، برای پيروانش ،ونيز افسون زدگی ی کل جامعه ی مذھبی
ايران،ونه تنھا توده ی جامعه،که بسيار صاحب نظران دارنده ی گرايشات گوناگون،برروی
موجود ،ورعُب « نظام » ھم آن نيروی به او گرويده را،درجھت ساخت گرفتن وسپس حفظ
وجسارت عمل از خود نشان دادن ، توانسته است گستاخی عمل ببخشد به بازوان مسلح اش
،دربه اجرا درآوری دستورات اسلام حکومتی خود!
« چشم ھارا بايد شست، جورديگر بايد ديد »
سھراب سپھری
ادامه ی سرکشی به دو نوشته ی منتظری وپاسخ خمينی که درروزھای ھفتم وھشتم
فروردين ١٣٦٨ آنه رد وبدل گرديده ،می رساند تابعيت بی چون وچرای وتائيدکامل اعمالی
که صورت گرفته است از سوی منتظری وپاسخ ھای قاطع وبا ھوشياری يک عنصر قوی
را،خواندن آنھا مارا ياوری بخش خواھد بود درشناختن دشمن « خمينی » سياسی ھمراه بوده ی
وگره گشائی خواھد بود تاذھنمان پُرشده ی پرت وپلا گوئی ونويسی اين وآن عنصر وسازمان
نشسته نگردد که ھراز چندی آدمی را بزرگ می کنند وبر شانه « قدرت » سياسی ی در کمين
ی اوباری می نھند که قدرت حمل آنرا نداشته،وندارد واين آدم سازيھا وبه بزک چھره ھای
کاذب پرداختن ازآن روی است که شايد اين بار نيز درپناه ديگر کسی به نان قدرت ومقام
رسی،آسان پذير گردد. منتظری بطورصريح وروشن می نويسد که ھمچون گذشته "سربازی
فداکار وازخود گذشته ومفيد درکنار"خمينی واسلام بوده واينک نيز"ملزم به اطاعت
واجرای"دستورات او می باشد. "بقا و ثبات نظام اسلامی"را مرھون اطاعت از او می شناسد
ونه برای خودش،که برای ھيچکس نمی تواند قابل شک بداند رھبری ھنقلاب را جز برای
خمينی،واينکه رھبری وارشادات خمينی تا کنون توانسته است تمام فتنه ھارااز سر بگذراند
که از جمله اند"منافقين کوردل که دستشان به خون ھزاران نفر ازمردم وشخصيت ھای عزيز
ما واز جمله فرزند عزيز من آغشته است". به ساير جناح ھای مخالف می تازد وآنھارا ضد
انقلاب وليبرال مآب کج فکرو...می داند که خمينی رسوا واز صحنه بيرون رانده است !
سرانجام با حمله به " بلند گوھای آنان وراديو بيگانه "که خيال می کنند با" جوسازی وشايعه
پراکنی و..."می توانند به "نام"ايشان ،به "اھداف شوم" خودبرسند و...سخت دراشتباھند!!
حال خمينی وبا توجه به آنچه مشخصه ی اوست ، قاطع وروشن ودقيق ،ضمن پذيرش
استعفای او"رھبری"جمھوری اسلامی را پس ازخود برای او"کارمشکل ومسئوليت سنگين
وخطيری "می داند که "تحمل بيش از طاقت"اوست ومی نويسد که از اول ھم ھردو"با
انتخاب شما مخالف بوديم"ودراين زمينه "با ھم ھم فکر"،ولی نمی خواسته به نتيجه ی
را انتخاب کرده است پشت پا زند و"درمحدوده ی قانونی « منتظری » که « خبرگان » انتخابی
آنھا"دخالت کرده باشد ! خمينی ضمن تشکر ازاين استعفا باز اورا نصيحت می کند که متوجه
ی اطرافيان نا صالح خويش باشد و"من(خمينی)اين تذکر را درقضيه مھدی ھاشمی به
شمادادم"و"من صلاح شما ونقلاب را دراين ديده ام"واز"پخش دروغ ھای راديو بيگانه "ھم
متاثر نباشيد!
؟!« ھمراه » "گله نشناسد ھنوز دوست زدشمن،مانشناسيم ، حيف ، گرگ ز
اگرنيک با چشمانی شسته به گفته ھاونوشته ھاو...نگريم،دوراز حنظل پراکنان تلخ به
خورد اين وآن دھنده ، که درپی آنند تابارديگر پاشنه ی دررا برروی کھنھی دين سالاری
بگردش درآورند،که از جمله اند روضه خوانھای جمع شده در "جبھه "ی وجود نداشته ای
بنام "دموکراتيک ملی"!!که پس از اين ھمه شوم آوری وسيه باری دررابطه ی رشدی می
نويسدکه"...فرھنگ اسلامی،بويژه شيعه،متاھل ومداراباديگر انديشان سابقه ای به درازای
ی پاريس « سيته » عمر اسلام دارد"!؟وآدمی را بياد اعمال خودشان دررابطه ی مسئله ی
کنگره ی حيوانات،گرگ گوسفند دريدن را » وديگرجاھا می اندازد ويادآوری اين نکته که در
مسئول خودرا که دوچند « مسعود رجوی » شماتت می کندودراين خام پروری بسر بردن که
است،فردا برسر مردم ايران مسلط سازند،که در مقام مقايسه « خمينی » بار خطرناکتراز
،خمينی ھرکه باشد،وازھرکرده گناھی برخورداربوده،ھرگز نوکری وتن به سرسپردگی
بيگانه سپردن را نداشته است،که رھبر آنھابرای رسيدن بھخواستھای تبھکارانه اش،کثيف
ترين شيوه ی نوکری را برگزيد ودراين راه شوم،ھزاران جوان را به نيستی کشاند!وچه
مخفی شدگانی که از اوچھره ای ميانه ومخالف اعدام ھا « منتظری » ننگ! نيز درپشت
و...ساخته بودند وگفته ھای اورا دستکاری شده و"دموکرات"پسند درروزنامه ھای قرانسه –
انگليس و... زبان می آورند تابه اميد فردائی "فرض"که شايد راه حل شوند!؟ ويا قضاوت
قديم وجديد که تکرار مکررات پوچ به ھم بافته ھای « سلطنت طلبان » و« مجاھدين خلق »
خويش را دررابطه با برکناری منتظری نوشتند که اگر از ھمه ی آنھا صرفنظر شود،می
برراَس نظام استبداداسلامی ، درتمامی زمينه ھای اجتماعی شکست « خمينی » يابييم که
خورده است ، وخفت پذيرش قطعنامه ٥٩٨ سازمان ملل وآن جام زھرِپس از آن ھمه تلفات
جانی واقتصادی وويرانی ھاو...، ھمراه با ديگر تنگناھای سياسی –اقتصادی گريبانگير آنھا
شده ، ودوری گرفتن کامل ازخواستھای تاريخی ملت ايران ، که بنا برآن خواسته ھا ، آن قيام
شکوھمند انجام گرفت وواژگونی نظام سلطنت را با خودآورد، ھمه وھمه درھم جمع شده
استبداداسلامی ، با « نظام » ھائی است ، درحال شکل گرفتن ، که فردائی جز واژگونی برای
خود نخواھد داشت !وملت دراين بستر پيروزی آورقوام وشکل می گيرد ، تا تحقق پذيريابی
خواستھای تاريخی اش ، آسان پذيرگردد!
را ، نسبت به ھم پيمانان « خمينی » ھوشياری سياسی -تصميم قاطع گرفتن وھمه ی آنچه
اسلام حکومتی ونيز رقبای شکست خورده وسنگر رھا کرده ويا بدتر به سر سپردگی بيگانه
، روی آور شده اش برتری می بخشد، بکارگرفته تاشايد بتواند از واژگونی نظام برسرآن
عليرغم تمام صفات « منتظری » جای گرفته جلوگيری کند ونيک يافته است که کسی ھمچون
مثبت ومنفی دربالا ذکرشده ، حد جانشنی اورا ندارد ونمی تواند تحمل آن بار سنگين رابکند
سرعت ،« نظام » ونيز دانسته است با آسيب پذيرشدن گوشه ای ھرچند کوچک ازبدنه ی
سلطنتی « نظام » فراگيری آسيب به کُل بدنه سريعتر خواھد بود ، درمقام مقايسه باآنچه برسر
گذشت. حد اقل آنچه درآن دوران گذشت برايش تجربه است ولذا درپی علاج قبل از
ھا ، غالبا مادامی وازگونی « ديکتاتور » وقوع شکست برآمده است ، اگر چه بنا برسرشت
عنصری است گستاخ « خمينی » خويش را می يابند که کارانجام گرفته است . اينکه
وھوشيار،شکی نمی توان داشت وشايد تاجائی باشد که به خود بقبولاند وروی به ھمه پرسی
گذارد ودرشرايطی که ھنوز بند جامعه « ھمه پرسی » آورد وبه ملت روی کند وکل نظام را به
ازھم نگسيخته است ،بپذيرد که مردم ايران مجلس موسسان بنيان گذاربرپاکند وسپس گزينش
جديد مورد ھمه پرسی قرارگيرد،که تنھا راه حل است برای جلوگيری ازکشتار « نظام »
وجنگ شھری فردای ايران!اينکه گستاخی وھوشياری خمينی سبب اين راه حل گرددويا اينکه
چنين رخ ندھد وواژگونی به گونه ای ديگر سرنوشت حتمی نظاماستبداداسلامی را رقم
وبسياری ازپايوران اسلامی،چه « خمينی » زند،ھرگز نمی بايست مارا غافل سازد ازاينکه
ھنوز برسر قدرت نشسته ،وچه ازمقام افتاده ھا،وياديگر سازمانھا وعناصرِبا خواسته ھای
تاريخی ملت ايران بيگانه ايکه،درسر،بازگردانی نظام سلطنت واژگون شده را دارند،ويا گونه
ای ديگر ازنظام دين سالاری را،برای فردای ملت ايران تدارک جسته اند،ھمه ی اين نمودھا
توانسته اند بطورنسبی،دوست ودشمن خويش راباز شناسند وبھم گرويدن درآنھا صورت گيرد
ولی دريغ آن خيل عظيم انسانھای جداودوری گرفته ، ازسازمانھاوجريانات بيگانه
باخواستھای تاريخی مردم ، رابين که درپراکنده گی مطلق بسر می برند،وھنوز برآن نشده اند
که بگونه ھائی ،نظمی ويا سازمانی بيابند ، تا فردای پيروزی که خواھد آمد ، بتوانند با ھم
ھمداستان عمل کنند، ودرجھت تحقق پذير ساختن خواستھای تاريخی ملت ايران ، ھمديگر
زھمراه تشخيص داده شود درجھت « گرگ » راياوری بخشند وحداقل گونه ای باشد، که
اميد که فردارادراشک ورنگ شوق باده ی پيروزی ، شستن !« ملی مردمی » برپائی نظمی
دھيم وطرحی نوبراندازيم!
«! اگر رھا کند ايام از اين قفس ما را »
قسمت اول :
اسفند ١٣۶٧
آنگه دريده ساز »
آن پرده ی زمخت شب قرنھای مرگ
بگشای ره به روزن خورشيد زندگی
« نابود تيرگی – نابود تيرگی
مصطفی شعاعيان
تيرگی ھايی که باروبرعناصر سازمانھا وايدئولوژی ھايياست که ، برای رسيدن
باقی ماندن،ھرسلاح شومی آوروھرراھی آلوده وزيان رسانی « قدرت » ويا برسرير « قدرت » به
رابرمی گزينندوباباوری خام که گويی "ھدف وسيله را توجيھمی کند"،سياست بازی را
زندگی سياسی خود ساخته اند!خام باورانی که ضرورت دروغ ودغل ، ريا وسالوسی
،خونريزی ووحشی گری وبه ھيچ شمردن فضايل انسانی را توجيه وسيله ی به
رسيدن خويش دانسته اند وبی باور به روزداوری ،که مردم عمل و گفته ھا ونوشته « قدرت »
ھای ديروز وامروز آنھارا مورد وارسی وبررسی قرار می دھند وداوری وضع وحال
سياسی آنھا مورد قضاوت قرار می گيرد!آنچه حاصل "کارنامه"ی اينگونه ◌ِ ،گذشته وحالِ
کسان وسازمانھا تا قبل از پی بَری جامعه وواژگونی آنھا ويادست رد به سينه ی آنھازدن می
باشد،اندوه حقارت ھايی است برای آنھا -زخمھايی جان سوز برای انسانھای قربانی جنون آنھا
شده وويرانه سازيھايی که درسطح مختلف اجتماعی با خود آورده اند ! گفتنی است اگر
مردم،فريب دروغ ورياکاری ناشناخته ای رابخورند ،مشکل توان پذيرفت شناخته شده ھايی
را که بتوانند با ھمان حرفھا وآيه ھا ، بنُجل کُھنه ھای خويش را بخورد مردم دھند وبرای
چندمين بارفريب کژراھه ی خويش سازند! اينگونه کسان قبل از آنکه بتوانند کسی را فريب
دھند،خود فريب خورده ی باورھای خويش شده ای ھستند که سرانجام اين بخود باورسازی ،
طشت رسوايی آنان است که ازبام برزمين افکنده می شود ويادآور ی اين ضرب المثل که
:"احمقی بخود گفت وابلھی ھم باور"کرد !، سرنوشت سياسی آنان می گردد!
آمدند ودرپناه کامل « خمينی » آنچه گذشت يادآور زندگی سياسی ،اسلام پناھانی است که با
اوامکان پايگاه اجتماعی درميان مردم ايران پيدا کردند ودست حمايتی خمينی ،بطور ھمه
جانبه ای سبب ساز راً يآوری آنھا شد تا برجايگاه کليدی ترين مقام ھای سياسی پس از قيام
٢٢ بھن تکيه زنند ! حال که اسلام حکومتی ودرراًس نظام جمھوری اسلامی ، خمينی وديگر
سيه روزی وشکست برای ملت ايران به ارمغان آورده اند وچادری ،« نظام » پاسداران اين
قيرگون برسر جامعه ی ايرانی کشانده شده است ، برآنند که به وَصلِه پينه کردن چھره ی
درھم خُرد شده وشکسته ی اسلام حکومتی ونظام جمھوری اسلامی بپردازند! اين
شيوه روی اينگونه کسان ازآنجاست که حداقل وبطور فطِری اين موضوع را دانسته ودريافته
اند که بدون اسلام،پناھگاه گذشته وحال فکری شان،ھرگز نمی توانند درپناه نظرگاه ديگری
آينده ای برای خويش دست وپا کنند ودوديگر ،می دانند که روی آوری واقبال مردم ويا در
شرايط فريب قرار گيری آنھا،که تن به "جمھوری اسلامی"دادند وآسان پذير شدن دست يابی
آمد،وتمام اينگونه کسان ھم درپناه روی « خمينی » به قدرت برای طرفداران اسلام حکومتی،با
به نان وآب رياست جمھوری ونخست وزيری و...رسيدند!حال نيز ، « خمينی » آوری مردم به
ونظام جمھوری اسلامی ،آجرشدن نان مقام است برای تمام کسانی که « خمينی » با واژگونی
سياسی کردن ودراين مسيرگاه ره طی می کنند وامکان « قدرت » "اسلام"را وسيله رسيدن به
تغيير راھی ديگر نداشته ونمی توانند داشته باشند!حال،آن به مقام رسی درپناه خمينی واين
برنظامیکه با واژگونی نظامسلطنتی وآن اقبال آوری دردوران « سياسی -اسلامی » شکست خط
که برای آنھا حاصل شده بود،درمجموع با خودآوری گنگی وپرت وپلا ،« قيام ٢٢ بھمن »
نويسی شده،دامنگير اين اسلام پناھان حکومتی که بطور فشردھبه آنھا پرداخته می شود
« تفاوتم نکند نيش ونوش دشمن ودوست »
اگراز چشم"امام"افتاده ای چون منتظری که جايگاھی بلند پس از خمينی را تصاحب کرده
وباند اورا سزای مرگ بخشيد « مھدی ھاشمی » قوی ترين بازوانش « خمينی » است بگذريم،که
ببھانه ی جناياتی که پيش وپس از قيام ٢٢ بھمن از اوسرزده بود ودرنابودسازی اين باند
قائم مقام"خودش حامی آنھا بود واين "قائم مقام"بھرحال » لحظه ای درنگ نکرد ،اگر چه
سابقه ی مبارزاتی دوران شاه را بدوش می کشيد وديگر امتيازات مذھبی که دارد ومی بايست
گردد! دو نفر ديگر که با اسلام زندگی سياسی شان آميخته « خمينی » سبب ساز حرمت گذاری
وديگر پايوران جمھوری اسلامی درزمينه ھائی « خمينی » شده است وبصورت ھائی با
اختلاف نظر دارند عبارتند از : ١-مھدی بازرگان ، ٢-ابوالحسن بنی صدر،که بطور فشرده
وبا توجه به شرايط اقامتی ونيز تفاوتھاييکه بين آنھا وجوددارد،به درگيريھای سياسی وموضع
گيريھای آنھا می پردازيم !
مھدی بازرگان نخست وزير موقت برگزيده ی خمينی،پس از پيروزی قيام وواژگونی نظام
سلطنتی ، اگر چه پايگاه اجتماعی اورا مديون مبارزات آندوران "نظام سلطنت" می بايست
دانست،ولیوبھرحال پايگاه وسيع اجتماعی آندوران خمينی،پذيراندن نخست وزيری اورا به
مردم ايران،باعث شد!درحاليکه دومی تمامی بار اجتماعی وميزان راًی به او داده شده
ونظر مساعد او بود « خمينی » درانتخاب رياست جمھوری،فقط وقثط ناشی ازتمايل وخواست
که،درانتخاب او،ازخودنشان داد. اين نظرکردگی "امام"باآن پايگاه وسيع اجتماعی،زمينه ساز
جمھوری اسلامی رابرای اوامکان پذيرساخت! اگرچه « نظام » کسب بلند پايه ترين مقام ھای
رفتارھای بعدی اش با روحانيون جمع يافته درحزب جمھوری اسلامی،آنگونه بود که بتواند
ميزانی ازآن آراءدرپناه خمينی بدست آورده را ،به خود اختصاص دھد وپايگاه اجتماعی
کسب کند . ھرچه گذشت وبه درگيری ھايش باآنھا ادامه داد،قوامم پذيری واز بخود
اختصاص دھی آراءبيشتری برخوردارگرديد!نيز اين دو با غضب وتصميم گيری خمينی
مبنی بر کناره گذاشتن آنھا وجوسازی دراين زمينه ،مجبور به کناره گرفتن شدند وآھسته
جمھوری اسلامی مسيرگاه خويش را تنگتر درجھتی طی کرد،که اکنون ترکيب « نظام » آھسته
وکاررفتاری اش را در جلوی چشمانمان ملاحظه می کنيم ! « نظام » پايوران سياسی اين
ھردوی اينان دربستر نھضت ملی زندگی سياسی داشته وبطور نسبی ازارزش ھای آن کم
وبيش مايه گرفتند وتفاوت داشتن نسبی اين دو با ديگر اسلام پناھان حکومتی ازھمين جا ناشی
« اسلامی-سياسی » می شود . بازرگان درايران ماند وبخاطر مجموعه ی نظرگاھھای
وصفات شخصی اش ،تن به ماندن در محيط مبارزه داده ودرمحدوده ی فکری وباورھايش
،ضمن مصاحبھباروزنامه نگاران داخلی وخارجی ونيز پخش نامه ھا وجزواتی ،فعاليتھای
را فرھنگی سياسی می داند ،قانون اساسی جمھوری اسلامی را دقيقاًمی « نھضت آزادی »
ازجمله يزدی اِعان دارند که در « نھضت آزادی » پذيرد وازآن دفاع می کند واووديگرسران
انتخابات رياست جمھوری وديگرانتخابات شرکت می کنند وباھيچيک از سران رژيم دشمنی
ندارند بلکه درنحوه ی اداره ی کشور اختلاف نظر می باشد وراجع به اعدام شدگان
ابرازداشته اند که "اعدام شدگان کسانی نبوده اند که در محدوده ی قانون اساسی فعاليت می
کرده اندو..."!بازرگان درراًس نھضت آزادی دردوران نخست وزيری اش زمينه سازِاوليه
فعلی نظام اتبداد « پايوران » ای بود که حاصل رفتارش کسب مرحله به مرحله قدرت گيری
اسلامی را فراھم ساخت. او عليرغم اينکه درزمينه ھائی ازجمله وبنا بربرخورداری
ازآموزشھای نھضت ملی ،ازخط آزادی ولی بطور مشروط حرکت می کند ولی نه خودش
ونه ھرگز عناصری ھمچون دکتر ابراھيم يزدی ازاعضاًرھبری نھضت آزادی احساس
نشان نمی دھد ودراين زمينه ونيز درمسئله « استقلال » مسئوليتی آنچنانی از خود درقبال خط
نسبت به بنی صدر کم توجه تر می باشند ونيز دوران نخست وزيری او « عدالت اجتماعی »
بيشتر امکان پذيری وکارآموزی پايوران کنونی نظام اسلامی را فراھم ساخت!اگرچه به اين
نظام ازنظر فکری پای بند تراست ولی نوشته ھايش ازيک دستی وناتضادگوئی وبی بھره گی
ازضدونقيض نويسی بيشتری برخورداراست وبيشتر بيان گر معتقدات سياسی-اسلامی است
که يک عُمربرآن پای فشرده وشايد درزمينه ھائی بتواند عقب افتاده تراز گفته ھای
ويا بعضی ديگر از سران استبداداسلامی بنظر آيد!ولی بنی صدر ھريک ازشماره « خمينی »
اش با شماره ی قبلی ويا مصاحبه ھا وگفته ھايش درتضاد « انقلاب اسلامی » ھای
واگرآنھاراباھم مورد مقايسه قراردھيم به ضد ونقيض گوئی ھای فاحشی برمی خوريم.نيز
افزون برامروز اينگونه نويسی واينگونه گوئی وفردا ديگر گونه ای متضاد باديروزش ،دچار
خويش شده ايست که نفرتی بی پايان درديگران « من » خود بزرگ بينی وشيفته ی بينھايت
اش ببارآورده است وآن رجًحان نسبی را که در سايه روشنی ازخط استقلال « من » ،اين
وعدالت اجتماعی ويا مخالفت او با اعدامھا ،دربرابربازرگان،نشان داده است ودارد ، بی
اعتبار ويادرسايه وتاريکی خودببارآورده ای،کشانده است !او در شماره ی ١٩١ آذرماه
۶٧ انقلاب اسلامی ،به قلم خود می نويسد که :"با اصراری شگفت انگيز ازخمينی ديو جنايت
بيش ازھرزمان معنای بدترين جنايتکاررا پيدا می کند "! ولی « آيت لله » می سازند وعنوان
زمانی که خمينی گفت تااوھست نخواھد گذاشت غيراز حزب الھی ھا کسی حکومت کند
،اززبان منتظری درشماره ی ١٩٨ اسفند ۶٧ می نويسد که دستوردھنده ی اعدام ھا خود
قاتل « خلخالی » خمينی بوده است ! پرسيدنی است پس از ١٠ سالجنايت وخونريزی که حتی
،چندين سال پيش طی پخش نوشته ای بار مسئوليت تمامی قتل ھا را بردوش خمينی گذاشت
وخودرا اجرا کننده ی دستورات خمينی دانست وپراکنده ساخت ،ونيز خمينی خود با قاطعيت
بتمامی کرده ھا وفرمان ھايش ھذعان داشته ودارد،لذاچه چھره ای شايستگی
راداراست جز "ديو جنايت"!؟وچرا عنوان "آيت لله"ھا معنای بدترين جنايتکاران « خمينی »
را پيدا نکند !؟که حال از زبان "قائم مقام "آن خون ريز اين تضاد نوشته ی قبلی خودرا بيان
قتل پاره ای رامبنی بر"اعدام منافقين موجود درزندانھا،اعدام ،« قائم مقام » ميدارد.اگرچه
بازداشت شدگان اخير"را ازجانب"ملت وجامعه پذيرا"می داند ونسبت به بقيه نيز فقط دست
مبنی براعدام « خمينی » خودرا ناآلوده ميدارد! در شماره ی ١٩٧ اسفند ۶٧ ،دررابطه ی فتوی
می نويسد"...ووقتی دين در خدمت سياست درمی آيد ،چسان پيروزی به « سلمان رشدی »
روزنامه انقلاب اسلامی ،به خدمت سياست « عنوان » شکست برمی گردد"!بی خبر از آنکه
درآوردن دين است!البته ،بايست درھم برھم نويسی ھای درون اين روزنامه را،ازوجود
صداقتی دانست،که به توجيه ضايعاتی روی آورده دانست ، ازسوی اسلام پناھی ، با انتقاد به
پرشکوه ، وارد آوردوحاصل ،سيه روزی است که خود او « قيام » اينکه، اسلام حکومتی به اين
به آن انگشت نھاده و به آن اشاره دارد !نيزوالبته بيان حاصلی ديگرھم ببار آورده وآن بيان
استبداداسلامی را، ھنوز « نظام » تخته شدن راه اسلام پناھانی حکومتی ،که فردای واژگونی
دراسلام بدانند واعلام خط بطلانی برھمه ی اينگونه کسان ، که درصحنه ی سياسی ايران
تلاش دارند!
به واقع ،نوشته ھای او را اگر به درستی زير نظر گرفته شود،عليرغم انتقادھا وتضاد ھای
وجود داشته ،ازوجوه امتيازاتی برخورداراست،که دررابطه با خط استقلال وآزادی
ودادگيريھای اجتماعی بيان ميدارد ودردوران رياست جمھوری او نيز ديدن ، که با روی
وديگر ازاين دست « حزب جمھوری اسلامی » درروئی ھای خود دربرابر روحانيت بخش
می « اميد » روحانيون، ايستاد باوجود تضاد گوئی ھايی که دنبال داشت !درکتاب خيانت به
دررابطه رياست جمھوری اوگفته است که گيرم ازاين پانزده ميليون « خمينی » نويسد که
وپانصد ھزار راًی دھنده ،پانصد ھزار نفرآن غير مسلمان بوده اند وبتو راًی داده اند ولی
توجه داشته باش که می توانم با فتوائیيازده ميليون راًيديگررا ازتو بازپس بگيرم!يعنی
می باشد!حال وبا توجه به شناختی که ھمگان ازخمينی « خمينی » انتخاب وبرگزينی ايشان از
فرستاده ھائی بفرستد که :"...فرستاده ھای « خمينی » گستاخ دارند چگونه پذيرفتنی است که
ايشان(خمينی)می خواستند نامه ای خطاب به ايشان بنويسم وآنچه بايد کردرا درآن بياورم
تاعمل کنند.بديھی بود که مقصود اخذ مشروعيت است >پاسخ اينجانب اين بود که تايک
زمانی،لينکار،بقصد گرفتن مشروعيت وبرھم زدن بازی ھای سياسی ،ضرورت داشت ومن
کردم واما اين درخواست ،گرفتن مشروعيت نيست،دادن مشروعيت است "!
واقعيتی است انکارناپذير که تکراروبخود باوراندن ھر نابوده ایرا به خود ،ودل
خويش داشتن،آھسته آھسته عادت وزندگی آدمی می شود وآدمی رابجائی می « من » شيفتگبی
« خمينی »؛ رساند در خودباوری گم وسرگردان دراين اوھام گرددتاجائی که بيان داشته شود
ھم مشروعيت نمی طلبد ،ازاو که که خود « خدا » که ھمگان اورا می شناسند ويافته اند که از
به او بال وپرداده اس ،طلب مشروعيت کند ،بويژه از زمانی که قدرت مطلق رابدست گرفت!
اگر کس وکسانی بابدست آوردن موقعيتی درقدرت، به صلح بااو کشيده شوند، محال است
را ، که پشت کرده ای که خودش به جاه ومقام رسانيده بود است ،روی آورد ، « خمينی »
ھرچه قدرھم براو گران تمام شود!البته نبايد ازياد برد که بنی صدر، بنا بر پرنسيپ ھائی که
دارد ، نيز به ھمه ی آنچه داشت ومی توانست داشته باشد ، چون رياست جمھوری
وفرماندگی کل قوا، پشت کرد با رويارويی اش دربرابر روحانيت يادشده،که موردحمايت
اش دراين شبکه جای داشته، « اسلامی سياسی » خمينی بودند وخمينی نيز بنا بر شخصيت
لذادرعمل ، دربرابر خمينی نيز قرارگرفت،واين رفتاراورا،بايد ارج گذاشت وھرگز
ازيادنبرد!
سلمان » مبنی براعدام « فتوای خمينی » اواز سويی درمصاحبه ای راديويی دررابطه ی
ميخواند ولی ازديگر سوی درروزنامه « قرون وسطی » رفتاروگفتارخمينی را ،« رشدی
انقلاب اسلامی شماره ١٩٧ می خوانيم به قلم او که "اگر آدمکشی متعصب اين نويسنده را
بکشد،اوکه به راستی قلمی رذلدارد،اسطوره آزادی قلم متعصب پديد آورد ...!ذھن بشريت
اسلام را ھمان ايدئولوژی توجيه گر فعاليت غريزه خون ريزی ،ضد انديشه،ضد بحث آزاد
...ضد بشر باور می کند"!دراينجا ، با توجه به رگه ھای مردم دوستی که در واژه وفرازھای
نوشته ی او به روشنی می توان ديد، چند سئوال مطرح است وآن اينکه:اگر خمينی برخوردی
"قرون وسطی"دارد، زادگاه اسلام ومحيط اجتماعی ی پروريده ی قوانين آن کجا بوده است
!؟جز جامعه ی قبيله ای عربستان ١۴٠٠ سالپيش که از نظر تاريخی دوران عقب ماندگی
صد ھا سال قبل ازقرون وسطی را ياد آور است !ونيز کجای "فتوای خمينی"با قوانين
اسلامی دراينگونه موارد ناخوانايی پيدا می کند !؟ نيز وبا توجه به برخورد ايشان به قلم که
"اوبه راستی قلمی رزل دارد"، دانسته نيست آيا اين قلم را مطالعه کرده اند يانه!؟واگر
کستاخی خمينی وشمشير زنی اش برای اسلامی زه کردن ايران وحتی جھان ھمراه با قدرت
حکومتی اش در ايشان بود ،چه "فتوايی"برای "قلم رذل !رشدی صادرمی شد ، که با قوانين
اسلامی وکارکرد رھبران اسلام اوليه ای حتی پيامبر" ، خوانايی داشته باشد !؟ويا مگر
دراين ده سال ونيز درھمان دوران پس از قيام ، وقبل از اجبار فرار ايشان ودوری گرفتن
روزھای ازجامعه ،وغمی که برسينه ی ايران ازھمان فروردين روزھای پس از قيام شروع
به نشستن و...کرد با اعدام ھا ، مچ بری ھا ، سنگسارکردن ھا و...توسط "نظام جمھوری
اسلامی " خوانده شده وبدستور خمينی که در مورد ھمگان بکار گرفته شده "قرون وسطی
"ولذابيان فکر خمينی وديگران نبوده است !؟واگر بوده ، که صددرصد بوده است ، به اين
رفتار ودستورات ناپسند ودور از انسانيت درآن دوران ، چگونه برخورد می شد واين عمل
کردھا ی "فکر خمينی "، برخاسته از چه قوانينی بوده است !؟ جز اسلام!؟
آيا ايشان،پس از آنھمه جنايات وسيه روزی که برسر ملت ايران آمد وتمام امکانات به نفع
روحانيت تمام شد،گفته ی مصدق را دريافتند که"...آقايان روحانيون تا به آخر نمی آيندواگر
ھم بيايند آخرسر خراب می کنند"!وبا توجه به قضاوت خودايشان که" اين بيم،تنھا بيم مصدق
نبود،مصدق تجربه يک قرن بود"! ايشان نه فقط قضاوت مصدقراجع به روحانيونرا می
دانستند ودرکتاب "خيانت به اميد"به آن اشاره رفته اند،که خود روحانی زاده اند وبسيار
ديده وشنيده اند،ھمراه باآن رای يازده ونيم « آيت لله ھا » خود وديگر « پدر » چيزھا که از
ميليونی وفرمانده کل قوا ی نظامی و...بودن ونيز آن صاحب تمام دانستنی ودانش ھا
را وديگر تجربيات را آويزه ی گوش کنند وبا « مصدق » و...،چگونه نتوانستند آن رھنمود
تکيه برامتيازات ديگری که گفته شد وايشان دائم ازآن دم می زنند وبه خود باورانده اند،
بکارگيرند وکارا يکسره کنند که اين سرانجامی ی فرارودرپاريس نشستن مختوم حال ايشان
نشود!!اينھا سخنانی بود از ھزاران ،کاندر عبارت آمد!؟
ھم ميھن:بنا برآنچه گذشت ،اگرريگی درکفش اينان وکيکی درشلوار اينگونه کسان
يافتند وحال « اسلام » است،که دل شيفته ی "من"خويش دارندوبرنشينی به قدرت را از طريق
درچھره ی "نظام جمھوری اسلامی"،روی سيه آوری وبا زشتی ھمراه « اسلام حکومتی » که
بوده ی "نظام سلطنتی"را سپيد کرده است وبھر حال فردائی ندارند جز مرگ وواژگونی
،واينھا را نيز با خود ،زندگی سياسيشان را به نيستی کشانده است وبطور فطری آنھا نيز يافته
اند ودر پی وصله پينه کردن آن می باشند ،بھوش ، بگوش باشيم وتاريخ غم انگيز ميھنمان را
بياد آوريم که چگونه ھراز چندی که زمينه ای برای برکشيدن خود از نارسائی ھا يافتيم
که پيش آمد وچنانکه « قيام ٢٢ بھمن » ،بسوی شدنوبارآوریزمينه ی مساعد ومطلوبی ھمچون
گذشت ،عنان آن سپرده شد به کف نادانی چندوحاصل خنده ی جغد شومی شد،بربام ميھن
نشسته ، که در شب ھمگی ما ھمه شب می خندد وتيرگی وشومی می بارد !
حال اگر اين آزمون ھای اين ده ساله را،که حدی صد ساله دارد آويزه ی گوش خويش
نکنيم باز در برھمان پاشنھی کھنهبه گردش افتادن است ! لذا بدانيم ودراين راه تلاش گسترده
کنيم تا فردای پيروزی ملت ايران بيگانگی کامل يابد با تمامی بينش ھای دين سالارانه،پيوند
کامل يابد درجھت خط ناوابستگی واستقلال ،وحامی وياوری بخش خط استقلال را،که وجود
آزادی ھلی فردی واجتماعی است،محترم شماريم .به حقوق دموکراتيک تمام اديان
واقوام جای گرفته درايران زمين بدون وجود ھرگونه تمايزی ھمراه با امکان پذير سازی
عدالت اجتماعی درتمامی زمينه ھای اجتماعی انديشه کنيم ،وگردن گذاريم دوراز خودخواھی
ھای فردی وسازمانی ،به حمايت از آن نيرو وعناصری که،به اين ارزشھا ی سياسی –
اجتماعی ی يادآورشده باور دارند وارج می گذارند ،ودرعمل تجربه شده اند وازدرون جامعه
سربرون می آرند ! نيز سرنوشت دين سالاران يادآورشده ی بالارا ،در مفھوم اين سروده ی
بيابيم! « نيما »
"ھمه آرزوی محال شما
بخواب است ودرخواب گرددروا
بخوابيد تا بگذرند ازنظر
بناميد آن خوابھاراھنر،
زبيچارگی "
نيما
قسمت دوم با خمينی آمدگان
٢١ فروردين ١٣۶٨
!« جورديگر بايد ديد »
"من بارھا اعلام کرده ام که با ھيچکس ،درھر مرتبه ای که باشد،عھد اخوت نبسته
« آيت لله خمينی » اموچھارچوب دوستی من ،دردرستی راه ھرفرد نھفته است " (پيام
!( روز دوم فروردين ١٣۶٨
انسان زيرک ويا نازيرکی را می توان با اندک دقت وتکيه برکلمات وجملات جاری اززبان
وفرمانھا واعمالش شناخت وترسيمی نسبتا کلی ازچھره ی اوپديدلر ساخت ! انسان
ھرچندپديده ايست پيچيده،و.لی زبان واعمالش ودقت برکلمات ورفتاراو می تواند کليدی شود
برای کشف اووآدمی را ياری بخش باشد تا شخصيت فردی واجتماعی اورا باز شناسد. اين
پيچيدگی پديده ی انسان می تواند درعناصرمختلف نسبتی متفاوت داشته باشد که شناخت يکی
نسبت به ديگری غامض تر ويا آسان فھم تر باشد،ولی آنچه مسلم است وبا تکيه ودنبال کردن
اعمال وگفته ھای ھر شخصيتی بطور منظم وبطور نسبی،به درست يانادرست گوئی گفته
خويش پيروز « سياسی –اجتماعی » ھای او پی برده می شود . نيز آن انسان چند باردرزندگی
است،اگر به شناسائی اساسی دوُراز حُب وبغض ،دوست ودشمن ،روی آورد وتوانائی
وناتوانائی ھای آنھارا بطور منظم ودقيق مورد بررسی قرار دھد ودنبال کند وخودرا ھم ! نيز
بارآوری ھر پديده ی اجتماعی را حاصل کنُش وواکنُش ھای درست ونادرست ھمه ی
عناصر وسازمانھائی بداند،که در رابطه با آن پديده ،بگونه ای،چه موافق وچه مخالف،شرکت
داشته اند!
يکی از پيچيده ترين عناصری است که می توان مورد بحث وشناخت قرار گيرد ،« خمينی »
وپی بری به شخصيت پيچيده ی اوآسان پذيرگردد،اگربطورمنظم ودور از حُب وبُغض با اين
شخصيت مورد کاوش قرار گرفته،ورفتاراجتماعی اورا مورد نظارت قرارداده،روبروئی
حاصل شود وآنچه ببارآورده است آنگونه مورد قضاوت قرار گيرد که بتمامی عملکردھای
نيروھای مخالف وموافق وتجزيه وتحليل آنھا نيز پرداخته شودوانسجام بينشی اونيزدر نظر
با توجه به انسجام بينشی « خمينی »: گرفته شود!بااين گونه نگريستن ھرچند کوتاه می يابيم که
شخصيتھای شناخته شده ی صدر « اجتماعی-سياسی » اووشباھتھای تاريخی اعمال
اسلام،برگرفته ايست شکل يافته از سه چھره ی بزرگ آن دوران،که جلوه ھای قوی ھريک
که تمامی پيروانش « محمد » از اين سه را با خود فشرده شده دارد! جاذبه ی غير قابل انکار
اجبار اطاعت وناگزيری از فرمان ھای اورا داشتندورھبری بی چون وچرای اورا پذيرفته
وبکارگيری آن ھوشياريھا درشرايط وزمانھائی که لازم « عمر » بودد. ھوشياری ھای سياسی
دربه اجرا ،« علی » آيد ، ھمراه با صلابت وقاطعيت دوراز رحم وسازش ،وانعطاف ناپذيری
درآوری قوانين اسلام واينگونه فسادناپذيربودن اورا!
قائم مقام ديروزی واستعفا کرده ی امروزيش درنامه ی ١٦ اسفند « منتظری » اززبان قلمی
١٣٦٧ که "آنچه موجب اطمينان خاطر ھمه انقلابيون وعلاقمندان به حضرت عالی
است،ھمانا آگاھی وصلابت وقاطعيت واشراف شما،به ھمين جھت ھمواره حفظ موقعيت
معنوی وقداست مقام رھبری مورد تاکيد وسفارش اينجانب بوده ومی گفته ام ...". اگر بطور
وحد علاقه ی وی به اين فرد توجه شود،نيز « منتظری » و« خمينی » تاريخی به روابط ميان
بدُور افکنی اين بغلط اينجا وآنجا ازاو شخصيت ابله سازی ويا رھبر مخالفين قراردھی،که
مخالفت می کرده « خمينی » درزمينه ھای مرگ وويرانی آوری،با ديگر پايوران وازجمله
است!!به دو مسئله ی اساسی پی برده می شود که: ١-"خلاصه شدن آن سه چھره ی
يادآورشده ی صدر اسلام درخمينی،اين رسا وگوياترين چھره ی نظام اسلام حکومتی اين
وآنچه با خود داشته ودوراز شخصيتی دروغين که کسانی ازاو می « منتظری »- زمان" ٢
ھای از دست داده را باز يابند « مقام »، درپناه او ،« خمينی » سازند،تاشايد فردای پس از مرگ
بپردازند! « اسلام حکومتی » خُرد وشکسته شده ی « چھره ی » وبه ترميم
صاحب « منتظری » نشان دادن وپرداختن به اين دو موضوع،لازم است دانسته شود که
تمامی خصوصياتی است که يک آخوند می تواند داشته باشد،ھمراه بازيرکی ھا وخشونت
ھای قابل توجه وبا تعصب آميخته ی يک پايور نظام جمھوری اسلامی که درتمامی جنايات
دستی آغشته داشته واز ھرآنچه می گذشته با اطلاع ومورد تائيد اوقرارگرفته است که از
دردزدی اسناد واموال ملت « محمد منتظری » جمله اند اعمال ورفتارضد انسانی باند فرزندش
وھمداستان عمل کردن اين باند درسطح جھانی « قيام » ايران پس از روزھای اوليه
ودرجھت منافع"قذافی"،که بايسته است درجای خود به آن پرداخته گردد!نيزجانشين « قذافی » با
وجناياتی که او وباندش،چه بطور مشکوک درھمکاری با ساواک « مھدی ھاشمی » فرزندش
ويا جدا ازاين سازمان،دربه قتل رسانی ھای کيانی درپيش وپس از قيام وجناياتی که از آنھا
پُراست « منتظری » سرزده ودر محاکمات بتمامی آنھا اعتراف داشته اند! زندگی نامه ی
ازھرآنچه يک انسان با عزم وبا ھوش می تواند داشته باشد وچنانچه درجھت منفی بکارگرفته
شود شوم آوری حاصل آن می شود! او حجت اسلامی را دردوران جوانی کسب می کند
وعلاوه برھوشياری درفراگيری علوم دينی و...ازساده زندگی کردن کاملی برخورداربوده
بدفعات به زندان کشيده شده ونقشی تند به عھده داشته است « خمينی » ودر رابطه با دفاع از
وعنصری مقاوم درزندان ومرتبه ای نيز با پاسپورتی جعلی به نجف به زيارت مُراد
می رود ودرباز گشت دستگير وبه ده سال زندان محکوم می گردد! « خمينی » خويش
خمينی ضمن ارسال تلگراف نامه ھائی به اين ،« آيت لله طالقای » پس از آزادی اوونيز
دو،ھوشيارانه درلفافه کلمات،می گنجاند نسبت علاقه مندی وبخود نزديک بوده ی
نيز بدفعات يادآور شده است که"من درآيت لله منتظری خلاصه « قيام » را وپس از « منتظری »
می شوم واو يعنی من"! ودررابطه ی بمب گذاری دردفتر حزب جمھوری اسلامی درروز
تسليت خمينی به منتظری ،اين بار علاقه ،« محمد منتظری » ھفتم تيرماه ١٣٦٠ وکشته شدن
مندی خاصش را ،اودقيقا مينماياندو...!
باتوجه به نامه ی ٦اسفند منتظری دررابطه با قاطعيت و...،ويادآوری خلاصه شده ی آن
سه چھره ی صدراسلام درخمينی ازسوئی وازديگر سوی عکس العمل ھای تند وبی وقفه ی
نجات « اعدام » که در آيت لله سازی وازخطر « شريعتمداری » به کسانی از جمله « خمينی »
دھی اونقش اساسی به عھده گرفت ونيز اعدام قطب زاده که نقشی فعال وبی وقفه درراه اورا
به عھده داشت وبگونه ای يکی از فرزند خوانده ھايش بحساب می آمد ونيز ازچشم
را،که سخت به اواحترام « بنی صدر » خوددورانداخته ی ديگر فرزند خوانده اش
که نخست وزير برگزيده ی خود،واطاعت از حکومت ،« بازرگان » داشت،ويارفتاری که با
اورا واجب شرعی،خواند وداشت و...!می يابيم اين به درستی اززبان او جاری شده را،در
که در بالا يادآوروآورده ،« مھاجرين جنگ تحميلی » پيام روز دوم فروردين ،دررابطه با
شد،می رساند اعمال وگفته ھای او،که "با ھيچکس"درھر"مرتبه ايکه باشد"عھد اخوت نبسته
است وچھارچوب دوستی اوبا ھرکس مبتنی است بر خوانائی با معيارھای بينشی او! پيروزی
ھای تابحال کسب کرده وبه اجرا درآمدن خواسته ھای اوازھمان اول روزھای فروردين پس
از قيام را؛ ١-می بايست ناشی ازعقب نشينی ھای پياپی وتائيد کامل ھمه ی عناصر
وسازمانھائی دانست که حال در موضع مخالفت بااو قرار گرفته اند وراه را برای او مرحله
به مرحله ھموار ساختند . ٢ -استعداد وقابليت ھائی که در شخصيت اونھفته شده وحاصل ندانم
کاری انواع واقسام عناصر وسازمانھای موافق ديروز ومخالف امروزش ،ودانائی ئی
وتوانائی اين فرد درفريب دھی، با حرف وسخن ھای گنگ خود،مجموعه ی يک دستی است
که تيرگی ومرگ حاصلی ديگر نداشته است ! خمينی توانسته است « نظامی » ازببارآوری
بارفتاری دقيق درراه برای او ھموار کرده شده،بطورروشن ورسا،قاطع ھمراه با ھوشياری
نظام استبداداسلامی"ی خودرا،برپاومرحله به مرحله به پيش » خاص يک آخوند،گام بردارد و
راند!قاطعيت وپايداری برروی مواضع وانسجام بينش اسلام سياسی اش ،ھمراه با جاذبه ی
شخصی بی اندازه ی دراو نھفته، برای پيروانش ،ونيز افسون زدگی ی کل جامعه ی مذھبی
ايران،ونه تنھا توده ی جامعه،که بسيار صاحب نظران دارنده ی گرايشات گوناگون،برروی
موجود ،ورعُب « نظام » ھم آن نيروی به او گرويده را،درجھت ساخت گرفتن وسپس حفظ
وجسارت عمل از خود نشان دادن ، توانسته است گستاخی عمل ببخشد به بازوان مسلح اش
،دربه اجرا درآوری دستورات اسلام حکومتی خود!
« چشم ھارا بايد شست، جورديگر بايد ديد »
سھراب سپھری
ادامه ی سرکشی به دو نوشته ی منتظری وپاسخ خمينی که درروزھای ھفتم وھشتم
فروردين ١٣٦٨ آنه رد وبدل گرديده ،می رساند تابعيت بی چون وچرای وتائيدکامل اعمالی
که صورت گرفته است از سوی منتظری وپاسخ ھای قاطع وبا ھوشياری يک عنصر قوی
را،خواندن آنھا مارا ياوری بخش خواھد بود درشناختن دشمن « خمينی » سياسی ھمراه بوده ی
وگره گشائی خواھد بود تاذھنمان پُرشده ی پرت وپلا گوئی ونويسی اين وآن عنصر وسازمان
نشسته نگردد که ھراز چندی آدمی را بزرگ می کنند وبر شانه « قدرت » سياسی ی در کمين
ی اوباری می نھند که قدرت حمل آنرا نداشته،وندارد واين آدم سازيھا وبه بزک چھره ھای
کاذب پرداختن ازآن روی است که شايد اين بار نيز درپناه ديگر کسی به نان قدرت ومقام
رسی،آسان پذير گردد. منتظری بطورصريح وروشن می نويسد که ھمچون گذشته "سربازی
فداکار وازخود گذشته ومفيد درکنار"خمينی واسلام بوده واينک نيز"ملزم به اطاعت
واجرای"دستورات او می باشد. "بقا و ثبات نظام اسلامی"را مرھون اطاعت از او می شناسد
ونه برای خودش،که برای ھيچکس نمی تواند قابل شک بداند رھبری ھنقلاب را جز برای
خمينی،واينکه رھبری وارشادات خمينی تا کنون توانسته است تمام فتنه ھارااز سر بگذراند
که از جمله اند"منافقين کوردل که دستشان به خون ھزاران نفر ازمردم وشخصيت ھای عزيز
ما واز جمله فرزند عزيز من آغشته است". به ساير جناح ھای مخالف می تازد وآنھارا ضد
انقلاب وليبرال مآب کج فکرو...می داند که خمينی رسوا واز صحنه بيرون رانده است !
سرانجام با حمله به " بلند گوھای آنان وراديو بيگانه "که خيال می کنند با" جوسازی وشايعه
پراکنی و..."می توانند به "نام"ايشان ،به "اھداف شوم" خودبرسند و...سخت دراشتباھند!!
حال خمينی وبا توجه به آنچه مشخصه ی اوست ، قاطع وروشن ودقيق ،ضمن پذيرش
استعفای او"رھبری"جمھوری اسلامی را پس ازخود برای او"کارمشکل ومسئوليت سنگين
وخطيری "می داند که "تحمل بيش از طاقت"اوست ومی نويسد که از اول ھم ھردو"با
انتخاب شما مخالف بوديم"ودراين زمينه "با ھم ھم فکر"،ولی نمی خواسته به نتيجه ی
را انتخاب کرده است پشت پا زند و"درمحدوده ی قانونی « منتظری » که « خبرگان » انتخابی
آنھا"دخالت کرده باشد ! خمينی ضمن تشکر ازاين استعفا باز اورا نصيحت می کند که متوجه
ی اطرافيان نا صالح خويش باشد و"من(خمينی)اين تذکر را درقضيه مھدی ھاشمی به
شمادادم"و"من صلاح شما ونقلاب را دراين ديده ام"واز"پخش دروغ ھای راديو بيگانه "ھم
متاثر نباشيد!
؟!« ھمراه » "گله نشناسد ھنوز دوست زدشمن،مانشناسيم ، حيف ، گرگ ز
اگرنيک با چشمانی شسته به گفته ھاونوشته ھاو...نگريم،دوراز حنظل پراکنان تلخ به
خورد اين وآن دھنده ، که درپی آنند تابارديگر پاشنه ی دررا برروی کھنھی دين سالاری
بگردش درآورند،که از جمله اند روضه خوانھای جمع شده در "جبھه "ی وجود نداشته ای
بنام "دموکراتيک ملی"!!که پس از اين ھمه شوم آوری وسيه باری دررابطه ی رشدی می
نويسدکه"...فرھنگ اسلامی،بويژه شيعه،متاھل ومداراباديگر انديشان سابقه ای به درازای
ی پاريس « سيته » عمر اسلام دارد"!؟وآدمی را بياد اعمال خودشان دررابطه ی مسئله ی
کنگره ی حيوانات،گرگ گوسفند دريدن را » وديگرجاھا می اندازد ويادآوری اين نکته که در
مسئول خودرا که دوچند « مسعود رجوی » شماتت می کندودراين خام پروری بسر بردن که
است،فردا برسر مردم ايران مسلط سازند،که در مقام مقايسه « خمينی » بار خطرناکتراز
،خمينی ھرکه باشد،وازھرکرده گناھی برخورداربوده،ھرگز نوکری وتن به سرسپردگی
بيگانه سپردن را نداشته است،که رھبر آنھابرای رسيدن بھخواستھای تبھکارانه اش،کثيف
ترين شيوه ی نوکری را برگزيد ودراين راه شوم،ھزاران جوان را به نيستی کشاند!وچه
مخفی شدگانی که از اوچھره ای ميانه ومخالف اعدام ھا « منتظری » ننگ! نيز درپشت
و...ساخته بودند وگفته ھای اورا دستکاری شده و"دموکرات"پسند درروزنامه ھای قرانسه –
انگليس و... زبان می آورند تابه اميد فردائی "فرض"که شايد راه حل شوند!؟ ويا قضاوت
قديم وجديد که تکرار مکررات پوچ به ھم بافته ھای « سلطنت طلبان » و« مجاھدين خلق »
خويش را دررابطه با برکناری منتظری نوشتند که اگر از ھمه ی آنھا صرفنظر شود،می
برراَس نظام استبداداسلامی ، درتمامی زمينه ھای اجتماعی شکست « خمينی » يابييم که
خورده است ، وخفت پذيرش قطعنامه ٥٩٨ سازمان ملل وآن جام زھرِپس از آن ھمه تلفات
جانی واقتصادی وويرانی ھاو...، ھمراه با ديگر تنگناھای سياسی –اقتصادی گريبانگير آنھا
شده ، ودوری گرفتن کامل ازخواستھای تاريخی ملت ايران ، که بنا برآن خواسته ھا ، آن قيام
شکوھمند انجام گرفت وواژگونی نظام سلطنت را با خودآورد، ھمه وھمه درھم جمع شده
استبداداسلامی ، با « نظام » ھائی است ، درحال شکل گرفتن ، که فردائی جز واژگونی برای
خود نخواھد داشت !وملت دراين بستر پيروزی آورقوام وشکل می گيرد ، تا تحقق پذيريابی
خواستھای تاريخی اش ، آسان پذيرگردد!
را ، نسبت به ھم پيمانان « خمينی » ھوشياری سياسی -تصميم قاطع گرفتن وھمه ی آنچه
اسلام حکومتی ونيز رقبای شکست خورده وسنگر رھا کرده ويا بدتر به سر سپردگی بيگانه
، روی آور شده اش برتری می بخشد، بکارگرفته تاشايد بتواند از واژگونی نظام برسرآن
عليرغم تمام صفات « منتظری » جای گرفته جلوگيری کند ونيک يافته است که کسی ھمچون
مثبت ومنفی دربالا ذکرشده ، حد جانشنی اورا ندارد ونمی تواند تحمل آن بار سنگين رابکند
سرعت ،« نظام » ونيز دانسته است با آسيب پذيرشدن گوشه ای ھرچند کوچک ازبدنه ی
سلطنتی « نظام » فراگيری آسيب به کُل بدنه سريعتر خواھد بود ، درمقام مقايسه باآنچه برسر
گذشت. حد اقل آنچه درآن دوران گذشت برايش تجربه است ولذا درپی علاج قبل از
ھا ، غالبا مادامی وازگونی « ديکتاتور » وقوع شکست برآمده است ، اگر چه بنا برسرشت
عنصری است گستاخ « خمينی » خويش را می يابند که کارانجام گرفته است . اينکه
وھوشيار،شکی نمی توان داشت وشايد تاجائی باشد که به خود بقبولاند وروی به ھمه پرسی
گذارد ودرشرايطی که ھنوز بند جامعه « ھمه پرسی » آورد وبه ملت روی کند وکل نظام را به
ازھم نگسيخته است ،بپذيرد که مردم ايران مجلس موسسان بنيان گذاربرپاکند وسپس گزينش
جديد مورد ھمه پرسی قرارگيرد،که تنھا راه حل است برای جلوگيری ازکشتار « نظام »
وجنگ شھری فردای ايران!اينکه گستاخی وھوشياری خمينی سبب اين راه حل گرددويا اينکه
چنين رخ ندھد وواژگونی به گونه ای ديگر سرنوشت حتمی نظاماستبداداسلامی را رقم
وبسياری ازپايوران اسلامی،چه « خمينی » زند،ھرگز نمی بايست مارا غافل سازد ازاينکه
ھنوز برسر قدرت نشسته ،وچه ازمقام افتاده ھا،وياديگر سازمانھا وعناصرِبا خواسته ھای
تاريخی ملت ايران بيگانه ايکه،درسر،بازگردانی نظام سلطنت واژگون شده را دارند،ويا گونه
ای ديگر ازنظام دين سالاری را،برای فردای ملت ايران تدارک جسته اند،ھمه ی اين نمودھا
توانسته اند بطورنسبی،دوست ودشمن خويش راباز شناسند وبھم گرويدن درآنھا صورت گيرد
ولی دريغ آن خيل عظيم انسانھای جداودوری گرفته ، ازسازمانھاوجريانات بيگانه
باخواستھای تاريخی مردم ، رابين که درپراکنده گی مطلق بسر می برند،وھنوز برآن نشده اند
که بگونه ھائی ،نظمی ويا سازمانی بيابند ، تا فردای پيروزی که خواھد آمد ، بتوانند با ھم
ھمداستان عمل کنند، ودرجھت تحقق پذير ساختن خواستھای تاريخی ملت ايران ، ھمديگر
زھمراه تشخيص داده شود درجھت « گرگ » راياوری بخشند وحداقل گونه ای باشد، که
اميد که فردارادراشک ورنگ شوق باده ی پيروزی ، شستن !« ملی مردمی » برپائی نظمی
دھيم وطرحی نوبراندازيم!
«! اگر رھا کند ايام از اين قفس ما را »
اشتراک در:
پستها (Atom)