نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

گلن گرین والد،همکار اسنودن و پیر امید یار ،سرمایه‌گذار ایرانی‌تبار "رسانه‌ای افشاگر" تاسیس می‌کنند

گلن گرین والد،همکار اسنودن و پیر امید یار ،سرمایه‌گذار ایرانی‌تبار "رسانه‌ای افشاگر" تاسیس می‌کنند


 greenwald glenn 16102013 ۱۳۹۲/۰۷/۲۴- دویچه وله: گلن گرین‌والد٬ روزنامه‌نگاری که اسناد فوق‌محرمانه ادوارد اسنودن را در رسانه‌های جهانی منتشر کرد٬ به کار خود در گاردین پایان داد تا با همکاری پیر امیدیار٬ سرمایه‌گذار ایرانی-آمریکایی٬ رسانه‌ای مستقل ‌راه‌اندازی کند.
در ماه‌های اخیر هیچ روزنامه‌نگاری در جهان به اندازه گلن گرین‌والد٬ روزنامه‌نگار آمریکایی ساکن برزیل٬ تیتر رسانه‌های جهانی نبوده است. آقای گرین‌والد نخستین کسی بود که اسناد فوق‌محرمانه‌ای که ادوارد اسنودن از سیستم عظیم جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در اختیار داشت را در گاردین و دیگر رسانه‌های جهانی منتشر کرد و حالا قصد دارد با همکاری پیر امیدیار٬ میلیاردر ایرانی-‌آمریکایی و بنیان‌گذار وب‌سایت Ebay رسانه‌ای متفاوت و تحول‌ساز تاسیس کند.
به گزارش خبرگزاری رویترز٬ گلن گرین‌والد روز سه‌شنبه (۲۳ مهر٬ ۱۵ اکتبر) روزنامه گاردین را ترک کرد تا با همکاری پیر امیدیار و کمپانی رسانه‌ای تحت مدیریت او٬ رسانه‌ای افشاگر بسازد. او در وبلاگ خود پیشنهاد امیدیار برای همکاری را "فرصتی رویایی" در زندگی حرفه‌ای خود خوانده که به هیچ ترتیبی نمی‌توانست به آن پاسخ منفی بدهد.
ادامه افشاگری‌ها
هنوز جزئیات بیشتری درباره این همکاری و رسانه‌ای که به زودی از دل این همکاری متولد خواهد شد منتشر نشده٬ اما آقای گرین‌والد وعده داده که به زودی اطلاعات بیشتری در این‌باره در اختیار افکار عمومی قرار خواهد داد.
پیر امیدیار٬ موسس ۴۶ ساله کمپانی عظیم Ebay تابعیت دوگانه ایرانی-آمریکایی دارد و متولد فرانسه است. بر اساس رده‌بندی مجله فوربس٬ او با ثروتی بالغ بر ۸/۵ میلیارد دلار در جایگاه ۱۴۱ ثروتمندترین اشخاص جهان قرار دارد.
امیدیار تا کنون فعالیت‌های انسان‌دوستانه بسیاری انجام داده و همواره از ابتکارهای آموزشی و رسانه‌ای پیش‌رو حمایت کرده است. این حمایت‌ها عموما از طریق «شبکه امیدیار» (Omidyar Network) که او موسس‌اش بوده انجام می‌شود. او همچنین بودجه ویژه‌ای برای توسعه و ترویج دموکراسی اختصاص داده که در راه تقویت پاسخ‌گویی سیستم‌های سیاسی به مطالبات افکار عمومی صرف می‌شود.
پیر امیدیار در صفحه توییتر خود بارها نسبت به پی‌آمدهای جاسوسی گسترده NSA روی ارتباطات دیجیتال کاربران در سراسر جهان ابراز نگرانی کرده و حالا با پیشنهاد همکاری به گلن گرین‌والد٬ که شخصیتی محوری در افشای رسوایی‌های آژانس امنیت ملی آمریکا بوده و هست٬ نشان داده که قصد دارد برای تداوم افشاگری‌ها و مقابله با نقض سیستماتیک حریم خصوصی اقدامات منسجمی انجام دهد.
چهار ماه از آغاز افشاگری‌های ادوارد اسنودن درباره اقدامات آژانس امنیت ملی آمریکا گذشته٬ اما اسنودن و گلن گرین‌والد بارها تاکید کرده‌اند که هنوز بخش بزرگی از اسناد فوق‌محرمانه‌ای که در اختیار دارند منتشر نشده و انتشار آنها می‌تواند برای شهروندان سراسر جهان تکان‌دهنده‌تر از اطلاعاتی باشد که تا کنون منتشر شده است. به نظر می‌رسد در ادامه این مسیر٬ رسانه‌ای که گرین‌والد و امیدیار به زودی راه‌اندازی خواهند کرد٬ نقشی کلیدی خواهد داشت.

منوریل؛ آرزوی برباد رفته ای از تهران تا قم و کرمانشاه

قطاری که سیاست می برد

منوریل؛ آرزوی برباد رفته ای از تهران تا قم و کرمانشاه

هنگامی که احمدی نژاد از شهرداری به دولت رفت، منوریل بلاتکلیف، روزهای تعطیلی خود را می گذراند. «محمدباقر قالیباف» شهردار تهران، پنج سال منتظر ماند تا شهروندان فقط ستون های سر برآورده منوریل را در صادقیه به تماشا بنشینند و سپس در فروردین 1389 رویای منوریل در تهران را با برچیدن ستون های منوریل برای همیشه نقش برآب کرد.
پایه های مونوریل در قم
پایه های مونوریل در قم
“محمود احمدی نژاد” ده سال پیش در قامت شهردار تهران با ۲۳۷ کیلومتر منوریل، نقطه نقطه تهران را بر روی کاغذ به هم وصل کرد. با رفتن از شهرداری و شکست این طرح، در قامت رئیس دولت ایران، تمام تلاشش را کرد تا این طرح را به قم و کرمانشاه ببرد، اما این روزها خبر می رسد که رویای او برای ساخت خطوط منوریل در این شهرها هم برباد رفته و از سوی دیگر میلیاردها تومان هزینه هم بلاتکلیف مانده است.
سال ۱۳۸۲ شمسی زمانی که فقط پنج ماه از حضور احمدی نژاد در شهرداری تهران می گذشت، که او پیشنهاد احداث ۱۷ خط منوریل در پایتخت به طول ۲۳۷ کیلومتر در مدت سه سال را مطرح کرد.
یکسال بعد از اظهار نظر اولیه، شهردار سابق تهران وقتی برای ملاقات های مردمی در منطقه ۱۰ شهرداری حضور داشت، خبری را اعلام کرد که طبق آن با پنج خط منوریل به طول ۹۰ کیلومتر قسمت های مختلف تهران به یکدیگر دوخته می شدند. در نهایت یک خط آزمایشی احداث منوریل در تهران به طول شش کیلومتر از میدان صادقیه به فرودگاه مهرآباد به تصویب اعضای شورای شهر رسید که آن هم توسط شورای حل اختلاف مرکزی که مسوولیت حل اختلاف های احتمالی مصوبات شورا با نظرات فرمانداری را دارد، ابطال شد، تا هیچ مصوبه ای در ارتباط با احداث منوریل باقی نماند.
احمدی نژاد با عجله، قبل از نهایی شدن مصوبه شورای شهر، کلنگ منوریل را در آخرین روزهای سال ۱۳۸۲ به زمین زد تا فرصت را برای یکی از کارهای تبلیغاتی خود در تهران از دست ندهد.
پایه های مونوریل در تهران
پایه های مونوریل در تهران
در آن روزها، روزنامه شرق برای نخستین بار خبر داد که احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ خیز برداشته است. گزارشی که توسط اطرافیان احمدی نژاد تکذیب شد.
هنگامی که احمدی نژاد از شهرداری به دولت رفت، منوریل بلاتکلیف، روزهای تعطیلی خود را می گذراند. «محمدباقر قالیباف» شهرداری که بعد از احمدی نژاد به خیابان بهشت رفت، پنج سال منتظر ماند تا شهروندان تهرانی تنها ستون های سر برآورده منوریل را در صادقیه به تماشا بنشینند و سپس در فروردین ۱۳۸۹ رویای منوریل در تهران را با برچیدن ستون های منوریل برای همیشه نقش برآب کرد.
احمدی نژاد که رویای خود در تهران را که به گفته یکی از اعضای شورای شهر فقط دو صفحه طرح مطالعاتی داشت، برباد رفته دید، روی شهرهای قم و کرمانشاه برای منوریل نقشه کشید. شهرهایی که با گذشت تقریبا چهار سال از کلنگ زنی ها و برافراشته شدن ستون های منوریل در آنها، به بن بست های ریز و درشت رسیده اند.

منوریل قم با ۴۰ میلیون دلار کمک دولتی در تعلیق

رئیس دولت نهم و دهم در سفرهای استانی خود به قم به طور جدی پیگیر منوریل این شهر بود به طوری که حتی تهدیدهایی را نیز مطرح کرد. او در عزم خود برای ساخت منوریل در این شهر پیغام داده بود: “اگر منوریل بسازید، اعتباری مشخص به استان قم می دهیم و اگر نسازید این پول را نخواهیم داد.”
مرداد سال ۱۳۸۸ کلنگ منوریل قم به زمین خورد. این طرح نه مصوبه شورای شهر را داشت و نه در ابعاد کلان تر در طرح جامع حمل و نقل شهر قم پیش بینی شده بود، اما بنای دولت بر اجرای این طرح به هر شکل ممکن بود.
پایه های مونوریل در قم
پایه های مونوریل در قم
طرح اولیه، مسیر ۱۸ کیلومتری را مشخص می کرد. در فاز اول، مسیر منوریل از پارک سوار شمالی شهر آغاز می شد و به مصلی قم می رسید. فاز دوم هم از مصلی آغاز تا شهرک پردیسان قم کشیده می شد.
فاز نخست به طول هفت کیلومتر با هشت ایستگاه پیش بینی شده بود و قرار بود ۳۰ ماهه به بهره برداری برسد. بخشی از این فاز در مسیر حرم حضرت معصومه قرار گرفته بود و همین موضوع خبرساز شد. اختلاف ها در چگونگی عبور این بخش از خط منوریل به اوج خود رسید تا در نهایت به علت به نتیجه نرسیدن متوقف شد. از سوی دیگر ۳۰ ماه مهلت برای ساخت فاز نخست هم به پایان رسید و خبری از منوریل نشد.
برخی از روحانیون قم اعتقاد داشتند که عبور منوریل به نمای بصری حرم آسیب می زند، برای همین در اواخر سال ۱۳۸۹ شمسی، در جلسه شورای سازمان قطار شهری تصمیم گرفته شد که این بخش از فاز نخست منوریل قم زیر زمینی شود.
اما احمدی نژاد در گزارشی که سایت آینده نیوز در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ منتشر کرد به طور اکید دستور داد که منوریل باید از بالای صحن حرم حضرت معصومه عبور کند و طبق گزارش این سایت، احمدی نژاد از وزارت کشور و معاونت برنامه ریزی این وزارتخانه هم خواسته بود که اولا: “هرگونه کمک به شهرداری قم منوط به همکاری با اجرای منوریل شود و ثانیا: تمام اعتبارات به حساب سازمان قطار شهری قم واریز شود.”
پیش از بروز این اختلاف ها، دولت به طور ویژه به این شهر برای ساخت منوریل بودجه تزریق می کرد. در حالیکه بودجه سالانه شهرداری قم در بخش درآمدها و هزینه ها کمی بیشتر از ۵۰۰ میلیارد تومان است اما دولت احمدی نژاد تنها ۴۰ میلیون دلار (حدود ۱۲۰ میلیارد تومان) برای منوریل به این شهر اختصاص داد.
مبلغی که در زمان واریز شدنش، صدای انتقاد برخی را درآورد. در آن زمان “محمدرضا باقر پناهی” رئیس شورای استان قم اعلام کرد: “کمک ۴۰ میلیون دلاری دولت به منوریل که پروژه ای بی مصرف و فاقد توجیه فنی اقتصادی است جای تأمل دارد.”
پایه های مونوریل در قم
پایه های مونوریل در قم

هزینه گزاف ساخت این پروژه نسبت به مترو از دلایل مخالفان اجرای این طرح در قم است. با توجه به اینکه ۸۰ درصد تجهیزات مترو در داخل کشور ساخته می‌شود، نسبت به منوریل که تقریبا صد درصد تجهیزات وارداتی دارد هزینه ساخت کمتری را خواهد داشت.

از سویی دیگر مخالفان می گویند که با توجه به بافت شهر قم و مناطق در نظر گرفته شده برای عبور مترو، این وسیله حمل و نقل عمومی قادر به جابه جایی مسافران بیشتری نسبت به منوریل است، نکته‌ای که مخالفان تاکید فراوانی بر آن دارند و از سویی دیگر موافقان این طرح بر جنبه توریستی بودن و جاذبه این طرح تاکید می‌ورزند.
اما اخیرا در جدیدترین اظهار نظرها درباره منوریل قم، رئیس جدید شورای این شهر در دوره چهارم، اعلام کرد که “منوریل در قم به مرحله ریل‌گذاری رسیده است و در حال حاضر پیگیر ورود و تحویل قطارهای منوریل هستیم.”
این سخن در حالی مطرح شده است که آذر ماه سال ۱۳۹۱ شمسی هم عنوان شده بود که همزمان با روز حمل و نقل کار ریل گذاری منوریل قم آغاز شده و فاز نخست آن تا پایان سال ۱۳۹۱ به بهره برداری می رسد.
همچنین شهردار وقت قم در سال ۹۱ در گفتگو با خبرگزاری فارس، از ورود واگن‌های ایتالیایی منوریل، خبر داده بود.
او همچنین با قطعیت اعلام کرده بود که این پروژه تا پایان دولت دهم در فاز نخست به صورت کامل به بهره برداری می رسد.
این سخنان متناقض و تکراری نشان دهنده مشکلات بسیار بر سر راه طرح منوریل شهر قم است که به نظر می رسد در خوشبینانه ترین حالت فقط چهار کیلومتر از ۱۸ کیلومتر پیشنهادی، با وجود صرف هزینه های بسیار به بهره برداری برسد. چهار کیلومتری که از پارک سوار به میدان مطهری شهر می رسد و قبل از عبور از حرم است.
از سوی دیگر از زمانیکه ستون های منوریل در شهر قم برافراشته شد، پروژه دو خط متروی این شهر هم به کما رفت و متوقف شد. به نظر می رسد با تغییر دولت، سیاست ها نسبت به منوریل نیز تغییر کند و آینده منوریل قم را که از آرزوهای شخصی احمدی نژاد بود، در هاله ای از ابهام فرو برد.

منوریل کرمانشاه در ابهام به سوی مترو شدن

پایه های مونوریل در کرمانشاه
پایه های مونوریل در کرمانشاه
حکایت منوریل در کرمانشاه هم عجیب است. گرچه کلنگ منوریل در این شهر غربی دیرتر از قم به زمین خورد اما این روزها با وجود برافراشته شدن ستون های منوریل در این شهر، صحبت از زیرزمینی شدن و تبدیل آن به مترو هم شنیده می شود.
به نظر می رسد، مجریان طرح زمانی که در مسیر اجرا با مشکلات روبرو شدند تازه به فکر مطالعات افتادند. شهر کرمانشاه به دلیل بافت قدیمی و تاریخی آن، مرزی بودن، زلزله خیز بودن و …. شرایط ویژه ای را برای احداث منوریل می طلبد.
ماجرای منوریل کرمانشاه زمانی آغاز شد که در سال ۱۳۸۸ شمسی کمیته فنی شورای عالی ترافیک کشور با حمایت رئیس دولت دهم، اعلام کرد که اجرای پروژه منوریل را برمترو ترجیح می دهد تا هزینه و بودجه اجرای قطار شهری کرمانشاه را به نصف تقلیل داده باشد. در حالیکه طبق مطالعات طرح جامع حمل و نقل کرمانشاه، این شهر نیازمند ۱۳٫۵ کیلومتر خط ریلی است. در این مطالعات نوع خط ریلی تعریف نشده است. اما با اصرار دولت وقت، ستون های منوریل به این شهر آمد.
همان صحبت ها و تهدیدهایی که برای دریافت بودجه در قم صورت گرفته بود در کرمانشاه هم شنیده می شد. «قامت پرویزی» عضو شورای شهر دوره سوم کرمانشاه در گفت و گویی که سال۹۱ با روزنامه شرق داشت، این روایت را اینگونه تایید کرد: “قرار بود بخشی از اعتبار طرح توسط اضافه‌بهای سوخت تامین شود. آقای محمد رویانیان، رییس وقت سازمان سوخت کشور، به ما گفت اگر قرار باشد ما هزینه پروژه را تامین کنیم باید منوریل باشد و اگر می‌خواهید مترو بسازید خودتان به فکر بودجه آن باشید.”
رقم ۴۰۰ میلیارد تومان کمک دولتی هم در آن زمان سر زبان ها افتاده بود در حالیکه به گفته مدیرعامل سازمان قطارهای شهری کرمانشاه تاکنون فقط ۳۳ میلیارد تومان اعتبار به این پروژه اختصاص پیدا کرده است و با توجه به نوسانات بازار ارز دیگر رقم ۴۰۰ میلیارد تومان جوابگوی اجرای این پروژه نیست.
از سوی دیگر با کلنگ زنی این طرح در اواخر سال ۱۳۹۰، مدت اجرای آن ۴۲ ماه پیش بینی شد اما با گذشت دو سال از آن زمان پروژه تنها ۱۱ درصد پیشرفت داشته است. این پروژه در ۱۲ ایستگاه تعریف شده بود و میدان فردوسی کرمانشاه را به میدان باستانی طاق بستان متصل می کرد.
اما مخالفان نظراتی درباره مسیر منوریل داشتند. در قسمت شمالی، وجود بلوار قدیمی طاق‌بستان و شکارگاه «خسرو» یکی از علت های مخالفت بود. در قسمت میانی، درختان و فضای سبز بلوار شهید بهشتی و در جنوب شهر هم کم‌عرض بودن خیابان مدرس مشکل انجام پروژه عنوان می شد.
پایه های مونوریل در کرمانشاه
پایه های مونوریل در کرمانشاه

در بین نمایندگان نهمین دوره مجلس “عبدالرضا مصری” نماینده مردم کرمانشاه بارها موضع شدیدی علیه طرح منوریل این شهر اتخاذ کرده است و خواستار تبدیل این طرح به مترو شده است.
وی در مورد اجرای این پروژه در محدوده خیابان مدرس این شهر موضع گیری تندی داشت و با اشاره به ترافیک سنگین این خیابان و پهنای کم که تردد پیاده و سواره را با مشکل مواجه کرده، هشدار داد: “در این خیابان اگر بخواهد سیمایی مانند آنچه در بلوار شهید بهشتی ایجاد شده را پدید آورند آنگاه قلب شهر ایست خواهد کرد.”

مصری گفت: “ما هرگز اجازه اجرای منوریل حداقل در محدوده خیابان مدرس را نخواهیم داد و سعی می کنیم با رایزنی هایی که در تهران خواهیم داشت، مجوز احداث منوریل در این خیابان را به مترو تبدیل کنیم که هم آلایندگی ندارد و هم مساله پدافند غیرعامل آن رعایت شده به علاوه وجهه ای معقول به شهر کرمانشاه می بخشد .”
به نظر می رسد رویای منوریل در کرمانشاه هم با توجه به تغییر دولت نیز در ابهام های فراوان فرو رود. یادگاری های احمدی نژاد در تهران، قم و کرمانشاه تاکنون فقط ستون های سربرافراشته ای بودند که هیچگاه تبدیل به یک متر منوریل هم نشده اند تا منوریل برای او رویایی برباد رفته با هزینه های کلان تحمیلی بر دوش مردم باشد. از سوی دیگر هم در دید مردم منوریل قطاری باشد که تنها سیاست با خود می برد.

احمد کسروی



احمد کسروی  زاد روز 8 مهر 1269
در گذشت 20 اسفند 1324
علت مرگ ترور در کاخ دادگستری تهران

احمد کسروی با عمامه تبریزی

آخوندها دسته ای در این کشور هستند ، که مفت می خورند و تنها کاری که از
دست شان بر می آید ایستادگی در برابر پیشرفت  است .
آن ها نه بافنده اند، نه ریسنده اند، نه سازنده اند، نه کارنده اند، نه دوزنده اند، و نه می خرند و نه می فروشند .
در یک جمله هیچ کاره اند .
احمد کسروی


بازماندگان پيغمبر اسلام اگر هم نزد خدا گرامي بوده اند جدا از ديگران نبوده اند اگر بكساني از آنان ستمي رفته چون ديگر ستمديدگان بوده اند اينهمه بسرگذشت آنان پرداختن و بداستانهاشان ارج گزاردن بيمعني است. داستان كربلا هرچه بوده يكداستان بوده. در جهان داستانهايي از آنگونه كم نبوده است. خونريزيهاي چنگيزخان و تيمور لنگ در ايران دلگدازتر از آن ميباشد. اين گستاخي با خداست كه بگوييد خدا بازماندگان پيغمبر را جدا از ديگران گرفته و رفتار خود را درباره‌ی آنان ديگر گردانيده است


ما با آنها به نبرد بر خاسته ایم ، خود در میدان جنگیم و به جانفشانی بسیار نیاز داریم . ما باید از جان خود بگذریم ، کسانیکه با ما همگامند باید از سختی و گزند نهراسند


خمینی در مورد کسروی مینویسد : « همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سر و پا که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شما صادر نشد ... همکیشان دیندار ما ، برادران پاک ما ، دوستان پارسی زبان ما ، جوانان غیرتمند ما و هموطنان آبرومند این اوراق ننگین این مظاهر جنایت ، این شالوده های نفاق ، این جرثومه های فساد ، این دعوتهای به زردشتی گری ، این برگرداندن به مجوسیت ، این ناسزاها به مقدسات مذهب را بخوانید و در صدد چاره جویی بر آیید . با یک جوشش ملی ، با یک جنبش دینی ، با یک غیرت ناموسی ، با یک عصبیت وطنی ، با یک اراده قوی با یک مشت آهنین باید تخم این ناپاکان بی آبرو را از زمین بر اندازید . اینها یادگارهای باستانی شما را به باد فنا میدهند . اینها ودیعه های خدایی را دستخوش هوی و هوس خود میکنند ... هان آبرومندان از جای برخیزید  تا ددان بر شما چیره نشوند

بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند ، تیره بخت تر از آن ملتی که علاقمند به دانستن تاریخ خود نباشد و
 شوربخت تر از همه ملتی است که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد
احمد کسروی 

احمد کسروی در سالهای خدمت در دادگستری

احمد کسروی با سایر اعضای خانواده اش در سال
1318
از کتاب حاجی های انباردار چه دینی دارند
نوشته احمد کسروی


تلگراف جامعة روحانيان فارس و درخواست آزادي متهمان قتل كسروي
به مناسبت 20م اسفند 1324، سالروز ترور احمد كسروي به دست جمعيت فدائيان اسلام
احمد كسروي، مورخ و مدير نشرية پرچم بود كه با تأسيس گروهي با عنوان «باخماد آزادگان» و انتشار متوني عليه تشيع و ميرا‌ث‌ سنتي جامعة ايراني، خشم مسلمانان را عليه خود برانگيخته بود.
هر چند شهيدنواب صفوي تلاش‌هاي زيادي براي گفتگو و هدايت اين فرد انجام داد، اما اين تلاش‌ها نتيجه‌اي نداد و به همين دليل، نواب صفوي در آب سردار با چاقو به وي حمله و از ناحية كتف او را زخمي كرد. اين موضوع، به زنداني شدن نواب انجاميد، اما به علت شكايت نكردن كسروي از وي، آزاد شد. اين ماجرا، بر تصميم شهيدنواب صفوي بر حذف فيزيكي كسروي، اثري نداشت. او پس از صدور فتواي علمائي چون مرحوم آيت‌الله بروجردي و آيت‌الله صدر مبني بر مهدورالدم بودن كسروي، شرايط را براي از ميان برداشتن كسروي به دست جمعيت فدائيان اسلام فراهم آورد. هرچند كسروي با شليك گلوله به دست جواد مظفري كشته شد، اما بنا به دلايلي، حسين امامي به عنوان قاتل وي دستگير و زنداني شد. دستگيري اين عضو جمعيت فدائيان اسلام، موجي از ناآرامي و مخالفت‌ جامعة مذهبي ايران را در پي داشت و نامه‌ها و تلگراف‌هاي زيادي - كه حاكي از تأييد عملكرد جمعيت فدائيان اسلام و درخواست آزادي قاتل كسروي بود- نگاشته شد 
منبع از اسناد آرشیو معاونت اسناد ملی شماره 62210 -116004    .
 

احمد کسروی در کنار یاران و خانواده



این عكس در قوچان و زماني گرفته شده است كه كسروي از سوي وزارت دادگستري به ماموريّت خراسان رفته بود. در دست راست كسروي شادروان كسرائي (شهردار قوچان) و دخترش فروغ و در دست چپ او افسران ژاندارمري د


. اگر در ایران تبلیغات کمونیستی بشود مسلمانان به عنوان آن که مسلمان می باشند، از گرویدن به آن خودداری نخواهند کرد. ولی با این عقاید درهمی که در مغزهای خود آکنده اند، اگر مبادی کمونیستی را هم فراگیرند، اینها را با آنها درهم آمیخته یک معجون مهوعی پدید خواهند آورد، چنان که همین رفتار را با مشروطه کردند. آن را گرفتند و به حال مهوعی انداختند.. تمسک به اسلام در کشاکش های سیاسی جز توهین به آن دین نیست و به هیچ نیتجه سودمندی از این راه امیدوار نتوان بود..."
 احمد کسروی

شما هرچه نيك باشيد و بزرگ باشيد ، و هرچه دلسوزي بمردم داريد و نيكي آنان خواهيد ، تا هركدام جدا مي كوشيد و بهوس راه ديگري دنبال مي كنيد دشمن و بدخواه توده خود مي باشيد

مراسم خاكسپاري احمد كسروی و حدادپور


اجساد سلاخی‌شده احمد کسروی و منشی‌اش حدادپور که بوسیله گروه فدائیان اسلام در داخل کاخ دادگستری به قتل رسیدند


خانواده و دوستداران کسروی از بیم بنیادگرایان مذهبی جنازه او را در نقطه ای دور افتاده از کوههای شمال شهر تهران دفن کردند .



آیت الله کاشانی با قاتل کسروی  نواب صفوی

مجازات، جنایتی دیگر اما بدون مجازات! احسان سهرابیان مهریزدی

مجازات، جنایتی دیگر اما بدون مجازات!
احسان سهرابیان مهریزدی

پدیده ی جرم و نحوه ی برخورد با آن اگرچه همواره در طول تاریخ از نگاه "حقوق جزا" چه به وسیله ی اندیشمندان و صاحب نظران و چه تنظیم کنندگان، آمران و مجریان قانون مورد توجه قرار گرفته، اما به جرات می توان گفت که کمتر از نگرگاه "حقوق انسانی" _ و مجرم به مثابه یک فاعل و در عین حال مفعول انسانی_ به آن نگریسته شده است. "چیستی" جرم همواره از موارد مورد مناقشه و نحوه ی برخورد با آن بعضا از جامعه ای به جامعه ی دیگر و از حکومتی به حکومت دیگر دست خوش دگرشدگی هایی به سود یا زیان بشر بوده است. در این میان مجازات نیز به عنوان ساده ترین راه برخورد با مجرمین همواره جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده، به طوری که تا کنون نیز روش های اصلاحی نتوانسته و اجازه نیافته اند که بر مسند آن تکیه کنند.
مدافعین مجازات آن را انتقام جامعه از متعدیان و عامل بازدارش مجرمین بالقوه از ارتکاب به جرایم مشابه دانسته و مدافعان مجازات های سنگین _از جمله اعدام_  نیز مدعی آن هستند که نوع مجازات را «شدت جرم» معین می سازد؛ حال آنکه پدیده ی «جرم»، خود زاییده ی شرایط و مناسبات حاکم بر جامعه است و شدت آن نیز نتیجه ی عینی همان مناسبات می باشد. رفتار مجرم واکنشی عینی به کنش های جامعه ای است که او را پس می زند و وا می دارد که خود را از نقش مفعولی _که اتفاقا همین جامعه برای او تعریف کرده_ رها ساخته و به صورت فاعلی هنجار شکن درآید. این بدان معناست که میزان «بیگانگی ِ» انسان از مناسبات اجتماعی خاص که چنان شرایطی را برای اش آفریده _و نتیجتا بیگانگی ِ او از خود_ در شدت جرمش منعکس می گردد. پس همان گونه که جرم پدیده ای با منشاء اجتماعی است، مجازات نیز پدیده ای برخواسته از همان مناسبات در جهت عبرت و اگر دقیق تر بدان بنگریم ارعاب عمومی می باشد. اما این مجازات ها علی رغم دامنه ی ارعاب شان، تا کنون قادر به از میان بردن جرم نبوده و از این پس نیز نخواهند بود؛ چرا که ریشه ی اصلی آن یعنی «از خود بیگانگی» انسان که محصول جامعه ی طبقاتی و به عبارتی دیگر در دوره ی کنونی، برآیند فرآیند بازتولید سرمایه است، همچنان از طریق  بازتولید همین مناسبات، در روند حرکت ِ پیش رونده اش انواع جرایم را نیز تولید و باز تولید می نماید.
طبقات حاکمه ای که بذر فقر، گرسنگی و تبعیض را می پاشند، به یقین نخواهند توانست محصولی چون جامعه ی انسانی تعالی یابنده برداشت نمایند. چرا که آنها خود، اولین متجاوزین به حقوق اولیه ی انسانی هستند. آنها که انسان را تا حد ابزار بازتولید منافع شان پایین می آورند و او را از وجود انسانی اش تهی می کنند، چگونه می توانند از این «شیء» انتظار داشته باشند که «انسانی» زندگی و عمل کند _ آن هم در شرایطی که  حداقل های زندگی انسانی از او دریغ شده است؟!
آنها خود جامعه ی انسانی را تعریف کرده، چارچوب ها و هنجارهای اش را معین می سازند و معترضین به این چارچوب ها و هنجارهای حاکمه را مجرم نامیده و به مجازات می رسانند. شاید بسیاری از این واکنش های معترضانه نیز از روش مندی های انسان مدارانه تهی و حتا آمیخته با صورتی از جنایت باشند، اما این امر چیزی از نقش جامعه ای که او را به دور از هرگونه حقوق انسانی )از جمله حق آموزش( و تهی از خود رها کرده، کم نمی کند _ جامعه ای که هیچ حقی را به جز حق مالکیت و حقوق تابعه ی آن به رسمیت نمی شناسد. این جامعه به جای پاسخ دادن به نیازهایی که محرومیت از ارضای آنها، سرخوردگان وضع موجود را به عصیانی گاه ویران گر می کشاند، بازدارندگی از طریق مجازات را انتخاب می نماید.

اما پرسشی اساسی که باید از مدافعان مجازات به مثابه «امر بازدارنده» به عمل آید این است که اگر آن چنان که می گویند، مجازات عاملی قطعی در جلوگیری از وقوع جرم و جنایت می باشد، چگونه است که در پی تاریخی که همچون قایقی بر سیلاب خون مجازات شدگان به کناره ی اکنون رسیده است باز هم جرایم و مجرمین _آن هم در چنین ابعادی_ در تک تک سلول های جوامع به حیات خود ادامه می دهند؟ این قایق تا کجا باید _و می تواند_ بر موج های خون به پیش رانده شود؟ شاید از نظر ایشان بتوان گفت: تا نابودی کامل بشریت!

چیزی که واضح است این است که مجازات در مفهوم عام و کلی اش و مجازات های خشن مانند اعدام، سنگسار، حبس ابد و... در مفهوم خاص آن نه تنها گامی در راستای از میان برداشتن جرم برنمی دارند، بل که با تولید این خشونت ِ احتمالا ثانویه، راه را  برای بازتولید سایر خشونت ها _که از آنها بعضا تحت عنوان جرم یاد می شود_ هموار می سازند. آخر چگونه ممکن است فردی که شاهد صحنه های خشونت بار مجازات بوده است، هیچ گاه در طول زندگانی اش دست به خشونت نزند؟! این خشونت حتا اگر در حد پرخاش در محیط خانواده، مدرسه و یا محل کار و... باشد، باز هم خشونت است؛ و این ساده ترین محصول جامعه ای است که خشونت را _حتا اگر صرفا برای مجرمین جنایی باشد_ در مجازات های اش بروز می دهد.

باید دانست که مجازات تنها یک قربانی ندارد. از صادر کنندگان احکام به مثابه ی قربانیان ِ پنهان که به نوبه ی خود سهمی عظیم در روند مجازات بر عهده دارند که بگذریم، اگر نخست نگاهی به مجری احکام صادره بیندازیم، خواهیم دید که خشونت در نگاه او جلوه ای طبیعی دارد، به خصوص که از نگرگاه قانون جاری نیز چنین خشونتی جرم شناخته نمی شود. مجری به عنوان فردی که خشونت را اجرا می کند با قرار گرفتن در روند بیگانه شدن از خویش انسانی، هم زمان با فرد مجازات شده، قربانی خشونتی می شود که با دست خود _ و البته غالبا با حکم فرد یا افراد دیگر_ می آفریند. از نگاه او جسم و جان انسان ها در پیشگاه قانون چیزی بی ارزش است. او به عنوان موجودی از خودبیگانه که در حد شیئی بی تفکر فروکاسته گردیده، قادر به تشخیص این مهم نخواهد بود که قانون به مثابه ی امری ازلی - ابدی نیست و همان گونه که در بستر تاریخ ِ جوامع شکل می گیرد، در روند تحولات جوامع نیز تغییر می یابد؛ و بسیارند جرم هایی که در این روند به فضیلت و فضیلت هایی که به جرم تبدیل گشته اند. این امر به ویژه در مورد  جرایم و فضایلی که به گستره های اخلاقی و عقیدتی مربوط می گردند بسیار اتفاق افتاده است. اما زمانی که جرم و یا نحوه ی برخورد با مجرم در بستر تحولات تاریخی - اجتماعی تغییر می یابد، چه کسی و چگونه می خواهد _و اصلا می تواند_ جفای رفته به فرد مجازات شده در گذشته را بزداید؟ و چه بسیار انسان هایی که در طول تاریخ به دلیل داشتن دیدگاه هایی که امروزه حتا درستی شان از لحاظ دانش بشری به اثبات رسیده و یا دست کم مورد پذیرش عموم _از جمله قانون گذاران_ واقع شده اند، مورد تعقیب و شکنجه و اعدام قرار گرفته اند. اکنون چه کسی می تواند پاسخ گوی آن همه قساوت در برخورد با آن جان های نو جو باشد؟ قساوت همواره محصول جهل است. و جهل، خود نوعی «آگاهی وارونه» با منشاء طبقاتی است؛ آگاهی از وضعیتی است که به هر ترتیب باید ادامه داشته باشد. وضعیتی که تداوم اش توجیه عقلانی ندارد؛ و این تنها عقل ِ ابزاری شده است که آن را با دست کاری در مفهوم غریزه ی بقایابی و بازتعریف آن به شکلی وارونه، بر نوعی  از غریزه ی «تنازع بقا» استوار می سازد. آگاهی طبقاتی مجازات کنندگان تنها یک غریزه ی «ایجادی» است؛ غریزه ای سخیف که در صورت ماندگاری اش جامعه ی بشری را به نابودی می کشاند. این غریزه برآیند منافع طبقات فرادست است؛ حال چه فرق می کند که این طبقه، طبقه ی حاکم در جوامع رسما سرمایه داری باشد و یا طبقه ی برگزیده ای مانند «نومن کلاتورا» در جوامع پسا انقلابی؟!

نکته ای که اتفاقا در همین جا _درست در ادامه ی نگاه به این غریزه ی غیرطبیعی_ باید مورد توجه قرار گیرد این است که از نگاه این طبقات جنایت همیشه جنایت نیست و مرتکبین این اعمال نیز همواره مجرم و مستحق مجازات شناخته نمی شوند. گاهی بسیاری از آنان قهرمانان ملی و میهنی نام می گیرند و از سوی این طبقات و فریب خوردگان آنان در میان پرچم  های افراشته و مارش های باشکوه نظامی با حلقه های گل و مدال های افتخار استقبال می شوند. به عنوان مثال هواپیمایی را در نظر بگیرید که برای بمب باران منطقه ای به پرواز درمی آید؛ گذشته از این که این عمل به خودی خود _حتا در مورد کشتن دشمنان_ (1) تا چه اندازه می تواند وحشیانه و ارتجاعی باشد، انسان های بی گناه دیگری که شاید هیچ گونه هم سویی مستقیم و غیر مستقیمی با دشمنان نداشته باشند را نیز به قتل می رساند. اما در اینجا چیزی که اغلب از دید ذهن «عام» _ به مثابه کسانی که عموما سودی نیز از تداوم وضعیت موجود عایدشان نمی گردد_ پنهان می ماند این است که این افراد نه تنها از سوی مجریان قانون و یا حتا در ذهن توده های مردم محاکمه نمی گردند و به دستان بی رحم «مجازات» _این آیه ی منزل و مبتذل بازمانده از دوران سپری شده_ سپرده نمی شوند، بل که مورد تقدیر عمومی نیز قرار می گیرند. خلبانی که بر فراز شهرها و روستاها و در کل، مناطق انسانی و یا مراکزی که وجودشان برای انسان ها موید و تداوم بخش ِ زندگی است بمب ها را رها می کند، خود نیز به همراه بمب ها سقوط می کند به قعر جهانی که تهی از مفهوم انسان است. و آنان که به استقبال چنین جنایتکار مخوفی می روند _از طبقه ی حاکم که بر اساس منافع اش عمل می کند که بگذریم_ رمه ی سرخورده ای هستند که عقده ها و زخم های شان تنها با خون دیگران گشوده می شود و التیام می یابد.

اکنون نکته ای دیگر که باید بدان توجه شود و نظام جهانی موجود می کوشد تا کمتر مورد توجه قرار گیرد این است که برای جلوگیری از وقوع جرم باید به جست و جوی ریشه های وقوع آن رفت و با یافتن و نابودی آن ریشه ها از تکرار آن ها جلوگیری به عمل آورد، و افراد را به جای مجازات بازپروری نمود و به آغوش جامعه بازگرداند. اما نظام جهانی حاکم از چنین جست و جو هایی واهمه دارد؛ زیرا که این ریشه ها در خاک همین نظام طبقاتی است که گسترش یافته و آن را در راستای حفظ و بقای اش یاری می کنند.

لغو رسمی مجازات در معنای عام آن و مجازات های خشن همانند اعدام، سنگسار، قطع عضو، شلاق و... نه تنها به بازگذاردن دست افراد برای ارتکاب به جنایت _ آن چنان که مدافعین مجازات می گویند_ نمی انجامد، بل که آموزشی عمومی را در پی خواهد داشت که طی آن با مذموم دانستن هرگونه خشونت _حتا در مورد جنایتکاران_ افراد را به رعایت موازین انسانی تشویق خواهد کرد.



پی نوشت:

1-  مقوله ی دفاع از حیات، مبارزه در راه آزادی و رهایی و حفاظت از دست آوردهای انسان بنیاد در برابر دشمنان خشن آن هم به خصوص در روند تحولات انقلابی که از جانب طبقات حاکمه کوشیده می شود با سرکوب و به خاک وخون کشیدن آن را به تسلیم وادارند _که البته همگی این موارد نیز در چارچوب حق «دفاع» گنجانیده می شوند_ امر دیگری است که نیاز به بررسی جداگانه ای در نوشته ای دیگر دارد. با این همه از شدت وضوح لازم به توضیح نیست که همان گونه که هیچ هدفی _هرچند انسان محور_ نمی تواند موجب توجیه وسیله اش گردد، هیچ گونه وحشی گری و قساوت نیز حتا در راستای چنین اهدافی توجیه پذیر نمی باشد.


نکته یی برای یاد آوری
ایرج شكری

امروز 15 اکتبر برابر با 23 مهر متوجه انتشار کلیپ پیام 27 شهریور مسعود رجوی در صفحه اصلی  سایت رسمی مجاهدین شدم که در بالای صفحه در سمت چپ قرار دارد. ده روز پیش که من مقاله «واقعیت گریزی و خود محور بینی رهبری، زمینه ساز کشتار مجاهدین در اشرف» را نوشتم، در محلی که اکنون پیام مسعود رجوی قرار گرفته، جملاتی از یکی از فرمایشات بانو مریم رجوی قرار داشت و این پیام نه در سایت مجاهدین و نه در سایت همبستگی ملی نبود و من در مقاله یاد شده به این موضوع اشاره کرده بودم.
همین پیام اکنون در سایت همبستگی ملی هم در پایین صفحه در سمت چپ در زیر دو ویدئو دیگر قرار دارد. من تقریبا هر روز به این دو سایت سر می زنم. حوصله نداشتم که نگاه کنم و ببینم آیا در آن دستکاری کرده و  تغییراتی داده اند یا همان که قبلا منتشر شده بود، بدون تغییر اکنون بنا بر حکمتی که بر نگارنده روشن نیست، حالا در هر دو سایت مجاهدین منتشر شده است. به هرحال دستگاه رهبری مجاهدین حساب کتابهای خودش را دارد و هیچ وظیفه یی هم برای پاسخگویی به افکار عمومی برای خودش نمی شناسد، مثل عدم اطلاع رسانی در مورد دفن اجساد قربانیان فاجعه 19 فرودین 90 در روز انجام مراسم تدفین یا با تاخیر قابل قبول(یکی دو روزه) و به تاخیر انداختن اطلاع رسانی در این مورد به مدت حدود سه ماه. این نکته را برای آن لازم بیاد آوری دیدم که بگویم اشاره من  به عدم انتشار پیام 17 شهریور مسعود رجوی در سایت رسمی مجاهدین و همبستگی ملی در مقاله «واقعیت گریزی...»، اشتباه نبود.
سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲ - ۱۵ اکتبر ۲۰۱۳
http://iradj-shokri.blogspot.fr

ز وکیل محروم بودم / نامه ای به رئیس انجمن جهانی معلمان

ز وکیل محروم بودم / نامه ای به رئیس انجمن جهانی معلمان


downloadفعالان در تبعید: عبدالرضا قنبری متولد 17/3/47، آموزگار ادبیات فارسی و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی است که  صاحب 6 اثر در در زمینه آموزش زبان فارسی و مقالات فرهنگی و ادبی میباشد.
وی که  در پی حوادث  تاسوعا و عاشورای سال 88، به علت حضور در تظاهرات مردمی، در تاریخ  14/10/88 در محل تدریس خود بازداشت  و بالافاصله  به  زندان اوین منتقل؛ و مورد ضرب و شتم قرار گرفت؛ در گفتگو با خبرنگار “کمپین صلح فعالان در تبعید” می گوید: “نه  خود و نه خانواده ام از تاریخ  برگزاری  دادگاه  خبر نداشته ایم!”
 وی مدتها از حقوق اولیه خود مانند تماس با خانواده و وکیل محروم بود، به نحوی که دادگاه بدوی برای این زندانی بدون وکیل برگزار شد.
جلسه دادگاه 20 روز پس از دستگیری آقای قنبری، برگزار شد و قاضی صلواتی در شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی او را به اتهام محاربه و ارتباط با گروههای معاند به اعدام محکوم کرد!
این حکم عینا در دادگاه تجدیدنظر تایید شد و زندانی یاد شده حدود سه سال و نیم در انتظار اجرای حکم اعدام؛ محبوس بود.
وی در خصوص نحوه تغییر و کاهش حکمش به خبرنگار “کمپین صلح فعالان در تبعید”می گوید: “در بهمن سال 91 بار دیگر به دادگاه فراخوانده شدم و اینبار به 15 سال حبس و تبعید به شهرستان برازجان محکوم شدم.
و نهایتا چند ماه بعد و در شهریور سال 92 حکم آقای قنبری در دادگاه تجدیدنظر به 10 سال حبس تبدیل شد.”
این معلم دربند که اکنون حکم 10 سال حبس خود را در زندان اوین می گذراند، طی نامه ای کوتاه به رئیس انجمن جهانی معلمان، روز جهانی معلم را تبریک گفته است.
متن نامه آقای عبدالرضا قنبری از زندان اوین، خطاب به رئیس انجمن جهانی معلمان که توسط “کمپین صلح فعالان در تبعید” منتشر میشود، به شرح زیر است:
از معلم دربند، عبدالرضا قنبری . ایران / تهران
به رئیس انجمن جهانی معلمان
روز جهانی معلم را به جنابعالی و تمامی همکاران در سراسر جهان تبریک می گویم.
مساعی جمیله معلمین در تعلیم و تربیت دانش آموزان؛ آماده ساختن آنان در ایفای نقش و مسوولیت های اجتماعی، توسعه انسانی و گسترش عدالت، قابل ستایش و تمجید می باشد.
وظیفه خود می دانم از تشویق ها و حمایتهای معنوی جنابعالی در دوران سخت تشکر نمایم.
عبدالرضا قنبری
5 اکتبر 2013
[لازم به توضیح است که این نامه و این گزارش بنا بر مشکلاتی با تاخیر چند روزه منتشر میشود.]
اخبار مرتبط: