نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

نقش اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری در استقرار استبداد فقیه در ایران

ج. پاکنژاد


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنج‌شنبه ۱۴ آبان ۱٣٨٨ - ۵ نوامبر ۲۰۰۹


در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ تعدادی از جوانان ایرانی در پایان نماز جمعه در یک حرکت ظاهرا" ناگهانی ولی از پیش برنامه ریزی شده به سفارت آمریکا حمله کرده و با بالا رفتن از دیوار آن، آنجا را اشغال کردند. این عده بعدا" در اطلاعیه ای خود را دانشجویان پیرو خط امام خواندند. در آن روز این عمل که خلاف عرف دیپلماتیک و قوانین بین المللی انجام گرفت، ابتدا عمل اعتراضی عده ای از جوانان به دخالت های آمریکا در امور داخلی ایران تلقی شد. بخصوص که رانده شده انقلاب ایران، یعنی شاه اجازه یافته بود بعنوان پی گیری معالجه به آمریکا برود و بردن او به امریکا، توجیه اشغال سفارت و گرفتن اعضای آن به گروگان شد.
اما سی سال پس از این واقعه، امروز که به بررسی امرهای واقع می پردازیم، آنها را حاکی از حقیقتی بسیار تلخ می یابیم: با بررسی آنچه در آن روزها، بر ایران پس از انقلاب میگذشت، تاثیر گروگانگیری را بر آن امور آشکار می یابیم. می بینیم گروگانگیری در شکل گیری تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران، که از سیاه ترین مقاطع تاریخ ایران (به استثناء بهار آزادی) لااقل در دوران معاصر است، نقش عمده ای را بازی کرده است.
اشغال سفارت و بگروگان گرفتن اعضای آن، در زمانی انجام گرفت که:



۱- مجلس خبرگان در حال بررسی پیش نویس قانون اساسی بود. اما این مجلس بر خلاف آئین نامه و دستور کار خود که بررسی و تصویب پیش نویس قانون اساسی بود، با اینکه پیش نویس به تصویب شورای انقلاب و تائید آقای خمینی و سایر مراجع آن زمان رسیده بود، آن را به کناری نهاد و به کار تدوین قانون اساسی ای بر محور ولایت فقیه شد. یاد آور میشوم که محور پیش نویس قانون اساسی که مردم ایران به اعتبار آن به جمهوری اسلامی رای دادند، حاکمیت مردم بود و هیچ اثری از فقیه، خواه نظارت و یا ولایت او در آن دیده نمیشد.جو ملتهب ایجاد شده در جامعه ایران،پس از اشغال سفارت این فرصت را به مستبدین داد تا با استفاده از آن و ترس ناشی از دخالت های آمریکا در امور ایران، با توجه به سابقه ذهنی که ایرانیان از این دخالت داشتند، فضای لازم را برای تحمیل ولایت فقیه بدست آورند. ۲- روش مردم ایران در جنبش عمومی، عدم خشونت بود که نهایتا در ۲۲ بهمن رژیم شاه را سرنگون ساخت . پیروزی مردم ایران انقلاب گل بر گلوله لقب گرفت و احترام و اعتباری جهانی در نزد افکار عمومی برای مردم ایران فراهم ساخت و هر گونه تجاوز و تعدی به ایران انقلابی را ناممکن ساخت. حتی صدام حسین ولو به ظاهر، نتوانست از تمجید انقلاب ایران خود داری نماید . اشغال سفارت و گروگانگیری توسط عده ای که برای خود ولایت قائل بودند و به خود اجازه داده بودند به جای ملت ایران تصمیم بگیرند، این فرصت را از مردم ایران گرفت و بر عکس به آمریکا و متحدانش این فرصت را داد تا با تبلیغات وسیع علیه مردم و انقلاب ایران، ایران را ناقض حقوق بین المللی بخوانند و با محاصره اقتصادی و نظامی به تضعیف هر چه بیشتر ایران اقدام نمایند تا صدام با تحریک و تشویق های غرب ، با این تصور که نیروهای مسلح ایران در ضعف کاملند فرصت را مناسب دانسته به ایران حمله کند و خواب پیروزی سریع را نیز ببیند. ٣- فیلتر کردن اسناد به دست آمده از سفارت فرصت تصفیه را به اقتدار گراها داد تا رقبای به اصطلاح لیبرال خود را از صحنه سیاسی کنار بگذارند . اگر با در نظر گرفتن امور واقع به آن حادثه بنگریم پی خواهیم برد که علیرغم اینکه تمامی آنها که در اشغال سفارت و بالا رفتن از دیوار سفارت نقش داشتند ،سعی میکنند چنین وانمود کنند که این عمل آنها به طور خود جوش و به دنبال یک جلسه دانشجویی بوده است دروغ آشکاری میگویند.این عمل بدون حمایت سپاه که فرماندهی آن با آقای خمینی بود امکان پذیر نبود. به علاوه ، اینک آقای ناطق نوری که در آن دوران با معرفی آقای بهشتی و از سوی آقای خمینی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده داشت عده ای از گروگانگیر ها را از اعضای جهاد میخواند و میگوید:« ....اما مشاهده کردند همه آنها، بچههای انقلابی هستند که از همینجا هم لانه جاسوسی را گرفتند. ابتدا هم با مهر جهاد در لانه جاسوسی کار میکردند. آقای اصغرزاده و دیگران همگی در جهاد بودند که رفتند….- سایت آینده ۲ آبان ٨٨-»
پس قطعا از پیش طرحی آماده شده و هماهنگی لازم انجام پذیرفته بوده است.
اما عمل گروگانگیری، ضربات مهلکی به استقلال و آزادی که دو محور اصلی انقلاب و جنبش مردمی بود نیز وارد آورد. بدین ترتیب که از آن زمان به بعد، آمریکا محور اصلی سیاست خارجی و داخلی ایران گشت . بازی بر سر آزادی گروگانها - معاملات پنهانی و قرار مدار بر پله های مرمرین در هتل را فائل پاریس و ... به منظور به تاخیر انداختن آزادی گروگانها با فرستادگان تیم انتخاباتی ریگان – بوش که در همان موقع رقیب انتخاباتی کارتر بودندکه در نتیجه آن قرار، هر بار که مسئله به مرحله حل و توافق میرسید و آزادی گروگانها نزدیک میشد در ایران و یا آمریکا عملی انجام میگرفت و مانع این کار میشد - و جنگ و عدم تمایل به خاتمه آن، دو عاملی شدند تا گروه اقتدار گرا مرکب از سران حزب جمهوری اسلامی ( بهشتی ، رفسنجانی، خامنه ای،آیت، میر حسین موسوی، موسوی اردبیلی و...) و موتلفه( عسگر اولادی، بادامچیان از سران این جمعیت و ...) وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( بهزاد نبوی محمد سلامتی و...) و... با همراه کردن آقای خمینی با خود طرح کودتا علیه اولین منتخب مردم را به اجرا بگذارند وبا استقرار استبداد فقیه تجربه مردمسالاری را در ایران عقیم نمایند.اولین انتخابات ریاست جمهوری اولین آزمونی بود تا مردم ایران به طور گسترده مخالفت خود را با ولایت بر سرنوشت خویش از سوی دیگری خواه فقیه و خواه دانشجوی پیرو خط امام و همچنین با عمل گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا ابراز دارند. اغلب نامزدهای پست ریاست جمهوری در دوره اول از مخالفین اشغال سفارت بودند و تنها شخص مورد تائید گرو گان گیرها و حامیانشان یعنی آقای حبیبی کمتر از ۵ درصد آرای ماخوذه را به خود اختصاص داد. مبارزات انتخاباتی آقای بنی صدر بر محور استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت بنا گرفت و انتخاب او از سوی مردم به منزله تائید این اصول و برنامه عمل او بود. آقای بنی صدر از همان ابتدا ضمن اینکه با ولایت فقیه مخافت داشت با اینکه حرکت دانشجویان در حمله به سفارت را حرکتی اعتراضی نسبت به سیاست های اعمال شده از سوی آمریکا خواند با ادامه اشغال و به گروگان گرفتن اعضای آن مخالفت میکرد واین عمل و استفاده از آن برای مقاصد سیاسی را نافی استقلال ایران میدانست. او در همان روزها در سفارت حاضر شد و خطاب به دانشجویان گفت شما با این کارتان ایران را به گروگان آمریکا در آورده اید، هر بار فرصت یافت این مسئله را یاد آور شد از جمله :
"دانشجویان خط امام باید بروند در دانشکده شان، ضمن مبارزه درسشان را هم بخوانند. آن ها حق ندارند در امور دولت دخالت کنند" ( اطلاعات ۲۷ بهمن۵٨)
"دانشجویان خط امام قانون اساسی را آشکارا زیر پا گذاشته اند" ( کیهان ۱٨ بهمن ۵٨)
"پس از گروگانگیری آمریکایی ها، در حقیقت خود ایران به صورت گروگان آمریکایی ها درآمده است" (مصاحبه بنی صدر با تهران تایمز، ۹/۶/۵۹)
او در نامه ای به آقای خمینی نوشت:
"حیف نیست که ما کار اصلی را که استقلال واقعی کشور است، رها کنیم و با استفاده از گروگانها در داخل، بازی قدرت بکنیم؟ جای کمال تاسف است که ما ملتی را در ازای پنجاه نفر، گروگان امریکا بکنیم" ( کتاب نامه ها ازآقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران ص ۴۶)
اما آقای خمینی از این عمل حمایت کرد و گروگانگیری را انقلاب دوم و حتی از انقلاب اسلامی بزرگتر دانست. بنی صدر به این سخن او نیز اعتراض کرد.
"رفتم پیش خمینی، خمینی گفت این بزرگتر از انقلاب اول بود. گفتم شما چه جور به خودتان اجازه دادید چنان حرفی بزنید؟ یک ملتی در آن انقلاب شکوهمند، گل را برگلوله پیروز کرد، شما آن را مساوی کردید با گرفتن چند امریکایی؟ کاری که اصلا شجاعت نیست و در هر کشوری شدنی است". ( درس تجربه از انتشارات انقلاب اسلامی ص ۹۰)
این مسئله در شورای انقلاب و اعضای روحانی آن که اغلب از حزب جمهوری اسلامی بودند نیز مطرح بود و اغلب باعث در گیری میشد آقای عزت الله سحابی از اعضای شورای انقلاب در این باره میگوید:
"سر مسأله گروگانگیری دائم میان بنی صدر و روحانیون شورای انقلاب درگیری بود. روحانیون می گفتند موجی راه افتاده و ما باید سوار این موج شویم. بنی صدر طرفدار برخورد قاطع و جدی و عملی و صریح بود. خودش این کار را می کرد. روحانیون نمی کردند. بنی صدر با اینها دعوا داشت". (در شورای انقلاب چه گذشت؟ مجله ایران فردا، فروردین ۷٨، شماره ۵۲، ص ۹)
بالاخره آقایان روحانیون قدرت طلب که بخشی از آنها در شورای انقلاب بودند از موج راه انداخته شده و نه راه افتاده استفاده خود را کردند و استبداد خود را به مردم تحمیل کردند.اما مقاومت آزادیخواهان در مقابل استبداد و قربانیانی که در این راه به شهادت رسیده اند را نیز نباید فراموش کرد یاد و خاطرشان گرامی باد.به یمن این مقاومت اینک پس از سی سال که از این ماجرا میگذرد بار دیگر مردم در ایران عدم موافقت خود با هر گونه ولایت بر خویش را با لگد مال کردن پوستر آقای خامنه ای به عنوان سمبل ولایت فقیه و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه ابراز داشتند و خواهان حق حاکمیت بر سرنوشت خویش شدند، مبارزه مردم ایران تا احقاق حقوق خویش و تا سرنگونی ولایت فقیه و استقرار مردمسالاری ادامه خواهد یافت .
اما،امرهای واقع، تنها حکایت از طرح از پیش آماده شده گروگانگیری اعضای سفارت در ایران ندارد در سوی دیگر ماجرا یعنی در آمریکانیز طرحی آماده شده بود ، بر خلاف ایران که سانسور حاکم اجازه کاوش و تحقیق در این باره را به احدی نداده است و جز خاطرات خانم ابتکار یا همان خواهر مری(لقبی که در سفارت به او داده بودند) گروگانگیر و چند مصاحبه پراکنده از گروگانگیرها مطلبی انتشار نیافته است، در آمریکا، تحقیقات زیادی انجام گرفت و خاطرات بسیاری نگاشته شد که به موجب دو تحقیق، این طرح در آمریکا و توسط آقایان راکفلر و کیسینجر و بنا بر قولی راکفلر و کیسینجر و خانم اشرف پهلوی با وادار کردن کارتر به دادن اجازه ورود شاه به امریکا ریخته شده است(تحقیقات روبرت پاری) .
هدف آنها هم بالا کشیدن دارایی های ایران در آمریکا و ضربه زدن به انقلاب ایران و مهمتر از همه، روی کار آوردن ریگان بوده است.جمهوریخواهان تندرو،بر این عقیده بودند که ادامه ریاست جمهوری کارتر برای آمریکا و اهداف آنها خطرناک است و برای اینکه مانع از انتخاب مجدد وی بشوند باید یک شوک به افکار عمومی مردم آمریکا که بعد از جنگ ویتنام، کمی از روحیه تهاجمی آن کاسته شده بود وارد می آمد،بنا بر این به گروگان گرفتن اعضای سفارت در ایران این فرصت را برای آنها فراهم می آورد. بنا بر قولی وقتی جیمی کارتر اعضای کاخ سفید را نزد خود خوانده و به آنها اعلام کرده است که تصمیم دارد به شاه اجازه ورود به آمریکا را بدهد از آنها خواسته در فکر چاره ای برای به گروگان در آمدن اعضاء و کارمندان سفارت آمریکا در ایران باشند! حال چه کسی عامل اجرای طرح آمریکایی در ایران و تبدیل آن به طرحی دانشجویی بوده است این پرسشی است که باید کرد.
بالاخره پس از ۴۴۴ روز گروگان گیری با واستگی الجزایر وبا ضرر هنگفت مالی و معنوی برای مردم ایران که هنوز از عواقب آن در رنجند پایان یافت . علیرغم مخالفت آقای بنی صدر و عدم امضای او، این قرارداد را تحت عنوان بیانیه امضا و عواقب آن را به مردم ایران تحمیل کردند. آقای بهزاد نبوی طرف گفتگو و تهیه قرارداد ننگین، که از سوی رجایی برای حل این مسئله ماموریت یافته بود، در این باره چنین میگوید: (روزنامه یاس نو، ٣۱ دی ۱٣٨۲ ): کیومرث صابری فومنی: "بهزاد نبوی تا مرا دید، از ته سالن گفت: صابری ببین! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش! قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوق الدوله دوم. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را می کنیم. من به بهزاد نبوی گفتم: حالا نروی و این عبارت وثوق الدوله را به خبرنگاران بگویی که اتفاقا گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت".
بر طبق این قرارداد، به جای آزاد کردن ۱٣ میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ایران در بانکها، در نهایت بیشتر از ٣ میلیارد دلار دست ایران را نگرفت. بخش دیگری از درآمدهای ایران همچنان در توقیف امریکا باقی ماند.
مهندس بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت در این باره چنین مینویسد:
« دریافت ۲ میلیارد و٨٨۰ میلیون دلاراز یازده میلیارد دلار و چند میلیون اموال و مطالبات خود از بانکهای آمریکا، بدون آنکه صحبتی از مطالبات دیگرمان به میان آید، از جمله تنخواه گردان عظیم حساب خرید اسلحه و بدهی های دولت و بخش خصوصی آمریکا از بابت قراردادهای تصفیه شده تحویل نشده یا سفارشات نظامی و قطعات یدکی معوقه بها پرداخت شده. همچنین بدون احتساب میلیاردها خسارات و محرومیت های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از محاصره اقتصادی و سلب اعتبار مالی ایران و عقب افتادن برنامه های خودکفایی اقتصادی و سازندگی».(کتاب انقلاب در دو حرکت ص ۱۰۱)
تاثیر اقتصادی ناشی از محاصره و توقیف اموال ایران توسط آمریکا و متحدانش چنان بود که بعد ها کارتردر خاطراتش نوشت: «اینقدر ایران ضرر کرد که گاهی دلم برای این ملت میسوخت»
حال باعثان و بانیان این همه خسارت به ایران و ایرانی خود نیز قربانی استبدادی شدند که از میوه های زهر آگین گروگانگیری است.
پس از کودتا در خرداد ۶۰ ، کارگردانان و کارگزاران این عمل، پست ها و مقامات سیاسی و امنیتی کلیدی نظام کودتایی را در دست گرفتند. اغلب دانشجویان در وزارت خانه ها ویا دستگاه های امنیتی و قضایی بکار گرفته شدند(ShowItem) و حتی برخی از آنان در بازجویی ها از دستگیر شدگان پس از کودتا در خرداد ۶۰ مشارکت کردند. جنگ قدرت و حذف رقیب در این بازی امروز دور را چنان گردانده است که اغلب شرکت کنندگان در اشغال سفارت در بند زندان مستبدانی هستند که خود از بانیان تحمیل آنان بر مردم ایرانند. اما وظیفه هر انسان در خور این عنوان است که به نقض حقوق بشری آنان و هر زندانی دیگر ، اعتراض نماید. اما این افراد میتوانند برای کم کردن بار گناهشان ، مردم را محرم بدانند و حقایقی از ماجرای اشغال سفارت را که از آن آگاهند به اطلاع مردم برسانند و مثل آقای منتظری که تنها از حامیان آنهابوده است شهامت این را داشته باشند که بگویند کارشان اشتباه و برای ایران زیانبار بوده است.


jmpaknejad@yahoo.fr
ج-پاکنژاد

نقش اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری در استقرار استبداد فقیه در ایران.

در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ تعدادی از جوانان ایرانی در پایان نماز جمعه در یک حرکت ظاهرا" ناگهانی ولی از پیش برنامه ریزی شده به سفارت آمریکا حمله کرده و با بالا رفتن از دیوار آن، آنجا را اشغال کردند. این عده بعدا" در اطلاعیه ای خود را دانشجویان پیرو خط امام خواندند. در آن روز این عمل که خلاف عرف دیپلماتیک و قوانین بین المللی انجام گرفت، ابتدا عمل اعتراضی عده ای از جوانان به دخالت های آمریکا در امور داخلی ایران تلقی شد. بخصوص که رانده شده انقلاب ایران، یعنی شاه اجازه یافته بود بعنوان پی گیری معالجه به آمریکا برود و بردن او به امریکا، توجیه اشغال سفارت و گرفتن اعضای آن به گروگان شد.
اما سی سال پس از این واقعه، امروز که به بررسی امرهای واقع می پردازیم، آنها را حاکی از حقیقتی بسیار تلخ می یابیم: با بررسی آنچه در آن روزها، بر ایران پس از انقلاب میگذشت، تاثیر گروگانگیری را بر آن امور آشکار می یابیم. می بینیم گروگانگیری در شکل گیری تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران، که از سیاه ترین مقاطع تاریخ ایران (به استثناء بهار آزادی) لااقل در دوران معاصر است، نقش عمده ای را بازی کرده است.
اشغال سفارت و بگروگان گرفتن اعضای آن، در زمانی انجام گرفت که:



۱- مجلس خبرگان در حال بررسی پیش نویس قانون اساسی بود. اما این مجلس بر خلاف آئین نامه و دستور کار خود که بررسی و تصویب پیش نویس قانون اساسی بود، با اینکه پیش نویس به تصویب شورای انقلاب و تائید آقای خمینی و سایر مراجع آن زمان رسیده بود، آن را به کناری نهاد و به کار تدوین قانون اساسی ای بر محور ولایت فقیه شد. یاد آور میشوم که محور پیش نویس قانون اساسی که مردم ایران به اعتبار آن به جمهوری اسلامی رای دادند، حاکمیت مردم بود و هیچ اثری از فقیه، خواه نظارت و یا ولایت او در آن دیده نمیشد.جو ملتهب ایجاد شده در جامعه ایران،پس از اشغال سفارت این فرصت را به مستبدین داد تا با استفاده از آن و ترس ناشی از دخالت های آمریکا در امور ایران، با توجه به سابقه ذهنی که ایرانیان از این دخالت داشتند، فضای لازم را برای تحمیل ولایت فقیه بدست آورند. ۲- روش مردم ایران در جنبش عمومی، عدم خشونت بود که نهایتا در ۲۲ بهمن رژیم شاه را سرنگون ساخت . پیروزی مردم ایران انقلاب گل بر گلوله لقب گرفت و احترام و اعتباری جهانی در نزد افکار عمومی برای مردم ایران فراهم ساخت و هر گونه تجاوز و تعدی به ایران انقلابی را ناممکن ساخت. حتی صدام حسین ولو به ظاهر، نتوانست از تمجید انقلاب ایران خود داری نماید . اشغال سفارت و گروگانگیری توسط عده ای که برای خود ولایت قائل بودند و به خود اجازه داده بودند به جای ملت ایران تصمیم بگیرند، این فرصت را از مردم ایران گرفت و بر عکس به آمریکا و متحدانش این فرصت را داد تا با تبلیغات وسیع علیه مردم و انقلاب ایران، ایران را ناقض حقوق بین المللی بخوانند و با محاصره اقتصادی و نظامی به تضعیف هر چه بیشتر ایران اقدام نمایند تا صدام با تحریک و تشویق های غرب ، با این تصور که نیروهای مسلح ایران در ضعف کاملند فرصت را مناسب دانسته به ایران حمله کند و خواب پیروزی سریع را نیز ببیند. ٣- فیلتر کردن اسناد به دست آمده از سفارت فرصت تصفیه را به اقتدار گراها داد تا رقبای به اصطلاح لیبرال خود را از صحنه سیاسی کنار بگذارند . اگر با در نظر گرفتن امور واقع به آن حادثه بنگریم پی خواهیم برد که علیرغم اینکه تمامی آنها که در اشغال سفارت و بالا رفتن از دیوار سفارت نقش داشتند ،سعی میکنند چنین وانمود کنند که این عمل آنها به طور خود جوش و به دنبال یک جلسه دانشجویی بوده است دروغ آشکاری میگویند.این عمل بدون حمایت سپاه که فرماندهی آن با آقای خمینی بود امکان پذیر نبود. به علاوه ، اینک آقای ناطق نوری که در آن دوران با معرفی آقای بهشتی و از سوی آقای خمینی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده داشت عده ای از گروگانگیر ها را از اعضای جهاد میخواند و میگوید:« ....اما مشاهده کردند همه آنها، بچههای انقلابی هستند که از همینجا هم لانه جاسوسی را گرفتند. ابتدا هم با مهر جهاد در لانه جاسوسی کار میکردند. آقای اصغرزاده و دیگران همگی در جهاد بودند که رفتند….- سایت آینده ۲ آبان ٨٨-»
پس قطعا از پیش طرحی آماده شده و هماهنگی لازم انجام پذیرفته بوده است.
اما عمل گروگانگیری، ضربات مهلکی به استقلال و آزادی که دو محور اصلی انقلاب و جنبش مردمی بود نیز وارد آورد. بدین ترتیب که از آن زمان به بعد، آمریکا محور اصلی سیاست خارجی و داخلی ایران گشت . بازی بر سر آزادی گروگانها - معاملات پنهانی و قرار مدار بر پله های مرمرین در هتل را فائل پاریس و ... به منظور به تاخیر انداختن آزادی گروگانها با فرستادگان تیم انتخاباتی ریگان – بوش که در همان موقع رقیب انتخاباتی کارتر بودندکه در نتیجه آن قرار، هر بار که مسئله به مرحله حل و توافق میرسید و آزادی گروگانها نزدیک میشد در ایران و یا آمریکا عملی انجام میگرفت و مانع این کار میشد - و جنگ و عدم تمایل به خاتمه آن، دو عاملی شدند تا گروه اقتدار گرا مرکب از سران حزب جمهوری اسلامی ( بهشتی ، رفسنجانی، خامنه ای،آیت، میر حسین موسوی، موسوی اردبیلی و...) و موتلفه( عسگر اولادی، بادامچیان از سران این جمعیت و ...) وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( بهزاد نبوی محمد سلامتی و...) و... با همراه کردن آقای خمینی با خود طرح کودتا علیه اولین منتخب مردم را به اجرا بگذارند وبا استقرار استبداد فقیه تجربه مردمسالاری را در ایران عقیم نمایند.اولین انتخابات ریاست جمهوری اولین آزمونی بود تا مردم ایران به طور گسترده مخالفت خود را با ولایت بر سرنوشت خویش از سوی دیگری خواه فقیه و خواه دانشجوی پیرو خط امام و همچنین با عمل گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا ابراز دارند. اغلب نامزدهای پست ریاست جمهوری در دوره اول از مخالفین اشغال سفارت بودند و تنها شخص مورد تائید گرو گان گیرها و حامیانشان یعنی آقای حبیبی کمتر از ۵ درصد آرای ماخوذه را به خود اختصاص داد. مبارزات انتخاباتی آقای بنی صدر بر محور استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت بنا گرفت و انتخاب او از سوی مردم به منزله تائید این اصول و برنامه عمل او بود. آقای بنی صدر از همان ابتدا ضمن اینکه با ولایت فقیه مخافت داشت با اینکه حرکت دانشجویان در حمله به سفارت را حرکتی اعتراضی نسبت به سیاست های اعمال شده از سوی آمریکا خواند با ادامه اشغال و به گروگان گرفتن اعضای آن مخالفت میکرد واین عمل و استفاده از آن برای مقاصد سیاسی را نافی استقلال ایران میدانست. او در همان روزها در سفارت حاضر شد و خطاب به دانشجویان گفت شما با این کارتان ایران را به گروگان آمریکا در آورده اید، هر بار فرصت یافت این مسئله را یاد آور شد از جمله :
"دانشجویان خط امام باید بروند در دانشکده شان، ضمن مبارزه درسشان را هم بخوانند. آن ها حق ندارند در امور دولت دخالت کنند" ( اطلاعات ۲۷ بهمن۵٨)
"دانشجویان خط امام قانون اساسی را آشکارا زیر پا گذاشته اند" ( کیهان ۱٨ بهمن ۵٨)
"پس از گروگانگیری آمریکایی ها، در حقیقت خود ایران به صورت گروگان آمریکایی ها درآمده است" (مصاحبه بنی صدر با تهران تایمز، ۹/۶/۵۹)
او در نامه ای به آقای خمینی نوشت:
"حیف نیست که ما کار اصلی را که استقلال واقعی کشور است، رها کنیم و با استفاده از گروگانها در داخل، بازی قدرت بکنیم؟ جای کمال تاسف است که ما ملتی را در ازای پنجاه نفر، گروگان امریکا بکنیم" ( کتاب نامه ها ازآقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران ص ۴۶)
اما آقای خمینی از این عمل حمایت کرد و گروگانگیری را انقلاب دوم و حتی از انقلاب اسلامی بزرگتر دانست. بنی صدر به این سخن او نیز اعتراض کرد.
"رفتم پیش خمینی، خمینی گفت این بزرگتر از انقلاب اول بود. گفتم شما چه جور به خودتان اجازه دادید چنان حرفی بزنید؟ یک ملتی در آن انقلاب شکوهمند، گل را برگلوله پیروز کرد، شما آن را مساوی کردید با گرفتن چند امریکایی؟ کاری که اصلا شجاعت نیست و در هر کشوری شدنی است". ( درس تجربه از انتشارات انقلاب اسلامی ص ۹۰)
این مسئله در شورای انقلاب و اعضای روحانی آن که اغلب از حزب جمهوری اسلامی بودند نیز مطرح بود و اغلب باعث در گیری میشد آقای عزت الله سحابی از اعضای شورای انقلاب در این باره میگوید:
"سر مسأله گروگانگیری دائم میان بنی صدر و روحانیون شورای انقلاب درگیری بود. روحانیون می گفتند موجی راه افتاده و ما باید سوار این موج شویم. بنی صدر طرفدار برخورد قاطع و جدی و عملی و صریح بود. خودش این کار را می کرد. روحانیون نمی کردند. بنی صدر با اینها دعوا داشت". (در شورای انقلاب چه گذشت؟ مجله ایران فردا، فروردین ۷٨، شماره ۵۲، ص ۹)
بالاخره آقایان روحانیون قدرت طلب که بخشی از آنها در شورای انقلاب بودند از موج راه انداخته شده و نه راه افتاده استفاده خود را کردند و استبداد خود را به مردم تحمیل کردند.اما مقاومت آزادیخواهان در مقابل استبداد و قربانیانی که در این راه به شهادت رسیده اند را نیز نباید فراموش کرد یاد و خاطرشان گرامی باد.به یمن این مقاومت اینک پس از سی سال که از این ماجرا میگذرد بار دیگر مردم در ایران عدم موافقت خود با هر گونه ولایت بر خویش را با لگد مال کردن پوستر آقای خامنه ای به عنوان سمبل ولایت فقیه و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه ابراز داشتند و خواهان حق حاکمیت بر سرنوشت خویش شدند، مبارزه مردم ایران تا احقاق حقوق خویش و تا سرنگونی ولایت فقیه و استقرار مردمسالاری ادامه خواهد یافت .
اما،امرهای واقع، تنها حکایت از طرح از پیش آماده شده گروگانگیری اعضای سفارت در ایران ندارد در سوی دیگر ماجرا یعنی در آمریکانیز طرحی آماده شده بود ، بر خلاف ایران که سانسور حاکم اجازه کاوش و تحقیق در این باره را به احدی نداده است و جز خاطرات خانم ابتکار یا همان خواهر مری(لقبی که در سفارت به او داده بودند) گروگانگیر و چند مصاحبه پراکنده از گروگانگیرها مطلبی انتشار نیافته است، در آمریکا، تحقیقات زیادی انجام گرفت و خاطرات بسیاری نگاشته شد که به موجب دو تحقیق، این طرح در آمریکا و توسط آقایان راکفلر و کیسینجر و بنا بر قولی راکفلر و کیسینجر و خانم اشرف پهلوی با وادار کردن کارتر به دادن اجازه ورود شاه به امریکا ریخته شده است(تحقیقات روبرت پاری) .
هدف آنها هم بالا کشیدن دارایی های ایران در آمریکا و ضربه زدن به انقلاب ایران و مهمتر از همه، روی کار آوردن ریگان بوده است.جمهوریخواهان تندرو،بر این عقیده بودند که ادامه ریاست جمهوری کارتر برای آمریکا و اهداف آنها خطرناک است و برای اینکه مانع از انتخاب مجدد وی بشوند باید یک شوک به افکار عمومی مردم آمریکا که بعد از جنگ ویتنام، کمی از روحیه تهاجمی آن کاسته شده بود وارد می آمد،بنا بر این به گروگان گرفتن اعضای سفارت در ایران این فرصت را برای آنها فراهم می آورد. بنا بر قولی وقتی جیمی کارتر اعضای کاخ سفید را نزد خود خوانده و به آنها اعلام کرده است که تصمیم دارد به شاه اجازه ورود به آمریکا را بدهد از آنها خواسته در فکر چاره ای برای به گروگان در آمدن اعضاء و کارمندان سفارت آمریکا در ایران باشند! حال چه کسی عامل اجرای طرح آمریکایی در ایران و تبدیل آن به طرحی دانشجویی بوده است این پرسشی است که باید کرد.
بالاخره پس از ۴۴۴ روز گروگان گیری با واستگی الجزایر وبا ضرر هنگفت مالی و معنوی برای مردم ایران که هنوز از عواقب آن در رنجند پایان یافت . علیرغم مخالفت آقای بنی صدر و عدم امضای او، این قرارداد را تحت عنوان بیانیه امضا و عواقب آن را به مردم ایران تحمیل کردند. آقای بهزاد نبوی طرف گفتگو و تهیه قرارداد ننگین، که از سوی رجایی برای حل این مسئله ماموریت یافته بود، در این باره چنین میگوید: (روزنامه یاس نو، ٣۱ دی ۱٣٨۲ ): کیومرث صابری فومنی: "بهزاد نبوی تا مرا دید، از ته سالن گفت: صابری ببین! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش! قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوق الدوله دوم. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را می کنیم. من به بهزاد نبوی گفتم: حالا نروی و این عبارت وثوق الدوله را به خبرنگاران بگویی که اتفاقا گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت".
بر طبق این قرارداد، به جای آزاد کردن ۱٣ میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ایران در بانکها، در نهایت بیشتر از ٣ میلیارد دلار دست ایران را نگرفت. بخش دیگری از درآمدهای ایران همچنان در توقیف امریکا باقی ماند.
مهندس بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت در این باره چنین مینویسد:
« دریافت ۲ میلیارد و٨٨۰ میلیون دلاراز یازده میلیارد دلار و چند میلیون اموال و مطالبات خود از بانکهای آمریکا، بدون آنکه صحبتی از مطالبات دیگرمان به میان آید، از جمله تنخواه گردان عظیم حساب خرید اسلحه و بدهی های دولت و بخش خصوصی آمریکا از بابت قراردادهای تصفیه شده تحویل نشده یا سفارشات نظامی و قطعات یدکی معوقه بها پرداخت شده. همچنین بدون احتساب میلیاردها خسارات و محرومیت های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از محاصره اقتصادی و سلب اعتبار مالی ایران و عقب افتادن برنامه های خودکفایی اقتصادی و سازندگی».(کتاب انقلاب در دو حرکت ص ۱۰۱)
تاثیر اقتصادی ناشی از محاصره و توقیف اموال ایران توسط آمریکا و متحدانش چنان بود که بعد ها کارتردر خاطراتش نوشت: «اینقدر ایران ضرر کرد که گاهی دلم برای این ملت میسوخت»
حال باعثان و بانیان این همه خسارت به ایران و ایرانی خود نیز قربانی استبدادی شدند که از میوه های زهر آگین گروگانگیری است.
پس از کودتا در خرداد ۶۰ ، کارگردانان و کارگزاران این عمل، پست ها و مقامات سیاسی و امنیتی کلیدی نظام کودتایی را در دست گرفتند. اغلب دانشجویان در وزارت خانه ها ویا دستگاه های امنیتی و قضایی بکار گرفته شدند(ShowItem) و حتی برخی از آنان در بازجویی ها از دستگیر شدگان پس از کودتا در خرداد ۶۰ مشارکت کردند. جنگ قدرت و حذف رقیب در این بازی امروز دور را چنان گردانده است که اغلب شرکت کنندگان در اشغال سفارت در بند زندان مستبدانی هستند که خود از بانیان تحمیل آنان بر مردم ایرانند. اما وظیفه هر انسان در خور این عنوان است که به نقض حقوق بشری آنان و هر زندانی دیگر ، اعتراض نماید. اما این افراد میتوانند برای کم کردن بار گناهشان ، مردم را محرم بدانند و حقایقی از ماجرای اشغال سفارت را که از آن آگاهند به اطلاع مردم برسانند و مثل آقای منتظری که تنها از حامیان آنهابوده است شهامت این را داشته باشند که بگویند کارشان اشتباه و برای ایران زیانبار بوده است.


jmpaknejad@yahoo.fr
ج-پاکنژاد

نقش اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری در استقرار استبداد فقیه در ایران.

در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ تعدادی از جوانان ایرانی در پایان نماز جمعه در یک حرکت ظاهرا" ناگهانی ولی از پیش برنامه ریزی شده به سفارت آمریکا حمله کرده و با بالا رفتن از دیوار آن، آنجا را اشغال کردند. این عده بعدا" در اطلاعیه ای خود را دانشجویان پیرو خط امام خواندند. در آن روز این عمل که خلاف عرف دیپلماتیک و قوانین بین المللی انجام گرفت، ابتدا عمل اعتراضی عده ای از جوانان به دخالت های آمریکا در امور داخلی ایران تلقی شد. بخصوص که رانده شده انقلاب ایران، یعنی شاه اجازه یافته بود بعنوان پی گیری معالجه به آمریکا برود و بردن او به امریکا، توجیه اشغال سفارت و گرفتن اعضای آن به گروگان شد.
اما سی سال پس از این واقعه، امروز که به بررسی امرهای واقع می پردازیم، آنها را حاکی از حقیقتی بسیار تلخ می یابیم: با بررسی آنچه در آن روزها، بر ایران پس از انقلاب میگذشت، تاثیر گروگانگیری را بر آن امور آشکار می یابیم. می بینیم گروگانگیری در شکل گیری تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران، که از سیاه ترین مقاطع تاریخ ایران (به استثناء بهار آزادی) لااقل در دوران معاصر است، نقش عمده ای را بازی کرده است.
اشغال سفارت و بگروگان گرفتن اعضای آن، در زمانی انجام گرفت که:



۱- مجلس خبرگان در حال بررسی پیش نویس قانون اساسی بود. اما این مجلس بر خلاف آئین نامه و دستور کار خود که بررسی و تصویب پیش نویس قانون اساسی بود، با اینکه پیش نویس به تصویب شورای انقلاب و تائید آقای خمینی و سایر مراجع آن زمان رسیده بود، آن را به کناری نهاد و به کار تدوین قانون اساسی ای بر محور ولایت فقیه شد. یاد آور میشوم که محور پیش نویس قانون اساسی که مردم ایران به اعتبار آن به جمهوری اسلامی رای دادند، حاکمیت مردم بود و هیچ اثری از فقیه، خواه نظارت و یا ولایت او در آن دیده نمیشد.جو ملتهب ایجاد شده در جامعه ایران،پس از اشغال سفارت این فرصت را به مستبدین داد تا با استفاده از آن و ترس ناشی از دخالت های آمریکا در امور ایران، با توجه به سابقه ذهنی که ایرانیان از این دخالت داشتند، فضای لازم را برای تحمیل ولایت فقیه بدست آورند. ۲- روش مردم ایران در جنبش عمومی، عدم خشونت بود که نهایتا در ۲۲ بهمن رژیم شاه را سرنگون ساخت . پیروزی مردم ایران انقلاب گل بر گلوله لقب گرفت و احترام و اعتباری جهانی در نزد افکار عمومی برای مردم ایران فراهم ساخت و هر گونه تجاوز و تعدی به ایران انقلابی را ناممکن ساخت. حتی صدام حسین ولو به ظاهر، نتوانست از تمجید انقلاب ایران خود داری نماید . اشغال سفارت و گروگانگیری توسط عده ای که برای خود ولایت قائل بودند و به خود اجازه داده بودند به جای ملت ایران تصمیم بگیرند، این فرصت را از مردم ایران گرفت و بر عکس به آمریکا و متحدانش این فرصت را داد تا با تبلیغات وسیع علیه مردم و انقلاب ایران، ایران را ناقض حقوق بین المللی بخوانند و با محاصره اقتصادی و نظامی به تضعیف هر چه بیشتر ایران اقدام نمایند تا صدام با تحریک و تشویق های غرب ، با این تصور که نیروهای مسلح ایران در ضعف کاملند فرصت را مناسب دانسته به ایران حمله کند و خواب پیروزی سریع را نیز ببیند. ٣- فیلتر کردن اسناد به دست آمده از سفارت فرصت تصفیه را به اقتدار گراها داد تا رقبای به اصطلاح لیبرال خود را از صحنه سیاسی کنار بگذارند . اگر با در نظر گرفتن امور واقع به آن حادثه بنگریم پی خواهیم برد که علیرغم اینکه تمامی آنها که در اشغال سفارت و بالا رفتن از دیوار سفارت نقش داشتند ،سعی میکنند چنین وانمود کنند که این عمل آنها به طور خود جوش و به دنبال یک جلسه دانشجویی بوده است دروغ آشکاری میگویند.این عمل بدون حمایت سپاه که فرماندهی آن با آقای خمینی بود امکان پذیر نبود. به علاوه ، اینک آقای ناطق نوری که در آن دوران با معرفی آقای بهشتی و از سوی آقای خمینی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده داشت عده ای از گروگانگیر ها را از اعضای جهاد میخواند و میگوید:« ....اما مشاهده کردند همه آنها، بچههای انقلابی هستند که از همینجا هم لانه جاسوسی را گرفتند. ابتدا هم با مهر جهاد در لانه جاسوسی کار میکردند. آقای اصغرزاده و دیگران همگی در جهاد بودند که رفتند….- سایت آینده ۲ آبان ٨٨-»
پس قطعا از پیش طرحی آماده شده و هماهنگی لازم انجام پذیرفته بوده است.
اما عمل گروگانگیری، ضربات مهلکی به استقلال و آزادی که دو محور اصلی انقلاب و جنبش مردمی بود نیز وارد آورد. بدین ترتیب که از آن زمان به بعد، آمریکا محور اصلی سیاست خارجی و داخلی ایران گشت . بازی بر سر آزادی گروگانها - معاملات پنهانی و قرار مدار بر پله های مرمرین در هتل را فائل پاریس و ... به منظور به تاخیر انداختن آزادی گروگانها با فرستادگان تیم انتخاباتی ریگان – بوش که در همان موقع رقیب انتخاباتی کارتر بودندکه در نتیجه آن قرار، هر بار که مسئله به مرحله حل و توافق میرسید و آزادی گروگانها نزدیک میشد در ایران و یا آمریکا عملی انجام میگرفت و مانع این کار میشد - و جنگ و عدم تمایل به خاتمه آن، دو عاملی شدند تا گروه اقتدار گرا مرکب از سران حزب جمهوری اسلامی ( بهشتی ، رفسنجانی، خامنه ای،آیت، میر حسین موسوی، موسوی اردبیلی و...) و موتلفه( عسگر اولادی، بادامچیان از سران این جمعیت و ...) وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( بهزاد نبوی محمد سلامتی و...) و... با همراه کردن آقای خمینی با خود طرح کودتا علیه اولین منتخب مردم را به اجرا بگذارند وبا استقرار استبداد فقیه تجربه مردمسالاری را در ایران عقیم نمایند.اولین انتخابات ریاست جمهوری اولین آزمونی بود تا مردم ایران به طور گسترده مخالفت خود را با ولایت بر سرنوشت خویش از سوی دیگری خواه فقیه و خواه دانشجوی پیرو خط امام و همچنین با عمل گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا ابراز دارند. اغلب نامزدهای پست ریاست جمهوری در دوره اول از مخالفین اشغال سفارت بودند و تنها شخص مورد تائید گرو گان گیرها و حامیانشان یعنی آقای حبیبی کمتر از ۵ درصد آرای ماخوذه را به خود اختصاص داد. مبارزات انتخاباتی آقای بنی صدر بر محور استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت بنا گرفت و انتخاب او از سوی مردم به منزله تائید این اصول و برنامه عمل او بود. آقای بنی صدر از همان ابتدا ضمن اینکه با ولایت فقیه مخافت داشت با اینکه حرکت دانشجویان در حمله به سفارت را حرکتی اعتراضی نسبت به سیاست های اعمال شده از سوی آمریکا خواند با ادامه اشغال و به گروگان گرفتن اعضای آن مخالفت میکرد واین عمل و استفاده از آن برای مقاصد سیاسی را نافی استقلال ایران میدانست. او در همان روزها در سفارت حاضر شد و خطاب به دانشجویان گفت شما با این کارتان ایران را به گروگان آمریکا در آورده اید، هر بار فرصت یافت این مسئله را یاد آور شد از جمله :
"دانشجویان خط امام باید بروند در دانشکده شان، ضمن مبارزه درسشان را هم بخوانند. آن ها حق ندارند در امور دولت دخالت کنند" ( اطلاعات ۲۷ بهمن۵٨)
"دانشجویان خط امام قانون اساسی را آشکارا زیر پا گذاشته اند" ( کیهان ۱٨ بهمن ۵٨)
"پس از گروگانگیری آمریکایی ها، در حقیقت خود ایران به صورت گروگان آمریکایی ها درآمده است" (مصاحبه بنی صدر با تهران تایمز، ۹/۶/۵۹)
او در نامه ای به آقای خمینی نوشت:
"حیف نیست که ما کار اصلی را که استقلال واقعی کشور است، رها کنیم و با استفاده از گروگانها در داخل، بازی قدرت بکنیم؟ جای کمال تاسف است که ما ملتی را در ازای پنجاه نفر، گروگان امریکا بکنیم" ( کتاب نامه ها ازآقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران ص ۴۶)
اما آقای خمینی از این عمل حمایت کرد و گروگانگیری را انقلاب دوم و حتی از انقلاب اسلامی بزرگتر دانست. بنی صدر به این سخن او نیز اعتراض کرد.
"رفتم پیش خمینی، خمینی گفت این بزرگتر از انقلاب اول بود. گفتم شما چه جور به خودتان اجازه دادید چنان حرفی بزنید؟ یک ملتی در آن انقلاب شکوهمند، گل را برگلوله پیروز کرد، شما آن را مساوی کردید با گرفتن چند امریکایی؟ کاری که اصلا شجاعت نیست و در هر کشوری شدنی است". ( درس تجربه از انتشارات انقلاب اسلامی ص ۹۰)
این مسئله در شورای انقلاب و اعضای روحانی آن که اغلب از حزب جمهوری اسلامی بودند نیز مطرح بود و اغلب باعث در گیری میشد آقای عزت الله سحابی از اعضای شورای انقلاب در این باره میگوید:
"سر مسأله گروگانگیری دائم میان بنی صدر و روحانیون شورای انقلاب درگیری بود. روحانیون می گفتند موجی راه افتاده و ما باید سوار این موج شویم. بنی صدر طرفدار برخورد قاطع و جدی و عملی و صریح بود. خودش این کار را می کرد. روحانیون نمی کردند. بنی صدر با اینها دعوا داشت". (در شورای انقلاب چه گذشت؟ مجله ایران فردا، فروردین ۷٨، شماره ۵۲، ص ۹)
بالاخره آقایان روحانیون قدرت طلب که بخشی از آنها در شورای انقلاب بودند از موج راه انداخته شده و نه راه افتاده استفاده خود را کردند و استبداد خود را به مردم تحمیل کردند.اما مقاومت آزادیخواهان در مقابل استبداد و قربانیانی که در این راه به شهادت رسیده اند را نیز نباید فراموش کرد یاد و خاطرشان گرامی باد.به یمن این مقاومت اینک پس از سی سال که از این ماجرا میگذرد بار دیگر مردم در ایران عدم موافقت خود با هر گونه ولایت بر خویش را با لگد مال کردن پوستر آقای خامنه ای به عنوان سمبل ولایت فقیه و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه ابراز داشتند و خواهان حق حاکمیت بر سرنوشت خویش شدند، مبارزه مردم ایران تا احقاق حقوق خویش و تا سرنگونی ولایت فقیه و استقرار مردمسالاری ادامه خواهد یافت .
اما،امرهای واقع، تنها حکایت از طرح از پیش آماده شده گروگانگیری اعضای سفارت در ایران ندارد در سوی دیگر ماجرا یعنی در آمریکانیز طرحی آماده شده بود ، بر خلاف ایران که سانسور حاکم اجازه کاوش و تحقیق در این باره را به احدی نداده است و جز خاطرات خانم ابتکار یا همان خواهر مری(لقبی که در سفارت به او داده بودند) گروگانگیر و چند مصاحبه پراکنده از گروگانگیرها مطلبی انتشار نیافته است، در آمریکا، تحقیقات زیادی انجام گرفت و خاطرات بسیاری نگاشته شد که به موجب دو تحقیق، این طرح در آمریکا و توسط آقایان راکفلر و کیسینجر و بنا بر قولی راکفلر و کیسینجر و خانم اشرف پهلوی با وادار کردن کارتر به دادن اجازه ورود شاه به امریکا ریخته شده است(تحقیقات روبرت پاری) .
هدف آنها هم بالا کشیدن دارایی های ایران در آمریکا و ضربه زدن به انقلاب ایران و مهمتر از همه، روی کار آوردن ریگان بوده است.جمهوریخواهان تندرو،بر این عقیده بودند که ادامه ریاست جمهوری کارتر برای آمریکا و اهداف آنها خطرناک است و برای اینکه مانع از انتخاب مجدد وی بشوند باید یک شوک به افکار عمومی مردم آمریکا که بعد از جنگ ویتنام، کمی از روحیه تهاجمی آن کاسته شده بود وارد می آمد،بنا بر این به گروگان گرفتن اعضای سفارت در ایران این فرصت را برای آنها فراهم می آورد. بنا بر قولی وقتی جیمی کارتر اعضای کاخ سفید را نزد خود خوانده و به آنها اعلام کرده است که تصمیم دارد به شاه اجازه ورود به آمریکا را بدهد از آنها خواسته در فکر چاره ای برای به گروگان در آمدن اعضاء و کارمندان سفارت آمریکا در ایران باشند! حال چه کسی عامل اجرای طرح آمریکایی در ایران و تبدیل آن به طرحی دانشجویی بوده است این پرسشی است که باید کرد.
بالاخره پس از ۴۴۴ روز گروگان گیری با واستگی الجزایر وبا ضرر هنگفت مالی و معنوی برای مردم ایران که هنوز از عواقب آن در رنجند پایان یافت . علیرغم مخالفت آقای بنی صدر و عدم امضای او، این قرارداد را تحت عنوان بیانیه امضا و عواقب آن را به مردم ایران تحمیل کردند. آقای بهزاد نبوی طرف گفتگو و تهیه قرارداد ننگین، که از سوی رجایی برای حل این مسئله ماموریت یافته بود، در این باره چنین میگوید: (روزنامه یاس نو، ٣۱ دی ۱٣٨۲ ): کیومرث صابری فومنی: "بهزاد نبوی تا مرا دید، از ته سالن گفت: صابری ببین! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش! قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوق الدوله دوم. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را می کنیم. من به بهزاد نبوی گفتم: حالا نروی و این عبارت وثوق الدوله را به خبرنگاران بگویی که اتفاقا گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت".
بر طبق این قرارداد، به جای آزاد کردن ۱٣ میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ایران در بانکها، در نهایت بیشتر از ٣ میلیارد دلار دست ایران را نگرفت. بخش دیگری از درآمدهای ایران همچنان در توقیف امریکا باقی ماند.
مهندس بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت در این باره چنین مینویسد:
« دریافت ۲ میلیارد و٨٨۰ میلیون دلاراز یازده میلیارد دلار و چند میلیون اموال و مطالبات خود از بانکهای آمریکا، بدون آنکه صحبتی از مطالبات دیگرمان به میان آید، از جمله تنخواه گردان عظیم حساب خرید اسلحه و بدهی های دولت و بخش خصوصی آمریکا از بابت قراردادهای تصفیه شده تحویل نشده یا سفارشات نظامی و قطعات یدکی معوقه بها پرداخت شده. همچنین بدون احتساب میلیاردها خسارات و محرومیت های مستقیم و غیرمستقیم ناشی از محاصره اقتصادی و سلب اعتبار مالی ایران و عقب افتادن برنامه های خودکفایی اقتصادی و سازندگی».(کتاب انقلاب در دو حرکت ص ۱۰۱)
تاثیر اقتصادی ناشی از محاصره و توقیف اموال ایران توسط آمریکا و متحدانش چنان بود که بعد ها کارتردر خاطراتش نوشت: «اینقدر ایران ضرر کرد که گاهی دلم برای این ملت میسوخت»
حال باعثان و بانیان این همه خسارت به ایران و ایرانی خود نیز قربانی استبدادی شدند که از میوه های زهر آگین گروگانگیری است.
پس از کودتا در خرداد ۶۰ ، کارگردانان و کارگزاران این عمل، پست ها و مقامات سیاسی و امنیتی کلیدی نظام کودتایی را در دست گرفتند. اغلب دانشجویان در وزارت خانه ها ویا دستگاه های امنیتی و قضایی بکار گرفته شدند(ShowItem) و حتی برخی از آنان در بازجویی ها از دستگیر شدگان پس از کودتا در خرداد ۶۰ مشارکت کردند. جنگ قدرت و حذف رقیب در این بازی امروز دور را چنان گردانده است که اغلب شرکت کنندگان در اشغال سفارت در بند زندان مستبدانی هستند که خود از بانیان تحمیل آنان بر مردم ایرانند. اما وظیفه هر انسان در خور این عنوان است که به نقض حقوق بشری آنان و هر زندانی دیگر ، اعتراض نماید. اما این افراد میتوانند برای کم کردن بار گناهشان ، مردم را محرم بدانند و حقایقی از ماجرای اشغال سفارت را که از آن آگاهند به اطلاع مردم برسانند و مثل آقای منتظری که تنها از حامیان آنهابوده است شهامت این را داشته باشند که بگویند کارشان اشتباه و برای ایران زیانبار بوده است.

jmpaknejad@yahoo.fr

*************************************************************************************

سقوط هلئ کوپرهای آمريکائي پس از گرونگيری کارمندان سفارت آمريکا در تهران

تصاویر: آمريکا در صحراي طبس




































زبان لنینی: زبان نابودی

تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۸۹
زبان حزب توده، چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین لنینیست - بخش سوم
اکبر گنجی
۳- زبان نابود کننده:

هتاکی و بهتان نتیجه‌ی دشمن‌سازی و دشمن‌تراشی‌اند. این زبان به دنبال چیست؟ لنین، یکی از بهترین استفاده کنندگان از این زبان بود و از ساز و کار این زبان به خوبی آگاه بود. لنین در سال ۱۹۰۷ درباره‌ی دشنام‌های زبانی‌ای که علیه منشویک‌ها (پس از انشعاب بلشویک‌ها منشویک‌ها به دو حزب) بکار گرفته بود، به کمیته‌ی مرکزی حزب گفت:

«زبان بخش‌های نقل شده می‌باید در خواننده نسبت به کسانی که به این‌گونه اقدامات دست می‌زنند، نفرت، دل‌زدگی و خشم برانگیزاند. این زبان برای متقاعد کردن نیست، می‌خواهد صف دشمن را از هم بپاشاند؛ نمی‌خواهد خطای مخالفان را اصلاح کند، می‌خواهد آنان را نابود کند و زمین را از لوث وجودشان پاک کند. سرشت این زبان چنان است که بدترین اندیشه‌ها و بدترین شک و تردیدها نسبت به مخالفان را در خواننده بر می‌انگیزاند...

وقتی درباره‌ی رفقای حزب خودمان صحبت می‌کنیم نباید از زبانی استفاده کرد که در میان توده‌ی کارگر نسبت به رفقایی که عقاید متفاوتی دارند نفرت، دل‌زدگی و خشم برانگیزاند. ولی وقتی درباره‌ی تشکیلاتی صحبت می‌کنیم که انشعاب کرده‌اند می‌توان و باید به این لحن نوشت. چرا باید چنین کرد؟ زیرا وقتی انشعابی شکل می‌گیرد، وظیفه‌ی ماست که توده‌ها را از چنگ رهبری انشعاب کرده نجات دهیم...

آیا در مبارزه‌ای که از یک انشعاب نتیجه می‌شود، حد و مرزی باید شناخت؟ معیارهای حزبی برای این مبارزه حدودی تعیین نکرده‌اند و حدودی هم در کار نمی‌تواند بود، چون در واقع دیگر حزب وجود خارجی ندارد20

لنین در سال ۱۹۰۷ از خشونت زبانی برای نابود کردن رفقای مساله‌دار استفاده می‌کرد، اما پس از انقلاب اکتبر رقبا و مخالفان دسته‌دسته اعدام می‌شدند. ماکسیسم گورگی به خاطر اعدام گسترده‌ی روشنفکران به لنین اعتراض کرد. لنین در پاسخ او گفت:

«کارگران و دهقانان در حال تربیت کردن نیروهای روشنفکری خود برای مبارزه جهت ساقط کردن بورژوازی و میراث آن، یعنی همان روشنفکران حقیر و کاپیتالیست‌های نوکر صفتی هستند که خودشان را مغز ملت تصور می‌کنند. آنها در واقع نه مغز، بلکه غایط ملت21.» هستند

لنین در دولت و انقلاب می‌گوید مارکس هدف کمون را نابود ساختن پارلمانتاریسم به شمار می‌آورد. اما:

«در نتیجه‌ی سیادت سوسیال- شوینیسم و اپورتونیسم،در زمره‌ی "سخنان فراموش شده" مارکسیسم در آمده است. وزیران و پارلمان‌نشینان حرفه‌ای، این خائنین به پرولتاریا و سوسیالیست‌های "کارچاق کن" کنونی، انتقاد از پارلمانتاریسم را تماماً به عهده ی آنارشیستها گذارده[اند]... برای مارکس دیالکتیک انقلابی هیچ‌گاه آن جمله پردازی توخالی باب شده و آن سکه‌ی بدلی نبود که پلخانف، کائوتسکی و غیره از آن ساخته‌اند22

به موارد زیر در دولت و انقلاب بنگرید که لنین چگونه با متفاوت‌ها رویارو می‌شود. او منشویک‌ها و پلخانف را «مرتد روسی»23 قلمداد می‌کند که مارکسیسم را مورد «تحریف لیبرال مآبانه‌ی بی‌مقداری قرار داده‌اند24

به گفته‌ی او، «سوسیال دموکرات» یعنی «خائن کنونی نسبت به سوسیالیسم»25. می‌گوید نظرات مارکس «تیری است که درست به قلب پارلمان‌نشین‌های کنونی و توله‌دستی‌های پارلمان سوسیال دموکراسی» می‌نشیند26. بلشویک‌ها موسسات دیگری را جایگزین «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیده‌ی جامعه‌ی بورژوازی می‌کنند27

تأکید می‌کند که کائوتسکی در دوران بحران «دچار پریشان فکری فوق‌العاده ننگینی» شد28تازه‌ترین خیانت» خود «مهم‌ترین فرق بین مارکسیسم و اپورتونیسم» یعنی «خرد کردن ماشین دولت» را «ماست‌مالی» کرده [29] و «به شیوه‌ی کاملاً شیادانه‌ای رفتار می‌کند30.» و در «

لنین در مقاله‌ی «کائوتسکی مرتد» همه‌ی دشنام ها را نثار کائوتسکی کرده است.

این زبان، زبان بالا کشیدن و زبان لجن‌مال کردن است و فقط تابع منافع سیاسی است. به رقیبان نباید رحم کرد. این نگاه، وقتی با کسی درافتاد، حکم تازه را به گذشته هم سرایت می‌دهد و کل سوابق رقیب جدید را مخدوش می‌سازد و او را از ابتدا خائن قلمداد می‌کند. در شوروی، استالین همین شیوه را از لنین آموخت و به کار بست. تاریخ مختصر حزب کمونیست - که نوشته‌ی خود اوست- وی را «جانشین فرمانده» از دوران جوانی قلمداد می‌کرد. آن دو رهبر خطاناپذیر، انقلاب اکتبر را به پیروزی رساندند و استالین تنها ادامه دهنده‌ی راه لنین بود. افرادی چون تروتسکی خائنانی بیش نبودند. استالین بقیه‌ی اعضای دفتر سیاسی را هم به جرم خیانت اعدام کرد. جعل تاریخ و دروغ‌های شاخ‌دار یکی از ارکان زبان قدرت تمامت خواهانه هستند.

ممکن است ناقدان محترم بر ما خرده بگیرند که لیبرال و بورژوا به شمار آوردن مصدق و بازرگان (به توضیحی که پس از این خواهد آمد)، تحلیل سیاسی بود، نه هتاکی. صحت این مدعا به معنای این واژه‌ها بستگی دارد. معنای واژه، چیزی جز کاربرد واژه نیست. باید دید لنینیست‌ها این واژه‌ها را به چه معنایی به کار می‌بردند.

لنین از «آغل پارلمانتاریسم بورژوازی»31 و «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیده‌ی جامعه‌ی بورژوازی32» سخن می‌گفت. از اینکه پس از پیروزی انقلاب، پرولتاریا باید «انگل»‌های بورژوا را «با مشت آهنین در هم بکوبد33.» بورژوازی تمامی نهادهای دولتی را «لجن‌مال» کرده است، پرولتاریا باید این لجن‌ها را نابود سازد.

لنین به‌هیچ‌وجه زیر بار فرایندهای اصلاحی و دموکراتیک نمی‌رفت. هدف انقلاب نابودی خشونت‌بار بورژوازی است: «دولت بورژوازی به دست پرولتاریا ضمن انقلاب نابود می‌گردد»34، «سرنگونی بورژوازی فقط هنگامی عملی است که پرولتاریا بدل به طبقه‌ی حاکمه‌ای بشود که قادر است مقاومت ناگزیر و تا پای جان بورژوازی را سرکوب نموده» باشد35، «پرولتاریا دولت را به عنوان سازمان مخصوصی برای اعمال قوه‌ی قهریه علیه بورژوازی لازم دارد36

لنین این جمله‌ی انگلس را در برابر سوسیال دموکرات‌ها قرار داد، که نوشته بود: «نیاز پرولتاریا به دولت از نظر مصالح آزادی نبوده بلکه برای سرکوب مخالفین خویش است37.» به گفته‌ی لنین، دیکتاتوری پرولتاریا ضرورتاً اقلیت بورژواها را سرکوب می‌کند38 و پس از آن دولتی وجود نخواهد داشت، برای این که همه‌ی بورژواها سرکوب و نابود شده‌اند39.

دیکتاتوری پرولتاریا نزد لنین معنای روشنی داشت. او می‌گفت:

«دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدود، مبتنی به زور و نه قانون... دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدودی که خارج از قانون است و به زور، در عریان‌ترین مفهوم آن تکیه دارد40.» در اکثریت یا اقلیت قرار داشتن اهمیتی ندارد، باید بورژوازی را به زور سرنگون و نابود ساخت:

«در زمان انقلاب کافی نیست "اراده‌ی اکثریت" را باز شناسیم- باید ثابت کنید که در لحظه‌ی تعیین کننده و در جای تعیین کننده قدرت‌مندتر هستید، باید پیروز شد. بارها دیده‌ایم که چگونه اقلیتی که تشکل و تسلیحات بهتر دارد و آگاهی سیاسی‌اش بیشتر است اراده‌ی خود را بر اکثریت تحمیل می‌کند و آن را به زانو در می‌آورد41

پاورقی‌ها:

۲۰- لنین، مجموعه‌ی آثار، جلد ۱۲، صص ۴۲۵- ۴۲۴ و ۴۲۸.

۲۱- ویتالی سنتالینسکی، روشنفکران و عالیجنابان خاکستری، دفتر ششم تا چهاردهم، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، انتشارات مازیار، ص ۴۳۲.

۲۲- لنین، دولت و انقلاب، اداره‌ی نشریات زبان‌های خارجی پکن، ص ۶۳.

۲۳- پیشین، ص ۵۰.

۲۴- پیشین، ص ۵۴.

۲۵- پیشین، ص ۶۴.

۲۶- پیشین، ص ۶۴.

۲۷- پیشین، ص ۶۶.

۲۸- پیشین، ص ۱۴۷.

۲۹- پیشین، ص ۱۴۸ و ۱۵۰.

۳۰- پیشین، ص ۱۶۰.

۳۱- پیشین، ص ۶۸.

۳۲- پیشین، ص ۶۶.

۳۳- پیشین، ص ۷۰.

۳۴- پیشین، ص ۲۳.

۳۵- پیشین، ص ۳۴.

۳۶- پیشین، ص ۳۵.

۳۷- پیشین، ص ۱۲۴.

۳۸- پیشین، ص ۱۲۵.

۳۹- پیشین، ص ۱۲۷.

۴۰- لنین، مجموعه‌ی آثار، جلد ۱۰، ص ۲۱۶ و ۲۴۴.

۴۱- لنین، «توهماتی درباره‌ی قانون اساسی» (اوت ۱۹۱۷)، در مجموعه‌ی آثار، جلد ۲۵ ، ص ۲۰۱.


اکبر آقا منتقد میشود ! ؟



hoshyaresmaeil@yahoo.com

در تاریخ 31 فروردین 1389 مطلبی دررادیو زمانه منتشر شده بود از طرف اکبرگنجی به نام :

زبان لنینی ، زبان نابودی !

این هم لینک اصلی .

http://zamaaneh.com/idea/2010/04/post_694.html

من معمولا عادت دارم هرمطلبی را دو بار میخوانم . یک بار همینطوری و بار دوم قدمی بعد از همینطوری ! این مطلب را هم باردوم وقتی خواندم بلافاصله از خودم سوال کردم چه ربطی داشت ؟ فکر که کردم دیدم هم ربط دارد و هم خیلی بی ربط است . مطالبی در سایتها برای تولد لنین منتشر شده است . سالگرد تولد یا مرگ مطهری هم هست . اکبر آقا هم که جایزه میلتون فریدمن رو گرفته ، دنیا هم که خیلی خر تو خره و کسی متوجه نمیشه .....چرا اکبر گنجی به سراغ مناسبت تولد یا مرگ مطهری نمیرود اما لنین شناسی را خیلی مشتاق است ؟ هرچه باشد مطهری با اکبر آقا هم خون و هم جنس و هم نظر و هم عقیده هستند و میلتون هم عاشق اکبر آقا ! دیدید که چقدر ربط داشت ؟

البته به عرض محترم همگان برسانم که بنده وکیل وصی لنین نیستم . اهل امام زاده سازی هم نیستم . معتقدم تاریخ با کسی تعارف هم ندارد . لنین هم مثل خیلی از انسانها و شخصیتهای دیگر تاریخی ، تاثیراتش را درتاریخ بشر نمیشود نادیده گرفت و با چند طنز و کلام و خط تخریبش کرد . لنین هم مثل خیلی از انسانهای دیگر اولا قابل نقد است و دوما قطعا اشکالاتی و نقاط ضعفی داشته است . با تمام اینها آنچه که لنین را در جایگاهی تاریخی نشاند نقاط ضعفش نبود .

آقای اکبر گنجی در این مطلب خیلی از ادبیات لنینی دلخورو عصبانی است . برایش اهمییت ندارد که حداقل 100 سال از آن روزگار و ادبیاتش میگذرد . اینکه از دست لنین عصبانی است و یا داستان چیز دیگری است ...بعد از خواندن مطلب گنجی ، به عهده خودتان . ولی به نظر من و باور کنید که لنین و ادبیات لنین در این نوشته گنجی بهانه است . حرف چیز دیگری است .

شاید گنجی فکر میکند که اگر تبدیل به یک گاندی نشد تقصیر لنین بوده است ؟ والا اگر مشگل اصلی در ادبیات و بیان و کلام بود که خمینی و آل چماقش از لنین خیلی جلوترند . حداقل 70 سال بین اینها اختلاف است . ولی اکبر گنجی با ادبیات خمینی و مطهری ونظم نوین مشکلی ندارد . خمینی را ( آقای خمینی ) خطاب میکند و فکر میکند باید ادب را رعایت کرد . مخاطب قرار دادن جانی ترین و کثیف ترین چهره الهی و دینی ، یعنی خمینی از نظر گنجی باید محترمانه باشد تا میلتون نرنجد ! این همان ادبیاتی است که گنجی را نعشه میکند !

نتیجه گیری جزئی :

گنجی هم از همان جنس و مایه خمینی و مطهری است حداقل به مدت یک دهه و در کنار آن موجودات در جنایات سهیم بوده است و چرا به مدت دو دهه که خودش را کنار کشیده ، حاضر نیست حتی یک سر سوزن به آن یک دهه بپردازد ؟ نمیخواهد یا نمیتواند ؟ به نظر من گنجی نه میخواهد و نه میتواند از خودش شروع کند . این همان نکته و نقطه ایی است که با هیچ رنگ سبز روغنی و جایزه ایی رنگ نمیشود . گنجی که جای خود دارد گنده تر از گنجی هم که خمینی و رجوی باشند نتوانستند سر تاریخ کلاه بگذارند !

آقای گنجی مشکل شما ادبیات لنین نیست . ولی تو هم مثل اینکه خارش داری و دوست داری خودت رو مضحکه همه کنی . تا زمانی که جدی نشوی هر عملی و ادا و اطواری از طرف تو مایه طنز خواهد بود . چه با پرچم سبز در دستانت و چه با تخم میلتون بر شانه هایت و چه با هر خر غلط دیگری در مزرعه نظم نوین !

آدم جدی اول از خودش شروع میکند و بعد قدم به قدم به عقب میرود . پرشهای صد ساله و ناگهانی به 100 سال گذشته و اینکه یه دفعه بعد از جایزه یادت بیاد که لنین مترادف است با نابودی...! باز هم از جنس طنز بازی بزرگان است که توسط کوتوله های فکری هر از گاهی اکران میشود !

آقای گنجی میدانی گاندی چرا گاندی شد ؟ گاندی با نور افکن و رسانه و سر و صدا و جایزه گاندی نشد . من امیدوارم حسرت گاندی شدن و رهبر شدن که به دلت ماند سریعتر التیام گیرد . مشکل تو نه با جایزه و نه با رسانه حل نمیشود چون قبل از هر چیز تو اصلا جدی نیستی ! البته جدی که هستی ولی نه در رابطه با سیاست انسانی ومردمی . جدیت تو در رابطه با مسائل اخروی و دینی و بقیه قضایا که در زمره ثوابهای بهشتی قرار دارد ...نهادینه شده است با این همه مواظب باش زیاد کار ثواب نکنی .

نتیجه گیری کلی :

نمیدانم شما این یارو " کافی " را میشناختید و یادتان میآید یا نه ؟ " کافی " یکی از آخوند های سرشناس و روضه خوانهای زمان شاه بود . آن زمانی که من تازه وارد دبستان شده بودم خان عمویی داشتم که به شغل ناشریف ساواکی اشتغال داشت . خان عمو یک دستش هم فلج بود و افتخار میکرد فلجی دستش به خاطر این بوده که محکم زده تو صورت یکی از مخالفای اعلیرحضرت !

دست بر قضا این خان عمو که خیلی هم مذهبی بود با کافی روضه خوان رابطه خیلی خوبی داشت . دعوت و سفره و ناهار و شام و.....انبوهی کارهای دیگر که خان عموی ساواکی ما انجام میداد تا فقط از زبان این یارو کافی بشنود که جایش در بهشت است !!

تا اینکه یک روز در یکی از همین مجالس که به افتخار کافی برگزار شده بود ، وقتی غریبه ها رفتند و مجلس خودی تر شد و وقتی خان عموی ساواکی ما دوباره از ثواب و آخرت و بهشت و گرفتن تاییده از کافی برای خودش بود حاج آقا کافی که انگار کلافه شده باشد با یک تشر و خیلی جدی به خان عمو گفت : اینقدر بهشت و ثواب و آخرت نکن . مگه عقل از سرت پریده ؟ خود من چند شب پیش سبیه ام را خواب دیدم که در خواب به من میگفت : خان داداش من از بس تو دنیا کار ثواب کردم اینجا حوری شدم و رفتم تو بهشت ! از وقتی هم وارد بهشت شدم وقت نمیکنم شورتمو بالا بکشم !تو مواظب باش زیاد کار ثواب نکنی چون در بهشت بین زن و مرد فرقی نیست !

آقای اکبر گنجی از این اداها در نیار که مضحک میشوی . شما این کاره نیستی . جدیت و اندازه و سقف و عمق و سطح شما و امثالهم همان تخم میلتون و ادبیات نظم نوین است با تمام اشکال جانبی آن . از جمله اسلام سکولاریستی و سکولاریسم سبز نظم نوین و ثواب و بهشت ......

جنبش سبز و تفاوت بارز دو نسل

محمود خادمی

تفاوت بین نسل ها در جوامع بشری ــ که در درجه اول به خاطر تغییر شرایط در این جوامع است ــ امری رایج و طبیعی است و از نشانه های رشد و تکامل و یا سقوط و انحطاط در جوامع مختلف است ؛ اما آنچه در ایران اتفاق افتاده است شکاف و بریدگی نسلی است که به صورت تفاوت های معرفتی ؛ هویتی و آرمانی خود را آشکار و بارزکرده است .

بطور طبیعی در پروسه گذار از سنت به مدرنیته ( که از ویژگی های نسل کنونی است ) می بایست شاهد تغییرات جدی بین نسل کنونی ( نسل سوم ) و نسل های ماقبل خود باشیم . اما بدلیل غیبت طولانی و عدم تماس نسل اول با نسل سوم ؛ نسل سوم برای ابهامات و اشتباهات دوران نسل اول و مسائل حاد پیش روی خود ــ مسائلی که برای مبارزه با رژیم جنایتکار آخوندی با آن دست به گریبان بود ــ به جواب هائی دست یافت که کاملا" متفاوت با نگرش ؛ آرمانها و ارزش های نسل اولی ها بود . یعنی این نسل برخلاف نسل دوم که در دهه 60 دوران جوانی خود را سپری می کرد و هنوز متأثر از فضاهای ایدئولوژیک ــ سیاسی و آرمانخواهی های نسل اول بود ( وبر سر همین ایده آل های سیاسی خود جان بر کف نهاد ) با نسل اول و حتی نسل پیش از خود هیچ مفاهمه و درک متقابل جدی ندارد . خلاصه اینکه نسل سوم ارتباط نسلی خود را با نسل اول قطع کرده است و فلسفه ؛ اهداف ؛ اسلوب و شیوه های مبارزاتی آن نسل را برای فروپاشی ساختار اجتماعی و سیاسی حکومت دینی ، قبول ندارد و با آن ارتباط مستحکمی برقرار نمی کند و بدنبال طرح ریزی جدید اجتماعی و سیاسی می باشد .

نسل اول ؛ متولدین دوران مبارزات ملی دکتر مصدق بودند ؛ کودتای استعماری علیه دولت ملی و مردمی مصدق و شکست و ناکامی مبارزات گذشته ؛ این نسل را به چاره جوئی برای دست یابی به شیوه های نوینی از مبارزه واداشت که ضعف های مبارزات سیاسی گذشته را نداشته باشد . سرانجام این نسل با آموزه های دو گانه ای که دو رویکرد اسلامی و سوسیالیستی داشت برای سرنگونی رژیم سلطنتی و فروپاشی ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه به مبارزه پرداخت و نهایتا" پایه های انقلاب بهمن 57 را پی ریختند ؛ انقلابی که بوسیله خمینی و دارودسته اش ملا خور شد و یا به تعبیری انقلاب ناتمامی که هنوز ادامه دارد .

اما نسل سومی ها ــ و به قولی نسل موبایل ؛ اس ـ ام ـ اس و اینترنت ــ متولدین دهه 60 هستند؛ یعنی دوران کشتار و خونریزی آخوندها و تصفیه حساب آنها با انقلابیون جان برکف نسل اول و دوم . نسلی که اکنون دوران 20 تا 3 0 سالگی خود را طی می کند ــ و در ورودی های متعدد جامعه از دانشگاه گرفته تا بازار کار و در همه عرصه های اجتماعی و سیاسی حضور دارد ــ بیشترین دوران رشد و اجتماعی شدن خود را در دورانی سپری کرده است که علاوه بر اینکه شاهد جنگ و تصفیه حساب با ارزش های مبارزاتی دوران شاه و انقلابیون نسل اول بوده ؛ شاهد انواع تصفیه حساب های جناحی درون حکومت نیز بوده است .

این نسل نخستین حضور سیاسی خود را در جریان اعتراضات نامؤفق در انتخابات سال 76 اعلام کرد و اعتراضات دانشجوئی سال 78 دوران ریاست جمهوری خاتمی ــ که با سرکوب وحشیانه دو جناح حکومت مواجه گردید ــ را نیز در کارنامه خود دارد .

این نسل در ادامه مبارزه ؛ در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 با پایه گذاری یک جنبش مسالمت آمیز بدنبال تحقق دمکراسی و حقوق شهروندی و به زیر کشیدن همه روشها و منش های استبدادی بوده و با طرح مطالبات حداقلی ,, رأی من کجاست ,, به دنبال تحولی روبنایی بود ؛ لذا با مواجه شدن با دروغ و تقلب گسترده انتخاباتی و بعد هم پاسخ سرکوبگرانه رژیم به خواسته هایش، به یک طغیان اجتماعی روی آورد و روز به روز از رویه های مسالمت جویانه و همچنین مطالبات حداقلی فاصله گرفت که نقطه اوج این تغییر را در تظاهرات اعتراضی عاشورا شاهد بودیم .

این جنبش اجتماعی که بوسیله این نسل پایه گذاری شده در ادامه رشد و بلوغ خود خواستار سرنگونی تمام عیار این رژیم دینی و استقرار یک نظام ملی ــ دموکراتیک و سکولار است.

نسلی که بر اثر فساد دامنگیر ساختار قدرت دینی بیشترین لطمات را دیده و به مراتب بیشتر از نسل های پیشین در ضدیت با فرهنگ دینی حاکم قرار دارد ؛ به خصوص که با دسترسی بیشتر با فضاهای اینترنتی ؛ روشهای جدید چند رسانه ای ؛ دیگر آموزه های کهنه حاکمان دینی را بر نمی تابد

اگر چه جداگانه به تفاوت ها وویژگیهای این نسل اشاره خواهم کرد ولی در اینجا نیز باید تأکید کنم که این نسل بشدت دموکراسی خواه است و علاوه بر انگیزه برابری طلبی ؛ حس مشارکت سیاسی دراین نسل به شدت تقویت شده است . جنبش مدنی سبز محصول ناهمسوئی مطالبات و خواسته های این نسل با حاکمیت دینی است . اکنون به تفاوت های این دو نسل به طور خلاصه در زیر اشاره می کنم

تفاوت های عمده و جدی نسل اول و سوم :

یکم ــ فرا ایدئولوژک بودن نسل سوم :

بر خلاف نسل اول ــ که در دوران او ایدئولوژی حرف اول را میزد و همه چیز در پشت ایدئولوژی پنهان بود و انسان تنها با انتخاب ایدئولوژی هویت می یافت و می توانست مبارزه کند ــ این نسل از جر و بحث های ایدئولوژیک به شدت پرهیز میکند و معتقد است که دوران رقابت و مبارزات ایدئولوژیک با پایان جنگ سرد ویک قطبی شدن جهان نیز به پایان رسیده است. به خصوص کمترین میل به باورهای مذهبی و دخالت آن در عرصه های سیاسی و اجتماعی را دارد .

دوم ــ پرسشگری :

نسل سوم ؛ جوانان ؛ دانشجویان و فعالین سیاسی این نسل مثل گذشته ــ که به اعتبار ملاحظات امنیتی و اصول و ضرورت های تشکیلاتی و مبارزاتی حاکم برمبارزات آن دوره کمتر سئوال می کردند و یا به نقد رهبران سیاسی می پرداختند ــ دیگر پیاده نظام و مطیع بی چون و چرای احزاب و گروه های سیاسی نیستند و بر اثر فکر و تشخیص خود هر جا که لازم می بینند وارد گود می شوند و منتظر فراخوان و دستورالعمل باصطلاح رهبران نمی مانند ؛ به آسانی رهنمودهای ناصحیح این رهبران را رد کرده واز بکار گیری این نوع رهنمودها خوداری می کنند .

سوم ــ شهادت پذیری و اسطوره سازی :

نسل سومی ها اگر چه آماده اند که جان خود را برای رهائی و آزادی مردم و میهن خود فدا کند ولی چون گذشته به مقوله شهادت مانند یک اصل مقدس نگاه نمی کنند ؛ و بر خلاف نسل اولی ها ؛ برای این نسل شهادت هدف نیست بلکه وسیله ای برای نیل به آزادی و برابری است و باور دارند که مردن هنر نیست و باید بمانند ؛ زندگی و مبارزه کنند و برای مردم و کشورخود افتخار آزادی بیافرینند .

چهارم ــ گرایش به سکولاریزم :

مشخصه دیگری که روز به روز در میان این نسل با شدت بیشتری خود را نشان می دهد گرایش به سکولاریزم است ؛ این نسل به درستی تشخیص داده است ؛ تا زمانی که بساط حکومت دینی بر پاست در بر همین پاشنه می چرخد ونه تغییری در وضعیت رقت بار مردم بوجود خواهد آمد و نه با اتکاء به یک ایدئولوژی و یا باورهای مذهبی ایجاد اتحادی فراگیر به منظور تغییر رژیم متصور خواهد بود ؛ معتقد است تنها آن استراتژی و شعارهائی می تواند تضمین کننده پیروزی مردم باشد که فاقد هرگونه رنگ و صبغه ایدئولوژیک بوده و بتواند همه مردم را زیر پوشش خود قرار دهد ؛ و با شفافیت و صراحت بر جدایی دین از حکومت تاکید ورزد.

پنجم ــ واقع گرائی و حداقل خواهی :

جوانان امروز ایران بنبال انترناسیونال پرولتری ویا جامعه بی طبقه توحیدی و کمونیستی نیستند ؛ سنگ بزرگ بر نمی دارند که نزنند ؛ نسل های قبل از او به اندازه کافی بدنبال تحقق این شعارها بوده اند ؛ نه تنها بدنبال فتح جهان و جنگ با این و آن نیستند بلکه معتقدند که آرمان های انسانی و اجتماعی اشان تنها در همزیستی با دیگر آحاد بشری امکان تحقق دارد. این نسل متقاعد شده است و وظیفه خود می داند که اگر کاری می تواند بکند باید و بهتر است برای ایران بکند که از همه نیازمند تر به دمکراسی و حقوق شهروندی است .

ششم ــ همزیستی اعتقادات :

این نسل بدور از تنگ نظری های نسل پیشین می باشد و برخلاف آنان معتقد به تنوع و رنگارنگی است ؛ از جر و بحث ها و رقابت های گروهی و سازمانی پرهیز می کند و خواستار حضور همه اقشار مردم با هر عقیده ؛ دین و ملیتی برای تغییر در کشور است ؛ عنصر وحدت بخش بین آحاد انسانی را تنها درد مشترک وعلائق مشترک می داند

نتیجه گیری :

بیان تفاوت های واقعی بین دو نسل به معنای تخطئه کردن هیچ نسلی و هیچ کس نیست و همچنین بهیچوجه هدف ؛ نفی شأن و منزلت آن مبارزین گرانقدرنمی باشد . چه کسی نمی داند که نسل اول چه بهای سنگینی برای مبارزه با شاه و شیخ پرداخته است ؛ نسلی آرمان گرا ؛ صادق و از خود گذشته که برای تحقق آرمان هایش، فوق طاقت انسانی سختی و مرارت متحمل شد و همچنان بر آرمان هایش استوار ایستاده است .

ضمن اینکه همه می دانیم که مبارزین نسل اول اکثرا" چریک های حرفه ای بودند که مبارزه تنها کار و مشغله آنان بود و در شرایطی بسیار سخت ؛ مبارزه ای مخفی با رژیمی تا دندان مسلح و برخوردار از دستگاه های امنیتی بسیار پیچیده را پیش می بردند . مضاف بر این؛ این نسل به شدت پرکار و عمل گرا هم بود . بدین ترتیب روشن است که مبارزه در چنین شرایط طاقت فرسائی با آنهمه کار؛ ساده و بری از اشتباه نخواهد بود .

بنابراین هدف از این نوشتار، بررسی اشتباهات مبارزین نسل های قبلی نمی باشد بلکه توجه دادن به این رهنمود ارزشمند ــ که اتفاقا" از تجارب ذیقیمت همین نسل اولی ها می باشد ــ است که اگر ایده " تحلیل مشخص از شرایط مشخص " ایده درست و صحیحی می باشد ؛ بایستی هم اکنون نیز این فرمول را بکار بست و از آن رهنمودهای لازم رابرای انطباق با شرایط جدید مبارزه ، بدست آورد .

با ورود نسل سوم به میدان مبارزه اجتماعی ؛ تحولات ؛ ساختار شکنی و سرنگونی این رژیم اجتناب ناپذیر است . رژیم ضد بشری آخوندها حریف موج بنیان کن این نسل نمی شود . فروکش کردن مقطعی اعتراضات، آرامش قبل از طوفان است؛ طوفان اصلی در راه است . اگر در این صحنه با شکوه، نسل اول انقلاب - که بیش از همه برای آزادی مردم ایران بها پرداخته است - با نسل سوم ، همراهی و همگامی نکند، عرصه را باخته است .

منبع: پژواک ؛ بولتن