نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

جنگ لیبی از زبان شاهد عینی

ارسالی: 6 اکتبر ٢٠١١، تلویزیون سوریه برنامه ویژه ای با شرکت تری میسان، مقاله نویس فرانسوی، رئیس مرکز علوم سیاسی «Réseau Voltaire» پخش کرد. در این برنامه، میسان از تجارب کار خود در لیبی سخن گفت. او برای ارائه تصویر واقعی از حوادث این کشور، در کسوت خبرنگار به لیبی سفر کرده بود. بخوانید سخنان او را.
من آن حوادثی را که همه از آن صحبت می کردند، دیدم. هیچکدام واقعیت نداشت. هیچ انقلابی برعلیه قذافی بوقوع نپیوست، حادثه دیگری اتفاق افتاد [...].
تصمیم جنگ بر علیه لیبی ١٠ سال قبل اتخاذ شده بود و این امر هیچ ارتباطی با حوادث اخیر موسوم به «بهار عربی» نداشت. بلافاصله پس از حادثه ١١ سپتامبر، دقیقاًَ پس از ۴ روز، دولت بوش در دیدار کمپ دیوید تصمیم گرفت هفت کشور افغانستان، عراق… و در نهایت ایران را یکی پس از دیگری مورد حمله قرار دهد. این موضوع را همان وقت ویلیام کلارک، فرمانده سابق ناتو و مخالف این طرح افشاء کرد.
در طول تمام سالهای اخیر، لیبی بدنبال یافتن راههای اجتناب از جنگ بود و هم از این رو، همواره سعی می کرد در جریان گفتگوها با واشینگتن، به توافق برسد. ولیکن دچار اشتباه شد. برای اینکه اساسا ایالات متحده آمریکا به دنبال تحکیم موقعیت خود در لیبی و ساختن پایگاههای نظامی در این کشور برای اعمال کنترل و نظارت بر تمام آفریقا بود. به همین سبب، تمام مساعی قذافی بی نتیجه ماند. فراموش نمی کنیم که در سال ٢٠٠٣، بلافاصله بعد از سقوط بغداد، فشارها بر لیبی شدت یافت. همان وقت قذافی تصمیم گرفت لیبی را به کشوری آزاد تبدیل کند. با واشینگتن به مذاکره نشست، موازین اقتصادی آن را پذیرفت و روابط متشنج را به حالت عادی برگرداند. اما، آمریکا همچنان برای حمله همزمان به دو کشور لیبی و سوریه آماده می شد. این واقعیت که وضعیت سوریه با لیبی فرق داشت، انکار ناپذیر است. سوریه از توافق بین المللی برای دفاع از خود برخوردار بود. اما چه اتفاق افتاد؟
واشینگتن با توجه به ناتوانی اوباما برای توجیه جنگ جدید در اذهان مردم آمریکا، از فرانسه و انگلیس خواست حمله نظامی به لیبی را در صدر برنامه های خود قرار دهند [...].
در خود لیبی، قذافی از حمایت مردمی قابل ملاحظه ای برخوردار بود. من با انسانهای زیادی، که بطور سنتی مخالف قذافی بودند، دیدار کردم. آنها از نقطه نظر میهن دوستی، به مبارزه قذافی برعلیه تجاوز ناتو پیوستند. اول ژوئن در طرابلس تظاهرات عظیمی برگزار گردید. در حالی که کل جمعیت طرابلس یک و نیم میلیون نفر است، یک میلیون و ٧٠٠ هزار نفر، یعنی مردمی که از اطراف و اکناف بمنظور اعلام پشتیبانی از دولت در مبارزه بر علیه ناتو به طرابلس آمده بودند، در این تظاهرات شرکت داشتند.
در ادامه، من شاهد ارتکاب جنایت از سوی کسانی بودم که آنها را «شورشیان» می نامیدند. اما در واقعیت امر، آنها شورشی نبودند. آنها عمدتاًَ مزدوران خارجی بودند. شمار لیبیایی های مسلح مخالف قذافی بیش از اندازه کم بود. بخش اصلی جنگجویان را مزدوران مسلح به سلاحهای آمریکایی و اسرائیلی تشکیل می دادند. افزون بر این، حضور القاعده نیز بسیار چشمگیر بود. در لیبی قبلاًَ هم گروه متنفذ القاعده که جنگجو به عراق می فرستاد، حضور داشت. آنها طرفداران حداکثر خشونت هستند. زمانیکه آنها، دقیق تر بگوئیم بدنبال حمله ناتویی ها، جنگجویان القاعده به روستاها هجوم می بردند، تحت تأثیر مواد مخدر، جنایات هولناکی را مرتکب می شدند. آنها، بمنظور ایجاد فضای هر چه گسترده تر رعب و وحشت، سر مردان و پستانهای زنان را در انظار عمومی می بریدند. آنها، برای گسترش حوزه نفوذ کمیته متشکله در بنغازی، مردم را وادار به فرار می کردند. از جمعیت تقریباًَ ۶ میلیون نفری لیبی، در حدود ٢ میلیون نفر، از خانه و کاشانه خود فرار کردند.
در باره فعالیت خبرنگاران خارجی در لیبی من فقط این را می توانم بگویم: همه آنها دروغ گفتند. اینها، خبرنگاران کانالهای عظیم- بی بی سی، سی ان ان، فرانسه ٢۴ و تلویزیون فرانسه بودند (آن وقت هنوز به تلویزیون الجزیره اجازه نداده بودند). معمولاًََ تیمهای تلویزیونی مرکب از دو نفر- خبرنگار و اوپراتور اجازه فعالیت می گیرند. اما در اینجا، تیمهای سه، چهار و در مواردی تا هفت نفر آمده بودند و معلوم بود که آنها خبرنگار نیستند. ماشینهای پر از آدمهای ورزیده با کارت خبرنگاری می آمدند که معلوم بود نظامیان خوب آموزش دیده ای هستند… من شاهد بودم که آنها دروغ می ساختند. در دولت لیبی بحث شدیدی در باره اینکه با این آدمها چه کار کنند، در گرفت. بعضی ها، مثلاًَ یونس شاکر، روزنامه نگار سرشناس لیبیایی، خواستار اخراج آنها بودند. اما، سیف الاسلام قذافی تصور می کرد که اگر همه این رسانه ها را پشت در بگذاریم، در مورد اتفاقات لیبی بطور کلی سکوت خواهند کرد و در چنین سکوتی، همه را نابود خواهند کرد…
تصور می کنم که این، یک اشتباه جدی بود. زمانی که ما مسئله واقعی خبرنگار بودن یا نبودن آنها را مورد بحث قرار دادیم، من در اینترنت بدنبال کیستی آنها گشتم، معلوم شد که خبرنگاران واقعی، فقط کسانی بودند که در جلو دوربین ظاهر می شدند و بقیه آنها نظامی هستند. زمانی هم سازمان مخفی لیبی در صدد کنترل پست الکترونیکی همه خبرنگاران مشغول در مرکز مطبوعاتی برآمد، به اسناد غیرقابل تصوری دست یافت. به این ترتیب که حتی خبرنگاران واقعی هم در ارتباط با ام آی ۶، سازمان جاسوسی فرانسه و موساد کار می کردند. یعنی، همه آنها جاسوس بودند. پلیس مخفی لیبی به اسناد تکاندهنده ای دست یافت- اینها چیزی غیر از کتابهای آموزش نظامی، چاپ کمپانی نظامی خصوصی «Aegis» (مشابه انگلیسی شرکت آمریکایی بلاک واتر) نبودند. معلوم شد که همه این «خبرنگاران» نماینده یک سازمان بودند و با هم کار می کردند. در این کتابها، از جمله گفته می شود: سه ساعت قبل از آن که آمریکاییها حمله برای ویران کردن طرابلس را آغاز کنند، همه خبرنگاران باید از شهر خارج شوند و گر نه، قذافی می تواند آنها را به گروگان بگیرد. برنامه تخلیه نیز دقیق طراحی شده بود و نشان می داد که «Aegis» در طرابلس پایگاهی دارد که از کمکهای سازمان امنیت ترکیه استفاده می کند. لیست همه خبرنگارانی که باید به بندر و از آنجا به کشتی ناتو منتقل می شدند و همچنین، انجام همه این کارها در مدت سه ساعت قبل از آغاز حملات سرتاسری بر طرابلس، دقیقاًَ تنظیم شده بود…
کانال فرانسه ٢۴، تلویزیون رسمی دولت فرانسه، بمنظور کمک به کار وسایل ارتباط جمعی و تأمین ارتباط بین المللی شورشیان، با کمیته بنغازی قرارداد امضاء کرد. بعبارت دیگر، خبرنگاران فرانسوی تأئید کردند که در واقع بجای دادن اطلاعات صحیح، به پشتیبانی از شورشها برخاستند. خبرنگاران «فرانسه ٢۴» اجازه حضور در همه را داشتند، آنها با ماشین به محل بمبارانها می رفتند، از مناطق ویران شده طرابلس بازدید می کردند و بالاخره روشن شد زمانیکه این گروه خبرنگاران در هر نقطه ای از شهر، مثلا در این یا آن ساختمان دولتی ظاهر می شدند، ١۵ دقیقه بعد از رفتن آنها، همان ساختمان زیر بمبارانها ویران می شود. یعنی، «خبرنگاران» در نقش گرا دهنده (نشاندهنده) کار می کردند.
وقایع بسیار وحشتناکی اتفاق می افتاد. همه می دانند که ناتو دقیقاًَ از همان رویکردهای اسرائیل- قتل رهبران و خانواده های آنها استفاده می کند و هر جا که نمی تواند رهبران را به قتل برساند، با کشتار زنان و کودکان آنها را می ترساند. در منزل یکی از مقامات عالیرتبه نظامی لیبی جشن خانوادگی برگزار بود و عده ای خبرنگار هم به آنجا دعوت شده بودند. معلوم نشد دقیقا چه کسی، اما به هر حال یکی از آنها چمدان «GPS» (دستگاه تعیین موقعیت. م.) خود را به اتاق کودکان گذاشت. زمانیکه شب هنگام ناتو این خانه را بمباران کرد، بمبها دقیقا به همان اتاق کودکان اصابت کردند و همه کودکان کشته شدند.
در یکی از شهرهای کوچک لیبی، کشتار جمعی اتفاق افتاد. این شهرک در تپه واقع بود و ناتویی ها برای تأمین حرکت آزاد «شورشیان» باید آن را حذف می کردند. بالاخره، در اثر چندین بار بمبارانهای شدید، این شهرک را با خاک یکسان نموده و از روی نقشه پاک کردند. دولت لیبی این حادثه را جنایت جنگی اعلام کرد. مقامات ناتو ضمن تأکید بر ادعای خود مبنی در دست داشتن اطلاعات دقیق از موضعگیری نظامیان در آنجا، از در انکار برآمدند. لیبیائیها با مراجعه به همه خبرنگاران در مرکز مطبوعاتی، حضور آنها در محل حادثه و مشاهده اصل واقعیت را خواهش کردند. هنگامی که خبرنگاران به آنجا رسیدند، چیزی جز کشتارگاه واقعی ندیدند. همه جای این شهر با خاک یکسان شده و پر از اجساد تکه- تکه شده انسان بود. آنوقت این خبرنگاران، برای کسب تکلیف، حادثه را بوسیله تلفنهای همراه به اطلاع ستاد ناتو در بروکسل رساندند و افسران ناتو این متن را به آنها دیکته کردند: «باید گفته شود که اینجا محل تجمع نظامیان بوده و در عین حال، عده ای غیرنظامی بطور اتفاقی در آنجا بوده اند که هیچ کس از حضور آنها خبر نداشت»… همه اینها بمعنی اتخاذ تدابیری برای تولید دروغ بود.
…کانال الجزیره، میدان الخضراء و میدان باب العزیزیه طرابلس را در یکی از استودیوهای خود در قطر شبیه سازی کرد. پس از آن ناتویی ها بمباران شهر را آغاز کردند. این بمبارانها، سیل آتش بود که همه جا را ویران کرد، دو روز تمام زمین می لرزید و الجزیره در یکسری تصاویر استودیوئی «شورشیان» را در میدان الخضراء نشان می داد… پس از فاش شده این ریاکاری، رئیس «شورای انتقالی» شورشیان، انتشار این تصاویر را یک «ترفند جنگی» اعلام کرد.
وزارت امنیت لیبی توانایی مبارزه با این همه ریاکاری را نداشت. این سازمان نمی دانست چه عکس العملی نشان دهد. چنان وضعیت استثنایی پیش آمده بود که هیچ کس نمی توانست سمتگیری مشخصی بکند. چند خبرنگار اخراج شدند… یک بار، مثلا، قذافی با سران قبایل در هتلی که مرکز مطبوعاتی در آن مستقر بود، دیدار می کرد. آمریکائیها برای شکار قذافی تلاش می کردند ولی او در اینجا، در مرکز مطبوعاتی که بمباران کردن آن بعلت حضور انبوه «خبرنگاران» ممکن نبود، حاضر شد. هیچ کس نفهمید قذافی از کجا به سالن مطبوعاتی وارد شد و از کجا خارج شد. همه تصور کردند که باید یک راه مخفی وجود داشته باشد و شب هنگام یکی از خبرنگاران «واشینگتن پست» را در زیرزمین یافتند که با دستگاه مافوق صوت در جستجوی یافتن راه مخفی بود که قذافی از آن وارد و خارج شد. این خبرنگار را اخراج کردند…
همه کانالهای تلویزیونی کشورهای عضو ناتو در همکاری تنگاتنگی با هم کار می کردند و همینکه آمریکائیها با قطع پخش کانال تلویزیونی لیبی از ماهواره، لیبیایی ها را از پخش برنامه های خود به خارج محروم کردند، همه واقعیتها در اقیانوس دروغ غرق شدند. اروپائیها واقعا تصور می کردند که در لیبی انقلاب روی داده و کشتار مردم بدست نیروهای قذافی باعث تهاجم نظامی خارجی گردیده است. این برداشت طبیعی بود. آنها اما نفهمدند که این یک جنگ استعماری برای بازگشت غرب به مستعمرات سابق خود بود.
و اینک ما شاهد کاربست همان متدها، همان تبلیغات کانالهای تلویزیونی برعلیه سوریه هستیم. هم اکنون کانال الجزیره استودیوی مخصوصی را برای شبیه سازی میدانهای عباسی و میعاد دمشق تأسیس کرده که بواسطه آن برای تکرار آنچه که لیبی انجام دادند، آماده می شود…
در لیبی مردمی که با ناتو همکاری می کردند، عمق فاجعه را درک نکردند. در نتیجه، بیش ۵٠ هزار نفر کشته و بیش از ٢٠٠ هزار نفر زخمی و ٢ میلیون نفر جنگ زده قربانی این جنگ شدند. حالا تصور کنید در سوریه چه فجایعی به بار خواهد آمد؟ [...]
تجربه لیبی از این جهت حائز اهمیت فوق العاده است که ابتدا حمله همزمان به دو کشور لیبی و سوریه برنامه ریزی شده بود. ممکن نشد، اما در جهان هیچ کس بدفاع از قذافی برخاست. زیرا، همه دروغهای کانالهای تلویزیونی را باور کردند. در لیبی در بحبوحه حمله، فقط سفیران ونزوئلا، کوبا و سوریه این کشور را ترک نکردند [...].
فرانسه و انگلیس هنوز در ماه نوامبر سال ٢٠١٠ معاهده ای برای سازماندهی حملات مشترک امضاء کردند. این معاهده ضمیمه ای هم برای انجام تمرین های نظامی مشترک در همه مناطق را دارد. سناریوی «تمرین» چنین است: نیروهای انگلیسی موظفند برای نجات مردم غیرنظامی از دست رژیمهای جبار، به شمال آفریقا حمله کنند. در این سند تاریخ دقیق «تمرین نظامی» ٢١ مارس ٢٠١١  تعیین شده اما ارتش بریتانیا روز ١٩ مارس به لیبی حمله کردند. یعنی از ماه نوامبر ٢٠١٠ آنها می دانستند چه کار باید بکنند و برای آن هم آماده می شدند [...].
ریشه ها اما بسیار عمیق تر از آن است. این جنگ را همانطور که گفتم، ایالات متحده آمریکا در سال ٢٠٠١ برنامه ریزی کرده بود. انگلیسی ها و فرانسوی ها فقط پیمانکاران فرعی آن بودند. و همین فاجعه را آمریکا برای سوریه نیز تدارک دیده اما به دو دلیل هنوز به اجرا نگذاشته است. اولاًَ- از همان اول می بایستی مقدار متنابهی تسلیحات در سوریه انبار می نمود. در لیبی انبارهای پر از اسلحه در اختیار داشتند ولی چون در سوریه به این کار موفق نشدند، ناتویی ها مجبور شدند تسلیحات لازم را از طریق اردن، لبنان و ترکیه به این کشور بفرستند. بعبارت دیگر، امکان وارد آوردن یک ضربه قوی، ضربه تعیین کننده را نداشتند. ما می بینیم که گروههای جنگجوی اعزامی به اراضی سوریه، گاهی اینجا و گاهی آنجا را مورد حمله قرار می دهند ولی نمی توانند ضربه تعیین کننده ای وارد آورند.
ثانیاًَ- لیبی منزوی شده بود ولی سوریه متحدان زیادی دارد. سخن فقط بر سر ایران و روسیه نیست. ما می بینیم که چگونه در شورای امنیت سازمان ملل متحد، وتوی روسیه و چین کار خود را کرد. یعنی، سوریه قادر به دفاع از خود بود. ولی همه اینها هنوز بسیار شکننده است. زیرا آمریکایی ها دست بردار نیستند. لیبیایی ها بتصور اینکه قادر بدفاع از خود دفاع هستند، شدیداًَ اشتباه کردند. چرا که نظام جهان طور دیگری تنظیم شده است…
پانوشت مترجم
فاجعه اشغال لیبی، یکی دیگر از هولناکترین جنایاتی بود که امپریالیسم ماهیتاًَ جنایتکار جهانی مرتکب شد. تمام مردم، دولتها و تشکلهای جهان، از جمله ایران، با این فاجعه در مجموع دو برخورد و دو ارزیابی کاملا متضاد داشتند و دارند. اما نمایندگان این دو برخورد و دو ارزیابی را به سه گروه می توان تقسیم کرد:
گروه اول، از موضع واقع بینانه، حقیقت جویانه و عدالت طلبانه تهاجم از پیش برنامه ریزی شده استعمارگران غرب به لیبی را افشاء و محکوم کردند و این مطلب نیز یکی دیگر از آن دسته اسنادی است که حقانیت این ارزیابی را ثابت می کند.
گروه دوم، از موضع تأئید بی چون و چرا، از دیدگاه ارتجاع جهانی، با مشاهده تصاویر ویرانه های لیبی، بریدن سر مردان و پستانهای زنان، دست افشان و پای کوبان همصدا با شورشیان «آلله آگبار» گو(به این تلفظ خوب توجه کنید. در زبان عربی حرف «گ» استفاده نمی شود ولی بر زبان شورشیان جاریست)  و ناتوییها به شادمانی و سرور پرداختند. مرا با این گروه هیچ کاری نیست.
گروه سوم، اساساًَ مجموعه ای را در بر می گیرد، که فریب ریکاریهای ارتجاع امپریالیستی را خورده و عمدتا بطور ناخواسته و باحتمال بسیار قوی، با نیت خیر، در جبهه جهنمی دشمنان بشریت قرار گرفته اند. ترجمه این مصاحبه را به این گروه هدیه می کنم، بدان امید که با مداقه بر سر تک تک عبارات آن، عقل و اندیشه خود را در جهت شناخت جهان امروز و جستجوی حقایق بکار گیرند. بویژه اینکه، خطر امپریالیسم جهانخوار برعلیه کل جهان و  از جمله برعلیه میهن ما ایران، همواره جدی است.

در Uncategorized در اکتبر 16, 2011 در 2:11 ب.ظ.
تری میسان(فرانسه)

مرکز استراتژی فرهنگی
http://www.fondsk.ru/news/2011/10/12/o-vojne-v-livii-glazami-ochevidca.html

هیچ نظری موجود نیست: