محمد مجتهد شبستری
در عصر حاضر هیچ گونه تکلیف شرعی که عمل به احکام مورد بحث را برای مسلمانان الزامی سازد از ناحیه خود قرآن متوجه مسلمانان نیست
تنقیح محل نزاع با فقیهان ( بخش دوم و پایانی)
در بخش نخست این مقاله نوشتهام این مدعا که در آیات قرآن حدود، قصاص، ارث، نکاح، طلاق، محاربه، جهاد، شوری، اطاعت از اولی الامر و مانند اینها، قوانین حقوقی ابدی و تغییرناپذیر الهی برای همه انسانها در همه عصرها بیان شده مبنای علمی ندارد و قرآن به آن معنا که فقیهان میگویند کتاب قانون ابدی نیست. در این بخش دوم از مقاله همان سخنم را با تفصیل بیشتر ادامه میدهم.
۱- در آن مقاله به صورت مختصر به آیات عبادتها و اصول اخلاقی قرآن پرداختم و توضیح دادم که حساب آنها از حساب آیات احکام اجتماعی ـ سیاسی جداست و آن آیات محتواهایی ثابت و غیر متغیر را بیان میکنند.
در اینجا اضافه میکنم که بیان گناهان هم در آیات قرآن حساب جداگانهای دارد و گناهان مورد نظر قرآن گناه برای همه انسانها در همه عصرها به حساب آمدهاند و نه گناه برای مردم این جامعه یا آن جامعه و این عصر یا آن عصر.
۲- منشاء این تفکیکها لحن و تعبیرات خود قرآن است، نه سلیقهها و خواستها و تمایلات من یا هر مفسر دیگر. از باب مثال در آیات زیر که به عبادات و اخلاق مربوط است، دقت کنید تا ببینید که نمیتوان آنها را ناظر به این عصر یا آن عصر، این جامعه یا آن جامعه فهمید:
- إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (النحل/۱۶/۹۰).
- إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ (العنکبوت/۲۹/۴۵)
- وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ (الانعام/۶/۱۵۱)
- وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ (المائده/۵/۲)
- وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا (الاسراء/۱۷/۳۲)
- مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ... (المائده/۵/۳۲).
این آیات وقتی در ارتباط با مجموع قرآن فهمیده شوند، تردیدی در این نمی ماند که گوینده قرآن اوامر و نواهی خود را در این موارد جاودانی تلقی میکند، او در مقام بیان احکام جاودانی بر آمده و از مخاطبان میخواهد تسلیم آن احکام جاودانی شوند و از عمل به آنها تخلف نکنند. این امر و نهیها و ترغیبها که در چند آیه فوق بیان شده در موارد زیادی از قرآن به شکلهای مختلف تکرار شده است. بررسی مجموع آنها نشان میدهد مخاطب گوینده قرآن در این موارد فرد فرد انسانها هستند، از آن نظر که انسان اند. گوینده از آنان اهتمام به نیایش و اجتناب از گناه و تقید به اخلاق میطلبد.
۳- اما آیات احکام اجتماعی سیاسی قرآن که بدانها اشارت رفت، به گونهای دیگر است. مخاطب گوینده قرآن در آن آیات نه فرد فرد انسانها بلکه یک «گروه انسانی» gemeinschaft معین و مشخص است که در سرزمینی مشخص و در زمانی و مکانی معین زندگی میکنند و اشتراک منافع زیستی دارند، عرفها و قواعدی بر زندگی آنها حاکم است، اقتصادی مختلط از شبانی و کشاورزی دارند، متشکل از قبایل اند ... و همین تفاوت مخاطب است که ایجاب میکند فهم تفسیری از آیات اخلاق و عبادات و گناهان و آیات احکام اجتماعی سیاسی قرآن متفاوت باشد.
۴- دعاوی من در این باب بر این مفروض استوار است که متن کنونی قرآن به گونههائی قابلیت فهم تفسیری دارد و میتوان متن را کاوید و تفسیر کرد. پارهای از صاحب نظران مدعی اند چون چگونگی شکلگیری تاریخی بخشهای مختلف قرآن به درستی کاویده نشده مطلقا نمیتوان تفسیری از آیات قرآن ارائه کرد. این مدعا صحیح نیست. از متن کنونی قرآن میتوان پارهای از تفسیرهای موجه و قابل دفاع داد. در عین حال شکی در این نیست که گونههائی از تفسیر که متوقف بر نقد تاریخی است چون نقد تاریخی کافی از قرآن به عمل نیامده درباره قرآن میسر نیست. از باب نمونه به دو تفسیر از قرآن اشاره میکنم که به نظر من تفسیرهائی موجه و قابل دفاع اند: بخشهای زیادی از تفسیر معنا شناختی علامه طباطبائی (المیزان فی تفسیر القرآن) و تفسیر معنا شناختی پروفسور ایزوتسو در کتاب «خدا و انسان در قرآن». نگارنده این سطور، خود یک تفسیر روائی «از قرآن» ارائه کرده که خلاصه آن را در مقاله ۱ و ۱۵ از سلسله مقالات قرائت نبوی از جهان در همین سایت میتوان مطالعه کرد. این نگارنده آن تفسیر را نیز از نظر علمی موجه و قابل دفاع میداند.
۵- ارتباطات مفهومی تنگاتنگ میان بخشهای مختلف قرآن نشان میدهد که گوینده قرآن علاوه بر خطاب به فرد فرد انسانها در باب اخلاق و عبادات و گناهان و مانند اینها در شکلهای مختلف با یک گروه انسانی معین و مشخص (gemeinschaft ) در حال گفتگو، چالش و تعامل است. اوضاع و احوال اجتماعی سیاسی آن جمع و جماعت (گروه انسانی) در حال تغییر و تبدل است. از تعدادی انگشت شمار در طول چند سال به جمعیتی کثیر و نهایتاً به یک «امّت» مبدل میشوند، از مستضعفین فی الارض بودن به حکومتگران تغییر وضع میدهند. با گروههای انسانی دیگر معاهده برقرار میکنند، جنگ و صلح راه میاندازند، ناگهان غنائم جنگی فراوانی به دستشان میرسد که وضع معیشتی آنها را تغییر میدهد و آخر سر به قصد فتوحات به مرزهای روم و ایران نزدیک میشوند و ....
در روند گفتگوها، چالشها و تعاملات مستمر گوینده قرآن با این گروه انسانی در مقطعهای مختلف امر و نهیهایی در باب تنظیمات اجتماعی سیاسی صادر میشود. اما نه از این جهت که افرادی از انسان هستند بلکه از آن جهت که آنها یک «مجتمع» هستند و مجتمع احکام و قوانین الزامی لازم دارد تا بتواند به مثابه مجتمع ادامه حیات دهد. در این گفتگوها، تعاملها و چالشها، تنها انکار اعتقادات شرکآمیز و تصدیق و ترویج توحید، جدل، موعظه، انذار و تبشیر و دعوت به اخلاق و عبادت مطرح نیست، بلکه. جنگ و صلح، معاهدات، تقسیم غنائم، نکاح و طلاق، تقسیم ارث، چگونگی قصاص کردن، شهادت دادن، مجازات محاربان و مفسدان فی الارض، سارقان، زناکاران، چگونگی تعامل با مشرکان، یهودیان، مسیحیان، و اطاعت از اولوالامر، و بسیاری دیگر از این قبیل امور وجود دارد.
گوینده قرآن به آنها میگوید دست دزد را ببرید، محارب را بکشید، زناکار را در ملاء عام شلاق بزنید، نفس را فقط در برابر نفس و چشم را فقط در برابر چشم قصاص کنید و نه بیشتر، ارث را چنین و چنان تقسیم کنید. با مشرکان که با شما میجنگند بجنگید، ولایت سیاسی را به مومنان بسپرید، مقررات نکاح و طلاق را که گفتم رعایت کنید، از اولی الامر اطاعت کنید و ....
اگر آن مخاطبان به صورت یک مجتمع انسانی نبودند این امر و نهیها هیچ معنائی نداشت، نمیتوان به فرد فرد انسانها که مجتمع معین ندارند گفت دست دزد را ببرید یا نکاح و طلاق را فلان گونه انجام دهید این دستورات را فقط خطاب به یک مجتمع معین میتوان صادر کرد که قدرت اجرائی دارد و میتواند به آن امر و نهیها جامعه عمل بپوشاند پس مخاطب این آیات یک مجتمع معین و مشخص بوده است.
۶- دوام اعتبار این اوامر و نواهی چه آنها را استمرار عرف بنامیم و چه قانون، دائر مدار دوام و استمرار آن مجتمع است. وقتی آن مجتمع انسانی با آن ویژگیهایش از میان رفته باشد آن امر و نهیها یا قانونها هم در عالم اعتبار وجود ندارد. تردیدی نمیتوان کرد که آن مجتمع انسانی که مخاطب اوامر و نواهی آیات احکام اجتماعی ـ سیاسی قرآن بود سدهها پیش از میان رفته است. در عصر حاضر آنچه در کشورهای اسلامی وجود دارد «جامعههائی» گسلسچفتس هستند به کلی متفاوت از آن مجتمع مخاطب قرآن. امروز جامعه مصر یا ایران یا ترکیه یا اندونزی و یا .... ادامه آن مجتمع مخاطب قرآن نیست. سخن گفتن از اینکه اوامر و نواهی اجتماعی ـ سیاسی خطاب شده به یک مجتمع معدوم، در عصر حاضر الزامها و تکلیفهایی را متوجه مسلمان این جامعهها میکند سخنی است که تقریباً به بداهت باطل است.
۷- میدانید و میدانم که فقیهان میگویند ثبات و جاودانگی آن احکام و شمول آن به مسلمانان عصر حاضر را از طریق اطلاق آن آیات احکام به دست میآورند. این مدعا نادرست است، تمسک به اطلاقات درجائی صحیح است که امر و نهی بودن یا قانون بودن یک متن در حق آن کس که به اطلاق تمسک میکند پیشتر محرز شده باشد. مفروض پیشین مسلم این باشد که آن قانون شامل حال او هم هست آنگاه وی در موارد ابهام و تردید به اطلاقات آن امر و نهی یا قانون تمسک بجوید. جائی که اعتبار امر و نهی و قانون به صورت تاریخی از میان رفته است نمیتوان با تمسک به اطلاق به آن اعتبار و استمرار بخشید.
۸- آنچه تا اینجا بیان کردهام. روش علمی صاحب این قلم در تفسیر اوامر و نواهی الزامی اجتماعی ـ سیاسی قرآن را نشان میدهد. منظور از «تفسیر تاریخی» آیات احکام اجتماعی که بارها بدان اشاره کردهام همین است که در بالا توضیح دادم. این تفسیر به این معنا، تفسیر تاریخی است که آیات اوامر و نواهی الزامی مورد بحث ما در زمینه تاریخی آن یعنی در زمینه گفتگو، چالش و تعامل گوینده قرآن با مخاطبان خود در یک مجتمع انسانی معین و در زمان و مکانی معین (اینها پدیدارهایی تاریخیاند) مورد فهم و تفسیر قرار میگیرد. گمان میکنم آشکار شده باشد که در پیمودن این «راه تفسیر» من از موضع سلیقه و تمایلات و خوش آمدن و بدآمدن، پسندیدن، یا نه پسندیدن شخصی خود، یا از موضع نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ (نسا/۴/۱۵۰) (پارهای از اوامر خداوند را میپذیریم و پارهای از آنها را نمیپذیریم) حرکت نمیکنم؛ همچنین موضع من این نیست که چون میخواهیم به حقوق بشر و دموکراسی برسیم پس بکوشیم با توسل به هرمنوتیک جدید پارهای از اوامر و نواهی قرآن را که با دموکراسی و حقوق بشر نمیسازد کنار بگذاریم. این نسبتها که گاهی به این نگارنده داده میشود ممکن است در مواردی ناشی از قصور من در بیان کامل و صریح و دقیق مدعاهای نظریام و تا حدودی پراکنده بودن آنها در مقالات و کتابهای مختلف باشد. اما بیشترین ابهام از آنجا ناشی میشود که پارهای از ناقدان محترم همه آثار من را نمیخوانند و یا مراحل گوناگون تحول فکری اینجانب را در نظر نمیگیرند. چسبیدن به اصطلاحهای برساخته دهههای اخیر چون «روشنفکر دینی» و «نواندیش دینی» و مانند اینها و یک کاسه کردن همه اندیشههای مرتبط با این تیترها و تفکیک نکردن آراء افراد و بیتوجهی به اختصاصات هر کدام از آنها در این بازار آشفته سیاسی به نوعی یکی دیگر از علل این نسبت دادنها است و قس علیهذا.
۹- صاحب این قلم معتقد است آیات احکام مورد بحث را فقط تاریخی میتوان تفسیر کرد و نه غیر آن و این الزام از ناحیه متن قرآن میآید نه از جای دیگر. او معتقد است در عصر حاضر هیچ گونه تکلیف شرعی که عمل به احکام مورد بحث را برای مسلمانان الزامی سازد از ناحیه خود قرآن متوجه مسلمانان نیست. اگر آنان بخواهند زندگی اجتماعی ـ سیاسی خود را بر مبنای نتایج حاصل از عقلانیت عملی عصر حاضر و حقوق بشر و دموکراسی و قانونهائی بر آن مبنا بنا کنند و با آنها زندگی کنند هیچ منعی از ناحیه قرآن متوجه آنها نیست. من میگویم مسلمان زیستن، در عصر حاضر مانعی بر سر راه زیستن ما با قانون اساسی دموکراتیک بر مبنای حقوق بشر نیست. پارهای ناقدان من میگویند معنای این راه باز کردن برای زیستن با دموکراسی، حقوق بشر این است که شما میخواهید از قرآن دموکراسی و حقوق بشر بیرون بکشید و این کار با قواعد هرمنوتیک سازگار نیست. من این نقد را به هیچ وجه وارد نمیدانم و چنانکه پیشتر توضیح دادم. من با یک روش (metod ) مشخص و قابل دفاع که برگرفته از دانش هرمنوتیک جدید است فقط باز بودن راه را نشان میدهم. این کار کجا و بیرون کشیدن دموکراسی و حقوق بشر از قرآن که بعضی بدان دست مییازند کجا؟!
۱۰- هنوز یک پرسش دیگر مهم در اینجا باقی است. آیا من میخواهم با تفسیر تاریخی از آیات احکام اجتماعی قرآن این را هم ادعا کنم که مثلا در حکم قصاص یا قطع دست دزد یا اعدام همراه با شکنجه محارب یا شلاق زدن در ملاء عام که در قرآن آمده خشونت وجود ندارد؟
من چنین ادعائی نکردهام و در مقام توجیه آنچه که بیشتر انسانها امروز آن را خشونت تجربه میکنند و در گذشته نیز انسانهائی فرهیخته آن را خشونت مییافتهاند بر نیامدهام. در بخش آخر مقاله قرائت نبوی از جهان ۱ که شش سال پیش منتشر شد چنین نوشته ام: «اگر پارهای از احکام شرعی در عصر حاضر، برای ما خشن به نظر میرسند باید به این نکته توجه کنیم که «خشونت» یک تعریف فراتاریخی ندارد همانطور که عدل یا ظلم تعریف فراتاریخی ندارد. ممکن است عملی در عصر معینی و جامعه معینی خشن به نظر برسد و در جامعه دیگر نه. ممکن است در جامعهای و در عصری برای مقابله با دشمنان یا مبارزه با مفاسد اجتماعی یا حتی اداء حقوق خدا بر اعمال خشن تأکید شود و در جامعهای دیگر این طور نباشد. امروز آنچه را که خشن به نظر میرسد بر اساس اصل ناظر بودن آن احکام به واقعیت اجتماعی معین عصر ظهور اسلام باید کنار بگذاریم. آیات این احکام به لحاظ دلالت اصلا شامل عصر ما نیست و این مطلب را بارها توضیح دادهام. این مدعا که فلان مجازات یا فلان حکم موجود در قرآن برای همیشه باید ملاک عمل باشد یا همیشه عادلانه است یا دور از خشونت است در قرآن دیده نمیشود» (نگاه کنید به متن این مقاله در همین سایت).
اکنون میگویم هیچ امتناعی از این ندارم که بپذیرم پارهای از آن اعمال در همان عصر هم خشونت بوده است، اما اصرار دارم بگویم که وجود احکام خشن در یک متن سرنوشت ساز دینی و یا صدور آنها از یک پیامبر را مجوز کنار گذاشتن پیام گیری اگزیستانسیال (existential ) از پیام معنوی آن متن یا آن پیامبر نمیدانم. پیامبران و متون دینی هم فرزندان عصر خویش اند.
۱۱- اما هنوز یک پرسش دیگر میتوان مطرح کرد. آیا من معتقدم آموزههای اخلاقی قرآن و بیشتر احکام اجتماعی ـ سیاسی آن در زمینه تاریخیاش بشریت را در مسیرعدالت خواهی یک گام بلند به پیش رانده است؟ آری من چنین اعتقادی دارم من آیه «لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/۳۳/۲۱) را این گونه معنا میکنم که همانگونه که رسول خدا در مسیر تأمین عدالت حرکت کرده شما مومنان هم در هر عصر متناسب با دریافتهای انسانی تان در آن عصر از عدالت در مسیر عدالت حرکت کنید (نگاه کنید به مقاله «عدالت در قرآن» و «ایمان، سیاست و حکومت» و ... در همین سایت و «مقاله فقه سیاسی بستر عقلائی خود را از دست داده است» در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین اثر صاحب این قلم.
۱۲- بیتردید هر کوشش علمی مسبوق به علاقهها و تمایلات و انگیزههائی معین است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر