| |
به دنبال موج پیگرد و دستگیری گسترده دگراندیشان و چپگرایان در جمهوری اسلامی، آقای حیدریان در سال ۱۳۶۳ ایران را ترک کرد و سپس حدود دو سال از دوران مهاجرت خود را در افغانستان گذراند |
آقای حیدریان (به همراه بابک امیرخسروی) کتابی درباره مهاجرت چپگرایان ایرانی به کشورهای سوسیالیستی نوشته به عنوان "مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان" که در سال ۱۳۸۱ توسط انتشارات "پیام امروز" در تهران منتشر شد.
به دنبال موج پیگرد و دستگیری گسترده دگراندیشان و چپگرایان در جمهوری اسلامی، آقای حیدریان در سال ۱۳۶۳ ایران را ترک کرد و سپس حدود دو سال از دوران مهاجرت خود را در افغانستان گذراند. آقای حیدریان تجربه خود در افغانستان را به عنوان یکی از فعالان سابق چپ با سایت بی بی سی در میان گذاشته است.
آقای حیدریان، از کودتای چپگرایان در افغانستان چه برداشتی داشتید و با چه احساسی با این رویداد روبرو شدید؟
حیدریان: از آنجا که به اردوی چپ متمایل به اتحاد شوروی (سابق) گرایش داشتم، طبعا از این رویداد خوشحال شدم، اما اطلاع زیادی از چند و چون وقایع نداشتم. میدانید که آن موقع جامعه ایران خود در تدارک انقلابی عظیم بود که طبعا تمام ذهن و روح ما جوانان آن روز را به خود مشغول کرده بود. تصور ما اين بود كه نظام سوسیالیستی به رهبری شوروی با گام های پرشتاب به نظامی كاملاً فراگير تبديل میشود و نابودی سرمايهداری در سطح جهانی نزدیک است. بنابراین ما کودتای افغانستان و انقلاب ایران را از نوع انقلابات ضدامپریالیستی میدیدیم، و حتی افغانستان را به دلیل هژمونی یا رهبری کمونیستی آن، یک گام جلوتر میدانستیم.
به نظر شما تحولات افغانستان چه تأثیری بر ایران داشت؟
حیدریان: از دید آن روزی ما که اسیر یک رادیکالیسم کور و تفکر ایدئولوژیک بودیم، رویدادی امیدبخش بود، به این معنی که روحیه انقلابی ما را بالا برد و گمان بردیم که پیروزی در میهن ما هم در دسترس است. به ویژه آنکه کسب قدرت سیاسی از سوی کمونیستها در کشوری از هر نظر عقبتر از ایران، نشاندهنده قدرت جهانی اردوگاه سوسیالیستی به سرکردگی اتحاد شوروی بود. تفسیر حزب توده این بود که "انقلاب ثور" درستی "راه رشد غیرسرمایهداری" را در کشورهای درحال توسعه مانند ایران ثابت میکند.
در جنبش چپ ایران چه واکنشی در برابر تحولات افغانستان بود؟
حیدریان: واکنش یکدستی وجود نداشت، بخش اصلی چپ سنتی مانند حزب توده و سازمان فدائیان (اکثریت)، افغانستان را بخشی از انقلاب جهانی میدانستند که به اردوگاه سوسیالیستی پیوسته بود و در نتیجه با تمام وجود از دولت افغانستان حمایت میکردند. برخی دیگر مانند مائوئیستهای طرفدار چین و آلبانی، با آن مخالف بودند و علیه آن تبلیغ میکردند.
آیا دفاع علنی از افغانستان در آن شرایط برای احزاب چپ دشوار نبود؟
حیدریان: به خاطر به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران، طبعا دفاع از رژیم کابل کار سادهای نبود، اما با وجود این، حزب توده و جریانهای متمایل به آن، در اجرای این "رسالت انقلابی" کوتاهی نمیکردند و تبلیغات آنها تا حد زیادی در سطح جامعه هم مؤثر بود. از یاد نبریم که "انترناسیونالیسم پرولتری" یا همبستگی جهانی با اتحاد شوروی، برای کمونیستهای ایرانی یک موضوع حیثیتی و ناموسی تلقی میشد.
محورهای اصلی دفاع از افغانستان چه بود؟
حیدریان: این که دولت افغانستان دولتی مترقی است و گروههای مجاهدی که با آن مبارزه میکنند، عناصر ارتجاعی و به اصطلاح "سیا ساخته" هستند. حتی به یاد دارم که حزب توده جزوهای منتشر کرد که با جعل اسناد و آمار نشان میداد که مثلا چه تعداد بیمارستان و دانشگاه و کارخانه بعد از "انقلاب ثور" تأسیس شده، درحالیکه این تنها تبلیغاتی توخالی بود، و من خود باطل بودن این ادعاها را به چشم خود دیدم.
شما چرا و از چه راهی به افغانستان رفتید؟
حیدریان: به دنبال یورش سراسری به تشکیلات حزب توده ایران، از آنجا که جانم در ایران به خطر افتاده بود، به شوروی فرار کردم و چندی بعد از آنجا به افغانستان اعزام شدم.
چرا به افغانستان؟
حیدریان: رهبران حزب ما و رفقای "حزب برادر بزرگتر"، کشور افغانستان را سکوی پرش مناسبی برای انقلاب ایران میدیدند. یعنی گمان میرفت که نزدیکترین مسیر برای جنبش انقلابی ایران، از راه افغانستان می گذرد.
کی و چگونه وارد افغانستان شدید؟
حیدریان: سال ۱۳۶۶ که نجیب الله چند ماهی بود به قدرت رسیده بود. ما یک گروه چند نفره بودیم که از چند شهر شوروی سابق از فرودگاه مسکو به کابل پرواز کردیم.
آیا همه ایرانیان مهاجر در افغانستان در کابل بودند و همه از نظر سیاسی فعال بودند؟
حیدریان: غالب ایرانیان که چند صد نفری می شدند، ساکن پایتخت بودند، اما عده ای هم در شهرهای هرات و مزارشریف سکونت داشتنند. بیشتر آنها به حزب توده یا سازمان اکثریت وابسته بودند. البته از سازمانهای چپ دیگر هم عدهای بودند که به شکل پراکنده زندگی میکردند. بیشتر آنها به تدریج افغانستان را ترک کردند. ایرانیان مقیم کابل در محلی بنام مکرویان نو ساکن بودند.
فعالیت های رژیم افغانستان تا چه حد در جهت یک نظام سوسیالیستی پیشرفت داشت؟
حیدریان: دولت تلاشهای پراکندهای برای رفاه جامعه انجام میداد، اما وضعیت روز به روز دشوارتر میشد. اساسا این کشور فاقد زیرساختهای اقتصادی و مدنی لازم برای رشد متعادل سرمایهداری بود، چه رسد به نظام سوسیالیستی! به نظر من "انقلاب ثور" نه تنها به رشد و توسعه این کشور کمکی نکرد، بلکه بذر خشونت و انتقامگیری را برای سالهای طولانی در این کشور پراکنده کرد.
زندگی تبعیدیان ایرانی چگونه بود؟ آیا به راحتی جذب جامعه شدند؟
حیدریان: اکثر ایرانیها از طبقه متوسط شهری و با تحصیلات عالی بودند و به ویژه در سه عرصه فعال شدند و به دولت کمک کردند: در سیستم پزشکی، در رسانههای گروهی و در دانشگاه کابل. من در "رادیو زحمتکشان" مشغول کار شدم.
این رادیو از کی راه افتاد و چه وظیفه ای داشت؟
حیدریان: "رادیو زحمتکشان" تریبون مشترک حزب توده و سازمان اکثریت بود که در سال ۱۳۶۳ در کابل شروع به پخش برنامههای سیاسی به مقصد ایران کرد. محل کار اعضای تحریریه رادیو عمارتی بزرگ شامل دو ساختمان و یک باغ بزرگ بود که در نزدیکی سفارت آلمان واقع بود، اما کسی از آدرس آن اطلاع نداشت. امور فنی آن به عهده یک مهندس روس بود. گمان میکنم که عمر آن چند ماه قبل از سقوط دولت نجیب الله به پایان رسید. سیاوش کسرایی شاعر نامی ایران از همکاران ما بود. رحیم نامور هم از روزنامهنگاران سرشناس قدیمی بود که در کابل فوت کرد و به خاک سپرده شد. مرحوم نامور قصد داشت به آمریکا برود اما به او اجازه ندادند، چون با مقامات حزبی ناسازگاری نشان میداد. بعدها شنیدم که در دوران طالبان سنگ قبر او را ویران کردند.
آیا مهاجران ایرانی فعالیت تشکیلاتی هم داشتند؟
حیدریان: چند نشست مهم حزبی از جمله جلسه معروف حزب توده معروف به "کنفرانس ملی" در کابل برگزار شد. حزب و سازمان اکثریت تلاش کردند گروههای کوچکی را سازمان دهند و برای مبارزه به ایران بفرستند، یا کسانی را از ایران خارج کنند. اما بیشتر این افراد به زودی به دام نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی افتادند. چون حزب توده و سازمان اکثریت برای جابه جایی افراد خود، از شبکههای قاچاقچی مواد مخدر استفاده میکردند که هیچ پرنسیپی را رعایت نمیکردند.
شرایط زندگی شما در کابل چطور بود؟
حیدریان: از نظر امنیتی محدودیتهایی وجود داشت. افراد همه با نام مستعار زندگی میکردند. زندگی سخت بود و از تفریح و رفاه خبری نبود. حتی در آن دوران هم مشکل کمبود مواد غذایی وجود داشت و آب و برق مرتب قطع میشد. من تنها دو سال یعنی تا سال ۱۳۶۸ در کابل بودم.
برخورد مردم با شما چگونه بود؟
حیدریان: هم از طرف دولت و هم از طرف توده مردم با مهر و محبت فراوان روبرو بودیم. افغانها مردمی بسیار مهربان هستند و به اندک چیزی به نشاط درمیآیند. برای مردم افغانستان رنگ سیاسی ما در درجه دوم قرار داشت. آنها قبل از هر چیز ما را ایرانی میدانستند و به همین خاطر با محبت فراوان با ما برخورد میکردند. مهماننوازی و ایراندوستی آنها به حدی بود که در صفهای طولانی نان اگر میفهمیدند که یک ایرانی در ته صف ایستاده، با اصرار او را به جلو صف میآوردند تا زودتر نان بگیرد.
چرا افغانستان را ترک کردید؟
حیدریان: شرایط سیاسی افغانستان روز به روز بحرانیتر شد؛ اما از آن مهمتر، پس از تجربه دردناک زندگی در شوروی و افغانستان، دیدگاه من نسبت به حزب توده از ریشه تغییر کرد. هنوز مجسمههای لنین در مسکو و کابل فرو نریخته بود که دیوارهای بتونی ذهنیت ما فرو ریختن آغاز کرد. تجربه شوروی و افغانستان برای من و بسیاری دیگر از رفقای حزبی، تیر خلاصی بود به باورهای کمونیستی و انقلابی ما، و برای همیشه به زندگی حزبی من پایان داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر