نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

در ستايش شرم، در حاشيه مصاحبه‌های پرويز ثابتی، مسعود نقره‌کار



شرم يکی از انسانی ترين حس هاست، فضيلتی ست، مرزی ست ميان انسانيت و حيوانيت انسان. بيگانه با شرم يا بيماری ست که رنج روان نژندی و روان پريشی و علائمی به مانند نارسيسم و خود بزرگ پنداری بدخيم و... بر دوش می کشد يا موجودی ست که هنوز تا آستانه انسان شدن راه دارد .شرم را يار وياور عقل و " رفيق خردمندان" دانسته اند، و آغازی برای تغيير خود و جامعه . شاقولی ست برای ارزيابی و قضاوت گفتار و کردارخويش . بيگانه باشرم هرگز به قضاوت و سنجش کردار خود نمی نشيند، و به راه تصحيح و ترميم زيان ها و آسيب هايی که به ديگران روا داشته ، نمی رود. فرافکنی خطا های خويش و گريز از واقعيت ملکه فکرش می شود .بيگانه با خويشتن خويش و ديگران ، و خود اگاهی ست. پايبند هيچ نظام اخلاقی – اجتماعی ای که با انسانيت همگن و هم سنح باشد، نيست، و برای اينکه شرم به وجودش راه ندهد دست به سرزنش و شماتت ديگران می زند، و شرم که می تواند پيش درآمد و سبب ساز ِ نقد و بررسی ای واقع بينانه و درس آموز باشد را با ويژگی خودشيفتگی و رذالت به وقاحت و بی شرمی بدل می کند، بی شرمی ای که انکار واقعيت است ، ويژگی ای که صاحب اش نه به فکر تصحيح خويش است و نه به فکر ياری رساندن به ديگر نسل ها ، تا آن ها به عنوان تجربه ای انتقالی بياموزند که به بی شرمی و قبايح نزديک نشوند.

نمونه ی " درخشان " بيگانه با شرم آقای پرويز ثابتی ست، تحصيکرده و حقوق دانی که در پست " مقام امنيتی " رژيم پهلوی " شوهای امنيتی ی تواب سازی" اداره و برنامه ريزی می کرد ، تحصيلکرده ای که در بازجويی، شکنجه و قتل دگرانيشان سياسی و عقيدتی در رژيم پهلوی آمر و عامل بود. اين نمونه ی "درخشان" پس از سی و سه سال سکوت و زندگی در لانه ای مخفی در امريکا ، سرانجام در يک شوی کتابی و تلويزيونی سر از لانه بيرون آورد تا در قيد حيات " بيگانگی با شرم" را نيز به پرونده اش سنجاق کند. او در اين نمايش های برنامه ريزی شده هيچگونه نقدی به گفتار و کردارش در قبال دگرانديشان و روشنفکران قربانی اش روا ندانسته و در ادامه ی راهی که در نطام آريامهری رفت، رذيلانه و طلبکارانه دگرانديشان سياسی و عقيدتی و روشنفکران مخالف حکومت پهلوی را " خرابکار و تروريست " خواند. ثابتی در اين نمايش کتابی و تلويزيونی نشان داده است که حتی با مفاهيم و مقوله هايی چون حيا و گناه و خجالت که پاره هايی از فرهنگ عرفانی و دينی و عرفی جامعه ی ما هستند بيگانه است چه رسد با مفهوم و پديده ی شرم. او برای نشان دادن ميزان بيگانگی اش با شرم به شايعه سازی و برچسب زنی و نمايش " فرهنگ و اخلاق ساواکی" ادامه داده است و به جای پوزش و عذر خواهی از خانواده ها و بازماندگان قربانيان اش ، فريبکارانه و عوامفريبانه رخداد مرگ غلامرضا تختی و صمد بهرنگی را پيش کشيده است تا جنايت توجيه کند. او با بر زبان آوردن نام تختی و بهرنگی اين نام ها عزيز آلوده کرده است در حاليکه سخن از اين دو حديث ديگری ست ، سخن اما از ليستی بلند بالا و سياهه ای از نام شکنجه شدگان و قربانيان دگرانديشی و روشنفکری در ميهنمان است ، سخن از ۹ زندانی سياسی ای ست که در تپه های اوين توسط ايشان و قاتلان همراه و همکارش به رگبار گلوله بسته شدند.

حتی اگر ادرار کردن اين تحصيلکرده و حقوق دان سيستم امنيتی رژيم پهلوی در دهان اسير سياسی اش، و توهين، فحاشی و ضرب وشتم و شکنجه ی زندانيان سياسی و عقيدتی توسط ايشان شايعه " تروريست ساخته" پنداشته شود، ( که البته ده ها تن از اين دست قربانيان به عنوان شاهد در همين امريکا زندگی می کنند) ، حتی اگرخيال شود به غلط و نا روا اين " اسدالله لاجوردی شبه مدرنيزه" آمر و عامل قتل دگرانديشان و روشنفکران معرفی شده است ، تنها يک مورد، آری تنها يک مورد که شواهد و مدارک غير قابل انکاری در رابطه با آن جنايت هولناک وجود دارد ، کافی ست تا آقای پرويز ثابتی به اتهام ارتکاب به جنايت به دادگاه کشانده شود، و اين مورد، کشتار ۹ زندانی سياسی رژيم پهلوی ست ، کشتار ۹ زندانی سياسی ای که در بيدادگاه های رژيم پهلوی محاکمه و به زندان محکوم شده بودند ، و برخی از آنان پس از گذراندن دوره محکوميت شا ن در آستانه آزاد شدن قرار داشتند، کشتاری که يکی ازالگوی های کشتاربزرگ تابستان سال ۶۷ توسط حکومت اسلامی شد.
ترديدی نيست که مسؤليت بی مرزی ِ بی شرمی امثال پرويز ثابتی متوجه ی حکومت اسلامی نيز هست . حکومتی که حيات سی و سه ساله اش سرشار از خباثت و جنايت است ، حکومتی که با عملکردش امان داده است تا موجودی چون پرويز ثابتی سر از لانه بيرون آورد و جنايت توجيه و تبليغ کند. موجودی که متاسفانه به جای ابراز شرمساری ترجيح داده است نماد شکنجه و اعدام باقی بماند .

هیچ نظری موجود نیست: