نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

ماجرای محمد کتابچی

عبدالله شهبازی

ماجرای محمد کتابچی

دانشجوی پلی‌تکنیک که از زندان به «ساویون» رسید

چهار شنبه ۲ تير ۱۳۸۹ - ۲۳ ژوين ۲۰۱۰

abdollah_shahbazi.jpg
خبرآنلاین: محمد کتابچی اهل آستارا و اردبیلی‌تبار بود. دانشجوی پلی‌تکنیک بود. دستگیر شد و دو سال و چند ماه زندان کشید. به شدت شکنجه شد. دوستانش او را «باشخصیت، محکم و قوی» توصیف می‌کنند. او را نابغه نیز می‌دانند. امروزه، محمد کتابچی رئیس کمپانی بزرگ «ساویون» در آمریکا، از بنیانگذاران سیستم مولتی مدیا و دانشمندی سرشناس در سطح جهانی در حوزه نرم‌افزار و بسیار متمول است.
به گزارش خبرآنلاین، روزهای زوج هر هفته کتاب منتشر نشده عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر کشور به صورت پاورقی و اختصاصی در خبرآنلاین منتشر می‌شود.
این مطالب که با عنوان «ساواک، موساد و ایران» منتشر می‌شود، بخشی از کتاب «سرویس‌های اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران» آخرین کتاب شهبازی است که از ابتدای اردیبهشت 1389 در حال نگارش این کتاب بوده و قصد دارد پس از اتمام، آن را به صورت آنلاین در سایت شخصی‌اش منتشر کند.

***

در اوائل سال 1387 کتابی منتشر شد در 984 صفحه با عنوان چریک‌های فدائی خلق، از نخستین کنش‌ها تا بهمن 1357. کتاب فوق حاصل کاوش آقای محمود نادری است در پرونده‌های سازمان چریک‌های فدائی خلق در بایگانی ساواک. پیش‌تر یادداشتی کوتاه منتشر کردم و نظر اجمالی خود را درباره این کتاب و اهمیت آن بیان نمودم. 1اینک می‌خواهم از بخشی از مندرجات کتاب فوق درس یا پیامی استخراج کنم:
انتشار کتاب چریک‌های فدائی خلق بسیاری از دانشجویان سال‌های 1345-1350 دانشکده پلی‌تکنیک را در بهت فرو برد. در این کتاب نام محمد کتابچی به عنوان منبع ساواک، با شماره رمز 10028، درج 2و شرحی از اقدامات او بیان شده که به کشف خانه تیمی و قتل حمید اشرف، 3رهبر نامدار سازمان چریک‌های فدائی خلق از نیمه سال 1350 تا تیر 1355، انجامید. اشرف در این زمان سی ساله بود.
محمد کتابچی اهل آستارا و اردبیلی‌تبار بود. دانشجوی پلی‌تکنیک بود. دستگیر شد و دو سال و چند ماه زندان کشید. به شدت شکنجه شد. دوستانش او را «باشخصیت، محکم و قوی» توصیف می‌کنند. او را نابغه نیز می‌دانند. امروزه، محمد کتابچی رئیس کمپانی بزرگ «ساویون» در آمریکا، از بنیانگذاران سیستم مولتی مدیا و دانشمندی سرشناس در سطح جهانی در حوزه نرم‌افزار و بسیار متمول است. 4دوستان قدیمش، که تا دیروز به سابقه دوستی با او مفتخر بودند، اینک با انتشار کتاب ‌چریک‌های فدائی خلق حیران مانده‌اند. بسیاری برایش ایمیل زده و توضیح خواسته‌اند. برخی شخصاً در آمریکا به دفترش مراجعه کرده‌اند. به ایمیل‌ها پاسخ نداده و با مراجعین برخورد از سر قدرت کرده و بدانان اعتنا ننموده. رفتارش به سان کسی است که وجدانش او را آزار نمی‌دهد و به آن‌چه کرده عمیقاً اعتقاد داشته. یکی از صمیمی‌ترین دوستانش، که خود دارای پیشینه مفصل فعالیت سیاسی و زندان در زمان شاه است، به من گفت:
«مدت‌هاست حیران مانده‌ام. یکی دو هفته پس از انتشار کتاب نادری خوابم نمی‌برد. شاید در زندان در زیر شکنجه شدید، که خود شاهد بودم و در سلول از او پرستاری می‌کردم، از ترس مرگ حاضر به همکاری شده. ولی اسناد کتاب نشان می‌دهد که با جان و دل همکاری می‌کرده. گویی اعتقاد داشته به آن‌چه می‌کند. گزارش‌هایش متعلق به یک فرد وازده و بریده نیست. بعدها هم در رفتارش هیچ نشانی از عذاب وجدان دیده نمی‌شد. کاملاً اعتماد به نفس داشت. هیچ کس نمی‌توانست حتی این فرض را به مخیله‌اش راه دهد که مأمور ساواک بوده. 5همکاری کتابچی با ساواک برایم علامت سئوال بزرگی است...» 6
یوسف قانع خشک بیجاری، ورودی سال 1345 دانشکده پلی‌تکنیک در رشته برق، پس از اتمام دوره سه سالش زندانش (تیر 1354) به سازمان چریک‌های فدائی خلق می‌پیوندند و مخفی می‌شود. 7 به دلیل ضربات وارده، ارتباط او با سازمان مختل می‌شود و به‌ناچار به سراغ یکی از سمپات‌هایش به‌نام منوچهر گلپور، دانشجوی پلی‌تکنیک، می‌رود. گلپور او را به «م. ک.» (محمد کتابچی)، منبع ساواک با شماره رمز 10028، وصل می‌کند.
«اوّلین سندی که مربوط به خبرچینی فرد مزبور می‌باشد و در پرونده یوسف قانع خشکبیجاری ضبط شده، مربوط است به ملاقات گلپور با وی در 12/ 10/ 54...» 8
پیرو آگاهی ساواک از این ارتباط مهم، کارشناس مربوطه می‌نویسد:
«از دستگیری گلپور تا حصول نتیجه قطعی خودداری و از مراقبت به‌وسیله منبع 4120 فعلاً استفاده نشود. زیرا امکان دارد در جریان مراقبت از موضوع مطلع و دست به اقدامات غیرقابل پیش‌بینی و احتمالاً قطع ارتباط با شنبه [منبع] نماید.»
پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوّم ساواک، ذیل خبر و نظریه کارشناس می‌نویسد:
«با پیشنهادات موافقت می‌شود. منبع باید از این طریق خود را در داخل چریک‌های فدائی خلق رخنه دهد.» 9
30 دی 1354 یوسف قانع با محمد کتابچی ملاقات می‌کند. کتابچی گزارش کامل را به ساواک می‌دهد. کارشناس مربوطه چنین پی‌نوشت می‌کند:
«آموزش لازم به شنبه [منبع] داده شده است. با توجه به گزارشات قبلی که تقدیم گردیده، اصلح است از هر گونه اقدام مستقیم خودداری تا نفوذ به‌طور کامل انجام گیرد.» 10
دیدارهای کتابچی با قانع و گلپور ادامه می‌یابد. رابطه قانع با سازمان قطع شده. کتابچی این را به ساواک اطلاع می‌دهد:
«مدتی است ارتباط وی با سازمان محدود شده و این به علت حوادثی است که اخیراً پیش آمده و همین امر تا حدودی موجب کندی ارتباط دوستش و گلپور با سازمان می‌گردد و اگر در طی مدتی که باید بگذرد تا ارتباط قانع و گلپور با سازمان به‌طور کامل برقرار شود و برای او پیشامدی رخ ندهد توسط خود او و در غیر این صورت از کانال‌های دیگر ارتباط دوستش و گلپور با سازمان برقرار خواهد شد و آن‌گاه بهتر و سریع‌تر خواهند توانست کار کنند.»
6 اسفند 1354 ثابتی ذیل گزارش فوق دستور می‌دهد:
«دستورالعمل‌های لازم جهت نفوذ هر چه سریع‌تر به منبع در هدف داده شود به‌وسیله منبع می‌توانید یکی دو نفر دیگر به گروه معرفی نمائید.» 11
ملاقات بعدی قانع با کتابچی در 16 بهمن 1354 در خانه کتابچی است.12 به موازات قانع، منوچهر گلپور نیز با کتابچی در ارتباط است.13
جمعه 27 فروردین 1355 گلپور به کتابچی اطلاع می‌دهد که قانع تماس تلفنی گرفته و اطلاع داده که به سازمان وصل شده. 14
در ساعت 2:30 صبح 8 تیر 1355 خانه تیمی حمید اشرف در منطقه مهرآباد جنوبی محاصره، در ساعت 4:30 با بلندگو اخطار و سپس حمله آغاز می‌شود. نتیجه چهار ساعت تیراندازی متقابل چریک‌ها و تیم‌های کمیته مشترک ضد خرابکاری ده کشته از چریک‌ها است. 15 حمید اشرف و یوسف قانع خشک بیجاری از کشته‌شدگان بودند. روشن است که ساواک از طریق تعقیب رضا یثربی 16یا قانع 17به خانه تیمی حمید اشرف دست یافت و دنبال کردن قانع و یافتن مخفیگاه رهبر سازمان چریک‌های فدائی از طریق قرارهای او با کتابچی ممکن بود. ساواک در گزارش «گردش کار» خود به رئیس دادرسی نیروهای مسلح درباره ضربه مهرآباد جنوبی و قتل حمید اشرف به صراحت این موفقیت را ناشی از «نفوذ اطلاعاتی ساواک» 18 عنوان می‌کند:
«بر اساس نفوذ اطلاعاتی ساواک در گروه چریک‌های به‌اصطلاح فدائی خلق، یکی از مخفیگاه‌های قابل اهمیت گروه در منطقه مهرآباد جنوبی، بیست متری ولیعهد، خیابان پارس، کوچه رضا شاه کبیر، کشف و مدتی تحت مراقبت واقع و پس از کسب اطلاعات مورد نیاز به کمیته مشترک ضد خرابکاری مأموریت داده شد تا عملیات لازم را... به عمل آورد...» 19
برخلاف ربیع‌زادگان، نام محمد کتابچی در فهرست‌های منابع ساواک، که در اوائل پیروزی انقلاب منتشر شد، مندرج نیست. نام مسعود بطحایی نیز نیست. داستان بطحایی را بعداً می‌خوانید. یعنی ساواک منابع مهمی داشت که نام‌شان با حفاظت بالا ثبت می‌شد و کتابچی و بطحایی دو نمونه آنند. آیا افرادی مانند بطحایی و کتابچی، حتی یکی دو مورد، در میان گروه‌ها و محافل فراوان مذهبی- سیاسی دوران متأخر پهلوی وجود نداشتند؟ آیا در زمان انقلاب این افراد نمی‌توانستند به حلقه مدیران حکومت جدید وارد شوند و با برخورداری از چتر حمایتی و پوشش همه‌جانبه شبکه‌های داخلی و سرویس‌های خارجی ارتقاء یابند و به مقامات عالی رسند؟

................................................
1. ایراندخت، شماره 49، شنبه 8 اسفند 1387، ص 111؛
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8827.htm#Naderi_Book
2. نادری، همان مأخذ، ص 681.
3. حمید اشرف (متولد 1325) برادر دکتر احمد اشرف، محقق سرشناس ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا و معاون دکتر احسان یارشاطر در دانشنامه ایرانیکا، است. (این امر را از دو منبع تحقیق کردم. اوّل، گفتگو با یکی از زندانیان سیاسی سرشناس دوران پهلوی، دوّم گفتگو با آقای محمود نادری نویسنده کتاب چریک‌های فدائی خلق.)
4. بنگرید به فهرست اسامی ایرانیانی که در ایالات متحده آمریکا رئیس شرکت‌های بزرگ‌اند در این آدرس:
http://soheil-ghaffari.de/raeiss/
و این آدرس‌ها:
http://www.siliconiran.com/events/itf2002/panelists/panelists02.shtml#Ketabchi
http://www.savvion.com/executives
5. ظاهراً در اوائل پیروزی انقلاب شایعاتی درباره محمد کتابچی وجود داشت ولی در حدی نبوده که بدگمانی جدّی علیه او را سبب شود. ملیحه زهتاب در گفتگو با اصغر جیلو می‌گوید: «قرارهایی را با محمد کتابچی، از دوستان مسرور فرهنگ [همسر ملیحه زهتاب]، اجرا کرده‌ام. بعد از انقلاب خواهر مسرور به من مراجعه کرده و گفت شایعاتی علیه محمد کتابچی وجود دارد ولی او که در امریکا است در تماس با خواهرش آن را رد کرده و گفته است می‌توانید از خانم مسرور بپرسید آیا این طور نبود که من در زمان قطع ارتباطش به او کمک نموده‌ام. و من اظهار کردم این حرف او که به من کمک کرده درست است اما من قضاوت صد در صد در باره او نمی‌توانم داشته باشم. برداشت من هم این بود که در صورت همکاری او با ساواک بایستی من دستگیر می‌شدم. بعد از انتشار این کتاب من موضوع آن زمان را مجدداً از خواهر مسرور پرسیدم و او این بار توضیح بیشتری داده و گفت موضوع شایعات آن بوده که در جریان انقلاب حین جابجایی اسناد ساواک در گیلان برخی از اسناد به دست هواداران سازمان می‌افتد که همکاری محمد کتابچی را با ساواک رشت نشان می‌داده است و در این رابطه هواداران سازمان در آستارا خشم خود را علیه خانواده و بستگان محمد کتابچی ابراز داشته‌اند.» (اصغر جیلو، «افسانه نفوذ، کنکاشی در یک رویداد از تاریخ فدائی»)
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8234
6. گفتگوی تلفنی با یکی از دوستان سابق محمد کتابچی، جمعه، 10 اردیبهشت 1389/ 30 آوریل 2010، ساعت 11 صبح.
7. نادری، همان مأخذ، ص 679.
8. نادری، همان مأخذ، ص 681.
9. نادری، همان مأخذ، ص 682.
10. نادری، همان مأخذ، صص 682-684.
11. نادری، همان مأخذ، ص 686.
12. نادری، همان مأخذ، صص686-688.
13. نادری، همان مأخذ، ص 689.
14. نادری، همان مأخذ، ص 690.
15. گزارش ساواک به ریاست دادرسی نیروهای مسلح. نادری، همان مأخذ، ص 668.
16. نادری، همان مأخذ، ص 667.
17. نادری، همان مأخذ، ص 691.
18. ذکر نمونه محمد کتابچی، که البته نمونه بسیار بااهمیتی است ولی عضو سازمان چریک‌ها نبود، برای اثبات نوشته آقای نادری دال بر نفوذ گسترده ساواک در درون سازمان چریک‌های فدائی و مقایسه فرجام آن با «تشکیلات تهران» حزب توده کفایت نمی‌کند. می‌نویسد: «شاید بتوان با قطعیت ادعا کرد با نفوذی که ساواک در چریک‌های فدائی ایجاد کرده بود در صورتی که انقلاب اسلامی به پیروزی نمی‌رسید سرنوشت تشکیلات تهران حزب توده سرنوشت محتوم چریک‌های فدائی بود.» (نادری، همان مأخذ، صص 691) و در جای دیگر: «ساواک و کمیته مشترک در حالی‌که منابع متعددی در میان اعضای گروه نفوذ داده بودند و بخشی از هزینه‌های گروه را از طریق منابع می‌پرداختند و یا محیط را برای ملاقات منبع با عضو مخفی کاملاً سفید می‌ساختند در حال تدوین طرح‌های دیگری برای نفوذ هر چه بیش‌تر بودند. با آن‌که تعدادی از اعضا و سمپات‌های گروه زیر چتر حمایتی ساواک بودند و گزندی به آن‌ها وارد نمی‌شد، سایر اعضا و سمپات‌ها به‌طور اتفاقی یا در نتیجه تعقیب و مراقبت به دام مأموران کمیته مشترک و ساواک می‌افتادند و آخرین رمق‌های گروه ستانده می‌شد.» (همان مأخذ، ص 771)
توجه کنیم که «تشکیلات تهران» مستقیماً توسط ساواک هدایت می‌شد. (خاطرات کیانوری، صص 443-460) علاوه بر آن ساواک و سرویس‌های غربی از طریق حسین و فریدون یزدی به زندگی و اسناد خصوصی دبیر اوّل حزب توده، دکتر رضا رادمنش، در آلمان شرقی دسترسی داشتند. (همان مأخذ، صص 391-394) در مقابل، آقای نادری حتی یک نمونه دال بر عضویت یک نفوذی ساواک در سازمان چریک‌های فدائی، و نه حتی در مرکزیت سازمان، به دست نداده است.
ضمن تأکید مجدد بر اهمیت و ارزش انکارناپذیر تلاش آقای محمود نادری، از نظر من، ایشان از سر تعجیل، و یا شاید به دلیل برخی ملاحظات و الزامات برای نشر تحقیق خود، این‌گونه داوری کرده‌اند. از اینرو، نظر آقای اصغر جیلو را درست می‌دانم که: «اسناد مربوط به ساواک در کتاب آقای نادری جمعاً بر تعبیه سه شخص خبرچین در اطراف خانواده اعضای مخفی و سه مورد دیگر اقدام مشخص برای فرستادن افرادی به درون تشکیلات سازمان دلالت می‌کنند. دو مورد از این سه اقدام اخیر با عدم توفیق کامل ساواک خاتمه می‌یابند. اما اقدام سوّم منجر به جلب همکاری شخصی به نام محمد کتابچی، از دوستان مشترک مسرور فرهنگ و یوسف قانع خشک بیجاری، که هر دو از اعضای مخفی سازمان بوده‌اند، می‌شود. موقعیت محمد کتابچی را می‌توان به عنوان یک امکان بالقوه در پیرامون سازمان تعیین کرد که ممکن بود روزی بعد از طی پروسه‌ای به عنوان عضو علنی برگزیده شود. اما سیر حوادث تحقق چنین پروسه احتمالی را قطع و به تداوم رابطه او با سازمان نقطه پایان گذاشت.» (اصغر جیلو، «افسانه نفوذ، کنکاشی در یک رویداد از تاریخ فدائی»، همان آدرس)
19. نادری، همان مأخذ، ص 668.

هیچ نظری موجود نیست: