نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

آرتور کوستلر و داستان مهاجرت؛ انتشار رمانی تازه

آرتور کوستلر و داستان مهاجرت؛ انتشار رمانی تازه


 
'تجربیات رفیق پیپفوگِل در مهاجرت' به تازگی در سوئیس منتشر شده است
آخرین رُمان منتشر شده آرتور کوستلر، اولین رُمان این نویسنده مجاری‌تبار است. کوستلر، نویسنده آثاری چون ظلمت در نیمروز، گلادیاتورها، دزدان در شب و گفت‌وگو با مرگ؛ شهادتنامه اسپانیا، نخستین رُمان خود را در سال ١٩٣٤ میلادی به زبان آلمانی نوشت، ولی ناشری برای انتشار آن نیافت. این رُمان هشتاد سال پس از نگارش و سی سال پس از مرگ خودخواسته نویسنده‌اش، به تازگی در سوئیس منتشر شده است.

مهاجرتِ نویسندگان و ناشران

با به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان (نازی) به رهبری آدولف هیتلر در سال ١٩٣٣ میلادی، موجی از مهاجرت به کشورهای همجوار و همچنین به ایالت متحد آمریکا آغاز شد. تنها در فرانسه بیش از بیست و شش هزار پناهجوی آلمانی جا گرفتند؛ و این در حالی بود که این کشور خود با رکود اقتصادی و بیکاری فراگیر روبه‌رو بود. نه تنها بسیاری از یهودیان، که با روی کار آمدن نازیها احساس خطر می‌کردند، بلکه کادرها و اعضای فعال احزاب مخالف و بسیاری از نویسندگان، شاعران و اندیشمندان و حتی برخی از ناشران که در وضعیت جدید، امکان ادامه فعالیت در آلمان برایشان میسر نبود، ناگزیر تن به مهاجرت دادند.
 
آرتور کوستلر یکی از این مهاجران بود. او که میان سال‌های ١٩٣٢ تا ١٩٣٣ میلادی، به توصیه حزب کمونیست آلمان، برای انجام مأموریتی حزبی به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرده بود، پس از بازگشت، به دستور حزب، یکراست به پاریس رفت. پاریس در آن زمان کانون فعالیت‌های کمونیست‌ها بود. ویلی مونتسنبرگ، ناشر و یکی از بانفوذترین رهبران و مبلغان حزب کمونیست آلمان و رئیس کمینترن (اینترناسیونال کمونیستی) در اروپای غربی نیز در آن زمان در فرانسه بسر می‌برد. کوستلر در کنار همکاری با مونتسنبرگ در پروژه ایجاد "جبهه مردمی نیروهای چپ"، برای گذران زندگی، مقاله‌ها و نقدهایی در روزنامه‌ها منتشر می‌کرد. در همین ایام بود که نگارش نخستین رُمان خود را نیز آغاز کرد.

مسابقه داستان‌نویسی

یکی از ناشرانی که پس از مصادره اموال و بازداشت کارکنانش، ناگزیر به سوئیس مهاجرت کرد و در شهر زوریخ سکنا گزید، مؤسسه انتشاراتی "بوشِرگیلده گوتنبرگ" بود. این مؤسسه انتشاراتی به علت پراکندگی اغلب نویسندگان آلمانی‌زبان در گوشه و کنار جهان و عدم دسترسی به آنان، از چاپ و انتشار کتاب‌های تازه محروم بود. از این‌رو برای یافتن دوباره نویسندگان آلمانی‌زبانِ پراکنده در کشورهای گوناگون و همچنین جلب نویسندگان جدید، دست به ابتکار تازه‌ای زد و با اعلام برگزاری مسابقه داستان‌نویسی، از نویسندگان آلمانی‌زبان خواست تا آثار خود را برای این ناشر به زوریخ بفرستند تا در صورت برنده شدن در این مسابقه، افزون بر جایزه نقدی معادل سه هزار فرانک سوئیس، که در آن‌زمان مبلغ قابل توجهی بود، کتاب‌هایشان نیز منتشر شود.
آرتور کوستلر نویسنده جوان مجارستانی که در آغازِ کار به زبان آلمانی می‌نوشت، با ارسال نخستین رُمانش که در اواخر سال ١٩٣٤ میلادی نگارش آن را در پاریس به یایان رسانده بود، در این مسابقه داستان‌نویسی شرکت کرد. در مجموع دست‌نوشته‌های ٥٦ نویسنده به دست داوران مسابقه رسید. اما آنان هیچ یک از رُمان‌ها را شایسته جایزه اول ندانستند و تنها دو رمان که رتبه دوم به آنها داده شده بود، منتشر شد. رمان کوستلر، گرچه از سوی داوران مسابقه داستان‌خوانی مورد توجه قرار گرفت، ولی امکان انتشار نیافت.

هشتاد سال فاصله میان نگارش تا انتشار کتاب

کوستلر رمانش را برای چند انتشاراتی دیگر نیز فرستاد، اما همه دست رد به سینه او زدند. او در پاریس در کنار همکاری با ویلی مونتسنبرگ، نگارش رمان گلادیاتورها را آغاز کرد. کوستلر در سال ١٩٣٦میلادی، به ظاهر به عنوان گزارشگر دو روزنامه انگلیسی و مجارستانی، ولی در واقع از سوی ویلی مونتسنبرگ مأموریت یافت تا در بحبوحه جنگ داخلی اسپانیا، برای گردآوری اطلاعات به مناطق تحت سلطه ژنرال فرانکو سفر کند. او در سال ١٩٣٧ میلادی در شهر مالاگا (مالقه) دستگیر و در دادگاهی به جرم جاسوسی به مرگ محکوم می‌شود و در زندان شهر سویل (اشبیلیه) در انتظار اجرای حکم اعدام می‌نشیند.
بعد از سه ماه، به ابتکار دولت بریتانیا و در روند تعویض زندانیان، او نیز از زندان آزاد می‌شود. کتاب گفت‌وگو با مرگ؛ شهادتنامه اسپانیا حاصل خاطرات کوستلر از این دوره کوتاه، اما ترسناک از زندگی اوست. کوستلر پس از این تجربه دردناک و در پی آگاهی از دادگاه‌های نمایشی در دوران استالین و اعدام یکی از دوستان صمیمی‌اش، به تدریج از ایدئولوژی کمونیستی دوری جست. با آغاز جنگ چهانی دوم در سال ١٩٣٩ میلادی و پیش از آن که ارتش آلمان پاریس را اشغال کند، فرانسه را ترک و به لندن مهاجرت کرد.
دستنوشته‌های رمان کوستلر در پاریس به دست گشتاپو می‌افتد و همراه با اسناد دیگر به آلمان منتقل می‌شود. در سال ١٩٤٥ میلادی، با ورود نیروهای ارتش سرخ به برلین، نسخه ماشین‌شده ٢٦٦ صفحه‌ای رمان کوستلر از جمله اسنادی بودند که به دست نیروهای ارتش سرخ می‌افتد. اما مأموران اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی در بررسی‌های خود، این رمان را دارای گرایش‌های ضد کمونیستی ارزیابی و با انتشار آن مخالفت می‌کنند؛ و این در حالی بود که کوستلر نخستین رمانش را در زمانی نوشته بود که هنوز از عقاید کمونیستی خود دست نشسته بود. به‌هر حال، رمان کوستلر در سال ١٩٥٣ در "کا.گِ.ب" بایگانی می‌شود.
آرتور کوستلر (تولد: ۱۹۰۵ در بوداپست - درگذشت: ۱۹۸۳ در لندن)
با فروپاشی نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی در سال ١٩٩١ میلادی و باز شدن نسبی فضای سیاسی، امکان دسترسی پژوهشگران و مورخان به بخش‌هایی از اسناد بایگانی شده کا.گِ.ب فراهم می‌آید. با این همه، نخستین رُمان آرتور کوستلر تا همین اواخر از دید پژوهشگران پنهان مانده بود؛ تا آن که دو مورخ آلمانی در جست‌وجوهای خود نسخه ماشین‌شده رمان را می‌یابند و با تصحیح غلط‌های تحریری و تغییر رسم‌الخط و با پی‌گفتاری مفصل، آن را در سال ٢٠١٢ میلادی به چاپ می‌رسانند.

اثری میان داستان، گزارش و نامه‌نگاری

تجربیات رفیق پیپفوگِل در مهاجرت عنوانی است که کوستلر برای اولین رمان خود برگزید. عنوان کتاب در نگاه نخست اندکی کنایه‌آمیز به نظر می‌آید و تصور می‌شود که نویسنده با زبان طنز و به‌گونه‌ای سرگرم‌کننده به موضوع مهاجرت پرداخته است. اما چنین نیست. نویسنده در این رمان مضمون مهاجرت و دشواری‌های زندگی مهاجران را در آن دوره پُرتلاطم، گرچه به گونه‌ای نمادین، اما با جدیت تمام به تصویر کشیده است.
ماجرای رمان در خانه کودکان مهاجر آلمانی در حومه پاریس جریان دارد و نویسنده با شرح زندگی و روابط کودکان، می‌کوشد مسایل و مشکلات مهاجران آلمانی را نشان دهد. سی کودک و نوجوانِ سه تا شانزده ساله که اغلب از خانواده‌‌های کارگری و کمونیستی برخاسته‌اند، در کانون داستان قرار دارند. پدر و مادران این کودکان یا در زندان نازیها در آلمان بسر می‌برند و یا بخاطر یهودی بودنشان در خطر مرگ قرار دارند.
نویسنده از طریق نامه‌نگاری‌های کودکان با خانواده‌هایشان و همچنین نامه‌های والدین به مسئول و پزشکِ خانه کودکان، فضای حاکم بر زندگی مهاجران را به تصویر می‌کشد. از این‌رو، کتاب تجربیات رفیق پیپفوگِل در مهاجرت را نمی‌توان صرفاً رُمان خواند، بلکه آمیزه‌ای است از داستان و گزارش و شرح وقایع تاریخی. نویسنده اسامی کودکان را تغییر داده، ولی نام برخی از شخصیت‌های سرشناس آن دوره، کسانی مانند آلبرت آینشتین را در کتاب آورده است.
کوستلر خود در چکیده‌ای از رمان که برای شرکت در مسابقه داستان‌نویسی فراهم آورده بود، اشاره می‌کند که متن نامه‌ها و زندگینامه‌های خودنوشت کودکان را بر اساس اصل آنها که در یکی از خانه‌های کودکان مهاجر آلمانی در فرانسه به دست آورده، با تغییر نام و نشان نگارندگان، در رمانش گنجانده است. افزون بر این، بر اساس مطالب مندرج در روزنامه‌ای دیواری که در بهار سال ١٩٣٤ میلادی در یکی از خانه‌های کودکان مهاجر آلمانی در فرانسه منتشر می‌شد، چگونگی انتشار روزنامه‌ای دیواری را در کتابش شرح داده است.

خانه کودکان مهاجر، نماد "جبهه مردمی"

زندگی در مهاجرت "قوانین" خاص خود را دارد و مهاجران در آغاز با مسایل و مشکلاتی روبرو می‌شوند که اگر ناگزیر به ترک زادگاه و مهاجرت به سرزمینی دیگر نشده بودند، روند و روال زندگی و دوستی و ارتباط‌های آنان با دیگران، به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. افرادی با خاستگاه‌های اجتماعی و فرهنگی گوناگون و گاه ناهمگون، یکباره در کنار هم قرار می‌گیرند و ناگزیر به ارتباط و همکاری و همبستگی با یکدیگر می‌شوند تا از این طریق بتوانند بر مسایل و شرایط زندگیِ در غربت فائق آیند.
کوستلر در این رمان کوشیده است با بازتاب نگرش‌های ایدئولوژیکی گوناگون در میان مهاجران آلمانی، دشواری‌های فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی در مهاجرت را نشان دهد. نویسنده در رمانش به کودکان نقش افرادی از گروه‌های اجتماعی گوناگون می‌دهد که اینک در مهاجرت و محیطی جدا از جامعه میزبان، مانند زندگی در جزیره‌ای دورافتاده، در انزوا، ولی ناگزیر در کنار هم روزگار می‌گذرانند.
همکاری و همبستگی موفقیت‌آمیز ساکنان خانه کودکان در پاریس، به‌رغم اختلاف‌ها و دیدگاه‌های گوناگون، برای کوستلر نمونه و نماد ایجاد "جبهه مردمی" متشکل از سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها، روشنفکران و مهاجران برخاسته از طبقه متوسط بود که در سال ١٩٣٥ میلادی، با نقش برجسته حزب کمونیست فرانسه در هفتمین کنگره جهانی انترناسیونال کمونیستی، شکل گرفت. به این ترتیب، شاید بتوان گفت که کوستلر یک سال پیش از تشکیل "جبهه مردمی"، با طرح ایده "زندگی اشتراکی" در این رُمان، می‌خواسته نشان دهد که ایجاد چنین جبهه واحدی امکان‌پذیر است.

نگاه ایدئولوژیکی به مسایل

شاید اهمیت‌ رمان تجربیات رفیق پیپفوگِل در مهاجرت بیش‌تر از آن جهت باشد که این رمان تنها اثر بجا مانده از آرتور کوستلر است که در دوره‌ای نوشته شده که او هنوز به ایدئولوژی کمونیستی باور داشت و همه چیز را از این منظر می‌نگریست. نگاه ایدئولوژیکی به برخی مسایل تاریخی در این کتاب، به ندرت در دیگر آثار کوستلر دیده می‌شود. برای مثال خصلت ضد یهودی و برنامه رژیم نازی برای حذف یهودیان از نگاه کوستلر پنهان می‌ماند. نویسنده در سال ۱۹۳۴ میلادی ظاهراً آگاهی اندکی از ایدئولوژی فاشیسم دارد و از اهمیت و عمق فاجعه‌ای که در شرف وقوع است، غافل می‌ماند و آن را در حد "تضاد میان کاپیتالیسم و پرولتاریا" ارزیابی می‌کند.
مقاله سیاهان و یهودیان که در نخستین شماره روزنامه دیواری خانه کودکان منتشر می‌شود، نمونه بارز چنین نگرشی است: "در آلمانِ هیتلری هر هفته تعداد بسیاری از کارگران و سوسیالیست‌ها و یهودیان خرده‌پا به قتل می‌رسند. در آمریکا سفید پوستان از سیاهان نفرت دارند؛ البته فقط از سیاهان پرولتر. سرمایه‌داران یهودیِ گردن کلفت در آلمانِ هیتلری به کسب و کار و تجارت مشغولند. فروشگاه‌های بزرگ آنها را نمی‌بندند، اما مغازه‌های کوچک یهودیان خرده‌پا را می‌بندند. در آمریکا کسی کاری به سیاهان کاپیتالیست ندارد. کشیش‌ها، سفیدپوستان را تحریک می‌کنند و آنها سیاهان پرولتر را اغلب بخاطر چیزهای بسیار جزیی دستگیر و به دار می‌کشند..."
افزون بر این، گاه بی‌دقتی و نادرستی‌هایی نیز در روایت داستان به چشم می‌خورد. برای نمونه، نویسنده در جایی از رمان، ماتیلده، دختر یک ثروتمند یهودی را برای جراحی پولیپ به نزد پدرش به برلین می‌فرستد، اما در صفحات پایانی کتاب از زبان ماتیلده که دوباره در برلین به مدرسه می‌رود و دیگر به خانه کودکان در فرانسه باز نمی‌گردد، می‌نویسد: "تنها خاطره‌ای که از خانه کودکان در یاد او مانده، جراحی پولیب‌اش در پاریس است"!

هیچ نظری موجود نیست: