نگاهی به بیانیه کانون نویسندگان ایران دررابطه با اهدای جایزه اسکاربه فیلم جدایی نادرازسیمین
نگارش : صادق افروز
باهم نگاهی کنيم به اين بيانيه که تعجب مرا برانگيخت .
بيانيه ی کانون نويسندگان ايران
به مناسبت اهدای جايزه اسکار به فيلم «جدايی نادر از سيمين»
فيلم «جدايی نادر از سيمين» برنده ی جايزه ی بهترين فيلم خارجی در مراسم اسکار ۲۰۱۲ شده است.
گذشته از بهره برداريهای مرسوم جناحهای غالب و مغلوب حاکميت کنونی و فارغ از ماهيت جوايز بين المللي، به دليل ارزشهای نهفته در اين فيلم و کوشش عوامل آن برای ارائه ی تصويری واقعيتر از جامعه ی ايران در سطح جهاني، پيروزی آقای اصغر فرهادی و گروه سازنده ی اين فيلم را به همه ی دست اندرکاران آن و به مردم ايران تبريک ميگوييم و اميدواريم سينمای ايران در جهت پيشرفت و استقلال هر چه بيشتر از قطبهای قدرت و ثروت حرکت کند.
کانون نويسندگان ايران
۹ اسفند ۱٣۹۰
بيانيه می گويد هر دو جناح غالب و مغلوب سعی در بهره برداری های سياسی از شهره شدن اين فيلم دارند .جناح های مختلف و طرف دعوا در کمپ حاکم يعنی بيت خامنه ای ، سپاه ، دار و دسته احمدی نژاد و اصول گرايان رنگارنگ و جناح مغلو ب ، شامل اصلاح طلبان ، چه آنهايی که در زندانند و از زندان بيانيه می فرستند و چه آنهايی که بيرونند و يا خارج از کشور هستند همه به نوعی سعی می کنند اين فيلم را به خود منتسب کنند و از آن بهره برداری سياسی بکنند .
بايد اضافه کرد ، اين منتسب کردن فقط منحصر به جناح های غالب و مغلوب نيست . تقريبا همه اپوزيسيون سبزو حتی برخی گروه های چپ نيز از به اصطلاح پيروزی اين فيلم ( به آن هم خواهم پرداخت که آيا بردن اين جايزه را اصلا می توان پيروزی به حساب آورد يا نه ) احساس غرور می کنند .
نمی دانم ، مگر بردن يک جايزه توسط يک فيلم ، شبيه پيروزی تيم ملی فوتبال يا کشتی است که همه جناح ها ، چه غالب و چه مغلوب ، و چه در اپوزيسيون ، يک صدا تبريک بگويند و خوشحالی کنند ؟فيلمی که به مسائل اجتماعی ايران نگاه می کند و زير کنترل شديد سازمان های امنيتی و با پول و سرمايه سپاه پاسداران ساخته می شود ، مگر امکان دارد همه را به يک اندازه شادمان کند ؟ شايد فرهادی سعی کرده با قرار دادن يک گوشه از مسائل مختلف همه را به نوعی با خود همراه کند .او با قرار دادن اهميت کتاب دينی مسلمانان � قران � در محور تصميم گيری ها به نوعی بر اين باور دورغين که مردم ايران مسلمانند، تا ابدالدهر هم مسلمان باقی خواهند ماند و يک حکومت اسلامی می خواهند � همانطور که خمينی می گفت- مهر تاييد زده است . با به ميان کشيدن استفتاء دينی و سوال از رهبر مذهبی توسط يک زن از طبقه کارگر ، رهبری فکری و سازمانی روحانيت شيعه در جامعه ايران را به باور مبدل کرده است .يعنی هم دل روحانيت شيعه بدست آورده است و هم به بنياد گرايی مذهبی چشمک زده است . ولی آيا اين واقعی است که کارگران ايرانی که ماه ها حقوق دريافت نکرده اند ، رهبر سنديکايی و اتحاديه ای شان به جرم سازمان دهی مستقل صنفی در زندان است ، زبانش بريده می شود ، يا در زندان سکته می کند ، کليه اش از کار می افتد ، بيايند و از آخوندی که از قِبل 33 سال حکومت زور و ستم و کشتار و شکنجه پّربار شده است سوال کنند که اينجا يا آنجا در زندگی چه بايد بکنند ؟آيا اين کارگران که زندگی شان شکنجه روزمره است خرافی و خرفتند و از طلسم و جادو و جنبل انتقام قران در هراسند که از دست زدن روی آن بهراسند ؟ و در هر عرصه تصميم گيری به ان استناد کنند؟
آقايان کانون نويسندگان ! از کدام ارزش های نهفته در اين فيلم و تصاوير واقعی سخن می گوييد ؟ فراموش نکنيد در مکانی نشسته ايد که روزی سعيد سلطانپور نشسته بود و برای هنر و ادبيات ارزشی والا قائل بود و اسير وسوسه های ليبرالی نمی شد .کدام تصوير واقعی ؟به جز اصرار سيمين در خارج شدن از کشور و نگرانی برای آينده دخترش که نگرانی طبقه بورژوا و طبقه متوسط ايران است � و از همين زاويه با آنها پيوند می خورد � از کدام تصاوير واقعی صحبت می کنيد ؟آيا طبقه کارگر ايران مانند شوهر راضيه ،که نقشش را سيد شهاب حسينی که از مريدان سرسخت خامنه ای است ، بازی می کند ، تنها ، کلاهبردار ، شارلاتان ، عصبی و روانی است ؟آيا دادگاه های خانواده در ايران متين و ملايم و مهربان هستند و به رابطه برابر حقوقی زن و مرد معتقدند ؟ يا مکانی برای ابراز وجود مرد ، تحقير زن با تمسک به قوانين اسلامی و ياد آوری او به مثابه موجودی درجه دوم هستند ؟آيا اين ها تصاويری واقعی از ايران امروز ما هستند؟ فيلم های متعدد مستندی توسط فيلم سازان خارجی از اين دادگاه های خانواده ساخته شده که به مراتب تصوير واقعی تری از آنچه در دادگاه های خانواده در ايران می گذرد ارائه می دهند .
بيانيه کانون نويسندگان برآنست که فارغ از ماهيت جوايز بين المللی ، بايد برنده شدن جايزه اسکار را پيروزی به حساب آورد ، و به اصغر فرهادی و سازندگان فيلم بايد تبريک گفت . ببينيد جای سلطانپور و ساعدی و اقدامی و گلسرخی چه کسانی نشسته اند .آقايان ! يعنی چه فارغ از ماهيت جوايز بين المللی بايد به آنان تبريک گفت؟ همين فيلم در فستيوال آخوندی فجر هم برنده جايزه اول شد .آيا شما آقايان کانون نويسندگان فارغ از ماهيت فستيوال فجر ، برنده شدن آنرا به فرهادی و سازندگان فيلم تبريک گفتيد ؟آيا می شود ماهيت ارتجاعی گردانندگان يک جايزه بين المللی را ناديده گرفت ؟ آيا اگر فيلمی از فستيوال سينمايی فاشيسم هيتلری و موسولينی و رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی و صهيونيست های اسرائيلی جايزه می گرفت ، آن زمان هم فارغ از ماهيت اين جوايز ، اين پيروزی !!!!! را تبريک می گفتيد ؟
آرزو می کنيد که سينمای ايران هر چه بيشتر در جهت استقلال از قطب های ثروت و قدرت حرکت کند . گويی فراموش کرده ايد که سرمايه گذار اصلی فيلم ، يعنی همان هايی که شما به عنوان گروه سازنده فيلم شامل تبريک تان کرده ايد بانک پاسارگاد است که سهامدار اصلی اش سپاه پاسداران می باشد .خودتان بهتر می دانيد که بدون اجازه اين برادران قاچاقچی که سينما و ورزش را بطور کامل به انحصار خود در آورده اند امکان حرکت مستقل وجود ندارد .سينمای ايران مادامی که جمهوری اسلامی بر اريکه قدرت نشسته است چگونه می تواند مستقل از قطب های قدرت و ثروت حرکت کند و تصوير واقعی از جامعه ايران ارائه دهد .آقايان کانون نويسندگان آيا بهتر نبود اگر امکان حرف زدن و انتقاد را نداريد حداقل سکوت می کرديد ؟
چند کلمه هم در رابطه با اين جايزه اسکار که به زعم کانون نويسندگان ، برنده شدن در آن يک پيروزی است .جايزه اسکار را بزرگترين سرمايه گذاران سينمايی آمريکا می چرخانند .صاحبان کمپانی های فيلم سازی که موضوع فيلم هايشان را با منافع امپرياليزم جهانی گره می زنند . از دوران مک کارتيسم و ليست سياه و دستگيری هنرمندان مترقی و کمونيست که بگذريم در دوران جنگ سرد ، سينمای آمريکا در خدمت سياست ضد کمونيستی و مخدوش کردن چهره واقعی کمونيست ها بود .در دوران جنگ ويتنام با ارائه فيلم های ارتجاعی مثل شکارچی گوزن (1) به کارگردانی مايکل سيمينو و با شرکت رابرت دانيرو ، تجاوز شده را به عنوان متجاوز و شکنجه شده را به عنوان شکنجه گر نشاند . در اين فيلم ، مبارزين ويتنامی ، آدم های بی رحم و شکنجه گری هستند که به انواع و اقسام متد های شنکجه متوسل می شوند . اين فيلم که با اعتراض وسيع نيروهای مترقی در سطح جهانی مواجه شده بود برنده جوايز مختلف اسکار شد. مارلون براندو از معروفترين هنرپيشه های سينمای آمريکا که در سال 1973 برای بازی در فيلم پدر خوانده برنده جايزه بهترين هنرپيشه مرد شده بود به جای حضور در مراسم اسکار ، سان شی ليتل فدر را که زن بومی و يک رهبر سياسی بوميان بود به آکادمی فرستاد تا علت عدم پذيرش اين جايزه را توضيح داد . مارلون براندو به دليل مخدوش کردن چهره سرخ پوستان آمريکا توسط سينمای آمريکا و در راس آن هاليوود اين جايزه را نپذيرفت. کمونيست ها و سرخ پوستان تنها قربانيان تبعيض سينمای آمريکا نبوده اند .اين صنعت که بخش عمده اش را هواداران اسرائيل می چرخانند تا توانسته عليه فلسطينی ها دروغ ساخته و پرداخته است .سرخ پوست و کمونيست و فلسطينی به هيولاهای جهان امروز تبديل شده اند تا در سايه آن ، سرمايه داری جهانی بتواند راحت تر غارت کند . و جنس بنجل خود را غالب کند .
در همين مکان جايزه اسکار ، که نماينده مارلون براندو دليل رد کردن اين جايزه را توضيح داد و جايزه طلايی در دستان راجر مور انگيسی يخ زد سی سال بعد يک هنر مند مترقی ديگر ، يک مور ديگر ولی نه راجر مور ، بلکه مايکل مور ، مستند ساز مترقی آمريکايی رژيم بوش پسر را به دليل سياست جنگ افروزی امپرياليستی در عراق و افغانستان محکوم کرد .مايکل مور از تريبون اسکار زمانی که ميليون ها نفر تماشا می کردند ، هو شدن را به جان خريد و به بوش پسر گفت :" شرمت باد " . مايکل مور نشان داد هنر اگر بخواهد زنده باشد ، نمی تواند چشم خود را به روی جنايت در حال وقوع ببندد .در جهانی که پر از دروغ و ستم است هنر نمی تواند بی طرف باشد .او از همان زمان کوتاه استفاده کرد و پيام مردم تجاوز شده عراق را به گوش جهانيان رساند .فرهادی ، اما يخ زده و بدون احساس چشم خود را برجنايات سی ساله جمهوری اسلامی بست و جلادان حاکم ايران و شکجه شدگان و وتحقير شدگان و استثمارشدگان را در يک کاسه ريخت و هم زد و به عنوان ملت با فرهنگ ايران تحويل شنوندگان داد . و حالا شما آقايان نويسنده برای چنين شاهکاری کف می زنيد و هورا می کشيد .
ليبرال های ايرانی از شادی در پوست نمی گنجند و چپ و راست پيام تبريک می فرستند . نمی دانم چه زمانی نويسنده و هنرمند ايرانی به راستی فارغ از قطب سرمايه و دولت مدافع آن ، و در سمت و سوی مردم زحمتکش ، قهرمانی ها و مقاومت های شگفت آور فرزندان اين مرز بوم را بصورت هنر بازتاب خواهد داد .
29 فوريه 2012
فيلم ارتجاعی "شکارچی گوزن "در سال 1979 در بخش مسابقات اسکار ،پنج جايزه را به خود اختصاص داد .جايزه بهترين فيلم ، صدا برداری ، بهترين داستان و اديت ، و بهترين هنرپيشه پشتيبان را از آن خود کرد.
بيانيه ی کانون نويسندگان ايران
به مناسبت اهدای جايزه اسکار به فيلم «جدايی نادر از سيمين»
فيلم «جدايی نادر از سيمين» برنده ی جايزه ی بهترين فيلم خارجی در مراسم اسکار ۲۰۱۲ شده است.
گذشته از بهره برداريهای مرسوم جناحهای غالب و مغلوب حاکميت کنونی و فارغ از ماهيت جوايز بين المللي، به دليل ارزشهای نهفته در اين فيلم و کوشش عوامل آن برای ارائه ی تصويری واقعيتر از جامعه ی ايران در سطح جهاني، پيروزی آقای اصغر فرهادی و گروه سازنده ی اين فيلم را به همه ی دست اندرکاران آن و به مردم ايران تبريک ميگوييم و اميدواريم سينمای ايران در جهت پيشرفت و استقلال هر چه بيشتر از قطبهای قدرت و ثروت حرکت کند.
کانون نويسندگان ايران
۹ اسفند ۱٣۹۰
بيانيه می گويد هر دو جناح غالب و مغلوب سعی در بهره برداری های سياسی از شهره شدن اين فيلم دارند .جناح های مختلف و طرف دعوا در کمپ حاکم يعنی بيت خامنه ای ، سپاه ، دار و دسته احمدی نژاد و اصول گرايان رنگارنگ و جناح مغلو ب ، شامل اصلاح طلبان ، چه آنهايی که در زندانند و از زندان بيانيه می فرستند و چه آنهايی که بيرونند و يا خارج از کشور هستند همه به نوعی سعی می کنند اين فيلم را به خود منتسب کنند و از آن بهره برداری سياسی بکنند .
بايد اضافه کرد ، اين منتسب کردن فقط منحصر به جناح های غالب و مغلوب نيست . تقريبا همه اپوزيسيون سبزو حتی برخی گروه های چپ نيز از به اصطلاح پيروزی اين فيلم ( به آن هم خواهم پرداخت که آيا بردن اين جايزه را اصلا می توان پيروزی به حساب آورد يا نه ) احساس غرور می کنند .
نمی دانم ، مگر بردن يک جايزه توسط يک فيلم ، شبيه پيروزی تيم ملی فوتبال يا کشتی است که همه جناح ها ، چه غالب و چه مغلوب ، و چه در اپوزيسيون ، يک صدا تبريک بگويند و خوشحالی کنند ؟فيلمی که به مسائل اجتماعی ايران نگاه می کند و زير کنترل شديد سازمان های امنيتی و با پول و سرمايه سپاه پاسداران ساخته می شود ، مگر امکان دارد همه را به يک اندازه شادمان کند ؟ شايد فرهادی سعی کرده با قرار دادن يک گوشه از مسائل مختلف همه را به نوعی با خود همراه کند .او با قرار دادن اهميت کتاب دينی مسلمانان � قران � در محور تصميم گيری ها به نوعی بر اين باور دورغين که مردم ايران مسلمانند، تا ابدالدهر هم مسلمان باقی خواهند ماند و يک حکومت اسلامی می خواهند � همانطور که خمينی می گفت- مهر تاييد زده است . با به ميان کشيدن استفتاء دينی و سوال از رهبر مذهبی توسط يک زن از طبقه کارگر ، رهبری فکری و سازمانی روحانيت شيعه در جامعه ايران را به باور مبدل کرده است .يعنی هم دل روحانيت شيعه بدست آورده است و هم به بنياد گرايی مذهبی چشمک زده است . ولی آيا اين واقعی است که کارگران ايرانی که ماه ها حقوق دريافت نکرده اند ، رهبر سنديکايی و اتحاديه ای شان به جرم سازمان دهی مستقل صنفی در زندان است ، زبانش بريده می شود ، يا در زندان سکته می کند ، کليه اش از کار می افتد ، بيايند و از آخوندی که از قِبل 33 سال حکومت زور و ستم و کشتار و شکنجه پّربار شده است سوال کنند که اينجا يا آنجا در زندگی چه بايد بکنند ؟آيا اين کارگران که زندگی شان شکنجه روزمره است خرافی و خرفتند و از طلسم و جادو و جنبل انتقام قران در هراسند که از دست زدن روی آن بهراسند ؟ و در هر عرصه تصميم گيری به ان استناد کنند؟
آقايان کانون نويسندگان ! از کدام ارزش های نهفته در اين فيلم و تصاوير واقعی سخن می گوييد ؟ فراموش نکنيد در مکانی نشسته ايد که روزی سعيد سلطانپور نشسته بود و برای هنر و ادبيات ارزشی والا قائل بود و اسير وسوسه های ليبرالی نمی شد .کدام تصوير واقعی ؟به جز اصرار سيمين در خارج شدن از کشور و نگرانی برای آينده دخترش که نگرانی طبقه بورژوا و طبقه متوسط ايران است � و از همين زاويه با آنها پيوند می خورد � از کدام تصاوير واقعی صحبت می کنيد ؟آيا طبقه کارگر ايران مانند شوهر راضيه ،که نقشش را سيد شهاب حسينی که از مريدان سرسخت خامنه ای است ، بازی می کند ، تنها ، کلاهبردار ، شارلاتان ، عصبی و روانی است ؟آيا دادگاه های خانواده در ايران متين و ملايم و مهربان هستند و به رابطه برابر حقوقی زن و مرد معتقدند ؟ يا مکانی برای ابراز وجود مرد ، تحقير زن با تمسک به قوانين اسلامی و ياد آوری او به مثابه موجودی درجه دوم هستند ؟آيا اين ها تصاويری واقعی از ايران امروز ما هستند؟ فيلم های متعدد مستندی توسط فيلم سازان خارجی از اين دادگاه های خانواده ساخته شده که به مراتب تصوير واقعی تری از آنچه در دادگاه های خانواده در ايران می گذرد ارائه می دهند .
بيانيه کانون نويسندگان برآنست که فارغ از ماهيت جوايز بين المللی ، بايد برنده شدن جايزه اسکار را پيروزی به حساب آورد ، و به اصغر فرهادی و سازندگان فيلم بايد تبريک گفت . ببينيد جای سلطانپور و ساعدی و اقدامی و گلسرخی چه کسانی نشسته اند .آقايان ! يعنی چه فارغ از ماهيت جوايز بين المللی بايد به آنان تبريک گفت؟ همين فيلم در فستيوال آخوندی فجر هم برنده جايزه اول شد .آيا شما آقايان کانون نويسندگان فارغ از ماهيت فستيوال فجر ، برنده شدن آنرا به فرهادی و سازندگان فيلم تبريک گفتيد ؟آيا می شود ماهيت ارتجاعی گردانندگان يک جايزه بين المللی را ناديده گرفت ؟ آيا اگر فيلمی از فستيوال سينمايی فاشيسم هيتلری و موسولينی و رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی و صهيونيست های اسرائيلی جايزه می گرفت ، آن زمان هم فارغ از ماهيت اين جوايز ، اين پيروزی !!!!! را تبريک می گفتيد ؟
آرزو می کنيد که سينمای ايران هر چه بيشتر در جهت استقلال از قطب های ثروت و قدرت حرکت کند . گويی فراموش کرده ايد که سرمايه گذار اصلی فيلم ، يعنی همان هايی که شما به عنوان گروه سازنده فيلم شامل تبريک تان کرده ايد بانک پاسارگاد است که سهامدار اصلی اش سپاه پاسداران می باشد .خودتان بهتر می دانيد که بدون اجازه اين برادران قاچاقچی که سينما و ورزش را بطور کامل به انحصار خود در آورده اند امکان حرکت مستقل وجود ندارد .سينمای ايران مادامی که جمهوری اسلامی بر اريکه قدرت نشسته است چگونه می تواند مستقل از قطب های قدرت و ثروت حرکت کند و تصوير واقعی از جامعه ايران ارائه دهد .آقايان کانون نويسندگان آيا بهتر نبود اگر امکان حرف زدن و انتقاد را نداريد حداقل سکوت می کرديد ؟
چند کلمه هم در رابطه با اين جايزه اسکار که به زعم کانون نويسندگان ، برنده شدن در آن يک پيروزی است .جايزه اسکار را بزرگترين سرمايه گذاران سينمايی آمريکا می چرخانند .صاحبان کمپانی های فيلم سازی که موضوع فيلم هايشان را با منافع امپرياليزم جهانی گره می زنند . از دوران مک کارتيسم و ليست سياه و دستگيری هنرمندان مترقی و کمونيست که بگذريم در دوران جنگ سرد ، سينمای آمريکا در خدمت سياست ضد کمونيستی و مخدوش کردن چهره واقعی کمونيست ها بود .در دوران جنگ ويتنام با ارائه فيلم های ارتجاعی مثل شکارچی گوزن (1) به کارگردانی مايکل سيمينو و با شرکت رابرت دانيرو ، تجاوز شده را به عنوان متجاوز و شکنجه شده را به عنوان شکنجه گر نشاند . در اين فيلم ، مبارزين ويتنامی ، آدم های بی رحم و شکنجه گری هستند که به انواع و اقسام متد های شنکجه متوسل می شوند . اين فيلم که با اعتراض وسيع نيروهای مترقی در سطح جهانی مواجه شده بود برنده جوايز مختلف اسکار شد. مارلون براندو از معروفترين هنرپيشه های سينمای آمريکا که در سال 1973 برای بازی در فيلم پدر خوانده برنده جايزه بهترين هنرپيشه مرد شده بود به جای حضور در مراسم اسکار ، سان شی ليتل فدر را که زن بومی و يک رهبر سياسی بوميان بود به آکادمی فرستاد تا علت عدم پذيرش اين جايزه را توضيح داد . مارلون براندو به دليل مخدوش کردن چهره سرخ پوستان آمريکا توسط سينمای آمريکا و در راس آن هاليوود اين جايزه را نپذيرفت. کمونيست ها و سرخ پوستان تنها قربانيان تبعيض سينمای آمريکا نبوده اند .اين صنعت که بخش عمده اش را هواداران اسرائيل می چرخانند تا توانسته عليه فلسطينی ها دروغ ساخته و پرداخته است .سرخ پوست و کمونيست و فلسطينی به هيولاهای جهان امروز تبديل شده اند تا در سايه آن ، سرمايه داری جهانی بتواند راحت تر غارت کند . و جنس بنجل خود را غالب کند .
در همين مکان جايزه اسکار ، که نماينده مارلون براندو دليل رد کردن اين جايزه را توضيح داد و جايزه طلايی در دستان راجر مور انگيسی يخ زد سی سال بعد يک هنر مند مترقی ديگر ، يک مور ديگر ولی نه راجر مور ، بلکه مايکل مور ، مستند ساز مترقی آمريکايی رژيم بوش پسر را به دليل سياست جنگ افروزی امپرياليستی در عراق و افغانستان محکوم کرد .مايکل مور از تريبون اسکار زمانی که ميليون ها نفر تماشا می کردند ، هو شدن را به جان خريد و به بوش پسر گفت :" شرمت باد " . مايکل مور نشان داد هنر اگر بخواهد زنده باشد ، نمی تواند چشم خود را به روی جنايت در حال وقوع ببندد .در جهانی که پر از دروغ و ستم است هنر نمی تواند بی طرف باشد .او از همان زمان کوتاه استفاده کرد و پيام مردم تجاوز شده عراق را به گوش جهانيان رساند .فرهادی ، اما يخ زده و بدون احساس چشم خود را برجنايات سی ساله جمهوری اسلامی بست و جلادان حاکم ايران و شکجه شدگان و وتحقير شدگان و استثمارشدگان را در يک کاسه ريخت و هم زد و به عنوان ملت با فرهنگ ايران تحويل شنوندگان داد . و حالا شما آقايان نويسنده برای چنين شاهکاری کف می زنيد و هورا می کشيد .
ليبرال های ايرانی از شادی در پوست نمی گنجند و چپ و راست پيام تبريک می فرستند . نمی دانم چه زمانی نويسنده و هنرمند ايرانی به راستی فارغ از قطب سرمايه و دولت مدافع آن ، و در سمت و سوی مردم زحمتکش ، قهرمانی ها و مقاومت های شگفت آور فرزندان اين مرز بوم را بصورت هنر بازتاب خواهد داد .
29 فوريه 2012
فيلم ارتجاعی "شکارچی گوزن "در سال 1979 در بخش مسابقات اسکار ،پنج جايزه را به خود اختصاص داد .جايزه بهترين فيلم ، صدا برداری ، بهترين داستان و اديت ، و بهترين هنرپيشه پشتيبان را از آن خود کرد.
توضیح:آقای فریبرز رئیس دانا،عضوهیأت دبیرانِ کانون نویسندگان ایران-" اقتصاد دان"-" فعال کارگری" و اصلاح طلب غیرِخودی است.
تکثیراز جهانگیر محبی
ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی
هنری،سازمانها،احزاب،نشریات، رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای
زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران
وبلاگ نویسان-نویسندگان،تشکلهای کارگری
و سایت ها در داخل و خارج از کشور
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
انترناسیونال است؛نجات انسانها
صلح اعترافِ آشکاربه حقیقت است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر