27 اوت 2011
در مترجم: بوته بوداهد. ویراستار: ارژنگ هدایت*
مقالهی حاضر ترجمهای است از نوشتهی مارک. جی. گاسیوروسکی، استاد دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوییزیانا، که نخستین بار در مجلهی مطالعات خاورمیانه، در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسیده است.نویسنده در این مقاله تلاش کرده است تا از زوایای گوناگون به بررسی طرح «کودتای نوژه»، در نخستین سال پس از انقلاب ۱۳۵۷در ایران بپردازد. بدیهی است که انتشار این مطلب در وبلاگ «سهراه جمهوری»، دلالتی بر تایید تمام یا بخشی از مطالب این مقاله ندارد، و مسوولیت صحت مندرجات مقاله، همچنان بهعهدهی نویسندهی مقاله است. نویسندگان «سه راه جمهوری» لازم میدانند از خانم «بوته بوداهد»، که ترجمهی کامل خودشان را از این مقالهی تحقیقیتاریخی، برای انتشار در اختیار وبلاگ قرار دادند، سپاسگزاری کنند.
طرح نوژه و سیاستهای ایران
شامگاه ۹ جولای سال ۱۹۸۰ ، چندصد تن از چتربازان شاغل و بازنشستهی ایرانی یگان ویژهی نیروی هوابرد، به بسوی پایگاه نیروی هوائی نوژه که در نزدیکی شهر همدان قرار دارد بحرکت در آمدند تا کودتایی را برضد رژیم نوپای اسلامی به انجام برسانند. دولت ایران با آگاهی از این طرح، بسیاری از سربازان چترباز را هنگام ورود به پایگاه دستگیر کرد. صدها تن دیگر نیز که متهم به شرکت در این طرح بودند طی روزهای آینده بازداشت شدند، که به سرعت محاکمه و بسیاری از آنها اعدام شدند. طی ماههای بعد، حکومت ایران از بیم ارتباط دیگر یگانها با این برنامه، دست به پاکسازی گستردهای در نیروهای مسلح زد. قابل ذکر است که شماری از شرکت کنندگان در طرح کودتای نوژه هرگز توقیف نشدند، و بسیاری همچنان به فعالیت برضد رژیم اسلامی ادامه دادند، هر چند که دیگر هرگز تهدیدی جدی برای آن محسوب نشدند.
طرح کودتای نوژه از چند جهت حائز اهمیت است. نخست اینکه رهبران و اکثر شرکتکنندگان رده دوم آن بر آمده از دو بخشِ جامعه ایرانی بودند که در مبارزات سیاسی دهه های پیشین دو قطب مخالف با یکدیگر را تشکیل میدادند. این دو گروه عبارت بودند از نیروهای مسلح (ارتشیان) و ملیگرایان دمکرات سکولار. ارتش، ستون پادشاهی سرنگون شده در انقلاب اسلامی ۱۹۷۸-۷۹ بود، در حالیکه ملیگرایان دمکرات سکولار، مخالفان سرسخت آن رژیم بودند. همبستگی و همیاری این دو گروه از جامعه گویای این واقعیت بود که آنها موفق شده بودند در تاریخ جولای ۱۹۸۰ ، بر بی اعتمادی عمیقی که در گذشته آنها را از هم جدا کرده بود، غلبه کنند.
طرح کودتای نوژه سیاستهای ایران و امور منطقه را نیز به طرز قابل توجهی تحت تاثیر قرار داد. این رویداد و دیگر وقایع تهدید آمیز، به انضمام توهمات توطئهانگار، رهبران تند روی اسلامگرا را متقاعد کرد که نیروهای قدرتمندی همواره در تلاش برای نابودی نظام و اسلامی هستند. چنین باوری رهبران تندرو را به برداشتن گامهای خشونتبار فزاینده، در جهت تضعیف و سرکوب مخالفان و تحکیم رژیم ترغیب نمود. بنابرین میتوان گفت که طرح کودتای نوژه به موج افراط گرایی که در حال بلعیدن ایران بود دامن زد. علاوه بر این، مشارکت حکومت عراق در طرح نوژه که دستگیری کادرهای نظامی و پاکسازی ارتش را به دنبال داشت، موجب تضعیف قابل توجه ارتش ایران گردید و این دقیقا هنگامی به وقوع پیوست که عراق آماده حمله سپتامبر ۱۹۸۰ خود به ایران میشد. بنابر این طرح کودتای نوژه نقش بسزایی در وقایعی داشت که منجر به جنگ ایران و عراق شد؛ جنگ ویرانگری که بمدت هشت سال منطقه را تکان داد و سیاستهای ایران را عمیقا تحت تأثیر خود قرار داد.
این مقاله به ارائه جزئیات طرح نوژه و بررسی پیامدهای آن در تعیین سیاستهای ایران و امور منطقه میپردازد. چه در ایران و چه در کشورهای غربی، اطلاعات بسیار اندکی در مورد طرح نوژه فراهم شده، و بسیاری از نوشته های مربوط به این رویداد نادرست هستند (۱). بنابراین این مقاله بهطور عمدهً بر اساس مصاحبههایی نوشته شده که نویسنده با پنج نفر از رهبران کلیدی طرح نوژه و شش نفر از دیگر شخصیت های مطلع انجام داده است (۲). مصاحبۀ نویسنده با این افراد متمرکز و فشرده بوده و با بعضی از سران طرح بین ۱۰ تا ۲۰ ساعت وقت صرف کرده و با دقت، اطلاعات داده شده را با یکدیگر تطبیق داده است. اگرچه ابتدا در این مصاحبهها تناقضاتی دیده میشد، اما با انجام مصاحبههای مجدد، مشخص شد که این تناقضات یا به دلیل سوءتفاهم در مصاحبههای مقدماتی صورت گرفته است؛ یا به دلیل شکاف اطلاعاتی مصاحبه شوندگان. همه تناقضات مهم با دومین مصاحبه حل و فصل شد. مصاحبه شوندگان صادق بودند و گاهی مطالبی در بارهی خود میگفتند که برایشان تحقیر کننده یا حتا متضمن توجه اتهام بود. در نتیجه نویسنده از صحت اطلاعات گرد آوری شده اطمینان کامل دارد (۳).
همچنین، با شش نفر دیگر، که تصور میشد از برخی جزییات آگاهی دارند مصاحبه شده است، از جمله یک افسر بلند پایهی اطلاعاتی سابق ایران که در بازجویی از کسانی که در رابطه با طرح نوژه دستگیر شده بودند نقش داشت؛ ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران؛ یک مورخ در دفتر پژوهش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در مورد مسایل امنیتی در آن دوره اطلاعات وسیعی داشت؛ و سه تن از مقامات کلیدی آمریکایی که در زمان مورد بحث روی پروندهی ایران کار میکردند (۴). شگفتآور اینکه همهی آنها درک محدودی از این طرح داشتند (۵). جزئیات مهم طرح نوژه، اطلاعات محرمانۀ به شدت محافظت شدهای بود که تنها برای تعداد اندکی از رهبران کلیدی آشکار بود و با احتیاط زیاد و بر اساس نیاز، ممکن بود به دیگر شرکت کنندگان انتقال داده شود. نویسنده با همه عناصر اصلی طرح که در قید حیات بودند و احتمال میرفت از جزئیات مهمی آگاه باشند مصاحبه کرده است. اگرچه امکان مصاحبه با شرکت کنندگان بیشتری بود، به نظر نویسنده نتیجهی قابل توجهی از آن به دست نمیآمد (۶). بهرغم همه تلاشها، یک پرسش مهم در باره نوژه بی جواب میماند: حکومت ایران چگونه از جزئیات مهم نوژه با خبر شد؟ در طول دوره تحقیق برای نویسنده واضح بود که با توجه به منابع در دسترس، قادر به یافتن پاسخی قاطع برای این پرسش نمیباشد. با این حال، اطلاعات گرد آوریشده برای در کنار هم چیدن جزئیات اصلی این طرح و نتیجه گیریهای مفید در مورد عواقب آن کفایت میکرد.
چارچوب تاریخی
پس از انقلاب فوریه ۱۹۷۹ ایران، پیروان تندروی آیت الله خمینی با اقدامی هماهنگ درصدد تضعیف مخالفان گوناگون خود برآمدند تا پایه های نظام اسلامی راتثبیت کنند. آنها بسرعت طرفداران شاه مخلوع، محمد رضا پهلوی را که هنوز موفق به خروج از کشور نشده بودند دستگیر کرده و در ماه مارس ۱۹۷۹، رفراندوم بحثانگیزی را برگزار کردند که تنها دو گزینه سیاسی برای انتخاب پیش روی ایرانیان قرار میداد: سلطنت یا جمهوری اسلامی. هیچ گزیه دیگری وجود نداشت و اکثر قریب باتفاق مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. افراط گرایان اسلامی بزودی شروع به حمله به اعضای میانه رو ائتلاف انقلاب کردند. از مهمترین این اقدامات ابتدا تضعیف و سپس خلع نخست وزیر وقت، مهدی بازرگان، از صحنه سیاست، و به انزوا کشاندن مرجع تقلید معتدل آیتاله کاظم شریعتمداری بود. تندروها همچنین حملات خود را به دیگر گروههایی که در پیروزی انقلاب سهمی داشتند آغاز کرده و موجب تضعیف پایگاههای مردمی آنها و راندهشدن نسبیشان به خفا شدند. از جمله این گروهها میتوان از مجاهدین خلق، فدائیان خلق و دیگر گروههای شبه نظامی چپ گرا نام برد . با توجه به گسترش سرکوب و به انزوا کشانیدن گروه های مخالف، اسلامگرایان تندرو درصدد برآمدند تا با تصویب یک قانون اساسی جدید پایههای حکومت اسلامی را تحکیم بخشند.
اگرچه در ژانویه ۱۹۸۰ اسلام گرای میانه رو، ابوالحسن بنیصدر، به مقام ریاست جمهوری انتخاب شد، اما در مارس همان سال اسلامگرایان تندرو موفق شدند بیشترین کرسی های مجلس را از آن خود کنند تا موقعیت سیاسی اولین رئیس جمهور رژیم را تحت نفوذ و کنترل کامل خود قرار دهند. در این مقطع تندروهای حکومتی کنترل بوروکراسی دولتی و رادیو تلویزیون و روزنامهها را در اختیار داشتند. آنها همچنین دست به تاسیس یک سری نهاد های قدرتمند انقلابی، از جمله شبکهای از دادگاههای انقلابی؛`کمیتهها انقلابی جهت حفظ امنیت و اعمال ارزشهای انقلابیاسلامی در محلات و ادارات؛ و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نیرویی شبه نظامی برای دفاع از رژیم اسلامی در مقابل دشمنان متعدد آن (۷).
در این دوره، تندروهای اسلامی همچنین تلاش کردند کنترل نیروهی نظامی کشور را که حدود ۶۰ در صد پرسنل آن در طی خیزشهای ۱۹۷۸ و اوایل ۱۹۷۹ متواری شده بودند به دست گیرند. رهبران جدید ایران که گمان میبردند ممکن است افسران شاغل ارتش سنگر ضدّ انقلاب باشند، دست به یک پاکسازی مقدماتی در ارتش زده و حدود هشتاد و پنج افسر و سرباز وظیفه که در نیمه اول سال ۱۹۷۹ به خدمت مشغول شده بودند را به جوخههای اعدام سپردند. اما از سویی دیگر حکومت در مقابل خواست گروههای چپ که خواهان انحلال کامل ارتش بودند مقاومت کرد. دور دوم پاکسازیها که گسترده تر، و از سپتامبر ۱۹۷۹ آغاز شد، تا جولای ۱۹۸۰ منجر به اخراج هشت تا ده هزار افسر از ارتش شد. در دوره اوجگیری انقلاب، افسران جوان و وظیفه به منظور همسو کردن ارتش با انقلاب، دست به تشکیل کمیتهها و پایگاههای نظامی در سراسر کشور زده بودند. این کمیتهها به تدریج جای خود را به نهادهای سیاسی ایدئولوژیک و نمایندگیهای امام که توسط آیتالله خمینی منصوب شده بودند داد، که یکی از اهداف آن قرار دادن نیروهای نظامی زیر چتر تعلیمات مذهبی بود. تحولات اخیر همراه با گسترش فزاینده سپاه پاسداران، موجب تضعیف شدید روحیه گروه بزرگی از افسران ارتش شد که هوادار افراط گرایان اسلامی نبوده و سخت نسبت به آینده بیمناک و نگران بودند (۸).
با گسترش هرچه بیشتر قدرت اسلامگرایان تندرو در دستگاههای دولتی، تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بنیادینی صورت گرفت. افراط گرایان به تدریج به اجرای پارهای از قوانین اسلامی و حدود آن پرداختند. از جمله در مورد مصرف مشروبات الکلی و قمار، دزدی، فحشا و برخی دیگر از جرمها. حقوق زنها را محدود کرده، و پوشش اسلامی را اجباری نمودند. به تدریج اسلامی کردن نظام آموزشی کشور در دستور کار قرار گرفت. دارایهای افراد متموّل را مصادره کرده، و دیگر سیستمهای توزیع ثروت را آغاز نمودند. دولتمردان جدید سیاست تازهای در روابط خارجی خود در پیش گرفتند و پرخاش به سیاستهای ایالات متحده و کشورهای همسایه را آغاز کردند. در نوامبر ۱۹۷۹ کارکنان سفارت آمریکا را به گروگان گرفتند و تلاش کردند انقلاب اسلامی خود را به دیگر کشورها صادر کنند (۹).
تا جولای ۱۹۸۰ این اقدامات منجر به هرج و مرج چشمگیری شده بود. دستگیری هزاران نفر از شهروندان ایرانی و اعدام ۸۰۰ نفر تا آن زمان، جو وحشت و بی ثباتی را دامن زده بود. نیروهای مسلح و دیگر شاخههای امنیتی کشور بشدت ضعیف شده بودند. بیقانونی غوغا میکرد، در حالیکه گروههای چریکی چپ، مخالفان قومیتی، افراط گرایان اسلامی و مجرمان فرصتطلب به طور مستمر با یکدیگر و با نیروهای امنیتی درگیر شده و دست به قتل، بمب گذاری، سرقت و اخاذی میزدند؛ نهادهای اسلامی نیز به تقلید از بسیاری از ادارات دولتی مشغول پر و بال دادن به فساد و جنگ قدرت بودند. با خروج سرمایههای ملی از کشور، افت شدید تولید و افزایش نرخ تورم و بیکاری وضعیت اقتصادی کشور بشدت رو به وخامت گذاشته بود (۱۰).
همزمان، ایران با تهدیدهای فزاینده دولتهای خارجی مواجه شد که مهمترین آنها دولت عراق بود که در جولای ۱۹۷۹ تحت کنترل صدام حسین قرار گرفته بود. به فاصله کوتاهی پس از سرنگونی شاه، دولت عراق حمایت خود ازعربهای ایران و چریک های کرد را و همچنین اقداماتی چون بمبگذاری از سوی عوامل خود را درداخل مرزهای ایران آغاز کرد. به انضمام این اقدامات، تحریکات مرزی از سوئ دو کشور از جمله عامل تیره تر شدن روابط بین ایران و عراق بحساب می آیند. در اکتبر ۱۹۷۹، رژیم اسلامی مطلع شد که عراق در تدارک یک حمله گسترده نظامی به خاک ایران است. در سال ۱۹۸۰، تنش بین جمهوری اسلامی و عراق به واسطهی سوءقصد یک عراقی ایرانیالاصل علیه جان طارق عزیزً نخست وزیر وقت عراق بالا گرفت. بدنبال این حادثه دولت عراق دستور اعدام محمد باقر صدر که از بستگان خمینی و یکی از بزرگترین مراجع شیعه در عراق بود را صادر و همچنین دستور اخراج دهها هزار شیعه ایرانی ساکن عراق را به ایران صادر و به اجرا گذاشت. در ماههای بعد پیوسته درگیریهای مرزی رخ داد و بسیاری از ناظرین، جنگ را قریب الوقوع ارزیابی کردند. جمهوری اسلامی ایالات متحده آمریکا را مسبّب این تنش دانسته و دولت عراق را عروسک خمیه شب بازی دست آمریکا و اسرائیل معرفی کرد (۱۱).
موفقیت اسلام گرایان تندرو و تعمیق هرج و مرج، موجب نارضایتی فزاینده و قطبی شدن جامعهی ایران شد. در دسامبر ۱۹۷۹، هفتادوپنج درصد از ۲۰ میلیون ایرانی واجد شرایط در انتخابات به قانون اساسی جدید رأی مثبت داده بودند. کمی بیش از نصف این تعداد به کاندیداهای اسلامگرایان میانه رو و تندرو در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی در ژانویه و مارس ۱۹۸۰ رأی داده بودند. این وقایع نمایانگر این بود که رژیم اسلامی در بین اکثریت مردم مقبولیت خود را حفظ کرده بود، هر چند که طبقات متوسط جامعه، کردها و دیگر گروه های اقلیت، نسبت به سیر حوادث ایران سخت بیمناک و به مرور با رژیم اسلامی بنای مخالفت میگذاشتند. علاوه بر این، نیروهای درون ارتش به واسطه شرایط موجود بشدت سرخورده شدند. با رانده شدن مهدی بازرگان و آیتاله شریعتمداری از صحنه سیاست، برخی از مخالفان رژیم اسلامی، به حمایت از اسلامگرای میانه رویی چون بنیصدر روی آوردند، به این امید واهی که شاید او بتواند با اسلامگرایان تندرو مقابله کند. برخی دیگر به طور مخفیانه از مجاهدین خلق حمایت کردند که از اسلامگرایان تندرو فاصله گرفته و در صدد تدارک مقاومت مسلحانه بودند. برخی نیز از چریکهای کرد و فداییان خلق، که از تابستان ۱۹۷۹ قیامی تمام عیار را برضد حکومت آغاز کرده بودند حمایت کردند. بسیاری دیگر که نه به اسلامگرایان میانه رو اعتمادی داشتند و نه به گروههای چپ، دل به کودتای نظامی، و یا دخالت یک نیروی خارجی بستند، تا با نابودی جمهوری اسلامی، شرایط بازگشت نظام سلطنتی و یا حتا ایجاد یک دیکتاتوری نظامی و برقراری نظم و رفاه و دمکراسی به سبک غربی، در ایران فراهم گردد.
در یک چنین شرایط بحرانی، گروههای کوچکی از افسران نظامی و افراد غیر نظامی در داخل و خارج از کشور در اندیشهی طرح براندازی نظام اسلامی با یکدیگر همپیمان شدند. بسیاری از این گروهها از ایالات متحده آمریکا تقاضای کمک کردند اما با پاسخ منفی روبرو شدند (۱۲). تا اینکه در پاییز ۱۹۷۹، این گروهها بطور جدی فعالیت خود علیه جمهوری اسلامی را آغاز کردند؛ مهمترین این گروهها از سوی شاپور بختیار یکی از منتقدین قدیمی شاه، و از شخصیتهای کلیدی حزب ایران و جبهه ملی رهبری میشد.
شاپور بختیار در آخرین هفته های حکومت شاه، مقام نخست وزیری را پذیرفته بود به این امید که مانع قدرت یابی اسلامگرایان شود. بدنبال سقوط دولت بختیار در فوریه ۱۹۷۹، او به طور مخفیانه از ایران خارج، و در جولای ۱۹۷۹ از پاریس اعلام کرد که قصد رهبری یک جنبش اپوزیسیون، زیر نام «نهضت مقاومت»، برای سرنگونی رژیم اسلامی را دارد. او سپس برای دریافت کمک مالی و جذب افراد به نهضت مقاومت، با بسیاری ازایرانیان تبعیدی تماس گرفت. همچنین جهت دریافت کمکهای مالی بیشتر با آمریکائیان تماس برقرار کرده که درخواست کمک او از سوی آنها رد شد. با وجود این سازمان «سیا» به روابط پنهان با شاپور بختیار و تعدادی از هممسلکان او ادامه داد، تا جاییکه تلاش شد برخی از اعضای سازمانِ شاپور بختیار در سیا عضوگیری شوند. در اوایل اکتبرهمان سال شاپور بختیار موفق شد مقداری کمک نقدی از خواهر شاه، شاهزاده اشرف پهلوی و دیگر ایرانیان متموّل دریافت کند، که به دنبال آن توانست در پاریس یک مرکزیت سیاسی ایجاد کرده و متعاقب آن روزنامه ای در اروپا منتشر کند. در طول ماههای بعد با دولت عراق و برخی دولتهای متموّل عربی در منطقه نیز جهت دریافت کمک تماس برقرار کرد و موفق به دریافت کمکهای مالی بزرگتری شد. شرایط گرد آمده، بختیار را به برجستهترین مخالف رژیم اسلامی در این دوره تبدیل کرد (۱۳).
گروههای در تبعید دیگری نیز بر علیه رژیم اسلامی فعال بودند. در پاییز ۱۹۷۹ ارتشبد غلامعلی اویسی که بدلیل اقدامات خشونت بارش برای سرکوبی انقلاب در ۱۹۷۸ به “قصاب تهران” شهرت یافته بود، با تیمسار جواد معینزاده که شبکه کوچکی از افسران ارتش در تبعید را تأسیس کرده بود آغاز به همکاری کرد. در مارس ۱۹۸۰ اویسی و معینزاده به عراق رفته و طی ملاقات با رهبران عراقی جهت دریافت کمک مالی، پایگاه، اسلحه و تسهیلات ارسال امواج رادویی مربوط به ایستگاه «صدای آزاد ایران»، به توافق رسیدند. آنها سپس تلاش کردند شبکهای در داخل ایران بوجود آورند تا با تصرف بخشی از مناطق مرزی، پایگاهی برای براه انداختن شورش در ایران بوجود آورند و از طریق پخش پیامهای رمز راديوئی، زمان آغاز شورش علیه رژیم اسلامی را برنامه ریزی کنند. در ماه می ۱۹۸۰، اعلام شد این شبکه دارای ۷۰۰۰ کادر بازنشسته نظامی و نود هزار داوطلب آماده جهت اجرای عملیات نظامی علیه حکومت اسلامی میباشد، اگرچه باورپذیر نیست که این شبکه دارای پیش از چند صد عضو بوده باشد. ناخدا شهريار شفیق، فرزند اشرف پهلوی، که یکی افسران سابق نیروی دریائی ایران بود طرح حمله نظامی از راه زمین و دریا را آغاز کرده بود ولی او در دسامبر ۱۹۷۹در پاریس به قتل رسید.
سپهبد مصطفی پالیزبان موفق شد با همکاری تیمسار اویسی گروه کوچکی از چریکهای کرد را جذب کند و تیمساربهرام آریانا نیز سازمانی به نام “آزادگان” در نزدیکی مرز ایران و ترکیه تأسیس کرد تا در موقع مقتضی، دست به عملیات نظامی در داخل خاک ایران بزند(۱۴). اسلامگرایان تندرو از همهی این فعالیتها با خبر و بیمناک بودند. در پاییز ۱۹۷۹، خمینی و دیگر رهبران کشور، با صدور هشدارهای مکرر درباره دسیسهها و توطئهها، از آنها جهت مشروعیت بخشیدن به اقدامات تندروانه خود و دامن زدن به جو هیستریا که به سرعت در حال شکلگیری بود سود می جستند. دانشجویانی که در نوامبر ۱۹۷۹ سفارت امریکا را به اشغال خود درآوردند، بخشأ به این دلیل دست به این اقدام زدند که معتقد بودند سازمان سیا در حال تدارک کودتایی نظیر کودتای ۱۹۵۳علیه رژیم است. در طول ماهها ی بعد، این دانشجویان مدارکی را که به باور خودشان دال بر طرح مشترک میانه روها و کارمندان سفارت مبنی بر اقداماتی علیه موجودیت نظام اسلامی در ایران بود، منتشر کردند که منجر به دستگیری چندتن و اعدام دست کم دو نفر شد. هنگامیکه در آوریل سال ۱۹۸۰ کوماندوهای آمریکایی دست به عملیات نجات گروگانها زدند، بسیاری از ایرانیان بر این باور بودند که این عملیات بخشی از یک توطئه اسرار آمیز گستردهترعلیه نظام جمهوری اسلامی است. در ماههای بعد رهبران نظام با صدور اعلامیهها و حتی تشکیل کمیته مخصوص بررسی و تحقیق در مورد حوادث اخیر به تشدید فضای هیستریک حاکم بر کشور دامن زدند. در همین ایام بسیاری از افراد مشکوک در ارتش دستگیر و تصفیه شدند، از قضا تعدادی از افراد اویسی نیز، هرچند که نقشی در عملیات نجات گروگانها نداشتند، در میان ایشان بودند. در ماههای مه و ژوئن، حکومت دو طرح کودتا مربوط به اویسی را کشف و خنثی کرده و دهها تن از پرسنل ارتش را در این رابطه دستگیر کرد که بر تضعیف اویسی و وحشت رهبران رژیم افزود. اندکی پیش ازکودتای نوژه رئیس جمهور بنیصدر ادّعا کرد که در طی چهار ماه گذشته شش طرح کودتا کشف شده است (۱۵).
منشأ کودتای نوژه
در چنین شرایط پر تنش و آشفتهای، رهبران طرح نوژه فعالیتهای خود را آغاز کردند. رئیس بخشِ نظامی این طرح سرهنگ محمد باقر بنی عامری در اوایل سال ۱۹۷۸ از ژاندرمری بازنشسته و به فاصله کوتاهی پس از بنیانگذاری جمهوری اسلامی، طرحی بر علیه آن آغاز کرده بود. سرهنگ بنی عامری از مخالفان سر سخت اسلامگرایان بوده و هدف اصلیاش در آن برهه از زمان بازگرداندن نظام سلطنتی به ایران بود. او برای سازماندهی طرح کودتا با دوست صمیمی خود سرهنگ عطا الله احمدی افسر سابق ضد اطلاعات که پس از سقوط شاه در خفا بسر میبرد، شروع به همکاری و تبادل نظر کرد. آنها قصد داشتند از شاه تقاضای کمک کنند. بنابراین سرهنگ احمدی مخفیانه ایران را ترک نموده وعازم اروپا میشود، به این امید که با شاه تماس بگیرد. به این ترتیب، بنیعامری به طور مخفیانه با تعدادی از افسران بازنشسته و شاغل جهت تدارک کودتا تماس گرفته، موفق میشود گروهی متشکل از شش تا هشت تن را در تابستان ۱۹۷۹ فراهم آورد (۱۶).
سرهنگ احمدی چندین ماه از بهار و تابستان ۱۹۷۹ را در اروپا گذرانده تلاش میکند تا با شاه تماس بگیرد. اما این تلاشها بی نتیجه میماند چرا که شاه پس از ترک ایران ابتدا به مصر و سپس به مراکش، باهاما و مکزیک سفر میکند. در اوت ۱۹۷۹ سرهنگ احمدی از طریق سرلشگر امیرفضلی، ژنرال سابق نیروی هوای ایران، مطلع میشود که شاپور بختیار برای مقابله با رژیم اسلامی در حال سازماندهی و بسیج نیرو است. احمدی با شاپوربختیار ملاقات کرده و درباره تلاشهای سرهنگ بنی عامری با او صحبت میکند. شاپور بختیار خواستار دیدار با بنیعامری میشود، که در پی آن بنیعامری در سپتامبر ۱۹۷۹ به پاریس سفر میکند. شاپور بختیار و بنی عامری با یکدیگر توافق میکنند که بنی عامری مسئولیت سازماندهی نیروهای درون مرزی را به عهده گیرد و شاپور بختیار مسئول امور مالی و برقراری تماسهای لازم جهت دریافت کمک از دولتهای خارجی گردد. بختیار همچنین ترتیب ملاقات عامری را با ابوالقاسم خادم رهبر حزب مردم ایران، و یکی از دوستان صمیمیاش را، در مراجعت او به ایران میدهد. خادم مبلغ ۳۰۰هزارتومان (معادل ۳۰ هزار دلار) از جانب شاپور بختیار به بنی عامری میدهد. بدین ترتیب این دو به اتفاق، یک تشکیلات مخفی را درون ایران سازمان میدهند که بنی عامری مسئول سازماندهی شاخه نظامی آن، به نام نظامیان وطنپرست (نوپا) بوده، و خادم مسول سازماندهی شاخه غیرنظامی آن میشود. سرهنگ احمدی و تیمسارامیرفضلی به عنوان مشاوران نظامی شاپور بختیار و کانال ارتباطی با بنی عامری در پاریس باقی میمانند. جواد خادم، پسر ابوالقاسم خادم که از وزرای دولت شاپور بختیار بود در پاریس میماند تا با کمک شاپوربختیار شاخه غیر نظامی را متشکل کند. او ترتیبی میدهد که دوستاش رضا مرزبان در داخل ایران به پدرش در سازماندهی شاخه غیر نظامی این جنبش، در درون ایران یاری کند (۱۷).
در طول ماههای بعد تا مارس ۱۹۸۰ بنیعامری موفق میشود جهت پیشبرد طرح کودتا حدود ۳۰۰ تن را که شامل افراد شاغل و بازنشسته ارتش می شد، بر محور سازمان «نوپا » گردهم آورد. برای رعایت مسائل امنیتی بنیعامری و دیگر رهبران گروه «نوپا » از نام مستعار استفاده میکردند و درسازماندهی نوپا از الگوی سلولهای مستقل ازهم استفاده کردند، به گونهای که اعضای هر گروه هیچ شناختی از دیگر اعضا در گروههای دیگر نداشتند. در بین افراد جذب شده به گروه نوپا ظاهراً دو افسر شاغل اطلاعاتی وجود داشتند که به پروندههای پرسنل نظامی دسترسی داشتند و می توانستند سابقه افرادی را که مستعد همکاری و یا برعکس از طرفداران انقلاب اسلامی و غیرقابل اعتماد بودند، ردیابی کنند. بنیعامری همچنین توانست دو تن از اعضای شاخه اطلاعات سپاه پاسداران را هم جذب کند تا او را از اقدامات حکومت در کشف طرحهای ضد رژیم با خبر کنند. در همین دوران بختیار معادل دو میلیون تومان (دویست هزار دلار) بابت اجارهی خانههای امن و پرداخت هزینه های سفر و ارتباطات و خرید اسلحه و ماشین و کامیون، در اختیار بنی عامری قرار میدهد. بنی عامری شروع به تهیه سلاح سبک و مهمات میکند که یا از بازار سیاه ایران خریداری میشد و یا از طریق اعضای نوپا، از ذخایر نظامی به سرقت میرفت (۱۸).
مقارن با این تلاشها، دو غیر نظامی بنامهای سعید تیموری و پرویز شیبانی نیز به فعالیت علیه جمهوری اسلامی میپردازند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی را اداره میکرد و شیبانی نیز دیپلمات وزارت امورخارجه بود. هر دو آنها پس از سقوط شاه به حزب ایران پیوسته بودند و حامی پلاتفرم سکولار، و ملیدمکراتیک آن بودند. آنها به مرور، از افزایش قدرت اسلامگریان تندرو بیمناک شده و بسوی افراد فعالتر حزب ایران، از جمله خادم جذب شده بودند. هرچند که در آن مقطع از زمان آنها هیچ اطلاعی از طرح کودتای بنی عامری (و حزب ایران) نداشتند. تیموری اقدام به سازماندهی تشکیلاتی جهت ایجاد یک شورش مردمی علیه رژیم اسلامی کرد وهمزمان در مارس ۱۹۸۰ برای دست یافتن به یک کرسی درمجلس اسلامی به تبلیغات و بسیج نیرو پرداخت.
از سوی دیگر شیبانی همراه با خادم و چند تن دیگر به نفع شاپور بختیار به فعالیت های مخفی روی آورده، دست به توزیع کاستهای سخنرانی شاپور بختیار و شعارنویسی بر روی دیوارهای تهران زدند. در همین دوران آنها با بنی عامری و سروان خلبان ناصر رکنی که او نیز به نوبه خود مشغول سازماندهی تشکیلات مخفی دیگری در نیروی هوائی بود ملاقات کرد (۱۹). ابوالقاسم خادم و مرزبان که پیشرفت اندکی در سازماندهی شاخه غیر نظامی داشتند در فوریه یا مارس ۱۹۸۰ به اتهاماتی نامربوط با این فعالیتها دستگیر شدند. همزمان، پرویز قادسی شهردار سابق آبادان که به تازگی شبکه کوچکی به نام «نجات قیام ایران بزرگ» یا سازمان «نقاب» را تأسیس کرده بود به شاپور بختیار نزدیک شد. بختیار از قادسی میخواهد تا مسئولیت شاخه غیر نظامی را بعهده گیرد. سپس در اواخر مارس ۱۹۸۰ جواد خادم ملاقاتی را بین قادسی و شیبانی ترتیب میدهد و آنها تصمیم میگیرند تحت نام سازمان «نقاب » با یکدیگر همکاری کنند. شیبانی پیشنهاد پیوستن تیموری به سازمان نقاب را میدهد و قادسی این امر را میپذیرد. قادسی و تیموری سپس جزئیات طرح براندازی نظام اسلامی را تنظیم میکنند و به جستجوی افراد همفکر برای عضویت در «نهضت» میپردازند.
شیبانی همچنین پیشنهاد پیوستن بنیعامری و رکنی به سمت سازماندهندگان بخش نظامی «نقاب» را میدهد. بنیعامری با ادغام نوپا در نقاب موافقت کرده و در جهت جذب پرسنل بیشتر و توسعه بخش نظامی طرح، با رکنی به همکاری نزدیک می پردازد. رهبران سازمان نقاب قصد داشتند پس از براندازی جمهوری اسلامی، دولتی به رهبری بختیار نصب نموده و متعاقب آن طی یک همهپرسی، نوع رژیم جدید را تعیین نمایند. بر خلاف همه پرسی مارس ۱۹۷۹ (که در آن تنها دو گزینه وجود داشت)، نقاب که خود را سازمانی سکولار و دمکراتیک می شناخت، حق انتخاب آزاد، اعم از سلطنت، جمهوری اسلامی، جمهوری سکولار دمکراتیک و یا نظام دلخواه مردم را در نظر گرفته بود (۲۰).
نقاب نخست از سوی کمیتهی مرکزی متشکل از بنیعامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری میشد و سپس سیروس ادیب از حزب ایران و دوستان جواد خادم، یحیی فیروزی و مهران کلبادی نیز به این کمیتهی مرکزی پیوستند. در آن زمان سازمان نقاب دارای سه شاخه بود، و هر شاخهی آن ساختاری متشکل از سلولهای منفک از یکدیگر داشت. شاخه نظامی آن که از «نوپا» انشعاب گرفته و رشد کرده بود، توسط شورای نظامی تحت رهبری بنیعامری اداره میشد، که شامل این افراد بود: سروان رکنی، ژنرالهای بازنشستهی نیروی هوایی، سرتيپ عطااله محققی، سپهبد سعید مهدیون، سرهنگ پياده هادی ایزدی، سروان پياده حسن گوهری، سرگرد پياده کورس آذرتاش و یک فرمانده مسئول امور شهربانی که هویت او مخفی میماند. شاخه غیر نظامی متشکل بود از کمیتهای برای جذب اعضای جدید به رهبری تیموری و شیبانی و کمیته دیگری برای تهیه اطلاعات، به رهبری یحیی فیروزی. کمیتهای برای توزیع اطلاعات به رهبری ادیب، و کمیته ای برای برقراری ارتباط با بعضی از رهبران ایلات و بازاریان به رهبری قادسی. سومین شاخه نقاب، مسوول امور مالی و تدارکات از جمله خرید سلاح، ماشین و خانه های امن بود. این شاخه از سوی منوچهر قربانی فر که صاحب یک شرکت کشتیرانی بود، و شاپور بختیار او را به گروه نقاب معرفی کرده بود، رهبری میشد. بنیعامری و قادسی توسط تلفن با دفتر شاپور بختیار تماس داشتند. ستاد نقاب در دفتر شرکت مهندسی تیموری قرار گرفته بود(۲۱).
در این دوره بختیار با چندین دولت خارجی در تماس بود. اصلی ترین تماسها با دولت عراق بود که تقریبن همهی امورمالی نوژه، پایگاه یا دیگر امکانات پشتیبانی را، مگر تامین سلاح، تأمین میکرد. شاپور بختیار همچنین تماس خود با ایالات متحده آمریکا را از طریق رابط خود که عضو سازمان سیا بود حفظ کرده بود، اگرچه او هرگز نکته ای را در رابطه با کودتای نوژه با امریکاییها مطرح نکرد چرا که به ظاهر تصور میکرد با توجه به موضوع گروگانهای آمریکایی در تهران، آمریکا هرگز از چنین طرحی حمایت نخواهد کرد. با این وجود در اوایل سال ۱۹۸۰ یکبار بختیار از طریق رابط خود در سیا، درخواست چند فروند هلیکوپتر را مطرح، و تاکید مینماید به کمک مالی نیازی ندارد. افسر رابط ضمن ردّ درخواست متوجه میشود که بختیار در حال تدارک نوعی عملیات نظامی میباشد. اگرچه بختیار هرگز در رابطه با کودتای نوژه از آمریکا کمک مالی، پشتیبانی یا تشویقی دریافت نکرد، ولی همیشه در عباراتی کلی به بنیعامری وانمود میکرد از پشتیبانی آمریکائیان در اقدامی نظامی علیه جمهوری اسلامی برخوردار است. به همین دلیل، بنیعامری همیشه تصور میکرد آمریکا درحال ارائهی کمک مالیست و برای انجام عملیات، چراغ سبز نشان داده است. چنین برداشت و تصوری از جانب بنیعامری و دیگر رهبران نقاب، نقش بسیار مهمی در باور آنها به موفقیت عملیات کودتای نوژه داشت . شاپور بختیار با دولتهای اسرائیل، بریتانیا و فرانسه نیز تماسهایی برقرار کرده بود ولی هیچ مدرک مستندی دال بر حمایت این دولتها از طرح کودتای نوژه وجود ندارد (۲۲).
بنیعامری پس از تأسیس سازمان نقاب به فرانسه سفر کرد تا نقشه کودتا را با شاپور بختیار، احمدی و امیرفضلی در میان بگذارد. بختیار نقشه را تأیید و موافقت کرد ۱۲ میلیون تومان (۱.۲ میلیون دلار) دیگر جهت تأمین هزینههای باقی مانده از جمله کمک مالی به خانوادههای شرکتکنندگان درعملیات، مبالغی به روسای ایلات شرکت کننده در عملیات، و خرید اتومبیل و موتورسیکلت پرداخت کند. همچنین شاپور بختیار تلاش کرد بنیعامری را ترغیب کند تا با اجرای یک رشته عملیات بمبگذاری که تلفات جانی به همراه نداشته باشد، در سطح کشور ایجاد هرج و مرج کند تا شرایط کودتا تسهیل شود. رابطهای عراقی بختیاراو را به این کار تشویق کرده بودند تا جایی که بختیار حتا تلاش کرده بود قرار ملاقاتی را بین بنیعامری و افسر اطلاعاتی عراقی در پاریس ترتیب بدهد. بنیعامری با این استدلال که چنین بمب گذاریهایی ممکن است حکومت اسلامی را هشیار و چه بسا قادر به کشف طرح کودتا کند با این فکر مخالفت کرد. او سرانجام شاپور بختیار و افسراطلاعات عراقی متقاعد میکند که در رابطه با کودتای نوژه هیچگونه عملیات بمبگذاری صورت نگیرد(۲۳).
پس از بازگشت بنیعامری به ایران او موفق میشود حدود ۷۰۰ تا۷۵۰ نفر دیگر از شاغلین و افسران کادر و بازنشستهی ارتش و پلیس را جذب کند. ظاهرن افراد نظامی دیگری نیز قول داده بودند به محض آغاز عملیات به کودتا بپیوندند. تیموری و شیبانی همچنان که جهت جذب افراد غیر نظامی تلاش میکردند نهایتن موفق شدند حدود ۱۰۰ نفر در تهران و ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر دیگر را در نقاط مختلف کشور به صفوف خود ملحق کنند. رهبرا ن نقاب همچنین محتاطانه به سه شخصیت برجسته دیگر در رابطه با کودتا نزدیک شدند. ظاهرن آیتاله شریعتمداری موافقت کرده بود از کودتا حمایت کند و متن یک سخنرانی را نیز در جهت پشتیبانی از این اقدام ضبط کرده بود تا در صورت موفقیت کودتا از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی دریادار بازنشسته که در مقام وزیر دفاع و فرماندار خوزستان در دولت بازرگان خدمت میکرد نیز پذیرفته بود که از طرح کودتا حمایت کند؛ اگر چه او باور داشت نظام اسلامی هنوز محبوبتر از آنست که بشود آنرا از طریق یک اقدام نظامی برانداخت. یحیی فیروزی که از بستگان مسعود رجوی بود کلیّات طرح کودتا را با رجوی در میان گذاشته بود اما رجوی از حمایت آن امتناع کرده بود (۲۴). در اوایل ماه جولای کمیته مرکزی نقاب تصمیم گرفت عملیات را در ۹ جولای آغاز کند. یکی دو روز قبل از شروع عملیات کمیته مرکزی به شرکت کنندگان نظامی مسئول اجرای عملیات اطلاع داد که کجا و درچه زمانی همدیگر را ملاقات کنند. همگی موافقت کردند جزئیات کار را برای دیگر شرکتکنندگان در طرح، چه آنهایی که در ایران بودند و چه آنهایی که در خارج بودند، تا زمان آغاز عملیات، افشا نکنند (۲۵).
طرح کودتا
اولین گام طرح کودتا از این قرار بود که در هفته های قبل از ۹ جولای از دسته های ایلات خواسته شود تا در مناطق مختلف کشور شورشهایی را ترتیب دهند تا واحدهای سپاه پاسداران از پایتخت به مناطق ایلنشین اعزام، تا اجرای عملیات کودتا تسهیل گردد. این ایلات عبارت بودند از بختیاریها، بویر احمدیها، بلوچها و قشقائیها که توسط بنیعامری، قادسی و رکنی جذب شده و در مقابل خدماتشان مبالغی هم دریافت کرده بودند. احتمال دارد که بختیار هم از دولت عراق خواسته باشد (همزمان با آغاز شورش ایلات) در نقاط مختلف مرزی دست به حملات نظامی انحرافی درخاک ایران بزند، هرچند او در این مورد چیزی به رهبران نقاب نگفته بود (۲۶).
بدین ترتیب در شب ۹ جولای پس از گمراه کردن سپاه پاسداران و اعزام آنها به مناطق ایل نشین، قرار میشود تیمی متشکل از ۳۰۰ چترباز شاغل و بازنشسته ساکن در تهران به فرماندهی سرگرد آذرتاش در دسته های کوچک به سمت پایگاه هوائی نوژه به حرکت درآیند، تا این مرکز نظامی را به تسخیر خود درآورند. همزمان برنامه ریزی شده بود حدود ۲۰ خلبان نیروی هوائی به فرماندهی تیمسار محققی و سروان رکنی همدیگر را در پارک لاله تهران ملاقات کنند تا از آنجا بسوی پایگاه نوژه حرکت کنند و به ۳۰ خلبان دیگر که آنجا در انتظار آنها بودند ملحق شوند. این خلبانها بنا داشتند با در اختیار گرفتن جنگده های F4 و F5 در پایگاه نوژه، در سحرگاه تاریخ مقرر مکانهای مشخصی را بمباران کنند که از جمله این اهداف منزل خمینی، مدرسه فیضیه قم، ستاد دادگاه انقلاب، دفتر نخست وزیری، مرکز اطلاعات سپاه پاسداران، چندین مرکز فرماندهی سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب در تهران، باندهای پرواز نیروی هوائی در تهران و چند شهر دیگر بودند. انهدام بیت رهبری، مدرسه فیضیه قم و ستاد دادگاه انقلاب به عنوان تخریب نمادهای کلیدی مراکز قدرت و تضعیف روحیه هوادران رژیم در نظر گرفته شده بود. برای اطمینان خاطر از مرگ خمینی قرار بود سه هواپیمای نظامی منزل مسکونی او را بمباران کنند. پایگاههای سپاه پاسداران و مراکز کمیتهها هدفهای بعدی محسوب میشدند، چرا که به تشخیص و محاسبه رهبران نوژه، بجز این دو مرکزِ متخاصم، مابقی نیروهای نظامی رژیم، پشتیبان کودتا میبودند. بهرغم این محاسبه، رهبران کودتا برای جلو گیری از مقاومت احتمالی خلبانان وفادار به رژیم نقشه داشتند باندهای نیروی هوایی را بمباران کنند. همچنین قرار بود تعدادی هواپیما در پایگاه نوژه باقی بمانند تا در صورت حمله از سوی واحدهای هوائی یا زمینی طرفدار رژیم، از پایگاه نوژه دفاع شود (۲۷).
بر اساس طرح از پیش تنظیم شده قرار بود زمانیکه هواپیماهای پایگاه نوژه به آسمان تهران رسیدند، دیوار صوتی را بشکنند و به این ترتیب به واحد زمینی زیر فرماندهی سرهنگ ایزدی علامت آغاز عملیات را بدهند. تیمی متشکل از ۲۰۰ تن از کماندوهای شاغل و بازنشسته ارتش به فرماندهی سروان حسن گوهری میبایست با آغاز عملیات، مرکز تلویزیون در تهران را که معمولن توسط ۶۰ نفر محافظت میشد به تصرف خود درآورند. آنها قرار بود با پوشیدن اونیفورم رسمی ارتش وانمود کنند که قصد دارند ایستگاه تلویزیون را در مقابل حمله یک کودتا حفاظت کنند. تیم مشابهی متشکل از ۲۰ نفر، قرار بود ایستگاه رادیو را که تعداد محافظان کمتری داشت تحت کنترل خود درآورد. تیم کماندویی متشکل از ۵۰ نفر میبایست به منزل خمینی رفته و در صورتیکه از بمباران جان سالم بدر برده بود به قتل برسانند، چرا که او نماد محوری جمهوری اسلامی محسوب میشد. دیگر واحدهای نظامی میبایست تمام رهبران نظام اسلامی را بدون آنکه آسیبی به آنها وارد شوند دستگیر کنند. از جمله اهداف بعدی این بخش از طرح، تصرف مخابرات و وزارتخانه های کلیدی رژیم بود. همزمان با انجام این عملیات قرار بود واحدهای مسلح لشکر1 محل های استراتژیک مهم رژیم در پایتخت را به تسخیر خود درآورند و واحدهای مسلح پادگان «جی » فرودگاه مهرآباد را تحت کنترل خود بگیرند. در نظر گرفته شده بود که این واحدها با همکاری واحدهای پلیس هر نوع تجمع اعتراضی در دفاع از رژیم را که از جانب سپاه پاسداران و یا کمیته ها سازماندهی شود سرکوب کنند. هلیکوپترهای پادگان اصفهان می بایست در تمامی این درگیریها دخالت میداشتند. همچنین بنیعامری ظاهرن ترتیبی داده بود تا ۲۰۰ نفر از بزنبهادرها و ۱۰۰۰ زن از جنوب شهر تهران به سوی قسمتهای مرکزی شهر راهپیمائی کنند، تا با سر دادن شعارهای ضد رژیم، دیگر گروه های معترض را ترغیب کنند تا به ایشان بپیوندند. او دستور داده بود تا واحدهای نظامی شهر را تسخیر کنند و هر تظاهرات دیگری را سرکوب کنند (۲۸).
بعد از تسخیر رادیو و تلویزیون قرار بود اعضای غیر نظامی گروه نقاب از طریق این رسانه عمومی اعلام حکومت نظامی کنند. اعلام حکومت نظامی به معنای آغاز فعالیتهای دیگر گروههای وابسته به طرح کودتای نوژه در سراسر کشور بود. لشکر اهواز به اتفاق واحدهای نیروی دریایی میبایست تأسیسات نفتی و پادگان نیروی هوائی دزفول را تسخیر کند. لشکرهای مستقر در اصفهان، مشهد، و زاهدان قرار بود هر یک همان شهر را تسخیر کنند. سرهنگ بنی عامری در نظر داشت در صورت ناموفق بودن عملیلت در تهران با در اختیار گرفتن پادگان هوائی دزفول و اهواز بخش بزرگی از جنوب ایران را بصورت پایگاه نظامی علیه حکومت مرکزی جهت تصرف تهران و دیگر قسمتهای ایران مورد استفاده قرار دهد (۲۹).
برنامه ریزی شده بود زمانیکه واحدهای نظامی کنترل کامل پایتخت را بدست گرفتند، شاخه غیر نظامی گروه نقاب پخش برنامههای رادیوئی و تلویزیونی را در جهت برقراری نظم در کشور آغاز کند. «کمیته اطلاعات» برنامههایی در نظر گرفته بود که در طی آن اهداف طولانی مدت نقاب توضیح داده شود، و مردم به آرامش و به ماندن در خانههای خود دعوت شوند. همچنین از بازرگانان و بازاریها درخواست شود چون گذشته به کار و کسب عادی خود در سطح کشور ادامه دهند و از سپاه پاسداران و پرسنل امنیتی رژیم نیز خواسته شود به گروه رهبری عملیات علیه رژیم بپیوندند. این برنامه ها به انضمام پخش سخنرانی آیتاله شریعتمداری میبایست به طورمرتب از رسانههای گروهی پخش میشدند. قرار بود هواپیماها و هلیکوپترها در تهران با پخش اعلامیههایی از مردم بخواهند تا از تجمع در خیابانها پرهیز کنند. قرار بود اعضای گروه نقاب وزارتخانههای کلیدی را در کنترل کامل گرفته، به کارهای اداری ادامه دهند. همچنین تلفن بعضی از مناطق شهر قطع شود و تیمی از پرسنل پزشکی گروه نقاب به زخمیها کمک کند. اعضای شاخه غیر نظامی گروه نقاب در قسمتهای دیگر کشور قرار بود به همین ترتیب عمل کنند. شاپور بختیار میبایست چند روز بعد به ایران بازگردد و رهبری کابینه موقتی را به عهده گیرد که عمدهی اعضای آن از بین گروه نقاب تشکیل شده باشد. درحالیکه اداره مملکت تحت حکومت نظامی و در عهده «شورای نظامی» قرار داشته باشد. قرار بر این بود که پس از برقراری نظم، یک همهپرسی عمومی در سطح کشور برگزار شود تا مردم با آرای خود نظام دلخواه سیاسیشان و به دنبال آن دولت را انتخاب کنند. از سویی دیگر افراد دستگیر شده حکومت بطور عادلانه و با نظارت مراجع قضایی بین المللی محاکمه شوند (۳۰).
شکست کودتا
در شامگاه ۹ جولای چتربازهایی که قرار بود پایگاه هوائی «نوژه » را به تصرف خود در آورند، با خودرو بطرف مقر ملاقات، که دهکدهای کوچک در نزدیکی ورودی پایگاه نوژه بود، به حرکت درآیند. حدود ساعت ۱۰ شب گروه کوچکی از نیروهای سپاه پاسداران همدان که از ورود چتربازها به محل آگاهی یافته بودند، در نزدیکی ورودی پایگاه، یک ایستگاه بازرسی مستقر کرده و چتربازانی را که به آن نقطه میرسند دستگیر میکنند. به زودی گروهی دیگر از سپاهیان از شهر ساوه به این گروه پیوسته و پنجاه تا شصت تن از چتربازها را همانشب دستگیر میکنند، از جمله سرگرد آذرتاش که قرار بود حمله به پایگاه را فرماندهی کند، و مربّی چتربازی بنام محمد مهدی حیدری که بسیاری از چتربازان را به عملیات جذب کرده بود. سرهنگ بنیعامری که قرار بود کل عملیات را از پایگاه نوژه رهبری کند در هنگام ورود به منطقه اطلاع مییابد که گروه بزرگی از چتربازان در حال دستگیر شدن هستند. بنیعامری در میان شلیک گلولهها به سرعت از محل دور میشود. پاسداران بلافاصله آذرتاش و حیدری را تحت بازجویی قرار میدهند، یک یا چند تن از این افراد احتمالن در زیر شکنجه اسامی دیگر شرکتگنندگان را افشاء میکنند (۳۱).
خلبانهایی که قرار بود از تهران به پایگاه «نوژه » اعزام شوند در پارک لاله در تهران تجمع کرده و سپس با خودروهای سواری و اتوبوس به سوی قهوهخانهای در نزدیکی پایگاه حرکت میکنند. در آنجا قرار بود پس از ملاقات با دو تن از تکنسینهای نیروی هوایی، به گودال ماسهای در نزدیکی در ورودی پایگاه «نوژه » برده شوند. تکنسینها احتمالن به دلیل محاصره جادههای اطراف توسط سپاه پاسداران که به پایگاه منتهی میشد، به محل ملاقات نمیروند. به این ترتیب خلبانها صبح زود بدون آنکه از بازداشت چتربازها مطلع شوند، به تهران بازمیگردند. و از آنجاییکه دیوار صوتی برای آغاز عملیات در پهنه آسمان تهران شکسته نشده بود، دیگر بخشهای طرح عملیات اجراء نمیشود. سروان رکنی که از جزئیات اصلی طرح کودتا با خبر بود، هنگام بازگشت به تهران در منزل خود توسط پاسداران دستگیرمیشود. گفته میشود او به دلیل افشاء اطلاعاتی که از سوی برخی چتربازان به بیرون درز کرده بود به دام مأمورین رژیم میافتد. رکنی مورد بازجویی قرار گرفته و احتمالن تحت شکنجه ناچار میشود اطلاعات بیشتری در خصوص طرح کودتای نوژه در اختیار سپاه پاسداران قرار دهد (۳۲).
به این ترتیب و در نتیجه بازجوییهای بعدی ۲۸۴ تن از شرکتکنندگان در طرح عملیات «نوژه » دستگیر میشوند؛ از جمله تعداد بیشتری از چتربازان، حدود ۳۰ خلبان، پرسنل پشتیبانی نیرویهوایی، بین ده تا دوازده کماندو از تهران، حدود بیست تا سی افسر لشکر زرهی اهواز، یک افسر پایگاه نظامی زاهدان، چندین نفر از افراد ایلات بختیاری و بین بیست تا سی نفر از غیرنظامیانی که مسوولیتهای کوچکی در طرح داشتند. همچنین تمام اعضای شورای نظامی به جز سرهنگ بنیعامری و فرمانده پلیس. ده تن از دستگیر شدگان بلافاصله به قتل میرسند. در بین دستگیرشدگان صدها نفر نظامی و غیرنظامی همراه با ۲۵۰ افسر شاغل و غیرشاغل لشکر اهواز که هیچ دخالتی در طرح کودتای نوژه نداشتهاند مشاهده میشود. از سوی دیگر، شمار زیادی از ۷۰۰ تا ۷۵۰ شرکتکنندهی نظامی، و ۳۰۰ تا ۴۰۰ غیر نظامی که در طرح کودتای نوژه شرکت داشتند، هرگز شناسائی و دستگیر نشدند. در واقع، تنها معدودی از ۲۰۰کماندو به علاوهی سروان حسن گوهری افسر لشکر 1 تهران، سرهنگ ایزدی و افسر دیگری از زاهدان جزء دستگیرشدگان بودند. اما هیچیک از پرسنل پادگان جی تهران، پادگان اصفهان، مشهد، پلیس، نیروی دریایی و افراد غیر نظامی گروه نقاب شناسایی و بازداشت نشدند. برخی از خلبانان و چتربازهای شرکت کننده درعملیات از لشکر اهواز نیز، از مهلکه جان سالم بدر بردند (۳۳).
ساختار تشکیلات سلولی نقاب، مانع از شناسایی بسیاری از شرکتگنندکان شد و موجب گردید تا دیگران پیش از آنکه گرفتار آیند بتوانند مخفی شوند. در روزهای بعد از سرکوب «نوژه » ، رهبران حکومت، چگونگی کشف طرح کودتا را ازطریق رسانه های جمعی رسمن توضیح دادند. در سال ۱۹۸۹ کتابی تحت عنوان ًنوژه ً با روایتی مشابه اما همراه با جزییات بیشتر ی دربارهی طرح کودتای نوژه توسط رژیم منتشر شد. به ادعای این روایت، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی پیش از وقوع حادثه، اطلاعات دست و پا شکسته ای را از سوی حزب توده در خصوص اجرای طرح کودتای نوژه دریافت میکنند. براساس یکی از گزارشها ابتدا قرار بود عملیات در اواخر ماه ژوئن به مرحله اجراء گذاشته شود که بدنبال دستگیری حدود ۱۰ تا ۲۰ نفر از شرکت کنندگان در طرح، عملیات متوقف شده و به ماه جولای منتفل میشود هر چند که کتاب «نوژه » هیچ اشارهای به این مطلب نمیکند و چنین ذکر میکند که مأمورین امنیتی تصور میکردند عملیات کودتا قرار است دو تا چهار هفته پس از ۹ جولای به مرحله اجراء گذاشته شود. در این کتاب چنین آمده است که در سحرگاه ۹ جولای وقتیکه یکی از خلبانهای مستقر در تهران به منزل امام جمعهی تهران، حجت الاسلام علی خامنه ای رفت، او را از جزئیات طرح کودتای نوژه مطلع کرد. چند ساعت بعد از تماس خلبان مزبور با امام جمعه تهران، یکی از افسران غیر شاغل در کودتا نیز ظاهرن طرح عملیات ًنوژه ً را در اختیار کمیتهچی های تهران میگذارد. بر اساس اطلاعات ارائه شده در کتاب «نوژه » افشا و سرکوب طرح عملیات «نوژه » تنها با تکیه بر اطلاعات مهمی که خلبان مزبور در تماس با امام جمعه تهران در اختیار او میگذارد توانست به نتیجه برسد، چرا که اطلاعات پیشین بیش از اندازه مبهم بودند که بتوان از آنها استفادهای کرد. با این وجود بنا به گزارشهای اعلام شده در جولای ۱۹۸۰، طرح کودتا هرگز تهدید جدی محسوب نمیشد و نیروهای امنیتی حکومت آنرا از ابتدا تحت نظر داشتند و به راحتی آنرا در ۹ جولای متوقف کردند. همه این گزارشها حاکی از آن است که ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، عراق وگروههای مختلف اپوزیسیون بطور گسترده ای در عملیات «نوژه » دست داشته اند، هر چند که هیچ مدرک مستدلی در در باره این اتهامات ارائه نشده است (۳۴).
رهبران بازمانده گروه نقاب توضیحات بسیار متفاوتی در باره شکست کودتا میدهند. آنها این ادعا را که اصلا ً قرار بود کودتا زودتر اجرا شود و تعدادی از شرکت کنندگان در ژوئن دستگیر شدند را رد میکنند. بنا بر استدلال آنها اگر یکی از خلبانها در سحرگاه ۹ جولای طرح کودتا را فاش کرده بود، نیروهای امنیتی رژیم حداقل ۱۲ ساعت وقت داشتند تا عکس العمل نشان دهند و میتوانستند جهت دستگیری خلبانها و چتربازان اعزامی به پایگاه «نوژه » اقدامات قاطعانهتری انجام دهند . پس از مطرح شدن همه ی این تئوریها بعدها رهبران کودتا بررسی جامع تری در مورد علل شکست ًکودتای نوژه ً ارائه دادند. آنها متوجه شدند دو عضو کمیته مرکزی ًنقاب ً، مستقلن در غروب ۹ جولای با شاپور بختیار و یکی از اعضای تیم او در پاریس تماس برقرار کرده و طی آن، مکان و زمانِ آغاز عملیات را فاش کرده بودند. این همان اطلاعاتی بود که کمیته تصمیم گرفته بود پیش از شروع عملیات به شاپور بختیار ندهد. به گمان رهبران گروه نقاب ، این اصلاعات توسط یکی از اعضای کمیته، در اختیار شخص ثالثی قرار میگیرد که این شخص آن را در اختیار دولت ایران قرار داده، منجر به شکست طرح کودتا می شود. دو منبع محرمانه با اطلاعات دقیق از این حوادث به نویسندهِ این مقاله گفتهاند که این رابط یکی از افسران اطلاعاتی اسرائیل بوده و از طریق دولت اسرائیل، این اطلاعات در اختیار جمهوری اسلامی قرار میگیرد، به این امید که با شکست کودتای نوژه و دستگیری افسران و پرسنل ارتش، سامان نظامی ارتش ایران تضعیف شود و بدین سبب دولت عراق ترغیب شود به ایران حمله کرده، و نهایتن موجب تضعیف دو دشمن اصلی اسراییل (یعنی ایران و عراق) شود. این دو منبع بر این باورند که فاش شدن جزییات عملیات «نوژه » ، به همین شکل بوده است. بهرغم اینکه در این خصوص هیچ مدرک قاطعی را به نویسنده ارائه نمیدهند (۳۵).
به نظر نویسنده هیچیک از این توضیحات قانع کننده نیست و صحت آن ها نیز قابل سنجش نیست. همانطور که رهبران نقاب استدلال میکنند، اگر واقعا یکی از خلبانها در سحرگاه ۹ جولای طرح کودتا را فاش کرده بود، نیروهای امنیتی رژیم حداقل ۱۲ ساعت وقت داشتند تا عکس العمل نشان دهند و میتوانستند جهت دستگیری خلبانها و چتربازان اعزامی به پایگاه «نوژه » اقدامات قاطعانهتری به خرج دهند. بنابراین افشای طرح کودتا از این طریق نا محتمل می نماید. از سویی، بنا به گفتههای دو تن از رهبران گروه نقاب تنها حدود ۳ ساعت فاصله بین تماس تلفنی با پاریس و نخستین دستگیریها در خارج از پایگاه «نوژه » وجود داشت. اگر افسر اطلاعاتی اسرائیل یا رابط دیگری زمان و مکان شروع کودتا را در اختیار دولتمردان جمهوری اسلامی قرار داده باشد، پس این اطلاعات میبایستی از طریق دفتر شاپوربختیار به ایران رفته باشد و یا از طریق رابط های دیگر نظیر دولت اسرائیل. در این صورت، دریافت کنندگان این اطلاعات در ایران میبایست تصمیم خود مبنی بر اعزام نیروهای سپاه پاسداران همدان به پایگاه نوژه را بر این اساس گرفته باشند. اما اگر بپذیریم و این تئوری درست باشد که دولت اسرائیل در افشای کودتای «نوژه » دخالت داشته، پس میبایست پیش از شروع عملیات، افسران رده بالای ارتش اسراییل و به احتمال قوی اعضای کابینه دولت این کشور برای تصمیمگیری در بارهی رساندن چنین اطلاعاتی به ایران با یکدیگر مذاکره میکردهاند، که این فرضیه با توجه به فاصله زمانی افشای کودتا و آغازعملیات علیه آن (۳ ساعت) بعید است. همچنین به دشواری میتوان باور کرد که افشای طرح کودتا توسط اسرائیل با هدف ترغیب عراق به حملهی نظامی علیه ایران صورت گرفته باشد.
بنابر این اگرچه هر دو توضیح موجود بشدت قابل تردید هستند، هیچ توضیح محتمل دیگری نیز وجود ندارد. به هر تقدیر جدا از اینکه کودتای نوژه چگونه لو رفت، دونکته مهم وجود دارد که میبایست به آن توجه کرد. نخست اینکه به نظر میرسد، نیروهای امنیتی رژیم اسلامی تا پیش از ۹جولای از جزییات طرح کودتا بی اطلاع بوده اند، چرا که در غیر اینصورت میبایست سرهنگ بنیعامری و دیگر رهبران گروه نقاب ، در روزهای قبل از ۹ جولای در ستاد فرماندهیشان دستگیر میشدند، ویا نیروهای امنیتی رژیم میبایست تیم کماندویی را که در تمام طول شب ۹ جولای در خانهی امنی در نزدیکی ایستگاه تلویزیون مستقر شده بودند، بازداشت و اقدامات قاطعانهتری جهت دستگیری خلبانها و چتربازان اعزامی به پایگاه «نوژه » ، در پارک لاله بکار میگرفتند. (۳۷). دوم اینکه اگر براستی افشای طرح کودتای نوژه نتیجه فعالیتهای آگاهانه نیروهای امنیتی رژیم نبوده است، به دشواری میتوان از این نتیجهگیری گریخت، که شکست کودتای نوژه صرفا ً یک بازی سرنوشت بوده است (۳۸).
پیامدهای شکست کودتای نوژه
به فاصله کوتاهی پس از شکست ًکودتای نوژه ً، آیتاله خمینی فرمان اعدام تمام افراد دستگیر شده را صادر کرد. پس از یک محاکمه سردستی، ۱۴۴ تن از دستگیرشدگان اعدام شدند. در ۱۸ جولای، یک گروه ۵ نفره در پاریس، در تلاشی ناموفق برای ترور شاپور بختیار، یک پلیس فرانسوی را به قتل رسانده و سه رهگذر را مجروح ساختند. پس از حمله عراق به ایران در سپتامبر ۱۹۸۰، بسیاری از خلبانها و پرسنل نظامی که در رابطه با کودتای نوژه دستگیر شده بودند، به شرط شرکت درجنگ از زندان آزاد شدند (۳۹). علاوه بر دستگیریها و اعدامها، موج اتهامات از سوی تندروها علیه فرماندهان نظامی ارتش در داخل ایران شدت گرفت و در پی آن بین دو، تا چهارهزار پرسنل نظامی از خدمت در ارتش منفصل و اخراج شدند. تندروها همچنین خواستار این شدند که بدنهی سپاه پاسداران تقویت شود تا از وقوع کودتاهای نظامی دیگر در آینده جلوگیری به عمل آید. بنی صدر که تلاش میکرد از ارتشیان دفاع کند، متهم شد که با کودتاچیان در رابطه بوده است. اسلامگرایان تندرو با بهره جستن از حادثه نوژه، اندک عناصر میانه روی باقی مانده در ایران را مورد حمله قرار دادند، همچنین به دفاتر مرکزی حزب ایران و جبهه ملی یورش برده و این مراکز را مورد چپاول قرار گرفت. دستور توقف انتشار روزنامه جبهه ملی نیزصادر شد. آنها حتا دفتر حزب توده را که در آن زمان بشدت از رژیم اسلامی حمایت میکرد و در رابطه با کشف کودتای نوژه اطلاعات مهمی را در اختیار رژیم قرار داده بود، برای مدتی تعطیل کردند (۴۰).
آندسته از رهبران گروه نقاب که دستگیر نشده بودند مخفی شدند. قادسی چند روز پس ازشکست کودتای نوژه با یک هواپیمای تجاری ایران را به مقصد اروپا ترک کرد. بنی عامری، شیبانی، قربانی فر و برخی دیگر از سازماندهندگان کودتا توسط شبکهای از قاچاقچیان، که از قبل برای چنین احتمالاتی در نظر گرفته بودند، از مرز ترکیه به اروپا رفتند. آنها چندین ماه در خلال بررسی علل شکست کودتا، به افراد باقیمانده در ایران کمک میکنند که از راههای مخفی کشور را ترک کنند. شاپور بختیار هم در پاریس برای خانوادهی اعدامیان کودتا و یا کسانی که مجبور به فراراز کشور شده بودند، کمک مالی جمع آوری میکند (۴۱).
در طول دو سال بعد، رهبران جان به در بردهی کودتا، با همیاری شاپور بختیار، در ارتباط با باقیماندهی شبکه در ایران، به همکاریهای خود بر ضدّ جمهوری اسلامی ادامه دادند، به طوری که در پی آن، دفتری در پاریس برای تدوین طرح کودتایی دیگر راهاندازی شد. بنیعامری همچنین گروهی متشکل از ۶۰ نظامی را گرد خود جمع نموده، تلاش کرد تا با برپا کردن پایگاهی در نزدیکی ایران، مقدمات کودتای دیگری را تدارک ببیند. او در ترکیه و پاکستان دفاتری زده، و از راه قاچاق به ارسال پول و نفرات به داخل مرزهای ایران میپرداخت. و نیز به افراد در ترک ایران یاری مینمود. او همچنین امکاناتی را فراهم آورد که سلاحهایی از بازار قاچاق اسلحه پاکستان خریداری شود. تیموری و شیبانی فعالیتهای خود را جداگانه و به قصد سازماندهی جدید آغاز کردند. آنها برای اینکه توانمندیهای خود در داخل را به شاپور بختیار نشان دهند، تصمیم گرفتند با کمک شبکههای داخلی در اواخر ۱۹۸۰و اوایل ۱۹۸۱ ، بمبهایی را در تهران منفجر کنند، که آسیبهای جانی در پی نداشته باشد. سرهنگ احمدی نیز راه خود رااز بختيار جدا کرده و جهت انتقامگیری از اعدام خواهرش، دست به عملیاتی علیه حکومت زد که موفقیت چندانی نداشت (۴۲).
پس از حمله عراق به ایران در ماه سپتامبر ۱۹۸۰، شاپور بختیار همچنان به روابط نزدیک خود با عراق ادامه داد. در این مقطع بختیار تمایل چندانی برای اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی نداشت، چرا که باور داشت جنگ با عراق توانایی های نظامی رژیم اسلامی را تحلیل خواهد برد و از این رو شرایط مناسبتری برای اقدامات نظامی علیه جمهوری اسلامی، در آینده فراهم خواهد شد. به این ترتیب، رهبران گروه نقاب به واسطه این طرز تفکر، از شاپور بختیار سرخورده شدند. تیموری و شیبانی نقشه کودتای جدیدی را با شاپور بختیار در میان گذاشتند اما بختیار با کمک مالی به آنها مخالفت کرد و در نتیجه آنها هم رابطه خود را با شاپور بختیار قطع کردند. بختیار به مرور از رساندن کمک مالی به خانوادههای شرکت کنندگان در طرح نوژه، سر باز زده و از پرداخت پول به بنیعامری جهت تهیه سلاح در پاکستان امتناع کرد. همچنین سعی کرد بنی عامری را قانع کند که پرسنل نظامی که گرد آورده بود را در عراق مستقر کند. به دنبال همهی این ناسازگاریها، سرانجام در سال ۱۹۸۲، بنیعامری و قادسی از شاپور بختیار جدا شده و راه خود را مستقلن پیش گرفتند. شاپور بختیار هم خود به تنهایی تلاش کرد با شبکه نظامی مرتبطاش در ایران، اقداماتی علیه حکومت انجام دهد که حاصل چندانی به همراه نداشت (۴۳).
هرچند فعالیتهای شاپور بختیار پس از ۱۹۸۰، علیه رژیم نزول چشمگیری داشت، اما او تا زمان قتلاش در اوت ۱۹۹۱ همچنان به مثابهی سمبول اپوزیسیون نظام اسلامی باقی مانده بود. بعد از اینکه بنیعامری و قادسی از شاپور بختیار جدا شدند، سازمان سیا با آنها تماس برقرار میکند تا از طریق رابط های آنها در ایران اطلاعاتی در مورد وضعیت درونی رژیم به دست آورند. اما آنها وقتی متوجه میشوند سازمان سیا قصد ندارد برای براندازی رژیم اسلامی به آنها کمک مالی کند، تماسهای خود با آمریکائیان را قطع میکنند. پس از قطع ارتباط با آمریکائیان، بنی عامری و قادسی فعالیتهای مستقل خود علیه رژیم را ادامه میدهند که همه ی این تلاشها بی نتیجه میمانند. تیموری و شیبانی هم به کوششهایی علیه حکومت ادامه میدهند که چندان موفقیت آمیز نبود. احمدی هم تا اوایل ۱۹۹۰، تا پیش از ترورش به مبارزات خود علیه جمهوری اسلامی ادامه میدهد. هادی عزیز مرادی معاون لشکر زرهی اهواز که یکی از شرکت کنندگان اصلی در کودتای نوژه بود، به همکاری خود با شاپور بختیار تا زمان ترور او ادامه میدهد. قربانی فر برخلاف دیگر رهبران کودتای نوژه، به همکاری با رژیم اسلامی روی میآورد و در جریان ماجرای «ایرانکنترا» نبدیل به چهرهی کلیدی ماجرا میشود، او سپس به تدریج از انظارعمومی محو میشود (۴۴).
نتیجه گیری
از بحث بالا چند نتیجه میتوان گرفت. اول، واضح است که کودتای نوژه تهدید مهمی برای رژیم نو پای اسلامی بود. در حدود ۷۰۰ تا ۷۵۰ پرسنل نظامی و ۳۰۰ تا ۴۰۰ غیرنظامی، در سازماندهی کودتای نوژه دخالت مستقیم داشتند، که نشاندهندهی وجود یک اپوزیسیون قدرتمند در میان ارتشیان، در آن مقطع زمانی، علیه جمهوری اسلامی بود. رهبران کودتا معتقد بودند درصورت موفقیت کودتا مردم از آن حمایت خواهند کرد و اکثر نظامیان و حتی بخشی از سپاه پاسداران با شروع عملیات به آنها خواهند پیوست(۴۵). کودتا با دقت برنامه ریزی شده بود و ظاهرن در تمامی نقاط کشور نیروی هوادار داشت. اگرچه نیروهای امنیتی رژیم ادعا می کردند که آنها از طرح کودتا با خبر بودهاند، ولی شواهد نشان میدهد، کودتای نوژه به فاصلهی کوتاهی قبل از شروع عملیات و از سر اتفاق افشا میشود. به طوریکه پس از آگاهی نیز، موفق به دستگیری بسیاری از رهبران آن نشدند و قادر به اقدام موثری در جهت غافلگیری کودتاچیان نشدند. خواست خمینی مبنی بر اعدام فوری دستگیرشدگان، نشان دهندهی این است که کودتا را خطری جدی محسوب کرده بود. علاوه بر این، تصفیهی گسترده نظامیان پس از شکست کودتا، دلیل ترس حاکمان جمهوری اسلامی ازعقاید گسترده ضد حکومتی در بین ارتشیان بود.
دوم، طرح نوژه نشاندهندهی همبستگی بین اپوزیسیون سکولار بود. نیروی نظامی ایران ستون رژیم سلطنتی بوده و در سال ۱۹۵۳ نقش تعیین کنندهای در براندازی نخست وزیر محمد مصدق؛ پدر جنبش ملی دموکراسی خواهی، و بازگرداندن قدرت به شاه ایفا کرد. اکثر شرکتکنندگان غیر نظامی در کودتای «نوژه » از حزب ایران بودند. حزبی که که بعنوان سازمان پیشرو سکولار دموکراتیک ملی، از زمان مصدق مستحکمترین دژ مخالفت علیه شاه محسوب میشد. تمایل همکاری نیروهای ملی و سکولار با ارتشیان نشان دهنده رفع همهی بی اعتمادیها و کدورتهایی بود که طی چند دهه بین گروههای اپوزیسیون غیرمذهبی و رژیم پادشاهی وجود داشته است. اگر تا پیش از انقلاب اسلامی چنین ائتلاف مستحکمی میان گروه های اپوزیسیون غیر مذهبی، با گروه های هوادار و نیروهای نظامی رژیم سابق صورت میگرفت، شاید روحانیون قادر نبودند در سال ۵۷، قدرت سیاسی در ایران را تصاحب کنند.
سوم، کودتای نوژه تأثیرات مهمی بر روند تحولات سیاسی ایران گذاشت. خیزش کردها، تعرضات دولت عراق، طرح آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در آوریل ۱۹۸۰، تلاشهای ارتشبد اویسی و دیگر گروههای اپوزیسیون، به انضمام طرح نوژه، همه و همه، موجب گردید که رهبران تندروی جمهوری اسلامی متقاعد شوند که نیروهای قدرتمندی در داخل و خارج از کشور قصد دارند نظام اسلامی را نابود سازند. از همین رو این شرایط نامتعادل سیاسی سبب شد که حکومتگران جمهوری اسلامی در صدد برآیند برای حفظ قدرت علیه مخالفین خود متوسل به سیاستهای خشونت آمیزشوند. اصلی ترین قربانی این رادیکالیسم سیاسی، بنی صدر و دیگر گروههای اسلامی میانهرو بودند که به تدریج از صحنهی سیاست حذف شدند. بنا براین در حالیکه طرح کودتای نوژه تهدید مهّمی برعلیه نظام اسلامی بود و نیز نشانگر گستردگی اپوزیسیون رژیم و احساس خطر رژیم از سقوط، امّا شکست این طرح موجب فایدهی فراوان برای اسلامگرایان تندرو گردید و سبب تضعیف گروههای مخالف آنها شد. و به راستی بعد از نوژه، مخالفان میانهرو نظام اسلامی دیگر هرگز نتوانستند خطر جدی برای رژیم به حساب آیند (۴۶).
چهارم، شکست کودتای نوژه از هر سو به سود عراق تمام شد. دستگیری، اعدام و تصفیهی نیروهای زبده ارتش موجب تضعیف روحیه نیروهای نظامی ایران به فاصله کوتاهی قبل از حمله سپتامبر ۱۹۸۰ عراق شد. افزون بر آن در بین دستگیر شدگان ۳۰ تن از خلبانان جنگده شکاریهای ایران و چند صد افسر شاغل و غیر شاغل لشکر زرهی اهواز مشاهده می شدند. نیروی هوایی و لشکر اهواز از جمله نیروهای مهم خطوط دفاعی ایران در مقابل حمله عراق به حساب میآمدند، اما در هفتههای نخست جنگ هیچ نقشی در دفاع از خاک ایران ایفا نکرده، اجازه دادند تا عراق در قسمت بزرگی از خاک ایران پیشروی کند(۴۷). از همین رو میشود نتیجهگیری کرد که کودتای نوژه در همان آغاز تأثیر به سزایی بر روند جنگ ایران و عراق داشت، چرا که در صورت نبودِ دست گیریها و انفصالها و اعدامهای متعاقب شکست طرح نوژه، بدون شک ارتش ایران قادر میبود بطور موثرتر و سریعتری حمله عراق به داخل خاک ایران را متوقف نماید. شایان توجه است که ببینیم در صورت عدم توقف کودتای نوژه در شب ۹ جولای چه اتفاقاتی میتوانست روی دهد.
حتا اگر خلبانها و نیروهای زمینی درگیر در کودتا به اهداف تاکتیکی خود دست میافتند، بی شک با مقاومت سرسختانهای از سوی نیروهای وفادار به رژیم، سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب مواجه میشدند. گروههای اخیر، عمیقن به نظام اسلامی وفادار و در نبردهای چریکی شهری کار آزموده بودند و بدون تردید برای مقابله با کودتا، سرسختانه به مبارزه میپرداختند. بسیاری از دیگر نیروهای سیاسی مانند مجاهدین خلق و فدائیان خلق و دیگر گروههای چپ که عمیقن به آرمان های افراط گرایانه خود پایبند بوده و در جنگهای چریکی مهارت داشتند نیز، احتمالن علیه کودتاچیان وارد کارزار می شدند. افزون بر آن احتمال واکنش مردم علیه کودتا قویتر از آن چیزی بود که رهبران کودتا پیشبینی کرده بودند. اگر چه در همان سالهای اولیه مخالفت با نظام اسلامی در بین افکار عمومی مردم رشد قابل توجهی کرده بود، ولی نیمی از جمعیت بیست میلیونی دارنده حق رأی در جولای ۱۹۸۰ در انتخابات شرکت کرده و به کاندیداهای اسلامگرایان تندرو و میانهرو رأی داده بودند، که نشان از محبوبیت نسبی رژیم در میان مردم داشت. بنابرین، اگرچه نمیتوان با قاطعیت گفت که در صورت موفقیت کودتا چه اتفاقاتی رخ میداد، اما احتمالن مقاومت شایان توجهی در مقابل آن صورت میگرفت. نتیجه کودتا هرچه می بود احتمال هرج و مرج و بی ثباتی در کشور میرفت و بیم آن بود که ایران به ورطهی یک جنگ داخلی کشیده شود. شایان توجه است که ببینیم اگر کودتا متوقف نمی شد، عراق در مرحله بعدی چگونه واکنش نشان میداد.
همانگونه که پیشتر بحث شد، عراق یک سال قبل از این ماجرا خود را برای حمله به ایران آماده کرده بود، در جولای ۱۹۸۰ روابط دو کشور رو به وخامت گذاشته بود. بسیاری از ناظرین وقت بر این عقیده بودند که خصومت عراق با جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از رشد اسلام رادیکال بود. به این معنی که در صورتیکه میانه روهای سکولار نظیر رهبران گروه ًنقاب ً موفق میشدند در پی یک کودتا قدرت را بدست گیرند، تنش بین عراق و جمهوری اسلامی کاهش می یافت. اما تصرف کویت توسط ارتش عراق یک دهه پس از نوژه نشان دهنده این واقعیت است که خصومت دولت عراق با ایران در ۱۹۸۰ بیانگر خواست صدام حسین برای اشغال خوزستان بود که دارای بزرگترین ذخایر نفت ایران و دربرگیرنده جمعیت بزرگی از عربهای ایرانی بود. در نتیجه حتا اگرکودتا پیروز می شد، احتمالن عراق به فاصله کوتاهی به ایران حمله میکرد. علاوه بر این، صرفنظر از موفقیت یا عدم موفقیت «نوژه »، هرج و مرج متعاقب این کودتا احتمالن حمله عراق به ایران را سهل تر، و شانس موفقیت آن را بیشتر میکرد.
نتیجه گیری از این نوشتار حاوی چند نکته مهّم دیگر است. اول اینکه حمایت دولت عراق از کودتای نوژه نه به معنای حمایت عراق از بر سرکار آمدن یک دولت لیبرال و سکولار در ایران تحت رهبری شاپور بختیار و رهبران کودتای نوژه بود، که نظرات لیبرالیشان نزد عراقیها مطبوع تر از اسلامگرایان رادیکال نبود. بلکه دولت عراق این ارزیابی را داشت که کودتا موجب تضعیف ارتش ایران شده، حملۀ از پیش طرح شده به خاک این کشور را سهلتر خواهد کرد. آنها احتمالن به همین دلیل از تیمسار اوُیسی حمایت کردند. دوم، این نتیجه گیری میتواند پاسخی بر این سوال فراهم آورد که چرا رهبران عراق که از اکتبر ۱۹۷۹ نقشه حمله به ایران را در سر میپروراندند، آن را تا این زمان به تأخیر انداختند؟ در این رابطه یک دلیل می تواند وجود داشته باشد، آنها تجاوز به خاک ایران را به این امید به تأخیر انداختند که کودتای نوژه و یا شاید حتی کودتای ارتشبد اویسی، ارتش ایران را به قدر لازم تضعیف کند و از این رهگذر، شرایط بهتری برای تجاوز به خاک ایران فراهم آید. حوادث بعدی نشان دادند که این دقیقن همان چیزی بود که اتفاق افتاد. به عبارتی دیگر، وجود طرح کودتای نوژه، دستگیریها، اعدامها و تصفیههای پرسنُل نظامی، زمان تجاوز به خاک ایران را تعیین و آنرا به چند ماه بعد موکول کرد(۴۹). نهایتن اینکه اگر بپذیریم که عراق حتا در صورت موفقیت کودتای نوژه بازهم در صدد برمیآمد که به ایران حمله کند، میتوان گرفت که شاپوربختیار ( نه رهبران گروه ً نقاب ً در داخل ایران که از نقشه بزرگ عراق بی خبر بودند) تا چه حد سادهاندیش بود که بدنبال حمایت از جانب عراق بود(۵۰). به راستی اگر کودتا به مراحل جلوتری گام برمیداشت حمله سپتامبر ۱۹۸۰ عراق به خاک ایران می توانست برای ایران حتا ویرانگر تر از آنچه در واقع بود، باشد.
یاد داشت نویسنده: تحقیقات جهت این مقاله بخشی با کمک مالی از سوئ سازمان صلح ایالات متحده تامین شده است. بدین وسیله سپاسگزاری خود را از مصاحبه شوندگان، و همچنین از رزیتا بنیعامری، مازیار بهروز، جان گورنی، هما کاتوزین، هنری پرچت، میرا روهسن، بیل سامی، سوزان سیاوشی، گری سیک، و تعدادی دیگری که مجبورم هویت شان را محرمانه نگاه دارم، ابراز میکنم.
۱. تنها انتشار عمده مربوط به طرح کودتای نوژه کتابیست بنام “کودتای نوژه” که توسط موسسه مطالعه و پژوهشهای سیاسی در سال ۱۹۸۹/۱۳۶۸ در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب حاوی جزئیات دقیقی از طرح میباشد، اما اشتباهات زیادی نیز در آن دیده میشود که بعضی از آنها ممکن است به منظور بی اعتبار کردن مخالفان رژیم اسلامی صورت گرفته باشد (نگا. ص. ۲۴). تشخیص اینکه کدامیک از جزئیات کتاب درست و کدامیک ناادرست است، نسبتأ آسان است. بعضی جزئیات به نقل از شرکت کنندگان در طرح یا دیگر منابع قابل اعتماد داده شده، در حالیکه بعضی جزئیات دیگر بدون نقل یا ذکر منبع داده شده است. مطالب اکثر روزنامهها و دیگر انتشارات ایرانی در باره نوژه به وضوح در خدمت منافع سیاسی نوشته شده اند.
۲. رهبران طرح مصاحبه شده: سرهنگ باقر بنی عامری ( لندن، 14 – 17 ۱۴-۱۷ جولای ۱۹۹۹، ۳۰ می ۲۰۰۰)، پرویز قادسی (ژنو، ۱۳ ماه می ۲۰۰۰)، سعید تیموری و پروین شیبانی (پاریس، ۱ جولای ۱۹۹۹، ۱۵ می ۲۰۰۰) و جواد خدیم (هنلی، انگلستان، ۳۰ ماه مه ۲۰۰۰). یک منبع کلیدی دیگر سیروس آموزگار است (پاریس، ۴ ژانویه ۱۹۹۸، ۵ و ۷ جولای ۱۹۹۹، و ۲۵ ومی). او یکی از وزرای کابینه شاپور بختیار بوده، و پس از نوژه نیز به همکاری با بختیار در پاریس ادامه داد.
۳. در بعضی مورد برای صرف جویی، و یا به دلیل اینکه منابع اطلاعاتی من خواستار محرمانه ماندن هویتشان بوده اند، برای ارجاع به حوادث تنها به ذکر یک منبع کفایت کرده ام. تنها نقل قول افرادی ضمیمه شده است که گفتههایشان با دیگر منابع همخوانی داشته و یا به شکلی در راستای بحث اصلی این مقاله بوده است.
۴. مقامات امریکائی: گری سیک که در شورای امنیت ملی ایالات متحده ایران را پوشش میداد؛ هنری پرچت، افسر میز ایران در وزارت امور خارجه؛ و یک مقام بلند پایه سیا که در بخش خاور نزدیک سازمان سیا اداره عملیات را به عهده داشت. قول دادهام که هویت افسر سیا، افسر سابق اطلاعاتی ایران و مورخ را فاش نکنم.
۵. تعجب آورترین مساله این بود که افسر سابق اطلاعاتی ایران از بازجوییها اینقدر کم نتیجه گرفته بود، که احتمالن به دلیل کم تجربگی خود او در این زمینه و هوش بازجویی شوندگان بوده است. علاوه بر این، اکثر بازجوییها با عجله صورت گرفته بود به دو دلیل: یکی اینکه تمرکز بازجویی بر روی شناسایی و دستگیری هر چه سریع تر دیگر شرکت کنندگان در طرح کودتا بود، و دوم به این دلیل که بسیاری از دستگیر شدگان به فاصله کمی اعدام شدند. نویسنده ویدئویی از گزیده ی بازجویی، که از یکی از شرکت کنندگان، بنام ژنرال سعید مهدیون شده و از تلویزیون پخش شده بود را دیده است. این گزیده هیچ اطلاعات مهمی از جزئیات طرح کودتا را فاش نمیکند و بر عکس نشانگر آن است که بازجوها سوالات هوشمندانهای مطرح نمیکنند و مهدیون بخوبی از زیر سوالات فرار میکند. همین واقعیت در مورد متن جلسه دادگاه که در پی نوشت شماره ۳۵ ذکر شده نیز صدق میکند. کتاب “کودتای نوژه” که پیشتر به آن اشاره شد، قویاً به بازجوییهایی که از شرکت کنندگان در طرح نوژه شده متکی است، و اشتباهات فاحش این کتاب بیانگر این واقعیت است که بازجوییها قادر به کشف جزئیات طرح کودتا نبودهاند. روایت بانی صدر به نویسنده این مقاله مشابه با روایتی که او در کتاب خود بنام نوبت حرف زدنِ من، داده است بود. مقامات امریکایی درک کمی از این طرح داشتهاند چرا که رهبران طرح از پیش چیزی در این خصوص به آنها نگفتند، و پس از آن نیز اطلاعات چندانی در باره آن کشف نشده است.
۶تلاش نویسنده برای تماس با دیگر مقامات ایرانی و اسرائیلی ناموفق بود و به دلایل واضح تلاشی برای تماس با مقامات عراقی در باره این پروژه نشد.
۷کتابهای زیر مرور خوبی از این دوره را ارائه میکنند: “حکومت آیتاللهها” از شائول بخش (نئویورک، ۱۹۸۴)؛ “ایران: یک دهه جنگ و انقلاب” از دیوید مناشری (نئویورک، ۱۹۹۰)؛ “تشکیل انقلاب اسلامی ایران”، نسخه دوم، از محسن م. میلانی (کلورادو، ۱۹۹۴).
۸. “ارتش ایران تحت جمهوری اسلامی” از nikola b. schahgaldian (کالیفرنیا، ۱۹۸۷)؛ “ارتش ایران” از william monika, ۱۹۸۲؛ حکومت آیتالله” bakh sh
.۹نگا. menashri, ایران، ۱۹۲. جلد ۲۱۰.
۱۰.واشنگتن پست، ۲۱ مارس، ۹ آوریل، و ۲۷ ومی ۱۹۸۰. لوو موند (پاریس) ۷ می ۱۹۸۰؛ اخبار پارس (تهران) ۷ ومی ۱۹۸۰، در: خدمات اطلاعات پاکش خارجه، گزارش روزانه، جنوب عاصیا (از این به بعد: fbis, vsa), ۸ می ۱۹۸۰
۱۱. “جنگ ایرانعراق: آشوب در انزوا” از استفان پلتیر (نئویرک ۱۹۹۲)، فصل ۲؛ واشنگتن پست. ۹ نوامبر ۱۹۸۰. ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه وقت، طی مصاحبه خود با نویسنده در ۲۳ جون ۱۹۹ در تهران، گفت که تا اکتبر ۱۹۷۹ دولت ایران از طریق منابع اطلاعاتی خود با خبر شده بود که عراق در تدارک حمله به ایران است. همچنین طی یک مصاحبه محرمانه با یک افسر بلند پایه سیا، او به نویسنده گفت که سازمان سیا از طریق منابع خود واقف بود که عراق در حال تدرک حمله به ایران است، که متعاقباً حکومت ایران را در جریان میگذارد. بازرگان طی شهادت خود در محاکمه عباس امیر انتزام، ادعای افسر سیا را تایید کرد (۱۸ مارس ۱۹۸۱ برابر با ۲۸ اسفند ۱۳۶۰).
۱۲. اگرچه ایالات متحده آمریکا ابتدا به فکر حمایت از برخی از این گروهها افتاده بود، ولی به مستدام بودن آنها شک داشت. از سویی، دولت آمریکا مایل نبود موجبات خصومت با دولت بازرگان، و پس از آن با دولت اسلام گرایان تندرو که اقدام به گرونگان گیری کرده بودند را فراهم آورد. بنابرین تا سپتامبر ۱۹۷۹، بسیاری از این گروها سعی کرده بودند به آمریکا تماس بگیرند اما وزارت امور خارجه با ارسال تلگراف به سفارت خانههای ایالات متحده در ایران و بسیاری از کشورهای اروپائی اظهار داشت هر ایرانی که بدنبال حمایت ایالت متحده است میبایست صراحتاً مطلع شود که بهیچ وجه آنرا دریافت نخواهد کرد (نگا. اینتشرات دانشجویان پیرو خط امام، ۱۹۸۹. ۶۸: ۱۲۹.جلد۳۰). این یکی از حدود ۸۰ جلد از اسناد ضبط شده از سفارت آمریکا است که توسط دانشجویان رادیکال اسلام گرا منتشر شد. برای دیگر اطلاعات در این زمینه به جلدهای ۲۸، ۳۸، ۵۵ و ۵۶ نگاه کنید. بر اساس تحقیقات و مشاهدات نویسنده، تنها بعد از شکست طرح نوژه، آمریکا حمایت خود از بعضی گروهها برای سرنگونی رژیم اسلامی را آغاز کرد – تلاشهایی که هرگز خطری جدی برای رژیم محسوب نشدند.
۱۳. لو موند، ۱۷ اوت ۱۹۷۹، اسناد دانشجویان مسلمان، بخصوص ۳۸:۵، ۳۸:۱۳، ۳۸:۱۵، ۳۸:۴۲، ۵۵:۹۳، ۵۶:۹۴. مصاحبه با افسر بازنشسته سیا پیشتر نامبرده شده، که تجربههای گستردهای با ایران داشته و در این دوره با بختیار و دیگر رهبران در تبعید تماس نزدیک داشت. مهرداد خوانساری، “جنبش ملی مقاومت ایران”، ۱۹۷۹. نقش یک جنبش مخالف ممنوع در سیاستهای بینالملل (پایان نامه دکترای منتشر نشده، دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی، ۱۹۹۵). اندر سوابق و دیدگاههای سیاسی بختیار، نگا: شاپور بختیار “م فیدیلیت” (وفاداری من) (پاریس، ۱۹۸۲). و خوانساری، جنبش ملی، فصل دوم. ۲. بختیار آشکارا به رابطه نزدیک خود با عراق در این زمان اذعان داشت. برای مثال نگاه کنید به واشنگتن پست. ۱۷ می ۱۹۸۰. افسر بازنشسته افسر معتقد است عربستان سعودی در این دوره کمک مالی قابل توجهی به بختیار کرده بود. در کتاب “کودتای نوژه” ص. ۳۰، به اشتباه آورده شده ایستگاه رادیویی بختیار در مصر مستقر شده بود.
۱۴. مصاحبه با ژنرال جاوید موینزاده (لندن، ۱ ژانویه ۱۹۹۸) و احمد مدنی (سن خوزه، ۱۰ اوت ۱۹۹۷). london now (لندن)، جولای ۱۹۸۰؛ sunday times (london)، ۱۸ می ۱۹۸۰؛ لو موند، ۲۴ ژوئن ۱۹۸۰، واشنگتن پست، ۱۷ ومی ۱۹۸۰؛ منشیری، ایران، ۱۴۲.
۱۵.لو موند. ۲۴ ژوئن و ۲ جولای ۱۹۸۰. مصاحبه با معین زاده و عباس عبدی (تهران، ۲۳ ژوئن ۱۹۹۹)، رهبر دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا، واشنگتن پست، ۸ ومی، ۱۰ و ۲۷ ژوئن ۱۹۸۰. منشیر، ایران، ۱۴۳. dilip hiro, ایران تحت آیتاللهها (london، ۱۹۸۵). در مورد کودتای ۱۹۵۳، نگاه کنید به مارک گسیروسکی “کودتای ۱۹۵۳ ایران” در ژورنال بین المللی مطالعات خاور میانه ۱۹ (۱۹۸۷).
۱۶. مصاحبه با بنی عامری. رهبران غیر نظامی طرح کودتا بنی عامری را متقاعد کردند که بهتر است رفراندم برگزار شود که رژیم جدید در بین مردم محبوبیت داشته باشد.
۱۷.همانجا. مصاحبه با خدیم. عبدل قاسم خدیم یک عارف صوفی اهل اصفهان بود.
۱۸. مصاحبه با بنی عامری. این پول از طریق بازار سیاه وارد ایران میشد به این ترتیب که پول ایرانی را از مردمی که قصد ترک ایران داشتند خریداری شده و پس از ورودشان به خارج به آنها ارز غربی داده میشد.
۱۹. مصاحبه با تیموری و شیبانی.
۲۰. مصاحبه با قدیس، تیموری و شیبانی. عبدل قاسم خدیم پس از دستگیری فاش کرد که بنی عامری و شیبانی با شاپور بختیار در تماس بودهاند، هر چند که هیچ بخشی از طرح را فاش ننمود. دو افسر اطلاعتی سپاه پاسداران دست نشانده بنی عامری این موضوع را به او اطلاع داده، باعث میشوند که بنی عامری بتواند مخفی شده و دستگیر نشود. در حدود همین هنگام، یکی از افراد بنی عامری بنام کلنل محمد زاد نادری دستگیر میشود. سپاه پاسداران خانه او را تفتیش کرده و مقداری اسلحه که رابطه با این عملیات نگهداری میشد را کشف میکند. همان دو مامور اطلاعاتی بنی عامری که مراقب بازجویی زاد نادری بودند به او اطلاع میدهند که او نقشه طرح کودتا را فاش نکرده است. زمانی که طرح کودتا شکست خورد، بنی عامری، مرزبان و زاد-نادری هنوز در زندان بودند. آنها سپس به اتهام ارتباط اولیه خود با طرح اعدام شدند. هیچ شرکت کننده دیگر طرح قبل از ۹ جولای ۱۹۸۰ دستگیر نشد. مصاحبه با بنی عامری.
– — – — – — – — – — – — – — – — – — –
مارک جی. گاسیوروسکی استاد دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوییزیانا، است
بخشی از مقاله گاسیوروسکی توسط فرزین پ و کورش اعتمادی به فارسی برگردانده شده است. ترجمه حاضر، با بهره گیری از این ترجمه، دست به تصحیح، تطبیق و تکمیل آن زده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر