وریا محمدی : |
(در حاشیه اتفاقات لیبی و آینده ایران) ایران در سه دهه گذشته تا میران زیادی فراز و نشیب های گوناگونی به خود دیده است. جمهوری اسلامی و استقرار این حکومت باعث شد که مخالفان سیاسی این رژیم ناچار به استفاده از روش های مختلفی برای مقابله باشند. از تلفیق در حکومت و همراهی با آن گرفته، تا مقاومت مسلحانه و دفاع از خود و یا نافرمانی مدنی، شیوه های مختلفی بوده که در برابر رژیم به کار رفته است. بحث مشخص من در اینجا به ضرورت بازنگری در سیاست مبارزه قهرآمیز مربوط است که رویدادهای خاورمیانه و شمال آفریقا و همزمانی آن با بحران سیاسی ایران، طرح مجدد آنرا از هر زمانی ضروری تر کزده است. در مورد مبارزه قهر آمیز به اعتقاد من آنچه در لیبی و سوریه میگذرد، آنچه در تونس و مصر اتفاق افتاد و چندی پیشتر در افغانستان و عراق تجربه شد، نشان از آن داشته و دارد که دیکتاتوریهای این کشورها، قدرت سیاسی را به سادگی واگذار نکردند و قذافی و اسد هم همین تصمیم را در سر دارند. همه این دیکتاتوری ها چند وجهه مشترک دارند. همگی اعتراضات مردم و خواست تغیر، رفرم و گشایش سیاسی را ندیده گرفتند و هر آنچه در توان داشتند برای سرکوب مخالفین خود انجام دادند. همگی از تمامی سلاح های سبک و سنگین، سلاح هایی که گوبا برای دفاع از کیان ملی آنها و با ثروت های ملی خریداری شده بود، برای سرکوب و به خون کشیده اعتراضات خیابانی استفاده کرده اند. با توجه به این فضا و مقایسه آن با شرایط کنونی ایران و خصوصاً تجربه انقلاب بهمن پنجاه و هفت، یاید کمی واقع بینانه تر به این داده ها و احتمال تکرار مجدد و خطرناک تر فضا اندیشید. در این شکی نیست که روش های مبارزه مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج ایران، کمک های شایانی به گسترش گفتمان سیاسی دمکراتیک و ضرورت های عبور از جمهوری اسلامی نموده است. یکی از آنها سه ده گفتمان مبارزه و نافرمانی مدنی است که راههای بسیاری برای گشایش سیاسی، جلو رفتن جامعه و مهیا کردن بستر دموکراسی گشوده است. اما این گفتمان در گذر زمان، هم تا حدی کارایی خود را کم اثرتر حس کرد و هم جمهوری اسلامی به سان دیگر اقدامات مخالفان به شیوه های تازه برای خنثی کردن آن دست برد. کم اثر شدن این گفتمان نتیحه پراکندگی مخالفان، نقطه نظرات گوناگون در باره چگونگی ادامه کار این روش و تزریق بازدانده ها (به شکل عامدانه) به کالبد مبارزه و نافرمانی مدنی در طول یک دهه اخبر بوده است. در فضای سهمگینی که برخی رفرمیستهای وطنی بر جنبش سیاسی تحمیل کردند و ناچاراً بسیاری به رغم اطمینان از نقصان این دیدگاه از مخالفت با آن خوداری کردند، آنچه نتیجه قابل مشاهد است، چیزی جز بیهودگی کار در سرنگونی این رژیم نبوده است. شکی نیست که جمهوری اسلامی تحت فشارهای مردمی قدرت سرکوب دهه ۶۰ را ندارد اما این به معنای پایان یافتن سیاست سرکوب هم نیست نیست. این دوره نشان داد که جمهوری اسلامی برای سرکوب آماده است. همه توان خود را به کار میگیرد. و هیچ احتمالی را از نظر برای سرکوب دور نگاه نمیدارد. این رژیم بی گمان به روی مردم اسلحه میکشد. اگر چه این به کشتار ۲ طرف خواهد انجامید اما برای جلوگیری از قتلعام بیشتر، جنبش سیاسی ناچار به واکنش در برابر آن خواهد بود. سوال اینجاست که جواب رفرمیستها به یک درگیری احتمالی چیست؟ آیا منتظر ورود ناظران بین الملللی برای برگزاری انتخابات آزاد هستند؟ فعالان سیاسی ما باید این گزینه را در کار خود وارد کنند که ممکن است جمهوری اسلامی ( و از نظر من حتما) فضا را به کشتار برساند. آنها در این احتمال چه پیشنهاد و چه پلانی برای آن دارند؟ از نظر من ۳ گزینه روی میز است : ۱) به گفتمان مدنی ادامه دهیم و گلولههای اسلحه در شرایط احتمالی مثل لیبی سینهٔ مردم را بشکافد ۲) به امید نهادهای بین الملی منتظر صدور اطلاعیه باشیم که کشتار را محکوم کنند. مثل سوریه که پس از ۲۰۰۰ کشته ، بان کیمون اطلاعیه دهد که بشار اسد قصد توقف کشتارها را دارد. یا ۳) اگر مبارزه "جدی شد و رفتن رژیم حتمی"، اسلحه به سوی مردم نشانه رفت و کشتار آغاز شد، یک بازوی پشتیبان از صفوف مردم ، جواب این گلولهها را بدهد. جمهوری اسلامی در خون آمد و با خون خواهد رفت. همانطور که به کردها دست بردن به اسلحه را تحمیل کرد، در برابر جنبش بر اندازی هم همین کار را خواهد کرد. بارها گفته ام، اگر شاه ایران حمایت آمریکا و پناهگاهی به نام مصر و حسنی مبارک داشت، خامنهای و یارانش از چنین شانسی هم هنگام فرار احتمالی برخوردار نیستند. خون ریزی راه پایانی آنهاست. کردستان نمونه واقعی و وطنی این احتمال است. در فردای بهمن پنجاه و هفت کردها تا جای ممکن به گفتمان متوسل شدند اما رژیم بر عکس عمل کرد. گفتمان مبارزه مدنی به نظر من از ابتکارهای جنبش کردستان در اوایل انقلاب بود. کوچ تاریخی مردم مریوان نقطه عطف نافرمانی مدنی و جلوگیری از کشیده شدن به خون ریزی بود که رژیم سرانجام آنرا به خون کشید. تابستان سال ۵۸، مردم انقلابی مریوان در روزهای ۳۰ و ۳۱ تیرماه تا ۱۳ مرداد ماه برای نشان دادن اعتراض و خشم و نفرت خویش نسبت به اعمال جنایتکارانه رژیم جمهوری اسلامی، متحدانه از شهر خارج و در اردوگاهی در ۱۲ کیلومتری شهر تجمع کردند. اردوگاهی که مردم مریوان در آن ساکن شدند، به مدت چند هفته به مرکزی سیاسی، مقاومت و انقلاب تبدیل شد و توجه تمامی مردم کردستان و ایران و حتی افکار عمومی جهان را به سوی خود جلب نمود. برای دفاع و پشتیبانی از مردم مریوان، راهپیمایی چشمگیر و بینظیری از سوی مردم سنندج و سقز و بانه صورت گرفت که روزانه هزاران نفر، ۱۸۰ کیلومتر جاده را با سردادن شعارهای انقلابی میپیمودند و صدای نارضایی مردم مریوان را هرچه بهتر به گوش جهانیان میرساندند. همچنین از دیگر شهرهای ایران چون سیستان و بلوچستان، پیام پشتیبانی از مردم مریوان و خواستهایشان به دست مردم میرسید. فضای آنزمان کردستان که فضایی کاملاً انقلابی و مملو از حرکتهای آزادیخواهانه به دنبال انقلاب ۵۷ بود و از طرفی دیگر به قدرت رسیدن و تحمیل شدن حکومت اسلامی در این شرایط و تلاش برای سرکوب بیرحمانه مردم انقلابی کردستان، آنان را به مبارزه علیه سیستم تازه به قدرت رسیده و افشاگری علیه ماهیت واقعی این رژیم واداشت. کوچ تاریخی مردم مریوان در این میان نقطه عطفی بود در جهت اعتراض وسیع و توده ای مردم کردستان و افشاگری سیاستهای سرکوبگرانه پاسداران رژیم اسلامی. اما با این همه کردستان به خون کشیده شد. این رژیم سی و دو سال از عمرش گذشته است. از آن زمان با تجریه تر و خونخوارتر است. شانس بقا را کمتر میبیند و از بی اعتباری سرسام آوری رنج میبرد. چرا باید قدرت را بدون خونریزی رها کند؟ بازی بدون شک یک طرفه نیست. اگر قرار باشد که همه چیز بر اساس برنامه طرفداران نافرمانی مدنی جلو برود، مشکل کجا بود؟ اصل اما اینجاست که طرف دیگر دعوا هم سر سازش ندارد و هم مشخص کردن سنگر برای مخالفان هم با اوست حتی سنگری که باب میل نباشد. تجربه را تجربه کردن خطاست. ما نه سوئیس ، نه کانادا و نه آلمان هستیم. کشور ما در متن بحران جهانی و مرکز تروریسم دولتی است. گفتمان مبارزه مدنی را نباید هرگز نفی کرد اما این گفتمان باید بداند کسی که خون ریزی را آغاز میکند دولت است. در چند روز اخیر دولت ترکیه به تلافی کشته شدن ۹ سربازاش در حین انجام وظیفه به دست پ ک ک ، بمباران هوایی قندیل را ضدّ پ ک ک آغاز کرده و شماری کشته و مجروح غیر نظامی و نظامی به جا گذشته است. ترکیه، کشوری که دم از دموکراسی میزند، کشوری که منتظر ورود به اتحادیه اورپاست، کشوری که دروازه آسیا/اروپا نامید میشود و کشوری که خود را مهد فعل و انفعالات دموکراتیک منطقه میداند و به بشار اسد، پیام میدهد که کشتار را در سوریه متوقف کند، خود چنین جنایت کاری است. اینک در مقام مقایسه،در ایرانی که ولایت فقیه بیش از ۳ دهه است بر بستر آن بحران به حیات خود ادامه داده، کشوری که جان هزاران مبارزه آزادی خواه خود را گرفته است، کشوری که محل ساپورت ترریسم دولتی و بین المللی است، کشوری که کانون بحران آفرینی خاور میانه است و کشوری که نابودی ساختار سیاسی آن، به نابودی و در هم شکستن بنیاد گرایی دینی در کل منطقه خواهد انجامید، قدرت را تحت گفتمان مسالمت آمیز تقدیم خواهد کرد؟ تا کجا ایرانیان باید زیر این سرکوب ، تحت نام مبارزه و گفتمان مدنی به این دور باطل ادامه دهند؟ بس نیست ۳ دهه کشتار؟ ۳ دهه اعدام؟ ۳ دهه اسلام سیاسی؟ ۳ دهه اختناق پلیسی؟ ۳ دهه خیمه شب بازی سیاسی؟ ۳ دهه بی بهره بودن از کمترین اختیارات انسانیت؟ ختم کلام اینکه بازنگری ضرورت مبارزه قهرآمیر ضروری است. یا با حقیقت روبرو خواهیم شد و علی رغم میل باطنی به شفافیت بخشیدن به این مبحث کمک خواهیم کرد یا با فرار از آن خود را همانند سوریه و لیبی در برابر گلوله های این رژیم قرار خواهیم داد. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر