در یکی از لینک های این چند روزه ی بالاترین ، بحثی درگرفته بود میان یکی از طرفداران حزب کمونیست کارگری ، با دیگر کاربران ؛ که اغلب از همراهان جنبش سبز به شمار می آیند . از موضوع آن بحث درمی گذرم و به نکته ای مهم اشاره می کنم که گویا درنظر این مارکسیست تر از مارکس ها نیز ، مجالی بر حضور نمی یابد . جریان چپ در تاریخ معاصر ایران ، مارکسیسم را با مارکس نیاغازید . اندیشه ی چپ را نه به مثابه اندیشه و مشی فلسفی و جامعه شناختی ، بل بسان ابزاری انقلابی در دست گرفت . چپی که مارکس را نمی شناخت یا دستکم به ارتدوکسی ترین قرائت های آن وابسته بود ، می خواست آئین مارکسیستی به راه اندازد . جریانی که هرگز نتوانست از انگلس و انترناسیونال دوم فراتر آید . آنها بجای آنکه مارکس را در ادامه ی سنت هگلی دریابند ، به مارکس مثله شده و جبری گشته ی انگلس تن دادند و تصویری از جنبش چپ در ایران آفریدند ، که هیچ سنخیتی با نوزایی های فلسفی و فکری آن در اروپای مدرن نداشت . پاسخ این دوستان را بر مبنای اشاراتی به زندگی مارکس ، از نوشته ی محمد قوچانی در روزنامه ی همشهری ( 17 دی 1381 ) می آورم ، که با بررسی زمینه های شخصی مارکس ، به یاد بعضی ها بیاورد که مارکس را ابتدا بدرستی بشناسند ، یعنی انچه که او خود ، انطباق با روح زمانه می دانست : « شیوه ی فهم ما باید با جهان اجتماعی معاصر ما تناسب داشته باشد و بنابراین ، همواره باید با تاریخ تغییر کند : روش و درونمایه ، شکل و محتوا باید تناظر داشته باشند »
متن کامل نوشته ی قوچانی را از اینجا هم می توانید بخوانید
البته رویکرد کلی نوشته ی قوچانی ، مورد پذیرش من نیست ، با این حال اشاره ی صحیح او به نشانه های آشکار از زندگی مارکس ، نشان می دهد که مارکس بیش از هر چیز ، یک بورژوا بود که اصلاح مناسبات تولیدی در جامعه را منفک از اصلاح مناسبات بورژوازی نمی دانست . آگاهی طبقاتی مورد نظر مارکس را بجای جستن در طبقه ی کارگر ، باید در دیالکتیک بورژوازی با طبقه ی کارگر جست ؛ چرا که نباید فراموش کرد که مارکس یک انسان از طبقه ی بورژوا بود ، نه پیامبرگونه ای از طبقه ی کارگر !
دوست عزيز ! موضوع چيست ؟ كدام بحث؟ لطفا مشخص بحث كنيد. جنبش سبز يعني چه؟ همانكه موسوي و دار و دستهاش در داخل و خارج ميگويند مد نظرتان است؟ جزم انديشي حزب كمونيست كارگري يعني چه؟ اگر يك حزب سياسي چپ بخواهد قدرت سياسي را بگيرد و از مرحله تفسير جهان و خود كوچك بيني به مرحله تصرف قدرت سياسي و تغيير شرايط برود، جزم انديش است؟ ياد تبليغات جنگ سردي بخير كه هرگونه تفكر چپ را با انگ استالينيزم و جزم انديشي، سركوب ميكردند.
لغو مجازات اعدام، آزادي بي قيد و شرط بيان و اعتراض و اعتصاب و برابري كامل زن و مرد و … جزو شعارها و پراتيك كدام حزب سياسي بوده است و چگونه اكنون تبديل به خواستهاي مردم ايران شده است؟ شما لابد طرفدار آن چپي هستيد كه در محافل فرقهاي خود مباحث روشنفكري ميكند!
توسط: Siavash در اکتبر 27, 2009
در 1:50 ق.ظ.
ببینید این آقای بهزاد جواهری ( که متعلق به همان حزبی است که شما فرمودید ، در یکی از کامنت هایشان در بالاترین چه فرمودهاند :
ایشان و همفکران شان مدعی اند که یگانه تفسیر مارکس را در اختیار دارند و دیگر روایت ها به قدر کفایت اصیل و انقلابی نیست ! ادبیاتشان را نگاه کنید : واژگانی که از انقلاب بلشویکی با فاصله ی نود ساله ، مستقیما به فضای معاصر پرتاب شده است . به جریانی که چنین تند و بی واهمه به قرائت ارتدوکسی و تقلیل گرای اقتصادی مارکسیسم چسبیده باشد ، هیچ اعتمادی نیست که بتواند آن شعارهایی را که اشاره کردید خواست امروز مردم ایران است ، برآورده کند
توسط: passionofanna در اکتبر 27, 2009
در 9:31 ق.ظ.
سلام
در اینکه حزب اعضای کمونیست کارگری در بهترین حالت مشتی دیوانه متحجر و در بدترین حالت مشتی مزدور جیره خوار ج اا هستند شکی نیست.
اما بهتر بود بجای مقاله بی سر و ته و مغرضانه قوچانی از معرفی کنندگان مارکسیسم فلسفی در ایران یعنی زنده یاد محمد جعفر پوینده و نیز دکتر حسین بشیریه یادی می کردید.
تمام حرف این مقاله این بود که مارکس هم مثل بقیه «آدم» بوده. از اینکه کسی پولی به او بدهد تا بتواند به نگارش کتابهایش بپردازد خوشش می آمده، دختربازی می کرده، به شراب و غذاهای خوشمزه هم علاقه داشته و و به طبیعت کشورش (راین) علاقمند بوده و دغدغه پیشرفت کشورش پا به پای بقیه اوروپا را داشته. نمی دانم کدامیک از اینها با دکترین مارکس در تضاد است.
من خودم را یک مارکسیست (دستکم مارکسین) می دانم ولی باور کنید که اگر روزی آقای قوچانی از زندان بیرون آمد و مثلا چند صد میلیون تمان از رفسنجانی گرفت و دستی به من داد حتما از او قبول می کنم و خوشحال هم می شوم! مارکسیست بودن تارک دنیا بودن نیست! روشنفکر بومی گرای ایرانی فکر کرده مارکسیسم همان تصوف و درویشی است که به شکل جدید در آمده! نخیر بابا! اینجوری نیست! در ضمن ایرانی هم هستم و سخت نگران و درگیر جنبش سبز در ایران هستم ، در اتاقم در نیویورک هم عکس احمد شاملو و هم عکسی از قریه ابیانه را دارم . نمی دانم چه تعجبی دارد که مارکس آلمانی عکسی از مناظر آلمان در خانه اش داشته.
توسط: سهند در اکتبر 27, 2009
در 2:03 ق.ظ.
دوست گرامی ، با بخش قابل توجهی از نوشته تان موافقم . در مورد نوشته ی قوچانی هم می پذیرم که قدری تعجیل شد ، و می شد این نوشته را با متن پخته تری جایگزین کرد . اما هدف از ارسال این لینک ، همان است که در یادداشت کوتاهم نوشته ام . استنادات تاریخی قوچانی بیشتر مدنظرم بود تا تحلیل اش از آن استنادات .
پذیرش اینکه مارکس یک انسان بود ، راه را برای نقد اندیشه های مارکس و در نتیجه پویایی این جریان باز می کند . من خودم را چپ نمی دانم ، اما یگانه راه بقای جریان های پراتیک چپ ایرانی را ، آغاز نقد درونی می دانم . تا زمانی که این افراد بخواهند پیچیدگی های ذهنی ، عوامل روانشناختی یا پدیده های فرهنگی را کم اهمیت شمارند یا بر مبنای تحلیل صرفا اقتصادی و مبارزه ی طبقاتی مطرح کنند ، جایگاه و اقبالی از جانب مردم نخواهند یافت
توسط: passionofanna در اکتبر 27, 2009
در 9:38 ق.ظ.
chra ma bayeed ravayet aghye ghochane ra be khanim va bavar koinm
marx yani naghde radical az sarmaye dary
توسط: behroz golshan در اکتبر 27, 2009
در 4:20 ق.ظ.
جنبش سبز به موسوی و دارودسته اش (عبارتی نفرت انگیز و توهین امیز) ختم نمی شود. من هم چپ هستم و به مارکس ارادت دارم و مانیفست کومونیسم را اثری همیشه قابل بازگشت و دوران ساز می دانم و به این جنبش هم اعتقاد دارم. جنبش سبز لیبرال و چپ را در خود مجموع می کند ، به انضمام روشنفکری دینی
چون مبارزه اش معطوف به پس راندن فاشیسم و ستم گری نظام مندی است که دارد رفته رفته برتمامی ارکان کشور سایه می اندازد (از دستگیری 50 کارگر مظلوم و گشنه ی لوله سازی اهواز – تا برچیدن بساط دانشجویان و روزنامه نگاران داخل ایران) … همین جاست که چپ هایی که نمی توانند نفرت از جنبش سبز را کنار بگذارند و با آن همسو شوند باید در درک خود از چپ بازبینی جدی به عمل آورند.
جایی که مردم با ستمگری در نبرد هستند درست همان جایی است که باید هر متفکر یا فعال چپی حضور داشته باشد. چپ رادیکالیسم عملگرا هم هست (مارکس که دست کم این طور بود)و بخشی از چپ نه جزوات دانشگاهی و بحث های درون گروهی بلکه در متن و بطن خیابان معنا پیدا می کند. نقد سرمایه داری وقتی سایه ی فاشیسم اسلامی بر همه ی ارکان زندگی ما مسلط می شود ناممکن است.
توسط: ناشناس در اکتبر 28, 2009
در 5:21 ق.ظ.
نظرم را زیر لینکتان در بالاترین گذاشتم، برای اطلاع اینجا هم می گذارم:
در تاریخ مبارزات چپ، همیشه بودند کسانیکه نزدیکترین نظرات به مارکس را، دور از ان تبلیغ کردند. لنین هم از چنین تبلیغاتی در امان نبود و به او هم چپ ارتدوکس می گفتند و به امثال کائوتسکی که از سوسیالیسم دست شسته بود، مارکسیست واقعی می گفتند. حتی هستند کسانیکه می گویند اگر مارکس امروز بود، خودش از گفتارش دست بر می داشت. بعضیها هم فراتر رفتند و نوشته های ماکرس را در واقع نظرات انگلس می دانند و… به هر حال همین است دشمنی با مارکسیسم و کمونیسم کارگری مارکس. بزرگترین مفسران جهان حاضر هم پاسخی به نقدهای سیاسی و اقتصادی مارکس نداشتند. پوپر در جامعه آزاد کج فهمی عظیم خود از جامعه سوسیالیستی را به رخ می کشد. چامسکی هر کاری می کند تا با تکیه بر نظرات مارکس، نوع دیگری از دمکراسی را تعریف کند. فوکویاما که جز یاوه گویی و اعلام پایان تاریخ ( که بعدها خود از این حرفش پشیمان شد و برای خارج شدن از زیر فشار منتقدین کتاب دو جلدی بیرون داد ) و….
امروز هم همان داستان دارد اتفاق می افتد. به قول مارکس وقایع جهان به دو شکل تراژیک و کمدی تکرار می شوند. دنیا دیگر در سال 1917 سیر نمی ند که کارگر و دهقان بی سواد و روستایی را بتوان با این حرفها فریب داد. اینترنت و ماهواره، دنیا را دگرگون کرده و افراد با یک جستجوی چند دقیقه ای در اینترنت، به کوهی از علوم مختلف دسترسی می یابند. قطعا مارکس و کمونیسم مارکس که با کمونیسم کارگری منصور حکمت عملی شد، پاسخ نهایی را به تمام این یاوه ها و دروغهای تاریخی درباره مارکسیسم و سوسیالیسم و کمونیسم خواهد داد. انسان آزاد اندیش و جستجوگر را برای شناخت حقیقت، تنها به مطالعه متون مارکسیستی و همینطور ارگان عقیدتی کمونیسم کارگری ارجاع می دهند نه فتواهای یک اخوند مرتجع دشمن آزادی اندیشه.