گفتگوی رادیو همبستگی (سوئد) با مهناز متین به مناسبت روز جهانی زن
از ۵۷ تا ۹۶
Thu 8 03 2018
مهناز متین
شما کتابی نوشتهاید در مورد مبارزات زنان بعد از انقلاب که در عین حال ذهنیت موجود در بین نیروهای سیاسی و فعالین جنبش زنان را در آن مورد بررسی قرار دادهاید. این ذهنیت با ذهنیت امروزی این فعالین، چیزی که در ادبیات این دوره انعکاس مییابد، چه فرقهایی دارد؟
پرسشیست مهم، اما بسیار گسترده که مطمئن نیستم در فرصتی کوتاه بشود تمام سویههای آن را مورد تأمل و بررسی قرار داد.
پیش از پرداختن به پرسشتان، مایلم بر نکتهای انگشت بگذارم که نشانگر اهمیت مبارزه علیه حجاب اجباری برای زنان ایران است. میدانیم که اعتراض به حجاب اسلامی اجباری، در فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، خیزشی بزرگ را در اسفند ماه ۱۳۵۷ برانگیخت که حاکی از اهمیت حق انتخاب پوشش و به بیانی کلیتر، حق اختیار زن بر بدن خویش بود. در این حرکت اعتراضی البته خواستهای دیگری نیز برای رفع تبعیض و اعتلای حقوق زن ایرانی طرح شد. اما محور این خیزش، "نه به حجاب اجباری" بود. امروز، یعنی نزدیک به ۴۰ سال بعد از آن خیزش مهم تاریخی، بخش گستردهای از زنان ایران، از جمله زنان جوانی که تمام عمرشان را تحت حکومت اسلامی زندگی کردهاند ـ یعنی حکومتی که نه تنها از تمام ابزارهای سرکوب برای تحمیل حجاب اسلامی به زنان استفاده کرده، که میلیاردها تومان پول این مملکت را هم برای تبلیغ و ترویج و توجیه حجاب به کار برده ـ کماکان مخالفت خود را با حجاب اجباری به اشکال گوناگون ابراز میکنند. این واقعیت، به معنی شکست جمهوری اسلامی در اسلامی کردن مناسبات جامعه به ویژه در عرصهی حقوق زن است. ۴۰ سال تداوم اعتراض به حجاب اجباری، نشان از اهمیت حق انتخاب برای زنان ایرانی دارد.
در پاسخ به پرسش شما، اگر بخواهم حرکت سال ۱۳۵۷ را با ۱۳۹۶ مقایسه کنم، باید بر یک تفاوت عمده انگشت بگذارم، و آن، همدلی و همبستگی بخش قابل توجهی از نیروهای مدرن و سکولار جامعه ـ از زن و مرد و پیر و جوانـ با اعتراض شجاعانه و مبتکرانهی کسانی است که به "دختران خیابان انقلاب" شهرت یافتهاند. از این همدلی در سال ۱۳۵۷ خبری نبود و زنان معترض به واقع تنها ماندند. بهرغم آنچه بعدها و به کرات، از سوی چپستیزان گفته و نوشته شده است، تنها نیروهای سیاسی چپ نبودند که به حمایت از جنبش زنان برنخاستند و یا آن را نادیده گرفتند ـ و به این ترتیب خود را از یکی از مهمترین فرصتهای مبارزه با ارتجاع اسلامی محروم کردندـ بلکه عمدهی جریانها و نیروهای سکولار ـ از دموکراتها، سوسیال دموکراتها تا لیبرالها ـ نیز در این ناآگاهی از اهمیت مبارزات حقخواهانهی زنان یا بیاعتنایی به این جنبش شریک بودند. امروز این وضعیت تغییر کرده است. آن هم به یمن پایداری زنان و اعتراضشان نه تنها به حجاب اجباری، بلکه به همهی تبعیضها و به جایگاه فرودست زنان در جامعه. این همدلی، در عین حال، حاصل ۴۰ سال تجربهی مردم ایران است از حکومت اسلامی و فجایعی که حاصلش خرابیهای بسیار و تلفات و ضایعات بیشمار بوده است.
در آنچه به نیروهای سیاسی برمیگردد، باید گفت بخش مهمی از آنها ـ به ویژه گروههای چپ و گرایشهای دموکراتِ سکولارـ رویکرد و رفتارشان را نسبت به مبارزات زنان در مقطع انقلاب به نقد کشیدهاند و به دیدگاههای تازهای رسیدهاند. دستکم دیگر کسی پروای مخالفت علنی با مبارزات زنان را ندارد. با این حال، هنوز افراد و گرایشهایی هستند که گویی هیچ درسی از ۴۰ سال بختک جمهوری اسلامی نگرفتهاند. آنها باز تکرار میکنند که حجاب مسئلهای جدی نیست؛ چرا که زنان درگیر مسائل و مشکلات عدیدهای هستند و تمام نیرویشان را میبایست صرف مبارزه با آن مسائل کنند. عقبماندهترین گرایشهای چپ سنتی، هنوز با نگاهی بهغایت "اکونومیستی"، مسئلهی مبرم طبقهی کارگر را مسئلهی اقتصادی میدانند و میگویند که مبارزات کارگران نیز باید معطوف به آن باشد. بیتردید کارگران و زحمتکشان، درگیریهای بیشماری در زندگی معیشتیشان دارند؛ از تغذیه، مسکن و بهداشت گرفته تا تبعیضها و بیعدالتیهایی که روزمره بر آنها روا میشود. اما یک زن جوان کارگر، بهرغم تمام این مشکلات، میتواند در برابر حجاب اجباری با زن آموزگار، پرستار، کارمند، خانهدار و... همدل و همبسته باشد و بخواهد از شر این زورگویی حکومت رها شود؛ کمااینکه خواست آزادی اندیشه و بیان، آزادی اجتماعات، آزادی اعتصاب و اعتراض، آزادی تشکیل سندیکای واقعی و بسیاری از حقوق بدیهی بشر در قرن بیست و یکم نیز منطقاً میبایست از خواستهای اصلی کارگران باشد؛ چه زن و چه مرد.
خوشبختانه اکنون بخش عمدهی چپ رادیکال پی برده که یکی از اصلیترین سدها برای پیریزی نظامی مبتنی بر آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، عدالتِ اجتماعی و بسیاری از خواستهای برحق مردم، تبعیض مبتنی بر جنسیت در چهارچوب یک نظام پدرسالار است. و نه تنها چپ رادیکال؛ بلکه هر نیرویی که به ضرورت پایان دادن به نظام دینسالار ماهیتاً مستبدِ ایران باور دارد (چه با انقلاب چه با شیوهی گام به گام) نه میتواند اهمیت رفع تبعیض جنسی را انکار کند و نه مبارزه با حجاب اجباری را به عنوان یکی از نمادهای آشکار آن به تعویق اندازد.
امروز در پهنهی سیاسی ایران، نیروهایی وجود دارند که در مقطع انقلاب بهمن ـ دست کم به این شکل و ترکیب ـ وجود نداشتند و در جمهوری اسلامی شکل گرفتهاند. از عمدهترین آنها، باید به جریان موسوم به "اصلاحطلبان" اشاره کرد. اغلب افرادی که امروز به این جریان تعلق دارند، در سالهای نخست انقلاب "حزباللهی" بودند و در سرکوب مبارزات دموکراتیک و مبارزات زنان نقش داشتند. اکثراً ـ نه همه ـ به مخالفت با اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و همچنین حرکت "دختران خیابان انقلاب" برخاستند و حتا آنها را به "بیگانه" و "خارجی" منصوب کردند. بدین ترتیب، در برههای که منطقاً میبایست تغییر و تحول خود را نسبت به پیشینهشان به نمایش بگذارند، پُشت سر سردمداران جمهوری اسلامی قرار گرفتند تا نشان دهند که خواستشان برای دموکراسی (مردمسالاری دینی!)، به "خودیها" محدود میشود.
در مورد فعالان جنبش زنان، باید گفت که مقایسه با سال ۱۳۵۷ ممکن نیست؛ چرا که در آن مقطع تاریخی جنبش زنان هنوز از رکودی چندین ساله بیرون نیامده بود و خود را بازسازی نکرده بود. بعد از انقلاب و در جریان خیزش اسفند ۵۷ بود که گروههای زنان شکل گرفتند. در کتاب خیزش زنان[۱] که به آن اشاره کردید، ما این گروهها را در مقالات گوناگون، به تفصیل معرفی کردهایم.
بعد از سرکوب فراگیر سال ۱۳۶۰، خیل عظیم مبارزان و مخالفان که توانسته بودند از سرکوب جان بهدر برند، به ناگزیر به خارج کشور آمدند. در اینجا بود که جنبش فمینیستی زنان ایرانی، که نطفهی آن در ایران بسته شده بود، به تدریج شکل گرفت. فعالان زن، در روند فعالیتهای عملی و نظریشان، از نقطهنظرات پیشین کم کم فاصله گرفتند و به نقد خود نشستند. البته روند تغییر و تحول فکری زنان، مانند هر تغییر و تحول جدی دیگری، نه به یکباره بود و نه برای همه در یک زمان اتفاق افتاد. این تغییر و تحول رفتهرفته به وجود آمد و کل فعالین یک نسل را بیش و کم در برگرفت.
از همان آغاز ـ و این تجربهی خود من است که از سالهای ۸۵ ـ ۱۹۸۴ در گروهها و محافل زنان فعال بودم ـ یکی از محورهای مبارزهی زنان مسئلهی حجاب بود؛ چه به عنوان شاخصی برای نشان دادن وضعیت زنان در ایران و آگاه کردن افکار عمومی جهان؛ چه به عنوان پدیدهای که تاریخی پُشت سر دارد. از موضوعات مورد بحث و فحص ما یکی هم این بود که این پدیده چه مراحلی را طی کرده، چگونه تحول یافته و چه جایگاهی در تبعیض جنسی دارد. خطاست اگر به پدیدهی حجاب اسلامی تنها به عنوان "تکه پارچهای که بر سر میکنند" یا شکلی از "پوشش" مثل هر پوشش دیگری نگاه کرد. حجاب اسلامی، علنیترین نماد جایگاه زن در جامعه و تبعیض میان زن و مرد در جمهوری اسلامی است. در این زمینه کارهای پژوهشی بسیاری انجام گرفته که امروز هم در دسترس علاقمندان قرار دارد.
نیاز به گفتن نیست که این بخش از فعالان زن، از مقاومتِ زنان در برابر حجاب اجباری و مبارزه با آن (که با فراز و نشیبهایی نزدیک به چهار دهه در داخل ادامه داشته است) حمایت کرده و میکنند. این مقاومت و مبارزه، اشکال گوناگون داشته است؛ از خیزش اسفند ۵۷ و حرکتهای اعتراضی که تا سال ۵۹ کم و بیش جریان داشت اگر بگذریم، پدیدهی "بدحجابی" را شاهد بودهایم. نه "گشت ارشاد" و ضرب و شتمها و توهین و تحقیرهایش، نه دستگیری و جریمه، و نه اسیدپاشی حریف این زنان شده است، نه آفیشهای چند ده متری خیابانی و کلاسهای آموزشی و خطبههای نماز جمعه و برنامههای تبلیغی همه روزه. رفته رفته، زنان و دختران جوان با شکل و ظاهری هرچه نامتعارفتر و نمایشیتر در فضای عمومی ظاهر شدند. آنها از حجاب اسلامی چیزی چنان مسخره ساختهاند که در طول تاریخ بیسابقه بوده است. زنان در فضاهای دربسته، اتومبیلها، پارکها، جادههای خارج شهر و... بیش از پیش حجاب از سر برمیدارند. وضعیت به جایی رسیده که سردمداران حکومت و "اصولگرایان" سفت و سخت، خشمگین از نافرمانی این زنان، اما ناتوان در برابر آنان، به وضع موجود بیش و کم تن دادهاند. این حکومتگران اگر به حجاب اسلامی واقعاً اعتقاد داشتند، برای حفظ "حرمت" حجاب اسلامیشان، حجاب اجباری را بلافاصله ملغا میکردند. اما حفظ قدرت برایشان از حفظ "حرمت" حجاب اسلامی و آنچه مدعی اعتقاد به آن هستند، مهمتر است. اینک، در ادامهی مقاومتی ۴۰ ساله علیه حجاب اجباری، با پدیدهی "دختران خیابان انقلاب" روبهرو شدهایم که به عقیدهی من نقطهی عطفی در اعتراضات زنان علیه حجاب اجباری است.
زنان فعالِ خارج کشور، در میان حمایتگران این حرکت اعتراضی مبتکرانه بودهاند و همبستگی خود را با این دختران، به اشکال گوناگون نشان دادهاند؛ با مقاله و بیانیه و گفتگوی رسانهای و برگزاری تظاهرات در چندین شهر اروپا و آمریکا. اما در اینجا هم، گاه نقطه نظراتی از سوی برخی فعالان زن مطرح میشود که ما را یکباره به سال ۱۳۵۷ بازمیگرداند. اگر میخواستم دربارهی رویکرد این زنان به اعتراضات اخیر مطلبی بنویسم، حتماً عنوان آن را میگذاشتم: "حجاب اجباری در ایران، سال صفر!" چون همان استدلالهای سال ۵۷ دوباره تکرار میشود. اینها هنوز بر این باورند که حجاب برای زنان ایران اولویت ندارد.[۲] میگویند: زنی که از نظر مالی کاملاً وابسته به شوهرش است، چگونه میشود به او گفت (آن هم از خارج کشور) که: چادرت را زیر بغل بزن و به خیابان بیا، چون ما در خارج کشور به این نتیجه رسیدهایم که حجاب باعث تمام بدبختیهای توست؛ آنهم با توجه به همهی خطراتی که او را تهدید میکند. آنها چنین گفتههایی را به فمینیستهای "تندرو" نسبت میدهند.
تا جایی که من میدانم، هیچ فمینیست "خارجهنشین" یا "داخلهنشینی" ـ چه "تندرو" و چه "کندرو"ـ چنین توصیهای به زنان ایران نکرده و نسخهای هم برای آنها نپیچیده است. فعالان خارج و داخل، شاید به یک اندازه از این حرکت دچار حیرت و حتا غافلگیر شدهاند. این زنان جوان، خطر را به جان خریدهاند تا اعتراض خود را ابراز و اعلام کنند؛ بدون حرف و شعار و اعلامیه یا بیانیهای. اگر ما حق نداریم برای آنها دستورالعمل صادر کنیم که: در فضای عمومی روسری از سر بردارید، آیا مجازیم به کسانی که خود شکل اعتراضشان را انتخاب کردهاند، بگوییم: روسری بر سر بگذارید و به خانههایتان برگردید؟! آیا این خود دستورالعمل صادر کردن نیست؟ اگر ما حرکتی را که در عین شجاعت و بیپروایی، به شکلی بسیار آرام و معقول انجام میشود، با برچسب "تندروی" محکوم کنیم، حق کدام شکل از مبارزه را برای زنانی به رسمیت میشناسیم که ۴۰ سال است بر خواستِ به حق و منطقیشان پای فشردهاند و با دیوار استبداد حکومتی واپسگرا روبهرو شدهاند؟ وانگهی به نظر نمیرسد که زنان جوان معترض ما، در برابر حکومتِ فاسدی که کوس رسواییاش در همهی زمینهها زده شده است، دیگر بخواهند برای کسب حق ابتداییشان به "آهستگی" و با غرغر از پایین و چانه زدن از بالا، ۴۰ سال دیگر منتظر بمانند. اگر ستمدیدگان نتوانند به اینگونه حرکتهای اعتراضی دست زنند، انباشت بیش از پیش خشم، به انفجارها و عصیانهایی دامن خواهد زد که چه بسا حرکتهایی کور و کنترلناپذیری به همراه آورد.
جنبش فمینیستی و فعالان داخل، هنوز واکنشی به حرکت "دختران خیابان انقلاب" نشان ندادهاند. البته باید گفت که از سال ۸۸ به این سو، متأسفانه نشانی از جنبش زنان در داخل کشور نمیبینیم. یک دلیل عمدهی این وضعیت، فضای امنیتی و سرکوب فعالان زن است. بسیاری از فعالان دههی ۸۰، ناچار به ترک ایران شدند. اما به باور من، این تنها دلیل سکوت نیست. در واقع، فعالان زن در ایران نتوانستهاند پلاتفرمی تدوین و طرح کنند که خواستههای زنان را به جنبشهای بزرگ و خیزشهای گستردهی مردمی پیوند بزند.پیکار زنان برای کسب حقوق، به طور آرام و پیوسته، با فراز و نشیب البته، ادامه داشته است. اما در برهههای بحرانی و ناآرام که جنبشها و خیزشهای گستردهی مردمی به راه میافتند، لزوماً با همان خواستها و شعارهای دورهی آرامش و با همان تاکتیکهای مبارزه، نمیتوان به جنبش مردمی پیوند خورد و خواستهای زنان را به بخشی از خواستهای عمومی تبدیل کرد. این پیوند نیازمند طرح خواستهای فراگیرتریست که میبایست در قالب شعارهای مناسب متبلور شود. یکی از این خواستها که ظرفیت این را دارد تا اقشار وسیع زنان ـ و مردان ـ را با خود همراه کند، لغو حجاب اجباریست.
فعالان زن در داخل کشور، در دورهی ریاست جمهوری محمد خاتمی، حرکتهایی را سازمان دادند که اساساً در چهارچوبهای مجاز امکانپذیر بود. بیتردید آنها در طرح مسئلهی تبعیض جنسی و حساس کردن جامعه نسبت به این معضل اجتماعی، اقدامات مفیدی انجام دادند. اما چهارچوبهای مجاز که در مقاطعی فعالیت را ممکن میکند، در مقاطع دیگر، بیعملی به همراه میآورد. در برهههایی مانند خیزش دی ماه ۱۳۹۶ که بنیادهای جمهوری اسلامی (یعنی تبعیضهای گوناگون جنسیتی، قومی، مذهبی، طبقاتی ووو...)، یک سره به چالش کشیده میشود، فعالان زن در ایران از طرح خواستها و شعارهایی که بالقوه میتوانست جنبش زنان را به خیزش مردمی پیوند زند، ناتوان ماندهاند. حتا در اعتراضات سال ۱۳۸۸ نیز این ناتوانی چشمگیر بود. باید اذعان کرد که در این ناتوانی در تدوین برنامهای فراگیر که زمینهی اتحاد گستردهی زنان اقشار گوناگون را فراهم آورد، ما فعالان خارج از کشور هم سهم داشتهایم. برای مثال، در مورد همین حجاب اسلامی اجباری، بهرغم بیش از سه دهه کار پژوهشی و بحث و جدل، هنوز رویکری تدوین نشده که تفاهم گستردهی حتا زنان سکولار را با خود داشته باشد. ما هنوز گرفتار این پرسش هستیم که مبارزه با حجاب اجباری مهم است یا نه، اولویت دارد یا نه؟! یعنی نتوانستهایم این حق بدیهی را به باور عمومی تبدل کنیم تا "سر بزنگاه" نشنویم: "اصلاً اولویت ندارد..."؛ یا: "مهم است، اما..."؛ "مهم است، اگر...".
البته به نظر میرسد که "دختران خیابان انقلاب"، جنبوجوشی در میان بخشی از فعالان زن در ایران به وجود آوردهاند. بیانیههایی که به مناسبت روز جهانی زن از سوی شماری از فعالان داخل منتشر شده، میتواند نشانی از این اعتلای دوبارهی جنبش باشد.[۳] در این صورت، امید است که بازبینی اهداف و برنامهی جنبش زنان باز در دستور کار قرار گیرد.
اگر بخواهم خلاصه کنم، باید بگویم که ذهنیت جامعه نسبت به سال ۵۷ بیتردید تغییر کرده است؛ در جهت مثبت و به سود زنان. ذهنیت نیروهای سیاسی هم تغییر کرده است و به اهمیت مبارزه برای رفع تبعیض جنسی آگاهی بیشتری یافتهاند. در این سالها، فمینیستهای ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، اقدامات مهمی در عرصههای عملی و نظری مسئلهی زن به انجام رساندهاند که در تغییر و تحول فکر و فرهنگ جامعه تأثیری انکارناپذیر داشته است. اما جنبش زنان، مستقل از موقعیت جغرافیایی فعالانش، هنوز نتوانسته است با حرکت از واقعیتهای جامعهی ایران و تمام سدهایی موجود در برابر مبارزات سیاسی و دموکراتیک، پلاتفرمی تدوین کند که بتواند توافق و تفاهم گستردهی زنان را به همراه آورد و مبارزهی حقخواهانهی زنان را در جهت رفع تبعیض جنسی به جلو ببرد.
برخی از نیروهایی که با "دختران خیابان انقلاب" مخالفت میکنند، به این اشاره دارند که مسئلهی حجاب، مسئلهی اصلی زنان نیست و اولویت دادن به مسئلهی حجاب، مطالبات جنبش زنان را تقلیل میدهد. نظر شما چیست؟
نمیدانم کسانی که مسائل مهم و غیر مهم و اولویتها را تعیین میکنند، چه مبنایی برای احکام خود دارند؟ صدور چنین احکامی، بیتردید در گرو شناخت عمیق جامعه و نیازمند پژوهشهای بسیار دامنهداری است. آنها با تکیه بر چه دادههایی توانستهاند این اولویتها را طبقهبندی کنند؟ کدام نظرسنجی قابل اتکا و معتبری در ایران انجام گرفته که بتواند ما را به این نتیجهی قطعی برساند که فلان مسئله اهمیت درجهی یک دارد و بهمان مسئله فرعیست؟ واقعیت این است که ما دادههای قابل اتکایی در این زمینه نداریم. با نبود آزادی و دموکراسی، این مسئله خیلی دور از ذهن هم نیست. در عوض، از ۴۰ سال تجربه برخورداریم. تجربهی اعتراض به حجاب اجباری که از فردای انقلاب بهمن شروع شده و به اشکال مختلف تا امروز ادامه یافته است. اعتراض به حجاب اجباری، به این معنی نیست که زنان مسائل و مشکلات دیگری ندارند و حجاب اجباری تنها مشکل آنهاست! اما هیچ تبعیض و اجباری شاید به اندازهی حجاب اجباری مورد اعتراض قرار نگرفته باشد. پس باید از خود بپرسیم: چرا؟ همانطور که پیشتر گفتم، حجاب علنیترین نماد تبعیض جنسیتیست. زنی که باید با حجاب اسلامی در فضای عمومی ظاهر شود، چون حضور غیرپوشیدهی او نظم عمومی را به هم میزند و مردان را به انواع وسوسهها گرفتار میکند، چگونه میتواند از حق برابری با مرد در قوانین حرف بزند؛ از قانون اساسی گرفته تا قوانین مدنی و جزایی؟ چگونه میتواند حق برابر در ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان، ارث، تحصیل، اشتغال و و و... را بخواهد؟ یکی از "دختران خیابان انقلاب"، به شکلی ساده و گویا، دربارهی رابطهی میان حجاب اجباری با استبداد حکومتی میگوید: «بحث من فقط این نیست که بخواهم روسریام را کنار بگذارم. من به شدت معتقدم حکومتی که در بدیهیترین و اساسیترین مسائل زندگی دخالت میکند، مثل همین نوع پوشش، قطعاً در بقیهی مسائل اجتماعی و سیاسی هم یک حکومت دیکتاتور است. بدترین شکل دیکتاتوری این است که در بدیهیترین چیزهای زندگیات دخالت میکنند.»[۴]
امیدوارم کسانی که در کار جمع و تفریق برای ردهبندی خواستهای زنان و تعیین اولویتهای مبارزهی آنان هستند، این واقعیتهای بدیهی را هم ببینند.
از جمله مباحثی که مخالفین "دختران خیابان انقلاب"مطرح میکنند، این است که این حرکت طبق یک برنامه با اهداف مشخص توسط فعالین جنبش طرحریزی نشده؛ بلکه محصول "سلبریتی [celebrity]- عوام" است؛ یعنی اشخاصی که به نوعی در عرصههای دیگر معروف هستند و مردم گمنام. جنبش دختران انقلاب چقدر ظرفیت رشد دارد؟
تاریخچهی مبارزات مردم ایران (یا دیگر کشورها)، سرشار از حرکتهای خودجوش یا ابتکارات فردی و جمعیست که گاه اعتراضات گسترده و دامنهداری را در پیآورده است. مورد تونس را هنوز در ذهن داریم که خودسوزی یک دستفروش خیابانی، به جنبشی فرارویید به نام "بهار عربی" که از مرزهای تونس هم گذر کرد. در اعتراضات خودانگیختهی مردمی، همه چیز برنامهریزی شده و سازمانیافته نیست. البته تداوم حرکتهای خودانگیخته، بیتردید به سازماندهی نیاز دارد تا به اهداف خود برسد. اما مردم را نمیتوان از دست زدن به ابتکارهای مبارزاتی محروم کرد. در چنین حرکتهایی، همیشه هستند جریانات و یا حتا افرادی ـ "سلبریتی"ها به قول شما! ـ که به نوعی مدعی مالکیت آن حرکت میشوند". دختران خیابان انقلاب"، بیاصل و نسب نیستند و به یکباره به فکر اعتراض علیه حجاب نیفتادهاند؛ اعتراض به حجاب در ایران تاریخچهای طولانی دارد. البته من به هیچ عنوان قصد ندارم تأثیر فعالیتها و کمپینهایی را که در این زمینه به راه افتاده، انکار کنم. آنها بیتردید تأثیرگذار بودهاند. اما با وجود چنین تاریخچهای از اعتراض، هیچ فرد و جریانی مجاز نیست مالکیت حرکت "دختران خیابان انقلاب" را از آن خود کند.
در پاسخ به بخش دوم پرسشتان دربارهی ظرفیتهای این حرکت، باید بگویم که پیشبینی مراحل گوناگون حرکتهای مردمی، اغلب دشوار است. گمانهزنی دربارهی امکان رشد حرکت "دختران خیابان انقلاب" هم چندان آسان نیست؛ چرا که به عوامل گوناگونی بستگی دارد: اینکه همدلی مردم به حمایت عملی فراروید؛ زنان اقشار گوناگون ـ پیر و جوان ـ به حمایت برخیزند؛ و... امروز میبینیم که زنان با حجاب، بیش از پیش از حجاب اختیاری صحبت میکنند و از ضرورت پایان دادن به این اجبار ناعادلانه. نمونهی پیوستن یک زن محجبه را به این حرکت شاهد بودهایم. اینگونه حمایتها مهم است. کمااینکه در اعتراضات سال ۵۷ نیز زنان با حجاب در تظاهرات شرکت کردند تا همبستگی خود را با مخالفان حجاب اجباری نشان دهند. واکنش جدی و علنی مردان هم بسیار مهم است. از سوی دیگر، "دختران خیابان انقلاب" در بطن یک وضعیت مشخص و یک حرکت وسیعتر، پا به میدان گذاشتند: "خیزش جوانان و فرودستان". این خیرش فعلاً فروکش کرده است. اما با توجه به وضعیت ایران و نابسامانیهای روزافزون در عرصههای سیاسی، اقتصادی، بینالمللی، زیست محیطی و...، این گونه حرکتها بیتردید باز هم سر بلند خواهند کرد. وانگهی، اعتراضات کارگران، معلمان، دانشجویان ووو... که کماکان ادامه دارد، حاکی از ادامهی بحران حاد سیاسی - اجتماعی در ایران است. سرنوشت حرکتهای اعتراضی زنان، از سرنوشت دیگر جنبشهای مردمی جدا نیست. حتا اگر نتوانیم با قاطعیت در مورد ظرفیت رشد این حرکت صحبت کنیم و حتا اگر این جنبش فروکش کند ـ که هنوز نکرده است ـ بیتردید تأثیر زیادی بر حرکتهای اعتراضی آینده خواهد گذاشت.
برخی بر این نظر هستند که چون بخشی از مردم محجبه هستند، حجاب را باید به رأی عمومی گذاشت. نظر شما چیست؟
فروکاستن دموکراسی به حق رأی و رفراندوم، بیتردید تقلیل دموکراسی به اشکال بدوی آن است. حق رأی تنها بر مبنای یک قرارداد اجتماعی از پیش تعریف شده حقانیت پیدا میکند و در روزگار ما، بر پایهی اصول جهانشمول حقوق بشر. درست است که بخشی از زنان ایران حجاب دارند؛ فرض کنیم که اکثرشان هم به اختیار حجاب را برگزیدهاند. اگر آنها ۹۹ درصد زنان جامعه باشند، باز هم مجاز نخواهند بود ۱ درصد بقیه را وادار به حجاب گذاشتن کنند. چون اختیار زن بر بدنش ـ دست کم در قرن بیست یکم! ـ از حقوق اولیهی او محسوب میشود. هیچ رأی و رفراندومی نمیتواند زنان را از این حق پذیرفته شده که در زمرهی حقوق بشر است، محروم کند. بنابراین، به رأی گذاشتن حجاب بیمعناست. فقط زور و اجبار و قلدریست که چنین حقی را از زنان میگیرد؛ یعنی همان کاری که جمهوری اسلامی میکند.
از کسانی که چنین نظراتی را ابراز میکنند باید پرسید چرا در موارد دیگر رأی گیری نکنیم؟ برای مثال، در مورد "دین رسمی" ایران. بخش بزرگی از ایرانیان، مسلمان شیعه هستند و بسیاریشان بر این باور که مسلمانان شیعه نسبت به سایر ادیان و مذاهب ـ حتا مسلمانان غیر شیعه ـ حق بیشتری باید داشته باشند. پس اگر رأیگیری کنیم و آنها اکثریت بیاورند، آیا باورمندان به ادیان دیگر و بیدینان را باید از حقوق برابر محروم کنیم؟! یا در مورد مسئلهی ملی و قومی، بسیاری از شوونیستها، قوم خود را برتر از اقوام دیگر میدانند. اگر آنها در رأیگیری اکثریت بیاورند، باید اقوام و ملیتهای پرشمار ایرانی را شهروندان درجهی دوم محسوب کنیم؟! با اینگونه رأیگیریها میرسیم به همین جمهوری اسلامی موجود با روایتی دیگر از این حکومت ناهمگون با زمان.
گرچه رفراندوم و رأیگیری دوباره مد روز شده است، اما چنین رأیگیریهایی، به فرض هم که انجام شود، از هیچگونه حقانیتی برخوردار نخواهد بود و هیچ حق بیشتری هم به برندگانش نخواهد داد. از یاد نبریم که جمهوری اسلامی با رأی ۹۸ "درصد" مردم بر سر کار آمد!
مهناز متین، ۷ مارس ۲۰۱۸
________________________
* گفتگوی رادیو همبستگی (سوئد) با مهناز متین که به مناسبت روز جهانی زن در روز ۳ مارس ۲۰۱۸ انجام گرفت. نوشتهی پیش رو، متن کامل گفتگوی ویراست شده است که به دلیل تنگی وقت، ارائهی آن میسر نشد.
[۱] خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر نخست، تولدی دیگر، مهناز متین، ناصر مهاجر، نشر نقطه، ۱۳۹۲/۲۰۱۳
[۲] نمیتوانم با فمینیستهای تندرو همراه باشم، مهرانگیز کار، تارنمای ایران وایر، آیدا قجر، ۲۶ ژانویه ۲۰۱۸؛ و نیز: "نه به حجاب" یا "نه به حجاب اجباری"؟، مهرانگیز کار، تارنمای آسو، مانی تهرانی، در نشانی زیر:
http://www.aasoo.org/fa/articles/918
[۳] برای نمونه: فراخوان تجمع ۸ مارس (روز جهانی زن)- ۱۳۹۶، فراخوان برای تجمع هشت مارس در ایران، تارنمای عصر نو، ۱ مارس ۲۰۱۸؛ بخشی از زنان کرج و تهران به مناسبت ۸ مارس، جنبش زنان در تداوم حرکت "دختران خیابان انقلاب"، تارنمای اخبار روز، ۱۳ اسفند ۱۳۹۶/۴ مارس ۲۰۱۸؛ در خانه نمیمانیم، بیانیهی جمعی از فعالان حقوق زنان به مناسبت ۸ مارس، تارنمای اخبار روز، ۱۴ اسفند ۱۳۹۶/۵ مارس ۲۰۱۸؛ فراخوان جمعی از زنان برای ۸ مارس، ۱۷ اسفند، روز جهانی زن، "برنامهی روز ۱۷ اسفند (۸ مارس)، ما زنان ایرانزمین به خیابانها میآئیم و روسریها را از سر برمیداریم..."، در نشانی زیر:
https://t.me/shahrvandyarmedia/57
[۴] گفتگو با یکی از دختران خیابان انقلاب، تارنمای رادیو زمانه، امید رضایی، ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
از ۵۷ تا ۹۶
چهار دهه اعتراض به حجاب اجباری در ایران*
Thu 8 03 2018
مهناز متین
شما کتابی نوشتهاید در مورد مبارزات زنان بعد از انقلاب که در عین حال ذهنیت موجود در بین نیروهای سیاسی و فعالین جنبش زنان را در آن مورد بررسی قرار دادهاید. این ذهنیت با ذهنیت امروزی این فعالین، چیزی که در ادبیات این دوره انعکاس مییابد، چه فرقهایی دارد؟
پرسشیست مهم، اما بسیار گسترده که مطمئن نیستم در فرصتی کوتاه بشود تمام سویههای آن را مورد تأمل و بررسی قرار داد.
پیش از پرداختن به پرسشتان، مایلم بر نکتهای انگشت بگذارم که نشانگر اهمیت مبارزه علیه حجاب اجباری برای زنان ایران است. میدانیم که اعتراض به حجاب اسلامی اجباری، در فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، خیزشی بزرگ را در اسفند ماه ۱۳۵۷ برانگیخت که حاکی از اهمیت حق انتخاب پوشش و به بیانی کلیتر، حق اختیار زن بر بدن خویش بود. در این حرکت اعتراضی البته خواستهای دیگری نیز برای رفع تبعیض و اعتلای حقوق زن ایرانی طرح شد. اما محور این خیزش، "نه به حجاب اجباری" بود. امروز، یعنی نزدیک به ۴۰ سال بعد از آن خیزش مهم تاریخی، بخش گستردهای از زنان ایران، از جمله زنان جوانی که تمام عمرشان را تحت حکومت اسلامی زندگی کردهاند ـ یعنی حکومتی که نه تنها از تمام ابزارهای سرکوب برای تحمیل حجاب اسلامی به زنان استفاده کرده، که میلیاردها تومان پول این مملکت را هم برای تبلیغ و ترویج و توجیه حجاب به کار برده ـ کماکان مخالفت خود را با حجاب اجباری به اشکال گوناگون ابراز میکنند. این واقعیت، به معنی شکست جمهوری اسلامی در اسلامی کردن مناسبات جامعه به ویژه در عرصهی حقوق زن است. ۴۰ سال تداوم اعتراض به حجاب اجباری، نشان از اهمیت حق انتخاب برای زنان ایرانی دارد.
در پاسخ به پرسش شما، اگر بخواهم حرکت سال ۱۳۵۷ را با ۱۳۹۶ مقایسه کنم، باید بر یک تفاوت عمده انگشت بگذارم، و آن، همدلی و همبستگی بخش قابل توجهی از نیروهای مدرن و سکولار جامعه ـ از زن و مرد و پیر و جوانـ با اعتراض شجاعانه و مبتکرانهی کسانی است که به "دختران خیابان انقلاب" شهرت یافتهاند. از این همدلی در سال ۱۳۵۷ خبری نبود و زنان معترض به واقع تنها ماندند. بهرغم آنچه بعدها و به کرات، از سوی چپستیزان گفته و نوشته شده است، تنها نیروهای سیاسی چپ نبودند که به حمایت از جنبش زنان برنخاستند و یا آن را نادیده گرفتند ـ و به این ترتیب خود را از یکی از مهمترین فرصتهای مبارزه با ارتجاع اسلامی محروم کردندـ بلکه عمدهی جریانها و نیروهای سکولار ـ از دموکراتها، سوسیال دموکراتها تا لیبرالها ـ نیز در این ناآگاهی از اهمیت مبارزات حقخواهانهی زنان یا بیاعتنایی به این جنبش شریک بودند. امروز این وضعیت تغییر کرده است. آن هم به یمن پایداری زنان و اعتراضشان نه تنها به حجاب اجباری، بلکه به همهی تبعیضها و به جایگاه فرودست زنان در جامعه. این همدلی، در عین حال، حاصل ۴۰ سال تجربهی مردم ایران است از حکومت اسلامی و فجایعی که حاصلش خرابیهای بسیار و تلفات و ضایعات بیشمار بوده است.
در آنچه به نیروهای سیاسی برمیگردد، باید گفت بخش مهمی از آنها ـ به ویژه گروههای چپ و گرایشهای دموکراتِ سکولارـ رویکرد و رفتارشان را نسبت به مبارزات زنان در مقطع انقلاب به نقد کشیدهاند و به دیدگاههای تازهای رسیدهاند. دستکم دیگر کسی پروای مخالفت علنی با مبارزات زنان را ندارد. با این حال، هنوز افراد و گرایشهایی هستند که گویی هیچ درسی از ۴۰ سال بختک جمهوری اسلامی نگرفتهاند. آنها باز تکرار میکنند که حجاب مسئلهای جدی نیست؛ چرا که زنان درگیر مسائل و مشکلات عدیدهای هستند و تمام نیرویشان را میبایست صرف مبارزه با آن مسائل کنند. عقبماندهترین گرایشهای چپ سنتی، هنوز با نگاهی بهغایت "اکونومیستی"، مسئلهی مبرم طبقهی کارگر را مسئلهی اقتصادی میدانند و میگویند که مبارزات کارگران نیز باید معطوف به آن باشد. بیتردید کارگران و زحمتکشان، درگیریهای بیشماری در زندگی معیشتیشان دارند؛ از تغذیه، مسکن و بهداشت گرفته تا تبعیضها و بیعدالتیهایی که روزمره بر آنها روا میشود. اما یک زن جوان کارگر، بهرغم تمام این مشکلات، میتواند در برابر حجاب اجباری با زن آموزگار، پرستار، کارمند، خانهدار و... همدل و همبسته باشد و بخواهد از شر این زورگویی حکومت رها شود؛ کمااینکه خواست آزادی اندیشه و بیان، آزادی اجتماعات، آزادی اعتصاب و اعتراض، آزادی تشکیل سندیکای واقعی و بسیاری از حقوق بدیهی بشر در قرن بیست و یکم نیز منطقاً میبایست از خواستهای اصلی کارگران باشد؛ چه زن و چه مرد.
خوشبختانه اکنون بخش عمدهی چپ رادیکال پی برده که یکی از اصلیترین سدها برای پیریزی نظامی مبتنی بر آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، عدالتِ اجتماعی و بسیاری از خواستهای برحق مردم، تبعیض مبتنی بر جنسیت در چهارچوب یک نظام پدرسالار است. و نه تنها چپ رادیکال؛ بلکه هر نیرویی که به ضرورت پایان دادن به نظام دینسالار ماهیتاً مستبدِ ایران باور دارد (چه با انقلاب چه با شیوهی گام به گام) نه میتواند اهمیت رفع تبعیض جنسی را انکار کند و نه مبارزه با حجاب اجباری را به عنوان یکی از نمادهای آشکار آن به تعویق اندازد.
امروز در پهنهی سیاسی ایران، نیروهایی وجود دارند که در مقطع انقلاب بهمن ـ دست کم به این شکل و ترکیب ـ وجود نداشتند و در جمهوری اسلامی شکل گرفتهاند. از عمدهترین آنها، باید به جریان موسوم به "اصلاحطلبان" اشاره کرد. اغلب افرادی که امروز به این جریان تعلق دارند، در سالهای نخست انقلاب "حزباللهی" بودند و در سرکوب مبارزات دموکراتیک و مبارزات زنان نقش داشتند. اکثراً ـ نه همه ـ به مخالفت با اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و همچنین حرکت "دختران خیابان انقلاب" برخاستند و حتا آنها را به "بیگانه" و "خارجی" منصوب کردند. بدین ترتیب، در برههای که منطقاً میبایست تغییر و تحول خود را نسبت به پیشینهشان به نمایش بگذارند، پُشت سر سردمداران جمهوری اسلامی قرار گرفتند تا نشان دهند که خواستشان برای دموکراسی (مردمسالاری دینی!)، به "خودیها" محدود میشود.
در مورد فعالان جنبش زنان، باید گفت که مقایسه با سال ۱۳۵۷ ممکن نیست؛ چرا که در آن مقطع تاریخی جنبش زنان هنوز از رکودی چندین ساله بیرون نیامده بود و خود را بازسازی نکرده بود. بعد از انقلاب و در جریان خیزش اسفند ۵۷ بود که گروههای زنان شکل گرفتند. در کتاب خیزش زنان[۱] که به آن اشاره کردید، ما این گروهها را در مقالات گوناگون، به تفصیل معرفی کردهایم.
بعد از سرکوب فراگیر سال ۱۳۶۰، خیل عظیم مبارزان و مخالفان که توانسته بودند از سرکوب جان بهدر برند، به ناگزیر به خارج کشور آمدند. در اینجا بود که جنبش فمینیستی زنان ایرانی، که نطفهی آن در ایران بسته شده بود، به تدریج شکل گرفت. فعالان زن، در روند فعالیتهای عملی و نظریشان، از نقطهنظرات پیشین کم کم فاصله گرفتند و به نقد خود نشستند. البته روند تغییر و تحول فکری زنان، مانند هر تغییر و تحول جدی دیگری، نه به یکباره بود و نه برای همه در یک زمان اتفاق افتاد. این تغییر و تحول رفتهرفته به وجود آمد و کل فعالین یک نسل را بیش و کم در برگرفت.
از همان آغاز ـ و این تجربهی خود من است که از سالهای ۸۵ ـ ۱۹۸۴ در گروهها و محافل زنان فعال بودم ـ یکی از محورهای مبارزهی زنان مسئلهی حجاب بود؛ چه به عنوان شاخصی برای نشان دادن وضعیت زنان در ایران و آگاه کردن افکار عمومی جهان؛ چه به عنوان پدیدهای که تاریخی پُشت سر دارد. از موضوعات مورد بحث و فحص ما یکی هم این بود که این پدیده چه مراحلی را طی کرده، چگونه تحول یافته و چه جایگاهی در تبعیض جنسی دارد. خطاست اگر به پدیدهی حجاب اسلامی تنها به عنوان "تکه پارچهای که بر سر میکنند" یا شکلی از "پوشش" مثل هر پوشش دیگری نگاه کرد. حجاب اسلامی، علنیترین نماد جایگاه زن در جامعه و تبعیض میان زن و مرد در جمهوری اسلامی است. در این زمینه کارهای پژوهشی بسیاری انجام گرفته که امروز هم در دسترس علاقمندان قرار دارد.
نیاز به گفتن نیست که این بخش از فعالان زن، از مقاومتِ زنان در برابر حجاب اجباری و مبارزه با آن (که با فراز و نشیبهایی نزدیک به چهار دهه در داخل ادامه داشته است) حمایت کرده و میکنند. این مقاومت و مبارزه، اشکال گوناگون داشته است؛ از خیزش اسفند ۵۷ و حرکتهای اعتراضی که تا سال ۵۹ کم و بیش جریان داشت اگر بگذریم، پدیدهی "بدحجابی" را شاهد بودهایم. نه "گشت ارشاد" و ضرب و شتمها و توهین و تحقیرهایش، نه دستگیری و جریمه، و نه اسیدپاشی حریف این زنان شده است، نه آفیشهای چند ده متری خیابانی و کلاسهای آموزشی و خطبههای نماز جمعه و برنامههای تبلیغی همه روزه. رفته رفته، زنان و دختران جوان با شکل و ظاهری هرچه نامتعارفتر و نمایشیتر در فضای عمومی ظاهر شدند. آنها از حجاب اسلامی چیزی چنان مسخره ساختهاند که در طول تاریخ بیسابقه بوده است. زنان در فضاهای دربسته، اتومبیلها، پارکها، جادههای خارج شهر و... بیش از پیش حجاب از سر برمیدارند. وضعیت به جایی رسیده که سردمداران حکومت و "اصولگرایان" سفت و سخت، خشمگین از نافرمانی این زنان، اما ناتوان در برابر آنان، به وضع موجود بیش و کم تن دادهاند. این حکومتگران اگر به حجاب اسلامی واقعاً اعتقاد داشتند، برای حفظ "حرمت" حجاب اسلامیشان، حجاب اجباری را بلافاصله ملغا میکردند. اما حفظ قدرت برایشان از حفظ "حرمت" حجاب اسلامی و آنچه مدعی اعتقاد به آن هستند، مهمتر است. اینک، در ادامهی مقاومتی ۴۰ ساله علیه حجاب اجباری، با پدیدهی "دختران خیابان انقلاب" روبهرو شدهایم که به عقیدهی من نقطهی عطفی در اعتراضات زنان علیه حجاب اجباری است.
زنان فعالِ خارج کشور، در میان حمایتگران این حرکت اعتراضی مبتکرانه بودهاند و همبستگی خود را با این دختران، به اشکال گوناگون نشان دادهاند؛ با مقاله و بیانیه و گفتگوی رسانهای و برگزاری تظاهرات در چندین شهر اروپا و آمریکا. اما در اینجا هم، گاه نقطه نظراتی از سوی برخی فعالان زن مطرح میشود که ما را یکباره به سال ۱۳۵۷ بازمیگرداند. اگر میخواستم دربارهی رویکرد این زنان به اعتراضات اخیر مطلبی بنویسم، حتماً عنوان آن را میگذاشتم: "حجاب اجباری در ایران، سال صفر!" چون همان استدلالهای سال ۵۷ دوباره تکرار میشود. اینها هنوز بر این باورند که حجاب برای زنان ایران اولویت ندارد.[۲] میگویند: زنی که از نظر مالی کاملاً وابسته به شوهرش است، چگونه میشود به او گفت (آن هم از خارج کشور) که: چادرت را زیر بغل بزن و به خیابان بیا، چون ما در خارج کشور به این نتیجه رسیدهایم که حجاب باعث تمام بدبختیهای توست؛ آنهم با توجه به همهی خطراتی که او را تهدید میکند. آنها چنین گفتههایی را به فمینیستهای "تندرو" نسبت میدهند.
تا جایی که من میدانم، هیچ فمینیست "خارجهنشین" یا "داخلهنشینی" ـ چه "تندرو" و چه "کندرو"ـ چنین توصیهای به زنان ایران نکرده و نسخهای هم برای آنها نپیچیده است. فعالان خارج و داخل، شاید به یک اندازه از این حرکت دچار حیرت و حتا غافلگیر شدهاند. این زنان جوان، خطر را به جان خریدهاند تا اعتراض خود را ابراز و اعلام کنند؛ بدون حرف و شعار و اعلامیه یا بیانیهای. اگر ما حق نداریم برای آنها دستورالعمل صادر کنیم که: در فضای عمومی روسری از سر بردارید، آیا مجازیم به کسانی که خود شکل اعتراضشان را انتخاب کردهاند، بگوییم: روسری بر سر بگذارید و به خانههایتان برگردید؟! آیا این خود دستورالعمل صادر کردن نیست؟ اگر ما حرکتی را که در عین شجاعت و بیپروایی، به شکلی بسیار آرام و معقول انجام میشود، با برچسب "تندروی" محکوم کنیم، حق کدام شکل از مبارزه را برای زنانی به رسمیت میشناسیم که ۴۰ سال است بر خواستِ به حق و منطقیشان پای فشردهاند و با دیوار استبداد حکومتی واپسگرا روبهرو شدهاند؟ وانگهی به نظر نمیرسد که زنان جوان معترض ما، در برابر حکومتِ فاسدی که کوس رسواییاش در همهی زمینهها زده شده است، دیگر بخواهند برای کسب حق ابتداییشان به "آهستگی" و با غرغر از پایین و چانه زدن از بالا، ۴۰ سال دیگر منتظر بمانند. اگر ستمدیدگان نتوانند به اینگونه حرکتهای اعتراضی دست زنند، انباشت بیش از پیش خشم، به انفجارها و عصیانهایی دامن خواهد زد که چه بسا حرکتهایی کور و کنترلناپذیری به همراه آورد.
جنبش فمینیستی و فعالان داخل، هنوز واکنشی به حرکت "دختران خیابان انقلاب" نشان ندادهاند. البته باید گفت که از سال ۸۸ به این سو، متأسفانه نشانی از جنبش زنان در داخل کشور نمیبینیم. یک دلیل عمدهی این وضعیت، فضای امنیتی و سرکوب فعالان زن است. بسیاری از فعالان دههی ۸۰، ناچار به ترک ایران شدند. اما به باور من، این تنها دلیل سکوت نیست. در واقع، فعالان زن در ایران نتوانستهاند پلاتفرمی تدوین و طرح کنند که خواستههای زنان را به جنبشهای بزرگ و خیزشهای گستردهی مردمی پیوند بزند.پیکار زنان برای کسب حقوق، به طور آرام و پیوسته، با فراز و نشیب البته، ادامه داشته است. اما در برهههای بحرانی و ناآرام که جنبشها و خیزشهای گستردهی مردمی به راه میافتند، لزوماً با همان خواستها و شعارهای دورهی آرامش و با همان تاکتیکهای مبارزه، نمیتوان به جنبش مردمی پیوند خورد و خواستهای زنان را به بخشی از خواستهای عمومی تبدیل کرد. این پیوند نیازمند طرح خواستهای فراگیرتریست که میبایست در قالب شعارهای مناسب متبلور شود. یکی از این خواستها که ظرفیت این را دارد تا اقشار وسیع زنان ـ و مردان ـ را با خود همراه کند، لغو حجاب اجباریست.
فعالان زن در داخل کشور، در دورهی ریاست جمهوری محمد خاتمی، حرکتهایی را سازمان دادند که اساساً در چهارچوبهای مجاز امکانپذیر بود. بیتردید آنها در طرح مسئلهی تبعیض جنسی و حساس کردن جامعه نسبت به این معضل اجتماعی، اقدامات مفیدی انجام دادند. اما چهارچوبهای مجاز که در مقاطعی فعالیت را ممکن میکند، در مقاطع دیگر، بیعملی به همراه میآورد. در برهههایی مانند خیزش دی ماه ۱۳۹۶ که بنیادهای جمهوری اسلامی (یعنی تبعیضهای گوناگون جنسیتی، قومی، مذهبی، طبقاتی ووو...)، یک سره به چالش کشیده میشود، فعالان زن در ایران از طرح خواستها و شعارهایی که بالقوه میتوانست جنبش زنان را به خیزش مردمی پیوند زند، ناتوان ماندهاند. حتا در اعتراضات سال ۱۳۸۸ نیز این ناتوانی چشمگیر بود. باید اذعان کرد که در این ناتوانی در تدوین برنامهای فراگیر که زمینهی اتحاد گستردهی زنان اقشار گوناگون را فراهم آورد، ما فعالان خارج از کشور هم سهم داشتهایم. برای مثال، در مورد همین حجاب اسلامی اجباری، بهرغم بیش از سه دهه کار پژوهشی و بحث و جدل، هنوز رویکری تدوین نشده که تفاهم گستردهی حتا زنان سکولار را با خود داشته باشد. ما هنوز گرفتار این پرسش هستیم که مبارزه با حجاب اجباری مهم است یا نه، اولویت دارد یا نه؟! یعنی نتوانستهایم این حق بدیهی را به باور عمومی تبدل کنیم تا "سر بزنگاه" نشنویم: "اصلاً اولویت ندارد..."؛ یا: "مهم است، اما..."؛ "مهم است، اگر...".
البته به نظر میرسد که "دختران خیابان انقلاب"، جنبوجوشی در میان بخشی از فعالان زن در ایران به وجود آوردهاند. بیانیههایی که به مناسبت روز جهانی زن از سوی شماری از فعالان داخل منتشر شده، میتواند نشانی از این اعتلای دوبارهی جنبش باشد.[۳] در این صورت، امید است که بازبینی اهداف و برنامهی جنبش زنان باز در دستور کار قرار گیرد.
اگر بخواهم خلاصه کنم، باید بگویم که ذهنیت جامعه نسبت به سال ۵۷ بیتردید تغییر کرده است؛ در جهت مثبت و به سود زنان. ذهنیت نیروهای سیاسی هم تغییر کرده است و به اهمیت مبارزه برای رفع تبعیض جنسی آگاهی بیشتری یافتهاند. در این سالها، فمینیستهای ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، اقدامات مهمی در عرصههای عملی و نظری مسئلهی زن به انجام رساندهاند که در تغییر و تحول فکر و فرهنگ جامعه تأثیری انکارناپذیر داشته است. اما جنبش زنان، مستقل از موقعیت جغرافیایی فعالانش، هنوز نتوانسته است با حرکت از واقعیتهای جامعهی ایران و تمام سدهایی موجود در برابر مبارزات سیاسی و دموکراتیک، پلاتفرمی تدوین کند که بتواند توافق و تفاهم گستردهی زنان را به همراه آورد و مبارزهی حقخواهانهی زنان را در جهت رفع تبعیض جنسی به جلو ببرد.
برخی از نیروهایی که با "دختران خیابان انقلاب" مخالفت میکنند، به این اشاره دارند که مسئلهی حجاب، مسئلهی اصلی زنان نیست و اولویت دادن به مسئلهی حجاب، مطالبات جنبش زنان را تقلیل میدهد. نظر شما چیست؟
نمیدانم کسانی که مسائل مهم و غیر مهم و اولویتها را تعیین میکنند، چه مبنایی برای احکام خود دارند؟ صدور چنین احکامی، بیتردید در گرو شناخت عمیق جامعه و نیازمند پژوهشهای بسیار دامنهداری است. آنها با تکیه بر چه دادههایی توانستهاند این اولویتها را طبقهبندی کنند؟ کدام نظرسنجی قابل اتکا و معتبری در ایران انجام گرفته که بتواند ما را به این نتیجهی قطعی برساند که فلان مسئله اهمیت درجهی یک دارد و بهمان مسئله فرعیست؟ واقعیت این است که ما دادههای قابل اتکایی در این زمینه نداریم. با نبود آزادی و دموکراسی، این مسئله خیلی دور از ذهن هم نیست. در عوض، از ۴۰ سال تجربه برخورداریم. تجربهی اعتراض به حجاب اجباری که از فردای انقلاب بهمن شروع شده و به اشکال مختلف تا امروز ادامه یافته است. اعتراض به حجاب اجباری، به این معنی نیست که زنان مسائل و مشکلات دیگری ندارند و حجاب اجباری تنها مشکل آنهاست! اما هیچ تبعیض و اجباری شاید به اندازهی حجاب اجباری مورد اعتراض قرار نگرفته باشد. پس باید از خود بپرسیم: چرا؟ همانطور که پیشتر گفتم، حجاب علنیترین نماد تبعیض جنسیتیست. زنی که باید با حجاب اسلامی در فضای عمومی ظاهر شود، چون حضور غیرپوشیدهی او نظم عمومی را به هم میزند و مردان را به انواع وسوسهها گرفتار میکند، چگونه میتواند از حق برابری با مرد در قوانین حرف بزند؛ از قانون اساسی گرفته تا قوانین مدنی و جزایی؟ چگونه میتواند حق برابر در ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان، ارث، تحصیل، اشتغال و و و... را بخواهد؟ یکی از "دختران خیابان انقلاب"، به شکلی ساده و گویا، دربارهی رابطهی میان حجاب اجباری با استبداد حکومتی میگوید: «بحث من فقط این نیست که بخواهم روسریام را کنار بگذارم. من به شدت معتقدم حکومتی که در بدیهیترین و اساسیترین مسائل زندگی دخالت میکند، مثل همین نوع پوشش، قطعاً در بقیهی مسائل اجتماعی و سیاسی هم یک حکومت دیکتاتور است. بدترین شکل دیکتاتوری این است که در بدیهیترین چیزهای زندگیات دخالت میکنند.»[۴]
امیدوارم کسانی که در کار جمع و تفریق برای ردهبندی خواستهای زنان و تعیین اولویتهای مبارزهی آنان هستند، این واقعیتهای بدیهی را هم ببینند.
از جمله مباحثی که مخالفین "دختران خیابان انقلاب"مطرح میکنند، این است که این حرکت طبق یک برنامه با اهداف مشخص توسط فعالین جنبش طرحریزی نشده؛ بلکه محصول "سلبریتی [celebrity]- عوام" است؛ یعنی اشخاصی که به نوعی در عرصههای دیگر معروف هستند و مردم گمنام. جنبش دختران انقلاب چقدر ظرفیت رشد دارد؟
تاریخچهی مبارزات مردم ایران (یا دیگر کشورها)، سرشار از حرکتهای خودجوش یا ابتکارات فردی و جمعیست که گاه اعتراضات گسترده و دامنهداری را در پیآورده است. مورد تونس را هنوز در ذهن داریم که خودسوزی یک دستفروش خیابانی، به جنبشی فرارویید به نام "بهار عربی" که از مرزهای تونس هم گذر کرد. در اعتراضات خودانگیختهی مردمی، همه چیز برنامهریزی شده و سازمانیافته نیست. البته تداوم حرکتهای خودانگیخته، بیتردید به سازماندهی نیاز دارد تا به اهداف خود برسد. اما مردم را نمیتوان از دست زدن به ابتکارهای مبارزاتی محروم کرد. در چنین حرکتهایی، همیشه هستند جریانات و یا حتا افرادی ـ "سلبریتی"ها به قول شما! ـ که به نوعی مدعی مالکیت آن حرکت میشوند". دختران خیابان انقلاب"، بیاصل و نسب نیستند و به یکباره به فکر اعتراض علیه حجاب نیفتادهاند؛ اعتراض به حجاب در ایران تاریخچهای طولانی دارد. البته من به هیچ عنوان قصد ندارم تأثیر فعالیتها و کمپینهایی را که در این زمینه به راه افتاده، انکار کنم. آنها بیتردید تأثیرگذار بودهاند. اما با وجود چنین تاریخچهای از اعتراض، هیچ فرد و جریانی مجاز نیست مالکیت حرکت "دختران خیابان انقلاب" را از آن خود کند.
در پاسخ به بخش دوم پرسشتان دربارهی ظرفیتهای این حرکت، باید بگویم که پیشبینی مراحل گوناگون حرکتهای مردمی، اغلب دشوار است. گمانهزنی دربارهی امکان رشد حرکت "دختران خیابان انقلاب" هم چندان آسان نیست؛ چرا که به عوامل گوناگونی بستگی دارد: اینکه همدلی مردم به حمایت عملی فراروید؛ زنان اقشار گوناگون ـ پیر و جوان ـ به حمایت برخیزند؛ و... امروز میبینیم که زنان با حجاب، بیش از پیش از حجاب اختیاری صحبت میکنند و از ضرورت پایان دادن به این اجبار ناعادلانه. نمونهی پیوستن یک زن محجبه را به این حرکت شاهد بودهایم. اینگونه حمایتها مهم است. کمااینکه در اعتراضات سال ۵۷ نیز زنان با حجاب در تظاهرات شرکت کردند تا همبستگی خود را با مخالفان حجاب اجباری نشان دهند. واکنش جدی و علنی مردان هم بسیار مهم است. از سوی دیگر، "دختران خیابان انقلاب" در بطن یک وضعیت مشخص و یک حرکت وسیعتر، پا به میدان گذاشتند: "خیزش جوانان و فرودستان". این خیرش فعلاً فروکش کرده است. اما با توجه به وضعیت ایران و نابسامانیهای روزافزون در عرصههای سیاسی، اقتصادی، بینالمللی، زیست محیطی و...، این گونه حرکتها بیتردید باز هم سر بلند خواهند کرد. وانگهی، اعتراضات کارگران، معلمان، دانشجویان ووو... که کماکان ادامه دارد، حاکی از ادامهی بحران حاد سیاسی - اجتماعی در ایران است. سرنوشت حرکتهای اعتراضی زنان، از سرنوشت دیگر جنبشهای مردمی جدا نیست. حتا اگر نتوانیم با قاطعیت در مورد ظرفیت رشد این حرکت صحبت کنیم و حتا اگر این جنبش فروکش کند ـ که هنوز نکرده است ـ بیتردید تأثیر زیادی بر حرکتهای اعتراضی آینده خواهد گذاشت.
برخی بر این نظر هستند که چون بخشی از مردم محجبه هستند، حجاب را باید به رأی عمومی گذاشت. نظر شما چیست؟
فروکاستن دموکراسی به حق رأی و رفراندوم، بیتردید تقلیل دموکراسی به اشکال بدوی آن است. حق رأی تنها بر مبنای یک قرارداد اجتماعی از پیش تعریف شده حقانیت پیدا میکند و در روزگار ما، بر پایهی اصول جهانشمول حقوق بشر. درست است که بخشی از زنان ایران حجاب دارند؛ فرض کنیم که اکثرشان هم به اختیار حجاب را برگزیدهاند. اگر آنها ۹۹ درصد زنان جامعه باشند، باز هم مجاز نخواهند بود ۱ درصد بقیه را وادار به حجاب گذاشتن کنند. چون اختیار زن بر بدنش ـ دست کم در قرن بیست یکم! ـ از حقوق اولیهی او محسوب میشود. هیچ رأی و رفراندومی نمیتواند زنان را از این حق پذیرفته شده که در زمرهی حقوق بشر است، محروم کند. بنابراین، به رأی گذاشتن حجاب بیمعناست. فقط زور و اجبار و قلدریست که چنین حقی را از زنان میگیرد؛ یعنی همان کاری که جمهوری اسلامی میکند.
از کسانی که چنین نظراتی را ابراز میکنند باید پرسید چرا در موارد دیگر رأی گیری نکنیم؟ برای مثال، در مورد "دین رسمی" ایران. بخش بزرگی از ایرانیان، مسلمان شیعه هستند و بسیاریشان بر این باور که مسلمانان شیعه نسبت به سایر ادیان و مذاهب ـ حتا مسلمانان غیر شیعه ـ حق بیشتری باید داشته باشند. پس اگر رأیگیری کنیم و آنها اکثریت بیاورند، آیا باورمندان به ادیان دیگر و بیدینان را باید از حقوق برابر محروم کنیم؟! یا در مورد مسئلهی ملی و قومی، بسیاری از شوونیستها، قوم خود را برتر از اقوام دیگر میدانند. اگر آنها در رأیگیری اکثریت بیاورند، باید اقوام و ملیتهای پرشمار ایرانی را شهروندان درجهی دوم محسوب کنیم؟! با اینگونه رأیگیریها میرسیم به همین جمهوری اسلامی موجود با روایتی دیگر از این حکومت ناهمگون با زمان.
گرچه رفراندوم و رأیگیری دوباره مد روز شده است، اما چنین رأیگیریهایی، به فرض هم که انجام شود، از هیچگونه حقانیتی برخوردار نخواهد بود و هیچ حق بیشتری هم به برندگانش نخواهد داد. از یاد نبریم که جمهوری اسلامی با رأی ۹۸ "درصد" مردم بر سر کار آمد!
مهناز متین، ۷ مارس ۲۰۱۸
________________________
* گفتگوی رادیو همبستگی (سوئد) با مهناز متین که به مناسبت روز جهانی زن در روز ۳ مارس ۲۰۱۸ انجام گرفت. نوشتهی پیش رو، متن کامل گفتگوی ویراست شده است که به دلیل تنگی وقت، ارائهی آن میسر نشد.
[۱] خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر نخست، تولدی دیگر، مهناز متین، ناصر مهاجر، نشر نقطه، ۱۳۹۲/۲۰۱۳
[۲] نمیتوانم با فمینیستهای تندرو همراه باشم، مهرانگیز کار، تارنمای ایران وایر، آیدا قجر، ۲۶ ژانویه ۲۰۱۸؛ و نیز: "نه به حجاب" یا "نه به حجاب اجباری"؟، مهرانگیز کار، تارنمای آسو، مانی تهرانی، در نشانی زیر:
http://www.aasoo.org/fa/articles/918
[۳] برای نمونه: فراخوان تجمع ۸ مارس (روز جهانی زن)- ۱۳۹۶، فراخوان برای تجمع هشت مارس در ایران، تارنمای عصر نو، ۱ مارس ۲۰۱۸؛ بخشی از زنان کرج و تهران به مناسبت ۸ مارس، جنبش زنان در تداوم حرکت "دختران خیابان انقلاب"، تارنمای اخبار روز، ۱۳ اسفند ۱۳۹۶/۴ مارس ۲۰۱۸؛ در خانه نمیمانیم، بیانیهی جمعی از فعالان حقوق زنان به مناسبت ۸ مارس، تارنمای اخبار روز، ۱۴ اسفند ۱۳۹۶/۵ مارس ۲۰۱۸؛ فراخوان جمعی از زنان برای ۸ مارس، ۱۷ اسفند، روز جهانی زن، "برنامهی روز ۱۷ اسفند (۸ مارس)، ما زنان ایرانزمین به خیابانها میآئیم و روسریها را از سر برمیداریم..."، در نشانی زیر:
https://t.me/shahrvandyarmedia/57
[۴] گفتگو با یکی از دختران خیابان انقلاب، تارنمای رادیو زمانه، امید رضایی، ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر