«کشمیری»، «تهرانی» و «نبوی»؛ اسامی که بیش از همه در پرونده 8 شهریور تکرار میشود
سی و پنجمین سالگرد حادثه انفجار دفتر نخست وزیری قصد دارد در پروندهای با عنوان «واکاوی نفوذ در بدنه حاکمیت» به بررسی پدیده نفاق و نفوذ در جمهوری اسلامی بپردازد.
«مسعود کشمیری؛ از ثبت نام در کلاس رقص تا دبیری شورای عالی امنیت ملی» عنوان بخش اول گزارشی بود که به بررسی زندگی و شخصیت مسعود کشمیری پرداخت.
بخش دوم این گزارش با تیتر «کشمیری مامور بود تا دیگر کسی مثل «کلاهی» در سیستم نفوذ نکند» به ادامه تحلیل شخصیت عامل اصلی انفجار دفتر نخستوزیری به روایت اسناده منتشر شد.
آنچه در ذیل میخوانید بخش پایانی این سلسله گزارش است:
برخی از ناظران دلیل عدم پذیرش مسئولیت این اقدام را، هزینه بالای به عهده گرفتن ترور رئیس جمهور و نخست وزیر یک کشور در عرف بین المللی می دانند که پذیرفتن رسمی مسئولیت انفجار نخست وزیری را برای سازمان مجاهدین، که بسیاری از اعضا و رهبرانش ناچار به استقرار در غرب شده بودند، مشکل می کرد اما خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی در آن مقطع اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفته اند.
با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبهای در کتاب «بیم ها و امیدها» تأکید می کند «توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخستوزیری را که طی آن بسیاری از چهرههای شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند.»
اصرار برخی اعضاء دفتر اطلاعات نخست وزیری بر شهادت کشمیری از دیگر نقاط مبهم در این پرونده است به طوریکه با گذشت چند روز پس از انفجار، روابط عمومی نخست وزیری در اطلاعیه ای با تأکید بر اینکه پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نبوده بلکه جسد سید عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری بوده است.
نویسنده کتاب شنود اشباح پس از اشاره به اطلاعیه دفتر نخست وزیری چنین می نویسد: «در این اطلاعیه رسمی که سندی غیرقابل انکار میباشد، به دروغ نه تنها «مسعود کشمیری» به عنوان شهید اعلام میگردد، بلکه پس از افشای کذب بودن، بر دفن قسمتهای بدست آمده از جسد وی! به همراه سه شهید دیگر تأکید میگردد... نکته عجیب دیگر اینکه مطابق قسمت اول اطلاعیه: «شهید دفتریان» در اثر خفگی شهید شده و نه سوختگی. پس پیکر او از ابتدا قابل تشخیص هویت بوده، پس چگونه او را با «مسعود کشمیری» اشتباه گرفته بودند؟ و الله یشهد انَّالمنافقین لکاذبون»
همسر شهید دفتریان نیز درگفتگو با هفته نامه سروش می گوید: «این قدر میدانم که ساعت حدود هشت و چند دقیقهای بود که نام «کشمیری» را به عنوان سومین شهید نام بردند حتی تا ساعت 2 آنروز هم نام «دفتریان» به عنوان شهید اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت 2 نام «دفتریان» را اعلام کردند. معلوم شد که به هرحال شهید اول و دوم و سوم هم «کشمیری» و چهارم شهید «دفتریان» ولی چون سه جنازه بیشتر حمل نشد یکی جنازه «شهید رجایی» و یکی جنازه «شهید باهنر» که سوخته بودند و غسل نمیخواستند ولی جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن کردیم حدود سه بعداز ظهر شد و فردای آن روز که من و خانم «باهنر» و خانم «رجایی» که قرار گذاشتیم با هم صبح به بهشت زهرا برویم در آنجا متوجه شدم که بعد از جنازه «دفتریان» جنازه «کشمیری» دفن شده که این برای من سؤال شد که دو تا جنازه که سوخته بود کنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند که کشمیری هم سوخته بود خوب این هم باید سریع دفن میشده. چطور شد که دو تا جنازه سوخته کنار هم بعد از آن جنازهای که سوخته نشده و بعد از آن یک خشتی زدهاند و نوشتهاند «کشمیری» به هر حال این سؤال برای ما بود...»
هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران درباره این ماجرا می نویسد: «دوشنبه 9 شهریور [1360]... جنازهها را به سالن مجلس آورند، مشاهد کردم. سخت سوخته بودند. آقایان «باهنر» و «رجایی» را فقط از داندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان، میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود.
مقداری گوشت هم در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند؛ به عنوان فرد دیگری به نام «مسعود کشمیری» منشی جلسه»
سید رضا زواره ای نماینده وقت مجلس شورای اسلامی در سؤالی از وزیر دادگستری وقت، می پرسد: «هیچگاه ندیدیم، که به صورت سؤال در رسانهها، چه روزنامهها و چه رادیو و تلویزیون مطرح بشود، که مثلاً انفجار حزب جمهوری اسلامی، نتیجه تعقیبش به کجا انجامید؟ مسئله نخستوزیری به کجا انجامید؟ آنچه در این قضیه جلب توجه میکند، این است که این عوامل نفوذی یک شبکه بهم پیوستهای هستند که عواملشان را به راحتی در جاهای حساس نفوذ میدهند.»
جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع با شکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار "کشمیری چی شد؟ کشته شد!" به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقیناً بر روی یک فرد کشته شده و بیجان کمترین حساسیتی وجود ندارد!
امامی کاشانی نیز، همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد.
امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سوال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند... اندکی دقت نشان می دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می سازد. بسیار ساده لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهوا پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا 48 ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.»
*سعید حجاریان، خسرو تهرانی و علی یونسی
نویسنده کتاب شنود اشباح اما در گفتگو با منبعی که از آن با عنوان منبع (ص) یاد می کند، ناگفته های بیشتری از چگونگی پخش خبر جعلی شهادت کشمیری را بازگو می نماید:
«از مصاحبه محقق با «منبع (ص)»- بحث شهید سازی از «کشمیری» خبیث:.. ببین بعد از انفجار هیچ نشانهای از مجروح شدن یا کشته شدن «کشمیری» نبود... آقای «بهزاد باستانی» که معاون و رئیس دفتر «بهزاد نبوی» بود، « سازگارا» معاون سیاسی اجتماعی «بهزاد نبوی»، «علیاکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «محمد رضوی» بودند که به نحوی هسته اولیه پخش خبر شهادت «کشمیری» ملعون به حساب میآمدند... (ص595)
باز بین همین جمع پنج تایی هم «سازگارا» و «باستانی» به نظرم توی روابط عمومی [نخستوزیری]، روی این قصه که «کشمیری» کاملاً سوخته و هیچ چیزی جز خاکستر ازش نمانده، خیلی محکم مانور کرده بودند... رئیس روابط عمومی نخستوزیری یکی بود به نام «محمد دوائی» که خبر صددرصد کذب شهید شدن «مسعود کشمیری» را به رادیو میدهد.
نویسنده کتاب شنود اشباح در ادامه مصاحبه خود میپرسد: خود آقای «بهزاد نبوی» توی آن بحبوحه انفجار کجا بود؟
[«منبع (ص)»:]... تقریباً همزمان با آتشسوزی ساختمان، «بهزاد نبوی» به سمت مجلس رفته بود و خودش را به رئیس مجلس رسانده بود. درست همون لحظه همه از مجلس برای کمک به جهت برعکس میرفتند... اگر روال ظاهری قضایا انجام میشد و تابوت جنازه خیالی «کشمیری» باز نمیشد، الان یک تابوت خالی در کنار قبر «شهید رجایی» و «باهنر» وجود داشت، به نام «شهید مسعود کشمیری»!
این منبع در پاسخ به این سوال که در بحث تابوت و جنازه درست شده «کشمیری»، عوامل آن دقیقاً چه کسانی بودند؟ گفت: «علی اکبر تهرانی»، «محمدمحسن سازگارا»، «نادر قوچکانلو» و «سیفالله ابراهیمی»، بدون کوچکترین دلیل از مجروحیت یا قتل «کشمیری» از خاکسترهای محل انفجار، یک جنازه ساختگی که داخل پلاستیکی ریخته شده بود، را به اسم بقایای پیکر مطهر «شهید کشمیری» همراه با جنازههای واقعی «شهید رجایی» و «شهید باهنر» به مرأسم تشییع، برای دفن به بهشتزهرا فرستادند... البته این تیم هماهنگکننده تشییع جنازه، صبح روز تشییع جنازهها یعنی نهم [شهریور] توسط «بهزاد نبوی» در نخستوزیری تشکیل شده بود...
او در پاسخ به این سوال که در بحث دفن توی بهشتزهرا چه شد؟ میگوید: «منبع(ص)»:] حالا چون جلوی مجلس کار برای اونها از حالت پیشبینی شده خارج شده بود؛ در بهشت زهرا هم دچار مشکل شد. یعنی دفن جنازه ساختگی، غیرقانونی انجام میشود.
نظریه پزشکی قانونی، جواز دفن و مراحل اداری و کارهای دفتری در بهشت زهرا برای «کشمیری» انجام نشد. در حالیکه همه این تشریفات برای «شهید رجایی» و «شهید باهنر» انجام شد... که همان موقع نماینده سپاه [پاسداران انقلاب اسلامی] در پزشکی قانونی به مسئولین بهشتزهرا در مورد اجازه دفن برای «کشمیری» شدیداً اعتراض کرده بوده... اسمش «تاجیک» بود. اسم کوچکش یادم نیست ولی فامیلیاش «تاجیک» بود...در زمینه دفن جنازهها هم مهندس «صنیعپور» بود، قائممقام «بهزاد نبوی». «سازگارا» بود و «علیاکبر تهرانی» که جالبه دائماً با «بهزاد نبوی» در تماس بودند...بعد از اینکه تدفین صورت گرفت، «بهزاد نبوی» یک عدهای را دعوت کرد که به اصطلاح تیم تحقیق و بررسی انفجار نخستوزیری باشند که خودش هم آن را سرپرستی میکرد. دسته اول آنها «خسرو تهرانی»، «محمد رضوی»، «علیاکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «سعید حجاریان» بودند.
دسته دوم هم سرهنگ «حجاری» رئیس شهربانی و چند نفر از آگاهی و یک نفر از سپاه بود، که البته همه کارها با دسته اول پیگری شد و دسته دوم بیشتر جنبه تشریفاتی داشت...نکته عجیب هم وجود داشت که یک زنی به عنوان همسر «شهید کشمیری» در مرأسم ختم شهدا شرکت داده شده بود، در صورتی که زن «کشمیری» با بچههایش فراری بودند...خانواده کشمیری را هم به عنوان خانواده شهید در مدرسه عالی «شهید مطهری» آورده بودند [!]...دسته اول بدون مجوز دادستانی، منزل «کشمیری » را تفتیش میکنند و اسناد و مدارکی را غیرقانونی ضبط میکنند که ظاهراً سر از کمیته اداره دوم در آورده بود.
گویا در مورد سوابق کار «کشمیری» توی اداره دوم و نیروی هوایی بود که بعداً هم روی این اسناد با بازپرسی ویژه، کش و قوس شد... در حقیقت همین تفتیش غیرمجاز باعث شد که دادستان کل کشور، بازپرس ویژهای را جهت بررسی انفجار نخستوزیری مأمور بکند.
این بازپرس ویژه دسته تحقیق اول را منحل اعلام کرد که «بهزاد نبوی» شدیداً مخالت کرد. بعداً همین بازپرسی ویژه دادستان کل، بعضی از افراد دسته اول را دستگیر و ممنوعالملاقات کرد... نکتهای که وجود داشت، این بود که در حقیقت آقای «بهزاد نبوی» رسیدگی به موضوع را به دوستان صمیمی و همکارهای خود «مسعود کشمیری» سپرده بود، که ظاهراً همینها بعدها گفتند که «سازگارا» از طرف «بهزاد» مسائل پزشک قانونی را داشته پیگری میکرده و برای بررسی و تشخیص نوع بمب هم باز به دعوت «بهزاد نبوی» عدهای از مراکز مختلف آمده بودند، که با نظر خود او هماهنگ بودند...
این منبع آگاه در پاسخ به این سوال که چرا منزل «کشمیری» بدون هماهنگی دادستانی تفتیش شده بود؟ گفت: خب این را برو از آقای «بهزاد نبوی» بپرس. بگو فلانی [نام منبع] پرسید هم «کشمیری» هم «جواد قدیری» خانههایشان به دستور شما که صلاحیت قضایی انجام چنین کاری نداشتی، تفتیش شده. چرا؟
شنود اشباح (ص599-595)
کشمیری در جلسه روز واقعه در مکانی که برای استقرار خسرو تهرانی معاون وقت اطلاعات نخست وزیری بوده، می نشیند و در حین جلسه برخاسته برای رئیس جمهور چای می ریزد و پس از گفتگویی کوتاه با تهرانی از جلسه خارج می شود.
ارسال این پرونده به دادگستری و جلوگیری از رسیدگی به آن توسط سید اسدالله لاجوردی در حالیکه پرونده های مرتبط با منافقین همگی در اختیار وی به عنوان دادستان انقلاب تهران قرار می گرفته، از دیگر نقاط مبهم این پرونده است.
اعضای دفتر اطلاعات نخست وزیری دلیل پروژه کشته سازی «کشمیری» را ترفندی اعلام کردند و قصدشان این بود که منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنند اما روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سخنرانی 10/6/1379 خود به این موضوع اعتراض و ادعا میکند: «اینها چنان تظاهر به خط «امامی» میکردند که خط «امام» را در انحصار خودشان قرار داده بودند و گفتند که فقط ما در خط «امام» هستیم... اولین خیانتی که کردند شهادت مرحوم «شهید رجایی» و «شهید باهنر» بود، آنها اطلاعات نخستوزیری را داشتند و میدانستند «کشمیری» منافق است. با او سابقهدار و هم بند بودند. او را آوردند در نخستوزیری و به پستهای بالا ارتقاء دادند... بلافاصله آمدند، یک جنازه برای «کشمیری» درست کردند... وقتی با اعتراض و آگاهی دیگران روبرو شدند، آمدند این شعار را ترفند خودشان قرار دادند که بله ما میدانستیم، میخواستیم منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنیم!»
بهزاد نبوی همواره اتهام ارتباط سازمان مجاهدین انقلاب با انفجار نخست وزیری را رد کرده است،
وی در گفتگویی با روزنامه دوران امروز 21/2/1379 در این خصوص می گوید: «این خیلی جالب است. بحث انفجار نخستوزیری را در مرحله اول به بنده منتسب کردند و در مرحله بعد نیز خواستند سازمان [مجاهدین انقلاب] را به همراه من در پرونده، شریک و ذینفع کنند... تا خیلی جاها هم پیش رفتند. علیرغم اینکه «امام رحمهالله علیه» در سال 1364 و یا 1365 بر اساس گزارش رئیس قوه قضائیه وقت، آقای «موسویاردبیلی»، دادستان کل کشور [آقای «موسوی خوئینیها»] و دادستان انقلاب اسلامی، آقای «رئیسی» که در یک جلسه، هر سه به حضور «امام (ره)» رسیدند. در آنجا گزارش پرونده را پس از بازجوییهای مفصل از تمام افرادی که در این زمینه متهم بودند، انجام داده بودند. گزارش نتایج را به ایشان ارائه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را به دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پرونده سازی شرکت داشتهاند، تحت پیگرد قرار بگیرند؛ تا اینکه معلوم شود، این افراد از کجا آمدهاند و چرا علیه خدمتگزاران انقلاب و نظام، پروندهسازی میکنند، که البته این کار هرگز انجام نشد...»
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 63 خود مینویسد: «دو سه نفر از بازپرسان زندان اوین آمدند. برای تعقیب پرونده انفجار نخست وزیری، پیشنهاد دستگیری بعضی از مسئولان معروف را داشتند. قبلاً هم از امام اجازه خواسته اند. امام آن را به شیخ یوسف صانعی دادستان کل کشور ارجاع داده اند؛ ضررهای احتمالی را تذکر دادم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر