ژان پل سارتر - Jean-Paul Sartre
ژان-پل سارتر، زادروز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ مرگ ۱۵ آوریل ۱۹۸۰
هیچ فیلسوفی در قرن بیستم به اندازۀ ژان – پل سارتر مشهور نشد. این امر، البته، دلایل خود را داشت. او فیلسوفی دانشگاهی نبود. او نویسندۀ داستانها و رمانها و نمایشنامههای فلسفی، مقالات و پژوهشهای ادبی و فرهنگی، کتابهای سنگین و دشوار فلسفی، نویسندۀ مقالات و بیانیههای سیاسی، و نیز پیکارگر پرشور راه آزادی بود. علاوه بر این، سارتر در زندگی خصوصی کمی قلندرانه میزیست و آگاهانه و آشکارا بسیاری از آداب و رسوم و پسندهای اجتماعی را زیر پا میگذاشت، با این ادعا که آنها بورژوایی یا متعلق به طبقۀ متوسط است. همزیستی آشکار و مشترکش با سیمون دو بوار، بدون تن دادن به ازدواج رسمی، و در عین حال رابطههای همزمانش با زنان دیگر، شیفتگیاش به نوعی زندگی «چندهمسری» یا «چندعشقی»، یکی از آن غرایبی بود که دست کم از فیلسوفان انتظار نمیرفت. اما، سارتر، ظاهراً فیلسوفی تمامعیار نبود و زندگی به شیوۀ هنرمندان شورشگر را بیشتر میپسندید. با این همه، هنگامی که سارتر در سال ۱۹۸۰ مرد، هنوز بسیار چیزها بود که در زندگی او بر همگان آشکار نبود. او با همۀ بیباکیاش در انجام دادن رفتارهای جسورانه و ادای سخنان بیپروا هنوز چیزهایی برای پنهان کردن داشت، چیزهایی که بعد از مرگش رفته رفته از پرده بیرون میافتاد.
8 ماهگی ژان پل سارتر
برای کشف اقیانوس های جدید
باید جرات ترک ساحل را داشت
این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر ...
ژان پل سارتر
ارتباط دوبوار با ژان پل سارتر «بدیعترین ارتباط باز» نام گرفت. این دو نفر یکی از مشهورترین و نامتعارفترین زوجهای روشنفکر فرانسوی بودند. آنها در سال ۱۹۲۹ با هم آشنا شدند و زندگی در کنار یکدیگر را آغاز کردند؛ اما تن به ازدواج ندادند. آنها خود را وقف همدیگر کردند و در عین حال پذیرفتند که آزادانه به تمایلات جنسی و عاطفی با دیگران بپردازند؛ به شرطی که با هم در میان بگذارند.
فهرست طولانی معشوقهای مشترک آنها، عدهای از روشنفکران شناخته شده و بعضی از شاگردان زن دوبوار را شامل میشد. یکی از آنها به نام بینسا لمبلین بعدها کتاب خاطرات دردمندانهای را به نام «عشقبازی رسواییآور» منتشر کرد. او در این کتاب توضیح میدهد که سارتر پیش از اینکه اولینبار او را در پاریس اغوا کند، گفت: «خدمتکار هتل حتماًً تعجب خواهد کرد؛ چون تازه دیروز بکارت دختری را برداشتم.»
رادیو زمانه
باید جرات ترک ساحل را داشت
این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر ...
ژان پل سارتر
ارتباط دوبوار با ژان پل سارتر «بدیعترین ارتباط باز» نام گرفت. این دو نفر یکی از مشهورترین و نامتعارفترین زوجهای روشنفکر فرانسوی بودند. آنها در سال ۱۹۲۹ با هم آشنا شدند و زندگی در کنار یکدیگر را آغاز کردند؛ اما تن به ازدواج ندادند. آنها خود را وقف همدیگر کردند و در عین حال پذیرفتند که آزادانه به تمایلات جنسی و عاطفی با دیگران بپردازند؛ به شرطی که با هم در میان بگذارند.
فهرست طولانی معشوقهای مشترک آنها، عدهای از روشنفکران شناخته شده و بعضی از شاگردان زن دوبوار را شامل میشد. یکی از آنها به نام بینسا لمبلین بعدها کتاب خاطرات دردمندانهای را به نام «عشقبازی رسواییآور» منتشر کرد. او در این کتاب توضیح میدهد که سارتر پیش از اینکه اولینبار او را در پاریس اغوا کند، گفت: «خدمتکار هتل حتماًً تعجب خواهد کرد؛ چون تازه دیروز بکارت دختری را برداشتم.»
رادیو زمانه
همانگونه که خود در کتاب "کلمات" دوران کودکیش را بیان میکند، کودکی تیزهوش اما گوشه گیر بود و سالهای کودکی را بیش از هرجا میان انبوه کتابها به خواندن آثار مهم ادبی و تاریخی گذراندهاست. پس از آن به مدرسه لیس هنری هشتم رفت. دوازده سال بود که مادرش دوباره ازدواج کرد و با همسر جدیدش که یکی از دوستان قدیمی پدر ژان بود به شهر «لا روشل» نقل مکان نمود. این اقدام موجب نفرت سارتر از مادرش شد. تا ۱۵ سالگی برای تحصیل به مدرسه یی در لا روشل رفت اما تحمل شرایط مدرسه و رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان دیگر برای او بسیار دشوار بود.
" کلمهء پوچی Absurdite اکنون زیر قلمم زاده می شـود؛ کمی پیش در باغ، نیافتمش، ولی دنبالش هم نمی گشـتم، نیازی به اش نداشـتم: من بدون کلمات می اندیشـم، دربارهء چیزها، با چیز ها. پوچی نه تصوری در سـرم بود نه آوای یک صدا، بلکه آن مار مردهء دراز زیر پاهایم بود، آن مار چوبی. مار یا چنگال یا ریشـه یا پنجهء کرکـس، اهمیتی ندارد. و بی آنکه چیزی را به وضوح تقریر کنم، می فهمیدم که کلید وجود، کلید تهوع هایم، کلید زنده گی خودم را یافته ام. براسـتی، همهء آنچه توانسـتم بعداً دریابم، به این پوچی بنیادی تحویل می یابد. پوچی: باز هم کلمهء دیگر؛ من با کلمات می جنگم. آنجا چیز را لمس کردم. اما اینجا می خواهم خصلت مطلق این پوچی را تعیین کنم. یک حرکت، یک رویداد توی دنیای کوچک رنگین انسـانها هرگز جز به وجه نسـبی پوچ نیسـت: در نسـبت با اوضاع و احوالی که ملازم آن اند. مثلاً سـخنان یک دیوانه در نسـبت با موقعیتی که در آن اسـت پوچ اسـت. ولی نه در نسـبت با دیوانه گیش."
یا:
" ... و بعد یکهو، چیزی شـروع به جنبیدن در برابر چشـمهایم کرد، حرکتهای خفیف و نا معین: باد داشـت نوک درختان را تکان می داد. بدم نمی آمد که ببینم چیزی جم می خورد. بعد از همهء آن وجود های بی جنبشی که مانند چشمهای خیره مرا می نگریسـتند، تنوعی بود. همانطور که تاب خوردن شـاخه ها را دنبال می کردم، به خودم گفتم: حرکات هرگز کاملاً وجود ندارند. آنها گذار هایی اند، میانگین هایی بین دو وجود، زمانهای ضعیف. خودم را آماده کردم که ببینم از نیسـتی بیرون می آیند، به تدریج رسـیده می شـوند و می شـگفند: سـرانجام میرفتم که وجود هارا در جریان زاده شـدن غافلگیر کنم.
تهوع - ژان پل سارتر
"تا مدتهای مدیدی قلمم را شمشیر فرض می کردم اما اکنون از ناتوانی خودمان با اطلاعم. اما چه اهمیتی دارد. کتاب می نویسم. کتاب خواهم نوشت. کتابها لازمند، کتاب نوشتن در هر حال مفید است. فرهنگ نه چیزی را نجات می دهد و نه کسی را، چیزی را توجیه نمی کند اما محصول بشر است
ژان پل سارتر : در جهان گرسنه مفهوم ادبیات چیست؟
Sartre 1939
هستی و نيستی بر تمايز بين “وجود لنفسه“ ((being-for-itself یا آگاهی و “وجود فی نفسه“ (being-in-itself) پیريزی شده است. لنفسه ها دارای آگاهی و خودآگاهی اند و فینفسه ها همان اشياء هستند كه كائنات را تشكيل میدهند و دارای قوانين ثابت و كلی هستند.
يكی از وجوه لنفسه، لغيره بودن آن است. آدمی تنها مشروط به اوضاع و احوال مادی نیست بلکه با انسان های دیگر نیز رابطه دارد. به اعتقاد سارتر انسان دو وجه هستی دارد: هستی لنفسه و هستی لغیره. انسان پیوسته با دیگران زندگی می کند و در وجود خود وجود دیگری را می یابد که در عین اینکه با او در ارتباط است از او جداست. از طریق “می اندیشم” (cogito) در می یابد که با دیگری رودررو می شود. مسلم بودن وجود دیگری برای آدمی به اندازه ی مسلم بودن وجود خود اوست. سارتر اقدام به اثبات دیگری نمی کند. او قصد ندارد براساس مقدمات منطقی حکم وجود دیگران را استنتاج کند، بلکه در پی این است که دیگری را به صورت فاعل نفسانی آشکار سازد. “پس مسئله ی استنتاج وجود خودهای دیگر به صورت پیشینی نیست، بلکه ارائه تحلیلی پدیدار شناختی از آن نوع تجربه است که در آن دیگری به صورت یک فاعل نفسانی بر من آشکار می شود”
( کاپلستون، 1386، 428).
هر کسی آزاد است آنطور که می خواهد بیندیشد؛ ولی خدا کند که بیندیشد.
سارتر، "مقدمه" برای دوزخیان زمین فرانتس فانون
سارتر به طور تمام قد از استقلال الجزایر که مستعمره فرانسه بود، دفاع کرد که اوج این حمایت در مقدمه کوبنده و آتشین او بر "دوزخیان زمین" فرانتس فانون جلوه یافت. پس از آنکه فرانسه به ناچار با استقلال الجزایر موافقت کرد، تعدادی از نظامیان افراطی فرانسوی موسوم به "تشکیلات ارتش سری" تصمیم به مجازات موافقان استقلال گرفتند؛ از جمله اینکه، بمبی را در آپارتمان سارتر منفجر کردند اما سارتر در لحظه انفجار در خانه نبود.
هر کسی آزاد است آنطور که می خواهد بیندیشد؛ ولی خدا کند که بیندیشد.
سارتر، "مقدمه" برای دوزخیان زمین فرانتس فانون
سارتر به طور تمام قد از استقلال الجزایر که مستعمره فرانسه بود، دفاع کرد که اوج این حمایت در مقدمه کوبنده و آتشین او بر "دوزخیان زمین" فرانتس فانون جلوه یافت. پس از آنکه فرانسه به ناچار با استقلال الجزایر موافقت کرد، تعدادی از نظامیان افراطی فرانسوی موسوم به "تشکیلات ارتش سری" تصمیم به مجازات موافقان استقلال گرفتند؛ از جمله اینکه، بمبی را در آپارتمان سارتر منفجر کردند اما سارتر در لحظه انفجار در خانه نبود.
آیا از این که راجع به خودتان پرسش هایی می کنم ناراحت نیستید؟
- نه، چرا ناراحت باشم؟ به عقیده من هر کس باید در جریان مصاحبه عمیق ترین چیزها را درباره خود بگوید. آنچه رابطه با دیگران را مختل می کند این است که هر کس در مقابل دیگری چیزی را مخفی می کند یا به صورت راز نگاه می دارد، و این کار را اگر لزوماً در برابر همه کس نکند، در برابر کسی که الان با او هم صحبت است می کند.
من فکر می کنم که شفافیت باید همه وقت جانشین راز شود. من روزی را می بینم که دو نفر هیچ گونه رازی در مقابل همدیگر نداشته باشند، زیرا در مقابل هیچ کسِ دیگری هم ندارند، زیرا زندگی درونی مانند زندگی برونی کاملاً باز و عرضه شده خواهد بود. محال است بپذیریم که باید بدنمان را چنان که می کنیم، تسلیم کنیم، اما فکرهایمان را پنهان کنیم. با توجه به اینکه به عقیده من تفاوتی ذاتی میان بدن و روحیات نیست.
مصاحبه با ژان پل سارتر در هفتاد سالگی (21 ژوئن 1975)
به یاد چشم های قشنگ گیرنده اش افتادم. وقتی به من نگاه می کرد چیزی از او به من سرایت می کرد.
دیوار ژان پل سارتر ترجمه ی صادق هدایت
آلیس شوارتزر: از پنج سال پیش به این طرف در امریکا و در دیگر کشورهای غربی زنانی هستند که در جنبشهای انقلابی شرکت دارند و از تجربیات خود نتیجهگیریهایی میکنند؛ به عبارت دیگر زنانی هستند که در حضور مردان، حتی با حسن نیتترین آنان (زیرا چنین مردانی وجود دارند) شجاعت خود را از دست میدهند: ساختهای بسیار ظریفی از سیادت وجود دارد که باعث میشود زنان در حضور مردان نتوانند خود را از چنگ آنان برهانند. به این علت، بار دیگر تکرار میکنم، از اینکه شما تصور و پاسخ روشنی از این خواستهها و حقوق زنان برای ایجاد یک گروه سیاسی ندارید، تعجب میکنم. این فقط یک دوره عبور از یک مرحله به مرحله دیگر است نه هدف نهایی.
ژان پل سارتر: من بر این عقیدهام که زنان در عمل مورد تعقیب قرار میگیرند و مردها بزرگترین زحمت را به خود میدهند تا با آنان، همانطور که سیمون دوبووار توصیف کرده است، به عنوان جنس دیگر رفتار کنند. ممنظورم این است که زنان در عمل ـ هر طور که میل شما باشد ـ استثمارشدگانی از نوع بهخصوص هستند. این مسئله ربطی به کارگران ندارد و استثمار آنان هم شبیه استثمار کارگران نیست. کارگر به طرز خاصی استثمار میشود و زن به طریقه دیگری؛ حتی اگر آنها زن کارگر هم نباشند! نه شکل این استثمار با آن دیگری شبیه است و نه حد و مرز آن.
به این ترتیب است که من معتقدم رابطه بین زن و مرد و یا مرد و زن ـ هر طور که میل شماست ـ در عمل یک رابطه استثماری است. ولی من نمیدانم غیر از آنکه مسئله را به این شکل برملا کنم چه کاری ممکن است از دستم برآید
مصاحبه با ژان پل سارتر و سیمون دوبوار
منبع: ماهنامهی سخن، شمارهی ۱۲
درون خود را مانند زخمی باز کرد. تمام وجود خود را دید: افکار، افکار درباره افکار، افکار درباره افکار ناشی از افکار...
سارتر، "سن عقل"، ترجمه منوچهر کیا
زن ها عادتشان اين است که بعد از شنيدن ندای عشق هر نوع کينه و رنجشی را خيلی زود از ياد مي برند .
سارتر، "سايه انسان ها"
· بخش بزرگ و برگزیدگی انسانی بودلر در وحشتی است که از رها کردن کارها به حال خود دارد. در نظر او ولنگاری، سستی و تنآسایی خطاهای نابخشودنیاند. سارتر میخواهد بر ضد این خطاهای نابخشودنی وحشتی در روانها ایجاد کند. چنین است که فلسفه از ادبیات بینیازنمیتواند بود.
· اگر برای هرکس یک گرده نان لازم باشد اکنون که چهار نفرند و یک گرده نان هر کدام سه تن دیگر را عامل گرسنگی خود میداند. این است مفهوم «درندگی» بشر و اساس این افسانه که انسان گرگ انسان است.
· غرض از نثر ذاتن سودجویی است. من نثرنویس را اینگونه تعریف میکنم: کسی که از کلمات «استفاده» میکند.
· مگرنه رسم بر این است که از همهی جوانانی که عزم نوشتن دارند این سوال اصولی را بکنند: «آیا چیزی برای گفتن دارید؟» که مراد از آن این است: چیزی که به گفتن بیرزد.
· از این قرار نثرنویس کسی است که به نوعی شیوه عمل ثانوی مبادرت میورزد که میتوان آن را «عمل آشکارگی» نامید. بنابراین حق است که از او این سوال دوم را بکنیم: کدام یک از جلوههای جهان را می خواهی آشکار کنی؟ و یا با این آشکارگری چه تغییر و تبدیلی میخواهی در جهان بدهی؟
· انسان موجودی است که در برابر او هیچ موجودی نمیتواند بیطرف بماند، حتی خدا.
· یکی از انگیزههای اصلی آفرینش هنری یقینن نیاز ماست به این که خود را نسبت به جهان مهم حس کنیم
کتاب «ادبیات چیست؟» اثر ژان پل سارتر(Jean-Paul Sartre) ترجمهی ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی-نشر زمان
وقتی که ثروتمندان آتش جنگ را بر می افروزند
آن کسی که کشته میشود طبقه فرودست و گرسنه است
ژان پل سارتر پس از شنیدن شایعاتی مبنی بر اینکه جایزه نوبل ادبیات به او تعلق خواهد گرفت، در نامهای به دبیر دائمی آکادمی سوئد درخواست کرد که به هیچ وجه او را به عنوان برنده جایزه انتخاب نکنند. او در این نامه نوشته بود که بنا به ملاحظات اساسیای که مربوط به آزادی یک روشنفکر میشوند، نمیتواند و نمیخواهد این جایزه را بپذیرد، نه در این سال (۱۹۶۴) و نه در سالهای پس از
"چه گوارا کاملترین انسان عصر ما بود."
در کوبا
" در سی سـاله گی مؤفق شـدم که در تهوع – باور کنید خیلی صادقانه – وجود نا موجه و ناگوار هم نوعانم را بنویسـم و وجود خودم را تبرئه کنم. من روکانتن بودم، در شخص او، بدون خود پسـندی، تار و پود خود را نشـان می دادم؛ در عین حال خودم بودم، آدم برگزیده، و قایع نگار دوزخها، فتو میکروسـکوپ شـیشـه یی و فولادی که روی شـیـره های پروتو پلاسـمی خودم خم شـده بودم. "
از کتاب کلمات ( خاطرات ) صص 10- 209
Jean-Paul Sartre and Simone de Beauvoir are selling the banned newspaper La Cause Du Peuple, 1970.
از هر راهی که بدین جا آمده باشید، ادبیات شما را به میدان نبرد میافکند. نوشتن، نوعی خواستن آزادی است. اگر دست به کار آن شوید، چه بخواهید، چه نخواهید، درگیر وملتزمید.
سارتر، "ادبیات چیست"
ژان پل سارتر هم مسکالین مصرف کرده بود Jean-Paul Sartre experimented with mescaline
بر اساس نوشته های پل استراترن نویسنده انگلیسی در کتاب سارتر در 90 دقیقه ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیسم و نمایش نویس فرانسوی تجربیات خود را از مصرف ماده مخدر روانگردان مسکالین را برای او بیان کرده است
ژان پل سارتز تحت تاثیر مخدر روانگردان مسکالین کتاب استفراغ را نوشت
مصرف روانگردان مسکالین در بین افراد تحصیلکرده و فیلسوف رایج است انها از مسکالین به عنوان یک مخدر روانگردان انسیوژن برای ورود به دنیای ماوراء و شناخت راز های هستی استفاده می کنند
از مهمترین نویسندگان و افراد دیگری که از مسکالین استفاده کرده اند می توان به الدوس هاکسلی و هانتر تامپسون و الکساندر شولجن و برایان وینتر و کاستاندا اشاره کرد
ژان پل سارتر کتاب استفراغ (رمان تهوع ) خود را در زمانی که از مسکالین استفاده می کرده است نوشته است
بعضی از آثار سارتر که به فارسی ترجمه شده اند
دیوار، ترجمه ی صادق هدایت، 1324
روسپی بزرگوار، ترجمه ی عبدالحسین نوشین، 1325
دوزخ، ترجمه ی مصطفی فرزانه، 1327
دست های آلوده، ترجمه ی جلال آل احمد، 1331
مرده های بی کفن و دفن، مگس ها، خلوتگاه، ترجمه ی صدیق آذر، 1339
اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه ی مصطفی رحیمی، 1344
گوشه نشینان آلتونا، ترجمه ی الوالحسن نجفی، 1345
شیطان و خدا، ترجمه ی ابوالحسن نجفی، 1345
زنان تروا، ترجمه ی قاسم صنعوی، 1346
ادبیات چیست؟ ترجمه ی ابوالحسن نجفی، مصطفی رحیمی، 1348
اورفه ی سیاه، ترجه ی مصطفی رحیمی، 1351
مگس ها، ترجمه ی سیما کوبان، 1353
آنچه من هستم، ترجمه ی مصطفی رحیمی، 1354
تهوع، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم، 1355
فیلم نامه ی فروید، ترجمه ی قاسم رویین، 1377
در دفاع از روشنفکران، ترجمه ی رضا سیدحسینی، 1380
"وجود، مقدم بر ماهیت" است زیرا خالقی نبوده که طرحی از بشر را در ذهن بپروراند و بعد او را با "ماهیتی" معین خلق کند.
اگزستانسیالیسم اصالت بشر
لازم است گاهی در زندگی بعضی آدم ها را گم کنید ،
تا خودتان را پیدا کنید !
روسپی بزرگوار ژان پل سارتر
سارتر هرگز به عضویت حزب کمونیست فرانسه درنیامد، اما سالهای طولانی هوادار منتقد این حزب بود. او اواخر دههی چهل میلادی از بنیانگذاران حزبی بود که «راه سوم»ی میان سوسیالیستها و کمونیستها میجست. نزدیکی بیشتر سارتر به حزب کمونیست که اوایل دههی پنجاه و به دنبال دستگیری رهبر این حزب صورت گرفت، بسیاری از دوستان قدیم او، از جمله آلبر کامو را به شدت ناراضی کرد و رنجاند.
رفتار خشونتآمیز حاکمان شوروی با مخالفان، سارتر را بار دیگر در مقابل حزب کمونیست قرار داد، گرچه بسیاری از او انتظار مخالفتهای آشکارتری با حکومت شوروی داشتند. سارتر از سویی منتقد روشهای خشونتبار استالینی در برخورد با دگراندیشان شوروی بود، و از سوی دیگر، به ویژه در دههی شصت، سرزنش میشد که در انتقاد از حکومت شوروی صراحت و قاطعیت لازم را ندارد. نزدیکی او به جنبش چپ همواره با تلاش برای یافتن راههای تازهای که زمینهی رشد دیکتاتوری و محدود شدن آزادی فردی را سد کند همراه بود .
بهزاد کشمیری پور -منبع صدای آلمان
در جهان گرسنه مفهوم ادبیات چیست؟ باید گفت که ادبیات مانند اخلاق نیاز به همگانی شدن و کلیت دارد. بنابراین اگر نویسنده میخواهد خوانندهاش عموم مردم باشد باید خود را در ردیف اکثریت آدمها قرار دهد، یعنی در ردیف دو میلیارد نفر گرسنه، وگرنه در خدمت یکی از طبقههای ممتاز قرار میگیرد و مانند آن طبقهی ممتاز، استثمار کننده میشود. برای اینکه نویسنده چنین انبوه خوانندگانی داشته باشد دو راه در برابر او باز است:
راه اول چشمپوشی موقتی از ادبیات است، به منظور تعلیم مردم. در کشوری که مانند کشورهای افریقایی فاقد افراد پرورش یافته است، اگر یک نفر از آنان در اروپا درس خوانده باشد، به چه حق حرفهی معلمی را در وطن خود رد کند؟ حتا اگر این کار به بهای از دست رفتن قریحهی نویسندگیاش تمام شود. اگر چنین کسی در اروپا به رماننویسی بپردازد، به نظر من کارش چیزیست نزدیک به خیانت. بهرغم تناقضی ظاهری، میان خدمت به افراد ملت و رسالت ادبیات اختلافی وجود ندارد.
راه دوم که در جهان غیر انقلابی نظیر فرانسه قابل پیروی است، آن است که به منظور تدارک دورانی که همهی مردم قادر به خواندن باشند، نویسنده باید مسائل را به اساسیترین وجه و آشتیناپذیرترین صورت خود مطرح کند.
توجه داشته باشید! من به هیچ وجه ادبیات پوپولیستی را که خاص طبقات پایین اجتماع است، توصیه نمیکنم. مردم هم باید برای درک منظور نویسنده بکوشند. اگرچه نویسنده باید از پیچیده کردن تفننی کلام بپرهیزد، ولی نمیتواند همیشه مطالب را به روشنی بنویسد، و افکار تازه و مبهم خود را برحسب ضابطههای کهن عرضه کند. مثلاً من مالارمه را بزرگترین شاعر فرانسه میدانم و مدتها وقت خود را صرف فهمیدن اشعار او کردهام، ولی نظریهی "هرمتیسم" (پیچیده کردن عمدی کلام) او را نمیپسندم و آن را خطا میدانم. البته مطالبی که گفتنش مشکل باشد ناچار خواندنش هم مشکل خواهد بود. از طرف دیگر نباید پنداشت که مردم فقط نوشتههایی را طالبند که مطالعه و درک آنها آسان است، تجربیات تازهی کتابهای جیبی این معنی را ثابت کرد. از وقتی که کتابهایم به قطعهای کوچک چاپ میشود، گروه خوانندگان آثارم عوض شدهاند. اکنون به من نامههایی از کارگران و ماشیننویسها میرسد که از جالبترین نامههاست.
تا هنگامی که نویسنده نتواند برای دو میلیارد بشر گرسنه بنویسد، دچار نوعی ناراحتی خواهد بود. نویسنده باید قلم خود را در خدمت ستمدیدگان به کار اندازد. این کاری است که نویسنده باید بکند، چنانکه امیل زولا و آندره ژید هم چنین کردند. اما اگر نویسنده این وظیفه را نیز چنانکه باید انجام دهد، باز به مقام او چیزی افزوده نمیشود. زیرا بر صندلی لمیدن و از زحمتکشان ذفاع کردن کار مهمی نیست. قهرمانی از راه قلم به دست نمیآید. به عقیدهی من مهم این است که نویسنده نباید از واقعیت و مسائل اساسی زمان خود غافل باشد. مسئلهی گرسنگی جهانی، تهدید بمبهای اتمی، بیگانگی بشر از خود، اینها مسائلی است که اگر سرتاسر ادبیات ما را در بر نگیرد جای تعجب است.
( کتاب ادبیات و اندیشه- گزیده و ترجمهی مصطفی رحیمی)
اگر من به یک انسان اهانت كنم ، فقط به يك نفر ، حتي يك جلاد، ديگر به هيچ كس نمي توانم احترام بگذارم و حرمت "همه ی آدم ها" مي شكند .
سارتر، "گوشه نشينان آلتونا
سرنوشت بشر در دست خود اوست امیدی جز به عمل نباید داشت و آنچه به بشر امکان زندگی می دهد فقط عمل است
چرا آدم هایی که خودشان مُرده اند را باید کُشت ؟
سارتر، "اِرُسترات"
خاکستر سارتر در گورستانی در حوالی محل زندگی دوران پیری اش در محلهای از پاریس به خاک سپرده شد، جایی که ۶ سال بعد همسفر زندگی اش سیمون دوبووار به همراهش آرمید .
خبر درگذشت او به سرعت در سراسر جهان پخش شد و حدود ۵۰هزار نفر در پاریس در مراسم خاکسپاریش شرکت کردند، در حالی که بیش از ده سال از افول سارتر در فرانسه گذشته بود. این مراسم پرجمعیت ترین تشییع جنازه یک فیلسوف در قرن بیستم بود
"سیمون نازنینم، قسم می خورم که همواره با تو رو راست بوده ام. اگر با تو صادق نباشم، سزاوار است که همه مرا در جهان دروغگو بشناسند و در دروغ غرق گردم. عشقِ من، تو هم همه ی زندگی منی و هم همه ی صداقتِ زندگی ام..."
سارتر، "خاطرات جنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر