دروغ «آیتالله العظمی» که خناق نیست
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ
إِنِّی وَ اَللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ اَلْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اِسْتَوْحَشْتُ... وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا ...(نهج البلاغه. نامه ۶۲)
به خدا سـوگند! اگر به تنهایی (با ستمگران) روبرو شوم، حتّی اگر تمام زمیـن را پر کرده باشند، نمیترسم و (از رویارویی با آنها) باکی به خـود راه نمیدهم...اما رنج من این است که بر سرنوشت جامعه بی خردان و نابکاران سوارند.(کسانی که بوئی از راستی و جوانمردی نبرده اند)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید محمد موسوی بجنوردی (متولد عراق) فرزند میرزا سید حسن بجنوردی صاحب کتاب القواعد الفقهیه است. عراق که بود در مسجد جامع نجف (هندی) کتبی چون رسائل و مکاسب را برای شیعیان عرب زبان تدریس میکرد و سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب از بنیانگذاران حزب الله لبنان از شاگردان وی بودند.
...
موسوی بجنوردی پس از انقلاب ۱۳۵۷ از عراق به ایران آمد و در دفتر استفتائات آیتالله خمینی مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۹ دادگاه عالی قضات را راهاندازی کرد و از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ دو دوره به عضویت شورای عالی قضایی (بالاترین نهاد قضایی کشور) درآمد.
سید حسن خمینی داماد اوست.
موسوی بجنوردی در دانشکدههای حقوق و الهیات دانشگاه تهران، و در حوزهٔ علمیه قم و...درس میداد. از جمله نوشتههای وی فقه تطبیقی و «مصادر التشریع عندالامامیه و السنه» است.
وی برادر سید محمدکاظم موسوی بجنوردی رهبر حزب ملل اسلامی است که درخاطرات خانه زندگان (قسمت یازدهم) به وی اشاره نمودهام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسوی بجنوردی که دم از «تدوین منشور حقوق بشر شهروندی» زده و تصریح میکند «بهایی حق تحصیل آزاد ندارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد»، با مُدره نمایی تقلا میکند خاک در چشم مردم ستمدیده ایران بپاشد.
وی که با ادا و اطوار به اصطلاح اصلاح طلبانه به نقل از دکتر کاتوزیان میگوید «سلول انفرادی از مصادیق شکنجه است»، شرح میدهد «در اوین چند تایی سلول انفرادی دیدم که بعد از اعتراض من جمع کردند» و در زندان تنها «چشمان زندانی را میبستند تا ساعت ها فکر بکند...»
...
موسوی بجنوردی بعد از این «والذاریات»، اعدامهای اوایل انقلاب را هم به گردن آیتالله منتظری انداخته و میگوید: «امام خمینی اصلاً فتوای اعدام برای مفسد فیالارض را قبول نداشت و قائل به حکم اعدام شاه هم نبود.»
بگذریم که نظر صریح خمینی که صوت و فیلم و متن آن موجود است نشان میدهد تا کجا موسوی بجنوردی پرت و پلا میبافد و دروغ میگوید.
...
آیتالله خمینی فرجه میدهد تا بر طبق دیدگاه دیگر که «اعدام» را جایز میداند عمل شود. این را هم حاشا میکنید؟ گیریم که به قول موسوی اردبیلی و آنچه در «تحریر الوسیله» آمده، «اعدام شخص مفسد در نظر مبارک ایشان مورد احتیاط است»، مگر محاکم قضایی میتوانستند بدون رضایت وی حکم مفسد فی الارض بدهند؟
موسوی بجنوردی با اشاره به اینکه سال ۶۷، پس از پذیرش قطعنامه، مجاهدین از راه قصر شیرین حمله کردند و تا اسلامآباد هم پیشروی کردند، گفتهاست:
«همان زمان وزیر اطلاعات وقت به امام خبر دادند که برخی از اعضای منافقین که در زندانها هستند میخواهند شورش کنند...»
امام دستور دادند اینها مجددآً بازجویی شوند. حالا اگر قضات حکم اعدام دادند دیگر ربطی به امام پیدا نمیکند. ایشان هیچ حرفی در مورد اعدام کردن یا نکردن این افراد نگفتند...
فقط دستور امام این بود که از این افراد بازجویی کنند و اگر برگشتند، آزاد شوند وگرنه «طبق موازین» حکم بدهید و آن حکم را هم «حاکم شرع» باید صادر میکرد.
...
چشم باز و گوش باز و این عمی (عما)
حیرتم از چشم بندی خدا
باید بلند بلند به سبک مش قاسم در فیلم دایی جان ناپلئون گفت حضرت آیتالله «دروغ چرا تا قبر آ... آ.. آ..»
مگر این دنیا چه ارزشی دارد که اینهمه دروغ میگویید و جفا میکنید؟ چه فایده دارد که آدمی جهانی را ببَرد امّا خود را ببازد؟
آیا نامههای آیتالله منتظری و اعتراض وی به اعدامها را هم میتوان حاشا کرد؟
آیا نامه رئیس شورای عالی قضایی (موسوی اردبیلی) به خمینی در مرداد سال ۶۷ که از چند و چون و اجرای حکم میپرسد هم دروغ است؟
آیا صاحب آن «حکم» (آن فتوای مهیب) نگفت «هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید...»؟
...
ننگ اسیرکُشی سال ۶۷ را با آب هفت دریا نیز نمیتوان شست. بیخود تقلا نکنید و خشت بر دریا نزنید.
ـــــــــــــــــــ
پانویس
بهائیان حقوق شهروندی ندارند (کفتگوی خبرگزاری فارس با آیتالله موسوی بجنوردی)
اگر قضات حکم اعدام دادند دیگر ربطی به امام پیدا نمی کند. (سایت جماران)
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر