نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

پاپ جدید: «مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟

پاپ جدید: «مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟


رسانه‌های اصلی دنیا باران ستایش خود را بر سر پاپ جدید، فرانسیس اول می‌ریزند و او را مرد فروتن مردم می‌نامند. در صورتی که او ضدمردمی ترین مواضع را تائید می‌کند. او مخالف تزلزل ناپذیر حق سقط جنین، دسترسی به کنترل موالید، برابری زنان در کلیسا، ازدواج همجنسگرایان (که او این کار را اقدامی شیطانی خوانده) و حق همجنسگرایان برای پذیرفتن کودکان به فرزندی است




(متن کامل)
مرد فروتن مردم»... یا همدست فاشیست ها؟
چندی پیش واتیکان، مرجع تقلید کاتولیکهای جهان برای اولین بار پس از 600 سال (و به دلیل آبروریزی های مدام کلیسا در سال های اخیر) منتظر مرگ پاپ قبلی نشد، او را بازنشسته کرد و پاپ جدیدی را جایگزین او کرد. این پاپ جدید که آرژانتینی است به عنوان کسی که دوستدار فقراست معرفی می شود. آنچه در زیر می خوانید منتخبی است از مقالهای که به منظور شناخت بهتر از پاپ جدید از نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا (شماره 302؛ اول ماه مه 2013) برای آتش ترجمه شده است. متن کامل در دسترس خوانندگان قرار دارد.

ترجمۀ سهیل جهانخواه


«جنگ کثیف» آرژانتین
در دهه 60 و اوایل دهه 70 شورش و آشوب آرژانتین را به لرزه در آورد. اقتصاد تحت تسلط امپریالیسم امریکا کاملاً فروپاشیده بود و رنج تودههای مردم بی حساب بود. سازمانهای چریکی به انواع مختلف مبارزه مسلحانه علیه دولت و عمدتاً در شهرها و نیز در جنگلهای شمالی دست میزدند. میلیونها دانشجو و کارگر، کشاورزان خردهپا و کارگران مزارع نیشکر علیه ستم و استثمار سرمایهداران بزرگ و زمین دارانی که خود در شبکه اقتصادی امپریالیستی ادغام شده بودند به میدان آمدند.
در 1976 بخش عمدۀ طبقه حاکم آرژانتین تصمیم گرفت که برای سرکوب شورشها و برقراری «نظم» نیاز به قبضه نظامی فاشیستی دولت است. ژنرالهای آرژانتین با پشتوانه محمولههای نظامی و کمکهای سیاسی و اقتصادی امریکا و با بکارگیری روشهای ضد شورش که توسط مستشاران نظامی فرانسوی علیه مبارزات مردماند ونزی و هندوچین تکامل یافته بود، قدرت را قبضه کردند و آن چیزی را رقم زدند که به «جنگ کثیف» معروف شد. این نام از فرانسویها و جنگ جنایتکارانهشان علیه خلق الجزایر به عاریت گرفته شد.
هر شکلی از مخالفت، حتی مخالفت آرام و مذهبی، سبعانه در هم کوبیده شد. جریانهای چریکی ضد دولتی چه در شهر و چه در مناطق روستایی متلاشی شدند. بنا به تخمینی 30 هزار نفر در 7 سال حاکمیت وحشت به قتل رسیدند، بسیاری از آنان "ناپدید" شدند. ارتش برای پنهان سازی جنایاتش اجساد را مخفی میکرد. یکی از روشهای معروف پرتاب کردن زندانیانی که هنوز زنده بودند از هواپیما به دریا بود. شکنجۀ زندانیان امری معمول بود.n
رسانههای اصلی دنیا باران ستایش خود را بر سر پاپ جدید، فرانسیس اول میریزند و او را مرد فروتن مردم مینامند. در صورتی که او ضدمردمی ترین مواضع را تائید میکند. او مخالف تزلزل ناپذیر حق سقط جنین، دسترسی به کنترل موالید، برابری زنان در کلیسا، ازدواج همجنسگرایان (که او این کار را اقدامی شیطانی خوانده) و حق همجنسگرایان برای پذیرفتن کودکان به فرزندی است.
اما برای شناخت درست این مرد باید به نقش او در آرژانتین طی جنگ کثیف سالهای 1976 تا 1983 نگاهی بیاندازیم.
کلیسا در دهه 1960
در طی طوفان جهانی انقلابی سالهای 60 قطب بندی شدیدی در کلیسای کاتولیک رخ داد.
در امریکای لاتین کشیشان و راهبان زیادی وجود داشتند که بسیاری از آنان به «جنبش الهیات رهاییبخش» و «جنبش کشیشان مدافع جهان سوم» پیوستند. اینان از ستمدیدگان جانبداری میکردند؛ به طرق مختلف از آنها دفاع میکردند و/ یا به مبارزات  آنها علیه ستمگران منجمله امپریالیسم امریکا میپیوستند. در آرژانتین، بسیاری از کشیشان برای زندگی به «ویلاس میسِریا» (خراب آبادها) میرفتند. برخی به طور فعال در مبارزات مردم شرکت میکردند و دیگران به گذران زندگی فقرا کمک میکردند.
سایر افراد دستگاه روحانیت کاتولیک طرف ستمگران و استثمارگران طبقه حاکم را گرفتند. بعضی از  آنها طی جنگ کثیف آرژانتین، با اخلاقی خواندن کار شکنجهگران و با تلاش برای متقاعد کردن قربانی به اقرار، در شکنجه نقش داشتند. دو اسقف اعظم برجسته آرژانتینی آشکارا ژنرالهای فاشیست را مورد حمایت قرار دادند..
اما در دوران جنگ کثیف، پدر برگولیو [پاپ فرانسیس اول - م] کجای کار بود؟ هیچ شبههای در کار نیست. برگولیو نه در برابر حاکمین فاشیست ایستاد و نه  آنها را تقبیح کرد. او به کسانی که علیه ستم مقاومت میکردند نپیوست. او در مجامع عمومی به همراه ژنرالهای فاشیست ظاهر شد و به همراه آنان مراسم مذهبی کاتولیکها را برگزار کرد.
از نظر برخی همین موضع برگولیو در همسازی با حکام فاشیست و حمایت از همۀحرکات سرکوبگرانهشان، به خودی خود برای آشکار شدن چهره او به عنوان مردی باصفات شیطانی - کافی است.
ولی واقعیتها چهرهای خوفناکتر به نمایش میگذارد. او سیاستمداری خبره بوده که در حین گرفتن ژستهای پوشالی در دفاع از محرومان، از وضع موجود دفاع کرده و از پشت به کسانی که مقاومت میکردند خنجر زده است.
در سالهای 60 برگولیو عضو یک گروه جوانان دست راستی به نام گارد آهنین بود که به ویژه در دانشگاههای کاتولیک فعال بود. او به مقابله با دانشجویان رادیکال و «نجسهای چپگرا» در فرقه یسوعی میپرداخت.
برگولیو در سال 1969 قویترین رهبر یسوعیون در آرژانتین شد و زمانی که کودتای نظامی قریب الوقوع بود، به کشیشان فرقۀ خود دستور داد تا حمایت از جنبشهای مقاومت ضد فاشیستی و حتی کار در ویلاس میسریا را متوقف کنند زیرا حاکمین این فعالیتها را تحریک آمیز تشخیص داده بودند.
اما بسیاری از کشیشان و راهبان از خیانت به مردمی که در میان  آنها کار و زندگی میکردند سر باز زدند. ارتش وحشیانه به  آنها حمله کرد. جنبش جهانی مدافع حقوق بشر تخمین میزند که 100 کشیش، راهب و ردههای دیگر مذهبی کشته شدند. دولت حتی یک اسقف به نام انریکه آنجلِلی را که میخواست در مورد قتل دو کشیش افشاگری کند به قتل رساند....
نمونۀ یوریو و جالیکس
 در مه 1976 سربازها وارد خانه امیلیو مینیونه شدند تا مونیکا دختر 24 ساله او را بازداشت کنند. مینیونه یک کاتولیک مذهبی وفادار به دولت و کلیسا بود. مونیکا در یک گروه جوانان کاتولیک که در ویلا میسریای باهو فلورس کار می کرد فعال بود. مینیونه به دخترش گفت که به همراه سربازان برود. او بعد از آن دیگر هرگز دخترش را ندید. دخترش شکنجه و "ناپدید" شد. او و همسرش، که از بنیانگذاران مادران میدان ماه مه (Madres de Plaza de Mayo) بود برای طلب کمک به کلیسا رفتند اما از آنجا بیرون انداخته شدند. او یک فعال حقوق بشر شد و نقش کلیسای کاتولیک را مورد تحقیق قرار داد.
در 1986 کتاب مینیونه با عنوان «کلیسا و دیکتاتوری» نقش کلیسا در پرتو روابط آن با رژیم نظامی، برگولیو را به مثابه نمونه ای از "معاونت در جرم شیطانی" کلیسا در همراهی ارتش معرفی می کند که "در توافق با کشیشان ارشد، ماموریت پلید پاکسازی عمارات اندرونی کلیسا را بر عهده داشت." مینیونه همچنین معاونت در جرمِ برگولیو در آدم ربایی و شکنجه دو کشیش یسوعی  به نام های  ارلاندو یوریو و فرانسیسسکو جالیکس را بازگو می کند.
هوراسیو وربیتکسی خبرنگار آرژانتینی نیز درباره کلیسا و جنگ کثیف تحقیقاتی انجام داده است. وربیتکسی در کتابش «سکوت: از پل چهارم تا برگولیو: روابط سری بین کلیسا و اِسما(ESMA») که در سال 2005 منتشر شد و به علاوه در آثار بعدی اش، به مسئله برگولیو رجوع می کند.
یوریو و جالیکس کشیشانی بودند که در میان فقرا زندگی میکردند. ارتش در 1976 فراخوانی برای بازداشت  آنها صادر کرد با این ادعا که در مقاومت مسلحانه شرکت کردهاند. گرچه  آنها با رژیم فاشیستی مخالف بودند به نظر میرسد که این ادعای ارتش خلاف واقع بود.  آنها نزد رهبر فرقهشان کاردینال برگولیو رفتند و از او درخواست کردند که از ایشان حفاظت کند. برگولیو به  آنها گفت که در پناهش خواهند بود. در عین حال به آنها دستور داد که از کارشان یعنی دفاع از مردم ستمدیده دست بردارند ـ امری که از نظر آن دو غیر قابل قبول بود. اما در حقیقت برگولیو نه تنها از  آنها حفاظت نکرد بلکه در محافل کلیسایی شایع کرد که این دو خرابکارند. وربیتسکی [خبرنگار آرژانتینی] با تعدادی از افرادی که با یوریو و جالیکس کار میکردند مصاحبه کرده است.  آنها مطمئن بودند برگولیو عملاً به ارتش فهماند تا برای دستگیریشان اقدام کند. دو کشیش بازداشت شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند. به مدت پنج ماه در مرکز بدنام شکنجه و حبس اِسما (مدرسه علوم مکانیک نیروی دریایی) به سر بردند و سپس در یک زمین کشاورزی رهایشان کردند.
هر دو از آرژانتین گریختند. یوریو قبل از مرگش بارها اظهار کرد که این پدر برگولیو بود که او و جالیکس را به ارتش تسلیم کرد . جالیکس با گفتن این که یک «شخص» معین به  آنها خیانت کرده بود دیپلماتیکتر عمل کرد ولی از توضیحی که در کتابش «تمرین تعمق» (منتشره در سال 1994) داده روشن است که منظورش برگولیو است. وقتی برگولیو، پاپ فرانسیس شد جالیکس گفت که میخواهد سابقۀ او را فراموش کند. («من خودم را با حوادث وفق دادهام و آن چه گذشت را از طرف خودم پایان یافته میبینم.») چند روز بعد، او اظهار کرد که او و یوریو «توسط پدر برگولیو متهم نشدند» و این «اشتباه است که ادعا کنیم بازداشت ما به ابتکار عمل پدر برگولیو صورت گرفته بود.» از یک طرف معلوم است که با گذشت 37 سال و حال که برگولیو به مقام پاپی رسیده جالیکس چنین نتیجهگیری میکند. از طرف دیگر، بیانیه با دقت واژهبندی شده و در مورد بیرونانداختن یوریو و جالیکس از فرقه یسوعیان و ایجاد فضایی که به ارتش چراغ سبز داد تا مورد پیگرد قرارشان دهد حکم به بی تقصیری برگولیو نمیدهد.
پاسپورت فرانسیسکو جالیکس
وربیتسکی همچنین از رویدادی که برگولیو و جالیکس را در 1979 درگیر خود کرد پرده بر می دارد. جالیکس که در آلمان زندگی می کرد می خواست تا پاسپورت آرژانتینی خود را بدون آنکه به آرژانتین برگردد تمدید کند. وربیتسکی اسنادی در آرشیو وزارت خارجه آرژانتین یافته که نشان دهنده نقش و روش های برگولیو است. ابتدا، برگولیو یک درخواست رسمی مبنی بر مجاز بودن جالیکوس برای تمدید پاسپورت خود بدون بازگشت به آرژانتین صادر می کند. بعد دو نامه داخلی از یک کارمند وزارتخانه به وزارت خارجه می آید که گویای آنست که برگولیو به او گفته درخواست رسمی او را نادیده گیرد و با استفاده از پاسپورت مخالفت شود زیرا جالیکس با امور خرابکارانه مرتبط بوده، دستگیر شده و در اسما زندانی بوده است. وربیتسکی نوشت: "روش کاری که در آن اسناد توضیح داده شده با حالتِ فریبکارانه ای که یوریو و جالیکس به برگولیو نسبت می دهند همخوانی دارد." وربیتسکی یکی از فصول کتابش را چنین نام گذاری کرده است: "دو چهرۀ کاردینال (برگولیو- م)" (Las dos mejillas del cardenal)
بچه دزدی
یکی از کارهای مخوف در دوران حاکمیت فاشیستها در آرژانتین کارزاری بود که برای ربودن فرزندانِ مادرانی که به قتل رسیده بودند و سپردن  آنها به افسران پلیس و دیگر عوامل رژیم پیش بردند. (حتی منتظر میشدند که زندانیان باردار وضع حمل کنند و سپس  آنها را به قتل میرساندند). در 1985 یک فیلم قوی در شرح این واقعه با عنوان «داستان رسمی» در آرژانتین تهیه شد. بنا به یک برآورد 500 کودک دزدیده شدند، پدر و مادر جدید و نامهای جدید گرفتند و دیگر هرگز از خویشاوندیهای خونی خود با خبر نشدند. این به جنبش مادران میدان ماه مه منجر شد که سازمان و جنبش مادرانی بود که به دنبال کودکان و نوههای گم شده خود و خواهان اجرای عدالت برای کشته شدگان بودند. آلیسیا دلاکرودا یکی از بنیانگذاران مادران میدان ماه مه، که دختر و نوه نوزادش «ناپدید» شدند، از برگولیو کمک خواست. برگولیو کشیشی را برای رسیدگی به این مسئله مامور کرد. آن کشیش از طرف برگولیو به آلیسیا اطلاع داد نوهاش توسط خانوادهای «آنچنان مهم» به فرزندی قبول شده که نمیتوان با  آنها در افتاد. یکی دیگر از بنیانگذاران جنبش مادران میدان ماه مه به نام استلا کارلوته گفت که برگولیو «هرگز از مشکلات مردمی که تحت حاکمیت دیکتاتوری سر به نیست شدهاند صحبت نکرده است.»
چهره حقیقی برگولیو
کلیسای کاتولیک سراسیمه از رسواییهای پی در پی یک پاپ زنده را با پاپی دیگر عوض کرد و با این کار یک سنت 600 ساله را شکست. تجزیه و تحلیل بحران کلیسای کاتولیک، کلیت نقشی که این کلیسا به مثابه یکی از ارکان سرکوب چه درگذشته و حال بازی کرده و این که چرا سلسله مراتب کلیسای کاتولیک به برگولیو رو کرد، از حوصله این مقاله خارج است.
با این حال نگاهی به نقش برگولیو طی جنگ کثیف، موضع او را نسبت به ستمدیدگان آشکار میکند. تا زمانی که آنان بردگانی مطیع بودند و در برابر ستم و استثمار مقاومتی از خود نشان نمیدادند، او «خادم فروتن»  آنها بود. اما زمانی که دست به مقاومت و قیام زدند و بدتر از این، زمانی که کشیشان و راهبان کاتولیک از مقاومت ستمدیدگان حمایت کردند، آنگاه چهره حقیقی برگولیو آشکار شد.
روشن نیست که آیا خود برگولیو در دوران جنگ کثیف یک فاشیست بود یا از آنهایی بود که شکل «دموکراتیک»تر حکومت را ترجیح میداد، اما این روشن است که او با ترجیح دادن فاشیستها به خیزش و انقلاب بارها با آنها همساز شد. به هر حال هیچ یک از این دو موضع قابل دفاع نیست.

نشریه انقلاب؛ شماره 302؛ 1 مه 2013


 نشريه آتش 19 خرداد 92
n-atash.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: