نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

اصلاح‌طلبان، خلط مبحث اپوزيسيون، گفت‌وگوی نسرين الماسی با مسعود نقره‌کار

چهارشنبه 24 مهر 1392

اصلاح‌طلبان، خلط مبحث اپوزيسيون، گفت‌وگوی نسرين الماسی با مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
اصلاح‌طلبان اصلا اپوزيسيون حکومت اسلامی نيستند، جريان‌ها و افرادی که به‌عنوان اصلاح‌طلب، به‌ويژه در خارج از کشور با حکومت اسلامی مصافحه و مغازله می‌کنند، نمی‌توانند اپوزيسيون حکومت اسلامی باشند. خلاف آوازه‌گری‌های اصلاح‌طلبان عامل اصلی تحريم های اقتصادی، احتمال بروز جنگ و مشکلات موجود در جامعه‌ی ما نه آمريکا و غرب که جهالت و بلاهت حکومت اسلامی ا‌ستشهروند:اگر بخواهيد اپوزيسيون خارج از کشور و داخل کشور را برشمريد کدام نام ها به ذهن تان خطور می کند؟ می توانيد برای اين اپوزيسيون تقسيم بندی ای قائل شويد؟
مسعود نقره‌کار: حکومت اسلامی و اصلاح طلبان اش با ابهام سازیِ آگاهانه و با برنامه مرز ميان اپوزيسيون و پوزيسيون مخدوش کرده اند، بنابراين نخست بايد روشن کرد منظور از اپوزيسيون چگونه پديده ای ست .
آنچه در کشورهای دموکراتيک اپوزيسيون خوانده و معنا می شود، وعملکرد دارد با پديده ی اپوزيسيون در جامعه ای که استبدادی دينی و ضد دموکراتيک حاکم است، فرق بسياردارد. در جوامع " دموکراتيک " اپوزيسيون در انتخاباتی آزاد و سالم تلاش می کند با کسب اکثريت آراء قدرت سياسی به دست گيرد و..... اما در جوامعی شبيه جامعه ی ما اپوزيسيون مجموعه نيروی های سياسی‌ای تعريف و تجربه شده اند که برای کسب قدرت سياسی مبارزه می کنند و هدف مرحله‌ای شان سرنگونی و برانداختن حکومتی ست غير قابل اصلاح، تغييرناپذير وتحول گريز. بی ترديد شخصيت های منفرد و مستقل و جريان های فکری و فرهنگی، و تشکل های مدنی و دموکراتيک مخالف حکومت اسلامی که خواستار جابجائی اين حکومت و جايگزين شدن‌اش با حکومتی دموکراتيک هستند نيز در اين طيف يا پشتيبانان اين طيف قرار می گيرند. همين جا عرض کنم ، متاسفانه به مجرد اينکه صحبت از سرنگونی و براندازی و انحلال حکومت اسلامی می شود ، برخی از اصلاح طلبان حکومتی مطرح می کنند که " سرنگونی و براندازی و انحلال" يعنی خشونت و خونريزی و ويرانگری، و بسان حکومت اسلامی به نوعی ارعاب و ارهاب در رابطه با بروز تغيير بنيادين دامن می زنند. هر فعال سياسی منصف و آزاده‌ای می فهمد و می داند اين نوع برخورد ها با پديده و مقوله‌ی انقلاب ، و به طور مشخص با امر سرنگونی و براندازی و انحلال حکومت اسلامی مغرضانه و تحريف کردن است.
اما در مورد نام های نيروهای اپوزيسيون در خارج کشور، به جريان ها و طيف های متعددی می توان اشاره داشت، از طيف های مختلف مشروطه خواهان و سلطنت طلبان و شورای ملی مقاومت ِ سازمان مجاهدين خلق گرفته تا چپ های کمونيست و سوسياليست و سوسيال دموکرات ، و برخی ازجريان های ملی، سکولار دموکرات، جمهوريخواه، جمهوريخواه لائيک، نيروهای سياسی منطقه ای و .....
در داخل کشور اما وضعيت فرق می کند. نيروهای سياسی اپوزيسيون در داخل وحشيانه سرکوب شده، و می شوند، وآنچه باقی مانده گروه ها و محافلی از نيروهای اپوزيسيونی هستند که بخش عمده شان در خارج از کشور فعال اند. اين بخش ها و محافل در داخل کشور به ناچار زندگی و مبارزه‌ای مخفی دارند. در شرايط و جوامعی شبيه جامعه ی ما بخشی از نيروهای اپوزيسيون نه به شکل و شمايل نيروی سياسی مشخص اما بسان گروه های مختلف در ميان اقشار مختلف جامعه حضوری فعال دارند، ويژگی ای که ما درگروه های اجتماعی جوانان، زنان، دانشجويان ، کارگران ، کارمندان، اهل قلم ، روشنفکران و..... ديده‌ايم، اشکالی ازمبارزه آزاديخواهانه که سرکوب و اختناق تحميل کرده اند ، و درعمل نتايجی هم به بار آورده است که ما در بخش هائی ازآنچه " جنبش سبز" خوانده شده تجربه کرديم.

شهروند: عواملی که در طول اين سی و چند سال مانع شده اند که نيروهای هم سوی اپوزيسيون شکل بگيرند کدام هستند؟
م.ن: روی کاغذ و در حرف مشگلی در کار نبوده و نيست واکثر نيروهای اپوزيسيون تا حدودی همسو هستند، تحقق آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی، سکولاريسم، حقوق بشر و.... خواست مشترک اپوزيسيون است، اما در عمل و کردار سياسی و اجتماعی و سازمانی ناهمسوئی غلبه دارد، چرا اپوزيسيون نتوانسته در طی بيش از سه دهه جبهه ای، اتحاد عمل هائی فراگير يا آلترناتيوی شکل دهد؟ سؤالی ست سی و اندی ساله ، البته دلائل متعددی مطرح شده و بارها اهل اش در باره اش نوشته اند. من در حد دانسته هايم اشاره به عاملی که به نظرمن ازمهمترين هاست می کنم، اما اجازه می خواهم پيش‌تر بگويم که به نظرمن از همسوئی نمی بايد درک و فهم يکسان سازی، هم شکلی و هم فکری درهمه ی عرصه ها و امور را داشت، تنوع ها و تعدد ها و اختلاف ها را ( البته نه در ابعادی که درگيرش هستيم) بايد طبيعی و ضروری و بارقه های دموکراسی نيز تلقی کرد.
اما دلائل ناهمسوئی درعمل در حد تفرقه و تفرق کدامند؟: من اختلال و کجروی های شخصيتی ، به ويژه در ميان کسانی که امر هدايت سياسی و سازمانی نيروهای اپوزيسيون را به عهده گرفته اند، مهم می دانم و آن ها را کليدی می بينم. متاسفانه اکثرا" هژمونی طلب و سلطه جو هستيم ، روانشناسی سلطه در ميان ما روانشناسی غالب است، اکثرا" می خواهيم خودمان، ابواب جمعی و جريان مان قطب و محور باشند، اگر نباشند پا پيش نمی گذاريم و يا اگرهم گذاشتيم به بهانه ای پس می کشيم. اين خودمحوری ها و خودپسندی ها و منفعت طلبی ها و فرقه گرائی ها در ميان اپوزيسون از نعمات بزرگی ست که خداوند مسلمانان به جباريت اسلامی برای بقای‌اش ارزانی داشته است. ريشه اين بليه هم فرهنگ دينی و ايدئولوژيک ، و فرهنگ و منش و روش استبدادی در جامعه و شکل گيری شخصيت و ذهن استبدادی ست، شخصيت ها و ذهنيت هائی که در حرف ازآزادی و دموکراسی وعدالت و سکولاريسم و حقوق بشر می گوئيم اما درعمل فاتحه خوان اين سخنان رنگين و زيبائيم. می توان دلائل ديگر تاريخی و سياسی و فرهنگی و اخلاقی نيز برای اين تفرقه و تفرق برشمرد. در مورد اپوزيسيون خارج از کشور به ويژه، جدا از ذهنگرائی ، کم بها دادن به نقش تشکل های مدنی و دموکراتيک صنفی در خارج کشور، عوامل جغرافيائی ( پراکندگی)، کمبود امکان های مالی و تدارکاتی، و... بالاخره پيری ( جسمی و فکری) را هم بايد درنظر داشت، اپوزيسيون در خارج از کشور خون و فکر جوان نياز دارد که متاسفانه وجود ندارد، و اگر در بر همين پاشنه بچرخد به گونه ای دردناک انقراض تلخی را بايد انتطار داشت.

شهروند: آيا در بين نيروهای اپوزيسيون انديشه دمکراتيک شکل گرفته است؟
م.ن: به گمان من خيلی پيشرفت کرده ايم . حتی زهرا خانوم ها و شعبون بی مخ هايمان که سال ها قبل در دانشگاه ها و يا نقاط ديگر در خارج از کشور ميز کتاب همديگربهم می ريختند و چوب و قمه می کشيدند و فلفل توی چشم هم می پاچيدند دمکرات و حقوق بشری و اهل ديالوگ شده اند( و شده ايم ) ، از اين پيشرفت بيشتر و بهتر؟ پيشرفت فرهنگ ديالوگ و فراتر از آن فرهنگ تحمل در ميان نيروها و افراد اپوزيسيون نشان می دهند اپوزيسيون با انديشه و کردار دمکراتيک آشناترشده و می شود ، و بايد اين آشنائی و دوستی را بيشتر و عميق تر کند ، که هنوز البته راه فرهنگی ای طولانی پيش رو داريم.

شهروند : آيا نيروهای اپوزيسيون در راستای تحقق ايرانی دمکرات و آزاد گام برداشته اند؟
م.ن: خواست های مطرح شده، يا بهتر است گفته شود هدف ، نقشه راه و تاکتيک ها ، همه به دنبال تحقق ايرانی دمکرات و آزاد اند، البته مشگل فقط طرح هدف و نقشه راه نيست ، راه افتادن و همراهی مهم تر است ، انهم راه افتادنی که فقط خود را يکه تاز و تنها رهرو و راهنما نبينيم . نيروهای اپوزيسيون در خارج از کشور برای تحقق ايرانی دموکرات و آزاد در کنار تلاش برای نزديکی و همکاری با يکديگر می بايد ملکه فکرشان بر قراری پيوند با مردم واپوزيسيون در داخل کشور باشد، و از وقت تلف کردن حول و حوش طرح ها و برنامه های ذهنی و متوهمانه و دور از توان ودسترس پرهيز کنند.

شهروند :آيا شکل نگرفتن اپوزيسيونی با طيفهای متفاوت، اما همسو، (اصلاح طلب – رفرميست – انقلابی – برانداز – انحلال طلب و...) تا چه حد به ايدئولوژی های مذهبی و غير مذهبی برمی گردد؟
م.ن: من اشاره‌ای به ابهام سازی و مخدوش کردن تعاريف و مرزهای اپوزيسيون و پوزيسيون از طرف حکومت اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی کردم، به نظر من اصلاح طلبان اصلن اپوزيسيون حکومت اسلامی نيستند، يعنی آن جريان ها و افرادی که به عنوان اصلاح طلب ( به ويژه در خارج از کشور) با حکومت اسلامی مصافحه و مغازله می کنند، نمی توانند اپوزيسيون حکومت اسلامی باشند، بنابراين همسو نشدن با آنها امری درست و بديهی ست . اينان البته طيف گسترده‌ای هستند و حق نيست يک کاسه شوند، گروه هائی از اين مجموعه می خواهند حکومت اسلامی بماند، و تلاش شان اين است که خامنه ای تغييررفتار بدهد و برای حفط نظام هم که شده کمی آدم بشود. اين گروه دنبال تغيير رفتار و تربيت و تاديب حکومت اسلامی اند، برخی ديگرشان آب در هاون کوبان از تغيير و تحول حکومت حرف می زنند ، که در واقع وقت خريدن برای حکومت تحول ناپذير است تا از بحران به درآيد و جباريت به اوج رساند، اين همان خاک پاشيدن به چشم مردم است. اين مجموعه ناهمگون و نمايندگان نظری و رفتاری اين طيف که گاه به عنوان "روشنفکر" و قس الهذا در نقش کاسه های داغ ترازآش ، ناصح اوباما و کاخ سفيد نيز می شوند، در کشکول شان حتی پديده ی " روشنفکری امنيتی و دگرانديش ستيز – يعنی روشنفکری حجاريانی و مشابهين " خلق کرده اند، که مثل همه چيز حکومت اسلامی و پيروان‌اش " نوبر" است.
خلاصه کنم: نبايد همسوئی ميان اين طيف و اپوزيسيون را انتطار داشت، اين انتظاری غير واقعی ست ،و اگر اپوزيسيون در اين راه گام بر دارد ديگر اپوزيسيون نخواهد بود، البته معنای اين سخن اين نيست که اپوزيسيون( يا لااقل من به عنوان يکی از افراد اپوزيسيون) با هر نوع رفورم و اصلاح مخالف است ، نه، اينگونه نيست، رفورم و اصلاحی که در خدمت، و با چشم انداز تغيير بنيادين و جابجائی حکومت باشد، خواست بخشی ازاپوزيسيون بوده و خواهد بود.
بسياری از اصلاح طلبان عزيزان و دوستان من هستند اما پای بساط سياست، آنهم جائی که مساله برسرحيات و ممات حکومتی جابر و جاهل و جنايتکار است، خرج ها سوا می شود، و اين واقعيت را بايد پذيرفت. به نظر من در شرايط کنونی اپوزيسيون بهتر است کارخودش را بکند ومشگلات از سر راه خود بر دارد. درست است که " اصلاح طلبان حکومتی" در خارج کشوريکی از مشگلات اند و بخشی ازآن ها اگاهانه جبهه ی دومی برای اپوزيسيون باز کرده اند، اما اپوزيسيون با توجه به مسائل و توان اش بهتر و درست تر آن است که به اصل حکومت اسلامی و مسائل داخل ايران بيانديشد، و در ورطه ی حکومت ساخته، نيفتد.

شهروند :اين فکر و ايده که ما ايرانی ها دمکراسی را نمی توانيم برتابيم از کجا ناشی می شود؟
م.ن: در جامعه ی ما دموکراسی ای متحقق نشده که ببينيم " مردم" ما آن را بر می تابند يا از آن روی بر می گردانند. در همين يک قرن و اندی، جنبش مشروطه، فاصله ی سال های ۲۰ تا ۳۲، دوران دولتمداری مصدق و در ماه هائی بعد از انقلاب بهمن شرايطی پيش آمد که فضائی شبه دموکراتيک شکل گرفت اما به سرعت به هرج ومرج و بعد اختناقی هولناک کشيده شد نه به مناسباتی دموکراتيک و دموکراسی . دليل هم روشن بود وهست، حاکمان و حاکميتی مستبد آموزگاران سياسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی جامعه مان بوده اند ، دين مان هم که بد تراز حکومتمان بوده است، نه فرهنگ دموکرتيک آموزش داده شده، و نه تجربه شده، آنهم درجامعه ای سرشار از انواع فقر و بی عدالتی و عقب ماندگی . به نطر من مردمانمان دموکراسی را برخواهند تافت اگر دموکراسی به معنای واقعی و بر بسترمناسب‌اش در جامعه جاری و مرعی شود. تکرار تجربه ی دموکراسی باسمه ای را بايد سپری شده تلقی کرد ، به ياد داريم ، نتيجه ی هل دادنِ جامعه ای عقب مانده به ياری ديکتاتور و با توسعه اقتصادی و سياسی ای ناقص و وصله پينه ای به سوی دروازه ی تمدن بزرگ چه به بار آورد، ديو صورت و سيرتی به نام خمينی که از پنجره بيرون شده بود از همين دروازه وارد شد.

شهروند:برخی دمکراسی را تا حد برگزاری انتخابات و به صندوق های رأی تقليل می دهند، دمکراسی را چگونه تعريف می کنيد و متر و معيارهای آن کدام هستند؟
م.ن: تقليل گرائی و التقاط سبب رواج نوعی دموکراسی خاص درميان اهالی فکر و سياست در ميهنمان شده اند، که حتی در ذهن بخش هائی از روشنفکری ما به عنوان دموکراسی سياسی فرو شده است، دموکراسی سياسی يعنی: انتخابات و حکومت اکثريت ، و اين همان شير بی يال و کوپال ، و يا جانور ديگری در پوست شير است. با تعريف لغوی و کلاسيک، و تاريخ دموکراسی و دموکراسی سياسی و مردم سالاری آشنائی داريد، الا ماشا الله در باره اش نوشته و گفته شده است، تاکيد من اما روی تقليل گرائی و التقاط در ميان روشنفکران و اهل سياست و فرهنگ و فلسفه در ميهن مان است که کار را به اينجا کشانده، به جائی که معرکه ی " انتخابات" در حکومت اسلامی با حضور ولی فقيه وقانون اساسی ای ارتجاعی و شورای متحجرنگهبان و.... که حتی با برقراری فرصت های سياسی برابر برای شهروندان در امر انتخابات بيگانه اند و اصلن شهروند و شهرونديت سرشان نمی شود، به عنوان دموکراسی جا زده، و پذيرفته می شود. بله ، انتخابات آزاد و صندوق رای يکی از شاخصه های دموکراسی سياسی ست، اما يک ساختاردموکراتيک و نهادی دموکراتيک برای تصميم گيری های سياسی از مؤلفه های متعددی شکل می گيرد ،که حاکميت ملی ، برابری سياسی ،آزادی سياسی همراه با مشارکت و نظارت عمومی ، و تکثر ومدارا و قانونيت پاره هائی از آنند. حکومتی می تواند ادعای دموکرات بودن کند که نه فقط به انتخابات آزاد و سالم ، که به همه ی انواع آزادی های سياسی و اجتماعی و فردی به عنوان پيش زمينه های آن احترام گذاشته باشد و در راه تحقق شان تلاش کرده باشد، تازه اين بخشی از کار است، دموکراسی بدون باور و عمل و احترام به سکولاريسم و فرديت انسان، و پذيرش اينکه فرد حق و توانائی نظارت به حکومت را دارد و... ، ناقص خواهد بود.

شهروند: سقف ملی چگونه شکل می گيرد؟ منظور من تفکری ست که به اين می انديشد که حق ندارد و نبايد هيچ نيروی سياسی اجتماعی را با ديد حذفی نگاه کند. تفکری که برای همه مردم با هر نگرش، جنسيت، زبان، مذهب، ايدئولوژی، گرايشات جنسی، قوميتی و... حق و حقوقی يک سان و برابر قائل باشد و دربرگيرنده و همه شمول باشد.
م.ن : آنچه که" سقف ملی" خوانديد به گمان من وقتی شکل می گيرد که لااقل جامعه سياسی و فرهنگی ما با تفکر و منش و روشی که می پندارد همه ی حقيقت درانحصاراو و دردستاناش است، تعيين تکليف کند، و آن را نقد و نفی کند. در واقع ام‌الفساد همين نوع تفکر و منش و روش است که می خواهد همه ی آحاد مردم به "حقيقت مطلق" اوعمل و تمکين کنند، اگر چنين نشود در صورتی که انحصارگر حقيقت زورش بچربد ديگری را حذف خواهد کرد. "خمينيسم" و حکومت اسلامی نمونه و مظهری از اين نوع تفکر و منش و روش است که تجربه کرده‌ و می کنيم. نقد و نفی چنين تفکر و منش و روشی می بايد با جايگزين کردن تفکر و روش ومنشی مطلق گريزو کثرت گرا همراه باشد. پذيرش، باوروعمل به پلوراليسم سياسی و فرهنگی، و فرهنگ مدارا و تحمل ديگری "سقف ملی" را بنا خواهد کرد، سقفی که همه ی انديشه های سياسی و باورهای مذهبی، حتی انديشه های سياسی و باورهای مذهبی ناسازگارو مخالف يکديگر، در پرتو باوربه آزادی ، دمکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی و مدنيت ، زير آن بتوانند امن و امان به حياتی بارور وسازنده ادامه دهند.

شهروند: با توجه به حرکت های اخير آقای روحانی آزادی زندانيان سياسی، گفت و گو با امريکا و قول های ديگری که داده است، آيا نقش اپوزيسيون تغييری کرده است و يا به عبارت ديگر بايد تغيير بکند؟
م.ن: با اتکا به تجربه و شناخت مان نبايد ترديد کنيم که آقای روحانی، به مانند همتای اش آقای خاتمی، نقشی در تصميم گيری های کلان ندارد و در بهترين حالت تدارکات چی بيت رهبری ست. خودش با زبان بی زبانی گفته است که تابع فرمان رهبری و امربَررهبر معظم است. ساختار حکومتی حکومت اسلامی اينگونه بوده و هست، در اين نظام فکر و تصميم از آنِ " اتاق فکر" رهبری ست ، يعنی همان کابينه اصلی که در بيت رهبری مستقراست ، و چلانده شده ی سه قوه و رسانه ها و نيروهای امنيتی و نظامی و اطلاعاتی رژيم اند. نمای بيرونی سه قوه هم نمايشی و فريبکارانه و عوامفريبانه است. نگاه کنيد به قوه مقننه و مثلا مجلس شان ، به همه چيز شبيه است جز مجلسی که قرار است ازمظاهر دموکراسی باشد .
آزادی زندانيان سياسی و مذاکره با امريکا برای من شادی آفرين بوده و خواهد بود، اما من اين ها را تاکتيک های فريبکارانه رهبری برای عبور از بحران و حفظ و تداوم حيات نظام اسلامی می دانم، که صد البته ماحصل تحريم های اقتصادی و تهديد ها ی امريکا و غرب و مبارزه زندانيان و اپوزيسيون و مردم آگاه جامعه مان است. در اين ميانه "چوب تر" امريکا و غرب هم خوب عمل کرده است، و سبب فرمانبری خامنه ای و " اتاق فکر" اش شده است. مطلع هستيد که خامنه ای قبل از انتخابات سخن گفتن از مذاکره با امريکا را تقبيح کرد، خُب چه شد که حضرت اش به يکباره خواب نما گونه تاکتيک مضحک " نرمش قهرمانانه" را مطرح کرد؟. در اين فاصله تغييری در سياست ها و روش کاخ سفيد در قبال تحريم ها و مساله هسته‌ای ديده نشده است. تحريم ها ، بحران های ريز و درشت، اعتراض های مردم و اپوزيسيون و "چوب تر" امريکا و غرب ولی فقيه را به " نرمش" وا داشته است. اپوزيسيون بی شک می بايد هوشيارانه با واکنش ها و تاکتيک ها‌ی فريبکارانه برخورد کند. البته همانگونه که اشاره کردم کار اپوزيسيون فقط مبارزه با حکومت اسلامی نيست، متاسفانه خنثی کردن ترفندهای اصلاح طلبان حکومتی در خارج از کشور هم به اپوزيسيون تحميل شده است. بگذاريد مثالی از يکی ازترفندهای اين عزيزان بزنم: حکومت و اصلاح طلبان اش وانمود می کنند که اپوزيسيون موافق تحريم اقتصادی ، يعنی موافق افزايش فشار اقتصادی به مردم است . اين يک دروغ بزرگ از نوع دروغ" احمدی نژادی " ست. رنج مردم رنج اپوزيسيون است، اپوزيسيون خواستار افزايش فشار اقتصادی بر مردم نيست، اپوزيسيون به دنبال افزايش فشار بر حکومت اسلامی ست ، و حرف اش اين است که عامل اصلی تحريم های اقتصادی ، بروز جنگ و مشکلات موجود در جامعه ی ما نه امريکا و غرب که جهالت و بلاهت حکومت اسلامی ست، وانگهی رنج تحريم اقتصادی بيش از رنج زندان و شکنجه و اعدام هائی که بلا انقطاع حتی در خيابان های ميهنمان جاری ست، نيست. ستمی که حکومت اسلامی به زنان و جوانان و کارگران و دانشجويان و روشنفکران ميهنمان روا می دارد کمتر ازرنج تحريم اقتصادی نيست و....خلاصه سخن اين است که حکومت و اصلاح طلبان اش فرافکنی می کنند وناروا ديگران را مسبب بروز مشگلات جا می زنند.
باری، اگر قرار باشد اپوزيسيون نقش خود تغيير دهد ، تغيير می بايد به سمت تقويت اين نوع روشنگری ها نيز باشد.


هیچ نظری موجود نیست: