فروش کودکان دختر به قیمت یک یورو !! : تهیه و تنظیم از آزاده ارفع
نوشته شده در اکتبر 19, 2013 به
کودکان آسیب پذیر ترین قشر جامعه هستند . در سرمایه داری معاصر جنگ ، فقر و نا بسامانی های اجتماعی میلیون ها کودک را به بردگان مدرن تبدیل کرده است. مقوله کودکان کار، کودکان جنگ، کودکان بی سرپرست و بد سرپرست در کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه یافته مقوله نا شناخته ای نیست.فروش کودکان و تبدیل آنان به سوژه جنسی در کشورهایی مانند هند ، بنگلادش ، برزیل و… بازار کار جدید وپررونقی رابه روی تاجران انسان یا «برده داران مدرن» باز کرده است. طبق قوانین بین المللی کار کودکان غیر قانونی است و فروش کودکان و تبدیل آنان به کالای جنسی نیز ممنوع می باشد. اما این فاجعه انسانی با سکوت دولتمردان قادر به ادامه حیات است.
البته در رژیم جمهوری اسلامی زیر پوشش شرع اسلام ، سوء استفاده جنسی از کودکان دختر را قانونی می نمایند. در سال های اخیر ازدواج دختران 9 ساله تا 14 یا 15 ساله با مردان مسن در ایران کم نبوده است. اکنون ازدواج سرپرست خانواده با فرزند خوانده نیز قانونی اعلام شده است. با تصویب این قانون امنیت خانواده زیر سوال رفته و نگاه جنسی به کودکان دختر در هر سنی را عادی می نماید. اثراتی که این قانون بر جسم و جان دختران بر جای می گذارد و تاثیر آن بر خانواده ها و بویژه بر زنان جبران ناپذیر خواهد بود.
البته در رژیم جمهوری اسلامی زیر پوشش شرع اسلام ، سوء استفاده جنسی از کودکان دختر را قانونی می نمایند. در سال های اخیر ازدواج دختران 9 ساله تا 14 یا 15 ساله با مردان مسن در ایران کم نبوده است. اکنون ازدواج سرپرست خانواده با فرزند خوانده نیز قانونی اعلام شده است. با تصویب این قانون امنیت خانواده زیر سوال رفته و نگاه جنسی به کودکان دختر در هر سنی را عادی می نماید. اثراتی که این قانون بر جسم و جان دختران بر جای می گذارد و تاثیر آن بر خانواده ها و بویژه بر زنان جبران ناپذیر خواهد بود.
مطلبی که در زیر می خوانید از مجله اشپیگل مورخ سپتامبر 2013 گزین شده که زندگی کودکان قربانی در کشور هند را به تصویر کشیده است.
میلیون ها کودک به مانند برده در کارخانه ها، فاحشه خانه ها و یا در خانه ها بعنوان کلفت مشغول کار هستند.خانواده های فقیر دختران خود را به تاجران انسان می فروشند، تاجران انسان هم کودکان بی سرپرست را از روستا ها جمع آوری و به فروش می رسانند.
روزی که «دورگان مالا» از دست صاحب خانه نجات پیدا کرد یازده سال بیشتر نداشت. او گریه کنان بر روی سنگ فرش افتاده و پشت خود را که از بالا تا پائین سوخته بود خنک می کرد. صاحب وی چند روز قبل، او را به بهانه آن که سریع کار نمی کند توسط روغن داغ سوزانده بود. پلیس در خانه را شکسته و «دورگان» راکه فقط با یک زیرشلوار چمباتمه زده بود و بالا تنه خود را با دست هایش پوشانده بود، پیدا کرد. پلیس روی او را با یک پتو پوشاند و به بیمارستان برد. «دورگان» روزها در بیمارستان بستری شد. ماندن اودر بیمارستان فقط به دلیل سوختگی نبود بلکه همزمان «دورگان» دچار سوء تغذیه نیز شده بود. انگشت های «دورگان» سوخته بود و لبانش هم زخمی بود. «دورگان» تعریف کرد که : «یک بار گیلاسی را شکستم زن صاحبخانه عصبانی شد و ناخن های دستم را کشید و گاهی دهانم را با سوزن زخمی می کرد. صاحب خانه می گفت که تو نباید صحبت کنی تو باید فقط کار کنی».
تخمین زده می شود که میلیون ها کودک هندی قربانی برده داری مدرن هستند. آنها در مزارع ، کارخانه ها ، فاحشه خانه ها و در خانه ها ی خصوصی کار می کنند. اغلب این کودکان بدون دستمزد کار می کنند و اکثر آنان شانسی برای فرار از این وضعیت ندارند. این کودکان اکثرا بوسیله والدینشان به وفروش رسیده و یا قرض داده می شوند.
دولت هند در سال 2001 اعلام کرد که حدود 12.6 میلیون کودک بین 5 تا 14 سال شاغل هستند. آمار داده شده با واقعیت نمی تواند انطباق داشته باشد زیرا که خیلی از کودکان تولدشان به ثبت نرسیده است. و البته بسیاری از کارفرمایان و یا «برده داران عصر جدید» کار کودکان را اعلام نمی کنند و با آنان به مانند برده برخورد کرده و به طور وحشیانه ای از آن ها کار می کشند. سازمان های کمک رسانی تخمین می زنند که سه چهارم کارگران خانه در هند را کودکان تشکیل می دهند که 90 درصد آنان دختر می باشند.همانطور که کار کودکان قانونی نیست خرید و فروش آنان نیز ممنوع است . اما خیلی به ندرت پیش می آید که پلیس خاطیان را دستگیر و برده داران و تاجران انسان کارشان به دادگاه و محاکمه کشیده شود.
«دورگان» در کلکته بزرگ شد ، زمانی که هفت ساله بود پدرش مرد، دو سال بعد هم مادرش. مادربزرگش «دورگان» و سه خواهر اورا نزد خود می برد ولی او قادر به تغذیه آنان نشد. یکی از دختران باید می رفت. پس کوچکترین دختر را می فروشد. خانواده ای که «دورگان» را از طریق یک واسطه خرید 80 روپیه- که تقریباً برابر با یک یورو می باشد- به مادر بزرگ «دورگان»بابت خرید او پرداخت کرد.
«دورگان» به تنهایی حدود 2 هزار کیلومتر با قطار به «بانگالوره» می رود. او مسیر طی کرده را به خاطر نداردولی رسیدنش را به یاد دارد:»زن صاحبکار مرا از ایستگاه قطار گرفت . من می ترسیدم ولی او به من گفت که همه چیز خوب خواهدبود.»
از آن به بعد او هر روز خانه را تمیز میکرد، غذا می پخت، لباس ها و ظرف ها را می شست. «دورگان» دستمزدی دریافت نمی کرد و هیچوقت مرخصی نداشت واجازه خروج از منزل را هم نداشت. اغلب خانم خانه اورا کتک می زد و گاهی هم شوهر او. دورگان از خودش دفاع نمی کرد اومی گوید: «مادربزرگ به من توصیه کرده بود که همیشه مهربان و حرف شنو باشم».
«دورگان» دوازده ساله شد و دوباره وزن او عادی شد، اوچشمان بزرگ و لبان برجسته ای دارد و موهای سیاه او همیشه در پشت سرش بسته شده است. زمانی که او صحبت می کند دندان های سفید او می درخشند. او در حال حاضر در خانه کودکان (Rainbow Home)زندگی می کند. خانه کودکانی که به یک سازمان کاتولیک به نام بوسکو(Bosco)وابسته است. در این خانه دو اطاقه 56 دختر نگهداری می شوند که در آن از میز و صندلی خبری نیست. بچه ها در اینجا بازی می کنند، می خوابند و یا مشق هایشان را بر روی زمین می نویسند،غذایشان را هم در راهرو می خورند.
دیوارهای خانه کودکان دارای رنگ های آبی و صورتی می باشد و یک طبقه آن هم مدرسه است و سرپرستان به بچه های یاد می دهند که خود را مرتب تمیز کنند و سر هر مسئله کوچکی با همدیگر دعوا و کتک کاری نکنند. یکی از خواهران روحانی بنام «آنه» که در این خانه کودکان کار می کند می گوید:» این کار بسیار سختی است ، این جا برای خیلی از این بچه ها اولین خانه ای است که در عمر کوتاه شان در آن زندگی می کنند. این ها اغلب از خانواده های بدی آمده اند و حوادث و اتفاقات زیادی را در زندگی شان تجربه نموده اند.» «آنه» در این خانه کودکان زندگی می کند و از پنج صبح تا 11 شب مشغول کار است. او با دو زن دیگر که در این خانه کار می کنند در یک اطاق می خوابد.
بچه ها گاهی هم از تلویزیون فیلم های بولیوودی نگاه می کنند.»دورگان» گاهی به ازدواجی که بدون خشونت و کتک خوردن باشد فکر میکند. او به لب های خود که جای زخم های گذشته بر آن ها مانده است دست کشیده و به این فکر می کند که آیا می شود که خودش هم روزی وکیل شود.
تقریبا همه بچه های این خانه سال ها کار کرده ا ند . بزرگترین این بچه ها 16 ساله است و بدون سواد کافی. بانگالوره بیش از 8 میلیون جمعیت دارد که بعد از مومبای و دهلی سومین شهر بزرگ هند میباشد. بانگالوره شهر پر جنب و جوشی است و روزانه 80 قطار از همه قسمت های هند به این شهر وارد می شود . این قطار ها روزانه کارگران ارزان را به این شهر به امید پیدا کردن کار می آورند. در خیلی از این قطارها کودکان جوینده کارنیزیافت می شوند. پدر روحانی «گئورگ» نیز هرروز به ایستگاه راه آهن، که یک اطاقک کوچکی نیز در آنجا دارند، می رود .همکاران پدر «گئورگ» کودکانی را که در ایستگاه راه آهن سرگردان هستند پیدا کرده و به اطاقک می آورند تا به دست آدم های خلاف کار و تجار انسان نیفتند. امروز در این اطاقک دو دختر و یک پسربچه روی سکوی پنجره نشسته اند و مجموع وسائل شان شامل یک نایلون نیمه پراست . «گئورگ» سرپرست سازمان کمک رسانی «بوسکو» می باشد. او در جنوب هندوستان بدنیا آمده و غیر از زبان انگلیسی به پنج زبان دیگر هندی نیز مسلط است تا با کودکانی که از مناطق مختلف به این شهر می آیند بتواند کمک کند. این کودکان فراری هستند. اغلب کودکان از اذیت و آزار خانواده شان، از گرسنگی و بدبختی از منطقه زندگی شان فرار کرده و به شهر های بزرگ می آیند. شهر بانگالور و اطرافش، منطقه ای است که بزرگ تر از آلمان می باشد، کودکان مناطق «تامیل نادو»، «کرالا»، «آندرا پرادش» و «کارناتاکا» را به خود جذب می کند. این کودکان لقمه های چرب و نرمی برای تاجران انسان هستند که در ایستگاه قطار منتظر شکار آن ها کمین می کنند. آنها به کودکان بی کس و آواره قول کار با حقوق هزار روپیه – که معادل تقریبا 12 یورو می باشد- و محلی برای زندگی می دهند .
به همین دلیل سه سرپرست «بوسکو» (خانه کودکان) هر روز در ایستگاه قطار منتظر کودکان آواره می مانند و شبها هم دو نفر همین کار را انجام می دهند . در مجموع ده ایستگاه وجود دارد که هر کدام به فاصله یک کیلومتر از هم قرار دارند و معمولا قطارها همزمان به ایستگاه میرسند. در این ایستگاه ها تاجران انسان منتظر شکار کودکان هستند و شانس این که همه کودکان از دست این جانیان نجات داده شوند بسیار سخت است. گئورگ می گوید :» روزانه از 50 تا 60 کودکی که به این شهر وارد می شوند ما فقط می توانیم حداکثر 15 کودک را نجات دهیم. سایر کودکانی که به دست این تاجران می افتند بلافاصله همان روز سرکار گمارده می شوند. پیدا کردن این کودکان دیگر امکان ناپذیر است زیرا اغلب آنان در محل کار خود زندانی شده و ناچارند به کار بی مزد برده وار به پردازند. «
در ایستگاه اتوبوس ها مردی به نام «کریشنا» مشغول فروش کودکان است. او می گوید :» من فقط برای کمک به کودکان این کار را می کنم». او ادامه می دهد:» دست زیاد شده و کار کم ؛ من تنها کسی هستم که می دانم کدام کودک را به کدام صاحبکار بدهم. این کودکان به این جا می آیند و دنبال کار هستند و من هم برای شان کار مناسب پیدا میکنم. مدت پنج سال است که من به این کار مشغول هستم .پسر بچه هائی را که کمی قوی باشند به هتل ها و کارگاه ها می فرستم.دختران را به خیاطی و یا به همکارانی می سپارم که برای صاحبکاران خصوصی کار می کنند. «
«گئورگ» می گوید که :» آدم هائی مثل «کریشنا» خود را واسطه کاریابی جلوه می دهند در صورتی که آن ها فروشندگان کودکان هستند. آنها به حال و روز کودکان فکر نمی کنند و فقط به فکر جیبشان هستند.» او در ادامه می گوید:» روزانه با مینی بوس ها کودکان بی سرپرست را به خانه کودکان می آورند. این کودکان ابتدا بسیار وحشتزده هستند و اگر در مینی بوس ها باز باشد پا به فرار می گذارند.»
اکثر کودکان فراری که در «بوسکو» نگه داری می شوند پس از مدتی بوسیله افراد خانواده شان به خانه برگردانده می شوند. بقیه نیز به مراکز نگه داری دیگر فرستاده شده و به مدرسه می روند. «گئورگ» می گوید:» از هر ده کودک فراری فقط یکی شان دختر است . دختر بچه ها بسیار سخت می توانند از خانه فرار کنند. دخترها معمولا توسط خانواده خودشان فروخته می شوند».
هند قدرت اقتصادی بالائی دارد ولی جامعه متناسب با رشد اقتصادی کشور رشد نکرده است. جامعه ده ها و یاحتی صدها سال نسبت به وضعیت اقتصادی هند عقب مانده است. دختران در جامعه هند جایگاهی ندارند زیرا برای خانواده شان فقط به مثابه هزینه محسوب می شوند. دختر وقتی ازدواج می کند خانواده عروس باید بابت عروسی هزینه های سنگینی را به عهده به گیرند و بعد هم در خانه شوهر زندگی کند. در صورتی که پسر ها در خانه مانده و به لحاظ مالی خانواده خود را حمایت کرده و در دوران پیری از اولیای خود نگه داری می کنند. در هند از نظر اقتصادی به صرفه است که دختر خانه را سریعاً به فروش برسانند.
سازمان های کمک رسانی تخمین می زنند که بین20 تا 65 میلیون هندی به شکار تجار انسان در آمده اند؛ 90 درصد آنان در حومه شهر ها زندگی می کنند و البته اکثر آنان دختر و خردسال هستند.
«پالاوی» مددکار اجتماعی می گوید:» تجارت انسان زمانی می تواند به بقای خود ادامه دهد که قربانیان آگاهی لازم را نداشته و در ترس و وحشت ناشی از عدم آگاهی زندگی کنند . هند به اندازه کافی بزرگ است که نیاز به فروش کودکان دختر و زنان به خارج از کشور نباشد». «پالاوی» مدت طولانی است که در منطقه قرمز «مومبای» به نام «خدوتی» فعالیت می کند . او به دلایل امنیتی اسم فامیل خود را مخفی می کند.»پالاوی» برای سازمان کمک رسانی «پررانا» (Prerana) از دختر بچه های بی سرپرست و از کودکان زن تن فروش نگه داری می کند. سازمان کمک رسانی «پررانا» در سه مرکز اورژانس و به صورت شبانه روزی فعالیت می کند. به گفته «پالاوی»:» در هند با زنان جوان به مانند برده برخورد می کنند. خیلی از این زنان مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته، بچه دار می شوند و یا به فروش می رسند. کودکان این زنان، زیر تختی بزرگ می شوند که مادرشان عزت انسانی خود را در آن از دست داده اند.».
بر اساس تخمین مقامات دادستانی در هند 3 میلیون تن فروش وجود دارد که چهل درصد از آن ها نوجوان هستند. دختربچه ها پس از ده سالگی بلافاصله به مردانی که خود را به عنوان واسطه ازدواج جا زده ویا مدعی کاریابی برای دختران هستند، فروخته می شوند. زمانی که بارندگی زیاد سیل راه انداخته و زندگی روستائیان را ویران می کند تجار انسان نیز به مناطق سیل زده می روند، تا کودکانی که خانواده های آنان دارائی خود را از دست داده و قادر به تغذیه فرزندان خود نیستند و یا کودکانی که والدین خود را از دست داده اند، جمع آوری کرده و در شهرها به فروش برسانند.
«پالاوی» می گوید که:» هنگامی که این دختربچه ها به «مومبای» می رسند ابتدا برای چند هفته در خانه به روی شان ققل شده و زندانی می شوند. در این مدت به آنها غذای بخور و نمیری می دهند که از گرسنگی تلف نشوند اما آن ها طی این مدت به طور مرتب و سیستماتیک مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. با این روش اراده و قدرت مقاومت این دختر بچه ها را در هم می شکنند تا در فاحشه خانه ها کاملاً مطیع بوده و ایجاد مزاحمت نکنند.»
«سان یانا» یازده ساله بود که پدرش او را به تاجری که قول کار در یک کارخانه نساجی در»کلکته» را داده بود می فروشد. اما واقعیت چیز دیگری بود؛ تاجر این دختر را به صاحب یک فاحشه خانه می فروشد. «سان یانا» می گوید:»شرایط من به گونه ای بود که من فقط می خواستم بمیرم».
«سان یانا» باید از طریق تن فروشی دائمی پول خرید خود، کرایه محل اسکان و هزینه خورد و خوراکش را به صاحب فاحشه خانه می پرداخت. از نظر صاحب فاحشه خانه البته او هیچوقت قادر به پرداخت بدهی های خود نبوده و به این ترتیب ناچار بود برای همیشه به کار طاقت فرسای تن فروشی ادامه دهد. «سان یانا» ادامه می دهد:» روزانه حداقل با ده مرد و روزهای تعطیل با 30 مرد همخوابه می شد». او در طول تن فروشی در اطاق محبوس بوده و مشتری ها پول را به صاحب فاحشه خانه می پرداختند. «سان یانا»می گوید:»من همیشه می ترسیدم، اجازه نداشتم که جواب رد به مشتری ها بدهم، کوندوم هم که وجود نداشت». «پالاوی» اضافه می کند:» در مومبای اکثر زنان تن فروش مبتلاء به ایدز هستند».
«سان یانا» شانس آورد وپس از سه سال تن فروشی اجباری آزاد شد. او از پی حمله پلیس به فاحشه خانه ای که او در آنجا کار می کرد از دست صاحب فاحشه خانه رهائی پیدا کرد. البته او دیگر قادر به برگشت به روستای خود نیست :» خانواده من چند سال است که از من چیزی نشنیده اند؛ من دیگر زن قابل احترامی نیستم ؛ خانواده ام مرا دیگر بعنوان عضو خانواده قبول نخواهند کرد.». «سان یانا» اکنون 22 ساله است و به عنوان خیاط در «مومبای» مشغول کار است. صاحب فاحشه خانه و تاجری که «سان یانا» را خریده وسپس فروخته بود به مجازات نرسیده اند.
«دورگان مالا» اما باید هر دو ماه یک بار در دادگاه علیه صاحب قبلی خود حاضر شود. البته یادآوری آن روزها ی سخت میل آمدن به دادگاه را از او می گیرد:» من در زمان حال زندگی می کنم».
«دورگان» از مادر بزرگش دیگر چیزی نشنیده است. یک بار پدر بزرگش به او تلفن کرد و خبر داد که خواهر بزرگش ازدواج کرده و خواهر دیگرش هم در خانه یکی کار می کند. او دیگر نام خواهران خود را فراموش کرده و خودش را خوشبخت حس می کند.
جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۲ برابر با ۱۸ اکتبر ۲۰۱۳
********************
موضوعات مرتبط از آزاده ارفع
1-تجارت انسان: کاری پر درآمد! آنته گروت ، ترجمه آزاده ارفع
2-تبعیض جنسی از نام ناخواسته تا دستچین کردن جنین! آزاده ارفع
3-»مادر»اجاره ای، تجارت پررونق انسان در هندوستان، توماس برگر، تهیه و تنظیم از آزاده ارفع
4-ازدواج دختربچه ها در هندوستان فاجعه می آفریند، توماس برگر، تلخیص و ترجمه از آزاده ارفع
5-خشونت و جنایت روزمره علیه زنان هندوستان، سودها گ. تیلاک (Sudha G Tilak ) الجزیره بین المللی تهیه و تنظیم از آزاده ارفع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر